رابطه ایمان و فهم در قرون وسطی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قرون وسطی، نام دورهای است که برای تقسیمبندی
تاریخ و
تاریخ فلسفه استفاده میشود. معمولاً قرون وسطی را از پایان
امپراتوری روم در قرن پنجم میلادی تا سقوط
قسطنطنیه و پایان امپراتوری روم شرقی در ۱۴۵۳در نظر میگیرند. تاریخ قرون وسطی در تاریخ غرب از جایگاه مهمی برخوردار است و تقریبا طولانیترین دوره در تاریخ غرب تاکنون است. ویژگی اصلی این دوره آمیختگی
دین و تقدم
ایمان بر فهم است.
بطور کلی مطالعات و نوشتههای بسیاری در مغربزمین و تا حدی
ایران، در مورد
قرون وسطی صورت گرفته است که هر محقق و نویسندهای از یک یا چند نظر به این دوره نگاه کرده و یافتههای خود را در اختیار دیگران گذاشته است. برخی کتب صرفا به جنبههای تاریخی، برخی کتب روح حاکم بر این دوره و برخی تفاسیر متعدد از این دوره و غیره را به ما نشان میدهد. که با مطالعه آنها به یافتههای جدید در مورد رابطه
ایمان و
فهم و همچنین عوامل مؤثر در این رابطه دست مییابیم. حال ما انواع رابطه بین ایمان و فهم را مطرح میکنیم و سپس به تقدم ایمان بر فهم که به نوعی این رابطه بر اکثر متفکران بزرگ این دوره حاکم است میپردازیم. البته باید خاطرنشان کرد که بیان انواع رابطه برای ایمان و فهم و نگرش موشکافانه بر هر کدام از روابط مربوط به یک بخش خاص (طبق طبقهبندی تاریخی این دوره) نیست و ممکن است یک نوع رابطه بین ایمان و فهم در سراسر قرون وسطی حاکم باشد. در واقع بر کل تاریخ قرون وسطی
دین مسیحیت حاکم است و هر متفکری در این فضا اندیشیده است به نحوی که برخی معتقدند فلسفه در این دوره شکل گرفته و برخی معتقدند که هیچ فلسفهای در این دوره شکل نگرفته است. به این مسئله هم در بحث انتقادات وارده بر رابطه تنگاتنگ ایمان و فهم در قرون وسطی میپردازیم.
انواع رابطه ایمان و فهم بدین شرح است:
کسانی که معتقدند فرض به
انسان اعطا شده است تا جایگزین همه معارف، اعم از
علوم تجربی و اخلاق مابعدالطبیعه گردد و چون
خدا با ما سخن گفته نیازی به تفکر نیست، در این گروه قرار میگیرند. از جمله ترتولیان، برناز کبیر و قدیس پیتر دامیانی.
گروه آگوستینی؛ کسانی چون
آگوستین،
کلمنس اسکندرای،
آنسلم و
اورینکس، که معتقدند ایمان بر فهم تقدم دارد، در این گروه قرار دارند. امنترین طریق وصول حقیقت دستیابی به ایمان است و پس از آن رفتن در راه
عقل. طریقی که مبدا آن ایمان است و از
وحی به
عقل راه مییابد.
در این گروه کسانی چون
گالیله،
ابن رشدیان لاتینی، مارسیلیوس پادوایی و یوحنای ژاندامی قرار دارند که معتقدند حقیقت مطلق را نمیتوان در هیچ وحیی یافت بلکه باید آن را در عقل جستجو کرد. و نباید بر سخن عقل چیز دیگری افزود. البته موسس نحله ابن رشدیان لاتینی سیگر برابانتی (۱۳۲۵) است که معتقد است در
فلسفه باید همانند
ابن رشد ارسطو را تفسیر کرد اما حقیقت در نزد مسیحیت است نه فلسفه.
پولس و پیروان
عیسی معتقدند که
مؤمن به عیسی مسیح به طریق اولی صاحب حکمت است، بدین معنی که ایمان لااقل از لحاظ نجات، ما را واقعا و کاملا از
حکمت بینیاز میدارد. پولس معتقد است که کسی که دین دارد، علم،
هنر و فلسفه را نیز به حقیقت معانی آنها داراست. اما هیچکدام از علم، هنر و فلسفه نمیتوانند کسی را که دین ندارد، به نحو شایسته تسلیدهنده و بهرهور سازند.
یوئتینوس درباره رابطه ایمان و فهم چنین میگوید: کسی که میخواهد حقیقت را تنها از راه عقل به دست آورد کوشش او به جایی نمیرسد. و حقیقت از راه ایمان به او عرضه میدارند و زمانی که آن را میپذیرد عقل او نیز اقناع میشود. همچنین با حرکت در مسیری غیر فلسفی میتوان به حقیقت فلسفی دست یافت.
آگوستین (۳۴۵-۴۳۰م) فلسفه قرون وسطی با
سنت آگوستین آغاز میشود. فلسفه او ظاهر و باطنی مسیحی دارد جمله «من فکر میکنم بنابراین
خدا هست.» خود موید این مطلب است. شاید بتوان خلاصه تفکر او را درباره
وجود و
عدم و واقعیت مخلوقات اینگونه بیان کرد: «آنها اشیای مخلوق هم هستند و هم نیستند؛ هستند زیرا وجود خود را از خدا میگیرند؛ نیستند برای اینکه فقط مالک وجودند نه خود وجود.» او حقیقت وجود را خدا میداند.
جان اسکات اریژن (۸۱۰-۸۷۷م) او معتقد است که تکلیف
خرد این است که
الهام الهی را بفهمد و آنرا تفسیر کند. «اقتدار منبع دانش است اما خرد خود ما ملاکی است که هر صحبت و مقامی باید با آن سنجیده شود.» و ایمان را چنین تعریف میکند: «آغازی که علم به خالق توسط آن در طبیعت معقول اندک اندک پدیدار میگردد.» او نمیتوانست ایمانی را تصور کند که مخالف خرد باشد. و در نهایت فقط به عقل تکیه میزند.
آنسلم (۱۰۳۳-۱۱۰۹م)
سنت آنسلم را «آگوستین ثانی» نامیدهاند. او معتقد است ایمان مقدم بر ادراک و فهم است و فرد بیایمان با وجود تلاشهای فراوان موفق نمیشود زیرا در دین «ایمان همان عملی را بر عهده دارد که تجربه در فهم مسایل جهان.»
آنسلم به دنبال دلیل قطعی برای وجود خدا بود و
برهان معروف خود تحت عنوان
برهان وجودی را در نظام فلسفی خود مطرح کرد. او به دنبال
تصدیق صرف برای یک امر نبود بلکه خواستار دلایل بود.
آنسلم دوگانگی ایمان و فهم را پذیرفت و به هر دو اهمیت میداد.
توماس آکوئیناس (۱۲۲۵-۱۲۷۴م) آکوئیناس به کاربرد نسبتا جدیدی از عقل و
وحی دست میزند. او واجد اعتدال عقلی بود و او با
الهیات همچون یک عالم دینی برخورد میکرد و با فلسفه همچون یک
فیلسوف. در واقع توماس معتقد است که ایمان دینی به معنای پذیرفتن چیزی است از آن جهت که خداوند آن را وحی کرده است و علم داشتن به معنای پذیرفتن چیزی است که ما آن را در پرتو نور طبیعی عقل درست میدانیم. در نتیجه علم و ایمان دو نوع متفاوت تصدیق هستند و اگر دو نوع متمایز معرفتاند، هرگز نباید از یکی بخواهیم که وظیفه دیگری را برعهده گیرد.
نزد حکمایی که شایسته عنوان حکیم مسیحی هستند از جمله آگوستینوس و آکوئیناس این مسئله مطرح است که وحی الهی سبب میشود که تجسس شامل امور زاید نشود و فلسفه تمامیت پذیرد. فیلسوف مسیحی انسان را از حیث ارتباطی که با خدا دارد به عنوان مرکزی اختیار میکند و از این مرکز به تمام
جهان نظر میافکند و اختیار این مرجع ثابت او را موفق میدارد که در فکر خویشتن
نظم و
وحدت به وجود آورد.
سه فیلسوف بزرگ مسیحی آگوستینوس، آکوئیناس و
آنسلم معتقدند که هر فلسفهای معلول مطابقت آن با حکم عقل است. البته عقل مسیحی حکم حد وسط بین دو مرحله دستیابی به ایمان به عنوان هادی برای اولین گامهای بشری و مرحله عدم تام که حاصل از رویت مقرون با بهجت است را دارد. البته فلاسفه مسیحی معتقدند که فلسفه صحیح جز به فیض وحی الهی و مدد معنوی ضروری که از این طریق به عقل انسان میرسد نمیتواند به کمال خود نائل آید.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «تقدم ایمان بر فهم در قرون وسطی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۹/۲۰.