دعای اللهم انصر من نصره در روز غدیر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بنابر آنچه در تاریخ آمده است
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
غدیر خم فرموده: «اللهم من انصر من نصره واخذل من خذله؛ خدایا! یاری کن هر کس
علی را یاری کند و خوار کن کسی که علی را خوار کند». برخی ادعا کردهاند از آنجا که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مستجاب الدعوة است و هر دعائی از آن حضرت به استجابت میرسد و این
دعا به اجابت نرسیده و کسانی که با علی جنگیدهاند، مغلوب نشدهاند و علی (علیهالسّلام) نیز پیروز نشده است؛ بنابراین اصل دعای پیامبر دروغ است. این مقاله به بررسی این شبهه میپردازد.
ابنتیمیه در کتاب
منهاج السنه و کتاب
مجموع فتاوا اصل دعای پیامبر در روز غدیر خم را دروغ میداند. در ادامه سخن
ابنتیمیه در این دو کتاب ذکر میشود.
ابنتیمیه در منهاج السنة مینویسد:
الوجه السادس ان دعاء النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مجاب و هذا الدعاء لیس بمجاب فعلم انه لیس من دعاء النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فانه من المعلوم انه لما تولی کان الصحابة و سائر المسلمین ثلاثة اصناف صنف قاتلوا معه و صنف قاتلوه و صنف قعدوا عن هذا و هذا و اکثر السابقین الاولین کانوا من القعود و قد قیل ان بعض السابقین الاولین قاتلوه... و العسکر الذین قاتلوا مع معاویة ما خذلوا قط بل و لا فی قتال علی فکیف یکون النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال اللهم اخذل من خذله و انصر من نصره و الذین قاتلوا معه لم ینصروا علی هؤلاء بل الشیعة الذین تزعمون انهم مختصون بعلی ما زالوا مخذولین مقهورین لا ینصرون الا مع غیرهم اما مسلمین واما کفار و هم یدعون انهم انصاره فاین نصر الله لمن نصره و هذا و غیره مما یبین کذب هذا الحدیث.
دعای
رسول خدا بدون شک اجابت میشود؛ اما از اجابت این دعا (اللهم انصر من نصره و اخذل...) اثر و خبری شنیده نشده است، پس معلوم میشود که این دعا از پیامبر اکرم نیست؛ چون وقتی که علی به خلافت رسید
صحابه و دیگر مسلمانان سه گروه شدند گروهی همراه او بودند و گروهی با وی جنگیدند و گروهی دست از حمایت
علی و
معاویه برداشتند، و گفته شده است که حتی برخی از سابقین اولین با وی جنگیدند... و از لشکر معاویه کسی ذلیل و خوار نشد با اینکه میگوئید پیامبر خدا در حق آنان نفرین کرد، و از طرفی همراهان علی نیز یاری نشدند و حتی شیعه که علی را از خودش میداند هیچگاه نصرتی نداشته و همیشه ذلیل بودهاند و اگر هم داشتهاند یا در جمع دیگر مسلمانان بودهاند یا کفار؛ پس این نصرت خدا برای آنان کجا است؟ بنابراین، دروغ بودن این حدیث (غدیر) آشکار میشود.
ابنتیمیة در مجموع فتاوای
ابنتیمیه آمده است:
وقوله «اللهم انصر من نصره... الخ» خلاف الواقع قاتل معه اقوام یوم صفین فما انتصروا واقوام لم یقاتلوا فما خذلوا کسعد الذی فتح العراق لم یقاتل معه وکذلک اصحاب معاویة وبنی امیة الذین قاتلوه فتحوا کثیرا من بلاد الکفار ونصرهم الله.
این دعای پیامبر: اللهم انصر من نصره... خلاف واقع و
دروغ است؛ زیرا گروهی در صفین همراه با علی جنگیدند؛ ولی پیروز نشدند و گروهی از یاریاش دست کشیدند و ذلیل نشدند؛ بلکه حتی موفق هم بودهاند؛ مانند
سعد وقاص که
عراق را فتح کرد و علی را هم کمک نکرده بود، همچنین دوستان معاویه که با علی جنگیدند سرزمینهای زیادی را از
کفر پاک کردند و نصرت خدا همراه آنان بوده است.
این سخن
ابنتیمیه که دعای «اللهم من انصر من نصره واخذل من خذله» دروغ است، در حقیقت انکار سنت قطعی و ثابت رسول خدا است؛ چرا که این دعا در حق امیرالمومنین با سندهای معتبر و صحیح در منابع
اهلسنت نقل شده است که در ادامه به چند مورد اشاره میکنیم:
«اخبرنا الحسین بن حریث المروزی قال حدثنا الفضل بن موسی عن الاعمش عن ابی اسحاق عن سعید بن وهب قال قال علی فی الرحبة انشد بالله من سمع رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یوم غدیر خم یقول ان الله ولیی وانا ولی المؤمنین ومن کنت ولیه فهذا ولیه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره. قال فقال سعید قام الی جنبی ستة وقال زید بن یثیع قام عندی ستة»
سعید بن وهب میگوید: علی در میدان شهر در سخنش گفت: شما را به
خدا سوگند هر کس از پیامبر شنیده است که در غدیر خم فرمود: "ولیّ و سر پرست من خدا است و من سرپرست مؤمنانم و هر کس من ولیّ او هستم این علی ولیّ و سرپرست او است، خدایا دوست بدار آنکه علی را دوست بدارد و دشمن بدار آنکه علی را دشمن بدارد و یاور باش آنکه علی را یاور باشد"،
شهادت خود را اعلام کند.
سعید میگوید: شش نفر کنار دست من بلند شدند و
زید بن یثیع میگوید: نه نفر ایستادند و شهادت دادند.
مقدسی حنبلی بعد از نقل این روایت میگوید:
سئل الدارقطنی عنه فقال: حدث به الاعمش وشعبة واسرائیل، عن ابی اسحاق، عن سعید بن وهب، عن علی، وذکر ما فیه من الاختلاف قال: واشبهها بالصواب قول الاعمش وشعبة واسرائیل ومن تابعهم، وقد روی نحو هذا عن عبدالرحمن بن ابی لیلی عن علی (علیهالسّلام) (اسناده صحیح).
از
دارقطنی درباره این حدیث سؤال شد گفت: اعمش، شعبه و اسرائیل از سعید بن وهب از علی آن را نقل کردهاند، سپس موارد اختلاف آن را نیز ذکر کرده و گفته است: نقل اعمش و اسرائیل و پیروان اینان به حقیقت نزدیکتر است، سپس میگوید: مانند همین نقل را
عبدالرحمن بن ابیلیلی از علی روایت دارد که سندش هم صحیح است.
ابنکثیر دمشقی سلفی نیز پس از نقل متن قصه و مناشده علی (علیهالسّلام) میگوید: سند روایت «جیّد؛ یعنی خوب» است:
عن سعید بن وهب قال قال علی فی الرحبة انشد بالله رجلا سمع رسول الله یوم غدیر خم یقول ان الله ولی المؤمنین ومن کنت ولیه فهذا ولیه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره وکذلک رواه شعبة عن ابی اسحاق وهذا اسناد جید.
هر چند که تصریح مقدسی و
ابنکثیر برای اثبات صحت سند روایت کفایت میکند؛ اما در عین حال برای این که هیچ بهانهای نماند، تک تک روات سند را نیز بررسی میکنیم:
ذهبی درباره او میگوید:
الحسین بن حریث ابوعمار الخزاعی المروزی... ثقة.
حسین بن حریث ثقه و مورد اعتماد است.
و در
سیر اعلام النبلاء از او با القاب امام، حافظ و حجت نام میبرد و میگوید:
الحسین بن حریث خ م د ت.
ابنالحسن بن ثابت بن قطبة الامام الحافظ الحجة ابوعمار الخزاعی المروزی مولی عمران بن حصین.
بخاری، مسلم، ابوداود و ترمذی از حسین بن حریث روایت نقل کردهاند، او امام، حافظ و حجت است.
ذهبی درباره او میگوید:
الفضل بن موسی السینانی عن هشام بن عروة وطبقته وعنه اسحاق ومحمود بن غیلان وخلق ثبت مات ۱۹۲ ع.
فضل بن موسی، مورد اعتماد بود و در سال ۱۹۲ از دنیا رفت.
و در
میزان الاعتدال میگوید:
الفضل بن موسی السینانی المروزی ع احد العلماء الثقات یروی عن صغار التابعین.
او یکی از دانشمندان مورد اعتماد بود که از خورد سالان از
تابعین روایت میکرد.
ذهبی درباره او میگوید:
سلیمان بن مهران الحافظ ابومحمد الکاهلی الاعمش احد الاعلام عن بن ابی اوفی وزر وابی وائل وعنه شعبة ووکیع قال بن المدینی له الف وثلاثمائة حدیث عاش ثمانیا وثمانین سنة.
سلیمان اعمش هزار و سیصد حدیث روایت نقل کرده و هشتاد و هشت سال عمر کرد.
و در
سیر اعلام النبلاء میگوید:
الاعمش. سلیمان بن مهران الامام شیخ الاسلام شیخ المقرئین والمحدثین.
او امام و شیخ الاسلام و استاد قاریان و اهل حدیث بود.
عمرو بن عبدالله
ابواسحاق الهمدانی السبیعی احد الاعلام... هو کالزهری فی الکثرة غزا مرات وکان صواما قواما عاش خمسا وتسعین سنة مات ۱۲۷ ع
ابواسحاق سبیعی یکی از بزرگان علم است... مانند زهری روایات بسیار نقل کرده است، در چندین جنگ حضور داشت و فراوان روزه میگرفت و شب زنده دار بود و ۹۵ سال عمرکرد.
و در
تذکرة الحفاظ میگوید:
ابواسحاق السبیعی عمرو بن عبدالله الهمدانی الکوفی الحافظ احد الاعلام رای علیا رضی الله عنه وهو یخطب.... قال ابوحاتم ثقة یشبه الزهری فی الکثرة و هو احفظ من ابیاسحاق الشیبانی قال فضیل بن غزوان کان
ابواسحاق یختم فی کل ثلاث وقیل کان صواما قواما متبتلا.
ابواسحاق سبیعی یکی از بزرگانی است که سخنرانی علی را شنیده است... ابوحاتم گفته که او مورد اعتماد است، همانند
زهری روایات بسیاری نقل کرده و از
ابواسحاق شیبانی در حفظ و نگهداری حدیث قویتر بوده،
فضیل بن غزوان گفته است:
ابواسحاق در هر سه روز
قرآن را ختم میکرد و زیاد روزه میگرفت و شب زنده دار بود.
ذهبی درباره او میگوید:
سعید بن وهب الخیوانی احد اشراف همدان سمع من معاذ بالیمن ومن علی وابن مسعود وعنه
ابنه عبد الرحمن وابواسحاق ثقة.
سعید از اشراف و بزرگان هَمدان است که در
یمن از معاذ حدیث شنیده است و همچنین از علی و
ابنمسعود نقل
حدیث دارد و
ثقه است.
و در سیر اعلام النبلاء می گوید:
سعید بن وهب. الهمدانی الخیوانی الکوفی من کبراء شیعة علی. حدث عن علی وابن مسعود ومعاذ بن جبل وخباب. اسلم فی حیاة النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ولزم علیا رضی الله عنه حتی کان یقال له القراد للزومه ایاه.
وحدث عنه ایضا
ابنه عبد الرحمن له احادیث وثقه یحیی بن معین.
سعید از بزرگان شیعه علی بود، از علی،
ابنمسعود و
معاذ بن جبل و خباب حدیث نقل کرده، وی در زمان پیامبر مسلمان شد و ملازم و همراه علی بود و یحیی بن معین او را توثیق کرده است.
«حدثنا یوسف بن موسی قال نا عبید الله بن موسی عن فطر بن خلیفة عن ابی اسحاق عن عمرو ذی مر وعن سعید بن وهب وعن زید بن یثیع قالوا سمعنا علیا یقول نشدت الله رجلا سمع رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یقول یوم غدیر خم لما قام فقام الیه ثلاثة عشر رجلا فشهدوا ان رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال الست اولی بالمؤمنین من انفسهم قالوا بلی یا رسول الله قال فاخذ بید علی فقال من کنت مولاه فهذا مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه واحب من احبه وابغض من ابغضه وانصر من نصرهواخذل من خذله.»
ابواسحاق از
عمرو بن ذی مرّ،
سعید بن وهب و
زید بن یثیع به اتفاق روایت کردهاند که از حضرت علی (علیهالسّلام) شنیدیم که فرمود: شما را به خدا سوگند، اگر کسی از شما از پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در روز غدیر خم آن چه را درباره من فرموده، شنیده است،
شهادت خود را اعلام نماید. سیزده تن از حاضران از جای برخواستند و شهادت دادند که از آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدیم که فرمود: مگر نه این که من از جان مؤمنان سزاوارتر از خود آنها هستم؟ مردم فرموده آن حضرت را تصدیق کردند. در این هنگام دست علی (علیهالسّلام) را گرفت و فرمود:
«من کنت مولاه فعلیّ مولاه اللهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و احبّ من احبّه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله».
هیثمی بعد از نقل این روایت میگوید:
رواه البزار ورجاله رجال الصحیح غیر فطر بن خلیفة وهو ثقة.
این روایت را بزار نقل کرده و راویان آن راویان
صحیح بخاری هستند، غیر از
فطر بن خلیفه که او نیز مورد اعتماد است.
«حدثنا الْحُسَیْنُ بن اِسْحَاقَ التُّسْتَرِیُّ ثنا عَلِیُّ بن بَحْرٍ ثنا سَلَمَةُ بن الْفَضْلِ عن سَلْمَانَ بن قَرْمٍ الضَّبِّیِّ عن ابی اِسْحَاقَ الْهَمْدَانِیِّ قال سمعت حَبَشِیَّ بن جُنَادَةَ یقول سمعت رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یقول یوم غَدِیرِ خُمٍّ اللَّهُمَّ من کنت مَوْلاهُ فَعَلَیٌّ مَوْلاهُ اللَّهُمَّ وَالِ من وَالاهُ وَعَادِ من عَادَاهُ وَانْصُرْ من نَصَرَهُ واَعِنْ مُنْ اَعَانَهُ؛
حبشی بن جناده میگوید: در غدیر خم از رسول خدا شنیدم که میفرمود: اللهم من...»
هیثمی بعد از نقل این روایت میگوید:
رواه الطبرانی ورجاله وثقوا
این روایت را طبرانی نقل کرده است و همه راویان آن مورد اعتماد هستند.
اگر کسی بخواهد با معیارهای
ابنتیمیه و همفکران او، مسائل اسلامی و واژههای قرآنی را بررسی کند، اصلا عجیب نیست که بگوید این دعای رسول خدا به اجابت نرسیده است؛ چرا که اساساً معیار
ابنتیمیه و همفکران او با معیارهای قرآنی و الهی تفاوت اساسی دارد.
از دیدگاه
ابنتیمیه، هرکس در میدان جنگ بر دیگری غلبه ظاهری پیدا کرد، سربازان دشمن را کشت و بر امور مردم مسلط شد، پیروز میدان لقب گرفته و خداوند این شخص را نصرت و یاری کرده است.
این سخن
ابنتیمیه ثابت میکند که او با مفاهیم و معانی قرآن و واژههای سنت نبوی، کاملاً بیگانه است و معنای «نصرت و خذلان» را از دیدگاه قرآن درک نکرده و فقط معنای لغوی آن را که همان پیروزی و غلبه ظاهری، سلطه بر امور مردم،
ظلم و ستم، کشتن نیکان و... باشد فهمیده است؛ از این رو، طبیعی است که با معیارهای
ابنتیمیه و همفکران او، معاویه پیروز میدان جنگ لقب بگیرد و امیرمؤمنان و پیروان آن حضرت شکست خورده میدان.
این تفسیر از «نصرت و خذلان» فقط اختصاص به جنگ امیرمؤمنان (علیهالسّلام) با معاویه ندارد؛ بلکه همفکران
ابنتیمیه همین تفسیر را درباره جنگ
حسین بن علی (علیهالسّلام) با
یزید نیز داشتهاند و او را «کشته شمشیر جدش» دانستهاند. به عنوان نمونه
شهابالدین آلوسی در تفسیر
روح المعانی مینویسد:
وابوبکر بن العربی المالکی علیه من الله تعالی ما یستحق اعظم الفریة فزعم ان الحسین قتل بسیف جده (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وله من الجهلة موافقون علی ذلک.
ابنعربی بزرگترین تهمت و جسارت را در حق حسین روا داشته که نادانان دیگری هم در این جسارت او را همراهی کردهاند وی میگوید: حسین با شمشیر جدش رسول خدا کشته شد.
و باز در ادامه مینویسد:
قال
ابنالجوزی علیه الرحمة فی کتابه السر المصون: من الاعتقادات العامة التی غلبت علی جماعة منتسبین الی السنة ان یقولوا: ان یزید کان علی الصواب وان الحسین رضی الله تعالی عنه اخطا فی الخروج علیه.
یکی از مسائل شائع در بین گروهی از اهلسنت که جنبه اعتقادی هم گرفته این است که میگویند: حرکت و عمل یزید در برابر حسین صحیح و درست بود و این حسین بود که در قیامش علیه یزید اشتباه کرد.
این منطق، منطق
بنیامیه در سنجش حقایق و مسائل اسلامی بود، و کسی که این منطق اموی را که گفتهاند: «السلطان ظل الله فی الارض؛ حاکم سایه خدا در زمین است» بار دیگر احیاء کرد
ابنتیمیه بود، آنان با این معیار خود ساخته، پیروزی جباران و سفاکان را در جنگها نصرت و یاری خداوند میدانند؛ و حال آنکه این منطق نه با مشیت و وعدههای الهی سازگاری دارد و نه با اصول و معیارهای نظاهم سیاسی
اسلام؛ پس در حقیقت چنین منطق و تفکری از نگاه
دین باطل است.
زیرا خداوند، نصرت و یاری را همواره از آنٍ انبیاء الهی (علیهمالسّلام) و خذلان و خواری را سرنوشت همیشگی دشمنان آنها میداند. با آن که اکثر انبیاء از دشمنان خود در ظاهر شکست خورده و حتی جان خود و بسیاری از یاران و پیروان خود را از دست دادهاند؛ اما خداوند آنها را پیروز حقیقی میداند.
خداوند درباره نصرت پیامبران خود میفرماید:
«اِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْاَشْهاد؛
ما به یقین پیامبران خود و کسانی را که ایمان آوردهاند، در زندگی
دنیا و (در
آخرت) روزی که گواهان به پا میخیزند یاری میدهیم!»
و در
آیه دیگر خطاب به کافرانی که یاران رسول خدا را ضعیف و کم میشمردند، میفرماید که به زودی معلوم میشود که چه کسی یاوران ضعیفتر و کمتری خواهد داشت:
«حَتیَّ اِذَا رَاَوْاْ مَا یُوعَدُونَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ اَضْعَفُ نَاصِرًا وَ اَقَلُّ عَدَدًا؛
(کارشکنی کفّار هم چنان ادامه مییابد) تا آنچه را به آنها وعده داده شده ببینند آن گاه میدانند چه کسی یاورش ضعیفتر و جمعیّتش کمتر است!»
و با این که ظاهراً کفار
قریش در
جنگ احد بر لشکر مسلمانان پیروز شده بودند؛ اما منطق قرآن، قریشیان را شکست خورده واقعی میداند و عذاب
جهنم را به آنها وعده میدهد:
«قُلْ لِلَّذینَ کَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ اِلی جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمِهادُ؛
به آنها که کافر شدند بگو: (از پیروزی موقت خود در جنگ احُد، شاد نباشید! ) به زودی مغلوب شده و سپس (در رستاخیز) به سوی جهنم، محشور خواهید شد. و چه بد جایگاهی است!»
اگر بخواهیم با معیارهای بنیامیه و
ابنتیمیه وقایع جنگ احد را بسنجیم، باید رسول خدا را شکست خورده و کفار قریش را پیروز میدان و منصور خداوند بدانیم؛ چرا که پیروزی ظاهری با آنها بود؛ اما منطق قرآن، ابوسفیانها را شکست خورده و رسول خدا را پیروز میدان احد میداند.
معیار و منطق قرآن در شکست و پیروزی این است که انبیاء و پیامبران و نیز مؤمنان و پیروان آنها همواره پیروز هستند؛ هرچند که به ظاهر در برابر لشکر کفر شکسته خورده باشند.
بنابراین حسین بن علی (علیهماالسلام) با خون خود بر یزید پیروز شد، انقلابش را جاودانه ساخت و پیامش را به گوش همه آزاداندیشان جهان تا قیام
قیامت رساند؛ هر چند که با معیارهای بنیامیه،
ابنتیمیه و همفکران او مغلوب لشکر یزید شدند و جان خود و یارانش را از دست دادند.
بر اساس همین منطق است که خداوند
هابیل را میستاید و از او با تکریم و تعظیم یاد کرده و کردار و رفتار او را الگوی دیگران معرفی میکند؛ اما وقتی از
قابیل سخن میگوید او را بازنده و زیانکار واقعی میداند:
«فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ اَخیهِ فَقَتَلَهُ فَاَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرین؛
نفس سرکش، کم کم او را به کشتن برادرش ترغیب کرد (سرانجام) او را کشت و از زیانکاران شد.»
با این که قابیل به ظاهر پیروز و موفق شده بود که وجود فیزیکی برادرش را از میان بردارد؛ اما از دیدگاه قرآن قابیل شکسته خورده وهابیل پیروز شده است.
با توجه به آن چه گذشت میگوییم:
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از خداوند میخواهد که نصرت و یاری الهی و ربانی خود را برای کسانی قرار دهد که امیر مؤمنان (علیهالسّلام) را یاری و با آن حضرت در مقابل دشمنانش ایستادگی میکنند، و از آن طرف خذلان و خواری دنیوی و اخروی خود را نصیب کسانی نماید که در مقابل امیرمؤمنان ایستادند،
بیعت با او را شکسته و در صف دشمنان آن حضرت قرار گرفتند.
طبق آن چه از منطق قرآن دانستیم، به این نتیجه میرسیم که امیر مؤمنان (علیهالسّلام) پیروز واقعی جنگهای سه گانه با
ناکثین،
قاسطین و
مارقین بوده و خداوند او و یارانش را نصرت و یاری کرده؛ هر چند که در ظاهر معاویه توانسته باشد حکومت را به دست بگیرد؛ چرا که امیر مؤمنان (علیهالسّلام) به دستور خدا و رسول او با آنها جنگیده است.
بزار در مسند خود مینویسد:
«حدثنا عباد بن یعقوب قال نا الربیع بن سعید قال نا سعید بن عبید عن علی بن ربیعة عن علی قال عهد الی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فی قتال الناکثین والقاسطین والمارقین؛
علی فرمود: رسول خدا، از من برای جنگ با ناکثین و قاسطین و مارقین پیمان گرفت.»
هیثمی بعد از نقل این روایت میگوید:
رواه البزار والطبرانی فی الاوسط واحد اسنادی البزار رجاله رجال الصحیح غیر الربیع بن سعید ووثقه
ابنحبان.
این روایت را بزار و
طبرانی نقل کردهاند که رجال سند بکی از نقلهای بزار صحیح است غیر از
ربیع بن سعید که
ابنحبان او را توثیق کرده است.
ابویعلی در مسند خود مینویسد:
«حدثنا الصلت بن مسعود الجحدری حدثنا جعفر بن سلیمان حدثنا الخلیل بن مرة عن القاسم بن سلیمان عن ابیه عن جده قال سمعت عمار بن یاسر یقول امرت ان اقاتل الناکثین والقاسطین والمارقین؛
عمار یاسر گفته است: به من دستور داده شد تا با ناکثین، قاسطین و مارقین بجنگم.»
دولابی در
الکنی و الاسماء همین مطلب را از عمار یاسر نقل میکند:
«۶۴۱ - حدثنا الحسن بن علی بن عفان، قال: ثنا الحسن بن عطیة، قال: ثنا ابوالارقم، عن ابی الجارود، عن ابی الربیع الکندی، عن هند بن عمرو، قال: سمعت عمارا یقول: امرنی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ان اقاتل مع علی الناکثین والقاسطین والمارقین؛
رسول خدا به من دستور داد تا در کنار علی با ناکثین و قاسطین و مارقین بجنگم.»
شاشی در مسند خود مینویسد:
«۳۲۲ حدثنا احمد بن زهیر بن حرب نا عبدالسلام بن صالح ابوالصلت نا عائذ بن حبیب نا بکر بن ربیعة وکان ثقة نا یزید بن قیس عن ابراهیم عن علقمة عن عبدالله قال امر رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علیا ان یقاتل الناکثین والقاسطین والمارقین؛
عبدالله بن مسعود میگوید: رسول خدا به علی دستور داد تا با ناکثین و قاسطین و مارقین بجنگد.»
طبرانی همین مطلب را از عبدالله بن مسعود نقل میکند:
«حدثنا الْهَیْثَمُ بن خَالِدٍ الدُّورِیُّ ثنا محمد بن عُبَیْدٍ الْمُحَارِبِیُّ ثنا الْوَلِیدُ بن حَمَّادٍ عن ابی عبد الرحمن الْحَارِثِیِّ عن ابراهیم عن عَلْقَمَةَ عن عبد اللَّهِ قال اَمَرَ عَلِیٌّ بِقِتَالِ النَّاکِثِینَ وَالْقَاسِطِینَ وَالْمَارِقِینَ؛
عبدالله بن مسعود میگوید: رسول خدا به علی دستور داد تا با ناکثین و قاسطین و مارقین بجنگد.»
و
حاکم نیشابوری همین مطلب را
ابوایوب انصاری نقل میکند:
«حدثنا ابوسعید احمد بن یعقوب الثقفی ثنا الحسن بن علی بن شبیب المعمری ثنا محمد بن حمید ثنا سلمة بن الفضل حدثنی ابوزید الاحول عن عقاب بن ثعلبة حدثنی ابوایوب الانصاری فی خلافة عمر بن الخطاب رضی الله عنه قال امر رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی بن ابی طالب بقتال الناکثین والقاسطین والمارقین؛
ابوایوب انصاری در دوران خلافت
عمر نقل کرد که: رسول خدا به علی دستور داد تا با ناکثین و قاسطین و مارقین بجنگد.»
مقدسی در
البدا و التاریخ مینویسد:
«فقال علی (علیهالسّلام) دعوهم حتی یاخذوا مالا ویسفکوا دما وکان یقول امرنی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بقتال الناکثین والقاسطین والمارقین فالناکثون اصحاب الجمل والقاسطون اصحاب صفین والمارقون الخوارج؛
علی میگفت: رسول خدا به من دستور داد تا با ناکثین و قاسطین و مارقین بجنگم. ناکثان کسانی هستند که
جنگ جمل را به راه انداختند و قاسطین کسانی هستند که در
صفین جنگیدند و مارقین
خوارج هستند.»
ابنحجر عسقلانی تصریح میکند که امیرمؤمنان (علیهالسّلام) به دستور رسول خدا با ناکثین، قاسطین و مارقین جنگیده است:
«فَائِدَةٌ کانت وَقْعَةُ الْجَمَلِ فی سَنَةِ سِتٍّ وَثَلَاثِینَ وَکَانَتْ وَقْعَةُ صَفِّینَ فی رَبِیعٍ الْاَوَّلِ سَنَةَ سَبْعٍ وَثَلَاثِینَ وَاسْتَمَرَّتْ ثَلَاثَةَ اَشْهُرٍ وَکَانَتْ النَّهْرَوَانُ فی سَنَةِ ثَمَانٍ وَثَلَاثِینَ
قَوْلُهُ ثَبَتَ اَنَّ اَهْلَ الْجَمَلِ وَصِفِّینَ وَالنَّهْرَوَانِ بُغَاةٌ هو کما قال وَیَدُلُّ علیه حَدِیثُ عَلِیٍّ اُمِرْت بِقِتَالِ النَّاکِثِینَ وَالْقَاسِطِینَ وَالْمَارِقِینَ رَوَاهُ النَّسَائِیُّ فی الْخَصَائِصِ وَالْبَزَّارُ وَالطَّبَرَانِیُّوَالنَّاکِثِینَ اَهْلُ الْجَمَلِ لِاَنَّهُمْ نَکَثُوا بَیْعَتَهُ وَالْقَاسِطِینَ اَهْلُ الشَّامِ لِاَنَّهُمْ جَارُوا عن الْحَقِّ فی عَدَمِ مُبَایَعَتِهِ وَالْمَارِقِینَ اَهْلُ النَّهْرَوَانِ لِثُبُوتِ الْخَبَرِ الصَّحِیحِ فِیهِمْ
اَنَّهُمْ یَمْرُقُونَ من الدِّینِ کما یَمْرُقُ السَّهْمُ من الرَّمِیَّةِ وَثَبَتَ فی اَهْلِ الشَّامِ حَدِیثُ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُوقد تَقَدَّمَ وَغَیْرُ ذلک من الْاَحَادِیثِ.»
جنگ جمل در سال سی و شش و جنگ صفین در
ربیع الاول سال سی و هفت بود که سه ماه به طول انجامید،
جنگ نهروان نیز در سال سی و هشت هجری اتفاق افتاد.
اهل جمل و صفین و نهروان همه متجاوز و ستمگر بودند؛ زیرا جنگ با این سه گروه به فرمان پیامبر بوده است که به علی فرمود: با ناکثین و قاسطین و مارقین میجنگید، این روایت را
نسائی در کتاب
خصائص و بزّار و طبرانی نقل کردهاند. اهل جمل همان ناکثان هستند که بیعت خودشان را با علی شکستند و قاسطین اهل
شام هستند؛ چون علیه حق قیام نموده و از بیعت سرپیچی کردند و مارقین اهل نهروان هستند که در خبر صحیح نیز آمده است که آنان از دین همانند خارج شدن تیر از کمان بیرون میروند و درباره اهل شام حدیث رسول خدا درباره عمار ثابت است که فرمود: گروهی متجاوز و ستمگر او را میکشند.
پس خداوند امیر مؤمنان و نیز عمار یاسر را یاری کرده؛ هر چند که عمار به دست «فئة باغیة؛ گروه نابکار» و امیرمؤمنان به دست
عبدالرحمن بن ملجم ـ باقی مانده خوارج ـ به شهادت رسیدند.
خداوند بنیامیه را خوار کرد؛ هرچند که به ظاهر بیش از هشتاد سال بر مردم تسلط داشتند و سرزمینهای زیادی را فتح کردند، و علی بن ابیطالب و یارانش را یاری کرد؛ هر چند که در برخی از مواقع به ظاهر شکست خورده و یا جان خود را از دست دادند.
تاریخ خود صادقترین گواه بر این مطلب است؛ چرا که محبت امیرمؤمنان، فکر، عقیده و مرام او همواره در قلب مردم عالم جای دارد،
مرقد مطهر او ملجا و پناهگاه عاشقان، و یاران او مظهر وفاداری و جانبازی در راه اسلام شناخته میشوند؛ اما با شنیدن نام بنیامیه چیزی جز سیاهی و تباهی، ظلم و جنایت، بیبندوباری و فساد در ذهن مردم جهان خطور نمیکند و این خود بهترین دلیل بر استجابت دعای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «آیا دعای رسول خدا (ص) در غدیر خم «اللهم انصر من نصره» مستجاب شد؟»