دعبل خزاعی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
محمد
بن علی خزاعی و کنیهاش «ابوعلی» یا «
ابوجعفر»،
از شعرای مشهور
شیعه و در ردۀ اول شاعران عالی در دوره اول
عباسی بود.
دعبل (دعبل با کسر اول و ثالث به معنی
شتر جوان و نیرومند که
لقب این شاعر برزگ است، و نام شجاعترین و پر جهادترین شاعران
بنی امیه است)
نام اصلی وی محمد
بن علی خزاعی و کنیهاش «ابوعلی» یا «
ابوجعفر» به او میگفتند، که البته بیشتر به ابوعلی
شهرت داشت.
وی از شعرای مشهور
شیعه و در ردۀ اول شاعران عالی در دوره اول
عباسی بود
که در
سال ۱۴۸ه. ق در عصر
امام جعفر صادق علیهالسّلام ، امام ششم
شیعیان (در سال
شهادت ایشان)، در عهد
خلافت منصور دوانیقی (۱۳۶ه. ق) در کوفه در خانوادهای مشهور به علم و فضل و
شعر و دوستدار
اهل بیت علیهالسّلام متولد شد. (بعضی گفتهاند
اصل دعبل و خانوادهاش از شهر
قرقیسا _ در کنار
نهر فرات _ بود)
وی دوران کودکی و نوجوانی را در
کوفه گذراند
و سپس به
بغداد رفت و مشغول تحصیل
علم شد.
پدرش علی
بن رزین
بن عثمان
بن عبدالرحمن
بن عبدالله
بن بدیل ورقاء خزاعی بود
و
جد اعلای او
عبدالله بن بدیل ، که
پیامبر در روز
فتح مکه ، برای وی
دعا نمود که: «
خدا تو و فرزندانت را بهرمند گرداند.»
صحابه و سفیر پیغمبر
اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و از اصحاب
امیرالمومنین علی علیهالسّلام بود که به همراه
قبیله خزاعه در
صفین ، با
معاویه جنگید و با سه برادرش در این جنگ به شهادت رسیدند،
خاندانش از بیوتات قدیم
شیعه و راوی
حدیث ، شاعر و برادرش علی و پسر عمویش «
ابوالشیص » همگی از شعرای فاضل و شیعه اهل بیت علیهالسّلام بودند.
شعر و ادب عربی را از
مسلم بن ولید انصاری ملقب به «صریح الغوانی» که شاعر
هارون الرشید و خاندان
برامکه بود، فرا گرفت و از همان جوانی به سرودن شعر پرداخت.
زمامداری مستعجل دعبل بر سمنجان (سمنجان یا سمنگان از شهرهای طخارستان در کشور افغانستان بود که در آن روزگار از توابع خراسان بزرگ به شمار میرفت)
و اسوان مصر
عباس بن جعفر خزاعی که از قبیله بزرگ خزاعه بود، از
سال ۱۷۳ تا ۱۷۵ه. ق از سوی هارون الرشید خلیفه
عباسی، حاکم
خراسان شد. او در حیطه
اختیار و
قدرت خویش، دعبل شاعر، هم نژاد و هم کیش خود را به
ولایت و حکومت شهر سمنجان منصوب کرد.
وی مدت کوتاهی فرماندار سمنجان شد. دعبل همچنین مدت کوتاهی فرماندار شهر اسوان
مصر نیز شد، بنا به گزارشی
معتصم عباسی وقتی هجای دعبل را به شنید
وی را به
قتل تهدید کرد، دعبل بر جان خود ترسید و به سوی مصر گریخت؛
ولی در عین حال بنی
عباس و خلفای
عباسی او را سخت نکوهش میکرد.
دعبل خزاعی سفرهایی به کشورهای آسیایی و آفریقایی، (دمشق، مصر و مغرب،
ری و
خراسان ) داشت و امرای آن بلاد را
مدح میگفت، وی به دلیل هجویاتی که در مورد
خلفای عباسی سروده بود، مامورین خلفای
عباسی او را همواره مورد تعقیب قرار میدادند، وی میان شهرهای مختلف عراق رفت و آمد میکرد.
بخصوص در شهرهای کوفه، بغداد و دینور (در غرب ایران) و در یکی از روستاهای اطراف شوش (که محل شهادت او بود) منزل داشت.
وی به
قم نیز سفر میکرده و اهالی قم سالی پنج هزار درهم برای او
صله میفرستادند.
دعبل از
شیعیان و دلدادگان
علی بن ابی طالب علیهالسّلام بود،
وی وجود مقدس چهار امام شیعه؛
امام جعفر صادق علیهالسّلام ،
امام موسی کاظم علیهالسّلام ،
امام رضا علیهالسّلام و
امام جواد علیهالسّلام را درک کرد،
به دلیل شرایط سخت نتوانست خدمت
امام علی نقی علیهالسّلام برسد؛ ولی شهر
سامرا را که امام در آن زندانی بود را سخت نکوهش کرد. زندگی پر برکت دعبل تا
زمان امام حسن عسکری علیهالسّلام ادامه داشت و او در
مدح این امام بزرگوار نیز
شعر سروده است و در واقع معاصر با چند خلیفه
عباسی (مهدی، هادی، هارون، امین، مامون، معتصم، واثق، متوکل) نیز بود.
خلفا به خاطر مداحیش، او را تحمل و
عفو میکردند، ولی دیگران به دشمنی او برمی خاستند. دعبل طبعی ظریف و زودرنج داشت و خیلی زود از اشخاص میرنجید و از این جهت، به بعضی افراد بد میگفت، و حرفهای
هجو میزد.
دعبل
تعصب شدیدی به طرفداری از
ائمه اطهار و خاندان علی
بن ابی طالب علیهالسّلام داشت، چنانکه معاویه درباره خاندان وی گفته است:
«اگر
زنان بنی خزاعه هم قدرت جنگ با ما را داشتند هر آینه کوتاهی نمیکردند.»
یاقوت حموی (م۶۲۶) درباره وی آورده است: «دعبل شاعری گرانقدر و با ذوق بود و از مشاهیر شیعه به شمار میرفت.»
میرزا محمدعلی مدرس (م۱۳۷۳) در
ریحانة الادب درباره شخصیت وی آورده است: «دعبل شاعر نامی عرب، ادیب فاضل،
صالح ، متدین و
مداح اهل بیت عصمت بود و از
اصحاب امام رضا علیهالسّلام به شمار میرفت، بسیار جلیل القدر، عظیم الشان و ممدوح علمای
رجال بود و طبعی روان داشت.»
دعبل مدت ۶۰ سال پیاپی شاعری کرد چنانچه ادیب نامی «
ابوعثمان جاحظ » میگوید: از دعبل شنیدم که میگفت: «شصت سال است که روزی را بی سرودن شعر نگذراندم».
ابوالفرج اصفهانی در کتاب
الاغانی دربارۀ دعبل میگوید: «دعبل شاعر خوش طبع و هجو گری پلید زبان بود که هیچ یک از خلفا و وزراء و فرزندانشان از شر هجو او در امان نماندند.» (ابوالفرج دشمنی شدیدی با دعبل داشت وی در آثارش دعبل را شخصی غاصب و
خبیث معرفی میکند، به دلیل اینکه ابوالفرج خلفای غاصب
عباسی را «ولی امر مسلمین» میدانست و نمیتوانست جسارت دعبل نسبت به خلفا را برتابد، از این رو سعی کرد وی را شاعری بددهن و بی ادب و شرور معرفی کند)
وی ارادهای قوی و روحی
شجاع و گستاخ داشت، تا آخر عمرش، دست از هجو مخالفان نکشید.
دعبل دانشمندی است که حدود ده نفر از ادیبان و دانشمندان از او
روایت کردهاند، در کتاب «تاسیس شیعه» دعبل را یکی از بزرگان و علمای کلام و ادیبان و تاریخشناسان توصیف کردهاند که در زمینه زبان شناسی، فصاحت و
تاریخ اعراب،
ید طولایی داشته است. در زمان
مامون خلیفه
عباسی، هنگامی که _ در نزد او _ سخن از شعرای بنی خزاعه میرود، او هیچ یک از شعرای بنی خزاعه را همآورد دعبل نمیداند.
دعبل ۴
کتاب تالیف کرده است: ۱-الواحده فی المثالب العرب و مناقبها؛
دعبل در این کتاب
سیاست قومی
بنی امیه را نکوهش کرده است.
۲-طبقات الشعرا،
این کتاب یکی از مهمترین منابع ادبی میباشد، شامل شرح حال شاعران قبل از دعبل است. دعبل در این کتاب شعر و شاعران را میستاید سیزده تن از ادیبان و تاریخ نویسان از کتاب طبقات الشعرای دعبل خزایی مطالبی را نقل کردهاند.
۳-کتاب وصایا الملوک؛ این کتاب تاکنون خطی میباشد.
۴-دیوان شعر دعبل؛
این کتاب شامل ده هزار بیت شعر از دعبل است، دیوان اشعار او که ابوبکر صولی در ۳۰۰ ورق جمع آوری و بعد
حمزة بن حسن اصفهانی و از متاخرین
شیخ محمد سماوی ، مجموعههای دیگری از آن ترتیب دادهاند، اشعار او در مدح و رثاء و هجاء و حماسه و
عتاب و
محاجه و
غزل و
نصیحت و
حکمت است؛ ولی این دیوان هنوز به چاپ نرسیده است.
ابن عساکر (م۵۷۱) در تاریخ دمشق آورده است: «دعبل اشعاری نغز و دلنشین دارد، دیوان اشعار و کتاب طبقات الشعراء.»
قصیده تائید دعبل را که از بهترین و عالیترین نمونههای مدح در ادب عرب است عدهای از بزرگان شیعه؛ مانند
علامه مجلسی و
سید نعمت الله جزائری شرح کردهاند و مضامین آنها در اشعار سایر شاعران شیعه تکرار شده است.
شیخ کلینی ملاقات او را با امام رضا علیهالسّلام و امام جواد علیهالسّلام در کتاب
اصول کافی نقل کرده است.
«دعبل خزاعی» شاعر متعهد و شیعه که در زمان امام رضا علیهالسّلام میزیست، هنر خویش را در راه احیای
حق آل محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و ذکر و یاد شهدای
عترت پیامبر و بیان فضایل «اهل بیت» قرار داده بود و نزد ائمه شیعه منزلتی داشت. قصیده دعبل که حماسه تاریخ
بنی هاشم و منقبت نامه آل علی بود، بسیار مورد توجه قرار گرفت.
قصیده بلند بالای دعبل که به «قصیده تائیه» یا «مدارس آیات» معروف است،
از پرمحتواترین قصایدی است که در بیان حق و فضایل این دودمان پاک و یادآوری از «شهدای آل محمد» میباشد. در این قصیده، که ۱۲۱ بیت است، در فضایی سرشار از معنویت و خاطرههای پرسوز و گداز، جریان خاندان پیامبر را از آغاز، همراه با شهادتها و رنجها بیان میکند. در بسیاری از منابع شعر دعبل با این عنوان آغاز میشود:
مدارس آیات خلت من تلاوه ومنزل وحی مقفر العرصات
بدین تفسیر: از خانهها و مدارس و منازلی یاد میکند که به خاطر ستمهای امویان و
عباسیان متروک و خالی مانده است، از جمله خانهها و مراکزی در خیف، منی،
مسجدالحرام ،
عرفات و
جمرات که پایگاه
وحی بوده است، دیاری که برای
آل رسول الله ،
امیرالمؤمنین ،
حسن و
حسین ،
جعفر و
عبدالله و
فضل ،
حمزه و
امام سجاد علیهمالسّلام ... بوده است. که در اینجا چند بیتی از آن را میخوانیم: آیا ندیدی که روزگاران چه جورها کرد و مردم عهدهای خود را شکستند و دولتها
احکام خدا را به
مسخره گرفتند و در ظلمتهای
جهل در پی
نور گشتند؟ در این دنیای پر آشوب، چگونه میتوان به خدای تعالی نزدیک شد، جز از راه دوستی فرزندان
رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و
بغض کینه فرزندان
مروان و فرزندان هند - معاویه.
زمانی هم که
علی بن موسی الرضا علیهالسّلام ، امام هشتم شیعیان،
ولایتعهدی مامون
عباسی را قبول کرد و از
مدینه به خراسان آمد، دعبل به همراه
ابراهیم بن عباس صولی ، شاعر دیگر
شیعه ، عازم زیارت امام رضا علیهالسّلام شدند. هر دو شاعر در «مرو» نزد امام رضا علیهالسّلام رفتند و قصیده خود را در مرثیه حسین و
مناقب آن و سایر بنی هاشم انشا نمودند.
اباصلت هروی گوید: دعبل
بن علی خزاعی خدمت امام رضا علیهالسّلام در مرو رسید و عرض کرد: ای فرزند پیامبر! دربارۀ شما قصیدهای سرودهام و
عهد کردهام که قبل از شما آن را بر کسی نخوانم. حضرت
اجازه فرمود تا دعبل شعرش را بخواند، و او هم خواند.
دعبل مطلع چکامه طولانی خود را آغاز نمود:
تجاوبن بالار نان و الزفرات نوائح عجم اللفظ و النطقات
«نوحه گران با مویهها و آههای مفهوم و
گنگ به یکدیگر پاسخ دادند»
وی قصیده اش را خواند، تا به این بیت رسید:
اری فیئهم فی غیرهم متقسما و ایدیهم من فیئهم صفرات
«میبینم اموال آنان (اهل بیت) به تاراج رفته و در بین افراد بیگانه و نااهل تقسیم شده و دست آنان از غنائم و ارثشان خالی است!
در اینجا حضرت گریستند و فرمودند: «بله راست گفتیای دعبل! »
دعبل اشعار خود را ادامه داد و در بعضی از اشعار، حضرت کلامی میفرمود تا رسید، چون رسید به این شعر :
اذا و تروا مدوا الی واتریهم اکفا عن الاوتار منقبضات.
کرد و فرمود: بلی، والله منقبضات، و چون رسید به این شعر:
لقد خفت فی الدنیا و ایام سعیها و انی لارجو الامن بعد وفائی
حضرت فرمود: ایمن گرداند
خداوند تو را روز فزع اکبر، پس چون رسید، به این شعر:
افاطم قومی یابنه الخیر فاندبی نجوم سموات بارض فلات
قبور بکوفان و اخری بطیبه و اخری بفخ نالها صلوات
واخری بارض الجوزجان مح و قبر بباخمری لدی الغربات
و قبر ببغداد لنفس زکیة تضمنها الرحمن فی الغرفات.
این ابیات بدین معناست: هانای
فاطمه ! ای دختر بهترین انسانها! برخیز و برای فرزندانت که هر کدام در سرزمینی افتادهاند، ناله کن! قبری به
کوفه و قبری به مدینه و قبری به فخ و قبری به جوزجان... و فرزندت،
موسی بن جعفر علیهالسّلام ، نیز در بغداد مدفون گشته
در اینجا امام رضا علیهالسّلام فرمودند: «آیا من دو بیت به اشعار تو ملحق کنم تا قصیده ات تمام و کامل شود؟ دعبل عرض کرد: «بله یا ابن رسول الله! »
حضرت فرمود:
قبر بطوس یالها من مصیبة الحت علی الاحشآء بالزفرات
الی الحشر حتی یبعث الله قائما یفرج عنا الهم والکربات
زهرا جان! قبری هم از فرزندان تو در
طوس است که مصیبتش جانکاه و سوزنده است تا
خداوند قائمی را برانگیزد و هم و
غم ما را بزداید.
دعبل پرسید: یا ابن رسول الله! من چنین قبری نمیشناسم. در طوس
قبر کیست؟
حضرت فرمود: «آنجا قبر من است. چند روزی بیشتر نمیگذرد که طوس محل رفت و آمد
شیعیان و زائران من میشود.»
دعبل اشعارش را خواند تا به پایان رسید.
دعبل گفت: «به خدا برای گرفتن
پول نیامدهام و در گفتن این قصیده طمعی ندارم! » و
کیسه را برگرداند و گفت: از آن حضرت لباسی از لباسهای خودشان برایم بگیر تا به آن متبرک و مشرف شوم.
خادم رفت و برگشت و لباسی از
خز برای دعبل آورد و کیسه زر را هم برگرداند و گفت حضرت میفرمایند: این پولها را بگیر که به آن احتیاج پیدا خواهی کرد.
پس از این که دعبل از مرو خارج شد و به مکانی به نام «قوهان» رسید، راهزنان به قافله او حمله کردند و همه اهل قافله را گرفتند و دستان آنها را بستند و اموالشان را مصادره کردند. دعبل پیرامون آن واقعه میگوید: در آن
زمان دزدان همه اموال مرا
غارت کردند و به جز کهنه قبایی برایم چیزی باقی نگذاشتند، اما من هیچ تاسفی برای اسبابم نمیخوردم، مگر آن جامهای را که امام رضا علیهالسّلام به من عطا کرده بود.
در همین حال بودم که یاد فرمایش آن حضرت علیهالسّلام افتادم که به من گفت: این پیراهن و طلاها را حفظ کن، زیرا روزی به کارت میآید، ناگهان یکی از راهزنان نزدیک من شد و در حالی که
گریه میکرد این بیت از شعر خودم را زیر لب زمزمه کرد:
اری فیئهم فی غیرهم متقسما و ایدیهم من فیئهم سفرات
من از دیدن یک
شیعه در آن جا متعجب شدم، و برای پس گرفتن آن پیراهن فکری به خاطرم رسید، از این رو به آن
راهزن گفتم: ای
سرباز ! این قصیدهای که میخوانی از کیست؟ گفت: این مساله به تو چه ربطی دارد؟ گفتم: این پرسش من سببی دارد، که به زودی تو را از آن مطلع میکنم. گفت: شهرت این قصیده نسبت به شاعرش بسیار زیاد است و کسی نمیتواند آن را مخفی کند. شاعر آن دعبل
بن علی! شاعر آل محمد علیهالسّلام است.
پس از آن من گفتم: به خدا سوگند! که من همان دعبل هستم، و این
قصیده را من سرودهام.
آن شخص با شنیدن حرف من متعجب شد و ابتدا باور نکرد، تا این که به او گفتم: اگر باور نداری، میتوانی از اهل
قافله بپرسی. از این رو عدهای از اهل قافله را جمع کرد و درباره من از آنان پرسید، و همه اهل قافله گفتند: او دعبل
بن علی است. پس از آن که آن راهزن از هویت دعبل آگاه شد، دستور داد تا همه اموال غارت شده او را پس دهند.
هجویات دعبل به خلفای
عباسی موجبات
شهادت ایشان شد، وی خلفای
عباسی را سخت نکوهش کرد. یکی از فرمانداران متوکل خلیغه
عباسی،
مالک بن طوق فرماندار دمشق بود، که دعبل هم متوکل و هم مالک
بن طوق را به سختی نکوهش میکرد.
مالک
بن طوق تغلبی که از افراد بانفوذ عرب بود، در صدد
قتل او برآمد، دعبل به
بصره فرار کرد و سپس راه اهواز را در پیش گرفت. مالک به شخصی ده هزار درهم داد و او را مامور قتل دعبل کرد. زمانی که او در یکی از آبادیهای شوش به نام طیبه بود، آن مرد بعد از
نماز عشاء با نوک عصای
دشنه مانند زهرآگین خود، زخمی به پشت پای دعبل زد که او را
مسموم نمود و روز دیگر بر
اثر جراحت آن، در گذشت.
سن او در موقع وفاتش بیشتر از ۹۸
سال و تاریخ وفاتش سال ۲۴۶ قمری و مدفن او در
شوش است.
البته درباره
تاریخ وفات و چگونگی
مرگ و محل
قبر او،
روایات و افسانههایی در کتب تاریخ ذکر شده که هیچ کدام صحیح بنظر نمیرسد.
وصیت نامهای که دعبل از خود باقی گذاشت، سراسر معنوی بود و او حتی وصیت کرد که جبۀ مبارک امام رضا علیهالسّلام که نزدیک به ۵۰ سال همراه خود داشت را در کفنش قرار دهند.
بعد از وفات دعبل تعدادی از خاندان دعبل ایشان را به
خواب میبیند که برای
پیامبر شعر میسراید و پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نیز پیراهنی سفید به دعبل
هدیه میدهند.
برای دعبل خزاعی ۵
قبر ذکر شده بود، آن هم به دلیل این که شیعیان سخت شیفته دعبل و
ایثار و مبارزات ایشان بودند و قبر واقعی ایشان که در شوش بود،
را مخفی نگه داشتند
تا مورد
توهین بنی
عباس قرار نگیرد و این شایعه را پخش کردند که قبر دعبل در خراسان، آفریقا، شادگان، و بین راه اهواز و آبادان قرار دارد.
سایت پژوهه برگرفته از مقاله «دعبل خزاعی».