• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

درخواست حکومت (قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



در هر جامعه‌ای باید حکومتی وجود داشته باشد و حکومت، به معنای تدبیر امور اجتماعی یک جامعه است؛ پس باید بپذیریم کسانی حق دستور دادن و حکم
کردن دارند. در برابر، مردم مکلف‌اند دستورهای حاکم یا هیأت حاکمه را اطاعت کنند. اگر دستوری در کار نباشد، دیگر حکومتی وجود نخواهد داشت. اگر دستور و اوامری باشد، ولی کسی اطاعت نکند، حکومت بیهوده خواهد بود و اعتبار حاکم و محکوم بی‌فایده است.



ابراهیم (علیه‌السلام)، برای تدبیر امور مردم و اجرای عدالت، خواستار برقراری حکومت بودند:

•• «رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ»؛ «پروردگارا! به من علم و دانش ببخش، و مرا به صالحان ملحق کن!».

۱.۱ - تفسیر آیه



۱.۱.۱ - درخواست حاجت ابراهیم

بعد از آنکه ابراهیم (علیه‌السلام) نعمت‌های مستمره و متوالی و متراکم خدای تعالی را نسبت به خود یادآور شد که از روزی که خلق شده تا بی‌نهایت به وی ارزانی داشت و با ذکر این نعمت‌ها و تصور لطف و مرحمت الهی حالتی به او دست داد، آمیخته از جاذبه رحمت و فقر عبودیت و این حالت، او را واداشت تا به درگاه خدا اظهار حاجت نموده، باب سؤال را مفتوح دارد، ناگزیر سیاق سخن خود را که تا اینجا سیاق غیبت بود (و می‌فرمود: رب العالمین کسی است که مرا خلق کرده و هدایت می‌کند...) به سیاق خطاب برگرداند و روی سخن به خدای تعالی نموده، عرض حاجت کند.

۱.۱.۲ - مراد از رب العالمین

پس در جمله (رب - پروردگار من) کلمه (رب) را به ضمیر (یاء) یعنی به خودش نسبت داد، بعد از آنکه در چند جمله رب را به عنوان رب العالمین ستود و این بدان جهت بود که خواست رحمت الهی را برانگیخته و عنایت ربانی را برای اجابت دعا و درخواستش به هیجان درآورد.

۱.۱.۳ - مراد از حکم و الحاق به صالحین

مقصود از (حکم) و الحاق به صالحین که ابراهیم (علیه‌السلام) (از پروردگار خود تقاضا کرد (رب هب لی حکما والحقتی بالصالحین))
و در جمله (هب لی حکما) منظورش از (حکم)، همان است که در کلام گذشته موسی (علیه‌السلام) که فرمود: (فوهب لی ربی حکما)، گفتیم که حکم به معنای اصابه نظر و داشتن رای مصاب در مسائل کلی اعتقادی و عملی است و نیز در تطبیق عمل بر آن معارف کلی است؛ هم‌چنان که آیه (و ما ارسلنا من قبلک من رسول الا نوحی الیه انه لا اله الا انا فاعبدون) درباره معارف اعتقادی و عملی است که جامع همه آنها توحید و تقوا است، و نیز آیه (و اوحینا الیهم فعل الخیرات و اقام الصلوة و ایتاء الزکوة و کانوا لنا عابدین) که مربوط به یافتن راه سداد و هدایت به سوی صلاح در مقام عمل است و اگر در آیه مورد بحث حکم را نکره آورد، برای این بود که به عظمت و اهمیت آن اشاره کرده باشد.

۱.۱.۴ - مراد از صلاح

(و الحقنی بالصالحین) - کلمه (صلاح) - به طوری که راغب گفته - در مقابل فساد است و (فساد) عبارت است از تغییر دادن هر چیزی از آنچه طبع اصلی آن اقتضا دارد؛ در نتیجه صلاح به معنای باقی ماندن و یا بودن هر چیزی است به مقتضای طبع اصلیش، تا آنچه خیر و فایده در خور آن است بر آن مترتب گردد، بدون اینکه به خاطر فسادش چیزی از آثار نیک آن تباه گردد.
و چون کلمه (صالحین) در آیه مورد بحث مقید به صالحین در عمل و یا (اخلاق و یا) امثال آن نشده، قهرا مراد از آن تنها صالحین در ذات خواهد بود؛ هر چند که صلاح در ذات از صلاح در عمل منفک نمی‌شود؛ هم‌چنان که خدای تعالی فرمود: (و البلد الطیب یخرج نباته باذن ربه)

۱.۱.۵ - مراد از صلاح ذات

پس صلاح ذات به این است که استعدادش برای قبول رحمت الهی و ظرفیتش برای افاضه هر خیر و سعادت تمام باشد، که یکی از شئون این تمامیت همین است که دارای این صلاح باشد، و اعتقاد باطل یا عمل باطلی هم که مایه فساد آن است نداشته باشد، از اینجا روشن می‌گردد که صلاح ذاتی از لوازم موهبت حکم است - البته حکم به آن معنایی که گذشت - هرچند که حکم از نظر مورد اخص از صلاح است و اخص ‌ بودن آن روشن است. پس همین که آن جناب از پروردگار متعالش درخواست کرد که به صالحینش ملحق سازد، خود از لوازم درخواست موهبت حکم و از فروعی است که بر حکم مترتب می شود، در نتیجه معنای کلام آن جناب این است که: پروردگارا نخست موهبت حکم به من ارزانی بدار و سپس اثر آن را که صلاح ذاتی است در من تکمیل کن.

۱.۱.۶ - نکته

برخی احتمال داده‌اند که مقصود از «حکم» در آیه، ریاست بر مردم و منظور از «الحاق به صالحان»، درخواست توفیق اجرای عدالت بین آنان باشد.


درخواست حکومت برای تدبیر و اصلاح امور مردم، امری پسندیده است:

•• «رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ»؛ «پروردگارا! به من علم و دانش ببخش، و مرا به صالحان ملحق کن!».


تقاضای مشاغل حکومتی، حتی در حکومت‌های کفر و شرک جایز است:

•• «قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَآئِنِ الأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ»؛ «(يوسف) گفت: مرا سرپرست خزائن سرزمين (مصر) قرار ده، که نگهدارنده و آگاهم!».

۳.۱ - بررسی تفسیری آیه



۳.۱.۱ - یوسف خزانه‌دار مصر

ملک به حضرت یوسف گفت:
تو باید امروز در این کشور، مصدر کارهای مهم باشی و بر اصلاح امور همت کنی؛ چراکه طبق تعبیری که از خواب من کرده‌ای، بحران اقتصادی شدیدی برای این کشور در پیش است، و من فکر می‌کنم تنها کسی که می‌تواند بر این بحران غلبه کند، توئی. یوسف پیشنهاد کرد، خزانه‌دار کشور مصر باشد و گفت: مرا در رأس خزانه‌داری این سرزمین قرار ده؛ چراکه من هم حافظ و نگهدار خوبی هستم و هم به اسرار این کار واقفم (قال اجعلنی علی خزائن الارض انی حفیظ علیم).
یوسف می‌دانست یک ریشه مهم نابسامانی‌های آن جامعه مملو از ظلم و ستم در مسائل اقتصادیش نهفته است، اکنون که آنها به حکم اجبار به سراغ او آمده‌اند، چه بهتر که نبض اقتصاد کشور مصر را در دست گیرد و به یاری مستضعفان بشتابد، از تبعیض‌ها تا آنجا که قدرت دارد بکاهد، حق مظلومان را از ظالمان بگیرد، و به وضع بی‌سر و سامان آن کشور پهناور سامان بخشد.
مخصوصا مسائل کشاورزی را که در آن کشور در درجه اول اهمیت بود، زیر نظر بگیرد و با توجه به اینکه سال‌های فراوانی و سپس سال‌های خشکی در پیش است، مردم را به کشاورزی و تولید بیشتر دعوت کند، و در مصرف فرآورده‌های کشاورزی تا سر حد جیره‌بندی، صرفه‌جویی کند، و آنها را برای سال‌های قحطی ذخیره نماید؛ لذا راهی بهتر از این ندید که پیشنهاد سرپرستی خزانه‌های مصر کند. بعضی گفته‌اند ملک که در آن سال در تنگنای شدیدی قرار گرفته بود، و در انتظار این بود که خود را به نحوی نجات دهد، زمام تمام امور را به دست یوسف سپرد و خود کناره‌گیری کرد.
ولی بعضی دیگر گفته‌اند او را به جای عزیز مصر به مقام نخست وزیری نصب کرد، این احتمال نیز هست که طبق ظاهر آیه فوق، او تنها خزانه‌دار مصر شده باشد.
ولی آیات ۱۰۰ و ۱۰۱ همین سوره که تفسیر آن به خواست خدا خواهد آمد، دلیل بر این است که او سرانجام به جای ملک نشست و زمام‌دار تمام امور مصر شد، هرچند آیه ۸۸ که می‌گوید برادران به او گفتند: یا ایها العزیز، دلیل بر این است که او در جای عزیز مصر قرار گرفت؛ ولی هیچ مانعی ندارد که این سلسله مراتب را تدریجا طی کرده باشد، نخست به مقام خزانه‌داری و بعد نخست وزیری و بعد به جای ملک، نشسته باشد.


۱. شعراء/سوره۲۶، آیه۸۳.    
۲. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۱۵، ص۳۹۹.    
۳. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، لمفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۲۸۴.    
۴. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۱۵، ص۴۰۰.    
۵. آلوسی، شهاب الدین، روح المعانی، ج۸، ص۴۱۹.    
۶. شعراء/سوره۲۶، آیه۸۳.    
۷. یوسف/سوره۱۲، آیه۵۵.    
۸. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۰، ص۵ ۶.    



مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۱۲، ص۱۱۰، برگرفته از مقاله «درخواست حکومت».    


رده‌های این صفحه : حکومت | موضوعات قرآنی




جعبه ابزار