• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

دیگر گرایی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



دیگر گرایی یکی از مکاتب واقع گرای اخلاقی است که معتقد است هر کاری که به انگیزه دوستی دیگران و به فرمان عاطفه غیر دوستی از انسان صادرگردد خوب و هر آن چه به انگیزه حب ذات و مصلحت خویشتن از انسان صادر گردد به بدی متصف می‌گردد. در این اندیشه، دیگر مکاتب اخلاقی به خود گرایی میل دارند و خود گرایی خروج از اخلاق محسوب می‌شود.



مدعای دیگرگرایان این است که ما با دودسته گرایشها روبروییم: گرایشهای غریزی وگرایشهای عاطفی غیرگرایانه. خواسته‌های غریزی به خوب و بد اخلاقی متصف نمی‌شوند و ضرورت زندگی‌اند. اما دسته دوم که جنبه اجتماعی دارند و منفعت آن به دیگران می‌رسد از مدح و ذم انسان‌ها برخوردارند و جنبه اخلاقی می‌یابد. بنابراین «ریشه و ملاک عمل اخلاقی در عواطف اجتماعی نهفته است. هر چیزی که مطابق عواطف انسانی باشد، خوب و هر چیزی که مخالف عواطف اجتماعی و معلول خود خواهی و خود گرایی باشد، بد است.»
[۱] مصباح یزدی، محمدتقی، نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، ص۲۰۴، تحقیق و نگارش احمدحسین شریفی. قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۴.

از مدافعان این نظریه می‌توان به دیوید هیوم (۱۷۱۱-۱۷۷۶) فیلسوف اسکاتلندی، آدام اسمیت (۱۷۲۳-۱۷۹۰) اقتصاددان انگلیسی، اگوست کنت (۱۷۶۸-۱۸۵۷) جامعه شناس معروف فرانسوی و آرتور شوپنهاور (۱۷۸۸-۱۸۶۰)، فیلسوف آلمانی اشاره کرد.
از آن جا که طیف گسترده‌ای از اندیشمندان به این نظریه معتقد‌اند و هریک نیز با رویکردی خاص به این نظریه روی آورده‌اند به ادله برخی به طور جداگانه می‌پردازیم.




او دیگرگروی را سنگ بنای اخلاق می‌داند.
[۲] بلوم، لارنس، دیگرگروی، ترجمه امیر خواص، مجموعه مقالات فلسفه اخلاق، ص۱۱، ویراسته لارنس بکر، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۰.
نظریه او در باره اخلاق به نوع نگاه او به انسان و هستی باز می‌گردد؛ به نظر شوپنهاور، هستی چیزی جز ظهور ناپایدار اراده نیست. وی بر این باور بود که زندگی رنج بردن است و هدفی غیر از تداوم این واقعیت مصیبت بار ندارد. و به همین دلیل بود که بزرگ‌ترین خیر معقول و دست یافتنی را توقف کامل زندگی می‌دانست.
[۳] دورانت، ویل، تاریخ فلسفه، ص۲۷۱، ترجمه عباس زریاب خویی، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، ۱۳۸۹.
مقصود او از توقف کامل زندگی نیز توقف اراده‌های فردی است؛ به دلیل این که عالم وحدت به کثرت تبدیل شده و اراده کلی در اراده‌های فردی و جزئی پراکنده شده است، درنتیجه خود خواهی و مصلحت گروی‌ها به وجود آمده‌اند و به دلیل تعارض خود خواهی هاست که فساد سربرآورده است. راه نجات آن است که انسان دریابد که حقیقت یکی است. اراده واقعی یعنی ذات مطلق، واحد است. اراده‌های انفرادی، نمایش بی حقیقت است. اگر شخص به این مقام رسید جدایی از میان می‌رود. هر کس خود را دیگری و دیگری را خود می‌یابد و حس همدردی پیدا می‌شود. سنگدلی می‌رود و همدلی می‌آید. فداکاری می‌آید و خود خواهی می‌رود. اشخاص نسبت به یکدیگر شفقت پیدا می‌کنند.
[۴] فروغی، محمد علی، سیر حکمت در اروپا، ص۴۳۳-۴۳۵، تهران، نشر البرز، ۱۳۷۹.
[۵] ژکس، فلسفه اخلاق، ص۹۳-۹۵، ترجمه ابولقاسم پورحسینی، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۷۵.


۲.۱ - اعتقاد شوپنهاور

شوپنهاور معتقد به تلازم زندگی و خود گرایی است؛ بر پایه نظریه او یعنی « جهان هم چون نمود خواست زندگی»، تلازمی دائمی میان خود خواهی و زندگی برقرار است. این خواست در همه پدیده‌های جهان و از جمله انسان وجود دارد؛ «هر چیزی در مقام عینیت یافتگی آن خواست زندگی یگانه، می‌کوشد تا زندگانی خود را به زیان( زندگانی) چیز‌های دیگر استوار کند. از این رو، جهان میدان ستیزه است، ستیزه‌ای که نمودگار درگیری خواست با خویش و عذاب بردن از خویش است.»
[۶] کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ج۷، ص۲۷۱، ترجمه داریوش آشوری، تهران، انتشارات علمی فرهنگی و سروش، ۱۳۶۷.
نتیجه آن که علت نهایی همه درگیری رنج و شر در جهان همانا سرشت «شیء در ذات خویش» است. وآن چیزی جز خواست زندگی نیست.
شوپنهاور برای رهایی از بندگی خواست زندگی دو راه پیشنهاد میکند: ژرف اندیشی هنری و طریق پارسایی و راه رستگاری. از میان این دو اولی را مقطعی و دومی را کارآمدتر می‌پندارد.
[۷] کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ج۷، ص۲۷۱، ترجمه داریوش آشوری، تهران، انتشارات علمی فرهنگی و سروش، ۱۳۶۷.
راه دوم در واقع طرد خواست زندگی و اراده است. به این شکل که اگر انسان اراده و خواستن را از خویش دور کند در این حال هم دلی پیش میآید و تزاحم‌ها و درگیریها و رنج‌ها از میان خواهند رفت. «به عقیده وی هستی و زندگی به خودی خود یک جنایت است و گناه نخستین ما همین است و کفاره آن را ناگزیر با رنج و مرگ میپردازیم. براین اساس، وی برآن بود که بزرگترین خیر معقول و دست یافتنی، توقف کامل زندگی است و اگر اخلاقی در میان تواند بود، میباید انکار خواست را در بر داشته باشد واز آن جا که انسان عینیت یافتگی خواست است، انکار آن به معنای انکار نفس، ریاضت کشی و کشتن نفس است. البته وی خود کشی را توصیه نمیکند؛ چون خود کشی تسلیم در برابر خواست است، نه انکار آن، و معتقد است انکار و کناره گیری از زندگی می‌باید صورتی دیگر جز خود کشی به خود بگیرد
[۸] مصباح، مجتبی، بنیاداخلاق، ص۲۰۸، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۵.

بر شوپنهاور خرده گرفته‌اند که عاطفه گرایی او ریشه در نگاه بدبینانه اش به زندگی و هستی دارد و در واقع وی هدف اخلاق را توقف زندگی و نفی اراده و انسانیت می‌داند.
[۹] مجتبی، مصباح، بنیاد اخلاق، ص۲۰۹.
هستی شناسی شوپنهاور بر بنیان مستدل وقابل دفاعی بنا نشده و بیشتر ادعایی بی دلیل است.
[۱۰] فروغی، محمد علی، سیر حکمت در اروپا، ص۴۳۷.
اضافه بر آن ادعای نفی اراده و کشتن آن در هستی که ذات آن در اندیشه شوپنهاور اراده است سخنی تناقض آمیز می‌نماید.




اگوست کنت پدر جامعه شناسی و از بنیان گذران پوزیتویسم و انسان محوری است. کنت براین عقیده بودکه اخلاق «باید مبتنی بر حس دیگر خواهی باشد و شعار او زیستن برای دیگران است.»
[۱۱] ژکس، فلسفه اخلاق، ص۹۲.
او معتقد بود انسان دارای دو دسته گرایش است: گرایش‌های خود خواهانه و گرایشهای دیگر خواهانه، دسته اخیر از تمایلات قلبی و بر آمده از فطرت انسانی است. گرایش‌های خود خواهانه از دسته دیگر قوی تراند و قبل از آن‌ها درانسان رشد می‌کنند. نخستین اثر گرایش غیر خواهی تشکیل خانواده است این میل به دیگران از خانواده به اجتماع سیر می‌کند و مدنیت نتیجه همین میل فطری است. گرایشهای دیگر خواهانه بعد از تمایلات خود خواهانه و در جریان زندگی اجتماعی رشد کرده و به تدریج و با ضمیمه شدن قوه عقلیه به آن بر حس خود خواهی غلبه میکند و به صورت نوع پرستی در میآید، در نتیجه نیاز انسان به جاودانگی، خود را در بقای نوع می‌یابد چرا که حس دیگر خواهی او را به دیگران پیوند زده و بقای نوع بقای فرد نیز هست.
[۱۲] فروغی، محمد علی، سیر حکمت در اروپا، ص۴۵۷.
«اما کنت علاوه بر آن که برتری اخلاقی دیگر گرایی را، که حد اکثر یکی از گرایشهای مختلف انسان است، اثبات نکرده است، بلکه به نظر میرسد در این قول که جاودانگی فرد انسان در بقای نوع اوست به تمثیل و تشبیه بیشتر توسل جسته تا به استدلال. کنت انسانیت کلی را که افراد گذشته و حال وآینده را اعضای آن میداند، وجودی واحد در نظر می‌گیرد و آن راموجود اکبر میخواند و موضوع عبادت قرار میدهد، و خود را امام یا پیغمبر این دین میداند. معلوم نیست-به خصوص به مبنای پوزیتویسم که خود کنت مبدع آن است و هیچ امری را که مستقیما با حس و تجربه درک نشود قابل قبول و علمی نمی‌داند-بقای افراد دیگر چگونه حقیقتا به بقای فرد باز می‌گردد و چگونه نیاز فرد را به بقا تامین می‌کند. اما بنا بر انسان شناسی ادیان آسمانی، هر فرد انسان جاودانه است و هدف انسان جاودانه است و هدف اخلاق کسب صفات لازم برای بهتر زیستن در این حیات جاودانه است، نه جاودانه کردن آن.»
[۱۳] مصباح، مجتبی، بنیاداخلاق، ص۲۰۹.




در نگاه اسمیت، هم دردی یا قوه‌ای که به وسیله آن انسان در لذت و الم و شادی وغم دیگران شرکت می‌کند، اساس و مبنای اخلاق است.
[۱۴] ژکس، فلسفه اخلاق، ص۹۱.
معیار کار نیک انجام کار به انگیزه هم دردی است. احساسات و رفتار من هنگامی خوب است که براساس اصل هم دردی مورد تایید و قبول دیگران جامعه قرار گیرد.
[۱۵] ژکس، فلسفه اخلاق، ص۹۱.

اسمیت، با نگاهی روان شناختی می‌کوشد تا این حس را در انسان معرفی کند و در این راه از متخیله کمک می‌گیرد: «از آن جا که ما تجربه بی واسطه‌ای از احساس دیگران نداریم، از شیوه تاثرشان جز این راه تصوری حاصل نتوانیم کرد که خودمان آن چه را که در موقعی همسان ناگزیر احساس میکنیم به تصور در آوریم».
[۱۶] کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ج۵، ص۳۷۱، ترجمه اعلم، انتشارات علمی فرهنگی و سروش.
[۱۷] آدام اسمیت، نظریه احساسات اخلاقی، ص۲.
وی همدلی را احساس اصلی طبیعت آدمی میداند و معتقد است چون این احساس مستقیم وبی واسطه انگیخته میشود، عقلا امکان ندارد از نفع شخصی و خود دوستی ناشت گرفته باشد و از آن جا که او عاطفه را طبیعتا متوجه خیر میداند، آن را اساس اخلاق و مبنای ارزش گذاری قرار میدهد.
[۱۸] کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ج۵، ص۳۷۱.
اسمیت هر چند کوشیده با نگاهی روان شناختی عاطفه غیر گرایی را اثبات کند، اما اثبات اختصاص این عاطفه به انسان کار مشکلی است چرا که شواهدی بر وجود این عواطف در حیوانات نیز مشاهده شده است.
[۱۹] مصباح یزدی، محمد تقی، نقد وبررسی مکاتب اخلاقی، ص۲۰۸، تحقیق و نگارش احمد حسین شریفی.
بنابر این او تنها بر امکان این عاطفه دلیل آورده، اما اختصاص آن به انساه و ترجیح آن بر دیگر عواطف را اثبات نکرده است.


دیگر گروی به عنوان نظریه‌ای در باب ملاک خوب و بد اخلاقی با ابهام‌ها و سوالاتی روبرو است که باید به آن‌ها پاسخ دهد.
دیگر گروی در طول تاریخ مسایل فلسفه اخلاق با تعاریفی چند مواجه بوده است. برخی روان شناسان آن را کمک آگاهانه و ارادی به دیگران تعریف کرده‌اند. فیلسوفان آن را به گونه‌ای تعریف کرده‌اند تا متضمن انگیزه دیگر خواهی باشد؛ چرا که باتوجه به تعریف نخست، کمک به دیگران ممکن است به خاطر سود شخصی باشد. این ابهام در تعرف دیگر گروی مسایلی را به دنبال داشته است: انگیزه ناخود آگاه فروید یکی از این مسایل است. آنا فروید معلم بیماری را مثال میزند که باکمال صداقت و فداکارانه به کودکان تحت تعلیمش توجه می‌کند. فروید می‌گوید این معلم در ضمیر ناخود آگاه خویش محکوم تربیتی است که درآن عاطفه و محبت سرکوب شده است. دیگرگروی به معانی رایجش عمل معلم را مصداق دیگر گروی میداند چرا که او در ضمیر خود آگاهش به کودکان تحت تعلیمش بدون هیچ چشمداشتی محبت می‌ورزد. در اینجا ممکن است برخی به سطوح مختلف دیگر گروی قایل شوند وبگویند برخی می‌توانندبه طور آگاهانه دیگر گرا باشند، اما به صورت ناخود آگاه خود گراباشند.
وجود واقعی دیگر گروی از مسایلی بوده است که در طول تاریخ فلسفه اخلاق مناقشات فراوانی را به دنبال داشته است. اسقف جوزف باتلر سعی وافری در اثبات این ادعا که انسان علاوه بررانه‌ها و امیال خود گروانه دارای رانه‌های دیگر گروانه نیز هست به خرج داده است.
[۲۰] فرانکنا، ویلیام کی، فلسفه اخلاق، ص۵۹، ترجمه هادی صادقی، ذیل عنوان خود گروی روان شناختی.
در مقابل خود گروان نیز سعی داشته‌اند همه افعال انسان را به خودگروی باز گردانند.


زیست شناسی اجتماعی نیز از علومی است که انگیزه دیگر خواهی در نظریه دیگر گروی را مخاطب قرار داده است؛ با توجه به تحقیقات انجام شده رفتار فداکارانه در حیوانات نیز وجود دارد، اما در تفسیر این رفتار برخی از زیست شناسان آن را به عنوان کمک به بقای آن گونه‌ها تلقی کرده‌اند، چرا که این رفتار تنها راهی است برای بقای مجموعه دارای ژنهای یک نوع یا حتی یک شخص؛ مانند انگیزه ناخودآگاه. در نتیجه این رفتار، دیگر گروانه به معنای معهود نخواهد بود. در مقابل نیز کسانی حقیقی نبودن علاقه دیگر گروانه در انسان به دلیل این که این علاقه در حیوانات نقش تکاملی دارد را قابل قبول نمیدانند.
از دیگر مسایلی که دیگرگروی با آن مواجه است، سوالاتی است از این دست که آیا دیگر گروی با انکار خویشتن همراه نخواهد بود؟ به این معنا که اگر دیگر گروی به گونه‌ای تعریف شود که مستلزم سرکوب یا دست کم گرفتن خود باشد؛ یعنی مسستلزم این باشد که به دیگران بیش ازخود ارزش دهیم، آیا به خویشتن آسیب نزده‌ایم؟ در این جا ما با کسانی هم چون نیچه روبرویم که دیگر گروی را با عزت شخص در تنافی میبیند. درمقابل نیز برخی با تایید این مساله که در مواردی علاقه به دیگران می تواند برآمده از بی ارزش تلقی کردن خویش و خود گریزی باشد معتقدند که علاقه به دیگران می‌تواند از شخصیت مطمئن و قوی فرد سرچشمه گرفته باشد؛ فردی که می تواند به بدبختی دیگران توجه نموده، تحت تاثیر حس هم دردی یا شفقت و دل سوزی قرار بگیرد،(آن هم)دقیقا به این دلیل که او قادر است به نیازهای خود رسیدگی کند، بدون این که بیش از حد دچار «خود شیفتگی زیاد» شود یا پیوسته برارزش خود تاکید کند.
[۲۱] بلوم، لارنس، دیگر گروی، ترجمه امیر خواص، فلسفه اخلاق، ص۱۲، مجموعه مقالات برگرفته از دائره المعارف فلسفه اخلاق، ویراسته لارنس سی بک، مری بکر.



۱. مصباح یزدی، محمدتقی، نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، ص۲۰۴، تحقیق و نگارش احمدحسین شریفی. قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۴.
۲. بلوم، لارنس، دیگرگروی، ترجمه امیر خواص، مجموعه مقالات فلسفه اخلاق، ص۱۱، ویراسته لارنس بکر، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۰.
۳. دورانت، ویل، تاریخ فلسفه، ص۲۷۱، ترجمه عباس زریاب خویی، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، ۱۳۸۹.
۴. فروغی، محمد علی، سیر حکمت در اروپا، ص۴۳۳-۴۳۵، تهران، نشر البرز، ۱۳۷۹.
۵. ژکس، فلسفه اخلاق، ص۹۳-۹۵، ترجمه ابولقاسم پورحسینی، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۷۵.
۶. کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ج۷، ص۲۷۱، ترجمه داریوش آشوری، تهران، انتشارات علمی فرهنگی و سروش، ۱۳۶۷.
۷. کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ج۷، ص۲۷۱، ترجمه داریوش آشوری، تهران، انتشارات علمی فرهنگی و سروش، ۱۳۶۷.
۸. مصباح، مجتبی، بنیاداخلاق، ص۲۰۸، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۵.
۹. مجتبی، مصباح، بنیاد اخلاق، ص۲۰۹.
۱۰. فروغی، محمد علی، سیر حکمت در اروپا، ص۴۳۷.
۱۱. ژکس، فلسفه اخلاق، ص۹۲.
۱۲. فروغی، محمد علی، سیر حکمت در اروپا، ص۴۵۷.
۱۳. مصباح، مجتبی، بنیاداخلاق، ص۲۰۹.
۱۴. ژکس، فلسفه اخلاق، ص۹۱.
۱۵. ژکس، فلسفه اخلاق، ص۹۱.
۱۶. کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ج۵، ص۳۷۱، ترجمه اعلم، انتشارات علمی فرهنگی و سروش.
۱۷. آدام اسمیت، نظریه احساسات اخلاقی، ص۲.
۱۸. کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ج۵، ص۳۷۱.
۱۹. مصباح یزدی، محمد تقی، نقد وبررسی مکاتب اخلاقی، ص۲۰۸، تحقیق و نگارش احمد حسین شریفی.
۲۰. فرانکنا، ویلیام کی، فلسفه اخلاق، ص۵۹، ترجمه هادی صادقی، ذیل عنوان خود گروی روان شناختی.
۲۱. بلوم، لارنس، دیگر گروی، ترجمه امیر خواص، فلسفه اخلاق، ص۱۲، مجموعه مقالات برگرفته از دائره المعارف فلسفه اخلاق، ویراسته لارنس سی بک، مری بکر.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله«دیگرگرایی».    



جعبه ابزار