• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

رسالة ‌الحقوق

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



رساله الحقوق که بدین‌نام خوانده می‌شود یکی از چند اثر منسوب به امام سجاد (علیه‌السّلام) است که مآخذ مختلفی نام این رساله در آن آمده است. در این رساله امام سجاد (علیه‌السّلام) همه حقوقی که مربوط به حقوق فردی، اجتماعی، خانوادگی، سیاسی و .... را بیان داشته است. در این نوشتار منابعی که این رساله را ذکر کرده‌اند و همچنین فهرستی از حقوقی که امام در این رساله بیان داشته است را ارائه خواهیم کرد.



یکی از آثار قیم و ارزشمند نفس قدسی حضرت زین‌العابدین (علیه‌السلام) که نشانه‌ای بارز بر جامعیت علمی آن امام همام بوده و دلیلی روشن بر اهتمام حضرت به تبیین معارف اصیل اسلامی می‌باشد، نامه‌ای است که حضرت به یکی از اصحاب خود نگارش فرموده‌اند و چون حاوی حقوق عدیده‌ای است که محیط بر انسان است به عنوان رسالة الحقوق شهرت یافته است. برای شناخت ارزش این رساله باید اولا به زمان نگارش آن که عهد حاکمیت دوباره جاهلیت بر بلاد اسلامی به همراه سلطه‌جور حاکمان زورمدار و معاند اموی است، توجه نمود که چگونه در چنین عصری حضرت به بیان یک نظام‌نامه حقوقی و اخلاقی مترقی و جامع می‌پردازند که به تحقیق فراتر از هر عصری و مصری، بر بلندای زمان و تاریخ ایستاده و تا ابدیت، قرین حق و واقعیت می‌باشد. ثانیا آن را با نظامنامه‌های حقوقی و اخلاقی در عصر مدنی و پیشرفت مقایسه نموده تا عظمت آن آشکار شود.
در عصری که تمدن خود ساخته بشر مدتی ارائه نظام حقوقی و اخلاقی فراگیر حتی برای حیوانات می‌باشد و با شعارهای تو خالی، چشم و گوش بسیاری از کسانی که از آب گوارای فرهنگ اسلامی بی‌بهره مانده و به سراب فرهنگ مادی غرب و شرق دلخوش نموده‌اند را پر کرده و با کمال تاسف آنها را نسبت به فرهنگ اصیل و غنی و انسان‌ساز اسلام کم‌توجه و غافل ساخته‌اند. آری در این عصر همه متفکران جهان بشریت جمع شوند و آثار مکتوب خود را ارائه دهند، آنگاه حاصل آن با این رساله شریف که اثر نورانی یک ولی خداست، مقایسه شود تا برتری، جامعیت، واقع‌نگری، اتقان و الهی بودن آن آشکار گردد.
برای بحث پیرامون این رساله گرانقدر باید قبل از هر چیز راجع به واژه حق و معانی و اصطلاحات و کاربردهای آن توضیح مختصری ارائه داد، آنگاه به مصادر آن و فهرستی از حقوق مورد بحث در آن اشاره نموده و سپس با دسته‌بندی آنها متن رساله را مورد دقت و بررسی قرار داد.
این رساله را عالم بزرگ ثقةالاسلام ثابت بن ابی‌صفیّه معروف به ابوحمزه ثمالی شاگرد امام سجّاد (علیه‌السلام) نقل کرده است، و محدث بزرگ شیخ صدوق و حجّةالاسلام محمّد بن یعقوب کلینی، و حسن بن علی بن حسین بن شعبه حرّانی در کتاب تحف العقول به سند خویش از وی نقل کرده‌اند.


رساله حقوق حضرت زین‌العابدین (علیه‌السلام) در منابع مختلف روایی شیعه روایت شده است که گرچه در بعضی با استناد و در بعضی به‌صورت مرسل ذکر شده و تفاوت‌های مختصری نیز با هم دارند، ولی در اصول و عناوین حقوق و متن آن تقریبا یکسان می‌باشند.
از جمله مصادر قدیمی و دست اول که در آن این رساله شریف روایت شده است یکی تحف العقول است که در آن این مجموعه بدون سند آمده است و دیگری کتاب من لا یحضره الفقیه است که مؤلف آن شیخ صدوق نیز آن را بدون سند ذکر کرده است. ولی خود ایشان آن را در کتاب دیگر خود به نام خصال با سند آورده‌اند. چه اینکه در کتاب الامالی خود نیز آن را با سند روایت کرده است. و سپس این روایت در کتاب شریف وسایل الشیعه توسط حر عاملی از شیخ صدوق ذکر شده است.
در کتاب مکارم الاخلاق نیز این حدیث ذکر شده است.
لازم به ذکر است در کتاب من لا یحضره الفقیه که از کتب معتبره شیعه است، گرچه این روایت در خود کتاب بدون سند است ولی شیخ صدوق در مشیخه خود که در کتاب برای ذکر سلسله اسناد روایاتی که ایشان آن را روایت کرده‌اند گردآوری شده، سند خود را ذکر کرده است. بنابراین این مجموعه در کتب معتبره آمده و علمای بزرگ شیعه به آن اعتماد فرموده‌اند. (لازم به ذکر است استاد محقق حجت‌الاسلام و المسلمین حاج سیدمحمدرضا جلالی در ضمن تحقیقی جامع و کامل، بحث بدیع و بسیار جالبی را پیرامون اسناد این روایت شریف در بخش الحاقی کتاب با ارزش خود به نام جهاد الامام السجاد (علیه‌السلام) مطرح فرموده‌اند که حقیقتا، قابل تقدیر می‌باشد. در این بحث طرق مختلف ائمه حدیث شیعه به جناب ابوحمزه ثمالی و ارزیابی مفصل از مجموعه سند و مصادری که این روایت را نقل کرده‌اند، مطرح و به این نتیجه قطعی رسیده‌اند که روایت از نظر سند قابل اعتماد و وثوق بوده و محل کمترین شبهه و ایراد نمی‌باشد.)


در زیر ترجمه رساله را برابر ضبط صدوق در خصال می‌آوریم:
بدان که خدای (عزّوجلّ) را بر تو حق‌هاست، که تو را فرا گرفته است در هر جنبشی یا آرامشی، یا حالتی یا در هر جائی که در آن فرود آیی، یا در عضوی که آن را بگردانی یا در هر ابزاری که در آن تصرف کنی.
پس بزرگترین حق‌های خدای (تبارک و تعالی) بر تو، آنست که برای خود واجب ساخته، که آن اصل حق‌هاست. پس آنچه بر تو برای تو واجب ساخته، از سر تا به پاست، با‌ اندام‌های گوناگون که تو راست. پس خدای عزوجل، برای زبان تو بر تو حقی قرار داده است و برای گوش تو بر تو حقی، و برای دیده‌ات بر تو حقی، و برای دستت بر تو حقی، و برای پایت بر تو حقی، و برای شکمت بر تو حقی، و برای عورتت بر تو حقی. پس این هفت‌اندامند که کارها با آنها پدید آید.
پس خدای، عزوجل، برای کارهای تو، بر تو حق‌ها نهاده است. برای نمازت حقی و برای روزه‌ات حقی. و برای صدات حقی. و برای قربانیت حقی. و برای کارهایت بر تو حق‌هاست سپس حق‌های دیگران که بر تو واجب است.
واجب‌ترین آن بر تو حق‌های پیشوایان است. پس حق‌های رعیت تو. پس حق‌های خویشاوند تو. این حق‌هاست که از آن حق‌هایی جدا می‌شود.
اما حق پیشوایان تو سه حق است. واجب‌ترین آن حق آنکه تو را با نیرو اداره کند. پس حق آنکه تو را تعلیم دهد. پس حق آنکه مالک تو باشد. و هر کس که تدبیر کار با او باشد پیشواست.
و حق‌های رعیت تو سه حق است، واجب‌ترین آن بر تو حق کسی که به خاطر قدرت تو رعیت توست. پس حق کسی که در آموختن رعیت توست، چه نادان رعیت داناست، پس حق کسی که بر آن تسلطی داری. زن یا غلام یا کنیز.
و حق‌های خویشاوندان تو بسیار ست و به هم پیوسته به‌ اندازه نزدیکی پیوند خویشاوندی.
و واجب‌تر آن بر تو حق مادر توست. پس حق پدرت. پس حق فرزندنت. پس حق برادرت.
پس نزدیک‌تر، پس نزدیک‌تر، پس سزاوارتر، پس سزاوارتر، سپس حق مولای تو که بر تو حق نعمت دارد. پس حق آنکه هم اکنون به تو نعمت می‌دهد (ظاهرا حق آنکه تو بر او نعمتی داری. چنانکه در تفصیل به خوبی آشکارست).
پس حق آنکه به تو احسانی کرده. پس حق آنکه برای نماز تو اذان می‌گوید. پس حق پیش‌نماز تو.
پس حق همنشین تو. پس حق همسایه تو. پس حق رفیق تو، پس حق شریک تو. پس حق مال تو. پس حق وام‌خواه تو.
پس حق آنکه با تو آمیزش دارد. پس حق آنکه بر تو ادعائی دارد. پس حق آنکه تو بر او ادعائی داری. پس حق آنکه با او مشورت کنی. پس حق آنکه رای خود را به تو گوید. پس حق آنکه از او‌ اندرز خواهی. پس حق آنکه تو را‌ اندرز دهد. پس حق آنکه از تو بزرگ‌تر است. پس حق آنکه از تو کوچک‌تر است. پس حق آنکه از تو چیزی خواهد. پس حق آنکه تو از او چیزی خواهی. پس حق آنکه به گفتار یا به کردار به تو بدی کرده، از روی عمد یا بدون عمد. پس حق هم‌دینان تو.
پس حق اهل ذمه تو (که در پناه مسلمانانند). پس حق‌هایی که به موجب‌های گوناگون و سبب‌های مختلف پدید می‌آید. خوشا به حال کسی که خدا او را به گزاردن حق‌هایی که بر او واجب فرموده یاری کند و او را موفق و استوار بدارد.


حقوقی که در رسالة الحقوق حضرت زین‌العابدین (علیه‌السلام) آمده است پنجاه حق می‌باشد و شیخ صدوق علاوه بر این، حقی را تحت عنوان حق حج ذکر نموده است. عناوین این حقوق عبارتند از:
۱- حق بزرگ الله بر انسان.
۲- حق انسان بر خود. (این عنوان می‌تواند سرفصلی برای تعدادی از حقوق بعدی باشد. از این‌رو می‌توان به جای آن حقوق اعضای بدن گذاشت. (و البته باید توجه داشت بر اساس تعبیر شریف حضرت سجاد (علیه‌السلام) حق نفس انسان نیز می‌تواند حق مستقلی باشد.) از این‌رو با حذف این عنوان از شمارش حقوق و با در نظر گرفتن حق حج تعداد حقوق همان پنجاه حق خواهد بود.)
۳- حق زبان. ۴- حق گوش. ۵- حق چشم. ۶- حق دست. ۷- حق پا. ۸- حق شکم. ۹- حق عورت (اندام جنسی). ۱۰- حق نماز. ۱۱- حق حج. ۱۲- حق روزه. ۱۳- حق صدقه. ۱۴- حق قربانی. ۱۵- حقوق رهبری و سایر مدیران. ۱۶- حق معلم. ۱۷- حق مولی (کسی که مالک عبد است). ۱۸- حقوق رعیت (مردمی که تحت سرپرستی نظام سیاسی می‌باشند). ۱۹- حق متعلمان و دانشجویان. ۲۰- حق زن و مرد در نظام خانواده. ۲۱- حق مملوک. ۲۲- حق مادر. ۲۳- حق پدر. ۲۴- حق فرزند. ۲۵- حق برادر. ۲۶- حق مولی (کسی که عبد را آزاد می‌کند). ۲۷- حق بنده آزاد شده بر مولی. ۲۸- حق نیکوکار بر انسان. ۲۹- حق اذان‌گو (منادی نماز). ۳۰- حق امام جماعت. ۳۱- حق هم‌نشین. ۳۲- حق همسایه. ۳۳- حق همراه و همسفر. ۳۴- حق شریک. ۳۵- حق دارایی و امکانات مادی. ۳۶- حق طلبکار. ۳۷- حق مباشر (شخصی که با انسان مانوس است و رفت و آمد دارد). ۳۸- حق شاکی بر انسان. ۳۹- حق کسی که مورد شکایت واقع شده (متشاکی). ۴۰- حق مشورت‌خواه. ۴۱- حق مشاور. ۴۲- حق کسی که طالب نصیحت است. ۴۳- حق بزرگسال. ۴۵- حق خردسال. ۴۶- حق نیازمند و سائل. ۴۷- حق شخصی که برای رفع نیاز به او مراجعه شده است. ۴۸- حق کسی که خداوند به وسیله او انسان را شاد می‌کند. ۴۹- حق بدی‌کننده و جفاکار. ۵۰- حق هم‌کیشان. ۵۱- حق اهل ذمه (کافرانی که در پناه حکومت اسلامی‌اند). خاتمه: استمداد از خداوند در ایفای حقوق.

قابل ذکر است که حقوق ذکر شده در رسالة الحقوق حضرت سجاد (علیه‌السلام) پنجاه حق بیشتر نیست و با توجه به لزوم ذکر حق حج، باید حق انسان بر خود را حق مستقلی به حساب نیاورد چرا که آنچه تحت این عنوان ذکر شده چیزی جز سر فصل حقوق اعضاء و جوارح نیست. اما اگر حق حج را چنانکه در بعضی از مصادر نیامده، در فهرست ملحوظ نکنیم حق نفس می‌تواند حق مستقلی ملاحظه شود.

۴.۱ - حق خدا

حق بزرگ خدا بر تو، آنست که او را بپرستی. و چیزی را شریک او نسازی. چون از روی اخلاص چنین کردی برای تو بر خود قرار دهد، که دنیا و آخرتت را بسازد.

۴.۲ - حق سلطان

حق فرمانروا اینست که بدانی تو وسیله آزمایش او هستی. و او با قدرتی که خدا وی را بر تو نهاده داده آزموده می‌شود، و بر توست که خود را گرفتار خشم او نسازی. و به دست خود او را به هلاکت نیندازی و در بدی که به تو می‌کند شریک او نشوی.

۴.۳ - حقوق اعضای بدن

• حق نفس: حق نفس تو بر تو این است که آن را در طاعت خدای (عزوجل)، بداری.
• حق زبان: حق زبان بازداشتن آنست از سخن زشت. و خوی دادن آن بر (گفتار) نیک و واگذاشتن آنچه در آن سودی نیست. و نیکوئی به مردم و سخن نیک درباره آنان گفتن.
• حق گوش: حق گوش بازداشتن آنست از شنودن غیبت و آنچه شنیدنش روانیست.
• حق چشم: حق چشم اینست که آن را از آنچه بر تو روا نیست بپوشانی. و با نگریستن بدان پندگیری.
• حق دست: حق دست آنست که آن را در آنچه بر تو روا نیست نگشایی.
• حق پا: حق دو پای تو آنست که بدان‌ها در آنجا که بر تو روا نیست نروی. چه با این دو پاست که بر صراط می‌ایستی. پس بنگر که تو را نلغزانند که در آتش بیفتی.
• حق شکم: حق شکم تو اینست که آن را ظرف حرام نسازی و بیش از سیری نخوری.
• حق عورت: حق عورت تو اینست که آن را از زنا باز داری و آن را از دیده‌ها بپوشانی.

۴.۴ - حقوق عبادی

• حق نماز: حق نماز اینست که بدانی آن به رسولی رفتن نزد خداست. و تو در نماز پیش خدای (عزوجل)، ایستادی و چون این دانستی، مانند بنده خوار حقیر خواستار، پارسای امیدوار، ترسان‌ اندک مقدار، زاری‌کن بزرگ دارنده کردگار، با آرامش و وقار می‌ایستی و نماز را به دل برپا می‌داری و حدود و حقوق آن را می‌گذاری.
• حق حج: حق حج اینست که بدانی آن به رسولی رفتن نزد پروردگار تو است. و گریختن از گناهان تو به سوی او است. توبه تو با آن پذیرفته است و واجبی که خدا بر عهده تو نهاده با آن انجام یافته.
• حق روزه: حق روزه اینست که بدانی آن پرده‌ای است که خدا بر زبان و گوش و چشم و شکم و عورت تو نهاده تا تو را از آتش بپوشاند. اگر روزه را واگذاشتی پرده خدا را پاره کرده‌ای.
• حق صدقه: حق صدقه اینست که بدانی آن ذخیره تو نزد پروردگار تو است و سپرده‌ای که نیازی به گواه گرفتن بر آن نداری. اگر این را دانستی، اطمینانت بدانچه در نهان به امانت می‌سپاری بیشتر است تا آنچه در آشکارا می‌دهی. و می‌دانی که صدقه در این جهان بلاها و بیماری‌ها را از تو باز می‌دارد، و در آن جهان از آتشت می‌رهاند.
• حق قربانی: حق قربانی اینست که بدانی بدان، خدای (عزوجل) را می‌خواهی نه آفریدگان او را. و جز رحمت پروردگار و نجات روح خود از او در روز دیدار، نمی‌خواهی.
• حق اذان‌گو: حق اذان‌گو اینست که بدانی او خدای تو (عزوجل) را به یادت می‌آورد و تو را به نصیبت می‌خواند. و بر انجام واجبی که خدا بر تو نهاده یاری می‌دهد. پس او را بر این کار چنان سپاس گو که نیکوکار بر خود را سپاس می‌گوئی.
• حق پیش‌نماز: حق پیش‌نماز تو آنست که بدانی او عهده‌دار نمایندگی میان تو و پروردگارت (عزوجل) است او از جانب تو سخن می‌گوید و تو از جانب او سخن نمی‌گوئی. او برای تو دعا می‌کند و تو برای او دعا نمی‌کنی. و مهم ایستادن تو را برابر خدای (عزّوجلّ) کفایت می‌کند و تو را او کفایت نمی‌کنی.
پس اگر در آن نقصی باشد بر اوست نه بر تو. و اگر درست باشد، تو شریک او هستی و او را بر تو برتری نیست. او خود را سپر تو و نمازش را سپر نماز تو کرده. پس او را بدین‌ اندازه سپاسگوی.

۴.۵ - حق تعلیم

• حق معلم: اما حق آنکه آموزگار توست اینست که او را بزرگ داری و مجلس او را محترم شماری. و به گفته او گوش دهی. و بدو روی آوری. و بانگ خود را در محضر او بلند نکنی و اگر کسی از او پرسشی کند تو پاسخ ندهی تا او خود پاسخ دهد. و در محضر او با کسی سخنی نگوئی و پیش او کسی را عیب نکنی و اگر پیش روی تو از او بد گوید از وی دفاع کنی. و عیب‌های او را بپوشانی و نکوئی‌های او را آشکار سازی. و با دشمن او ننشینی و دوست او را دشمن نگیری. پس اگر چنین کردی فرشتگان خدا گواهی دهند که تو برای خدا، نه برای مردم، نزد وی رفته‌ای و از او علم آموخته‌ای.
• حق متعلمان: اما حق آنانکه در علم رعیت تواند، اینست که بدانی خدای (عزّوجلّ) با علمی که به تو داده و گنجینه‌هائی که بر تو گشوده، تو را سرپرست آنان کرده است. پس اگر مردمان را نیکو تعلیم دهی و بر آنان درشتی نکنی و بر ایشان خشم نگیری خدا به فضل خویش علم تو را بیفزاید. و اگر علم خود را از مردم بازگیری یا هنگامی که از تو آموختن علم می‌خواهند با آنان درشتی کنی. که علم و جمال آن را از تو باز گیرد و مرتبه تو را در دل‌ها ساقط کند.

۴.۶ - حق عبد و مولی

• حق مولی: حق آنکس که مالک توست، اینست که او را اطاعت کنی و جز در آنچه موجب خشم خداست نافرمانی او نکنی. چه اطاعت مخلوق در معصیت خالق روا نیست.
• حق رعیت: اما حق رعیت که تو بر آنان قدرت داری اینست که بدانی آنان به خاطر ناتوانی خود و قدرت تو رعیت تواند. پس واجب است که با آنان به عدالت رفتار کنی و برای ایشان پدری مهربان باشی. و نادانی‌شان را به بخشی و در کیفرشان شتاب نکنی و هر قدرتی که خدای (عزّوجلّ) به تو عطا فرموده آن را سپاس گوئی.
• حق مملوک: اما حق مملوک اینست که بدانی او آفریده پروردگار تو، فرزند پدر و مادر توست. گوشت تو و خون توست. تو مالک او شده‌ای اما نه آنکه او را، یا‌ اندامی از‌ اندام‌های او را آفریده باشی. و یا او را از روزی داده باشی. بلکه خدا (عزوجل) این کارها را از تو کفایت کرده، سپس او را مسخر تو ساخته، و تو را امین بر او دانسته و او را به تو سپرده تا هر نیکی که درباره او می‌کنی برای تو نگاه دارد. پس چنانکه خدا درباره تو نیکوئی کرده تو در حق آن بنده نیکوئی کن! و اگر او را ناخوش داشتی، او را عوض کن تا آفریده خدا را آزار نداده باشی.
• حق مولای تو که تو را آزاد کرده، اینکه بدانی او مال خود را در راه تو داده و تو را از خواری بندگی و وحشت آن رانده و به عزت آزادی و انس آن رسانده. از بند ملکیت رهانده و قید بندگی را از تو گشوده، و از زندانت بدر آورده تو را مالک خود ساخته، و برای عبادت پروردگانت آسوده خاطر کرده است. و بدانی که در زندگانی و مرگت از هر کس به تو نزدیک‌تر و یاری او در آنچه به تو نیازمند است به تو واجب است.
• حق بنده: حق مولایی که تو بر او انعام کرده‌ای اینست که بدانی خدای (عزوجل) این آزاد کردن را وسیله‌ای نزد خود ساخته و پرده‌ای میان تو و آتش قرار داده است. اگر او را خویشاوندی نباشد، به پاداش مالی که به بهانه‌ای به او داده‌ای در این جهان میراث او از آن توست و در آخرت بهشت خواهی داشت.

۴.۷ - حقوق خانواده

• حق زن: اما حق زن اینست که بدانی خدای (عزوجل) او را مایه آرامش و انس تو کرده و این نعمتی است از خدا بر تو. پس او را گرامی بداری و با او مدارا کنی! و اگر چه حق تو بر او واجب‌تر است، اما بر توست که بر او رحمت آری. و خوراک و پوشاک او را آماده سازی و اگر از روی نادانی کاری کند بر او ببخشی که او گرفتار توست.
• حق مادر: حق مادرت اینست که بدانی او تو را در جائی برداشته که کسی را برنمی‌دارد. و از میوه دل خود به تو داده که کسی به دیگری نمی‌دهد. و تو را با همه اعضای خود نگاهبانی کرده، و با کسی نداشته است که خود گرسنه ماند و تو را سیر سازد. و خود تشنه ماند و تو را سیراب کند. و برهنه باشد و تو را بپوشاند. و خود در آفتاب باشد و تو را در سایه نگاه دارد. و به خاطر تو بیداری کشد و تو را از گرما و سرما نگاه دارد، تا تو برای او باشی. پس جز به یاری خدا و توفیق او از عهده سپاس او برنخواهی آمد.
• حق پدر: اما حق پدر تو اینست که بدانی او اصل تو است و اگر او نبود تو نمی‌بودی. پس هرگاه در خود چیزی دیدی که تو را شادمان ساخت بدان که اصل آن نعمت را از پدرت داری. و خدا را بر آن سپاس گوی و آن‌اندازه که می‌توانی شکر او گوی.
• حق فرزند: حق فرزند تو اینست که بدانی او از توست و در نیک و بد این جهان پیوسته به تو. و تو به حکم ولایتی که بر او داری در آداب نیک آموختن و شناساندن خدا (عزوجل) و کمک کردن وی بر طاعت خدا مسئول او هستی. پس در کار او همچون کسی باش که می‌داند در نیکوئی وی را پاداش، و در بدی او را کیفر می‌دهند.
• حق برادر: حق برادرت اینست که بدانی او دست تو، و عزت تو، و قوت توست. پس او را سلاح نافرمانی خدا مساز! و وسیله ستم بر آفریدگان خدا قرار نده! و برابر دشمنانش یاری او را ترک مکن! و نصحیت خود را از او بازمگیر! اگر در فرمان خدا باشد، وگرنه خدا را از او بزرگ‌تر بدان.

۴.۸ - حقوق اجتماعی

• حق نیکوکننده بر تو: حق کسی که به تو نیکی کرده، اینست که او را سپاسگزار باشی. و نیکی او را به یاد داری و برای او نام نیک به دست آری. و میان خود و خدای (عزوجل) او را خالصانه دعا گوئی. هرگاه چنین کردی در نهان و آشکار سپاس او گفته باشی. آنگاه اگر توانی روزی او را پاداش نیکو دهی.
• حق همنشین: حق همنشین تو اینست که با او نرم‌خو باشی. و در سخن گفتن با وی به راه انصاف روی و از آنجا که نشسته‌ای جز با رخصت او برنخیزی، و آنکه نزد تو نشیند تواند که بی‌رخصت تو برخیزد، و لغزش او را فراموش کنی. و خوبی‌های او را حفظ کنی و جز سخن نیک به گوش او نگوئی.
• حق همسایه: حق همسایه‌ات، حفظ اوست در نهان و بزرگداشت اوست در عیان و یاری او اگر ستمدیده باشد. و باید که عیب او را نجویی. و اگر از او زشتی دیدی آن را بپوشانی. و اگر دانستی‌ اندرز تو را می‌پذیرد. او را‌ اندرز دهی، چنانکه بین تو و او بماند، و هنگام سختی او را رها نکنی. و از خطای او درگذری. و گناه او را ببخشی. و با او بزرگوارانه معاشرت کنی.
• حق رفیق: حق رفیق تو اینست که با او با انصاف و بزرگواری همراه باشی. و چنانکه او تو را اکرام می‌کند وی را اکرم کنی. و بر او رحمت باشی نه عذاب.
• حق شریک: حق شریک اینست که اگر غایب باشد، او را کفایت کنی، و اگر حاضر باشد او را رعایت نمائی و مخالف او حکمی نکنی. و بی‌مشورت او کاری نرانی. مال او را نگهبانی کنی و در بسیار و یا‌ اندک آن خیانت نورزی. چه مادام که دو شریک بیکدیگر خیانت نکنند دست خدا با آنهاست.
• حق وام‌خواه: حق وام‌خواه تو اینست که اگر مال داری وام او را بپردازی. و اگر تنگدستی با سخن نیکو او را راضی سازی و با لطف او را از سر خود باز کنی.
• حق معاشر: معاشر آنست که وی را فریب ندهی. و گول نزنی. و نیرنگ با او به کار نبری و در کار او از خدای تبرک و تعالی بترسی.
• حق خصم بر تو: حق خصمی که بر تو ادعا دارد. اگر آنچه دعوی کند درست باشد تو گواه او بر خود باشی و بر او ستم نکنی. و حق او را به کمال بدهی و اگر دعوی باطل کند، با او مدارا کنی و جز راه مدارا پیش نگیری و در کار او خدای خویش را بخشم نیاوری.
• حق تو بر خصم: حق خصم تو که بر او دعوی داری اینست که اگر در دعوی خود راستگو باشی، به نیکوی با وی سخن گوئی. و حق او را انکار نکنی. و اگر در مطالبت خود دروغگویی از خدای (عزوجل) بپرهیزی. و به سوی او توبه کنی و دعوی را رها سازی.
• حق رای‌خواه: حق آن کس که با تو مشورت کند اینست که اگر در آنچه پرسد چیزی می‌دانی بگویی. وگرنه او بدان کس که داند راهنمائی کنی.
• حق مشاور: حق آن کس که تو از او مشورت خواهی اینست که درآنچه موافق تو نگوید وی را متهم نسازی. و اگر موافق تو گوید خدای (عزوجل) را بر آن سپاس گوئی.
• حق نصیحت‌خواه: حق آن کس که از تو نصیحت خواهد اینست که او را‌ اندرز دهی. و راه مدارا و مهربانی بدو را پیش گیری.
• حق نصیح‌گو: حق آن کس که تو را نصیحت کند اینست که برابر او نرم خو باشی. و بد و نیک گوش فرا دهی. اگر درست نصیت کند، خدای (عزوجل) را بدان سپاس گویی. و اگر موافق تو نگوید بدو رحمت آری. و او را متهم نکنی. و بدانی که او خطا کرده است و بر این خطا بر او نگیری. مگر آنکه مستحق تهمت باشد که در این صورت به کار او‌ اندک اعتنائی مکن.
• حق بزرگ: حق بزرگ‌تر از تو اینست که او را به خاطر سالمندی وی بزرگ داری. و چون در مسلمانی از تو پیش‌تر است او را حرمت نهی. و در مخاصمت با او مقابلت نکنی. و در راه بر او پیشی نگیری. و از او پیش نیفتی و با او جهالت نورزی. و اگر بر تو جهالت کند، به خاطر اسلام و حرمت آن آن را تحمل کنی و او را اکرام نمائی.
• حق کوچک: حق کوچک، رحمت بر او در آموختن او، و گذشت از وی و پرده‌پوشی و مدارا بدو و کمک اوست.
• حق خواهند: حق خواهند، دادن بدو به مقدار نیاز است.
• حق مسئوول: حق کسی که چیزی از او خواسته شده اینست که اگر داد، از او با سپاس و قدردانی از فضل او، پذیری. و اگر نداد عذر او را قبول کنی.
• حق شادکننده تو: حق کسی که تو را به خاطر خدا شاد کند، اینست که نخست خدای (عزوجل) را سپاسگزارئی سپس او را شکرگزار باشی.
• حق بدکننده: حق کسی که به تو بدی کند اینست که بر او ببخشی. و اگر دانستی که بخشیدن او بد است، خود را از او بگیری. خدای (تبارک‌و‌تعالی) گوید بر کسی که بدو ستم رسیده باشد و دادخواهی کند گناهی نیست.

۴.۹ - حق مال

حق مال تو اینست که آن را جز از حلال نگیری. و جز در راه آن خرج نکنی. و کسی را که سپاس تو نمی‌دارد بر خود مقدم نداری. پس در آن به اطاعت پروردگار کار کن.

۴.۱۰ - حق هم‌دینان

اما حق هم‌دینان تو اینست که در ضمیر خود سلامت آنان را خواهی. و بر ایشان رحمت آوری. و با گناهکار آنان مدارا کنی. و با آنان الفت‌ گیری. و در اصلاح کار ایشان بکوشی. و نیکوکاران آنان را سپاس گویی و آزار خود را از ایشان بازداری. و آنچه برای خود دوست داری برای آنان دوست داشته باشی. و آنچه برای خود ناخوش می‌داری برای آنان ناخوش داری. پیران آنان را همچون خود دانی. و جوانان‌شان را برادر خود انگاری و پیرزنان ایشان را مادر خود شماری و کودکان را فرزند خود به حساب آری.

۴.۱۱ - حق اهل ذمه

حق کسانی که در پناه مسلمانند اینست که آنچه خدای (عزوجل) از آنان می‌پذیرد بپذیری. و مادام که به عهد خدای (عزوجل) وفادار هستند بر ایشان ستم نکنی.


۱. جلالی، سیدمحمدرضا، جهاد الامام السجاد زین‌العابدین علی بن حسین بن علی بن ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ص۲۵۵.    
۲. صدوق، محمد بن علی، الخصال، ج۱، ص۵۶۴.    
۳. ابن‌شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول، ص۲۵۵.    
۴. جلالی، سیدمحمدرضا، جهاد الامام السجاد زین‌العابدین علی بن حسین بن علی بن ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ص۲۵۵ - ۲۶۹.    
۵. صدوق، محمد بن علی، الخصال، ج۱، ص۵۶۵.    
۶. صدوق، محمد بن علی، الخصال، ج۱، ص۵۶۴.    
۷. صدوق، محمد بن علی، الخصال، ج۱، ص۵۶۵.    



سایت دایرةالمعارف طهور، برگرفته از مقاله «رساله حقوق امام سجاد (اهل ذمه)»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۱۰/۰۶.    
سایت دایرةالمعارف طهور، برگرفته از مقاله «رساله حقوق امام سجاد (جامعه)»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۱۰/۰۶.    
بازنویسی توسط گروه پژوهشی ویکی فقه، تاریخ: ۱۳۹۸/۰۲/۲۳.






جعبه ابزار