• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

رحمت و رأفت با مخالفان (سیره نبوی)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



بخشی قابل توجهی از تاریخ اسلام به نحوه برخورد اولیای دین با مخالفان اختصاص دارد. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در طول رسالت خویش با مخالفان زیادی مواجه بود و از اتخاذ موضع نسبت به آنان گریزی نداشت. این مواجهه در بسیاری از موارد، همراه با عطوفت و مهربانی بود. دراین مقاله بر آنیم به گوشه‌ای از سیره رحیمانه ایشان با مخالفان و دشمنان اشاره نماییم. اسلام دین صلح و پیام‌آور آن، پیامبر رحمت است. اصل اولی در اسلام، رعایت اصول انسانی و فطری و تاکید بر صلح و دوستی میان مؤمنان و همه افراد جامعه است. با بررسی آیات قرآن و سیره نبوی، تاکید بر سازش و رحمت اسلامی را به روشنی می‌بینیم و درمی‌یابیم که هدف آنان برقراری صلح و سازش و بخشش مخالف بوده است. در اسلام هم مصالحه و آشتی در زندگی فردی و اجتماعی و هم به صلح‌پذیری با دشمنان و مشرکان و مخالفان تاکید شده است.
رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در تعامل با دشمنان، جنگ را آخرین گزینه و راه‌ حل می‌دانست و زمانی به جهاد اقدام می‌شد که همه راه‌های صلح‌آمیز غیرممکن بود. صلح‌های فراوان در تاریخ اسلام به وسیله رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و رافت با دشمنان و مخالفان و مشرکان، قبل یا بعد از جنگ، دلالت بر عطوفت اسلامی ایشان دارد. این نوشته با تحلیل آیاتی از قرآن و نمونه‌های تاریخی به بررسی سیره رحیمانه نبوی در تعامل با مخالفان، به‌ ویژه رفتار ایشان در جنگ‌ها می‌پردازد.

فهرست مندرجات

۱ - مقدمه‌
۲ - واژه‌شناسی
۳ - دین رحمت‌
۴ - شیوه اصلاح جامعه‌
۵ - شیوه برخورد با مخالفان
       ۵.۱ - صلح با مخالفان
              ۵.۱.۱ - صلح با دیگر دولت‌ها
              ۵.۱.۲ - پیمان حدیبیه‌
              ۵.۱.۳ - پیمان مدینه‌
              ۵.۱.۴ - دیگر پیمان‌ها
۶ - انواع جنگ در اسلام‌
۷ - شیوه برخورد با دشمنان در جنگ
       ۷.۱ - سفارش‌های پیش از جنگ
              ۷.۱.۱ - جهاد برای خدا
              ۷.۱.۲ - دعوت دشمنان به دین خدا
              ۷.۱.۳ - نهی از آغاز جنگ
              ۷.۱.۴ - خوددداری از جنگ تا حد امکان
              ۷.۱.۵ - نهی از کشتن مجبوران به جنگ
              ۷.۱.۶ - نهی از خیانت‌
              ۷.۱.۷ - نهی از کشتار جمعی‌
              ۷.۱.۸ - نهی از کشتن افراد غیرنظامی‌
              ۷.۱.۹ - نهی از هجوم شبانه و کشتن افراد ضعیف و زنان
       ۷.۲ - بخشیدن دشمنان
              ۷.۲.۱ - ابن‌قیظی‌
              ۷.۲.۲ - غورث بن الحارث‌
              ۷.۲.۳ - ابوسفیان
              ۷.۲.۴ - وحشی؛ قاتل حمزه‌
              ۷.۲.۵ - عبدالله ابن‌ابی‌
              ۷.۲.۶ - عکرمه بن ابی‌جهل‌
              ۷.۲.۷ - شائس بن قیس‌
              ۷.۲.۸ - عبدالله بن سعد بن ابی‌سرح‌
              ۷.۲.۹ - ودیعه بن ثابت‌
              ۷.۲.۱۰ - هبار بن اسود
              ۷.۲.۱۱ - انس بن زنیم‌
              ۷.۲.۱۲ - ابی‌سفیان بن الحارث‌
              ۷.۲.۱۳ - حاطب بن ابی‌بلتعه‌
              ۷.۲.۱۴ - عمیر بن وهب جمحی‌
              ۷.۲.۱۵ - صفوان بن امیه‌
       ۷.۳ - برخورد قهری با دشمنان
              ۷.۳.۱ - کشتن ابوعزه
              ۷.۳.۲ - کشتن سفیان بن خالد
       ۷.۴ - رفتار پیامبر با اسیران جنگی‌
۸ - نتیجه‌گیری
۹ - فهرست منابع
۱۰ - پانویس
۱۱ - منبع


بدون تردید صلح یکی از مصادیق رحمت است. در میان ادیان توحیدی، اسلام به ‌طور ویژه به این موضوع توجه کرده است و آخرین پیامبر خدا پیامبر رحمت نام گرفته است. در جهانی که علیه اسلام تبلیغات می‌شود و اسلام را متهم به خشونت و جنگ‌طلبی می‌کنند، پرداختن به این مطلب و روشن‌گری درباره رفتار رحیمانه پیشوایان دین به ویژه رسول خدا اهمیت دو چندان مییابد. اسلام همیشه در پی صلح‌جویی بوده و هست و بیشتر از همه ادیان الهی بر این موضوع تاکید دارد. علامه جوادی ‌آملی صلح را بن‌مایه مشترک همه ادیان می‌داند و می‌فرماید: «صلح و عدل و عقل، پیام همه انبیای الهی است و تکمیل آن به وسیله دین اسلام صورت گرفته است؛ سخن ابراهیم و موسی و عیسی (علیهم‌السّلام) به وسیله اسلام تکمیل و اجرا شد.» (از بیانات علامه جوادی آملی در دیدار اعضای کاروان زائران صلح سوریه با ایشان )
در این نوشتار به این مهم، در سیره رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌پردازیم و چون بررسی تفصیلی مطلب در این مقال امکان‌ پذیر نیست به صورت گذرا به بیان شواهدی از تاریخ درباره سیره رسول خدا با مخالفان به‌ویژه در جنگ‌ها، می‌پردازیم.


پیش از ورود به بحث، واژه رحمت و رافت و سیره را معنا می‌کنیم.
ابن‌منظور می‌گوید: رحمت به معنای رقت و مهربانی‌ کردن است و مرحمت نیز به همین معناست. اگر برای انسان‌ ها به کار رود، به معنای رقت و مهربانی قلب و اگر درباره خداوند به کار رود، به معنای مهربانی، احسان و رزق ‌دادن است. علامه جوادی‌ آملی همه معانی فرهنگ‌ های لغت برای رحمت را مانند: رقت، رافت، لطف، رفق، عطوفت، حب، شفقت و دل‌سوزی مربوط به مراحل پیشین رحمت می‌داند، نه‌ خود آن. از این رو معنای جامع رحمت را اعطا و افاضه برای رفع حاجت نیازمندان می‌داند و این معنا به خدای سبحان نیز اسناد داده می‌شود.
[۳] جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، ج۱، ص۲۸۰.
ابن‌منظور همچنین در معنای رافت می‌نویسد: الراْفه: الرحمه و قیل: اَشد الرحمه. سیره نیز بر وزن فعله و به معنای سنت و طریقه است.


خداوند در قرآن کریم دستور می‌دهد که از رسول اطاعت کنید: «اَطِیعُوا اللَّهَ وَ اَطِیعُوا الرَّسُولَ‌» همچنین می‌فرماید که اطاعت از رسول، اطاعت از خداست:‌ «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ اَطاعَ اللَّهَ‌» نیز نشانه محبت بندگان به خدا را تبعیت از رسول می‌شمارد: «قُلْ اِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی‌» افزون بر این، ایمان به رسول، همچون ایمان به خدا واجب‌ شمرده شده است: «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّ الْاُمِّیِ‌» این همه بدان جهت است که آن حضرت سخنی جز سخن خدای متعال ندارد و از پیش خود سخنی نمی‌گوید: «اِنْ هُوَ اِلَّا وَحْیٌ یُوحی‌» با این اوصاف، روشن است که عمل به سیره رسول خدا، در حقیقت، تحقق اراده خداوند است.
یکی از مصادیق رحمت اسلام این است که هر کافری به آسانی می‌تواند به اسلام بگرود. وقتی کسی شهادتین را به زبان جاری کند، بلافاصله خونش محترم است و بدون هیچ آداب خاصی، از مسلمانان به حساب آمده و از همه حقوق ایشان برخوردار می‌گردد: «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ اَلْقی‌ اِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً؛ ‌ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید، به کسی که اظهار صلح و اسلام می‌کند، نگویید مسلمان نیست.»
پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کسی را مجبور به پذیرش اسلام نمی‌کرد. در شان نزول آیه‌ «لا اِکْراهَ فِی الدِّینِ‌» نوشته‌اند که برخی فرزندان مسیحیان تازه مسلمان، به اسلام ایمان‌ نمی‌آوردند و پدران آن‌ها که مسلمان شده بودند، پس از ناامیدی از ایمان ‌آوردن آن‌ها، خدمت پیامبر رسیدند تا آنان را اجبار به پذیرش اسلام کند و این آیه در نهی از این اقدام نازل شد. برخی مفسران شان نزول‌های دیگری نیز برای این آیه نوشته‌اند. (در تفسیر الدر المنثور آمده است که این آیه درباره یکی از مسیحیان بنی‌سالم‌ بن‌ عوف به نام حصین نازل شد که دو پسر مسیحی داشت و خودش مسلمان بود و به پیامبر عرض کرد: آن‌ها را به اسلام مجبور کردم، ولی ابا می‌کنند، که این آیه نازل شد. )


خداوند در قرآن، پیامبر را رحمت معرفی می‌کند «وَ ما اَرْسَلْناکَ اِلَّا رَحْمَهً لِلْعالَمِینَ‌؛ ما تو را نفرستادیم مگر به عنوان رحمت برای جهانیان.» پس رحمت وجودی و همیشگی پیامبر، شامل همه مؤمنان و کافران و اهل کتاب می‌شود. نیز می‌فرماید «اِنَّکَ لَعَلی‌ خُلُقٍ عَظِیمٍ‌» جنبه بشارت‌ دهی رسول، مقدم بر انذار است:‌ «بَشِیراً وَ نَذِیراً» و «مُبَشِّراً وَ نَذِیراً».
علامه طباطبایی درباره شیوه دعوت پیامبر، به نقل از مرحوم کاشف‌ الغطا از کتاب المثل العلیا فی الاسلام لا فی بحمدون می‌فرماید راه‌ هایی که برای اصلاح جامعه‌ وجود دارد منحصر در سه نوع است. در این بیان می‌بینیم که آخرین روش، قیام مسلحانه است.
اول: بیان خطبه‌ ها و مواعظ و نوشتن مقالات و تالیفات و … «ادْعُ اِلی‌ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ» و فرمود: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ اَحْسَنُ». اسلام این شیوه را در اول بعثت به کار گرفته است.
دوم: مقاومت مسالمت‌آمیز و سلبی‌ «وَ لا تَرْکَنُوا اِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا».
سوم: قیام مسلحانه و جنگ که اسلام این روش را نیز در مواردی پیشنهاد کرده و دستور داده است.


رسول خدا با یک نگاه به مخالفان نمی‌نگریست، بلکه میان محارب و معاهد و اهل‌ ذمه تفاوت می‌گذاشت. ابن ‌قیم درباره مراحل دعوت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با اشاره به صبر و گذشت و دعوت بدون‌ نبرد می‌نویسد:
رسول خدا ابتدا مامور به خواندن (علق، آیه ۱) و بعد امر به انذار می‌شود (مدثر، آیه ۲). او در ابتدا خویشاوندان نزدیک، سپس قوم خویش و پس از آن، اعراب اطرف خود و سپس همه اعراب و در نهایت، همه جهانیان را دعوت می‌کند. چندین سال بدون نبرد و بدون جزیه دعوت به اسلام داشت و مامور به نهی و صبر و گذشت بود. پس از آن، به هجرت و بعد از آن به مبارزه و جنگ اجازه داده شد. ابتدا با کسانی که با او قتال می‌کردند، مقاتله می‌کرد. سپس مامور به مبارزه و جهاد با مشرکان شد. کفار سه دسته بودند: اهل صلح و سازش، اهل جنگ و اهل ذمه. با گروه اول بر اساس عهد و صلح رفتار می‌کرد و عهدشان را نگه می‌داشت تا زمانی که آنان عهد را نگاه می‌داشتند. البته او با عهدشکنان می‌جنگید. با گروه دوم، یعنی با کفار جنگ‌جو، با شمشیر و با منافقان، با حجت و برهان می‌جنگید و با گروه سوم در صورت پرداخت جزیه صلح برقرار می‌شد.
خداوند می‌فرماید: «وَ اِنْ یُرِیدُوا اَنْ یَخْدَعُوکَ فَاِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ…» «اگر یهود خواستند تو را فریب دهند، عکس‌العمل نظامی‌ نشان نده و با آنان قتال مکن؛ چرا که خداوند تو را یاری کرده و تو را کفایت می‌کند.» این آیه ملایمت و نرمی رسول با کفار یهود، یعنی بنی‌قینقاع، بنی‌النضیر و بنی‌قریظه را خواستار است، با این‌که عهدشان را شکستند. البته اسلام برآن نیست که مسلمانان در موضع ضعف و انفعال باشند.
هم‌چنین در قرآن آمده است: «وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ اُذُنٌ قُلْ اُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ‌»؛ این آیه درباره نبتل‌بن‌حارث است. او از کسانی است که درباره پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گفت: پیامبر، اذن یعنی گوش است. پیامبر درباره او فرمود: «هر کس می‌خواهد چهره شیطان را ببیند، به او نگاه کند.» او مردی جسیم با چشمانی قرمز بود. با این حال، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با او برخورد نکرد.
رسول خدا تابع فرمان خداوند بود. خداوند حتی احسان به کفار را مظهر عدالت می‌داند و بدان سفارش می‌کند. «لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ … اَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا اِلَیْهِمْ…؛ خداوند نخواسته شما را از احسان و عدالت‌ورزی با کسانی که با شما در دین قتال نکرده (یعنی کفار غیر مکّی) نهی کرده باشد. خداوند عادلان را دوست می‌دارد.»
ممکن است سؤال شود چرا پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و مسلمانان اقدام به راهزنی و غارت کاروان‌ های تجاری قریش کردند؟در پاسخ باید گفت که این حملات و تعقیب‌ ها برای آگاه‌ ساختن دشمن از قدرت نظامی و نیرومندی مسلمانان بود و این‌ که به آنان بفهماند که شاهراه بازرگانی آن‌ ها تحت تسلط مسلمانان است. از این رو، هدف مسلمانان غارت اموال نبود وگرنه چرا تنها به قریش حمله کردند؟ علاوه بر این، قریش در زمانی ‌که مسلمانان اجازه جنگ نداشتند، آن‌ها را بسیار آزار می‌دادند و اموالشان را غارت کرده بودند و این فرصتی بود تا جبران نموده و اموال غارت شده خویش را باز گردانند. در ادامه به مواردی از سیره انسانی رسول خدا در برخورد با مخالفان اشاره خواهد شد:

۵.۱ - صلح با مخالفان

اصول اولیه اسلام و شرایط زمانی گاهی اقتضا می‌کرد حاکمان اسلامی با تسامح با همه مذاهب برخورد کنند، به همین دلیل رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با مسیحیان مانند مسیحیان نجران، یهودیان، صابئین و مجوس صلح کردند. ایشان در امور اقتصادی میان ذمی و مسلمان تفاوتی قائل نمی‌شدند و به همه عهدهای خود پای‌بند بودند.
بنای رسول خدا بر ایجاد روابط صلح‌ آمیز با دیگر دولت ‌ها بود. آن حضرت در رابطه با رهبران ادیان دیگر و پادشاهان آن عصر شیوه ملایم رافت و رحمت برگزیدند و این مطلب در نامه‌ هایی که به پادشاهان نوشته اند، آشکار است. حضرت رسول در نامه‌ ای که به هرقل، پادشاه روم، خسرو پرویز، پادشاه ایران و مقوقس، پادشاه مصر و دیگر شاهان می‌نویسند، علاوه بر این که نامه را با دو اسم «رحمن» و «رحیم» که مظهر رحمت واسعه خداوند است، می‌آغازند، در پایان نامه نیز از جمله «والسلام علی من اتبع الهدی» یعنی درود بر پیروان هدایت، استفاده می‌کنند.

۵.۱.۱ - صلح با دیگر دولت‌ها

در اینجا برای رعایت اختصار،به دو نامه از نامه‌های آن حضرت اشاره می‌شود. ایشان در نامه به قیصر چنین می‌نویسند:
«بسم الله الرحمن الرحیم من محمدبن‌عبدالله الی هرقل عظیم‌ الروم، سلام علی من اتبع الهدی، اما بعد؛ فانی ادعوک بدعایه الاسلام … «یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم، الانعبدالاالله» ….»
در برخی نامه‌ ها مانند نامه به یحنه‌بن‌رؤبه و سراوات اهل ایله می‌نویسد: «سلم انتم؛ فانی احمد الیکم الله فانی لم اکن لاقاتلکم حتی اکتب الیکم، فاسلم او اعط الجزیه.» مرحوم میانجی می‌نویسد: «سلم» به فتح یا کسر سین، دو واژه ‌ای است که درباره صلح به ‌کار می‌روند و ایشان در بیشتر نامه ‌هایشان از این عبارت استفاده می‌کرد. «احمد الیکم» نیز برای ایجاد الفت است. عبارت بعدی نیز تاکید بر سنت اسلامی است که انسان را از اقدام به جنگ، پیش از دعوت به اسلام نهی می‌کند. هم‌چنین درباره ایشان ضمیر مفرد را به کار می‌برد (اعط) تا به جایگاه او اهمیت دهد، زیرا اگر وی امری را انجام می‌داد، ملّتش نیز تبعیت می‌کردند.

۵.۱.۲ - پیمان حدیبیه‌

نمونه مهم و روشن صلح‌طلبی اسلام، اقدام رسول خدا به پذیرش صلح حدیبیه است که پس از هجرت به مدینه و بروز جنگ‌ هایی است که شش سال طول کشید. این صلح‌نامه در سال ششم هجری میان مسلمانان و مشرکان قریش به اجرا درآمد و نشان از برخورد رحیمانه و صلح ‌آمیز با یهودیان و مسیحیان است. اسلام پس از این معاهده و در صلح و آرامش ناشی از آن، گسترش یافت و بسیاری از مشرکان، به اسلام گرویدند. مهم‌ترین نکته صلح‌نامه در ماده دوم است که موجب خشم عده ‌ای از یاران پیامبر شد. ماده دوم چنین بود: اگر یکی از افراد قریش بدون اذن بزرگ‌تر خود، از مکه فرار کند و اسلام آورد و به مسلمانان بپیوندد، محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) باید او را به سوی قریش بازگرداند، ولی اگر فردی از مسلمانان به سوی قریش بگریزد، قریش موظف نیست آن را به مسلمانان تحویل دهد.
این نوع تفکر، نشان از احترام وصف‌ناپذیر پیامبر اسلام به اصول آزادی دارد. وقتی که عده ‌ای از یاران رسول خدا به این ماده اعتراض کردند، آن حضرت پاسخ دادند: اگر مسلمانی از زیر پرچم اسلام به سوی شرک فرار کند و محیط بت ‌پرستی را بر محیط اسلام و آیین خداپرستی ترجیح دهد، نشان می‌دهد که اسلام را از عمق دل نپذیرفته است و این مسلمان به درد ما نمی‌خورد و اگر ما پناهندگان قریش را تحویل می‌دهیم، چون یقین داریم که خداوند وسیله نجاتشان را فراهم می‌کند. حال اگر پیامبر به جای صلح، با مشرکان می‌جنگید و پیروز می‌شد، همه آن‌ها فرار کرده و پیامبر یاوری پیدا نمی‌کرد.(برای مطالعه بیشتر به این منبع رجوع کنید: ) «وَ لَوْ قاتَلَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوَلَّوُا الْاَدْبارَ ثُمَّ لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً»
پس از مدتی آنچه رسول خدا درباره گسترش اسلام پیش‌بینی و اعلام کرده بود، محقق می‌شود و رحمت و عطوفت آن حضرت حتی برای دشمنانش روشن می‌گردد، زیرا پس از پیروزی بزرگ فتح مکه در اثر صلح حدیبیه، آن حضرت همه جنایات قریش را نادیده می‌گیرد و فرمان عفو عمومی می‌دهد. و می‌فرماید: «لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ اَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»‌

۵.۱.۳ - پیمان مدینه‌

این پیمان بین یهودیان بنی‌قریظه و بنی‌نضیر و بنی‌قینقاع و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بسته شد. یهودیان می‌خواستند در امنیت و آرامش زندگی کنند. در این پیمان نوشته شده بود که یهودیان نباید به هیچ روشی و در هیچ زمانی علیه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اقدامی کنند، در غیر این‌صورت، پیامبر حق دارد خون آنان را بریزد.
نکته جالب توجه این که پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چنان از در صلح و صفا با یهودیان وارد شده بودند که از بیماران آنان عیادت می‌کردند، ورود بی‌اجازه به خانه‌های آنان‌ و ستم بر ایشان را حرام کرده بودند و می‌فرمودند: هر که بر اهل ذمه ستم کند من دشمن اویم‌ درعین‌حال، خداوند، مسلمانان را از این‌که یهودیان را دوست خود بگیرند، نهی کرده‌است.؛

۵.۱.۴ - دیگر پیمان‌ها

افزون بر پیمان صلح حدیبیه و پیمان مدینه، پیمان‌ها و مصالحه‌های دیگری نیز در تاریخ پیامبر اتفاق افتاد که نشان‌دهنده عزم رسول خدا بر سازش با مخالفان خود تا حد ممکن است. این صلح‌ها عبارتند از:
۱. صلح در غزوه خیبر؛ ؛
۲. صلح با یهود فدک که پیامبر درخواست آنان برای کشت و کار را پذیرفتند؛
۳. معاهده با یهودیان وادی‌القری؛ این مصالحه، صلحی سیاسی نبود، بلکه مصالحه‌ای بود که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پذیرفتند و به موجب آن نخلستان‌های یهودیان را به دست آنان سپردند؛
۴. صلح بر اساس جزیه که نوعی مالیات سالانه بود و اهل کتاب ملزم به پرداخت آن بودند. به موجب این نوع از مصالحه، اهل کتاب در صلح و امنیت زندگی می‌کردند. مانند صلح در غزوه تبوک، صلح با مسیحیان نجران و صلح با زرتشتیان بحرین و هجر
۵. معاهده یا موادعه با یهود.
ایشان هم‌چنین با اهالی ایله، اذرح و جرباء مقنا و منا با دریافت مبالغی صلح کردند و نامه‌ای درباره عفو و امان آنان ارسال داشت. در الدرالمنثور آمده است مسیحیان نجران، نخستین کسانی بودند که با دادن جزیه صلح کردند.
خداوند به پیامبر می‌فرماید که به مشرکان امنیت دهد: «وَ اِنْ اَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ فَاَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ اَبْلِغْهُ مَاْمَنَهُ...» «اگر یکی از مشرکان از تو امن خواهد، وی را ایمنی ده تا کلام خدا را بشنود، پس او را به جای امنش برسان.» می‌بینیم تا چه‌اندازه اسلام به تحمل، بردباری و آرامش سفارش می‌کند. اسلام آیین رحمت و مهربانی است و همه موظف هستند حتی با مشرکان تا زمانی‌که خطری برای جامعه و رفاه عمومی ندارند، مهربان باشند.


در آیین اسلام، قلم و گفت‌گو که مصداقی از جهاد کبیر است، بر سلاح و تهدید مقدم است. علامه جوادی آملی با توجه به آیه‌ «وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبِیراً» جهاد را بر سه نوع می‌دانند: جهاد صغیر، جهاد کبیر و جهاد اکبر. جهاد اکبر جهاد با نفس است و جهاد صغیر، نبرد نظامی و جهاد کبیر، جهاد فرهنگی است که در آن استدلال و برهان‌ و مقدمات مناظره کارآمد بوده و از جهاد نظامی بالاتر است. از این رو خداوند، پیامبر را امر می‌کند که با کافران بحث و استدلال کنند و به بیان دیگر آنان را از انحراف نجات دهند.
جهاد نظامی بر اساس هدف، چهار نوع است: جنگ‌های هجومی اولیه، نبردهای دفاعی در مقابل حملات دشمن، جنگ‌های پیش‌گیرانه و جنگ‌های آزادی‌بخش. پیامبر در میان این انواع، هرگز در جنگ‌های هجومی اولیه شرکت نمی‌کرد. جنگ آزادی‌بخش نیز فقط به وسیله معصوم (علیه‌السّلام) باید انجام شود که در بحث جهاد ابتدایی بیان گردید.
در یک تقسیم‌بندی دیگر می‌توان جنگ‌ها را بر هشت نوع دانست:
جنگ با مشرکان‌ وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّهً کَما یُقاتِلُونَکُمْ …؛
جنگ با کفّار یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ …؛
جنگ با اهل کتاب‌ قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ … الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ اُوتُوا الْکِتابَ …؛
جنگ با منافقان‌ یا اَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ …؛
جنگ با اهل بغی‌ فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِی‌ءَ …؛
جهاد رهایی بخش‌ وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ‌؛
دفاع و مقابله به مثل‌ اُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِاَنَّهُمْ ظُلِمُوا ….
مسلمانان مدت‌ها، با دشمنان اسلام مقابله و پیکار نکردند. آنان در مدت سیزده‌سال سختی، همه آزارهای دشمن را تحمل کرده، ولی دست به شمشیر نبردند، تا شاید دشمن هدایت شود و نتیجه آن نیز هجرت مسلمانان بود و حتی بعد از هجرت نیز، فشار علیه مسلمانان ادامه داشت. این امر کاملًا انسانی است و نشان می‌دهد که حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حتی به زندگی دشمنان و مخالفان خود چقدر اهمیت می‌داد.
در قرآن به پیامبر و مؤمنان امر شده است که پیشنهاد صلح دشمن را بپذیرند: «وَ اِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها…» «اگر کفار تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآی» در جایی دیگر از قرآن آمده است: «فَاِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقاتِلُوکُمْ وَ اَلْقَوْا اِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلًا» «اگر گروهی که از جنگ دلتنگ شده‌اند، از شما کناره گرفتند و با شما نجنگیدند و از در صلح وارد شدند، در این صورت، خدا برای شما راهی بر ضد آنان قرار نداده است. (یعنی نباید با ایشان جنگ کنی.)»
با این همه، چنانچه کار به جایی می‌رسید که چاره‌ای جز جنگ نبود، پیامبر اسلام، پیش از جنگ، اصول و رفتارهای انسانی را مورد توجه قرار می‌داد. در این بخش به اختصار به شیوه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در جنگ و سفارش‌های ایشان به اصحاب خود درباره چگونگی برخورد با دشمنان می‌پردازیم:


علامه طباطبایی می‌گوید که عقیده و ایمان را نمی‌توان با زور و شمشیر در دل‌ها جای داد … اگر اسلام را به حال خود گذاشته بودند، هرگز فرمان جنگی را صادر نمی‌کرد و همه جنگ‌هایی که در اسلام رخ داد، به اسلام تحمیل شده بود.
[۶۲] طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۴، ص۲۵۹- ۲۶۱.

اسلام حتی به هنگام جنگ نیز اجازه نمی‌دهد، رفتار غیرانسانی با دشمن داشته باشیم. حال سوال این است که اگر اسلام بر صلح و آرامش تاکید دارد، پس جهاد ابتدایی برای چیست؟ پاسخ: جهاد ابتدایی برای این نبوده است که ملت‌ها را به اسلام‌آوردن مجبور کنند.
در اسلام دو اصل مهم مطرح است که اسلام از آن چشم نمی‌پوشد: ۱. آزاد ساختن بشر از پرستش هر معبودی جز خداوند؛ ۲. حاکمیت حکم الهی و اراده و قوانین و شرایع او. در پرتو این دو اصل است که کفار را از پرستش معبودهای باطل بازمی‌دارد و از بندگی غیرخدا نجات می‌دهد و عدالت را به‌جای ظلم آیین‌های باطل قرار می‌دهد و آنان را به اعتقاد به روز رستاخیر دعوت می‌کند. فواید این برنامه را کسی نمی‌تواند انکار کند و بیشتر مردم نمی‌توانند سود و زیان خویش را تشخیص دهند. از این رو،تبلیغ باید در فضایی آزاد صورت گیرد تا مردم بتوانند با تصمیم‌گیری آزادانه، راه سعادت خویش را انتخاب کنند. جهاد به این نحو، کاری خردمندانه است و برای این نبوده است که مردم با اجبار اسلام را بپذیرند، زیرا ایمان از امور قلبی و روانی است و بدون میل باطنی، محقق نمی‌شودو این جهاد برای «دفاع از حقوق انسانیت و نیز فطرت ناب است، نه از باب تحمیل عقیده.»
[۶۳] جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، ج۲، ص۱۷۴.

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پیش از جنگ دستورالعمل‌هایی داشتند که علاوه بر این که خود ایشان بدان عمل می‌نمودند، به مسلمانان نیز دستور می‌دادند که آن‌ها را اجرا کنند.
رفتار پیامبر رحمت در جنگ‌ که نمایشگاه انواع خشونت‌هاست، بر اساس مبانی اسلامی بود. زمانی‌که اذن جنگ از طرف‌ خداوند اعلام می‌شد و گریزی از جنگ نبود، ایشان بنابر آیه‌ «وَ قاتِلُوا … وَ لا تَعْتَدُوا» عمل می‌کردند؛ یعنی جنگ آری، ولی تجاوز هرگز.
ایشان تلاش می‌کردند تا جایی که امکان دارد جنگ و نزاعی رخ ندهد. در مواقعی که افراد عادی از طریق جنگ و نزاع در صدد پیشبرد اهداف و حل مشکلات بر می‌آمدند،آن حضرت سعی می‌کردند که با مهربانی و تدبیر و بدون جنگ مشکل را حل نمایند. سعی ایشان تا حدامکان بر جلوگیری از کشته‌شدن انسان‌ها، حتی دشمنان بود، چنان‌که در فتح مکه رخ داد. به اصحاب خود برای رعایت اصول اخلاقی کریمانه سفارش می‌کرد و از انتقام‌جویی نهی می‌کرد و تاکید می‌کرد که با اسیران خوش‌رفتار باشید.

۷.۱ - سفارش‌های پیش از جنگ

بنابر آنچه در تاریخ اسلام آمده است، چنین نبود که پیامبر بی مقدمه جنگ را بیاغازد بلکه ایشان همواره سعی بر آن داشت که یا از جنگ جلوگیری نماید و یا تا حد ممکن، از میزان تلفات بکاهد و جان انسان‌ها را حفظ نموده و راه سعادت را بر آنان بگشاید. در اینجا به برخی از آداب پیش از آغاز جنگ که پیامبر له آنان التزام داشت و مسلمانان را به آن امر می‌نمود، اشاره می‌نماییم:

۷.۱.۱ - جهاد برای خدا

مسلمان باید همه کارهایش را برای خداوند خالص گرداند. ازاین‌رو، وقتی رسول خدا سپاهش را برای جنگ روانه می‌کرد، سفارش می‌کرد که با نام خدا خارج شوید و در راه خدا مقاتله کنید، خیانت نکنید و کودکان و اهالی عبادت‌گاه (که به یهودیان اختصاص داشت) را نکشید. (اخرجوا بسم الله تقاتلون فی سبیل الله من کفر بالله لا تغدروا و لا تغلوا و لا تمثلوا و لا تقتلوا الولدان و لا اصحاب الصوامع.)
در روایتی دیگر، تاکید و ترجیح آن حضرت بر عدم‌ مقابله با دشمن مشهود است. ایشان در برخی از روزهایی که با دشمن روبه‌رو می‌شد منتظر می‌ماند تا بعد از ظهر شود و سپس به مردم می‌فرمود: ‌ای مردم آرزو نکنید که دشمن را ملاقات کنید و از خداوند طلب‌ عافیت کنید. وقتی با دشمن روبه‌رو شدید، صبر کنید و بدانید که بهشت زیر سایه شمشیرهاست و سپس دعا می‌کرد: «اللهم منزل الکتاب و مجری السحاب و‌هازم الاحزاب اهزمهم و انصرنا علیهم» می‌بینیم در ابتدا رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌فرمایند که انتظار نداشته باشید که با دشمن روبه‌رو شوید؛ یعنی هر چه کشتار و رنج کمتر باشد و صلح در جامعه باشد بهتر است؛ ولی وقتی که چاره‌ای نبود، با دشمن بجنگید.

۷.۱.۲ - دعوت دشمنان به دین خدا

در کتب روایی شیعه و اهل سنت مانند وسایل الشیعه و سنن ترمذی، بابی وجود دارد که دعوت قبل از قتال را واجب می‌داند.(برای مطالعه بیشتر به این منبع رجوع کنید: ) پیش از شروع جنگ، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دعا می‌خواندند و می‌فرمودند: «با مردم مدارا کنید و به آنان فرصت دهید و هرگز پیش از دعوت بر ایشان متازید … که اگر مردم مسلمان شوند و نزد من آورید خوش‌تر دارم تا این‌که زن‌ها و فرزندانشان به صورت اسیر نزد من آورده و مردانشان را بکشید.»
رسول خدا می‌فرمودند: «با نام خدا بجنگید و کودکان را نکشید. وقتی به دشمن رسیدی او را به سه چیز فراخوان. هر کدام را که انتخاب کرد از او بپذیر و رهایش کن، او را به اسلام دعوت کن، اگر پاسخ مثبت داد، قبول کن و رهایش کن. سپس او را دعوت کن تا از سرزمین خود به دیار مهاجرین رود و هر چه برای آنان از سود و زیان است، برای او هم مقرر است. در غیر این صورت به او اعلام کن که همانند دیگر مسلمانان عرب است و حکم خدا بر او اجرا می‌شود و غنایم سپاه اسلام به او تعلق نمی‌گیرد. اگر قبول کرد رهایش کن وگرنه با او درباره جزیه مقاتله کن، اگر پذیرفت که جزیه بدهد، او را رها کن، در غیر این‌ صورت از خداوند استعانت بجوی و با او بجنگ.
از ابن‌عباس روایت شده است که رسول خدا هرگز با گروهی نمی‌جنگیدند، مگر آن‌که ابتدا آن‌ها را به اسلام دعوت می‌کردند. در روایتی دیگر آمده است که ایشان حضرت علی (علیه‌السّلام) را برای جنگ با گروهی فرستاد و به ایشان امر کرد که با آن‌ها نجنگد، مگر آن‌که قبل از جنگ آن‌ها را دعوت کند.

۷.۱.۳ - نهی از آغاز جنگ

مسلمان در برابر مخالفان و دشمنان، نباید آغازگر جنگ باشد. علی (علیه‌السّلام) که تربیت‌یافته رسول خدا بود و سیره ایشان، سیره پیامبر اکرم است، به فرزندش امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام) فرمود:
«لا تدعون الی مبارزه و ان دعیت الیها فاجب فان الداعی باغ و الباغی مصروع‌؛ کسی را به پیکار دعوت نکن، اما اگر تو را به نبرد خواندند، بپذیر، زیرا آغازگر پیکار تجاوزکار و تجاوزکار شکست‌خورده است‌.» حضرت دعوت به جنگ و آغازگر جنگ را، دلیل عدم حقانیت می‌دانند، به همین دلیل سفارش می‌کنند که آغازگر جنگ نباشید. این سیره رهبر اسلامی و جان پیامبر است که نمونه کامل عدالت و صلح است. ایشان قبل از رویارویی با دشمن در صفین می‌فرماید:
«لا تقاتلوهم حتی یبدؤکم فانکم بحمد الله علی حجه و ترککم ایاهم حتی یبدؤکم حجه اخری‌؛ شما حمله نکنید و آغازگر جنگ نباشید، تا این‌که آنان حمله کنند، زیرا شما بحمداللّه دارای حجت و دلیل هستید و آغاز به جنگ‌نکردن شما، دلیل دیگری بر حقانیت شماست.»
قرآن پیشرفت دین اسلام را نتیجه همین نوع رفتار رسول می‌داند: «فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ…؛ پس به برکت رحمت الهی با آنان نرم‌خو شدی و اگر تند و سخت‌دل بودی، قطعا از پیرامون تو پراکنده می‌شدند. پس از آنان درگذر…»
در این آیه فرمان عفو عمومی به پیامبر داده می‌شود که پس از جنگ احد رخ می‌دهد. ایشان عذر کسانی که از جنگ فرار کرده و پشیمان بودند، را پذیرفت و قطعا نتیجه آن، پیشرفت اسلام در سایه صلح و آرامش بود.
علامه جوادی آملی درباره این آیه می‌فرماید: این فرمان مربوط به مراحل اولیه رسالت تبلیغی است تا … حجت الهی تمام و راه هرگونه عذری مسدود شود، وگرنه در مراحل بعدی نسبت به طاغیان عنود و … نوبت به شدیدترین برخوردها مانند جنگ هم می‌رسد و از تندترین الفاظ مانند لعنت هم استفاده می‌شود. «اُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ‌؛ »
در ادامه اضافه می‌کند: «اصل اوّلی در برخوردهای دینی همان رحمت و نرمش است و برخوردهای خشن در پایان مرحله اصلاح و آخرین داروی درمان خواهد بود.»
[۷۸] جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، ج۵، ص۳۸۶.


۷.۱.۴ - خوددداری از جنگ تا حد امکان

زمانی‌که یهودیان بنی‌قینقاع پیمان خود را نقض کردند، رسول خدا به آنان فرمود: از آنچه بر سر قریش آمد، بترسید و اسلام آورید، بزرگان طایفه در جواب گفتند: ‌ای محمد! گمان می‌بری که ما همچون قریش خواهیم بود؟ به خدا قسم، اگر ما با تو جنگ کردیم، خواهی فهمید که مرد میدان ماییم، نه دیگران. رسول خدا بعد از این پاسخ از سران یهود، ابولبابه را در مدینه جانشین خود کرد و با کمک سپاه اسلام، آنان را به مدت پانزده شب محاصره کردند. خداوند در دل آنان ترس افکند تا این‌که به تنگ آمدند و تسلیم شدند، ولی با آن‌ها نجنگید.

۷.۱.۵ - نهی از کشتن مجبوران به جنگ

جنگ بدر کبری اولین جنگی بود که به زد و خورد کشیده شد. از این رو، حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قبل از جنگ وقتی که عده‌ای از سپاه دشمن برای نوشیدن آب به سمت حوض‌هایی که مسلمانان ساخته بودند، آمدند رسول خدا فرمود: آنان را واگذارید. هم‌چنین از ابن‌عباس روایت شده است که ایشان به اصحابش فرمود: «مردانی از بنی‌هاشم و دیگران را می‌شناسم که میلی برای جنگ با ما ندارند و به اجبار به جنگ آورده شده‌اند، هنگام مواجهه، آن‌ها را نکشید.»
البته نباید فراموش کرد که با همه این لطف‌ها، سپاه اسلام مراقبت‌ها و هوشیاری‌های لازم را برای جلوگیری از شکست در نظر داشتند و این امر لازمه جنگیدن و پیروزشدن است.

۷.۱.۶ - نهی از خیانت‌

در سوره انفال می‌خوانیم: «وَ اِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَهً فَانْبِذْ اِلَیْهِمْ عَلی‌ سَواءٍ اِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنِینَ‌» خداوند پس از ذکر یهودیانی که عهدشان را با پیامبر شکسته و باز عهد بستند، به پیامبر می‌فرماید: اگر خوف داری که در عهد خیانت کنند تو نیز عهد آنان را نزدشان بینداز و لغو کن و لغویت آن را به آن‌ها اعلام کن تا شما و آن‌ها در عهد شکستن باهم برابر شوید و یا برای این‌ که در عدالت استوار گردی، زیرا جنگ‌کردن بدون این‌که عهد قبلی لغو و به دشمن اعلام شود، موجب می‌شود که بگویند تو خیانت کردی و خداوند خیانت‌کاران را دوست ندارد، پس در مقابل کسانی که عهد را نگه داشته‌اند باید عهدشان را نگه داشت. «اَوْفُوا بِالْعُقُودِ» «و فَاَتِمُّوا اِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ اِلی‌ مُدَّتِهِمْ‌» در این آیه قرآن برخورد انسانی و ملایم با کفار عهدشکن و جنگ عادلانه را توصیه می‌کند.

۷.۱.۷ - نهی از کشتار جمعی‌

اسلام حتی در جنگ‌ها دستور به رافت و رحمت می‌دهد و اجازه نمی‌دهد چون در جنگ هستند، برای رسیدن به پیروزی به هر خشونتی دست بزنند و مرتکب اعمال ضدانسانی شوند، چه رسد به این‌که از سلاحهای کشتارجمعی یا شیمیایی استفاده کنند. برای نمونه، به سپاه اسلام سفارش شده است که باید با دشمنی که افتاده و مجروح است و قدرت جنگ ندارد و با پیرمردان و کسانی‌که در جنگ شرکت نکردند، کاری نداشته باشند. درباره حکم‌ «المحاربه بالقاء السم» آمده است که علی (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «نهی رسول‌الله ان یلقی السم فی بلاد المشرکین»؛ یعنی از ریختن سم در سرزمین مشرکان نهی‌ فرمودند. از امام صادق (علیه‌السّلام) نقل شده است که رسول خدا از کشتن زنان و فرزندان در جنگ نهی کرده است، مگر آن‌که آن‌ها بجنگند و در این‌ صورت نیز تا جایی که ممکن است باید آن‌ها را نکشت … هم‌چنین از کشتن افراد زمین‌گیر از اهل ذمه، نابینا، پیرمرد، زن و فرزندان در سرزمین جنگ نهی فرمود.(در فتاوای علما نیز بر این مسئله تاکید شده است. چنان‌که در جواهر الکلام این گونه آمده است: «و یکره الاغاره علیهم لیلا کما فی الارشاد و هو المراد من التبییت المصرح بکراهته فی النهایه و النافع و القواعد و التحریر و التذکره و المنتهی و الدروس و الروضه و غیرها» )

۷.۱.۸ - نهی از کشتن افراد غیرنظامی‌

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌فرماید: در جنگ فقط کسانی را بکشید که در میدان کارزار آمده‌اند.(لاتقتلوا فی الحرب الا من جرت علیه المواسی.) یعنی به افراد بی‌دفاع که با جنگ کاری ندارند، تعرض نکنید.

۷.۱.۹ - نهی از هجوم شبانه و کشتن افراد ضعیف و زنان

رسول خدا هجوم شبانه بر دشمن را جایز نمی‌دانست: «ما بیت رسول‌الله عدوا قط لیلا» و کشتن پیرمردان، عاجزان، زنان و کودکان و کسانی را که آغازگر جنگ نبودند، تحریم کرده و می‌فرماید: «… لاتغلوا و لاتمثلو و لاتغدروا و لاتقتلوا شیخا فانیا و لاصبیا ولاامراه …» است. از امام‌صادق (علیه‌السّلام) درباره کشتن زنان سوال شد، فرمودند: «ان رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نهی عن قتل النساء و الولدان فی دارالحرب الا ان یقاتلن، فان قاتلت ایضا فامسک عنها ما امکنک.»
روایت شده است که روزی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از زنی که خالد بن‌ ولید او را به قتل رسانده بود، گذر کردند، در حالی‌که مردم در اطراف او جمع شده بودند. حضرت به اصحابش فرمود: خالد را پیدا کنید و به او بگویید که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تو را از کشتن‌ کودک و زن و اجیر نهی می‌کند. در یکی از جنگ‌ها نیز جسد زن مقتولی را دیده و خشمگین شدند و فرمودند مگر شما را از کشتن زنان نهی نکرده بودم.

۷.۲ - بخشیدن دشمنان

رسول خدا در موارد متعدد در حین و یا پس از جنگ، دشمن خود را بخشیدند و از کشتن صرف‌نظر کردند. باید دانست که چنین نبوده است که رسول خدا دشمنان اسلام را بدون هیچ ملاک و منطقی مورد عفو و بخشش قرار دهد. مبنای رسول خدا در عفو مخالفان و دشمنان خود این بود که با کسانی که با تحریک دیگران اقدام به خیانت و یا جنگ با ایشان می‌کردند و سپس امان می‌خواستند، برخورد مهربانانه داشت و آن‌ها را می‌بخشید. در تاریخ مواردی نقل شده است که به برخی اشاره می‌شود:در این‌جا به دو مورد اشاره می‌شود:

۷.۲.۱ - ابن‌قیظی‌

ابن‌قیظی فردی نابینا بود و در جنگ احد مشتی خاک برداشت و خطاب به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گفت: به خدا قسم اگر بدانم که به کسی جز تو نمی‌خورد، آن‌ها را به سویت پرتاب می‌کردم. اصحاب خواستند او را بکشند، ولی رسول خدا فرمود: او را واگذارید که نابینای چشم و دل است. برادر او نیز به نام اوس‌بن‌قیظی از منافقان بود که در جنگ احد به بهانه فرار از جنگ به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گفت‌ «ان بیوتنا عوره» و آیه ۱۳ سوره احزاب‌ (اِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَهٌ وَ ما هِیَ بِعَوْرَهٍ اِنْ یُرِیدُونَ اِلَّا فِراراً) نازل شد که قصد آن‌ها را که فرار بود، برملا ساخت.

۷.۲.۲ - غورث بن الحارث‌

غورث بن حارث (یا دعثور بن حارث) در جنگ ذات‌الرقاع آهسته بالای سر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که زیر درختی نشسته بود، آمد و شمشیر کشید و گفت: یا محمد من یعصمک‌ منی الآن؟ حضرت فرمود: خداوند. در این هنگام ناگهان از اسبش با صورت بر زمین افتاد و پیامبر بر او مسلط شد و به او فرمود: کیست که مانع من شود؟ گفت: هیچ‌کس! و با این‌که ایمان نیاورد، پیامبر او را آزاد کرد و غورث گفت: «والله لانت خیر منی.» (شبیه این روایت در سیره ابن‌کثیر آمده است که بیان می‌دارد غورث مسلمان شد. )

۷.۲.۳ - ابوسفیان

یکی از این موارد، رفتار ایشان با ابوسفیان، دشمن درجه یک اسلام است. با این‌که ابوسفیان به اسلام ضربه‌ها زد، ولی رسول خدا برای مصالحی به ایشان مقام داد. وقتی که پیامبر به او فرمود: «آیا وقت آن نرسیده است که بدانی خدایی جز الله نیست؟»، ابوسفیان در پاسخ گفت: «پدر و مادرم فدای تو باد! چقدر بردبار و کریم و با بستگان مهربان هستی!» و در آخر پس از آن‌ که اسلام آورد، پیامبر فرمود: «… من دخل دار ابی‌سفیان فهو آمن و من اغلق داره فهو آمن؛ هر کس به خانه ابوسفیان وارد شود، ایمن است و هر کس درب خانه او را ببندد نیز ایمن است.»

۷.۲.۴ - وحشی؛ قاتل حمزه‌

پیامبر از وحشی؛ قاتل حمزه، عموی خویش می‌گذرد و فقط به او می‌فرماید: «ویحک غیب عنی وجهک فلا اراک‌؛ از من دور شو که تو را نبینم.» در این مورد، پیامبر اسلام با این که از وحشی بسیار نارحت بودند، او را می‌بخشند.

۷.۲.۵ - عبدالله ابن‌ابی‌

عبدالله ابن‌ابی‌ از منافقان مدینه بود و با وجود خیانت‌هایش، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ایشان را آزاد گذاشت، تا جایی‌که اصحاب خواستند با او برخورد شدید کنند. حتی فرزندش که او نیز عبدالله نام داشت، به رسول خدا پیشنهاد داد که اگر قصد کشتن او را دارد خود او پدرش را به قتل برساند.! او از این می‌ترسید اگر کسی دیگر، پدرش را بکشد، او نتواند صبر کند و قاتل پدرش را که یک مومن است، بکشد. ولی رسول خدا در پاسخ به او فرمودند: نه، برو و هم‌چنان با پدرت مدارا کن، و مادام که با ماست، با او نیکو معامله کن؛ «بل نترفق به و نحسن صحبته ما بقی معنا.»

۷.۲.۶ - عکرمه بن ابی‌جهل‌

عکرمه بن ابی‌جهل که همسرش ام‌حکیم بود و مسلمان شده بود، برای شوهرش از رسول خدا امان گرفت و ایشان هم به او امان داد. او به یمن فرار کرده بود و وقتی نزد رسول خدا آمد، اسلام آورد. وی کسی بود که پس از واقعه بدر، همراه عبدالله‌بن‌ابی، ربیعه و صفوان‌بن‌امیه با مردانی از قریش که پدران و پسران و برادرانشان در بدر کشته شده بودند، با ابوسفیان و دیگران وارد صحبت شده و قریش را تحریک کردند که اکنون وقت آن رسیده که به انتقام خون کشتگانمان، لشکری را به جنگ محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گسیل داریم. هم‌چنین در جنگ احد، فرماندهی سپاه میسره دشمن علیه سپاهیان اسلام را بر عهده داشت. بااین‌حال، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) او را بخشیدند.

۷.۲.۷ - شائس بن قیس‌

شائس بن قیس‌ یک یهودی بود و زمانی‌که از کنار چند نفر از قبیله اوس و خزرج گذر می‌کرد، دید این دو قبیله که سال‌ها با هم جنگ داشتند، با یکدیگر دوستانه صحبت می‌کنند، ناراحت شد و به جوانی که همراهش بود گفت: برو میان این دو طایفه را به هم بزن و در کنارشان بنشین و کشتگانی را که آن‌ها در جنگ از دست دادند، به یادشان بیاور. آن جوان چنین کرد و همان‌گونه که تصور می‌کرد، این دو طایفه به جان هم افتادند. درباره شائس آیه ۱۰۰ آل عمران نازل شد یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اِنْ تُطِیعُوا فَرِیقاً مِنَ الَّذِینَ اُوتُوا الْکِتابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ اِیمانِکُمْ کافِرِینَ‌، رسول خدا با این‌که منشا اصلی فتنه را می‌دانست، برخوردی نکرد.

۷.۲.۸ - عبدالله بن سعد بن ابی‌سرح‌

عبدالله بن سعد بن ابی‌سرح قبلًا اسلام آورده بود و سپس مرتد و مشرک شد و پنهانی زندگی می‌کرد. از رسول خدا امان خواست و بعد اسلام آورد. حتی کاتب وحی بود و در خلافت عمر و عثمان به کار گماشته شد. او به هنگام کتابت وحی، آخر آیات را تحریف می‌کرد و بعد از اختلاف با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درباره کلمات وحی و اصرار بر نظر خودش، مرتد و سپس مهدورالدم شد. پس از فرار و پناه بردن به عثمان، برادر رضاعیش در فتح مکه؛ عثمان واسطه شد و حضرت او را بخشیدند.

۷.۲.۹ - ودیعه بن ثابت‌

ودیعه بن ثابت‌ برادر عمرو بن عوف از منافقان مدینه و جزء بنیان‌گذاران مسجد ضرار بود که علیه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سخنان بسیاری بر زبان می‌راند، ولی پیامبر اقدامی علیه ایشان نکرد. در جنگ تبوک با چند تن دیگر از منافقان همراه حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بودند.

۷.۲.۱۰ - هبار بن اسود

هبار بن اسود یکی از مشرکان بود که، زینب، دختر رسول خدا را، تعقیب و نیزه‌ای در کجاوه ایشان فرو کرد زینب بر اثر ترس، فرزندش را سقط نمود. به همین دلیل، پیامبر خون او را هدر اعلام کرده بود، ولی هنگامی که نزد رسول خدا آمد و عذرخواهی کرد و شهادتین بر زبان جاری کرد، رسول خدا او را بخشید و فرمود: تو را بخشیدم و اسلام، گذشته را از میان می‌برد.

۷.۲.۱۱ - انس بن زنیم‌

انس بن زنیم‌ با این‌که بر ضد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اشعاری توهین‌آمیز می‌خواند و پیامبر او را مهدورالدم اعلام کرد، با درخواست نوفل بن معاویه بخشیده شد. وقتی خبردار شد که پیامبر او را بخشیده است، در مدح پیامبر چنین سرود:«ونبوا رسول الله انی هجوته فلا رفعت سوطی الی اذن یدی‌؛ به رسول خدا خبر داده‌اند که من او را هجو گفته‌ام، اگر چنین است، دست من شل باشد که نتواند تازیانه‌ام را برگیرد.»

۷.۲.۱۲ - ابی‌سفیان بن الحارث‌

ابی‌سفیان بن الحارث‌ که عموزاده رسول خدا بود، با این‌ که احترام پیامبر را رعایت نمی‌کرد و به او ایمان نداشت، با وساطت ام‌سلمه، پیامبر او را پذیرفت و اسلام آورد.

۷.۲.۱۳ - حاطب بن ابی‌بلتعه‌

حاطب بن ابی‌بلتعه پس از یقین به نیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برای حرکت به سوی مکه، نامه‌ای محرمانه به سه نفر از قریش به نام‌های صفوان بن امیه، سهیل بن عمرو و عکرمه بن ابی‌جهل نوشت و آن را به وسیله زنی به‌نام ساره فرستاد و تصمیم رسول خدا را به‌ آنان گزارش داد. جبرئیل رسول خدا را در جریان نامه و نامه‌رسان قرار داد. پس از دست‌گیری و گرفتن نامه از او، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، حاطب را خواست و از علت آن پرسید. پس از جواب حاطب، یکی از صحابه گفت: بگذار گردن این منافق را بزنم، ولی رسول خدا او را به سکوت امر فرمود.

۷.۲.۱۴ - عمیر بن وهب جمحی‌

پیامبر از کسانی که توطئه قتل ایشان را در سر می‌پروراندند، با این‌که از نیت آنان آگاهی داشت، گذشت می‌کرد. یکی از این افراد عمیر بن وهب جمحی است. ابن‌اسحاق می‌گوید: پس از واقعه بدر با صفوان بن امیه در حجر نشسته بود و از مصیبت‌های بدر صحبت می‌کرد. عمیر از شیاطین قریش بود و پیامبر را اذیت می‌کرد. عمیر می‌گوید: به خدا اگر قرض نداشتم، محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را می‌کشتم. صفوان گفت: من همه این‌ها را به عهده می‌گیرم و خانواده‌ات را همراهی می‌کنم. عمیر تصمیم به قتل پیامبر گرفت و با شمشیر زهراگین نزد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رفت. رسول خدا از او پرسید برای چه آمده‌ای؟ گفت برای اسیری که نزد شماست آمده‌ام، تا به او احسان کنید. پرسید: چرا شمشیر را بر گردن نهاده‌ای؟ او هم جوابی داد، ولی پیامبر به او فرمود: این طور نیست، بلکه برای کشتن من آمده‌ای، ولی خداوند به تو فرصت نمی‌دهد. عمیر با شنیدن این خبر غیبی به پیامبری ایشان شهادت داد و مسلمان شد.

۷.۲.۱۵ - صفوان بن امیه‌

صفوان بن امیه از کسانی بود که افراد را علیه سپاه اسلام فراهم می‌آورد تا با آنان بجنگند و به وسیله رسول خدا او مهدورالدم شده بود. از عروه‌بن‌زبیر نقل شده است: وقتی که صفوان در تنگنا قرار گرفت، راه کوهستانی را پیش گرفته، به سوی‌ یمن می‌رود. عمیربن‌وهب نزد رسول خدا آمد و گفت یا رسول‌الله، صفوان بزرگ‌ قومش است و از ترس فرار کرده و قصد دارد خود را در دریا بیاندازد. رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) او را امان داد و صفوان برای این بخشش از او نشانه‌ای خواست. رسول خدا عمامه‌اش را که با آن وارد مکه شده بود، به وی داد. زبیر خود را به صفوان رساند و مانع هلاک او شد و گفت رسول خدا به تو امان داده است و این نشان امان اوست که برای تو آوردم. او باور نمی‌کرد، تا این‌که به حضور رسول خدا رسید و وقتی مطمئن شد، از حضرت دو ماه مهلت خواست، ایشان چهار ماه به او فرصت دادند و سپس وی مسلمان شد.

۷.۳ - برخورد قهری با دشمنان

دانستیم که رحمت اسلامی در سیره رسول‌ خدا به این معنا نیست که آن حضرت، در هر جایی هر کسی را می‌بخشیدند، بلکه در مواقعی که لازم بود خشونت نشان داده شود و عطوفت، خلاف عقلانیت بود، اقدام کرده و برای جلوگیری از فساد جامعه، ریشه فتنه را خاموش می‌کردند. این عمل ایشان، رحمتی برای مؤمنان شمرده می‌شود. برای نمونه می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

۷.۳.۱ - کشتن ابوعزه

ابوعزه (ابوغره) که شاعری زبان‌آور و توانا بود، رسول خدا در بدر بدون هیچ‌گونه فدیه‌ای آزادش کرده بود به تحریک صفوان‌بن‌امیه به راه افتاد و با اشعار خود قبایل بنی‌کنانه را به جنگ با مسلمانان دعوت می‌کرد. وقتی در جنگ احد دوباره اسیر شد از رسول خدا تقاضای عفو کرد. او تنها اسیر جنگ احد بود و به رسول خدا گفت که من‌ با اکراه وارد این جنگ شدم. آن حضرت نپذیرفت و فرمود: «انّ الْمُؤْمِنَ لَا یلْدَغُ مِنْ جُحْرٍ مَرّتَینِ؛ مومن هرگز از یک سوراخ دو بار گزیده نمی‌شود.» و به وسیله عاصم‌بن‌صامت گردن زده شد.

۷.۳.۲ - کشتن سفیان بن خالد

سفیان‌ بن‌ خالد به دلیل توطئه‌های زیاد و ایجاد خطر برای مسلمانان به وسیله عبدالله بن‌ انیس کشته شد. او کسی است که وقتی عبدالله از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خواست او را توصیف کند، فرمود: هنگامی که او را دیدی از هیبت او می‌ترسی و به یاد شیطان می‌افتی!

۷.۴ - رفتار پیامبر با اسیران جنگی‌

درباره رفتار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با اسیران از زهری نقل شده است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: شما را به رفتار نیکو با اسیران سفارش می‌کنم. بنابر تاریخ اسلام، مورادی متعددی وجود دارد که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) با مهربانی و عطوفت با اسیران رفتار نموده و آن‌ها بخشیده و آزاد نموده‌اند. در ادامه، به چند نمونه اشاره می‌نماییم:
در سال نهم هجری هنگامی که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از اسیران جنگی دیدن می‌کرد، زنی به نام سفانه دختر حاتم طایی -که به اسارت درآمده بود و برادرش عدی بن حاتم فرار کرده بود- با دیدن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به ایشان گفت: «ای محمد! پدرم از دنیا رفته و سرپرستم عدی فرار کرده است. اگر صلاح بدانید، مرا آزاد کنید. پدرم بردگان را آزاد می‌کرد، به مردم غذا می‌رساند و آشکارا سلام می‌کرد…» پیامبر فرمود: «ای دختر! این، ویژگی‌های مؤمنان راستین است. اگر پدرت مسلمان بود، او را مورد لطف و مرحمت قرار می‌دادیم.» سپس فرمود: «این دختر را به پاس احترام پدرش به ارزش‌های اخلاقی، آزاد کنید.»
گاهی آن حضرت حتی برای ایجاد صلح، جان خود را به خطر می‌انداختند. یکی از پاسخ‌هایی که مورخان در پرسش از چرایی تعدد همسران پیامبر می‌دهند این است که‌ برخی از ازدواج‌های ایشان برای ایجاد صلح و جلوگیری از وقوع جنگ در جامعه بوده است. از جمله ازدواج ایشان با صفیه دختر حی بن اخطب از بزرگان یهود بنی‌نضیر و همسر کنانه بن ربیع است و آن مربوط به زمانی بود که پدر این دختر در جنگ کشته و دخترش اسیر گردید. پیامبر ایشان را آزاد و با او ازدواج کردند تا یهود دست از توطئه علیه او بردارند.
همچنین در موردی دیگر، پیامبر با جویریه، دختر حارث، بزرگ یهودیان بنی‌المصطلق ازدواج کرد تا با دویست خانوار یهودی که به اسارت مسلمانان درآمده بودند، خویشاوند شود و به همین دلیل مسلمانان آن‌ها را آزاد کنند. پس از آزادی به دلیل این رفتار انسانی پیامبر، همه آن‌ها مسلمان شدند.
نمونه دیگر رفتار انسانی با اسیران، نحوه برخورد ایشان با شیماء، دختر حارث بن عبدالعزی خواهر رضاعی ایشان است. این زن وقتی که به اسارت درآمد، هر چه به مسلمانان می‌گفت من خواهر پیامبرم، مسلمانان باور نمی‌کردند. وقتی نزد رسول خدا آمد و مشخص شد که راست می‌گوید، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) عبای خود را برای او پهن کرد و او را روی آن نشاند. در آخر نیز هنگامی که آن زن می‌خواست به سوی قومش بازگردد یک غلام و یک کنیز به او بخشید و این‌دو با هم ازدواج کردند و به عنوان خدمت‌کار در خانه شیماء زندگی کردند.
مقداد بن عمر می‌گوید در سریه نخله، حکم بن کیسان را اسیر کردم و نزد پیامبر آوردم. پیامبر او را به اسلام دعوت کرد و مدتی طولانی با او صحبت کرد. عمر به پیامبر گفت: او ایمان نمی‌آورد، اجازه بدهید وی را بکشیم. حضرت نپذیرفت، تا این‌ که مسلمان شد و از کسانی بود که در جنگ بئرمعونه به شهادت رسید.


۱. دین اسلام دین رحمت و پیامبر اعظم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پیامبر رحمت است. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با مخالفان خود مهربانانه برخورد می‌کردند و هدف ایشان هم ایجاد صلح و آرامش بود و هم جلوگیری از وقوع جنگ. ایشان با تدبیرشان از وقوع جنگ جلوگیری می‌کردند.
۲. استفاده از سلاحهای کشتار جمعی در اسلام حرام است.
۳. ایشان با سران کشورهای کفر و پادشاهان آن زمان، به نرمی و با اخلاق انسانی برخورد کردند و آنان را به اسلام دعوت کردند.
۴. سیره رحیمانه پیامبر سبب نمی‌شد که مسلمانان در موضع ضعف و انفعال قرار بگیرند.
۵. رفتار پیامبر در برابر دشمنان و کافران و مخالفان نشان می‌دهد که دین اسلام، هرگز خشن و غیرانسانی نیست.
۶. پیامبر اسلام در صورت وقوع جنگ، سپاه خود را به پایبندی به رفتار انسانی با مخالفان و اسیران جنگی سفارش می‌کردند.
۷. پیروان دیگر ادیان در جامعه اسلامی از امنیت و حقوق انسانی خویش برخوردار بودند.


(۱) قرآن کریم‌
(۲) نهج‌البلاغه‌
(۳) ابن‌اثیر، ابوالحسن عزالدین، الکامل فی التاریخ، دار صادر، بیروت ۱۹۶۶ م.
(۴) ابن‌اشعث کوفی، محمد بن محمد، الجعفریات، مکتبه نینوی الحدیثه، تهران (بی‌تا).
(۵) ابن‌القیم جوزیه، محمد، زادالمعاد فی هدی خیرالعباد، موسسه الرساله، بیروت ۱۴۱۵٫
(۶) ابن‌حنبل، احمد، بی‌تا، مسند احمد، دار صادر، بیروت ۱۴۱۵٫
(۷) ابن‌شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول، تصحیح علی اکبر غفاری، چ ۲، موسسه انتشارات اسلامی، ۱۴۰۴٫
(۸) ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، تحقیق علی شیری، دار الفکر للطباعه والنشر والتوزیع، بیروت ۱۴۱۵٫
(۹) ابن‌کثیر، ابوالفدا اسماعیل، السیره النبویه لابن کثیر، تحقیق مصطفی عبدالواحد، دارالرائد العربی، بیروت (بی‌تا).
(۱۰) ابن‌منظور، محمدبن مکرم، لسان العرب، نشر ادب حوزه، قم ۱۴۰۵٫
(۱۱) ابن‌هشام، عبدالملک، السیره النبویه، تحقیق و ضبط و تعلیق محمدمحیی الدین عبدالحمید، ج۲ و ج۳، مکتبه محمد علی صبیح، قاهره ۱۹۶۳ م.
(۱۲) احمدی میانجی، علی، مکاتیب الرسول، دارالحدیث، تهران ۱۴۱۹٫
(۱۳) بخاری، ابوعبدالله محمدبن اسماعیل، صحیح البخاری، دارالفکرللطباعه والنشر والتوزیع، بیروت ۱۴۰۱٫
(۱۴) بلاذری، احمدبن یحیی بن جابر، فتوح البلدان، مکتبه النهضه المصریه، قاهره ۱۹۵۶ م.
(۱۵) ترمذی، ابوعیسی محمدبن عیسی بن سوره، سنن الترمذی، تحقیق و تصحیح: عبدالرحمن محمدعثمان، دارالفکر، بیروت ۱۴۰۳٫
(۱۶) جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، تنظیم و ویراش علی اسلامی، مرکز نشر اسرا، قم ۱۳۷۸٫
(۱۷) حر عاملی، وسائل الشیعه، چ ۲، مؤسسه آل البیت، قم ۱۴۱۴٫
(۱۸) حلبی، علی بن برهان‌الدین، السیره الحلبیه فی سیره الامین المامون، دارالمعرفه، بیروت ۱۴۰۰٫
(۱۹) دیلمی، حسن بن علی بن محمد، ارشاد القلوب، چ ۱، شریف رضی، قم ۱۴۱۲٫
(۲۰) زهری، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، دارصادر، بیروت (بی‌تا).
(۲۱) سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، نشر دانش اسلامی، قم ۱۳۷۰٫
(۲۲) سجستانی، ابوداود سلیمان ابن‌الاشعث، سنن ابی‌داود، تحقیق وتعلیق سعید محمد اللحام، چ ۱، دارالفکر للطباعه والنشر والتوزیع، بیروت ۱۴۱۰٫
(۲۳) سیواسی، کمال الدین محمد بن عبد الواحد، شرح فتح القدیر، دار الفکر، بیروت (بی‌تا).
(۲۴) سیوطی، جلال الدین، الجامع الصغیر، دارالفکرللطباعه و النشرو التوزیع، بیروت ۱۹۸۱ م.
(۲۵) سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر، الدر المنثور فی التاویل بالماثور، دارالمعرفه للطباعه و النشر، بیروت (بی‌تا).
(۲۶) صالحی الشامی، سبل الهدی والرشاد، تحقیق شیخ عادل احمدعبدالموجود و شیخ علی محمدمعوض، چاپ اول، ۱۴۱۴
(۲۷) طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، سید محمد باقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی، قم ۱۳۶۳
(۲۸) طبرسی، ابوعلی الفضل بن الحسن، مجمع البیان، تحقیق سیدهاشم رسولی محلاتی و سیدفضل‌الله یزدی، دارالمعرفه، بیروت (بی‌تا).
(۲۹) فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، مؤسسه دارالهجره، ۱۴۰۹
(۳۰) کلینی، ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، چ ۳، دار الکتب الاسلامیه، تهران ۱۳۶۷ ش.
(۳۱) مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء، بیروت ۱۴۰۳
(۳۲) مصباح یزدی، محمدتقی، جنگ و جهاد در قرآن، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمة‌الله‌علیه)، قم ۱۳۸۳
(۳۳) نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، تحقیق وتعلیق: شیخ عباس القوچانی و شیخ محمد آخوندی، دار الکتب الاسلامیه، تهران ۱۳۶۲
(۳۴) نسائی، احمد بن شعیب ابوعبدالرحمن، سنن النسائی الکبری، تحقیق د. عبد الغفار سلیمان البنداری و سید کسروی حسن، دار الکتب العلمیه، بیروت ۱۴۱۱
(۳۵) واقدی، ابو عبدالله محمد بن عمر بن واقد، المغازی، تحقیق مارسدن جونس، عالم الکتب، بیروت ۱۴۰۹


۱. بنیاد بین‌المللی علوم وحیانی اسرا، ۱۸ فروردین ۱۳۹۳.    
۲. آدَمَ ابن‌منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۲، ص۲۳۱، ماده رحم.    
۳. جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، ج۱، ص۲۸۰.
۴. ابن‌منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۹، ص۱۱۲، ماده راف.    
۵. ابن‌منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۴، ص۳۸۹، ماده سیر.    
۶. نساء/سوره۴، آیه۵۹.    
۷. نساء/سوره۴، آیه۸۰.    
۸. آل عمران/سوره۳، آیه۳۱.    
۹. اعراف/سوره۷، آیه۱۵۸.    
۱۰. نجم/سوره۵۳، آیه۴.    
۱۱. نساء/سوره۴، آیه۲۵۶.    
۱۲. بقره/سوره۲، آیه۲۵۶.    
۱۳. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۲، ص۱۶۲.    
۱۴. السیوطی، جلال‌الدین، الدرالمنثور، ج۲، ص۲۱.    
۱۵. انبیاء/سوره۲۱، آیه۱۰۷.    
۱۶. قلم/سوره۶۸، آیه۴.    
۱۷. سبا/سوره۳۴، آیه۲۸.    
۱۸. احزاب/سوره۳۳، آیه۴۵.    
۱۹. نحل/سوره۱۶، آیه۱۲۵.    
۲۰. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۹۶.    
۲۱. هود/سوره۱۱، آیه۱۱۳.    
۲۲. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۴، ص۱۶۳ و ۱۶۴.    
۲۳. ابن‌القیم، محمد بن ابی‌بکر، زادالمعاد فی هدی خیرالعباد، ج۳، ص۱۴۳.    
۲۴. انفال/سوره۸، آیه۶۲.    
۲۵. توبه/سوره۹، آیه۶۱.    
۲۶. ابن‌هشام، عبدالملک، السیره النبویه، ج۲، ص۳۶۵.    
۲۷. ممتحنه/سوره۶۰، آیه۸.    
۲۸. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۹، ص۲۳۴.    
۲۹. سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، ج۱، ص۴۶۵-۲۶۶    
۳۰. نسائی، احمد بن شعیب، سنن النسائی الکبری، ج۱۰، ص ۴۳.    
۳۱. بغدادی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۷۷٫.    
۳۲. احمدی میانجی، علی، مکاتیب الرسول، ج۲، ص۴۷۶.    
۳۳. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، السیره النبویه لابن‌کثیر، ج۳، ص۳۲۱.    
۳۴. سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، ص۶۸۰-۶۸۱    
۳۵. فتح/سوره۴۸، آیه۲۲.    
۳۶. ابن‌اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۱۸.    
۳۷. یوسف/سوره۱۲، آیه۹۲.    
۳۸. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، السیره النبویه، ج۳، ص۲۱۷.    
۳۹. کوفی، محمد بن‌ اشعث، الجعفریات، باب من ظلم ذمیا و اخذ شیئا من اموالهم، ص۸۱.    
۴۰. سیوطی، جلال‌الدین، الجامع الصغیر، ج۱، ص۴۶۸.    
۴۱. ابن‌شعبه الحرانی، تحف العقول، ص۲۷۲.    
۴۲. ممتحنه/سوره۶۰، آیه۱.    
۴۳. مائده/سوره۵، آیه۵۱.    
۴۴. محمد، واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۶۹.    
۴۵. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، السیره النبویه، ج۳، ص۴۱۳.    
۴۶. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج۱، ص۸۶.    
۴۷. ابن‌هشام، عبدالملک، السیره النبویه، ج۲، ص۳۴۸.    
۴۸. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، السیره النبویه، ج۴، ص۳۰.    
۴۹. سیوطی، جلال‌الدین، الدر المنثور، ج۲، ص۲۲۸.    
۵۰. توبه/سوره۹، آیه۶.    
۵۱. فرقان/سوره۲۵، آیه۵۲.    
۵۲. مصباح یزدی، محمدتقی، جنگ و جهاد در قرآن، ص۱۲۵ تا ۱۳۵.    
۵۳. توبه/سوره۹، آیه۳۶.    
۵۴. توبه/سوره۹، آیه۱۲۳.    
۵۵. توبه/سوره۹، آیه۹.    
۵۶. توبه/سوره۹، آیه۷۳.    
۵۷. حجرات/سوره۴۹، آیه۹.    
۵۸. نساء/سوره۴، آیه۷۵.    
۵۹. حج/سوره۲۲، آیه۳۹.    
۶۰. انفال/سوره۸، آیه۶۱.    
۶۱. نساء/سوره۴، آیه۹۰.    
۶۲. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۴، ص۲۵۹- ۲۶۱.
۶۳. جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، ج۲، ص۱۷۴.
۶۴. بقره/سوره۲، آیه۱۹۰.    
۶۵. ابن‌حنبل، احمد، مسند احمد، ج۴، ص۴۶۱.    
۶۶. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۴، ص۶۳.    
۶۷. حرّ عاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعه، ج۱۱، حدیث ۱۹۹۵۱ تا ۱۹۹۵۴.    
۶۸. ترمذی، سنن الترمذی، ج۳، ص۵۳.    
۶۹. صالحی شامی، محمد، سبل الهدی و الرشاد، ج۶، ص۷.    
۷۰. نسائی، احمد بن شعیب، سنن النسائی الکبری، ج۸، ص۹۷.    
۷۱. سیواسی، محمد بن عبدالواحد، شرح فتح القدیر، ج۵، ص۴۴۵.    
۷۲. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۵، ص۲۸.    
۷۳. ابن‌اشعث کوفی، الجعفریات، ص۷۷.    
۷۴. امام علی(علیه السلام)، نهج البلاغه، ص۵۰۹، حکمت ۲۳۳.    
۷۵. امام علی(علیه السلام)، نهج‌البلاغه، ص۳۷۳، نامه ۱۴.    
۷۶. آل عمران/سوره۳، آیه۱۵۹.    
۷۷. بقره/سوره۲، آیه۱۵۹.    
۷۸. جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، ج۵، ص۳۸۶.
۷۹. حلبی، علی بن ابراهیم، السیره الحلبیه فی سیره الامین المامون، ج۲، ص۴۴۴.    
۸۰. ابن‌هشام، عبدالملک، السیره النبویه، ج۲، ص۴۵۳.    
۸۱. ابن‌اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۲۹.    
۸۲. ابن‌اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۳.    
۸۳. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، السیره النبویه لابن‌کثیر، ج۲، ص۴۳۶.    
۸۴. توبه/سوره۹، آیه۵۸.    
۸۵. مائده/سوره۵، آیه۱.    
۸۶. توبه/سوره۹، آیه۴.    
۸۷. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، محمد بن حسن، ج۱۵، ص۵۸ تا ۶۶، حدیث ۱۹۹۸۹ تا ۱۹۹۹۳.    
۸۸. نجفی، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۸۲.    
۸۹. ابن‌اشعث کوفی، الجعفریات، ص۷۹.    
۹۰. حر عاملی، وسائل الشیعه، محمد بن حسن، ج۱۵، ص۶۳.    
۹۱. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۵۸.    
۹۲. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ص۶۴.    
۹۳. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، السیره النبویه لابن‌کثیر، ج۳، ص۶۳۸.    
۹۴. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، السیره النبویه لابن‌کثیر، ج۲، ص۳۴۷.    
۹۵. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۰، ص۱۷۵.    
۹۶. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، السیره النبویه لابن‌کثیر، ج۳، ص۱۶۳.    
۹۷. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، السیره النبویه لابن‌کثیر، ص۵۴۹.    
۹۸. حلبی، علی بن ابراهیم، السیره الحلبیه فی سیره الامین المامون، ج۲، ص۳۳۸.    
۹۹. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، السیره النبویه لابن‌کثیر، ج۳، ص۳۰۱.    
۱۰۰. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، السیره النبویه لابن‌کثیر، ج۳، ص۱۹.    
۱۰۱. الحلبی، علی بن ابراهیم، السیره الحلبیه فی سیره الامین المامون، ج۲، ص۱۴۹    
۱۰۲. سیوطی، جلال‌الدین، الدر المنثور، ج۲، ص۲۷۸.    
۱۰۳. ابن‌ کثیر، اسماعیل بن عمر، السیره النبویه لابن‌کثیر، ج۳، ص۵۶۵.    
۱۰۴. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۲، ص۳۴.    
۱۰۵. ابن‌هشام، عبدالملک، السیره النبویه، ج۴، ص۹۵۲.    
۱۰۶. ابن‌ کثیر، اسماعیل بن عمر، السیره النبویه لابن‌کثیر، ج۲، ص۵۱۷.    
۱۰۷. ابن‌ کثیر، اسماعیل بن عمر، السیره النبویه لابن‌کثیر، ج۳، ص۵۸۹.    
۱۰۸. ابن‌ کثیر، السیره النبویه لابن‌کثیر، ج۳، ص۵۴۳.    
۱۰۹. ابن‌ کثیر، اسماعیل بن عمر، السیره النبویه لابن‌کثیر، ج۳، ص۵۳۶.    
۱۱۰. ابن‌ هشام، عبدالملک، السیره النبویه، ج۲، ص۴۸۵.    
۱۱۱. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، السیره النبویه لابن‌کثیر، ج۲، ص۴۸۶.    
۱۱۲. ابن‌ کثیر، اسماعیل بن عمر، السیره النبویه لابن‌کثیر، ج۳، ص۵۸۴.    
۱۱۳. واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۱۱.    
۱۱۴. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، السیره النبویه لابن‌کثیر، ج۲، ص۴۸۶.    
۱۱۵. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، السیره النبویه لابن‌کثیر، ج۳، ص۲۶۷.    
۱۱۶. واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۱۹.    
۱۱۷. ابن‌ کثیر، اسماعیل بن عمر، السیره النبویه لابن‌کثیر، ج۱، ص۱۰۷.    
۱۱۸. ابن‌ کثیر، اسماعیل بن عمر، السیره النبویه لابن‌کثیر، ج۳، ص۳۷۴.    
۱۱۹. ابن‌ کثیر، اسماعیل بن عمر، السیره النبویه لابن‌کثیر، ج۳، ص۳۰۲.    
۱۲۰. ابن‌ کثیر، اسماعیل بن عمر،ا السیره النبویه لابن‌کثیر، ج۳، ص۶۸۹.    
۱۲۱. واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۵.    



مجمع جهانی شیعه‌شناسی، برگرفته از مقاله «رحمت و رأفت با مخالفان در سیره پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)»، تاریخ بازیابی:۹۸/۵/۲۸.    






جعبه ابزار