روایت سد الابواب (دیدگاه اهلسنت)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به همه صحابهای که همسایه
مسجد بودند و در خانه آنها به داخل مسجد باز میشد، دستور داد که درهای خانه خود را ببندند، و از این میان تنها به
امیر مؤمنان (علیهالسّلام) اجازه دادند که در خانهاش همچنان باز باشد.
به اعتقاد
شیعه هدف رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تطهیر مسجد از
رجس و پلیدی بود و
خداوند اهل کساء (علیهمالسّلام) را طبق
آیه تطهیر از هرگونه رجس و پلیدی پاک گردانیده بود، فقط به امیر مؤمنان (علیهالسّلام) اجازه داد که در خانهاش به داخل مسجد باز باشد. این
مطلب یکی از فضائل چشمگیر امیرمؤمنان (علیهالسّلام) محسوب میشود و منزلت ایشان را در نزد
خدا و رسولش اثبات میکند.
برخی
اهلسنت شبهاتی در این باره مطرح کردهاند و در مقابل روایت «سد الابواب الا خوخة ابی بکر» را صحیح میدانند؛ در پاسخ علمای شیعه به روایاتی از مصادر اهلتسنن همراه با تصریح بزرگان ایشان بر صحت آنها، اشاره کردهاند و همچنین در رد روایت «سد الابواب الا خوخة ابی بکر» نیز به نکاتی استدلال کردهاند.
بزرگان شیعه مقالات و کتابهای بسیاری در این زمینه نگاشتهاند که از جمله آنها میتوان به کتاب
الاحادیث المقلوبة فی مناقب الصحابة، نوشته آیتالله
علی حسینی میلانی اشاره کرد.
ابنتیمیه میگوید:
«قوله: «وسد الابواب کلها الا باب علی» فان هذا مما وضعته الشیعة علی طریق المقابلة؛
روایت «بستن تمام درها به جز در خانه علی» از چیزهای است که
شیعیان آن را به منظور مقابله (با روایت
ابوبکر) ساختهاند.»
ابنکثیر دمشقی سلفی نیز میگوید:
«ومن روی «الا باب علی» کما وقع فی بعض السنن فهو خطا والصواب ما ثبت فی الصحیح؛
برخی روایت «الا باب علی» را نقل کردهاند؛ چنانچه در برخی کتابهای حدیثی نیز آمده است، این روایت اشتباه است، درست همان است که در صحیح (بخاری) نقل شده است.»
ابنجوزی بعد از نقل طرق مختلف آن مینویسد:
«هذه الاحادیث کلها باطلة لا یصح منها شیء... فهذه الاحادیث کلها من وضع الرافضة قابلوا به
[
بها
]
الحدیث المتفق علی صحته فی «سدوا الابواب الا باب ابی بکر؛
تمام این روایات (بستن تمام درها به جز در خانه علی) باطل و هیچ یک از آنها صحیح نیست. تمام این احادیث از ساختههای شیعیان برای مقابله با حدیثی است که همگان بر صحت آن اتفاق دارند و آن حدیث «ببندید درها را؛ جز در خانه ابوبکر» است.»
روایت سد الابواب در باره امیر مؤمنان (علیهالسّلام) از روایاتی است که با سندهای صحیح و به صورت
متواتر در کتابهای اهل سنت نقل شده است. هر چند که روایت متواتر نیازی به بررسی سندی ندارد؛ اما در عین حال ما به پنج روایت از مصادر اهل سنت همراه با تصریح بزرگان اهل سنت بر صحت آنها، اشاره میکنیم.
احمد بن حنبل در
فضائل الصحابه و
مسند خود و
نسائی در خصائص علی (علیهالسّلام) و
سنن کبری و
حاکم نیشابوری در
المستدرک علی الصحیحین و... مینویسند:
«حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی ابی ثنا محمد
بن جَعْفَرٍ ثنا عَوْفٌ عن مَیْمُونٍ ابی عبد اللَّهِ عن زَیْدِ
بن اَرْقَمَ قال: کان لِنَفَرٍ من اَصْحَابِ رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم اَبْوَابٌ شَارِعَةٌ فی الْمَسْجِدِ قال: فقال: یَوْماً سُدُّوا هَذِه الاَبْوَابَ الا بَابَ عَلِیٍّ قال فَتَکَلَّمَ فی ذلک الناس قال فَقَامَ رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم فَحَمِدَ اللَّهَ تَعَالَی وَاَثْنَی علیه ثُمَّ قال اَمَّا بَعْدُ فانی اَمَرْتُ بِسَدِّ هَذِه الاَبْوَابَ الا بَابَ عَلِیٍّ وقال فیه قَائِلُکُمْ وانی والله ما سَدَدْتُ شَیْئاً وَلاَ فَتَحْتُهُ ولکنی اُمِرْتُ بشیء فَاتَّبَعْتُهُ؛
زید بن ارقم گفته است: برای برخی از یاران رسول خدا درهای بود که به داخل مسجد باز میشد. روزی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دستور داد که تمام این درها؛ به جز در
خانه علی (علیهالسّلام) بسته شود. برخی از اصحاب اعتراض کردند، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خطبهای خواند و پس از ستایش خدای تعالی فرمود: من دستور دادم که همه این درها به جز در خانه علی (علیهالسّلام) بسته شود، برخی از شما اعتراض کردید، به خدا قسم! من در خانه کسی را نبسته و یا باز نگذاشتهام؛ بلکه به من (از جانب
خداوند) چنین دستوری داده شده و اطاعت کردهام.»
ابنحجر عسقلانی بعد از نقل این روایت میگوید:
«اخرجه احمد والنسائی والحاکم ورجاله ثقات؛
احمد
بن حنبل، نسائی و حاکم نیشابوری این روایت را نقل کردهاند و راویان آنها مورد اعتماد هستند.»
و در کتاب
النکت علی بن صلاح مینویسد:
«وقد اخرج النسائی فی خصائص علی رضی الله عنه حدیث سعد رضی الله عنه واخرج فیه ایضا حدیث زید
بن ارقم رضی الله عنه باسناد صحیح؛
نسائی در کتاب «خصائص امیر المومنین (علیهالسّلام)» روایت سعد و
زید بن ارقم را با سندهای صحیح نقل کرده است.»
حاکم نیشابوری بعد از نقل این روایت میگوید:
«هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه؛
این روایت سندش صحیح است؛ ولی
بخاری و
مسلم آن را نقل نکردهاند.»
احمد
بن حنبل در فضائل الصحابه و مسند خود و
طبرانی در
المعجم الکبیر و... مینویسند:
«حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی ابی ثنا یحیی
بن حَمَّادٍ ثنا ابو عَوَانَةَ ثنا ابو بَلْجٍ ثنا عَمْرُو
بن مَیْمُونٍ قال: انی لَجَالِسٌ الی
بن عَبَّاسٍ اذا اَتَاهُ تِسْعَةُ رَهْطٍ فَقَالُوا یا اَبَا عَبَّاسٍ اما ان تَقُومَ مَعَنَا واما اَنْ تخلونا هَؤُلاَءِ. قال: فقال: ابن عَبَّاسٍ بَلْ اَقُومُ مَعَکُمْ قال: وهو یَوْمَئِذٍ صَحِیحٌ قبل اَنْ یَعْمَی. قال: فابتدؤا فَتَحَدَّثُوا فَلاَ ندری ما قالوا. قال: فَجَاءَ... قال: فقال له نبی اللَّهِ: لاَ فَبَکَی علی فقال له: اَمَا تَرْضَی اَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ من مُوسَی الا اَنَّکَ لَسْتَ بنبی انه لاَ ینبغی اَنْ اَذْهَبَ الا وَاَنْتَ خلیفتی قال: وقال له رسول اللَّهِ انت ولیی فی کل مُؤْمِنٍ بعدی. وقال: سُدُّوا اَبْوَابَ الْمَسْجِدِ غیر بَابِ علی فقال فَیَدْخُلُ الْمَسْجِدَ جُنُباً وهو طَرِیقُهُ لیس له طَرِیقٌ غَیْرُهُ قال: وقال: من کنت مَوْلاَهُ فان مَوْلاَهُ علی؛
عمرو بن میمون میگوید: با
عبداللَّه بن عباس نشسته بودم، افرادی که در نه گروه بودند نزد او آمدند و گفتند: یا برخیز و با ما بیا و یا شما ما را با
ابنعباس تنها گذارید. این ماجرا زمانی بود که ابنعباس بینا بود و هنوز کور نشده بود. ابنعباس گفت: من با شما میآیم
[
آنان به گوشهای رفتند و
]
با ابنعباس مشغول گفت و گو شدند. من نمیفهمیدم چه میگویند. پس از مدتی عبداللَّه
بن عباس در حالی که لباسش را تکان میداد تا غبارش فروریزد آمد و گفت: اف و تف بر آنان، به مردی دشنام میدهند و از او عیبجویی میکنند که ده ویژگی برای اوست؛
[
یک
]
- رسول خدا صلّی صلی الله علیه
[
و آله
]
و سلم فرمود: «مردی را روانه میدان میکنم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند هرگز خدا او را خوار نمیکند». برخی سر کشیدند
[
و امید داشتند مدّ نظر رسول خدا صلّی صلی الله علیه و اله باشند
]
حضرت فرمود: «علی کجاست؟» به ایشان گفته شد، در آسیاب، گندم آرد میکند، حضرت فرمود: «از شما کسی نیست آرد کند؟» پس علی
[
علیه السّلام
]
را فراخواند، علی
[
علیه السّلام
]
به چشم درد مبتلا بود به گونهای که نمیتوانست ببیند، پس حضرت آب دهان در چشمان او مالید و پس از آن که سه بار پرچم را تکان داد آن را به علی
[
علیه السّلام
]
سپرد. علی
[
علیه السّلام
]
صفیه دختر حیی را به اسارت گرفت.
[
دو
]
- رسول خدا صلّی صلی الله علیه
[
و آله
]
و سلم ابا بکر را برای ابلاغ
سوره توبه فرستاد، سپس علی
[
علیه السّلام
]
را در پی او روانه کرد تا آن را از
ابوبکر بگیرد و ابلاغ کند.
پیامبر خدا صلّی صلی الله علیه
[
و آله
]
و سلم در این باره فرمود: «این سوره را جز مردی که از من است و من از اویم نمیبرد و ابلاغ نمیکند».
[
سه
]
- رسول خدا صلّی صلی الله علیه
[
و آله
]
و سلم به
بنیهاشم فرمود: «کدام یک از شما دوست و همراه من در
دنیا و
آخرت خواهید بود؟» در آن جا علی
[
علیه السّلام
]
حاضر بود و گفت: «من دوست و همراه شما در دنیا و آخرت خواهم بود». رسول خدا صلّی صلی الله علیه
[
و آله
]
و سلم تایید کرد و فرمود: «تو در دنیا و آخرت دوست و همراه من هستی».
[
چهار
]
- رسول خدا صلی صلی الله علیه
[
و آله
]
و سلم
حسن و
حسین و
علی و
فاطمه [
علیهم السّلام
]
را فراخواند و پارچهای بر روی آنان انداخت و فرمود: «خدایا، اینان
اهل بیت من هستند. از آنان رجس و پلیدی را ببر و از هر نوع آلودگی پاکشان کن».
[
پنج
]
- علی
[
علیه السّلام
]
نخستین کسی بود که پس از
خدیجه اسلام آورد.
[
شش
]
- علی
[
علیه السّلام
]
لباس رسول خدا صلی صلی الله علیه
[
و آله
]
و سلم را بر تن کرد و به جای ایشان خوابید.
مشرکان همانگونه که رسول خدا صلی صلی الله علیه
[
و آله
]
و سلم را ناسزا میگفتند، به ناسزاگویی پرداختند به گمان این که وی پیامبر خدا صلی صلی الله علیه
[
و آله
]
و سلم است. ابوبکر رسید و گفت: ای پیامبر خدا. علی
[
علیه السّلام
]
به وی گفت: پیامبر به طرف
چاه میمون رفتهاند. ابوبکر را چاه میمون را در پیش گرفت و با حضرت به درون غار شد، مشرکان نیز همچنان به ناسزاگویی خود ادامه میدادند.
[
هفت
]
- رسول خدا صلی صلی الله علیه
[
و آله
]
و سلم برای
جنگ تبوک با اصحاب خود
[
از
مدینه]
بیرون رفتند علی
[
علیه السّلام
]
به حضرت صلی صلی الله علیه
[
و آله
]
و سلم گفت: «آیا با شما بیایم؟» حضرت فرمود: «نه». علی
[
علیه السّلام
]
گریست، پس حضرت صلی الله علیه
[
و آله
]
و سلم فرمود: «آیا تو خشنود نیستی که برای من به منزله
هارون برای
موسی باشی جز آن که تو
[
بر خلافهارون
]
پیامبر نیستی؟» سپس فرمود: «تو جانشین من- در میان
مؤمنان- پس از من خواهی بود».
[
هشت
]
- رسول خدا صلی صلی الله علیه
[
و آله
]
و سلم تمام درهای مسجد جز در علی
[
علیه السّلام
]
را بست. راهی جز راه مسجد برای علی
[
علیه السّلام
]
نبود، علی
[
علیه السّلام
]
با آنکه
جنب بود وارد مسجد میشد
[
و این امر تنها به ایشان و رسول خدا صلی الله علیه و اله اختصاص داشت
]
[
نه
]
- رسول خدا صلی صلی الله علیه
[
و آله
]
و سلم فرمود: «هر کس من،
ولیّ و پیشوای اویم علی نیز ولیّ و پیشوای اوست». ... .
نسائی در
سنن کبری مینویسد:
«اخبرنی محمد
بن وهب قال حدثنا مسکین قال حدثنا شعبة عن ابی بلج عن عمرو
بن میمون عن
بن عباس وابو بلج هو یحیی
بن ابی سلیمان قال امر رسول الله صلی الله علیه وسلم بابواب المسجد فسدت الا باب علی؛
یحیی بن ابیسلیمان گفت: رسول خدا فرمان داد که همه درها را ببنندید؛ همه درها بسته شد؛ جز در خانه علی (علیهالسّلام).»
ابنحجر عسقلانی بعد از نقل این روایت میگوید:
«وعن
بن عباس قال امر رسول الله صلی الله علیه وسلم بابواب المسجد فسدت الا باب علی وفی روایة وامر بسد الابواب غیر باب علی فکان یدخل المسجد وهو جنب لیس له طریق غیره اخرجهما احمد والنسائی ورجالهما ثقات؛
از ابنعباس نقل شده است که رسول خدا دستور داد که همه درها را ببنیدید، همه درها بسته شدند؛ جز در خانه علی (علیهالسّلام). و در روایت دیگر آمده است که رسول خدا دستور داده همه درها را ببندید، جز در خانه علی (علیهالسّلام) را، علی در حال جنابت وارد مسجد میشد و راه دیگری (برای خروج از خانه) نداشت. احمد و نسائی این دو روایت را نقل کردهاند، راویان آنها مورد اعتماد هستند.»
حاکم نیشابوری بعد از نقل این روایت میگوید:
«هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه بهذه السیاقة؛
این روایت سندش صحیح است؛ ولی بخاری و مسلم به این صورت نقل نکردهاند.»
شمسالدین ذهبی نیز در تلخیص المستدرک بعد از نقل این روایت گفته:
«صحیح».
حافظ
ابوبکر هیثمی نیز بعد از این روایت میگوید:
«رواه احمد والطبرانی فی الکبیر والاوسط باختصار ورجال احمد رجال الصحیح غیر ابی بلج الفزاری وهو ثقة؛
این روایت را احمد و طبرانی در معجم کبیر و
معجم اوسط به صورت خلاصه نقل کردهاند، راویان احمد همگی راویان صحیح بخاری هستند؛ غیر از
ابیبلج فزاری که او نیز مورد اعتماد است.»
روای دیگر این روایت
سعد بن ابیوقاص است:
احمد
بن حنبل در مسند خود مینویسد:
«حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی ابی ثنا حَجَّاجٌ ثنا فِطْرٌ عن عبد اللَّهِ
بن شَرِیکٍ عن عبد اللَّهِ
بن الرُّقَیْمِ الکنانی قال خَرَجْنَا الی الْمَدِینَةِ زَمَنَ الْجَمَلِ فَلَقِیَنَا سَعْدُ
بن مَالِکٍ بها فقال اَمَرَ رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم بِسَدِّ الاَبْوَابِ الشَّارِعَةِ فی الْمَسْجِدِ وَتَرْکِ بَابِ علی رضی الله عنه؛
از
عبدالله بن رقیم نقل شده است که گفت: در زمان
جنگ جمل به سوی
مدینه راهی شدیم، در راه با
سعد بن مالک (سعد
بن ابیوقاص) روبرو شدیم، سعد گفت: رسول خدا دستور داد همه درهایی که به داخل مسجد باز میشود را ببندند، فقط در خانه علی (علیهالسّلام) را نبست.»
هیثمی بعد از نقل این روایت میگوید:
«رواه احمد وابو یعلی والبزار والطبرانی فی الاوسط وزاد قالوا یا رسول الله سددت ابوابنا کلها الا باب علی قال ما انا سددت ابوابکم ولکن الله سدها واسناد احمد حسن؛
احمد،
ابویعلی،
بزار، طبرانی در معجم الاوسط این روایت را نقل کردهاند. طبرانی افزوده است که
صحابه به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفتند: چرا در خانه همه ما را بستی و در خانه علی (علیهالسّلام) را رها کردی؟ آن حضرت فرمود: من درخانه شما را نبستهام؛ بلکه خداوند آنها را بسته است. سند روایت احمد
بن حنبل «حسن» است.»
جلال الدین سیوطی در باره این روایت میگوید:
«واخرج احمد، والنسائی، وابو یعلی، والبزار، والطبرانی فی الاوسط بسند حسن عن سعد
بن ابی وقاص قال: «امر رسول الله بسد الابواب الشارعة فی المسجد وترک باب علی فقالوا: یا رسول الله سددت ابوابنا کلها الا باب علی قال: ما انا سددت ابوابکم ولکن الله سدها؛
احمد، نسائی، ابویعلی، بزار و طبرانی در معجم الاوسط با سند «حسن» از سعد
بن ابی وقاص نقل کردهاند: رسول خدا دستور داد همه درهایی که به داخل مسجد باز میشوند را ببندند، فقط در خانه علی (علیهالسّلام) را نبست. صحابه گفتند: چرا در خانه همه ما را بستی و در خانه علی (علیهالسّلام) را رها کردی؟ آن حضرت فرمود: من درخانه شما را نبستهام؛ بلکه خداوند آنها را بسته است.»
ابنحجر عسقلانی میگوید:
«حدیث سعد
بن ابی وقاص قال امرنا رسول الله صلی الله علیه وسلم بسد الابواب الشارعة فی المسجد وترک باب علی اخرجه احمد والنسائی واسناده قوی وفی روایة للطبرانی فی الاوسط رجالها ثقات؛
حدیث سعد
بن ابی وقاص را که گفت: «رسول خدا به ما دستور دارد همه درهای باز شده به مسجد را ببندیم و در خانه علی (علیهالسّلام) را نبست» احمد و نسائی با سند «قوی» نقل کردهاند. و راویان روایتی که طبرانی در معجم الاوسط نقل کرده است، مورد اعتماد هستند.»
مبارکفوری مینویسد:
«اخرج احمد والنسائی باسناد قوی عن سعد
بن ابی وقاص قال امرنا رسول الله صلی الله علیه وسلم بسد الابواب الشارعة فی المسجد وترک باب علی؛
احمد و نسائی با سند قوی از سعد
بن ابی وقاص نقل کردهاند که گفت: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به ما دستور داد که همه درهای باز شده به مسجد را ببندیم، فقط در خانه علی (علیهالسّلام) را نبست.»
ابوجعفر طحاوی در
شرح مشکل الآثار مینویسد:
«کما قد حدثنا ابراهیم
بن مرزوق قال حدثنا روح
بن اسلم قال حدثنا عبدالله
بن جعفر قال حدثنا سهیل
بن ابی صالح عن ابیه عن ابی هریرة رضی الله عنه قال قال عمر
بن الخطاب رضی الله عنه لَقَدْ اُعْطِیَ عَلِیٌّ
بنُ اَبِی
طَالِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ خِصَالاً لاَنْ تَکُونَ فِیَّ خَصْلَةٌ مِنْهَا اَحَبَّ اِلَیَّ مِنْ اَنْ اُعْطَی حُمُرَ النَّعَمِ، قَالُوا: وَمَا هُنَّ یَا اَمِیرَ المُؤْمِنِینَ؟ قَالَ: تَزَوَّجَ فَاطِمَةَ ابْنَةَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم وَسُکْنَاهُ المَسْجِدَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم یَحِلُّ لَهُ مَا فِیهِ یَحِلُّ لَهُ، والرَّایَةُ یَوْمَ خَیْبَرَ. قال ابو جعفر: وعبدالله
بن جعفر الذی عاد الیه هذا الحدیث ان یکن هو المخرمی فهو ممن یحمد فی حدیثه وان یکن هو ابن نجیح ابو علی
بن المدینی فان حدیثه لیس کحدیث عبدالله
بن جعفر المخرمی ولکنه لیس بساقط قد حدث الناس عنه واحد من حدث عنه ابنه وهو امام اهل الحدیث؛
ابوهریره از
عمر بن خطاب نقل کرده است که گفت:
علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) ویژگیهای دارد که اگر من یکی از آنها را داشتم برای من بهتر از آن بود که شتران سرخ مو داشته باشم. سؤال کردند: آن ویژگیها کدامند؟ عمر گفت:
ازدواج با دختر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)؛ سکونت با رسول خدا در مسجد و حلال بودن هر آن چه که برای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
حلال بود؛ دادن پرچم به دست علی (علیهالسّلام) در روز
خیبر.
عبدالله بن جعفر که در سند روایت است، اگر
عبدالله بن جعفر مخرمی باشد، از کسانی است که در نقل روایت، ستایش شده است؛ ولی اگر
عبدالله بن جعفر بن نجیج که همان
علی بن مدینی است باشد، هرچند که ارزش حدیث او به اندازه حدیث عبدالله
بن جعفر مخرمی نیست؛ ولی روایتش مردود نیست، مردم از از او روایت نقل کردهاند که یکی از آنها پسر اوست که او پیشوای
اهل حدیث است.»
حاکم نیشابوری بعد از نقل این روایت میگوید:
«هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه؛
این روایت صحیح است؛ ولی بخاری و مسلم نقل نکردهاند.»
عبدالرحمن نسائی در
خصائص علی و
سنن الکبری و
طبرانی در
معجم الکبیر مینویسند:
«اخبرنا احمد
بن سلیمان الرهاوی قال حدثنا عبید الله قال حدثنا اسرائیل عن ابی اسحاق عن العلاء
بن عرار قال سالت ابن عمر وهو فی مسجد رسول الله صلی الله علیه وسلم عن علی وعثمان فقال اما علی فلا تسالنی عنه وانظر الی منزله من رسول الله صلی الله علیه وسلم لیس فی المسجد بیت غیر بیته واما عثمان فانه اذنب ذنبا عظیما یوم التقی الجمعان فعفی الله عنه وغفر له واذنب فیکم ذنبا دون ذلک فقتلتموه؛
علاء بن عرار گفت: از
عبدالله بن عمر در
مسجد رسول خدا نظرش را در باره
عثمان و
علی (علیهالسّلام) سؤال کردم، گفت: در باره علی از من نپرس، فقط به این نگاه کن که رسول خدا او را در مسجد منزل داد؛ در حالی که خانهای غیر از خانه او در مسجد نبود؛ اما عثمان، او گناه بزرگی در
جنگ احد انجام داد که
خداوند آن را بخشید؛ اما در میان شما گناه کوچکتر از آن را انجام داد؛ ولی شما او را نبخشیده و کشتید.»
ابنحجر عسقلانی در
فتح الباری مینویسد:
«ورجاله رجال الصحیح الا العلاء وقد وثقه یحیی
بن معین وغیره؛
راویان این روایت، راویان
صحیح بخاری هستند؛ غیر از
علاء که
یحیی بن معین و دیگران او را توثیق کردهاند.»
و در
النکت علی ابن الصلاح مینویسد:
«اورده النسائی فی الخصائص بسند صحیح عن ابی اسحاق عن العلاء
بن عرار... والعلاء وثقه ابن معین؛
این روایت رانسائی در کتاب «خصائص امیر مؤمنان (علیهالسّلام)» با سند صحیح از
ابیاسحاق از علاء
بن عرار نقل کرده است، ابنمعین علاء را توثیق کرده است.»
و در
القول المسدد مینویسد:
«وروی النسائی ایضا حدیث ابنعمر بسند آخر صحیح اورده من طریق ابی اسحاق السبیعی عن العلاء
بن عرار... ورجاله رجال الصحیح الا العلاء وهو ثقة وثقه یحیی
بن معین وغیره؛
نسائی نیز روایت عبدالله
بن عمر را با سند صحیح از طریق
ابواسحاق سبیعی از علاء
بن عرار نقل کرده است، راویان این روایت، راویان صحیح بخاری هستند؛ غیر از علاء که او نیز مورد اعتماد است و یحیی
بن معین و دیگران او توثیق کرده است.»
جلالالدین سیوطی نیز میگوید:
«واخرج النسائی بسند صحیح عن ابن عمر انه سئل عن علی فقال: انظر الی منزله من رسول الله صلی الله علیه وسلّم فانه سد ابوابنا فی المسجد واقر بابه؛
نسائی با سند صحیح نقل کرده است که از عبدالله
بن عمر در باره علی (علیهالسّلام) سؤال کردند، او گفت: نگاه کن به منزلی که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به او داده است؛ رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تمام درهای ما را بست و تنها در خانه علی (علیهالسّلام) را باز گذاشت.»
در نتیجه روایت «سدوا الابواب الا باب علی» با سندهای صحیح نقل شده است و حتی طبق تصریح جلال الدین سیوطی،
متواتر است.
همانطور که پیش از این گفتیم، این روایت نه تنها از نظر سندی صحیح است؛ بلکه طبق تصریح بزرگان اهل سنت «متواتر» است. جلالالدین سیوطی، محدث، مفسر، ادیب، مورخ و لغتشناس بلندآوازه اهلسنت، بعد از نقل طرق متعدد این روایت مینویسد:
«فهذه اکثر من عشرین حدیثاً فی الامر بسد الابواب وبقیت احادیث اخر ترکتها کراهة الاطالة... فصل: قد ثبت بهذه الاحادیث الصحیحة بل المتواترة انه صلی الله علیه وسلّم منع من فتح باب شارع الی مسجد ولم یاذن فی ذلک لاحد ولا لعمه العباس ولا لابی بکر الا لعلی لمکان ابنة رسول الله صلی الله علیه وسلّم منه؛
اینها بیش از بیست روایتی بود که در باره دستور رسول خدا به بستن درها نقل شد، روایات دیگری نیز وجود دارد که من به خاطر طولانی نشدن کلام، نقل نکردهام.
با این احادیث صحیح و بلکه متواتر، ثابت میشود که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از باز بودن تمام درهای که به سوی مسجد باز میشده، نهی کرده است و به هیچ کس و حتی عموی خود عباس و یا ابوبکر اجازه نداده است که در خانه آنها به داخل مسجد باز باشد؛ غیر از علی»
بنابراین، انکار این روایت توسط
ابنتیمیه،
ابنکثیر و
ابنجوزی درحقیقت انکار سنت قطعی و متواتر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است و همانگونه که علمای اهل سنت تصریح کردهاند اگر کسی روایت متواتری را انکار نماید، در حقیقت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را تکذیب کرده است و تکذیب
رسول خدا کفر است.
عبدالعزیز بخاری در
کشف الاسرار و
طاهر بن صالح دمشقی در توجیه النظر مینویسند:
«وتخطئة العلماء لیست بکفر بل هی بدعة وضلال بخلاف انکار المتواتر فانه یؤدی الی تکذیب الرسول (علیهالسّلام) اذ المتواتر بمنزلة المسموع منه وتکذیب الرسول کفر؛
اشتباه دانستن سخن دانشمندان، کفر نیست؛ بلکه
بدعت و گمراهی است، به خلاف انکار حدیث متواتر، چرا که نتیجه انکار آن، تکذیب رسول خدا است؛ زیرا روایت متواتر به منزله شنیدن از خود آن حضرت است و تکذیب رسول خدا کفر است.»
ابنحجر عسقلانی در کتابهای متعددش بعد از طرح روایت سد الابواب در باره
امیر مؤمنان (علیهالسلام)، ادعاهای ابنجوزی را در رد این حدیث، اقدام شتابزده و بر خلاف طریق
ورع و پرهیزگاری دانسته و مینویسد:
«الحدیث الثانی والثالث. حدیث سدوا الابواب الا باب علی ذکره من روایة سعد ومن روایة ابن عمر قول ابن الجوزی انه باطل وانه موضوع دعوی لم یستدل علیها الا بمخالفة الحدیث الذی فی الصحیحین وهذا اقدام علی رد الاحادیث الصحیحة بمجرد التوهم ولا ینبغی الاقدام علی الحکم بالوضع الا عند عدم امکان الجمع ولا یلزم من تعذر الجمع فی الحال ان لا یمکن بعد ذلک اذ فوق کل ذی علم علیم وطریق الورع فی مثل هذا ان لا یحکم علی الحدیث بالبطلان بل یتوقف فیه الی ان یظهر لغیره ما لم یظهره له وهذا الحدیث من هذا الباب هو حدیث مشهور له طرق متعددة کل طریق منها علی انفرادها لا تقصر عن رتبة الحسن ومجموعها مما یقطع بصحته علی طریقة کثیر من اهل الحدیث...
حدیث «ببندید همه درها را؛ مگر در خانه علی (علیهالسّلام)» را سعد و ابنعمر نقل کردهاند. اما اینکه ابنجوزی گفته که این روایت باطل و ساختگی است، ادعایی است که دلیلی برای آن ذکر نکرده است؛ جز این که با حدیث صحیحین (بخاری و مسلم) مخالفت دارد. و این اقدامی است برای رد روایات صحیح، به مجرد توهم (
تعارض).
سزاوار نیست که روایتی را ساختگی بدانیم؛ مگر بعد از عدم امکان جمع بین دو روایت (متعارض) و اگر در زمان حاضر امکان جمع بین دو روایت وجود نداشت، دلیل نمیشود که بعدها نیز چنین امکانی پیش نیاید؛ زیرا بر فراز مرتبه هر صاحب دانشی دانای دیگری هست. روش پرهیزگاری این است که در چنین مواردی حکم به بطلان نشود؛ بلکه باید صبر کند تا برای دیگران
مطلبی کشف شود که برای او نشده است. وضعیت حدیث «سد الابواب» به همین صورت است. این حدیث مشهوری است که سندهایی متعددی دارد که هر کدام از آنها به تنهایی به مرتبه «حسن» نمیرسند؛ ولی از مجموع آنها، بر طبق روش بسیاری از علمای حدیث، یقین به صحت آن پیدا میشود.»
و بعد از نقل طرق متعدد روایت مینویسد:
«فهذه الطرق المتظاهرة من روایات الثقات تدل علی ان الحدیث صحیح دلالة قویة وهذه غایة نظر المحدث... وظهر بهذا الجمع ان لا تعارض فکیف یدعی الوضع علی الاحادیث الصحیحة بمجرد هذا التوهم ولو فتح هذا الباب لرد الاحادیث لادعی فی کثیر من الاحادیث الصحیحة البطلان ولکن یابی الله ذلک والمؤمنون؛
این سندهای فراوان که از طریق افراد مورد اعتماد نقل شدهاند، دلالت میکنند که این حدیث (سد الابواب) صحیح است و این دلالت قوی است.
با این جمعی که ما کردیم، روشن میشود که تعارضی بین این دو روایت نیست؛ حال چگونه میتوان به مجرد توهم تعارض، احادیث صحیح را جعلی دانست؟ اگر چنین روشی برای رد احادیث، باب شود، در باره بسیاری از احادیث صحیح ادعای بطلان میشود؛ در حالی که
خداوند و
مؤمنان از چنین کاری ابی دارند.»
و در کتاب النکت علی ابنالصلاح بعد از نقل طرق متعدد روایات سد الابواب در باره امیر مؤمنان (علیهالسلام)، سخنان
ابنجوزی را ادعای بدون برهان تلقی کرده و مینویسد:
«واما ادعاء ابنالجوزی انهما من وضع الرافضة فکلامه فی ذلک دعوی عریة عن البرهان... ولو فتح الناس هذا الباب لرد الاحادیث لادعی فی کثیر من احادیث الصحیحین البطلان ولکن یابی الله تعالی ذلک والمؤمنون؛
این ادعای ابنجوزی که این دو روایت (سعد و عبدالله
بن عمر) از ساختههای رافضه است، سخنی است بیدلیل. اگر چنین روشی برای رد احادیث، باب شود، در باره بسیاری از احادیث صحیح، ادعای بطلان میشود؛ در حالی که خداوند و مؤمنان از چنین کاری ابی دارند.»
و در
فتح الباری ادعای ابنجوزی را خطای شنیع دانسته و مینویسد:
«وهذه الاحادیث یقوی بعضها بعضا وکل طریق منها صالح للاحتجاج فضلا عن مجموعها وقد اورد
بن الجوزی هذا الحدیث فی الموضوعات اخرجه من حدیث سعد
بن ابی وقاص وزید
بن ارقم وبن عمر مقتصرا علی بعض طرقه عنهم واعله ببعض من تکلم فیه من رواته ولیس ذلک بقادح لما ذکرت من کثرة الطرق واعله ایضا بانه مخالف للاحادیث الصحیحة الثابتة فی باب ابی بکر وزعم انه من وضع الرافضة قابلوا به الحدیث الصحیح فی باب ابی بکر انتهی واخطا فی ذلک خطا شنیعا فانه سلک فی ذلک رد الاحادیث الصحیحة بتوهمه المعارضة؛
این احادیث یکدیگر را تقویت میکنند، هر کدام از طرق آنها به تنهایی صلاحیت استدلال را دارند؛ چه رسد به مجموع آنها. ابنجوزی این حدیث را در موضوعات آورده و برخی از طرق روایت
سعد بن ابیوقاص، زید
بن ارقم را و عبدالله
بن عمر را آورده و اشکالی که به بعضی از روات آن گرفته، به خاطر زیاد بودن طرق آن، ضرر نمیزند. و نیز اشکال کرده است که این روایت مخالف روایات صحیحهای است که در باره ابوبکر نقل شده و خیال کرده است که این روایت (سد الابواب در باره علی علیه السلام) از ساختههای رافضه است که میخواستهاند با حدیث صحیح در باره
ابوبکر مقابله کنند؛ در حالی که در این باره اشتباه زشتی مرتکب شده است و احادیث صحیح را به خیال تعارض، رد کرده است.»
حال در اینجا روایاتی که اهل سنت در باره نبستن خوخه ابوبکر آوردهاند، نقل میکنیم؛ از آن جایی که اهل سنت برای کتاب بخاری ارزش ویژهای قائل هستند، ما این روایات را از این کتاب نقل و سند آن را بررسی خواهیم کرد.
بخاری در صحیح خود مینویسد:
«حدثنا عبد اللَّهِ
بن مُحَمَّدٍ الْجُعْفِیُّ قال: حدثنا وَهْبُ
بن جَرِیرٍ قال: حدثنا ابی قال: سمعت یَعْلَی
بن حَکِیمٍ عن عِکْرِمَةَ عن
بن عَبَّاسٍ قال: خَرَجَ رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم فی مَرَضِهِ الذی مَاتَ فیه عاصبا رَاْسَهُ بِخِرْقَةٍ فَقَعَدَ علی الْمِنْبَرِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَاَثْنَی علیه ثُمَّ قال: انه لیس من الناس اَحَدٌ اَمَنَّ عَلَیَّ فی نَفْسِهِ وَمَالِهِ من ابی بکْرِ
بن ابی قُحَافَةَ وَلَوْ کنت مُتَّخِذًا من الناس خَلِیلًا لَاتَّخَذْتُ اَبَا بَکْرٍ خَلِیلًا وَلَکِنْ خُلَّةُ الْاِسْلَامِ اَفْضَلُ. سُدُّوا عَنِّی کُلَّ خَوْخَةٍ فی هذا الْمَسْجِدِ غیر خَوْخَةِ ابی بَکْرٍ؛
عکرمه از ابنعباس نقل میکند که: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در زمان بیماریی که بر اثر آن از دنیا رفت، در حالی که دستمالی به سر مبارکش پیچیده بود، وارد مسجد شد و بر منبر نشست و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: هیچ کس بهاندازه ابوبکر با جان و مالش بر من منّت ننهاده (عطا نکرده) است، اگر من بخواهم دوستی انتخاب کنم، آن شخص ابوبکر خواهد بود؛ ولی دوستی اسلامی بهتر است، همه پنجرههایی که به داخل مسجد باز میشود را ببندید، غیر از پنجره ابوبکر.»
و همچنین مینویسد:
«حدثنا اِسْمَاعِیلُ
بن عبد اللَّهِ قال حدثنی مَالِکٌ عن ابی النَّضْرِ مولی عُمَرَ
بن عُبَیْدِ اللَّهِ عن عُبَیْدٍ یَعْنِی
بن حُنَیْنٍ عن ابی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ رضی الله عنه اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جَلَسَ علی الْمِنْبَرِ فقال... اِنَّ من اَمَنِّ الناس عَلَیَّ فی صُحْبَتِهِ وَمَالِهِ اَبَا بَکْرٍ وَلَوْ کنت مُتَّخِذًا خَلِیلًا من اُمَّتِی لَاتَّخَذْتُ اَبَا بَکْرٍ الا خُلَّةَ الْاِسْلَامِ لَا یَبْقَیَنَّ فی الْمَسْجِدِ خَوْخَةٌ الا خَوْخَةُ ابی بَکْرٍ».
و در دو جای دیگر نیز همین روایت را با سندهای مختلف از ابوسعید خدری دیگر نقل کرده است؛ با این تفاوت که «خوخة ابیبکر» به «باب ابیبکر» تبدیل شده است:
«لَا یَبْقَیَنَّ فی الْمَسْجِدِ بَابٌ الا سُدَّ الا بَابُ ابی بَکْرٍ.»
قبل از ورود به نقد روایات سد الخوخه در باره ابوبکر، لازم است که معنای «خوخه» از دیدگاه اهل لغت بررسی و معنای دقیق آن مشخص شود.
ابنمنظور در
لسان العرب در باره معنای «خوخ» مینویسد:
«خوخ: الخَوْخَةُ: واحدة الخَوخِ. و الخَوْخَةُ: کُوَّة فی البیت تؤَدِّی الیه الضوء. و الخَوْخة: مُخْتَرَقُ ما بین کل دارین لم ینصب علیها باب، بلغة اَهل الحجاز، و عم به بعضهم فقال: هی مُخْتَرَقُ ما بین کل شیئین؛ و فی الحدیث: لا تَبْقی خَوخةٌ فی المسجد اِلْا سُدَّتْ غیر خَوخةِ اَبی بکر الصدیق، رضی الله عنه. و فی حدیث آخر: الَّا خَوْخةَ علیّ، رضوان الله علیه. هی باب صغیر کالنافذة الکبیرة تکون بین بیتین ینصب علیها باب؛
خوخه، شکافی است در دیوار خانه که برای دریافت نور ایجاد میشود. خوخه، گذرگاه و راه عبور بین دو خانه است که در، بر آن نصب نمیشود. برخی گفتهاند که راه عبور بین هر چیز را «خوخه» میگویند.
در روایت آمده است که: شکافی در مسجد باقی نماند، مگر این که بسته شد؛ مگر شکاف ابوبکر. در روایت دیگر همین
مطلب در باره علی (علیهالسّلام) نقل شده است.
خوخه، درِ کوچک است، همانند پنجره بزرگ بین دو خانه که دری بر آن نصب میشود.»
طریحی میگویید:« (خوخ). .. الخوخة بفتح معجمة اولی: باب صغیر کالنافذة الکبیرة ینصب علیها باب. و الخوخة: کوة فی الجدار تؤدی الضوء، و مخترق ما بین کل دارین؛
خوخه، در کوچکی است همانند پنجره بزرگ که در بر آن نصب میشود. خوخه، سوراخی است در دیوار که نور از آن میتابد و نیز گذرگاهی است بین خانهها.»
و
ابناثیر مینویسد:
« (خوخ). .. باب صغیر کالنّافذة الکبیرة، وتکون بین بیتین ینصب علیها باب؛
خوخ، در کوچکی است همانند پنجره بزرگ که بین دو خانه قرار دارد و دارای در است.»
از مجموع کلمات اهل لغت به این نتیجه میرسیم که «خوخه» شکافی است بزرگتر از پنجره و کوچکتر از در، که مردم از آن به برای دریافت نور و یا رفت و آمد بین دو خانه، استفاده میکردهاند.
اولاً: همانطور که پیش از این گذشت، معنای «خوخة» با معنای «باب» تفاوت دارد؛ بنابراین، روایت ابنعباس با روایت
ابوسعید خدری که هر دو در باره ابوبکر وارد شده، متعارض است و معلوم نیست که آن چه
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در باره
ابوبکر استثناء کرده است، یک سوراخ بزرگ (خوخة) بوده و یا در (باب)؛ پس تعارضا و تساقطا؛
ثانیاً: اگر روایت «الا باب ابیبکر» درست باشد، سؤال و اشکال اساسی دیگری پیش میآید و آن این که اگر رسول خدا در مرتبه اول همه درها را؛ جز در خانه امیرمؤمنان (علیهالسّلام) بسته باشد، چگونه امکان دارد که صحابه از این دستور رسول خدا سرپیچی کرده باشند، تا اینکه در مرتبه دوم بازهم رسول دستور بستن آنها را داده باشد و این بار در خانه و یا خوخه ابوبکر را استثناء کرده باشد؟
پذیرش روایت نبستن در خانه ابوبکر، ثابت میکند که در مرتبه اول که رسول خدا به همه صحابه و حتی خود ابوبکر دستور دادند درهای خانههای خود را ببندند (جز در خانه امیر مؤمنان علیهالسلام)
صحابه از فرمان آن حضرت تخلف کرده و همچنان در خانههای خود را بازگذاشتهاند تا اینکه در آخرین روزهای زندگی، آن حضرت باردیگر دستور دادند که در خانههای خود را ببندند؛ اما این بار در خانه ابوبکر را استثناء کرده باشد.
حتی اگر روایت «الا خوخة ابیبکر» نیز درست باشد، ثابت میکند که صحابه از فرمان رسول خدا سرپیچی کردهاند؛ چرا که هدف رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از بستن در خانههای صحابه، ممانعت از ورود آنها از این درها به مسجد بوده است، حال اگر صحابه به جای بستن کامل در، آن را تبدیل به سوراخهای بزرگ برای ورود به مسجد کرده باشند، هدف رسول خدا محقق نشده و در حقیقت فرمان آن حضرت اجرا نشده است.
هیچ روایتی ولو با سند ضعیف نیز وجود ندارد که رسول خدا بعد از دستور بستن درها در مرتبه اول، اجازه باز شدن در و یا حتی خوخه را داده باشد؛ پس یا صحابه از دستور رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تخلف کردهاند، یا مرتبه دومی درکار نبوده است.
بنابراین، یکی از عوارض پذیرش روایت سد الابواب در باره ابوبکر، این است که ثابت میکند صحابه و از جمله خود ابوبکر، از فرمان رسول خدا سرپیچی کردهاند.
محمد
بن اسماعیل بخاری در صحیح خودش که از دیدگاه اهل سنت صحیحترین کتاب بعد از قرآن است، متأسفانه روایت ابنعباس را که با تعبیر «خوخة ابیبکر» در جای دیگر از همین کتابش آشکارا تحریف کرده و با تعبیر «الا باب ابیبکر» آورده است:
«بَاب قَوْلِ النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سُدُّوا الْاَبْوَابَ الا بَابَ ابی بَکْرٍ قَالَهُ
بن عَبَّاسٍ عن النبی.»
ابنحجر عسقلانی در این باره مینویسد:
«قوله «باب قول النبی صلی الله علیه وسلم سدوا الابواب الا باب ابی بکر. قاله
بن عباس عن النبی صلی الله علیه وسلم» وصله المصنف فی الصلاة بلفظ «سدوا عنی کل خوخة» فکانه ذکره بالمعنی.»
مصنف این روایات را در کتاب الصلاة با لفظ «سدوا عنی کل خوخة» نقل کرده و انگار در این جا نقل به معنا کرده است.»
و
عینی نیز مینویسد:
«هذا وصله البخاری فی الصلاة بلفظ: سدوا عنی کل خوخة فی المسجد، وهذا هنا نقل بالمعنی.»
این روایت را بخاری در کتاب الصلاة با لفظ «سدوا عنی کل خوخة فی المسجد» آورده و در اینجا نقل به معنا کرده است.
در حالی که هیچیک از علمای لغت و حدیث اهل سنت، «خوخه» را «باب» معنا نکردهاند تا بخاری آن را نقل به معنا کند و این تحریف آشکار سخن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
هرچند که علمای اهل سنت برای کتاب بخاری و مسلم قداست خاصی قائل هستند و تمام روایات آن را صحیح السند میدانند؛ اما در عین حال اینطور نیست که نتوان در اسناد روایات آن خدشهای وارد کرد. روایات نبستن ابوبکر هرچند که با چندین سند نقل شده است؛ اما تک تک آنها از نظر سندی بیاشکال نیستند، ما از میان آنها تنها به بررسی سند دو روایت از روایتهای بخاری میپردازیم.
در روایت اولی که از بخاری نقل شد، سند روایت به این صورت بود:
«عبد اللَّهِ
بن مُحَمَّدٍ الْجُعْفِیُّ قال: حدثنا وَهْبُ
بن جَرِیرٍ قال: حدثنا ابی قال: سمعت یَعْلَی
بن حَکِیمٍ عن عِکْرِمَةَ عن
بن عَبَّاسٍ.»
ما به بررسی یکی از روات این سند؛ یعنی
عکرمه، غلام ابنعباس میپردازیم:
در باره عکرمه، سخن بسیار است و مذمتهای بسیاری در کتابهای رجالی اهل سنت در باره وی نقل شده است که ما به چند مورد به نقل از
شمس الدین ذهبی بسنده میکنیم.
عکرمه، از کسانی بود که افکار
خوارج را ترویج میکرد و خود از خوارج به حساب میآمد؛ چنانچه ذهبی مینویسد:
«قال یحیی
بن بکیر قدم عکرمة مصر ونزل هذه الدار وخرج الی المغرب فالخوارج الذین بالمغرب عنه اخذوا؛
یحیی بن بکیر میگوید: عکرمه وارد مصر شد و در این منزل سکونت کرد وسپس عازم مغرب شد. خوارجی که در مغرب بودند، دینشان را از عکرمه میآموختند.»
و در ادامه مینویسد:
«وروی عمر
بن قیس المکی عن عطاء قال کان عکرمة اباضیا؛
عمر بن قیس از عطا روایت کرده است که عکرمه، جزء فرقه
اباضیه بوده است.»
اباضیه، یکی از فرقههای مشهور خوارج است که هماکنون نیز در برخی از کشورهای اسلامی طرفدارانی دارد.»
همچنین عکرمه از کسانی است که تمام مسلمانان را کافر میدانست:
«وقال علی
بن المدینی حکی عن یعقوب الحضرمی عن جده قال وقف عکرمة علی باب المسجد فقال ما فیه الا کافر قال وکان یری رای الاباضیة؛
علی بن مدینی گفته است که
یعقوب خضرمی از جدش نقل کرده است که عکرمه بر در مسجد میایستاد و میگفت: در این جا، جز کافر کس دیگر نیست، عکرمه طرفدار فرقه اباضیه بود.»
و در ادامه مینویسد:
«عن خالد
بن ابیعمران قال دخل علینا عکرمة مولی ابنعباس بافریقیة فی وقت الموسم فقال وددت انی الیوم بالموسم بیدی حربة اضرب بها یمینا وشمالا؛
خالد بن ابی عمران میگوید: عکرمه، غلام ابنعباس، در زمان موسم
حج وارد
آفریقا شد و گفت: ای کاش امروز در موسم حج، در دست من شمشیری بود که با آنان
مسلمانان را از هر طرف از دم تیغ میگذراندم.»
از همه اینها مهمتر این که عکرمه آن قدر به ابنعباس دروغ گفته بود که در دروغگویی ضرب المثل شده بود و مردم به غلامان خود توصیه میکردند که مبادا همانند عکرمه که به ابنعباس دروغ میبندد، به من دروغ ببندند.
شمس الدین ذهبی به نقل از
یحیی البکاء مینویسد:
«سمعت ابن عمر یقول لنافع اتق الله ویحک لا تکذب علی کما کذب عکرمة علی ابن عباس؛
از ابنعمر شنیدیم که به نافع (غلام خود) میگفت: از خدا بترس، مبادا بر من دروغ ببندی، همانطوری که عکرمه بر ابنعباس میبست.»
و در ادامه مینویسد:
«ابراهیم
بن سعد عن ابیه عن سعید
بن المسیب انه کان یقول لغلام له یا برد لا تکذب علی کما یکذب عکرمة علی ابن عباس؛
سعید بن مسیب به غلام خود میگفت: ای برد! از قول من سخن دروغ نقل نکن؛ همانطوری که عکرمه از ابنعباس نقل میکرد.»
همچنین مینویسد:
«عن یزید
بن ابی زیاد قال دخلت علی علی
بن عبدالله
بن عباس وعکرمة مقید علی باب الحش قال قلت ما لهذا کذا قال انه یکذب علی ابی؛
از
یزید بن ابیزیاد نقل شده است که گفت: بر علی
بن عبدالله
بن عباس وارد شدم؛ در حالی که عکرمه را بر در باغ بسته بود، دلیلش را سؤال کردم، گفت: او بر پدرم دروغ میبندد.»
جالب این است که عکرمه، بر خلاف نظر تمام محدثان و دانشمندان مسلمان، معتقد بوده است که
آیه تطهیر فقط در باره زنان پیامبر نازل شده است و اهل بیت آن حضرت را شامل نمیشود. ذهبی مینویسد:
«قال عکرمة من شاء باهلته انها نزلت فی نساء النبی صلی الله علیه وسلم خاصة؛
عکرمه میگفت: هر کس میخواهد من با او مباهله میکنم که این آیه (تطهیر) تنها در باره زنان رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نازل شده است.»
طبری در تفسیر خود مینویسد:
«عن علقمة قال کان عکرمة ینادی فی السوق انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا قال نزلت فی نساء النبی خاصة؛
از علقمه نقل شده است که عکرمه در بازار فریاد میزدکه آیه تطهیر، تنها در باره
زنان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نازل شده است.»
کسی که اینگونه، فضائل اهل بیت (علیهمالسّلام) را (بر خلاف اجماع تمام مسلمانان) انکار میکند، نباید انتظار داشت که بادیگر فضائل امیر مؤمنان (علیهالسّلام) همین معامله را انجام ندهد و آن را در باره کسان دیگر نقل ننماید.
با جرأت میتوان گفت که منشأ جعل حدیث سد الابواب در باره ابوبکر، نیز عکرمه و همفکران او است که در دشمنی با اهل بیت (علیهمالسّلام) از هیچ عملی فروگذار نمیکردند و تمام توانشان را برای فضائل اهل بیت و به ویژه امیر مؤمنان (علیهالسّلام) را به کار بسته بودند.
روایت دومی که از بخاری نقل شد، به این صورت بود:
«حدثنا اِسْمَاعِیلُ
بن عبد اللَّهِ قال حدثنی مَالِکٌ عن ابی النَّضْرِ مولی عُمَرَ
بن عُبَیْدِ اللَّهِ عن عُبَیْدٍ یَعْنِی
بن حُنَیْنٍ عن ابی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ....
در این سند نیز اشکالات متعددی وجود دارد که ما به خاطر اختصار فقط نخستین راوی آن؛ یعنی
اسماعیل بن عبدالله را بررسی میکنیم:
مزی در
تهذیب الکمال در ترجمه اسماعیل
بن عبدالله مینویسد:
«وَقَال ابو بکر
بن اَبی خیثمة، عن یحیی
بن مَعِین: صدوق ضعیف العقل، لیس بذاک، یعنی انه لا یحسن الحدیث. وَقَال معاویة
بن صالح، عن یحیی: ابو اویس وابنه ضعیفان. عن یحیی
بن مَعِین: ابن اَبی اویس وابوه یسرقان الحدیث. وَقَال ابراهیم
بن عَبد الله الجنید، عن یحیی: مخلط یکذب، لیس بشیءٍ وَقَال النَّسَائی: ضعیف. وَقَال فی موضع آخر: لیس بثقة. وَقَال ابو احمد
بن عدی: وابن ابو اویس هذا روی عن خاله مالک احادیث غرائب، لا یتابعه احد علیه؛
ابوبکر
بن ابیخیثمه از یحیی
بن معین نقل کرده است که: او راستگو است؛ ولی عقلش ضعیف بود و احادیث را درست نقل نمیکرد.
معاویة بن صالح از
یحیی بن معین نقل کرده است که
ابواویس و پسرش هر دو ضعیف هستند.
از یحیی
بن معین نقل شده است که
ابنابی اویس و پدرش حدیث دیگران را دزدی و به نام خود ثبت میکردند.
ابراهیم بن جنید از یحیی
بن معین نقل کرده است که او احادیث صحیح و ضعیف را بههم میآمیخت و
دروغ میگفت، شخص قابل توجهی نیست. نسائی گفته: ضعیف است، و در جای دیگر کفته: قابل اعتماد نیست.
ابواحمد بن عدی گفته: ابنابی اویس، از دایی خودش
مالک بن انس (امام مالکیه) احادیث عجیب نقل میکرد که هیچ کس این روایات را از او نمیپذیرفت.»
اتفاقاً یکی از احادیثی که اسماعیل
بن ابی اویس از دایی خودش مالک
بن انس نقل کرده است، همین روایت است.
و
ابنحجر عسقلانی در
تهذیب التهذیب مینویسد:
«وقال الدولابی فی الضعفاء سمعت النصر
بن سلمة المروزی یقول ابن ابی اویس کذاب. وحکی
بن ابی خیثمة عن عبدالله
بن عبید الله العباسی صاحب الیمن ان اسماعیل ارتشی من تاجر عشرین دینارا حتی باع له علی الامیر ثوبا یساوی خمسین بمائة. قال ابو الفتح الازدی حدثنی سیف
بن محمد ان
بن ابی اویس کان یضع الحدیث؛
دولابی در کتاب
ضعفاء گفته: از
نصر بن سلمه مروزی شنیدم که میگفت: ابنابی اویس دروغگو است.
ابنابی خیثمه از عبدالله
بن عبیدالله نقل کرده است که اسماعیل از یک تاجر بیست دینار رشوه گرفت تا آن تاجر بتواند لباسی را امیر به نصف قیمت بخرد.
ابوالفتح ازدی گفته: سیف
بن محمد برای من نقل کرد که ابنابی اویس، حدیث جعل میکرد.»
از مجموع سخنان دانشمندان
علم رجال اهل سنت استفاده میشود که اسماعیل
بن عبدالله؛ عقل ضعیفی داشته، در نقل حدیث ضعیف بوده، حدیث دیگران را دزدی و به نام خودش ثبت میکرده، بسیار دروغگو بوده، از دایی خودش (مالک) احادیث عجیب نقل میکرده، رشوه میگرفته، حدیث جعل میکرده و.... این گوشههای از سخنان علمای اهل سنت در تضعیف این شخص بود. حال سؤال ما از منصفان اهل سنت این است که آیا میتوان به روایت چنین شخصی اعتماد کرد؟
بنابراین روایت نبستن در خانه ابوبکر، دارای اشکالاتی است که هر انسان منصفی را به جعلی بودن آن مطمئن میسازد.
علاوه بر اشکالات سندی روایات سد الابواب در باره ابوبکر، اشکالات دلالی نیز بر این قصه وارد است. یکی از این اشکالات این است که خلیفه اول، بعد از هجرت بلا فاصله به روستای در اطراف
مدینه به نام «
سُنْحْ» رفته و تا شش و یا هفت ماه بعد از رحلت رسول خدا (صلیاللهوآلهوسلم)، ساکن آن جا بوده است؛ بنابراین اصلاً خانهای در کنار
مسجد النبی نداشته است که رسول خدا بخواهد خوخه یا درِ آن را باز بگذارد.
محمد
بن اسماعیل بخاری در صحیح خود در باره وقایع بعد از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و غیبت ابوبکر در هنگام رحلت آن حضرت مینویسد:
«عن عَائِشَةَ رضی الله عنها زَوْجِ النبی صلی الله علیه وسلم اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم مَاتَ وابو بَکْرٍ بِالسُّنْحِ قال اِسْمَاعِیلُ یَعْنِی بِالْعَالِیَةِ فَقَامَ عُمَرُ یقول والله ما مَاتَ رسول اللَّهِ...؛
از
عائشه همسر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده است که گفت: رسول خدا از دنیا رفت؛ در حالی که ابوبکر در سنح بود. اسماعیل (راوی حدیث) گفته: مراد از سنح؛ بلندیهای اطراف مدینه است. عمر برخواست و گفت: قسم به خدا رسول خدا از دنیا نرفته است....»
و باز به نقل از عائشه مینویسد که بعد وفات پیامبر صلی الله علیه وآله، از خانه خودش که در سنح بود، به مدینه آمد:
«اخبرنی ابو سَلَمَةَ اَنَّ عَائِشَةَ رضی الله عنها زَوْجَ النبی صلیاللهعلیهوآلهوسلّم اَخْبَرَتْهُ قالت اَقْبَلَ ابو بَکْرٍ رضیاللهعنه علی فَرَسِهِ من مَسْکَنِهِ بِالسُّنْحِ حتی نَزَلَ فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ فلم یُکَلِّمْ الناس حتی دخل علی عَائِشَةَ؛
عائشه همسر رسول خدا به من خبر داد که: ابوبکر سوار بر اسبش، از خانهای که در سنح داشت، آمد و داخل مسجد شد، با مردم سخن نگفت تا بر عائشه وارد شد....»
بخاری همین روایت را با سند دیگر از عائشه در جلد ۶
نقل کرده است.
و همچنین طبق نقل بزرگان اهل سنت، خلیفه اول تا شش ماه و طبق برخی از نقلها تا هفت ماه بعد از خلافتش در همانجا ساکن بوده و هر روز با پای پیاده و یا سوار بر مرکب به مرکز خلافت میآمده و بعد از
نماز عشاء به منزلش در سنح برمیگشته است.
محمد
بن سعد در
الطبقات الکبری،
بلاذری در
انساب الاشراف،
طبری در تاریخ خود،
ابنجوزی در
المنتظم ابناثیر در
اسد الغابه و... مینویسند:
«بُویِعَ اَبُو بَکْرٍ الصدیق یَوْمَ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یَوْمَ الاثْنَیْنِ لاِثْنَتَیْ عَشرَةَ لَیْلَةً خَلَتْ مِنْ شَهْرِ رَبیعٍ الاَوَّل سَنَة اِحْدَی عشرةَ وَکَانَ مَنْزِلُهُ بِالسُّنُحِ عِنْدَ زَوْجَتِهِ حَبِیبَةَ بِنتِ خارجَةَ
بن زید
بن اَبی زهیرٍ مِن بنی الْحَارِثِ
بن الخَزرج، وَکَانَ قَدْ حَجَّرَ عَلیهِ حُجْرَةً مِنْ شَعرٍ، فَمَا زَادَ عَلی ذالِکَ حَتَّی تَحَوَّلَ اِلیِ ِالمَدِینَةِ، فَاَقَامَ هُنَاکَ بِالسُّنُحِ بَعْدَمَا بُویِعَ لَهُ سِتَّةَ اَشْهُرٍ یَغْدُو عَلی رِجْلَیهِ، ورُبَمَّا رَکِبَ عَلی فَرَسٍ لَهُ وَعَلَیهِ اِزَارٌ ورداءٌ مُمَشَّقٌ فَیُوَافِی المدِینَةَ فَیُصَلی الصَّلَوَاتِ بالنَّاسِ، فَاِذَا صَلَّی الْعِشَاءَ رَجَعَ اِلی اَهْلِهِ بِالسُّنُحِ؛
در روز دوشنبه، دوازدهم
ربیع الاول سال یازهم هجری، در روز رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با ابوبکر بیعت شد، خانه ابوبکر در سنح، نزد همسرش
حبیبة دختر خارجه از قبیلیه
بنی حارث بود. ابوبکر برای او حجرهای از مو ساخته بود، تا زمانی که به مدینه نیامد، چیزی بر این حجره نیفزود، در همانجا زندگی میکرد و تا شش ماه بعد از بیعتش، با پای پیاده و گاهی سوار بر اسب به مدینه میآمد، بعد از اتمام نماز عشاء دوباره نزد خانوادهاش بازمیگشت.»
ملا علی قاری حنفی به نقل از
فضل الله تُورِبِشْتی از علمای شافعی ساکن
شیراز (متوفای۶۶۰هـ) مینویسد:
«(خوخة الا خوخة ابی بکر). .. قال التوربشتی: وهذا الکلام کان فی مرضه الذی توفی فیه فی آخر خطبة خطبها، ولا خفاء بان ذلک تعریض بان ابا بکر هو المستخلف بعده وهذه الکلمة ان ارید بها الحقیقة، فذلک لان اصحاب المنازل اللاصقة بالمسجد قد جعلوا من بیوتهم مخترقاً یمرون فیه الی المسجد او کوّة ینظرون الیها منه، فامر بسد جملتها سوی خوخة ابی بکر تکریماً له بذلک اوّلاً ثم تنبیهاً للناس فی ضمن ذلک علی امر الخلافة حیث جعله مستحقاً لذلک دون الناس. وان ارید به المجاز فهو کنایة عن الخلافة وسد ابواب المقالة دون التطرق الیها والتطلع علیها. واری المجاز فیه اقوی اذ لم یصح عندنا ان ابا بکر کان له منزل بجنب المسجد وانما کان منزله بالسنح من عوالی المدینة؛
این سخن را رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در زمان بیماریی که بر اثر آن از دنیا رفت، و در آخرین سخنرانی خود فرمودهاند. روشن است که این سخن کنایه از از اینکه ابوبکر بعد از آن حضرت جانشین ایشان خواهد شد؛ البته اگر معنای حقیقی این کلمه مراد باشد؛ زیرا یاران رسول خدا منازلی چسپیده به مسجد داشتند که گذرگاههای برای ورود به مسجد و یا پنجرهای برای دیدن مسجد باز کرده بودند، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دستور داد که همه آنها؛ جز خوخه ابوبکر بسته شود. رسول خدا این دستور را دارد تا در قدم نخست ابوبکر تکریم کرده باشد و سپس در ضمن آن مردم را متوجه این
مطلب نماید که فقط ابوبکر سزاوار امر خلافت است و نه دیگران.
اما اگر معنای مجازی روایت منظور باشد، بازهم کنایه از خلافت و بستن گفتگو در باره خلافت و چشمداشت به آن است. من معنای مجازی را قویتر میدانم، زیرا به اعتقاد ما ابوبکر منزلی در کنار مسجد نداشته است؛ بلکه منزل او در سنح در اطراف مدینه بوده است.»
این دانشمند بزرگ سنی، به صراحت میگوید که ابوبکر منزلی در کنار مسجد نداشته است؛ بنابراین اصل داستان زیر سؤال میرود و سالبه به انتفاء موضوع خواهد شد.
ابنحجر عسقلانی بعد از مطرح کردن این مسأله، اینگونه پاسخ میدهد:
«وقوی بعضهم ذلک بان منزل ابی بکر کان بالسنح من عوالی المدینة کما سیاتی قریبا بعد باب فلا یکون له خوخة الی المسجد وهذا الاسناد ضعیف لانه لا یلزم من کون منزله کان بالسنح ان لا یکون له دار مجاورة للمسجد ومنزله الذی کان بالسنح هو منزل اصهاره من الانصار وقد کان له اذ ذاک زوجة اخری وهی اسماء بنت عمیس بالاتفاق وام رومان علی القول بانها کانت باقیة یومئذ؛
بعضی از علما این
مطلب را تقویت کردهاند که منزل ابوبکر در سنح در اطراف مدینه بوده؛ پس اصلاً خوخهای در مسجد نداشته است. این اسناد ضعیف است؛ چرا که داشتن منزل در سنح دلیل بر آن نیست که وی منزلی در کنار مسجد نداشته است. منزلی که ابوبکر در سنح داشته، مال پدر زن او بوده است، و ابوبکر به اتقاق علما در آن زمان همسر دیگری به نام
اسماء بنت عمیس و بنا بر قولی همسری به نام
امرمان داشته است که تا آن زمان همسر او بوده است.»
در جواب ابنحجر میگوییم: اولاً: این سخن، ادعای است بدون دلیل. حتی یک روایت ضعیف السند نیز در کتابهای سنی یافت نمیشود که ابوبکر سه منزل؛ یکی در سنح و دو تا در مدینه داشته است؛ بلکه تصریح بزرگان اهل سنت و روایاتی که از بخاری نقل شد، خلاف سخن ایشان به اثبات میرسد.
ثانیاً: بنابر آنچه از قول علمای اهل سنت گذشت، ابوبکر تا شش ماه بعد از خلافتش هر روز با پای پیاده و یا سوار بر اسب از سنح به مدینه میآمد و بعد از نماز عشاء بازمیگشت. اگر خانه اسماء بنت عمیس و یا امرمان در مدینه میبود، باید ابوبکر یک شب را در خانه اسماء و شب دیگر را در کنار امرمان و شب سوم را در سنح میگذراند؛ در حالی که هیچ یک از علما به چنین
مطلبی اشاره نکردهاند.
بنابراین یا باید اهل سنت بپذیرند که خلیفه اول عدالت را در باره همسرانش رعایت نمیکرده است، یا باید قبول کنند که خانه اسماء بنت عمیس نیز در سنح بوده است نه در مدینه.
همانطور که گذشت، روایت «سد الابواب الا باب علی» به صورت
متواتر نقل شده است و ثابت میکند که این فضلیت از فضائل اختصاصی امیر مؤمنان (علیهالسّلام) است.
از طرف دیگر روایات «سد الابواب الا باب ابوبکر» نیز ثابت میکند که رسول خدا همه درها را بسته است، جز در خانه ابوبکر؛ پس این دو روایت بایکدگر صد در صد متعارض هستند و نمیتوان مدلول هر دوی آنها را پذیرفت.
بنابراین، قطعاً یکی از این دو روایت جعلی است و
مسلمانان مجبورند که یکی از آنها را پذیرفته و دیگری را مردود اعلام نمایند.
کسانی همچون
ابنتیمیه، ابنجوزی و ابنکثیر، همانند همیشه چشمان خود را بستهاند و روایات امیر مؤمنان (علیهالسّلام) را جعلی و روایات ابوبکر را صحیح اعلام کردهاند که متن سخنان آنها همراه با جواب دیگر دانشمندان اهل سنت گذشت.
برخی دیگر که نتوانستهاند این فضیلت عظیم را در حق امیر مؤمنان (علیهالسّلام) انکار نمایند و از جانب دیگر نمیتوانند آن را در حق ابوبکر باطل اعلام کنند، تلاش کردهاند که ثابت کنند این دو روایت هیچ تعارضی ندارند و هر دوی آنها صحیح هستند.
حال در این جا، دیدگاه این عده را نیز نقد و بررسی خواهیم کرد:
ابنحجر عسقلانی در شرح صحیح بخاری تلاش کرده است که وجه جمعی بین این دو روایت پیدا کرده و ثابت کند که هر دوی آنها صحیح هستند و هر دو واقعه اتفاق افتاده است:
«الجمع بین القصتین ممکن وقد اشار الی ذلک البزار فی مسنده فقال ورد من روایات اهل الکوفة باسانید حسان فی قصة علی وورد من روایات اهل المدینة فی قصة ابی بکر فان ثبتت روایات اهل الکوفة فالجمع بینهما بما دل علیه حدیث ابی سعید الخدری یعنی الذی اخرجه الترمذی ان النبی صلی الله علیه وسلم قال لا یحل لاحد ان یطرق هذا المسجد جنبا غیری وغیرک.
والمعنی ان باب علی کان الی جهة المسجد ولم یکن لبیته باب غیره فلذلک لم یؤمر بسده ویؤید ذلک ما اخرجه اسماعیل القاضی فی احکام القران من طریق
المطلب بن عبدالله
بن حنطب ان النبی صلی الله علیه وسلم لم یاذن لاحد ان یمر فی المسجد وهو جنب الا لعلی
بن ابی
طالب لان بیته کان فی المسجد.
ومحصل الجمع ان الامر بسد الابواب وقع مرتین ففی الاولی استثنی علی لما ذکره وفی الاخری استثنی ابو بکر ولکن لا یتم ذلک الا بان یحمل ما فی قصة علی علی الباب الحقیقی وما فی قصة ابی بکر علی الباب المجازی والمراد به الخوخه کما صرح به فی بعض طرقه وکانهم لما امروا بسد الابواب سدوها واحدثوا خوخا یستقربون الدخول الی المسجد منها فامروا بعد ذلک بسدها.
فهذه طریقة لا باس بها فی الجمع بین الحدیثین وبها جمع بین الحدیثین المذکورین ابو جعفر الطحاوی فی مشکل الآثار وهو فی اوائل الثلث الثالث منه وابو بکر الکلاباذی فی معانی الاخبار وصرح بان بیت ابی بکر کان له باب من خارج المسجد وخوخة الی داخل المسجد وبیت علی لم یکن له باب الا من داخل المسجد والله اعلم؛
جمع بین این دو قصه امکان دارد.
بزار در مسندش به این
مطلب اشاره کرده و گفتهاست: روایات اهل سنت با سندهای «حسن» در باره علی (علیهالسّلام) و روایات اهل مدینه در باره قصه ابوبکر نقل شده است.
اگر روایات اهل کوفه درست باشد، جمع بین این دو دسته روایات بر مبنای روایت
ابوسعید خدری که
ترمذی نقل کرده است، به این صورت است: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به علی (علیهالسّلام) فرمود: برای احدی جز من و تو جایز نیست که در حال
جنابت وارد
مسجد شویم.
معنای این روایت این است که علی (علیهالسّلام) در خانه علی (علیهالسّلام) به سوی مسجد باز میشده و خانه او در دیگری نداشته است؛ به همین خاطر رسول خدا فرمان بستن آن را نداده است.
این
مطلب را روایت
اسماعیل قاضی که در
احکام القرآن نقل شده است تایید میکند که از طریق
مطلب بن عبدالله نقل شده است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: به کسی اجازه داده نشده است که بتواند در حال جنابت از مسجد عبور کند، غیر از من و علی
بن ابی
طالب (علیهالسّلام)؛ زیرا خانه او در مسجد است.
حاصل این جمع این است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دوبار دستور به بستن درها کرده است، در مرتبه اول علی (علیهالسّلام) و در مرتبه دوم ابوبکر را اسثنا کرده است. این جمع تمام نیست؛ مگر اینکه در را در قصه علی (علیهالسّلام) به در حقیقی و در قصه ابوبکر به در مجازی حمل کنیم که مراد از آن «
خوخه» بوده است؛ چنانچه در بعضی از روایات به این
مطلب تصریح شده است که وقتی در بار اول رسول خدا دستور داد درهای خانهها را ببندند، همگی درها را بسته و برای خود «خوخههایی» را باز کردند تا از آن برای ورود به مسجد استفاده کنند که رسول خدا دستور دارد آنها را نیز ببندند.
این روش در جمع بین دو حدیث اشکالی ندارد و
ابوجعفر طحاوی در کتاب
مشکل الآثار نیز از همین روش استفاده کرده است.
ابوبکر کلاباذی در
معانی الاخبار بعد از مطرح کردن این جمع، تصریح کرده است که خانه ابوبکر دری به خارج از مسجد و خوخهای به داخل مسجد داشته است و خانه علی (علیهالسّلام) در دیگری غیر از دری که به طرف مسجد باز میشده، نداشته است.»
از چند جهت به توجیه ابنحجر نقد وارد است:
اولاً: توجیه
ابنحجر در صورتی درست است که ثابت شود ابوبکر در کنار مسجد پیغمبر خانهای داشته است؛ در صورتی که پیش از این ثابت کردیم که ابوبکر تا شش ماه بعد از خلافتش در سنح زندگی میکرده و هر روز با پای پیاده و یا سوار بر
اسب به
مدینه میآمده و بعد از نماز عشاء بر میگشته است؛ آنچه از بزار نقل کرده که: «ورد من روایات اهل الکوفة باسانید حسان فی قصة علی وورد من روایات اهل المدینة فی قصة ابی بکر فان ثبتت روایات اهل الکوفة فالجمع بینهما...» با سخن خود ابنحجر که در رد ادعای ابنجوزی گفته بود، در تناقض است؛ زیرا در آنجا صراحتاً گفته بود که «وهذا اقدام علی رد الاحادیث الصحیحة بمجرد التوهم...»
اما اینکه گفته است: «فالجمع بینهما بما دل علیه حدیث ابی سعید الخدری یعنی الذی اخرجه الترمذی ان النبی صلی الله علیه وسلم قال لا یحل لاحد ان یطرق هذا المسجد جنبا غیری وغیرک. والمعنی ان باب علی کان الی جهة المسجد ولم یکن لبیته باب غیره فلذلک لم یؤمر بسده»، سخنی است باطل و غیر قابل قبول؛ زیرا:
اولاً: از روایت ترمذی اصلاً چنین استفادهای نمیشود که خانه امیر مؤمنان (علیهالسّلام) فقط یک در داشته که آن هم به داخل مسجد باز میشده است. اگر این
مطلب درست باشد، باید خانه رسول خدا نیز چنین باشد؛ در صورتی که احدی چنین
مطلبی را متذکر نشده است؛
ثانیاً: اگر این
مطلب درست باشد، چه دلیلی داشت که صحابه از اینکار رسول خدا ناراحت شده و اعتراض کنند و حتی آن را به دلیل خویشاوندی امیر مؤمنان با رسول خدا بدانند؛ به ویژه
حضرت حمزه سید الشهداء (علیهالسّلام) که با چشمان اشکآلود خدمت آن حضرت رسید و دلیل آن را سؤال کرد؟
همچنین اگر چنین
مطلبی صحت داشت، چرا
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به جای اینکه در جواب اعتراضات آنها همین
مطلب را بهانه کند، فرمود که این دستور از جانب
خداوند است؟ به راحتی میتوانست بگوید که خانههای شما درِ دیگری دارد که به خارج از مسجد باز میشود؛ ولی خانه علی یک در بیشتر ندارد؛ اما در جواب آنها فرمود: من چیزی باز نگذاشته و نبستهام؛ بلکه به من چنین دستور داده شده است.
ثالثاً:
صحابه این قصه را یکی از برترین فضائل امیر مؤمنان (علیهالسّلام) و برابر با
ازدواج با دختر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دانستهاند. آیا یک عمل اجباری این همه ارزش دارد که صحابه آن را محبوبتر و با ارزشتر از شتران سرخ مو بدانند؟
اما آنچه ابنحجر به عنوان حاصل جمع ذکر کرده و گفته: «ومحصل الجمع ان الامر بسد الابواب وقع مرتین ففی الاولی استثنی علی لما ذکره وفی الاخری استثنی ابو بکر» دو اشکال اساسی دارد:
۱. رسول خدا به همه
مسلمانان دستور داد که در خانههای خود را ببندند؛ ولی صحابه به جای بستن کامل در، آن را تبدیل به خوخه کرده و از آن برای ورود به مسجد استفاده میکردند. دستور رسول خدا به هر دلیلی که باشد، توسط صحابه اجرا نشده است و آنها عملا با این فرمان مخالفت کردهاند.
واضح است که بستن درها به این خاطر بوده است که از ورود صحابه به مسجد از این طریق ممانعت شود، با بازگذاشتن خوخه و عبور و مرور از آن، عملا فرمان رسول خدا (صلیاللهعلیهواله) اجرا نشده است.
در روایت امیر مؤمنان (علیهالسّلام) نیز سخنی یافت نمیشود که به صحابه اجازه ساختن خوخه را داده باشد؛ پس این عمل صحابه مخالف فرمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است؛
۲. در برخی از روایات صراحت دارد که رسول خدا به صحابه حتی اجازه ندادند که پنجرهای به داخل مسجد داشته باشند.
ابونعیم اصفهانی در
فضائل خلفاء الراشدین مینویسد:
«عن بریدة الاسلمی، قال: امر رسول الله صلی الله علیه وسلم بسد الابواب فشق ذلک علی اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم فلما بلغ ذلک رسول الله صلی الله علیه وسلم دعا الصلاة جامعة حتی اذا اجتمعوا صعد المنبر ولم یسمع لرسول الله صلی الله علیه وسلم تحمیدا وتعظیما فی خطبة مثل یومئذ فقال: یا ایها الناس ما انا سددتها ولا انا فتحتها بل الله سدها ثم قرا والنجم اذا هوی ما ضل صاحبکم وما غوی وما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی فقال رجل دع لی کوة یکون فی المسجد فابی وترک باب علی مفتوحا فکان یدخل ویخرج منه وهو جنب؛
از
بریده نقل شده است که گفت: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دستور داد که درها را ببندند، پذیرش این
مطلب برای صحابه سخت بود، وقتی این خبر به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسید، آن حضرت مردم را به
نماز جماعت دعوت کرد، وقتی صحابه جمع شدند، آن حضرت بالای منبر رفت و در این خطبه حمد و ستایشی نسبت به خداوند داشت که تا امروز شنیده نشده بود، سپس فرمود: ای مردم! من نه دری را بستهام و نه باز گذاشتهام؛ بلکه خداوند آنها را بسته است. سپس آیاتی از
سوره نجم را قرائت فرمود: «سوگند به ستاره هنگامی که افول میکند، که هرگز دوست شما
[
محمّد «ص»
]
منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است، و هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید!. آنچه میگوید چیزی جز
وحی که بر او نازل شده نیست! » مردی خطاب به آن حضرت فرمود: بگذار من پنجرهای به سوی مسجد داشته باشم، آن حضرت اجازه نداد، از این میان فقط در خانه علی را بازگذاشت و او در حال جنابت وارد مسجد و خارج میشد.»
و
سمهودی مینویسد:
«عن عمر
بن سهل ان رسول الله صلی الله علیه وسلم امر بسد الابواب الشوارع فی المسجد فقال له رجل من اصحابه یا رسول الله دع لی کوة انظر الیک منها حین تغدوا وحین تروح فقال لا والله؛
از
عمر بن سهل نقل شده است که رسول خدا دستور داد همه درهای باز شده به مسجد را ببندند، یکی از اصحابش عرض کرد: ای رسول خدا! بگذار من پنجرهای داشته باشم که از آن هر وقت شما میآیید و میروید، نگاه کنم، آن حضرت فرمود: قسم به خدا، اجازه نمیدهم.»
حال سؤال اینجا است که صحابه این خوخهها را در چه زمانی ساختهاند؟ در آن زمان طبق فرمان رسول خدا احدی اجازه چنین کاری را نداشتند، دلیلی نیز وجود ندارد که بعدها رسول خدا چنین اجازهای به آنها داده باشد؛ پس یا صحابه از فرمان خدا و رسولش سرپیچی کردهاند، یا قضیه نبستن خوخه ابوبکر دروغ است.
ابنکثیر سلفی در کتاب
البدایه والنهایه، بعد از نقل هر دو قصه میگوید:
«وهذا لا ینافی ما ثبت فی صحیح البخاری من امره (علیهالسّلام) فی مرض الموت بسد الابواب الشارعة الی المسجد الا باب ابی بکر الصدیق لان نفی هذا فی حق علی کان فی حال حیاته لاحتیاج فاطمة الی المرور من بیتها الی بیت ابیها فجعل هذا رفقا بها واما بعد وفاته فزالت هذه العلة فاحتیج الی فتح باب الصدیق لاجل خروجه الی المسجد لیصلی بالناس اذ کان الخلیفة علیهم بعد موته (علیهالسّلام) وفیه اشارة الی خلافته؛
روایت نبستن در خانه علی (علیهالسّلام) با روایاتی که در صحیح بخاری نقل شده که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در زمان بیماریی که در اثر آن از دنیا رفت، دستور دادند «همه درهای که به مسجد باز میشود را ببندند، غیر از در خانه ابوبکر» منافاتی ندارد؛ زیرا نبستن در خانه علی (علیهالسّلام) را در زمان حیاتشان به خاطر نیاز
فاطمه بود که میخواست به خانه رسول خدا رفت و آمد نماید؛ پس رسول خدا این دستور را به خاطر راحتی او داده است؛ اما بعد از وفات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیازی به این مسأله نبود؛ بلکه لازم بود که در خانه ابوبکر باز باشد تا او برای ورود به مسجد و خواندن نماز برای مردم از آن استفاده کند؛ زیرا ابوبکر بعد از رسول خدا، خلیفه بر مردم بود، از این دستور رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اشاره به خلافت ابوبکر فهمیده میشود.»
خلاصه سخن ابنکثیر این است که رسول خدا در خانه امیر مؤمنان (علیهالسّلام) را به این خاطر بازگذاشت که فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) بتواند از آن برای رفتن به خانه پدرش استفاده کند، در جواب میگوییم:
اولاً: این سخن در صورتی درست است که ثابت شود رسول خدا در زمان بستن همه درها جز در خانه امیرمؤمنان (علیهالسلام)، در دیگری خارج از مسجد، برای ورود و خروج امیر مؤمنان و صدیقه طاهره (سلاماللهعلیها)، در نظر گرفته باشد و گرنه با بستن این در، عملاً استفاده از این خانه برای آن حضرات غیر ممکن میشد.
اگر امکان داشت که خانه امیر مؤمنان (علیهالسّلام) در دیگری داشته باشد، در همان زمان بستن بقیه درها، در خانه آن حضرت را نیز میبست و از بیرون مسجد در دیگری باز میکرد، نیازی نبود که با استثناء کردن خانه امیر مؤمنان (علیهالسّلام) اعتراض دیگر صحابه را برانگیزد.
اگر چنین امکانی نبوده، این مشکل بعد از رحلت آن حضرت نیز باقی بوده و باید در خانه امیر مؤمنان (علیهالسّلام) همچنان باز باشد؛ در حالی که این
مطلب مخالف سخن ابنکثیر است؛
ثانیاً: اگر این دلیل درست باشد، باید در زمانی که همه درها جز در خانه امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را بست، در خانه ابوبکر را نیز باز میگذاشت؛ چرا که
عائشه نیز همانند حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) احتیاج داشت که به خانه پدریاش رفت و آمد داشته باشد.
همچنین بعد از ازدواج با
حفصه، باید در خانه
عمر را نیز بازمیکرد، چرا که وی نیز احتیاج داشت که به خانه پدرش برود؛
ثالثاً: این توجیه در صورتی درست است که ثابت شود ابوبکر خانهای در کنار خانه مسجد داشته است؛ در حالی که پیش از این خلاف آن ثابت شد.
داستان بستن همه درها به جز در خانه امیرمؤمنان (علیهالسّلام) از فضائل دست نیافتنی آن حضرت است که با سندهای صحیح و به صورت
متواتر نقل شده است و بر خلاف نظر
ابنجوزی و
ابنتیمیه، این طرفداران خلیفه اول هستند که به منظور مقابله با
فضائل امیرمؤمنان (علیهالسّلام) عین همین داستان را در باره ابوبکر نیز نقل کردهاند و از آن جائی که با یکدیگر در جعل حدیث هماهنگ نبودهاند، برخی آن را «باب ابوبکر» و برخی دیگر «خوخة ابی بکر» نقل کردهاند.
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «روایت سد الابواب الا باب علی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۸/۲/۵.