رد منطق ابن تیمیه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابن تیمیه دین اسلام را
دین فطرت میخواند و
عقل را موافق و مطابق
نقل میشمارد و لذا با این
تفکر جایگاهی برای عقل درباره
الهیات و
احکام و
اخلاق و
سرنوشت انسان قائل نیست.
ابن تیمیه دین اسلام را
دین فطرت میخواند و
عقل را موافق و مطابق نقل میشمارد و حتی
احکام عقل را مأخوذ از
قرآن و
احکام شرع میداند.
بدیهی است که چنین کسی باید با
علوم عقلی مستقل مخالف باشد و با
حکما و
فلاسفه که درباره
خداشناسی و
کلام، عقایدی مستقل اظهار داشتهاند، مخالفت کند.
البته او نظر فلاسفه طبیعی و
ریاضی را در حوزه مخصوص
طبیعت و
ریاضیات قبول دارد، اما به هیچ وجه درباره
الهیات و
احکام و
اخلاق و
سرنوشت انسان، برای ایشان حق اظهارنظر قائل نیست.
او دین اسلام را مطابق
آیه ۳۰ از
سوره روم،
دین فطرت میخواند: فَاَقِمْ وَجْهَکَ لِلدّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللّهِ فَطَرَ النّاسَ عَلَیها....
او با این اعتقاد منکر
فلسفه و
منطق است و مخصوصاً
منطق را که
منطقیان آن را راه کسب حقایق و روش درست اندیشه میشمارند، سخت منکر است و عقیده دارد که
منطق ارسطویی راه به حقیقت نمیبرد و بر خلاف آنچه ادعا میشود، راه درست تفکر و دوری از خطای
اندیشه هم نیست.
او در این دو کتاب تألیف کرده است که مهمترین آن دو کتاب الرد عی المنطقیین نام دارد و ظاهراً همان است که نصیحة
اهل الایمان فی الرد علی
منطق الیونان نیز نامیده میشود، و
سیوطی گفته است که در ۲۰ «کراسه» است و آن را خلاصه کرده و جهد القریحة فی تجرید النصیحة نام نهاده است.
ابن تیمیه میگوید:
منطق «صناعت وضعی اصطلاحی» است
و با این سخن اشاره دارد به اینکه
منطق را ارسطو «
وضع» کرده است.
او میگوید: چیزی که «وضعی» باشد از امور حقیقی علمی نتواند بود، زیرا حقایق منوط و مربوط به وضع کسی نیست.
امور وضعی با اختلاف اوضاع و احوال فرق میکند، مثلاً لغات و زبانها اموری وضعی هستند و با اختلاف اقوام و امم تفاوت مییابند.
اگر
منطق وضعی است، نمیتواند میزان علوم و
حقایق باشد، زیرا حقایق و امور علمی با اختلاف اوضاع و احوال فرق نمیکند و همواره یکسان است.
اینکه میگویند «
منطق میزان علوم عقلی است» و «رعایت آن
ذهن را از
خطا در اندیشه باز میدارد» و آن را با
عروض که میزان
شعر است و
نحو که میزان
زبان عربی است، مقایسه میکنند، درست نیست، زیرا شعر و زبان از امور وضعی هستند، بر خلاف حقایق و عقلیات که از قبیل
فطریات است و تابع وضع و معیار وضعی شخص معینی نیست و قابل
تقلید از کسی هم نیست.
مردم امم و طوایف،
قرنها پیش از آنکه
ارسطو به
دنیا بیاید و
منطق او را ببینند و بشناسند، اندیشه و
تفکر داشتهاند و درباره بسیاری از حقایق درست فکر میکردهاند.
از زمان ارسطو به بعد هم بسیاری از اشخاص و حتی اکثر مردم، بیآنکه
منطق ارسطو را بشناسند، درست فکر میکنند و راه به حقایق میبرند.
ابن تیمیه میگوید:
اهل منطق وسیله رسیدن به حقایق را دو چیز میدانند: یک
حد یا
تعریف که راه وصول به
تصورات است و دیگری
قیاس که راه وصول به
تصدیقات است.
وی نه حد را راه وصول به تصورات میداند و نه قیاس را وسیله رسیدن به تصدیقات.
اساس اعتراض ابن تیمیه به
حد یا
تعریف منطقی این است که تصور اشیاء به وسیله
ذهن انسان مقدم بر
لفظ و
زبان است، در صورتی که اگر قول
منطقیون را بپذیریم باید بگوییم که لفظ و زبان مقدم بر تصور است و این سخنی است بیهوده و باطل.
نکته دیگر آنکه چگونه کسی میتواند از راه حد و تعریف به
ماهیت یک شیء پی ببرد؟ آیا خود او آن شیء را میشناسد یا نه؟ اگر میشناسد باید پرسید که از چه راهی آن را شناخته است؟ آیا از راه حد و تعریف دیگر و یا بدون حد و تعریف؟ اگر بدون حد و تعریف آن را شناخته است، پس برای شناختن ماهیات و تصورات احتیاجی به حد نبوده است و اگر از راه حد یا تعریفی دیگر آن را شناخته است، باز میپرسیم: آیا آن ماهیت و
حقیقت را پیش از آن حد میشناخته است یا نه؟ و بدین ترتیب سؤال تا بینهایت پیش خواهد رفت.
اعتراض دیگر او به منطقیون این است که آنان تصورات را به
بدیهی و
مکتسب (یا
نظری) تقسیم میکنند و میگویند تصورات نظری را از راه تصورات بدیهی باید به دست آورد.
در حالی که از نظر ابن تیمیه
بدیهیات نسبت به اشخاص
نسبی است و چه بسار اموری که نزد کسی یا کسانی
بدیهی است و در نظر کسان دیگر چنین نیست؛ پس بدیهی و
نظری مطلق وجود ندارد، و بنا بر این درک
نظریات به طور مطلق به بدیهیات مربوط نمیشود و اموری که در نزد اشخاص معینی نظری است، شاید برای کسان دیگر بدیهی باشد و در آن صورت باید گفت همان کسانی که آن امور در نظرشان بدیهی است حتما از راه حد و تعریف به آن امور نرسیدهاند.
همین راه برای کسانی که آن امور را نظری میدانند نیز باز است یعنی وصول به تصورات بدون حد و تعریف.
اعتراض دیگر ابن تیمیه بر حد و تعریف این است که بسیاری از
علما و دانشمندان فنون مختلف با شنیدن «تعریف» یا «حد» ی به آن اعتراض میکنند و میگویند این حد جامع یا مانع نیست، یا مطرد و منعکس نیست، یا منقوض و معارض است.
اگر شنونده آن شیء محدود (تعریف شده) را میشناسد و به همین جهت به جامع و مانع نبودن حد اعتراض میکند، پس احتیاج به حد و تعریف ندارد و اگر آن
شیء محدود یا معرف را نمیشناسد، پس اعتراض او به جامع و مانع نبودن تعریف وارد نیست و به طور کلی هیچ کس نباید به تعریفات از لحاظ جامعیت و مانعیت و یا طرد و عکس اعتراض کند.
در صورتی که چنین نیست و کتب
فلسفه و
کلام و
اصول و غیر آن پر است از اعتراضات به تعاریف از لحاظ جامعیت و مانعیت.
حاصل سخن ابن تیمیه این است که آنچه به نام حدود و تعریفات عرضه میشود، از قبیل معانی الفاظ و «ترجمه» است.
یعنی انسان
مفاهیم و تصورات و اشیاء را یا با
حواس ظاهری و یا با
حواس باطنی میشناسد و برای آنها الفاظ وضع میکند و این الفاظ در برابر آن تصورات و مفاهیم و ذهنیات است و برای فهم معانی این الفاظ،
علم لغت و
نحو کافی است و اگر کسی زبانی را نمیداند باید آن زبان را یاد بگیرد و احتیاج به
منطق و تعریف و حد ندارد.
او میگوید: منطقیان انسان را به «حیوان
ناطق» تعریف میکنند، در صورتی که تا خود
انسان شناخته نشود، معنی
ناطق شناخته نخواهد بود؛ و نیز اگر
اسب را تعریف کنند و بگویند «حیوان صاهل» تا کسی اسب را ندیده و
شیهه او را نشینده است، معنی «صاهل» را نخواهد دانست، لذا این تعریفات بیفایده است.
ابن تیمیه قیاس منطقی و
برهان را نیز مفید
علم نمیداند و آن را نمیپذیرد.
اساس اعتراض او بر قیاس منطقی و برهان این است که میگوید: منطقیان قیاس منطقی و برهان را علم از راه
کلی به
جزئی میشمارند و با این ترتیب کلی را مقدم بر جزئی یا به قول او «معین» میدانند.
در صورتی که چنین نیست و علم به امور جزئی و معین مقدم بر کلیات است و تصور کلیات در ذهن انسان از راه علم او به جزئیات حاصل میشود.
او میگوید: منطقیان خود مواد برهان یا یقینیات را در سه صنف محدود کردهاند:
حسیات،
وجدانیات (
حواس باطن) و
تجربیات، همه این مواد جزئی و معین هستند و بنا بر این منشأ علم انسان حسیات و تجربیات است.
او در این گفتار بر
فیلسوفان معتقد به
اصالت تجربه در اروپا و در قرون جدید و معاصر مقدم است.
چون اصالت تجربه به اصالت اشیاء محسوس استوار است، ابن تیمیه امور مجرد از
ماده را نمیپذیرد و قول کسانی را که میگویند:
عالم غیب همان عالم
مجردات و
مفارقات (یعنی جدا و مجرد از ماده) است، رد میکند.
او میگوید: کسانی که عالم غیب
انبیاء و
رسل را همان عالم عقلی میخوانند، از گمراهترین مردمانند.
نیز میگوید آنچه فیلسوفان و از جمله
ابن سینا و
رازی و
شهرستانی از «عقلیات» میشمارند، در حقیقت
وجود خارجی ندارد و فقط
امور ذهنی است.
آغاز اعتقاد به امور مجرد غیرمادی را از فیثارغورسیان میداند که معتقد به وجود
اعداد مجرد بودند و بعد
افلاطون و پیروانش که به مثل معتقد شدند و بعد
ارسطو که به
عقول عشره قائل شد و ابن سینا که
نفوس فلکی را جواهر قائم به نفس خواند.
امور غیبی که انبیا گفتهاند، امور مشهور و محسوس هستند، منتهی در این
دنیا محسوس نیستند و در
آخرت مشهود خواهند شد، و
خداوند هم رؤیتش در آخرت ممکن خواهد گردید.
نیز میگوید: اینکه فلاسفه
واجب الوجود را مجرد از
صفات ثبوتیه میدانند و او را دارای
حیات و
علم و
قدرت و
کلام نمیخوانند و میگویند او
عقل و
عاقل و
معقول است، امری است که مجرد تصور آن به فسادش
حکم میکند.
برای مطالعه بیشتر به این مقالات مراجعه کنید:
ابن تیمیهعقاید ابن تیمیهعقاید کلامی ابن تیمیهعقاید فلسفی ابن تیمیهآرای حکومتی ابن تیمیهآرای فقهی ابن تیمیه
(۱) ابن بطوطه، رحلة، بیروت، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م.
(۲) ابن تیمیه، «الاکلیل»، مجموعة الرسائل الکبری، بیروت، ۱۳۹۲ق/۱۹۷۲م.
(۳) ابن تیمیه، «حقیقة مذهب الاتحادیین او وحدة الوجود»، مجموعة الرسائل و المسائل، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۴) ابن تیمیه، السیاسة الشرعیة، قاهره، دارالکتاب العربی.
(۵) ابن تیمیه، «العقیدة الحمویة الکبری»، مجموعة الرسائل الکبری، بیروت، ۱۳۹۲ق/۱۹۷۲م.
(۶) ابن تیمیه، کتاب الرد علی المنطقیین، بیروت، دارالمعرفة.
(۷) ابن تیمیه، مجموعة التفسیر شیخ الاسلام ابن تیمیة، بمبئی، ۱۳۷۴ق/۱۹۵۴م.
(۸) ابن تیمیه، مجموعة الرسائل و المسائل، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۹) ابن تیمیه، مجموعة فتاوی، مصر، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
(۱۰) ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، قاهره، دارالفکر.
(۱۱) ابن تیمیه، موافقة صحیح المنقول لصریح المعقول، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۱۲) ابن حجر عسقلانی، الدرر الکامنة، به کوشش محمد عبدالمعید خان، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
(۱۳) ابن خلکان، وفیات.
(۱۴) ابن رجب، شهاب الدین عبدالرحمان، کتاب ذیل علی طبقات الحنابلة، قاهره، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۳م.
(۱۵) ابن شاکر، فوات الوفیات، مصر، ۱۹۵۱م.
(۱۶) ابن عماد، شذرات الذهب، قاهره، ۱۳۵۱ق.
(۱۷) ابن کثیر، البدایة، بیروت، ۱۹۶۶م.
(۱۸) ابوزهره، محمد، ابن تیمیة حیاته و عصره، مصر، ۱۹۵۸م.
(۱۹) دواداری، ابوبکر بن عبدالله، کنز الدرر و جامع الغرر، قاهره، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
(۲۰) ذهبی، محمد بن احمد، تذکرة الحفاظ، حیدرآباد دکن، ۱۹۵۶م.
(۲۱) سبکی، عبدالوهاب بن علی، طبقات الشافعیة الکبری، مصر، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۴م.
(۲۲) علامه حلی، حسن، منهاج الکرامة.
(۲۳) کرمی، مرعی بن یوسف، الکواکب الدرّیة فی مناقب المجتهد ابن تیمیة، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۲۴) لائوست، هانری، نظریات شیخ الاسلام ابن تیمیه فی السیاسة و الاجتماع، ترجمه محمد عبدالعظیم علی، قاهره، ۱۹۷۷م.
(۲۵) مزی، یوسف، تهذیب الکمال، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۲۶) مقریزی، تقیالدین، کتاب السلوک، قاهره، ۱۹۴۱م.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابن تیمیه»، شماره۱۰۰۸.