خواجه نصیر (دیدگاههای اقتصادی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خواجه نصیرالدین طوسی فیلسوف،
متکلم،
فقیه، ستارهشناس، ریاضیدان، منجم،
پزشک و معمار ایرانی سده هفتم است. از دیدگاههای اقتصادی وی میتوان به اصول اخلاق اقتصادی،
خانواده و
توسعه اقتصادی، مدیریت داراییها و غیره اشاره کرد.
محمد بن الحسن ابوعبدالله جهرودی طوسی مشهور به «
خواجه نصیرالدین طوسی» در تاریخ ۱۱
جمادیالاول سال ۵۹۷ هجری قمری (فوریه ۱۲۰۱م) در
طوس ولادت یافت.
پدرش از
ساوه بود و در طوس اقامت داشت. وی به تحصیل دانش علاقه زیادی داشت.
علوم دینی و علوم عملی (
اخلاق،
قرآن،
صرف و
نحو و
فقه) را زیر نظر پدرش و
منطق و
حکمت را نزد خالویش بابا افضل ایوبی کاشانی آموخت.
تحصیلاتش را در
نیشابور بهمدت هشت سال به اتمام رساند و در آنجا بهعنوان دانشمندی برجسته
شهرت یافت. بعد از آن، قصد عزیمت به
عراق نمود و پس از استفاده از محضر
ابنفقیه، در سال ۶۱۹ هجری یعنی در سن ۲۲ سالگی، موفق به دریافت اجازهنامه روایت گردید.
وی در همانجا دانش خود را در زمینه ریاضیات و ستارهشناسی تکمیل کرد و دوباره به
ایران و شهر طوس بازگشت. آوازه علمی وی درهمه جای شهر رسید.
برخی از آثار مهم اخلاقی، منطقی، فلسفی و ریاضی خود از جمله مشهورترین کتابش «اخلاق ناصری» را بهرشته تحریر درآورد.
وی سرانجام در روز هیجدهم ماه
ذیالحجه (
روز غدیر خم) بهسال ۶۷۲ هجری قمری در
بغداد بدرود
حیات گفت و بنابر وصیتش در شهر و در کنار بارگاه
امام موسی کاظم (
کاظمین) بهخاک سپرده شد.
بررسی دیدگاههای اقتصادی خواجه نصیرالدین طوسی بدین شرح هست:
خواجه نصیرالدین طوسی در کتابها و نوشتههای خود، اصول اقتصادی که باید هریک از افراد جامعه مراعات کنند را مورد بحث قرار میدهد. مهمترین این اصول، اصل کفاف است؛ بهاعتقاد وی، هرکس باید بهاندازه نیاز متعارفش در
جامعه از کالاها و خدمات ضروری استفاده کند.
یکی از کارهای جالب وی، بیان محتوای اقتصادی بسیاری از واژهای اخلاقی
اسلام است. از دیدگاه وی منظور از مواسات در اسلام، چیزی جز
مصرف اشتراکی نیست و مقصود از «
قناعت»، استفاده از کالاها و خدمات ضروری در حد ضرورت است. وی همچنین در مورد «
صله رحم» معتقد است که مقصود از آن، برقراری یک سیستم اشتراک اقتصادی فامیلی است. در مورد ظالمان معتقد است که ثروتمندان همواره از طریق
ظلم و
استثمار دیگران به
پول و
ثروت مافوق خود دست مییابند و از بزرگترین ظالمان، استثمارگران و سرمایهداران هستند.
خواجه معتقد است که استقرار
عدالت قلب
اقتصاد است و سایر مسائل اقتصادی اندامها و اعضای فرعی اقتصاد است؛ بنابراین اگر در یک جامعه، استثمار
انسان از انسان و استثمار انسان از انسانیت به هر شکل آن وجود داشته باشد، اقتصاد آن جامعه به بیماری قلب مبتلا است. همچنین خواجه استقرار عدالت را در سه چیز میداند: محو روابط استثماری در انباشت
ثروت و جمع
اموال، محو روابط استثماری در مبادلات و محو روابط استثماری در اعمال
کفر و مجازات یا اعطای پاداش و اعمال تشویقات.
خواجه بعد از بیان علت پیدایش خانواده، به نقش
خانواده در
توسعه اقتصادی اشاره میکند. دراین مورد، معتقد است که پدر خانواده باید استعداد هریک از فرزندان را کشف و با درآمد خود در شکوفا کردن هرچه بیشتر استعدادهای مذکور در زمینههای مختلف اقتصادی سرمایهگذاری کند. پدر خانواده، همچنین باید نقش هماهنگکننده فعالیتهای اقتصادی اعضای خانواده را نیز ایفا کند؛ بهطوری که همگی به کمال مطلوب برسند.
خواجه نصیر ایرانی، قبل از
آدام اسمیت اسکاتلندی و حتی قبل از
ابنخلدون تونسی در نوشتههای خود مسائل مربوط به تقسیم کار را عنوان کرده و به چهار مسئله عمده اشاره کرده است:
۱. انسان بدون کمک دیگران قادر به تهیه کلیه مایحتاج خود نیست.
۲. نیاز به
تعاون، پایه پیدایش
تقسیم کار است.
۳.
مبادله مازاد بر
مصرف باید براساس قسط و محو استثمار یکی از دیگری انجام پذیرد.
۴. در جامعه
تعاونی،
مصرف باید در حد کفاف انجام گیرد.
براساس این استدلال خواجه طوسی میتوان نتیجه گرفت که بیش از ۵۰۰ سال قبل از آدم اسمیت و
کارل مارکس، وی به نتایج زیر رسیده است:
ا. در تولید اجتماعی جامعه تقسیم کار امری ضروری است.
ب. ارزش مبادله کالا بر اساس مقدار کاری که برای
تولید آن انجام شده است، مشخص میشود.
عوامل تولید از دیدگاه خواجه به سه دسته تقسیم میشود:
ماده؛ کلیه عناصر طبیعت؛ مانند گیاه،
آب، معادن و مواد خام.
آلت؛ کلیه عناصر ساخت انسان و
الله است؛ که بهگونهای قوای انسان را در انجام وظایف خود کمک میکند.
خواجه کار را به دو دسته تقسیم میکند؛ کاری که نفس کار هدف نهایی ارائهدهنده آن است و کاری که نفس کار، هدف ارائهدهنده آن نیست؛ بلکه ارائهدهنده کار بهدنبال نیل به هدفی معین، کار را در اختیار قرار داده است. در مورد اول، خواجه کمکی که کار در اختیار قرار میدهد را بالذات و در مورد دوم بالعرض لقب داده است.
خواجه طوسی درآمد را به دو دسته تقسیم میکند: دسته اول درآمدهایی که به کفایت و
تدبیر و مهارت بستگی دارد. دسته دوم درآمدهایی که چنین بستگی در آن وجود ندارد. درآمدهای دسته اول درآمدهای ناشی از فعالیتهای اقتصادی است و درآمدهای دسته دوم ناشی از فعالیتهای اقتصادی نیست؛ مانند درآمد حاصل از مواریث، دریافت هدایا و شراکت در
تجارت. میتوان گقت که درآمد دسته اول ناشی از کار است و درآمد دسته دوم ناشی از
سرمایه یا درآمدهای ناشی از کار جاری و ناشی از کار گذشتگان.
خواجه معتقد است که باید درآمد را به دو بخش
مصرف و
پسانداز تقسیم کرد و پسانداز هم بهنوبه خود به امر سرمایهگذاری و دوباره تولید تخصیص پیدا میکند. او معتقد است اگر پسانداز و سرمایهگذاری انجام نپذیرد، مال اقتصادی از بین خواهد رفت و اقتصاد جامعه هلاک میشود.
با این بیان، میتوان گفت که خواجه هفتصد سال قبل از
جان مینارد کینز انگلیسی، درآمد را به دو بخش
مصرف و پسانداز تقسیم کرده است.
از جمله شرایط سرمایهگذاری که بهنظر خواجه باید رعایت شود این است که همواره باید سرمایهگذاری کمتر از پسانداز باشد؛ چراکه لازم است تا مقداری از درآمد خالص به امر ذخیره سرمایه اختصاص یابد تا در روز مبادا و از جهت مسائل احتیاطی بهکار گرفته شود.
از دیگر شرایط این است که سرمایهگذاری در رشتههایی که تولید مستقل ندارد، مانند صنایع وابسته که ادامه تولید آن به اداره بیگانه وابستگی دارد، منع شود.
بهعلاوه، سرمایهگذاری در تولید کالاهایی که مورد تقاضای مردم نیست یا تقاضای آن رو به کاهش است، نباید انجام شود. دیگر اینکه در سرمایهگذاری، باید رواج کار و
سود متواتر طلب شود؛ اگر چه نسبت به منافع بسیار (که بر وجه اتفاق اختیار میکند)، اندک باشد. عاقل باید از ذخیره کردن اقوات و اموال غافل نباشد؛ تا در اوقات ضرورت و تعذّر مانند سالهای قحطی
صرف کند؛ زیرا بهدست آوردن سود زیاد در یک ماه، کمتر از بهدست آوردن سود (به مقدار کم) در ده سال خواهد بود.
مدیریت داراییها (Portfolio Management)؛ در دهههای نیمه دوم قرن بیستم درباره ذخیره سرمایه گفته شده است که ذخیره سرمایه نباید به یک شکل نگهداری شود؛ زیرا ممکن است نرخ
بهره یا قیمت دلار و غیره کاهش یابد و صاحب سرمایه متضرر شود.
لذا نظریه جدید اقتصادی مدیریت داراییها وارد مباحث اقتصادی شد و بیان شد که: سرمایه ذخیره باید بین داراییهای مختلف تقسیم شود. خواجه نصیرالدین طوسی هفتصد سال قبل از آنکه اروپاییان چنین نظریهای عنوان کنند با کمال صراحت و روشنی میگوید که سرمایه ذخیره باید به یک شکل نگهداری نشود؛ تا از خطرات کاهش ارزش و دارایی مصون بماند. سرمایه نقدی، قوت و امتعه، املاک و غیره انواعی از ذخیره سرمایه هستند که خواجه ترکیبی از آنها را پیشنهاد میکند تا در صورت از بین رفتن یکی، آندو تا دیگر جبران مافات کنند.
در اقتصاد امروز گفته میشود که بسیاری از کالاها و خدمات را نمیتوانیم به هر مقدار که دلخواهمان است، تولید کنیم و مجبور هستیم که یک حداقل مقیاس را در آن مورد توجه قرار دهیم. برای مثال اگر یک کارخانه کفش داریم که ۱۰۰۰ جفت کفش در یک روز تولید میکند و تقاضای
بازار ۱۱۰۰ جفت کفش است، ما نمیتوانیم یک کارخانه دوم که ۱۰۰ جفت کفش در روز تولید میکند، تاسیس نماییم؛ زیرا ماشینآلات مربوطه غیر قابل خردشدن هستند و ما مجبور هستیم که یک کارخانه دیگر با ظرفیت تولید ۱۰۰۰ در روز تاسیس نماییم.
در اصطلاح اقتصادی، به این عدم قابلیت خرد شدن کالای سرمایهای یا کالای
مصرفی، قانون حداقل مقیاس گفته میشود. میتوان گفت که کاشف این قانون برای اولین بار خواجه طوسی بوده است. از بیان او در کتاب اخلاق ناصری میتوان دریافت که وی به مسائل زیر توجه داشته است:
۱. نمیتوان تولیدی کمتر از حداقل مقیاس داشت؛ زیرا که سبب انقطاع
ماده و اخلال
معیشت میشود؛
۲. کمبود عوامل تولید و کمبود کالا و خدمات، در مقایسه با نیازهای متعدد سبب میشود که هرکس آنچه بهدست میآورد، را بهگونهای از دستبرد دیگران حفظ کند.
۳. تخصیص و تقسیم کار سبب میشود، که یک نفر نتواند به کارهای گوناگون بپردازد و هرکس مجبور است که کار معینی بهعهده بگیرد.
بهعقیده وی چون بسیاری از کالاها فاسدشدنی است و تولیدکننده آن نمیتواند آنرا برای مدتی زیاد حفظ کند، بنابراین نیاز به پول احساس میشود؛ تا تولیدکننده آنرا با پول که فاسدشدنی نیست، مبادله کند.
همچنین بهعقیده وی، انسان همواره بیشتر از نیاز شخصی خود تولید میکند و بهعلت وجود تقسیم کار در جامعه، هریک از افراد مجبور هستند که آنچه خود تولید کرده و بیش از حد نیاز شخصیشان بوده است را دریافت کنند. در این نوع مبادله، یک تولیدکننده کالای فاسدشدنی تولید میکند (برای مثال ماست) و یک کالای فاسد نشدنی (مانند لباس گرم یا بلوز) میخواهد. در اینجا او نمیتواند کالای ماست خود را فرضا در تابستان تولید کرده نگه دارد ولی بلوز ندارد و در فصل زمستان معاوضه کند.
بنابراین امروز ماست خود را به کسی که به آن نیاز دارد ولی بلوز ندارد در ازای پول میفروشد و با این پول، در آینده بلوز مورد نظرش را خریداری میکند. بنابراین با توجه به نظریه اخیر، میتوان گفت که خواجه نصیرالدین طوسی هفتصد سال قبل از جان مینارد کینز انگلیسی، به سه وظیفه مهم پول (وسیله مبادله، وسیله شمارش و وسیله حفظ ارزش) که از طرف کینز معرفی شده است، پی برده و آنرا عنوان کرده است.
بنابر اعتقاد خواجه نصیر، پول باید مشخصات زیر را دارا باشد:
۱. همهپذیر و
عزت داشته باشد؛ کلیه افراد اعم از تولیدکنندگان یا خریداران آنرا قبول داشته باشند؛ مانند
طلا.
۲. فاسد نشدنی باشد؛ بهکلام خواجه استحکام مزاج داشته باشد.
۳. از نظر وزن سبک باشد؛ بهکلام خواجه کلفت حمل (سختی و رنج) نداشته باشد.
۴. قابلیت خرد شدن به قطعات کوچکتر، بهطوریکه کهاندکی از آن، دارای ارزش بسیار باشد را داشته باشد. بهکلام خواجه معادلاتاندکی از جنس آن بسیاری از دیگر چیزها باشد.
۵. استحالهپذیر نباشد. بهنظر او، پول حافظ ارزش کار (مشقت) است و اگر پول از بین برود، گویی کاری که انجام شده بود و پول نماینده آن بود، از بین رفته است. لذا پول به خودی خود، مورد نیاز نیست و تقاضای پول تقاضای اشتقاقی (مشتقشده) است. به این بیان که بهعلت داشتن قدرت خرید پول، مردم آنرا تقاضا میکنند.
طوسی از حکمرانان مغول میخواهد تا بر این نکته آگاه باشند که
کشاورزی اساس کل اقتصاد است و برای رسیدن به پیشرفت لازم است توجه کافی به این امر مبذول شود و تجارت و دیگر فعالیتها از جهت اهمیت در درجه دوم قرار دارند.
او پیشنهاد کاهش بار مالیاتی را مطرح ساخته و با وضع هر نوع مالیاتی که بهصورت صریح در
شریعت به آن اشاره نشده، مخالفت میورزد.
خواجه بر پسانداز تاکید داشته و علیه
اسراف و خرج پول برای خرید داراییهای غیر مولد از قبیل جواهرات و زمینهای غیرقابل کشت، هشدار میداد.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «خواجه نصیرالدین طوسی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۶/۶.