خُسْر (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خُسْر (به ضم خاء
و سکون سین) از
واژگان قرآن کریم به معنای كم شدن
و كم كردن است.
خسار مجموعاً سه بار در
قرآن آمده است.
مشتقات
خُسْر که در
آیات قرآن آمده عبارتند از:
خُسْراً (به ضم خاء و سکون سین) به معنای خسران؛
خَساراً (به فتح خاء) به معنای هلاكت؛
خَسِرُوا (به فتح خاء و کسر سین) به معنای زيان انداختند؛
لا تُخْسِرُوا (به ضم تاء و سکون خاء) به معنای كاستى نكنيد؛
يُخْسِرُونَ (به ضم یاء و سکون خاء) به معنای كم مىگذارند؛
الْخاسِرِينَ (به کسر سین و راء) به معنای زيانكاريد؛
الْخُسْرانُ (به ضم خاء و سکون سین) به معنای زيان؛
خاسِرَةٌ (به کسر سین و فتح راء) به معنای زيانبار؛
خْسَرُونَ (به سکون خاء و فتح سین) به معنای زيانكارترند؛
تَخْسِيرٍ (به فتح تاء و سکون خاء) به معنای جز به خسران انداختن است.
خُسْر به معنای كم شدن
و كم كردن است.
همچنين
خسران نیز به همین معنا آمده است.
در
مجمع ذيل
آیه ۲۷
بقره خسران را نقصان رأس المال
و از بين رفتن آن گفته است (زيان)
و خسر بر وزن فلس، فرس، قفل
و عنق آمده است.
به مواردی از
خُسْر که در
قرآن به کار رفته است، اشاره میشود:
در
قرآن مجيد فقط بر وزن قفل به كار رفته است مثل:
(وَ الْعَصْرِ • إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ) (به عصر سوگند، كه
انسانها همه در زيانند.)
(وَ كانَ عاقِبَةُ أَمْرِها خُسْراً) (
و عاقبت كارشان
خسران بود.)
امّا
خَسار در مجمع ذيل آيه ۲۷
بقره آن را هلاكت،
در
صحاح،
ضلالت و هلاكت،
در
قاموس، ضلالت
و زیان نقل شده است.
(وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً) على هذا معنى آن است كه «
قرآن ظالمان را جز هلاكت
و ضلالت نمیافزايد.»
ناگفته نماند: فعل
خسر از باب علم يعلم در
قرآن مجيد هم لازم آمده
و هم متعدى. مثل:
(قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ.) «آنان كه
لقاء اللّه را تكذيب كردند حقّا كه به زيان افتادند.»
(الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ) «آنان كه خود را به زيان انداختند ايمان نمی آورند.»
بايد دانست كه:
خُسر،
خُسران و خَسار يک معنى بيشتر ندارد
و آن نقصان
و كم شدن است؛ چنان كه صريح آيه:
(وَ لا تُخْسِرُوا الْمِيزانَ) (
و در سنجش كاستى نكنيد.)
(وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ) (ولى هنگامى كه براى ديگران
پیمانه يا
وزن مىكنند، كم مىگذارند.)
اين كه ضلالت
و هلاكت را از معانى آن شمردهاند بدان جهت است كه ضلالت
و هلاكت يک نوع نقصان
و زيان است.
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ (
و بعضى از مردم
خدا را تنها با زبان مىپرستند، اگر دنيا به آنها رو كند
و خيرى به آنان برسد، حالت اطمينان پيدا مىكنند؛ اما اگر مصيبتى براى امتحان به آنها برسد، دگرگون مىشوند
و به كفر رو مىآورند؛ به اين ترتيب هم
دنیا را از دست دادهاند
و هم
آخرت را
و اين همان
خسران و زيانِ آشكار است.)
در
قرآن مجيد فقط اين آيه است كه
(خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ) آمده است
و اين بدان جهت است كه شخص متلوّن در دنيا نفاقش در اثر پيش آمدها روشن شده
و مشتش باز میشود
و حيثيّت
و اعتبارش از بين میرود
و خوار
و بیقدر میگردد
و نيز در آخرت
خاسر و ذليل خواهد بود. راجع به اين آيه، مطلبى در «حرف» گذشت.
(فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ قُلْ إِنَ الْخاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ) (پس شما هر چه را جز او مىخواهيد بپرستيد كه زيانكاريد. بگو:
زیانکاران واقعى كسانى هستند كه سرمايه وجود خويش
و بستگانشان را در روز
قیامت از دست دادهاند. آگاه باشيد زيان آشكار همين است.)
نظير اين آيه، آيه ۴۵
شوری است كه فرموده:
(وَ تَراهُمْ يُعْرَضُونَ عَلَيْها خاشِعِينَ مِنَ الذُّلِّ يَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِيٍّ. وَ قالَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَ الْخاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَلا إِنَّ الظَّالِمِينَ فِي عَذابٍ مُقِيمٍ) (
و آنها را مىبينى كه بر آتش عرضه مىشوند در حالى كه از شدّت
ذلّت سرافكندهاند
و زير چشمى به آن نگاه مىكنند
و كسانى كه ايمان آوردهاند مىگويند: زيانكاران واقعى آنانند كه سرمايه وجود خود
و خانواده خويش را در روز قيامت از دست دادهاند؛ آگاه باشيد كه
ستمکاران آن روز در
عذاب دائم هستند!)
منظور از اين سخن كه زيانكاران
و هلاكت يافتگان، خود
و اهل خويش را در روز قيامت به زيان انداختهاند. يعنى چه؟
زيانكار فقط خودش را به هلاكت میاندازد اين چه ربطى به اهل دارد؟ آن وقت چرا فقط در قيامت به زيان میاندازد حال آن كه عمل
و رفتار
و تلقين او در دنيا نيز درباره اهلش اثر دارد؟
گفتهاند: چون زيانكاران ضلالت خود را بر اهل بيت
و خواصّ خويش تحميل میكنند بدين علّت آنها را نيز
خاسر میكنند.
ولى اين كلّيت ندارد.
(و إِنَ الْخاسِرِينَ...) جمع محلّى به الف
و لام مفيد كليّت است يعنى همه
خاسرين چنيناند. احتمال نزديک به يقين آن است كه مراد از
(أَهْلِيهِمْ) اهل آخرت است كه از عمل به وجود میآيد چنان كه به احتمال قوى مراد از اهل در آيه
(يُحاسَبُ حِساباً يَسِيراً وَ يَنْقَلِبُ إِلى أَهْلِهِ مَسْرُوراً) (به زودى به آسانى به حساب او رسيدگى مىشود
و خوشحال به سوى خانوادهاش باز مىگردد.)
اهل عمل است. اهلی كه از عمل انسان توليد شده،
و ربطى به اهل اين دنيا ندارد. در اين صورت چون زيانكاران
عمل صالح ندارند در آخرت اهل ندارند. يعنى اهل خود را هلاک كرده
و از بين بردهاند.
به نظر میآيد: منظور از
(خسروا، خسران) از بين بردن تمام رأس المال
و زيان كلّى است، يعنى نه از نفوسشان سرمايهاى مانده
و نه اهلى براى آنها به وجود آمده است
و (خسران) در آيه متعدى است در الميزان، بعد از ذكر قول اوّل احتمال فوق را نقل
و پسنديده است
و در مجمع آن را به حسن كه يكى از مفسران است نسبت میدهد
و از
ابن عباس نقل میكند: براى هر كس در
بهشت منزلى
و اهلى هست، هر كه اطاعت خدا كرد به او داده میشود
و هر كه نافرمانى نمود به آتش میرود
و منزل
و اهلش به اهل طاعت تحويل میگردد
و اين است معنى
(أُولئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ.) اين سخن با آيه ما نحن فيه قابل تطبيق است.
(وَ الْعَصْرِ • إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ • إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ) (به عصر سوگند، كه انسانها همه در زيانند؛ مگر كسانى كه ايمان آورده
و اعمال
صالح انجام دادهاند
و يكديگر را به اداى حق سفارش كرده
و يكديگر را به استقامت
و شكيبايى توصيه نمودهاند.)
به نظر میآيد مراد از «
خسر» كم شدن معمولى
و از بين رفتن عمر است
و اين يک حساب طبيعى است. هر كسى با دنيا آمدن عمر
و زندگانيش شروع میشود
و با مردن پايان میيابد. گذشت زمان به تدريج از عمر آدمى میكاهد. على هذا همه در نقصان
و كم شدناند.
اگر گویى: اين حكم شامل همه است،
صالح و طالح هر دو چنيناند پس چرا اهل ايمان
و نيكوكاران استثنا شدهاند؟
گویيم:
قرآن مجيد دنيا
و آخرت را يک جا حساب میكند
و آن دو را از هم جدا نمیداند. در اين صورت اگر دو دانه گندم را كه يكى بريان شده
و سلول زندهاش مرده
و يكى عادى است در زمين بكاريم هر دو مىپوسند
و تلخ میگردند ولى اوّلى فقط میپوسد
و چيزى از آن باقى نمىماند، امّا دوّمى در حال پوسيدن
و تلخ شدن جوانه میزند، ريشه میدواند، سر از خاک بيرون میكند
و به چيز ديگر كه عالى
و قوى
و پر بركت است تبديل میگردد.
حساب
مؤمن و کافر همين است. كافر فقط تباه
و تمام میشود، به تدريج زندگانى
و مهلت خود را از دست میدهد ولى مؤمن در حال كم شدن به شىء ديگر كه عالى
و قابل بقاست تبديل میگردد البته با توأم بودن حساب دنيا
و آخرت.
(وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً) (
و از
قرآن، آنچه شفا
و رحمت براى مؤمنان است، نازل مىكنيم؛ ولى ستمكاران را جز
خسران و زيان نمىافزايد.)
(وَ لا يَزِيدُ الْكافِرِينَ كُفْرُهُمْ إِلَّا خَساراً) (
و نيز كفرشان جز زيان
و خسران چيزى بر آنها اضافه نمىكند.)
(قَالَ نُوحٌ رَّبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِي وَاتَّبَعُوا مَن لَّمْ يَزِدْهُ مَالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلَّا خَسَارًا) (نوح بعد از نوميدى از هدايت آنان گفت: «پروردگارا! آنها نافرمانى من كردند
و از كسانى پيروى نمودند كه اموال
و فرزندانشان چيزى جز زيانكارى بر آنها نيفزوده است.)
همه با ضلالت تطبيق میشود.
آيه اوّل كه درباره
قرآن است حاكى از آن است كه
قرآن نسبت به مؤمنان
رحمت و شفاى دردهاى درونى
و بيرونى است ولى براى
کفّار موجب فزونى ضلالت
و تباهى است. آنها
قرآن را میشنوند
و به آن اعتنا نمیكنند
و حجّت بر ايشان تمام میشود
و آن سبب زيادت
خسار است. در دنيا همه چيز از جهتى خير
و به مناسبتى
شرّ است. همچنين است
قرآن مجيد نسبت به اشخاص ستمگر شرّ میباشد.
(أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحافِرَةِ ... قالُوا تِلْكَ إِذاً كَرَّةٌ خاسِرَةٌ) (مىگويند: «آيا ما به زندگى مجدد باز مىگرديم؟! آيا هنگامى كه استخوانهاى پوسيدهاى شديم ممكن است زنده شويم)؟!»، مىگويند: «اگر اين گونه، بازگشتى است زيانبار!»)
(حافرة) چنان كه در «حفر» گذشت به معنى خلقت اوّل است.
كفّار كه آيات قيامت را مىشنيدند میگفتند: يعنى چه بميريم، خاک شويم، باز به خلقت اوّل برگرديم؟! اين برگشت زيانبار
و بىفايده است. حالا كه اين طور است چرا مىميريم؟! «
(كَرَّةٌ خاسِرَةٌ): اى غير نافعة» (اقرب) بعضى گمان كردهاند: مراد از
(كَرَّةٌ خاسِرَةٌ) آن است كه كفّار عذاب را تصديق میكردند
و میگفتند: اگر زنده شديم بدبخت خواهيم بود. ولى به نظر ما اين سخن صحيح نيست زيرا آنها عذاب اخروى را باور نداشتند.
بلكه به
ظنّ قوى مراد آن است كه در اوّل گفتيم. معنى آيه چنين میشود: میگويند: آيا ما پس از پوسيدن به خلقت اوّل مردود
و باز گردانده خواهيم شد ... اين عودت
و رجعت زيانبار
و بىحاصل است.
(لاَ جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الآخِرَةِ هُمُ الأَ خْسَرُونَ) (بى ترديد آنها در آخرت، از همه زيانكارترند!)
(اخسرون) اسم تفضيل است
و حكايت از آن دارد كه در روز قيامت بعضىها
خاسر و بعضىها اخسراند. میشود گفت كه اهل عذاب همه اخسراند چنان كه در «احسن» گذشت. ولى از
قرآن مجيد پيداست كه اهل عذاب در عذاب متفاوتاند مثل
(إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ) (
منافقان در پايينترين دركات
و طبقات
دوزخ قرار دارند.)
لذا بهتر است بگوییم: اسم تفضيل داراى مفهوم است.
(فَما تَزِيدُونَنِي غَيْرَ تَخْسِيرٍ) «مرا جز به
خسران انداختن
و تباه كردن نمیافزایید.»
خسار مجموعاً سه بار در
قرآن مجيد آمده است.
•
قرشیبنایی، سید علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «خسر»، ج۲، ص۲۴۲-۲۴۶.