داحس
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
داحِس، از جنگهای مشهور
عرب در روزگار
جاهلیت بود.
داحِس، از جنگهای مشهور
عرب (ایامالعرب) میان بنی عَبس
بن بَغیض
بن رَیث
بن غَطَفان و بنی ذُبیان
بن بغیض
بن ریث
بن غطفان، دو تیره از قبیلۀ
قَیس عَیلان ، روی داد
و در منابع، از آن با نامهای
حرب داحس،
(یومُ) حربِ داحس، الغَبراء، یا ایام داحس و الغبراء
و حرب
غطفان
یاد شده است.
داحس که در اصل نام اسبِ قیس
بن زُهَیر عَبْسی، فرزند رئیس قبیلۀ قیس عیلان، بود،
به قولی، یکی از سه
جنگ طولانی مدت اعراب در روزگار جاهلیت محسوب میشود.
این جنگ در حقیقت مجموعهای از جنگهای ناپیوسته بود که حدود پنجاه
یا چهل سال به درازا کشید.
راوی اصلی داستان جنگ داحس هِشام
بن محمدبن کَلبی است که کتاب وی با عنوان داحس و الغبراء
اکنون در دست نیست.
پس از آن، راویانی همچون ابوعُبَیدۀ مَعْمَربن مُثَنّی'
و ابن اَعرابی
این داستان را از ابنکلبی روایت کردهاند.
روایت مورخان بعدی عمدتاً به
ابوعبیده بازمیگردد
جنگ داحس به این سبب آغاز شد که زُهیربن جَذیمة
بن رَوَاحة عَبْسی، بزرگ قبیلۀ قیس عیلان، در یوْم (جنگ) رَحْرَحان به دست خالدبن جعفرِ کِلابی عامری کشته شد.
قیس
بن زهیر عبسی، که از وی به صاحب داحس یاد شده است،
به
مدینه رفت تا برای
جنگ با
بنیعامر آماده شود و
انتقام
خون پدرش را بگیرد.
قیس نزد اُحَیحَة
بن جُلاح، سالار قبیلۀ اَوْس، رفت و زرهی نیکو از وی خرید.
احیحه زرههای دیگری نیز به او بخشید و قیس نزد قبیلهاش بازگشت.
ربیع
بن زیاد عبسی به درخواست قیس با او همراه شد و چون
زره قیس را دید، آن را
تصاحب نمود و به اصرار قیس توجهی نکرد.
مدتی بعد، قیس خانوادهاش را به
مکه فرستاد و به کاروان خانوادۀ ربیع که در حال
کوچ بودند،
حمله کرد.
مادر ربیع گفت که اگر قیس آنها را رها کند، برای گرفتن زره وی
ضمانت میکند.
قیس قبول کرد اما ربیع زره وی را پس نداد.
از اینرو، قیس چهارصد
شتر ربیع را دزدید و در مکه فروخت و به جای آنها چندین
اسب ، از جمله داحس و غبراء، را خرید.
قیس که خودستا و
متکبر بود، در
مکه
تفاخر قریش را به
کعبه و
حرم برنتافت و با خاندانش نزد بنیبَدربن فَزارَه، از تیرههای ذبیان، رفت که با آنان خویشاوندی نَسَبی داشت.
حُذَیفَة
بن بَدر فزاری و برادرش، حَمَل، قیس را
پناه دادند.
اسبان قیس
حسادت حذیفه را برانگیخت.
چون ربیع
بن زیاد از
حمایت بنیبدر از قیس خبر یافت،
خشمگین شد اما بنیبدر جِوار (پناهندگی) قیس را لغو نکردند.
بعداً حذیفه از قیس ناخشنود شد و دنبال بهانهای میگشت تا او را براند.
چون قیس برای
عمره به مکه رفت، وَردبن مالک عبسی، هم قبیلهای قیس، با حذیفة
بن بدر دیدار کرد و گفت که اسبهای اصیل و غالب نزد قیس
بن زهیر است.
وی بدون اطلاع حذیفه، بر سر دو
اسب
نر و
ماده از اسبهای قیس با حذیفه
شرطبندی کرد.
هنگامی که قیس از مکه بازگشت، از حذیفه خواست تا شرطبندی را لغو کند، اما او نپذیرفت.
قیس دو اسب خود (داحس و غبراء) را برای
مسابقه انتخاب کرد و حذیفه نیز اسبهایش، خَطّار و حَنفاء، را برگزید
(قیس داحس را برگزید و حذیفه غبراء را).
بنابر پارهای روایات،
شرطبندی و
مسابقه میان حَمَل
بن بدر و قیس صورت گرفت.
قیس خط پایان را تا یکصد (یا ۱۲۰) تیرپرتاب (غَلْوة، هر
غلوه سیصد تا پانصد
ذرع بود)
اعلام کرد و حذیفه مسیر حرکت را از واردات (و به روایتی، از اُبْلی') تا ذات الاءصاد قرار داد.
گرو (بیست
شتر یا صد شتر) را به دست یکی از بنیثَعْلَبة
بن سعد سپردند و قرار شد برندۀ مسابقه صاحب نخستین اسبی باشد که از برکۀ واقع در خط پایان (ذات الاصاد) بنوشد.
حذیفه مردی از
بنیاسد را در
راه گمارد تا اگر داحس جلو افتاد، آن را از مسیر
منحرف کند.
داحس پیش افتاد و مرد اسدی ضربهای به آن زد و نزدیک بود
اسب و سوارش
غرق شوند.
غبراء پیش افتاد. سپس خطار، حنفاء و داحس یکی پس از دیگری رسیدند.
پسری که سوار داحس بود، ماجرا را به قیس گفت.
مرد اسدی نیز به کار خود
اعتراف کرد اما حذیفه این مطلب را
انکار کرد و
مدعی پیروزی در
مسابقه و گرفتن
گرو شد و گفت که دو اسبش پشت سرهم آمدهاند.
بنیفزارة
بن ذبیان نیز، بجز برخی، از رئیس خود (حذیفه)
حمایت کردند.
حذیفه پسرش، نَدبه، را نزد قیس فرستاد و گرو را از وی خواست. قیس با
نیزه ندبه را کشت.
پس از آن، قیس و بنیعبس کوچیدند و خونبهای ندبه را، که یکصد
شتر ده ماهه بود، به حذیفه پرداختند و غائله خوابید
(قیس، عَوْف
بن بدر، برادر حذیفه، را کشت)
(قیس، مالک، پسر حذیفه، را کشت)
(حذیفه نخست پذیرفت که گرو را به قیس بدهد، اما بعداً پشیمان شد و پسرش، ابوقُرفه، را نزد قیس فرستاد تا گرو را بگیرد و قیس او را کشت).
مالک
بن زهیر (برادر قیس که زنش از بنیفزاره بود و در میان آنان اقامت داشت) به دست بنیبدربن فزاره (خاندان حذیفه) کشته شد.
ربیع
بن زیاد عَبْسی،
شوهر خواهر حذیفة
بن بدر، با وجود کدورت پیشین با قیس
بن زهیر، از این حادثه ناراحت شد و به قیس پیوست.
خاندان و یاران قیس نزد ربیع
اقامت کردند و عَنْترة
بن شدّاد عبسی (متوفی ۲۲ قبل از
هجرت )،
شاعر و جنگجوی مشهور عرب، شعری در رثای مالک
بن زهیر سرود.
حَمَل
بن بدر به برادرش حذیفه گفت، مالک
بن زهیر را کشتی و ربیع را واگذاشتی و او
آتش
جنگ را برضد تو روشن میکند.
بنیذبیان و بنی عبس در کنار آبی به نام عَذَق، جنگی شدید کردند که نخستین جنگ آنها بود و به
شکست بنیذبیان انجامید و بسیاری از آنان، از جمله عوف
بن بدر کشته شدند.
ربیع
بن زیاد عبسی نیز حذیفة
بن بدر را
اسیر کرد و مردی عبسی او را با
شمشیر زخمی کرد.
میدانی
از جنگی که پس از
قتل مالک
بن زهیر صورت گرفت و به قتل عوف
بن بدر انجامید، به «یومالمُرَیقب» یاد کرده است.
بعداً،
قبیله غطفان گردآمدند و به کوشش آنان
صلح شد و حذیفه
آزاد گردید.
بعداً مالک
بن بدر، برادر حذیفة
بن بدر، به دست مردی از
بنیرواحه (از تیرههای بنوعبس) کشته شد و در پی آن،
فتنه میان عبس و ذبیان باز بالا گرفت که با
هزیمت
بنیعبس پایان یافت.
قیس به ربیع
بن زیاد گفت که باید با
بنیذبیان مکر کرد، زیرا اگر با آنها بجنگیم،
مقاومت خواهند کرد. پس، چند تن از فرزندان خود را بهعنوان
گروگان نزد آنان فرستاد تا وقتی که اختلافات
حل و فصل شود. گروگانها را نزد سُبَیع
بن عمرو ذبیانی، خواهرزادۀ حذیفة
بن بدر، نگه داشتند.
چون سبیع درگذشت، حذیفه با فریبکاری آن کودکان را از مالک، پسر سبیع، گرفت و هر روز یکی از آنها را با
تیر میزد تا همه را کشت.
پس از آن، بنیفزاره و بنیعبس در خاثِره روبهرو شدند.
در این
جنگ ، که حذیفة
بن بدر حضور نداشت، جمعی از بنیفزاره و همراهانشان، از جمله مالک
بن سبیع، کشته شدند
(در یعْمُرِیه دوازده نفر از بنیذبیان کشته شدند).
ابناثیر
در این مورد نوشته است که قیس
بن زهیر و بنیعبس، یکی از پسران حذیفه و سوارانی از ذبیان را کشتند.
حذیفه نیز با قوم خود (فزاره) در کنار آبی به نام عُراعِر با بنیعبس جنگید و بر آنان
غلبه یافت.
حذیفه برای جنگی دیگر، بنیذبیان را با خود همراه ساخت و به رأی برادرش (حَمَل
بن بدر) که خواهان
صلح بود، توجهی نکرد. بنیعبس چون خبر یافتند، به دستور قیس
بن زهیر، شتران خویش را شبانه حرکت دادند. سپس هنگام
صبح ، از راهی دیگر
کوچ کردند. حذیفه و بنوذبیان بر شتران بنیعبس دست یافتند. قیس با یاران خویش به
دشمن که پراکنده شده بود،
حمله کرد و بسیاری از ذبیان را غافلگیر کردند و کشتند.
حذیفه با جمعی از بنیذبیان گریخت.
قیس
بن زهیر همراه ربیع
بن زیاد و دیگر یارانش به آنان رسیدند و سر حذیفة
بن بدر و حمل
بن بدر را بریدند و حذیفه را
مثله کردند.
در این حادثه که از آن به نامهای (واقعۀ) البَوار، یومالهَباءَة
و یوم ذیحُسی'
یاد شده است،
از فزاره و قبایل متحدش، اَسَد و
غطفان ، بیش از چهار صد تن، و از بنیعبس بیش از بیست تن کشته شدند.
گفته شده است که
مادر قیس در این روز به دست حذیفه کشته شد.
شعرا دربارۀ این روز شعرهایی گفتند.
قیس
بن زهیر، ضمن اشعاری در رثای حذیفه، گفت: «بهترینِ مردم اکنون کنار مرداب هباءة بیجان افتاده است.
اگر
ظلم وی نبود، همۀ روزگار بر او میگریستم...
کاش داحس و غبرا نمیبودند».
پس از آن، بنیعبس که در سرزمین
غطفان عرصه را بر خود تنگ دیدند، در جستجوی متحدانی از میان قبایل
عرب برآمدند تا در پناه و جوار آنان زندگی کنند.
بنیذبیان نیز نزد سِنان
بن ابی
حارثه مرّی گردآمدند و او برای گرفتن
انتقام فزاره و بنیبدر (از ذبیان) بسیاری از اعراب را گردآورد و به سوی
بنیعبس حرکت کرد.
بنیذبیان و همراهانشان در ذاتالجَراجِر با بنیعبس جنگیدند.
روز بعد، جنگی سختتر درگرفت و بسیاری کشته شدند.
روز سوم، چون س
نانبن ابیحارثه دید که یارانش به
صلح تمایل دارند، از
جنگ دست کشید.
به دنبال آن، قیس و بنیعبس نزد بنیشیبان
بن بکر رفتند؛ اما پس از چندی کارشان به درگیری کشید و ناگزیر آنها را ترک کردند.
قیس و بنیعبس بعداً به هَجَر رفتند و مدتی کوتاه نزد بنیسعدبن زَید مَناة
بن تمیم به سر بردند.
گروهی از
بنیسعد با
بنیعبس درگیر شدند
و سپس
شاه هجر (جَون یا معاویة
بن حارث کِندی) را برضد بنیعبس
تحریک کردند.
در فَروق جنگی شدید رویداد و بنیعبس که یکصد سوار بودند، شاه هجر را
هزیمت دادند.
بنیعبس به عُراعِر رفتند و بنیکَلب به آنان
حمله کردند، اما بنیعبس آنها را
شکست دادند و اموالشان را به
غنیمت گرفتند.
سپس، بنیعبس به یمامَه نزد
بنیحنیفه رفتند و پس از سه سال اقامت در آنجا، بهترتیب، نزد
بنیضَبَّه و
بنیعامر و
بنیتَغْلِب رفتند.
بنیضبّه و
بنیعامر در این اندیشه بودند که از بنیعبس برضد
بنیتمیم کمک بگیرند.
در یوم شِعبجَبَلَه، که گفته شده چند سال پیش از تولد
پیامبر اکرم روی داد،
بنیعبس در کنار بنیعامر با
بنیذبیان و
بنیتمیم وارد
جنگ شدند.
چندی بعد، بنیعبس نزد قبیلۀ تَیم الرُباب اقامت کردند اما آنان بسیاری از بنیعبس را کشتند.
از اینرو، قیس
بن زهیر به بنیعبس که از جنگ و
مهاجرت خسته شده بودند، گفت که نزد خویشاوندان خود (بنیذبیان) بازگردند که
مرگ با آنها از زندگی با دیگران بهتر است.
پس بنیعبس بازگشتند و حِصن
بن حذیفة
بن بدر، رئیس بنیذبیان، آنان را پذیرفت و بنیعبس و بنیذبیان
صلح کردند.
گفته شده است که این
صلح به کوشش سِنان
بن ابی
حارثة مُرّی
یا
حارث
بن عَوف
بن ابی
حارثه مُرّی یا
هَرِم بن سنان
بن ابی
حارثه حاصل شد.
چندی بعد در یوم قَطَن بار دیگر مردی از بنیعبس کشته شد.
خونبهایی معادل دویست
شتر تعیین و صلح شد. یکصد شتر پرداخت گردید و پرداخت باقیماندۀ آن با ظهور
اسلام مصادف و ملغا شد.
بنا به روایتی، قیس
بن زهیر که از کار خویش در
قتل مردانی از بنیذبیان احساس
گناه میکرد، نزد بنیذبیان نرفت.
وی
توبه کرد و
نصرانی شد و به
عمان رفت.
در آنجا
رهبانیت
پیشه نمود و مدتی بعد، به دست مردی به نام حوج
بن مالک عبدی کشته شد.
بنا بر روایتی دیگر، قیس از میان بنینُمَیربن قاسِط زن گرفت و از او صاحب فرزندی به نام فَضاله شد که همراه هیئت بنیعبس به خدمت
پیامبر رسید و رسول خدا وی را برگروه همراهش که ده نفر بودند، ریاست داد.
به هر حال، مشهور است که قیس
بن زهیر قبل از
بعثت درگذشته است و اینکه بعضی، همچون حسن
بن عَرَفه در کتاب الخیل، گفتهاند که قیس تا زمان عمر زنده بوده است، درست نیست.
مورخان قیس را مردی صاحب
رأی و باتجربه دانسته و سخنان و نصایحی حکیمانه از او روایت کردهاند
و راوی جنگ داحس (ابنکلبی یا منابع وی) آشکارا از
بنیعبس طرفداری کرده است.
جنگ داحس یکی از مبدأهای گاهشماری نزد
اعراب جاهلی بود.
نام داحس، از آنجا که یادآور خاطرۀ
تلخ جنگی دراز مدت بود، مَثَلی رایج شد.
پس از ظهور
اسلام و مخالفتهای
قریش با
پیامبر اکرم ، کسانی همچون
ابوطالب و ابوقَیس
بن اَسْلَت، ضمن قصایدی، قریش را از
ستیزه با
رسول خدا و بر پا شدن
فتنهای مانند جنگ داحس برحذر داشتند
(۱) محمد ابناسحاق، سیرة ابناسحاق المسماة بکتاب المبتدأ و المبعث و المغازی، چاپ محمد حمیدالله، ترکیه ۱۹۸۱.
(۲) ابناثیر، الکامل فی التاریخ.
(۳) ابنحجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابة، چاپ علی محمد بجاوی، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۴) احمدبن محمد ابنعبدربّه اندلسی، العقد الفرید، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
(۵) ابنقتیبه، المعارف، چاپ ثروت عکاشه، قاهره ۱۹۶۰.
(۶) هشام
بن محمد ابنکلبی، جمهرة النسب، چاپ ناجی حسن، بیروت ۱۴۰۷/ ۱۹۸۶.
(۷) هشام
بن محمد ابنکلبی، کتاب نسبالخیل، روایة ابیمنصور الجوالیقی، چاپ نوری حمودی قیسی و حاتم صالح ضامن، بیروت ۱۴۰۷/ ۱۹۸۷.
(۸) ابنندیم، الفهرست.
(۹) ابنهشام ، السیرة النبویة، چاپ مصطفی سقا و ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، قاهره ۱۹۳۶.
(۱۰) ابوعبیدة معمربن مثنّی تمیمی بصری، دیوانالنقائض، بیروت ۱۹۹۸.
(۱۱) ابوالفرج اصفهانی.
(۱۲) جادالمولی و علی محمد بجاوی و محمدابوالفضل ابراهیم، ایام العرب فی الجاهلیة، افست (بیروت، دارالفکر)، جوادعلی، المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳.
(۱۳) اسماعیل
بن حماد جوهری، الصحاح، چاپ احمد عبدالغفور عطار، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۱۴) حمزۀ اصفهانی، سوائر الامثال علی افعل، چاپ فهمیسعد، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۸.
(۱۵) شریفعلی
بن حسین علمالهدی، کتاب امالی السید المرتضی، چاپ محمد بدرالدین نعسانی حلبی، قاهره ۱۳۲۵/۱۹۰۷، افست قم ۱۴۰۳.
(۱۶) محمدبن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، بیروت، دارالعلم للجمیع.
(۱۷) مسعودی، تنبیه.
(۱۸) مفضّل
بن سَلَمه، الفاخر، چاپ عبدالعلیم طحاوی و محمدعلی نجار، قاهره ۱۳۸۰/۱۹۶۰.
(۱۹) مفضّل
بن محمد ضَبّی، دیوان المفضّلیات، شرح ابومحمدقاسم
بن محمدبن بشّار انباری، چاپ محمد نبیل طریفی، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳.
(۲۰) احمدبن محمد میدانی، مجمع الامثال، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۲۱) یاقوت حموی.
(۲۲) یعقوبی، تاریخ.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «داحس»، شماره۵۰۶۶.