درجه علمی صحابه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
صحابه پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دارای درجات علمی مختلف هستند، تمامی صحابه بر حسب استعدادها و مواهب ذاتی و مقدار حضور علمی نزد پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، دارای درجات متفاوت بودهاند و هر یک طبق ظرفیت خود از آن منبع سرشار بهره بردهاند.
آنان در پیشگاه خدا درجات متفاوتی دارند؛ «هم درجات عندالله،
»
بی تردید، پس از
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) صحابه کبار بودند که مسؤولیت پخش و گسترش علوم و
معارف اسلامی را بر عهده داشتند؛ زیرا تنها آنان بودند که حاملان پرچم
هدایت و پیام رسان دستورات
شریعت بودند، و این افتخار را برای همیشه به خود اختصاص دادند.
آری، تمامی صحابه در مراتب علمی و دانش اسلامی یکسان نبوده و بر حسب استعدادها و مواهب ذاتی و مقدار حضور علمی نزد پیامبر اسلام، دارای درجات متفاوت بودهاند و هر یک طبق ظرفیت خود از آن منبع سرشار بهره بردهاند: «انزل من السماء ماء فسالت اودیة بقدرها؛
باران رحمت از آسمان
فیض الهی ریزش نمود و پهنای دشتها هر یک بهاندازه ظرفیت خود از آن لبریز شده، روان گشتند.»
«نرفع درجات من نشاء و فوق کل ذی علم علیم؛
درجه و مرتبه هر که را
مشیت و
حکمت ما (خداوند) اقتضا کند بالا میبریم و بالاتر از هر دارنده دانشی، دانشوری وجود دارد» یعنی مراتب تصاعدی دانش لایتناهی است.
«یوتی الحکمة من یشاء و من یوت الحکمة فقد اوتی خیرا کثیرا؛
خداوند به هر کس که بخواهد، حکمت ارزانی میدارد، و هر که بدو حکمت داده شد، هر آینه از ارزشهای فراوان بهره مند گردیده است.»
مسروق بن اجدع همدانی (وی از
تابعان و فقیهی پارساست.
شعبی میگوید: کسی را در طلب دانش، از او کوشاتر ندیدم.
معلم،
قاری و
مفتی بود. از
اصحاب امیرمؤمنان (علیهالسّلام) است و در تمام جنگهای حضرت شرکت کرد. به سال ۶۲ در سن ۶۳ سالگی دیده از جهان فرو بست.) میگوید: من با اصحاب پیامبر همنشینی کردهام؛ آنان را همچون آبشخورهایی یافتم که برخی یک نفر را سیراب میکند و برخی دو نفر و برخی ده نفر و برخی صد نفر را و برخی آن اندازه پر آب است که اگر تمام ساکنان زمین از آن بنوشند، جملگی را سیراب میسازد.
در عبارت
ابن کثیر آمده است: برخی از آبشخورها یک سوار را سیراب میکند، برخی دو سوار و برخی گروه فراوانی را سیراب میسازد
که مقصود او از این بخش که گروه فراوانی را سیراب میسازد،
امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) است که خود (
نهج البلاغه) در وصف خویش میگوید: کوه بلند را مانم که سیلاب از ستیغ من ریزان است و مرغ از پریدن به قلهام ناتوان.
و نیز مسروق میگوید: دانش به سه نفر ختم میگردد: علی بن
ابی طالب که
عالم مدینه است،
عبدالله بن مسعود عالم
عراق و
ابوالدرداء عالم
شام.
هرگاه اینان با یکدیگر بنشینند، دو دانشمند عراق و شام از دانشور مدینه پرسش نمایند، ولی او از آنان چیزی نمیپرسد.
ذهبی میگوید:
انصاف این است که صحابه در توان
فهم قرآن و درک معانی آن با یکدیگر تفاوت داشتند، و این تفاوت ناشی از تفاوت در اسباب و وسایل فهم قرآن است که در اختیار داشتند؛ مثلا آگاهی آنان نسبت به
زبان عرب یکسان نبود؛ برخی اطلاعات گسترده داشتند و آشنا با واژههای غریب ۷ بودند؛ همانند
عبدالله بن عباس، در حالی که برخی دیگر اینگونه نبودند. برخی از آنان همواره ملازم و همراه پیامبر بودند؛ لذا آن بخش از اسباب نزول را که دیگران نمیدانستند، اینان میدانستند؛ مانند علی بن ابی طالب (علیهالسّلام).
علاوه بر اینها، صحابه در درجه علمی و تواناییهای عقلی نیز یکسان نبودند، بلکه در این باب با یکدیگر تفاوت زیادی داشتند.
برای روشن شدن این تفاوت به نمونههای زیر توجه کنید:
عدی بن حاتم (وی فرزند همان
حاتم معروف است که ضرب المثل
سخاوت و
بخشندگی است. در سال نهم هجری با هیاتی، به پیامبر روی آورد. وی فردی بخشنده و شریف و در میان قوم خویش، دارای ایمان راسخ و عقیدهای استوار بود. از وی چنین روایت شده است که: هیچگاه نشد که وقت
نماز بر من آید مگر آنکه در خود به سوی نماز شوقی احساس میکردم، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وی را بسیار گرامی میداشت،
شعبی میگوید:
اشعث کسی را پیش او فرستاد و از وی خواست که دیگهای پدرش، حاتم را به
عاریه بدهد، عدی دیگها را پر ساخت و آنها را به سوی اشعث بردند، اشعث گفت: آنها را خالی خواسته بودیم. عدی پاسخ داد: من آنها را خالی عاریه نمیدهم. وی از
عثمان روی گردان و بر اطاعت امیرمؤمنان (علیهالسّلام) استوار بود. چشمانش در
جنگ جمل آسیب دید و دو پسر از او در رکاب حضرت علی (علیهالسّلام) شربت
شهادت نوشیدند. وی در
جنگ صفین نیز حضور داشت و به سال ۶۷ هجری در
کوفه در سن ۱۲۰ سالگی در روزگار
مختار بدرود حیات گفت.
) که عربی اصیل به شمار میرود از آیه مبارکه: «و کلو واشربوا حتی یتبین لکم الخیط الابیض من الخیط الاسود من الفجر؛
بخورید و بیاشامید تا روشنی
روز از تاریکی
شب بر شما نمایان شود» ظاهر آیه را دیده و چنین برداشت کرده است که باید دو ریسمان سفید و سیاه را در مقابل نور فجر گرفت و آنها را از هم تشخیص داد؛ لذا ریسمانهای سفید و سیاهی را زیر بالش خود نهاده بود و هنگام فجر به آنها مینگریست، ولی تشخیص یکی از دیگری برایش ممکن نگشت. به هنگام روز نزد پیامبر آمد و از کار خویش، آن حضرت را آگاه ساخت. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از این عمل وی چنان خندیدند که دندانهایشان پدیدار گشت، و در بعضی
روایات آمده که آن حضرت به وی فرمودند: معلوم میشود بالش تو خیلی پهن است!، کنایه از اینکه وی متوجه حقیقت امر نگردیده است. آنگاه به وی فرمودند: مقصود از آیه، پدیدار شدن سپیدی صبحدم از دل تاریکی شب است؛ سپیدهای که در افق (به شکل عرضی) در دل تاریکی شب که در شرف اتمام است ظاهر میشود.
در
تفسیر الدر المنثور آمده است:
اذان بلال یا سپیده دم مستطیلی (سپیده دم تابناک که بالا آمده است) شما را از خوردن سحری باز ندارد، بلکه با مشاهده سپیده دم آشکار در افق (که گسترده و قرمزگون است) چیزی نخورید.
در حدیث دیگر آمده است:
اذان بلال شما را از خوردن سحری باز ندارد؛ زیرا هنگام اذان وی هنوز شب هنگام است، و تا هنگام استماع اذان
ابن ام مکتوم بخورید و بیاشامید؛ زیرا وی تا فجر
طلوع نکند، اذان نمیگوید.
(محدثان مطلب را بدینگونه که گذشت درباره بلال و ابن ام مکتوم نقل کردهاند، ولی ظاهرا اشتباه است که یا از سوی
ناسخ رخ داده و یا از طرف
راوی صورت پذیرفته است، چون تنها موذن مورد اعتماد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و صحابه، بلال بود و ابن ام مکتوم مردی نابینا بود و اندکی قبل از طلوع سپیده دم اذان میگفت. سر تشریع دو اذان نیز که اهل مدینه تا به امروز بر این سنت باقی ماندهاند همین است.
مرحوم صدوق میگوید: پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دو موذن داشت: یکی بلال و دیگری ابن ام مکتوم که نابینا بود و قبل از طلوع صبح (فجر) اذان میگفت و بلال بعد از سپیده صبح اذان میگفت.لذا پیامبر فرمود: ابنام مکتوم در شب اذان میگوید و هرگاه اذان وی را شنیدید به خوردن و آشامیدن ادامه دهید تا آنگاه که اذان بلال را بشنوید.
اهل سنت در این حدیث تغییر داده و چنین گفتهاند که پیامبر فرمود: بلال در شب اذان میگوید. لذا هرگاه اذانش را شنیدید، خوردن و آشامیدن را ترک نکنید تا اینکه ابن ام مکتوم اذان بگوید.
)
امام باقر (علیهالسّلام) فرموده است: مراد از
فجر و سپیده دم؛ نوار سفید رنگی است که در دامنه
افق گسترده میگردد، نه آنکه به صورت عمودی مشاهده میشود.
عایشه از آیه مبارکه: یوتون ما آتوا؛ ارتکاب
گناه را فهمیده است، پنداری که با سیاق آیه (که در ستایش جایگاه حقیقی
مومنان وارد شده است) در تنافی کامل است. آیه شریفه چنین است: ان الذین هم من خشیة ربهم مشفقون (تا آنجا که میگوید:) و الذین یوتون ما آتوا و قلوبهم وجلة انهم الی ربهم راجعون. اولئک یسارعون فی الخیرات و هم لها سابقون؛
کسانی که از بیم پروردگارشان ترسانند ... و کسانی که آنچه باید بدهند، میدهند و دلهایشان ترسان است، بدان سبب که به سوی پروردگارشان باز خواهند گشت. آنان به نیکیها میشتابند و بدان پیشی گیرندگانند».
عایشه از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پرسید: آیا مومنی که دست به دزدی میزند، مرتکب
زنا میشود و
شرب خمر مینماید، او از خدا میترسد؟! حضرت فرمود: خیر؛ بلکه
مومن کسی است که
روزه میگیرد و نماز به پای میدارد و در
راه خدا انفاق میکند و از خدا هم میترسد.
کنایه از اینکه او
اطاعت الهی را به جای میآورد، ولی خوف آن دارد که مبادا نتواند اطاعت
حق را چنان که باید کامل و مطابق خواست الهی به جای آرد! شاید آنچه موجب اشتباه عایشه گردیده این باشد که آیه را به قصر (یاتون ما اتوا) (مقصود از قصر:
ثلاثی مجرد خواندن
آیه است و مقصود از مد:
ثلاثی مزید از باب افعال.) تصور نموده است به معنای (یعملون ما عملوا)؛ که ما در گذشته (این مطلب را به هنگام بحث از مساله
تحریف نزد
حشویه از عامر، ذیل شماره ۲۰ بحث کردیم.
) بطلان این قرائت را روشن ساختیم. قرائت صحیح با مد است؛ یعنی کارهای نیک را دور از
عجب و
ریا به جای آورند؛ تفسیر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز به همین نکته اشاره دارد.
زراره از
امام باقر (علیهالسّلام) نقل میکند که فرمود: روزی
عمار یاسر خدمت پیامبر عرض کرد: در شب
جنب شدم و آب جهت
غسل همراه نداشتم. حضرت فرمود: چه کار کردی؟ گفت: لباس خویش افکندم و تن خویش را به خاک مالیدم
آنگاه پیامبر به او
تیمم را آموخت؛ چه بدل از
وضو و چه بدل از غسل.
عمر بن خطاب آیاتی چند از
سوره عبس را خواند تا رسید به آیه: «فلینظر الانسان الی طعامه، انا صببنا الماء صبا، ثم شققنا الارض شقا، فانبتنا فیها حبا، و عنبا و قضبا، و زیتونا و نخلا، و حدائق غلبا، و فاکهة و ابا، متاعا لکم و لانعامکم؛
ما
آب را فرو ریختیم، سپس
زمین را شکافتیم، پس در آن دانه رویاندیم و
انگور و
سبزی و
زیتون و
درخت خرما و باغها که درختان بزرگ دارد و میوه و گیاه، که مایه برخورداری برای شماست و برای چهارپایان شما» (
اب: علف آماده برای جمع آوری یا
چریدن گوسفند را گویند که از
اب لکذا مشتق شده به معنای آماده شدن برای کاری. همچنین فاکهة عبارت است از میوه رسیده و آماده برای خوردن یا چیدن. در معجم الوسیط آمده است:
اب، به معنای علف است؛ چه سبز و چه خشک.) آنگاه گفت: معنای (فاکهه؛ میوه) را فهمیدم، ولی (
اب) یعنی چه؟اندکی در خود فرو رفت و سپس گفت: ای عمر! اینگونه سوالات تکلف و خود را به دشواری انداختن است، چه گزندی به تو رسد اگر معنای (
اب) را ندانی؟ از آنچه در قرآن برای شما به طور روشن بیان شده، پیروی نموده و بدان عمل نمایید و آنچه را نمیتوانید بفهمید به
خداوند واگذارید!
شاید تفسیر آیه را از وی پرسیدهاند و او در مقام پاسخ حیران مانده که چنین سخنی بر زبان جاری ساخته است.
همچنین روایت شده که قبل از عمر، از
ابوبکر درباره تفسیر این آیه پرسیدند؛ در جواب گفت: کدام آسمان بر من سایه افکند و کدامین زمین مرا بر روی خود نگاه دارد، آنگاه که درباره کتاب خدا سخنی ندانسته بگویم.
ابوعبیده از طریق
مجاهد از
عبدالله بن عباس نقل میکند که: «من معنای فاطر السماوات؛
» را نمیدانستم تا اینکه روزی دو بادیهنشین که بر سر چاه آبی با هم نزاع داشتند، نزد من آمدند، یکی میگفت: انا فطرتها، و دیگری میگفت: انا ابتداتها.
که هر دو به معنای حفر کردن است.
ذهبی میگوید: وقتی بر عمر بن خطاب معنای
اب و تخوف پوشیده میماند و از دیگران میپرسد و وقتی ابن عباس (که ترجمان قرآن است) معنای فاطر را نمیدانست مگر بعد از آنکه از دیگران شنید، تکلیف دیگر صحابه روشن است! شکی نیست بسیاری از آنان به معنای اجمالی و ابتدایی آیه اکتفا مینمودند؛ مثلا همین قدر که بدانند آیه مبارکه: «و فاکهة و ابا؛
» در صدد بر شمردن نعمتهایی است که
خداوند به بندگانش ارزانی داشته است، برایشان کافی بود، و وقتی مقصود آیه روشن و آشکار بود دیگر خود را برای فهم معنای تفصیلی آن، به زحمت نمیانداختند.
ذهبی میگوید: اگر ما به عصر صحابه بنگریم، در خواهیم یافت که همه
صحابه در فهم معانی قرآن یکسان نبودند، بلکه با هم تفاوت داشتند؛ بسیاری از
آیات که برای بعضی از آنان روشن بود، برای برخی دیگر مبهم و ناآشنا بود؛ این مطلب به تفاوت آنان از نظر توان فکری و شناخت شرایط زمانی و مکانی
نزول قرآن بر میگردد. از این هم بالاتر، آنان از نظر شناخت معانی لغوی واژگان قرآن نیز در یک درجه نبودند؛ عدهای از صحابه به پارهای از واژههای قرآن شناخت نداشتند. البته این موضوع نقص تلقی نمیشود، چون معانی همه واژهها را تنها معصوم میتواند احاطه پیدا کند و هیچکس هم ادعا نکرده است که تک تک افراد
امت باید همه واژههای زبان خود را بشناسند. وی در ادامه میگوید: از جمله شواهد ادعای ما، حدیثی است که
ابوعبیده در باب فضایل از انس نقل میکند؛ میگوید: عمر بن خطاب در حالی که بر منبر بود این آیه را خواند: «و فاکهة و ابا؛
» سپس گفت: معنای فاکهه را دانستم، ولی (
اب) به چه معناست؟ وی در خود فرو رفت و پس ازاندکی درنگ گفت: ای عمر! اینگونه پرسشها تکلف است. شاهد دیگر روایتی است که میگوید: عمر بر منبر بود و آیه: «او یاخذهم علی تخوف؛
» را خواند، آنگاه درباره معنای تخوف از حاضران پرسش نمود. مردی از
قبیله هذیل گفت: تخوف در نزد ما به معنای تنقص؛ اندک اندک شدن است، و این شعر را خواند:
تخوف الرحل منها تامکا قردا - کما تخوف عود النبعة السقن (رحل شبیه زین اسب است و بر پشت
شتر مینهند. تامک: کوهان شتر است. قرد: شتری است که موهای کوهان او به هم پیچیده شده است که گویا به منزله حفاظ برای آن به شمار میآید. نبع: درختی است که از چوب آن کمان و تیر میسازند. سفن: هر چیزی که با آن چوب میتراشند مانند سوهان و امثال آن. معنای بیت این است که جهاز شتر اطراف کوهان را سایید. و به رغم بلند بودن آن و پیچیده شدن در میان موهای به هم پیوسته، کنارههای آن را خورده و از موهای آن کاسته است، چنان که سوهان اطراف چوب گیاه نبعه را میتراشد تا از آن تیر و کمان ساخته شود.)
طبرسی میگوید: تخوف به معنای تنقص است و تنقص یعنی اینکه افراد را یکی پس از دیگری برچیند بهگونهای که در آخر هیچکس نماند، در این حالت بیم هلاکت و نابودی تدریجی میرود. آنگاه شعر بالا را با تغییر رحل به سیر آورده است.
فراء میگوید: تخوف در تفسیر به معنای تنقص است.
با توجه به مطالب یاد شده معنای آیه چنین میشود: خدای تعالی آنان را به تدریج نابود میسازد. امری که آنان را در ترس از نابودی قرار میدهد، این است که میبینند رو به کم شدن و نابودی تدریجی هستند. نظیر این مفهوم در برخی آیات دیگر هم آمده است: «افلا یرون انا ناتی الارض ننقصها من اطرافها؛
آیا نمیبینند که ما زمین را از اطراف آن میکاهیم؟» نظیر آیه ۴۱ در
سوره رعد آمده است: «اولم یروا انا ناتی الارض....
» مقصود از ارض (در این آیهها) آبادانی و عمران است که اندک اندک از آن کاسته میشود. «و لنبلونکم بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات؛
شما را به اموری از قبیل
ترس و گرسنگی و کاهش اموال و نتفوس و نعمتها،
امتحان خواهیم کرد.»
معرفت، محمدهادی، تفسیر و مفسران، ج۱، ص۱۸۷-۱۹۴.