خلافت عباسی در عهد طاهریان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
طاهریان در طول قریب به پنجاه سال
حکومت بر
خراسان با چند تن از خلفای عباسی هم دوره بودهاند که به بررسی اجمالی وضعیت
حکومت اسلامی در عهد هر کدام از این خلفای هم عصر طاهریان پرداخته خواهد شد.
طاهریان در طول قریب به پنجاه سال
حکومت بر
خراسان با چند تن از خلفای عباسی هم دوره بودهاند که به بررسی اجمالی وضعیت
حکومت اسلامی در عهد هر کدام از این خلفای هم عصر طاهریان پرداخته خواهد شد.
حکومت اسلامی در زمان طاهریان شاهد تعداد بیشماری از حوادث سیاسی و تحولات اجتماعی و درگیریهایی است که همه
امت اسلامی و تمام مناطق جهان
اسلام را تحت تاثیر قرار داده است. اوضاع اجتماعی ـ سیاسی جامعه اسلامی چنان عرصه را بر همگان تنگ و تاریک نموده بود که بسیاری از
مسلمانان قدیمی ار حفظ
ایمان خویش ناتوان بودند. در چنین وضعیتی شرایط نومسلمانان زیادی که تعالیم اسلامی به درستی برای آنها تبیین نشده بود، بسیار بدتر بود. با توجه به
تسامح خلفای عباسی در زمینههای دینی و آزادی
عقیده، بستر شکل گیری و تاثیر پذیری فرهنگ و اندیشهها فراهم شده بود و توجه بعضی از خلفا مانند
مأمون به
علم و
دانش و شکل گیری موسسه دارالترجمه و به تبع آن ترجمه کتب ملل مختلف به زبان عربی نقش به سزایی در راهیابی معتقدات ملل دیگر به حوزه اسلام شد.
عهد مامون عصر
اعتلای فرهنگ و
تمدن اسلامی بوده است. نهضت ترجمه که در دوران عباسیان آغاز شده بود در این زمان به نقطه اوج خویش رسیده بود عالمان و دانشمندان اسلامی فقط به ترجمه اکتفا ننموده و در بسیاری از موارد به نتایجی بسیار فراتر از آنچه در کتب علمی غربی به آنها اشاره شده بود، رسیدند. در این ایام نقش
بیت الحکمه مانند یک دانشگاه مادر و بزرگ در تمام دنیا زبانزد همگان است.
مامون در زمان حکومت خویش آشکارا جانب
معتزلیان را گرفت و طرفدار
نظریه خلق قرآن شد. در جریان الزام مردم از جانب دستگاه حاکمه به داشتن
عقیده به خلق قرآن (این سالها به
ایام محنت مشهور گشت)،
اسحاق بن براهیم از مامون دستوری اکید دریافت کرد که وی را مکلف میکرد تمامی قضات،
محدثین و
فقها را در مورد
اعتقاد یا عدم اعتقاد به این نظریه (خلق قرآن) آزمایش نماید
در
تاریخ طبری قسمتی از متن نامه چنین آورده شده است: «پس این نامه امیرمؤمنان را که به تو مینویسد بر
جعفر بن عیسی و
عبدالرحمان ابن اسحاق قاضی بخوان و رای آنها را درباره
قرآن کشف کن و بگویشان که امیرمؤمنان در چیزی از امور مسلمانان کمک نمیگیرد، مگر از آن کس که به
اخلاص و
توحید وی
اعتماد داشته باشد و هر که مقر نباشد که قرآن
مخلوق است از توحید بری است. اگر در این باب به گفتار امیرمؤمنان قائل شدند به آنها بگوی تا کسانی را که در مجلسشان برای
شهادت درباره حقها حاضر میشوند امتحان کنند و گفتارشان را درباره قرآن کشف کنند، هر کس از آنها که نگفت قرآن مخلوق است شهادت وی را باطل شمارند و حکمی را به گفته او فیصل ندهند اگر چه
امانت و استقامت وی معلوم باشد. درباره آنها مراقبتی کن که خدای،
بصیرت بصیر را بدان بیفزاید و مشکوک الحال را از بی اعتنایی بدین خویش باز دارد و آنچه را که در این باب میکنی به امیرمؤمنان بنویس. ان شاء الله.»
با توجه به این نکته مهم که یکی از قویترین عوامل تشکیل دولت طاهریان در
ایران اسلامی به عنوان اولین خاندان حکومتگر ایرانی یا اولین دولت نیمه مستقل ایران بعد از اسلام، عزیمت مامون از خراسان به
عراق بوده است مناسب دانسته شد که به یکی از مهمترین دلایل این مهاجرت خلیفه مامون را هر چند مدتی قبل از تشکیل حکومت طاهریان اتفاق افتاده است، اشاره شود.
ابوعبدالله محمد بن اسماعیل
بن حسن (المثنی) معروف به
ابن طباطبا، در سال ۱۹۹ق. در
کوفه بپا خاست و مردم را به اطاعت از «
الرضا من آل محمد» دعوت کرد.
یکی از افراد و نیروهای وی، سری
بن منصور شیبانی، معروف به
ابن السرایا بود که به خاطر قدرت طلبی، ابن طباطبا را مسموم کرده به
قتل رساند؛
تا خود رهبری
قیام را بر عهده گیرد. این حرکت توانسته بود بر
بصره،
حجاز و
یمن مسلط شود.
بعد از جدی شدن حرکت ابوالسرایا،
حسن بن سهل (والی عراق)، سپاهی به فرماندهی
هرثمه بن اعین برای مقابله با وی فرستاد. هرثمه توانست بدون مشکل جدی بر این حرکت فائق آمده، پیروزمندانه وارد کوفه شود. ابوالسرایا هم بعد از چند مرحله فرار، در جلولاء دستگیر شده، نزد حسن به سهل در
نهروان فرستاده شد و به دستور وی در آنجا کشته شد.
بعد از آن خلیفه هرثمه را نامزد ولایتداری
شام و حجاز کرد؛ اما او به
مرو آمد تا خلیفه را از اوضاع عراق آگاه نمود؛ اما خلیفه او را محبوس ساخت و در نهایت به قتل رساند، کشتن هرثمه موجب شد تا سرداران سپاه
بغداد به
خشم آیند و بر علیه حسن
بن سهل دست به شورش بزنند، آنها
منصور بن مهدی را امیر خویش خواندند؛ ولی منصور عنوان خلافت را نپذیرفت. عباسیان بغداد که از اقدام مامون در
ولیعهد کردن
امام رضا (علیهالسّلام) راضی نبودند، او را از خلافت خلع کردند و
ابراهیم بن مهدی را خلیفه خود خواندند، ابراهیم تا دو سال در بغداد عنوان خلیفه را دارا بود و حسن
بن سهل برای سرکوبی او نتوانست کاری را انجام دهد. مامون آنگاه که از اوضاع آشفته بغداد مطلع شد تصمیم گرفت به سمت عراق حرکت کند، او بعد از کشتن فضل
بن سهل و به
شهادت رساندن امام رضا (علیهالسّلام) در سال ۲۰۴ ه ـ به بغداد آمد
و مامون
احمد بن ابوخالد را وزیر خود نمود و به
طاهر بن حسین ولایت خراسان را داد، طاهر در خراسان دعوی استقلال کرد و نام مامون را از
خطبه انداخت و هسته دولت طاهریان را پدید آورد.
از دیگر حوادث زمان مامون
شورش ابن شبث بود؛ نصر
بن سیار شبث عقیلی که
بیعت امین را بر عهده داشت و هواخواه او بود در
شهر کیسوم در شمال حلب میزیست با کشته شدن امین به دشمن مامون تبدیل گردید و سر به شورش برداشت و توانست بر
شهرهای اطراف خویش چیره گردد و با پیوستن نیروهای از اعراب، موفق به عبور از
فرات شده و به پیش روی خویش ادامه داد و حتی با پناه به قلعه کیسوم چندین سال در مقابل طاهر نیز ایستادگی نمود. عبدلله نیز برای تکمیل کار پدر به همان امر مامور شد و برای از بین بردن
فتنه ابن شبث با تمام قدرت و توان وارد عمل شد. و بالاخره موفق شد پس از چند سال نصر را دستگیر نموده و قلعه کیسوم را نیز ویران نماید.
عبدالله پس از پیروزی بر ابن شبث از سوی مامون برای دفع شورش ابن سری و آرام سازی اوضاع
مصر که گروهی اندلسی اسکندریه را تصرف نموده بودند و آتش
آشوب میان
عرب شمال و جنوب در گرفته بود، عازم آن دیار شد. و در راه عزیمت به مصر، موفق گردید که
دمشق و نواحی اطراف آن را نیز آرام سازد. وی تمامی
شهرهای را مطیع و قلعهها را ویران ساخت و نیز با امان دادن به مردم،
خراج را از آنها برداشت.
این اقدامات عبدالله سبب شد تا ورود مصر باعث شادمانی اهالی آن دیار گردد به گونهای که در خیرمقدم وی چنین گفتند: «از جانب مشرق جوانی نورس- منظورش عبدالله
بن طاهر بود- سوی ما آمد به هنگامی که دنیای ما پر از فتنه بود و بر هر ناحیه از ولایت تسلط جویی تسلط یافته بود، و مردمان از آنها به محنت بودند، وی دنیا را سامان داد، بی گناه را ایمنی داد و بدکار را به هراس افکند و رعیت به
اطاعت وی آمد.»
کیفیت ورود عبدالله به مصر و آوازه فتوحات وی سبب شد برخی از دشمنان از جمله عبدالعزیز جروی از یاغیان و شورشیهای نامدار منطقه ضمن ملاقاتی با عبدالله در جنوب مصر اعلام کند که او و پدرش همیشه مطیع خلیفه بودهاند.
پس از آن برای نبرد با دیگر شورش معروف، عبیدالله
بن سری حرکت نمود و به سرعت توانست او را شکست دهد.
و بعد او را در محاصره خود قرار دهد. ابن سری پس از آن که شکست نهایی خود را پیش بینی نمود، برای جلب رضایت عبدالله هزار دختر و پسر را به همراه کیسههایی پر از دینار شبانه نزد عبدالله فرستاد. اما عبدالله این هدایا را نپذیرفت و گفت: «اگر من در روز
هدیه ترا قبول میکردم در شب هم میپذیرفتم. «بل انتم بهدیتکم تفرحون؛
شما به هدیه خود خرسند میشوید.» «فلناتینهم بجنود لا قبل لهم بها و لنخرجنهم منها اذلة و هم صاغرون؛
ما سپاهی برای آنها خواهیم فرستاد که آنها طاقت
جنگ او را نخواهند داشت و ما آنها را با
ذلت اخراج خواهیم کرد که آنها خوار باشند.»
بعد از آن بود که ابن سرری به این شرط که هر چه از اموال گرفته است از آن خودش باشد، تسلیم عبدالله
بن طاهر شد. یعقوبی از عبدالله نقل میکند که اعلام نموده بود که علاوه بر پذیرش شرط مزبور حتی آماده بوده است که برای جلوگیری از خونریزی گونه خود را بر
زمین بگذارد.
نبردهای تابستانی که در جبهه
روم ادامه داشت و منحصر به حمایت از مرزهای اسلامی شام و جزیره (منطقهای در شمال
سوریه) بود، ادامه یافت. آخرین آنها، حملاتی بود که مامون، به سالهای ۲۱۶
و ۲۱۸ق.
آن را رهبری کرد. اما حمله اخیر در
شهر طرسوس متوقف شد، چرا که مامون در آن سال و در همان
شهر درگذشت.
پس از آن، حملات تابستانی متوقف شد و مرزهای اسلامی هدف رومیان گشت. در سال ۲۴۳ق. رومیان به مرزهای جزیره حمله کرده، به
شهر شمشاط رسیدند.
و از آنجا به «دیاربکر» نزدیک شدند. هم چنین در سال ۲۴۵ق. از جبهه «انطاکیه» به مرزهای شام حمله کردند.
اما حملات تابستانی مسلمانان که به رهبری
علی بن یحیای ارمنی و عمر
بن عبدالله اقطع برای مقابله با حملات رومیان صورت گرفت، سودی نبخشید و آن دو در نبرد با رومیان کشته شدند.
خرمدینیه گرایشی دینی ـ سیاسی است که ریشه در اندیشههای
مزدکی و به طور کلی اندیشههای کهن ایرانی دارد. از نظر سیاسی، هدفش سرنگونی دولت
مسلمانان با تکیه بر اقوام محلی است که تا اواخر قرن دوم هنوز به اسلام گرایشی نداشته و نگران سلطه
اعراب بر سر زمینهای خود بودند
حرکت
بابک یکی از پایدارترین این جنبشها در منطقه
آذربایجان ایران است که دامنه آن تا بخشهای مرکزی ایران گسترش یافت. حرکت بابک میان حرکتهای مشابه، حرکتی نسبتا پایدار بود که برای یکی ـ دو دهه به درازا کشید. دلیل آن صرف نظر از زیرکی بابک، به دلیل صعب العبور بودن منطقه انتخاب شده و پیوند آن با نواحی
ارمنستان و نیز گستردگی نفوذ آن در اقوام محلی بود. استفاده از قلعههای مهم که یکی از مهمترین آنها قلعه بذ بود، در این مقاومت را طولانی کرد.
بابک رهبر گروهی از
خرمیه بود که حرکت نژاد پرستانهای را بر ضد حکومت در اواخر عهد
مامون آغاز کردند و توانست نیروهای زیادی را از مناطق مختلف غیر عرب گرد خود جمع نماید.
معتصم سپاهی را به فرماندهی افشین به جنگ با بابک فرستاد که موفق شد آنها را شکست داده، بابک را نیز به قتل برساند.
قیام مازیار بن قارن در سال ۲۲۴ق. مازیار از سوی مامون به حکومت طبرستان منصوب شد؛
اما پس از مدتی اعلام استقلال نموده و با جمع آوری و تدارک نیرو قیام و بر ضد حکومت شورش کرد. وی توسط نیروهای ارسالی خلیفه شکست خورده و به قتل رسید.
از دیگر حوادث این دوره شورش برخی قبایل در سرزمین حجاز میباشد. بنی سلیم و برخی دیگر از طوایف در حجاز فساد نمودند، بازارها را یغما کرده و مردم را بسیار آزار دادند. راهها را مسدود نموده و سپاه والی
مدینه را تارومار کردند و مانع
حج گزاردن افراد میشدند.
واثق به سال ۲۳۰ سپاهی به فرماندهی بغای بزرگ سردار ترک به سوی بنی سلیم فرستاد که پس از کشتن پنجاه تن از ایشان و به اسارت گرفتن تعدادی دیگر و زندانی نمودن تعداد بیشتری از آنان به کار خویش پایان داد. زندانیان در مدینه خواستند از زندان بگریزند و در مدینه فساد کنند. مردم آنها را در محاصره گرفتند و همه را کشتند.
واثق نیز چون در رواج
عقاید معتزله میکوشید و اندیشههای آنها را با خشونت به مردم تحمیل میکرد و همین قضیه مردم بغداد را برانگیخت.
احمد بن نصر یکی از کسانی بود که مخلوق بودن قرآن را منکر بودند و به همین جهت کینه واثق را در دل میپروراندند و عزل او را خواستار بودند. عده بسیاری به دور نصر گرد آمدند و روزی را برای انجام قیام معین کردند؛ اما توطئه پیش از آن که خطرناک شود فاش گردید.
احمد بن نصر و یاران وی دستگیر شدند و ایشان را به
سامرا نزد واثق بردند و او مجلسی برای
مناظره ترتیب داد و شورش و قیام بر ضد خلافت را مسکوت گذاشت و با
احمد بن نصر درباره خلق قرآن به گفتگو پرداخت به او گفت:
احمد درباره قرآن چه میگویی؟ گفت: کلام خداست. گفت: مخلوق است؟ گفت: کلام خداست. گفت: درباره خدا چه میگویی آیا به
روز قیامت او را توانی دید؟ گفت: ای امیرمؤمنان در حدیث آمده که
پیغمبر فرموده
روز رستاخیز پروردگارتان را خواهید دید چنانکه مهتاب را میبینید و ما پیرو حدیثیم. واثق به حاضران گفت: درباره او چه میگوئید؟
قاضی عبدالرحمن بن اسحاق گفت: خونش
مباح است. دیگری گفت: ای امیرمؤمنان
خون وی را بده تا بنوشم! حاضران همه موافقت کردند جز ابن
ابی داود قاضی القضاة که گفت: ای امیرمؤمنان! کافری است که باید به
توبه وادارش کرد شاید بیمار است و یا عقلش خلل دارد. اما وی از عقیده خود باز نگشت و واثق شمشیر عمرو
بن معدیکرب قهرمان معروف
عرب را که در خاندان عباسی به یادگار بود بخواست و چند ضربت به سر و گردن وی زد. یکی از نزدیکان خلیفه نیز ضربتی زد و گردن نصر را برید و سرش را جدا کرد آنگاه سر را به بغداد فرستادند و چند روزی در ناحیه غربی و چند روز در ناحیه شرقی به نمایش گذاشته شد. بر گوش وی رقعهای بود که این سر
مشرک گمراه
احمد بن نصر است که خدایش بدست
هارون الواثق بالله بکشت که
حجت در کار
خلق قرآن و انکار
تشبیه بر او تمام بود و توبه بر او عرضه شد و انکار ورزید و
خدا را
شکر که وی را به
جهنم خویش برد.
متوکل با خلفای پیش از خود متفاوت و با آنها سخت دشمنی داشت. مامون، برادرش
معتصم و واثق به اندیشههای معتزلی علاقه مند بودند.
از میان آنها مامون کما بیش علائق شیعی هم داشت. اما متوکل تحت تاثیر سنیان افراطی بود و در روزگار وی
اهل حدیث که سنیان متعصبی بودند کاملا بر وی چیره شدند. شاید همین امر سبب شد تا متوکل در سال ۲۳۶ق. به تخریب
مرقد امام حسین (علیهالسّلام) دست زد. رئیس پلیس وی اعلام کرد که پس از سه روز، هر کس را بر سر قبر امام یافتند دستگیر و زندانی خواهند کرد. سپس، آن ناحیه را آب انداخته و کشت کردند.
وی آشکارا در مجالس
لهو و
لعب خود به
امام علی (علیهالسّلام) توهین میکرد. همنشینان متوکل برخی از سنیان ناصبی مانند
علی بن جهم،
عمر بن فرح و
عبدالله بن محمد هاشمی بودند. آنها او را از دوستی با
علویان پرهیز داده، علیه آنان تحریک میکردند. یک بار شاعری که اشعاری در مذمت
شیعه سروده و حقانیت عباسیان را ـ در برابر
علویان در جانشینی
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در اشعارش آورده بود، حکم امارت
بحرین و
یمامه را همراه با هدایای بسیاری دریافت کرد.
یکی از حوادث مهم دوران متوکل طوفان سختی بود که بر بغداد و بصره و کوفه و دیگر
شهرهای عراق وزید و کشت و چهارپایان را از بین برده و خواربار در بازارهای بغداد بسیار کمیاب شد و همه جا
قحطی حکمفرما شده و به سبب آن مردم بسیاری تلف شدند. و نیز در دوران وی رومیان ضعف عباسیان را فرصت شمردند و دست اندازی به قلمرو اسلامی را آغاز کردند و
شهر دمیاط را گرفتند و مردم را به قتل رساندند و
مسجد جامع شهر و خانههای ایشان را به آتش کشیدند
متوکل به سال ۲۴۷ هجری به دست شماری از ترکانی که در دربارش بودند به قتل رسید و فرزندش منتصر به جای وی نشست.
متوکل در سال ۲۳۵ سه فرزند خویش را به عنوان
ولیعهد خویش مشخص کرد،
محمد را ولیعهد اول کرد و بدو لقب
منتصر داد و
ابوعبدالله را ولیعهد دوم نمود و بدو لقب
معتز داد و ابراهیم را ولیعهد سوم کرد و لقب
موید را بدو داد،
وقتی متوکل کشته شد با منتصر به عنوان خلیفه بیعت شد، او برادران خویش را از خلافت خلع کرد و در نهایت دو برادر در نامهای چشم پوشی خود را از خلافت اعلام کردند.
منتصر بخلاف پدر با
علویان از در ملایمت در آمد و آن وحشتی که در ایام متوکل بود از بین رفت و زیارت
قبر حسین (علیهالسّلام) آزاد شد دستور داد که
فدک را به فرزندان
امام حسن (علیهالسّلام) و امام حسین (علیهالسّلام) برگرداندند.
یزید مهلبی در این باب شعری گفته است، بدین مضمون: «با طالبیان از پس آنکه مدتها مورد نکوهش بودند نیکی کردی و الفت را بخاندان هاشم باز آوردی و آنها را از پس دشمنیهای مستمر ببرادری کشانیدی.»
ترکان که در این دوران خود را همه کاره حکومت میدیدند به رقابت و درگیری درونی پرداختند و میان سرداران بزرگ آنان اختلاف شدیدی پدید آمد و حتی یکی از سرداران نزدیک به خلیفه مستعین را به قتل رساندند و این منجر به شورش عمومی ترکان در
شهر سامره گشت.
خلیفه به ناچار برای دوری از این حوادث و به همراه جمعی دیگر از ترکان در سال ۲۵۱ق. به بغداد گریخت. ترکان که به وخامت اوضاع واقف گشته بودند گروهی را برای دلجویی خلیفه و دعوت بازگشت به سامره به آن
شهر اعزام نمودند. اما
مستعین با مخالفت اطرافیان مخصوصا
محمد بن عبدالله
بن طاهر با این درخواست آنان مخالفت ورزید.
ترکان که از عمل
محمد بن طاهر به خشم آمده بودند بازگشتند و معتز را از زندان بیرون آورده و با او به خلافت بیعت کردند. معتز راتبه و عطای دو ماهه مردم را پرداخت نمود. چون این خبر به گوش
محمد بن عبدالله رسید کوشش نمود راههای ورود آذوقه و خوار و بار به سامره را مسدود نماید و همچنین بنا به دستور مستعین به تحکیم استحکامات نظامی بغداد پرداخت.
معتز نیز که خود را در چند قدمی خلافت میدید برادرش
ابواحمد موفق را به
جنگ با مستعین و
محمد بن عبدالله فرستاد و او
شهر بغداد را به محاصره خویش در آورد. این محاصره نزدیک به یازده ماه به طول انجامید و در تمام این مدت
محمد بن عبدالله به همراه خویشاوندانش تلاش فراوانی از خود به نمایش گذاشتند؛ اما طولانی شدن محاصره و شکایت مردم و بازرگانان به همراه مکاتبات فراوانی که بین موفق و شخص
محمد بن عبدالله صورت میپذیرفت موجب شد تا
محمد بن عبدالله ابتدا پیشنهاد دهد که معتز به ولایت عهدی نائل شود؛ ولی پس از رد این پیشنهادش به معتز متمایل شده و با او بیعت نماید. این چرخش ناگهانی
محمد بن عبدالله از آن روی بود که مستعین دستور داده بود، وی را به قتل برسانند؛ «مستعین بغا و وصیف را گفته بود که
محمد را بکشند، ولی آن دو از فرمان سر بر تافته بودند».
بالاخره در روز
عید فطر وصیف و بغا و
محمد بن عبدالله با صحبتهای زیاد موفق به راضی کردن مستعین شدند که تسلیم شده و خود را از خلافت خلع نماید؛ البته با گرفتن هزینههای هنگفت سالانه.
بیعت محمد بن عبدالله با معتز سبب ناخشنودی و خشم گروهی از مردم شد؛ مسعودی در کتاب
مروج الذهب شعری را در همین زمینه چنین نقل میکند: «ترکان یک سال در اطراف ما بودند و کفتار از سوراخ خود در نیامد و با ذلت و زبونی بماند و همین که نمودار شد فرومایگی خیانتکار نیز معلوم شد که حق مستعین را رعایت نکرد و با حوادث زمانه بر ضد او همدست شد. فرومایگی و نابکاری و زبونی را با هم جمع کرد و نگاه داشت تا مایه ننگ خاندان طاهر باشد.» .
عبیدالله
بن عبدالله
بن طاهر برادر
محمد بن عبدالله بود و
عصا و
شمشیر و جواهر خلافت را نزد معتز آورده شاهک خادم نیز همراه وی بود.
محمد بن عبدالله درباره شاهک به معتز نوشت: «کسی که میراث پیمبر را برای تو میآورد شایسته است که مورد رعایت باشد.»
ایتاخ که به برکت سیاستهای جدید حکومت عباسی توانسته بود برای خود مناصب مهمی تدارک ببیند به نحوی بر امور مسلط شده بود که حتی خلیفه را جرات درشتی با او نبود نقل است که یک شب با متوکل
شراب میخورد. متوکل با او عربده کرد. ایتاخ آهنگ کشتن خلیفه نمود. فردای آن روز متوکل از او پوزش خواست، و کسانی را واداشت تا او را به
حج ترغیب کنند. پس ایتاخ از متوکل اذن خواست که به حج رود. متوکل اجازه داد، و بر او خلعت پوشید و او را فرمان داد به این صورت که بر هر
شهری که میگذرد امیر باشد.
ایتاخ در ماه ذی القعده سال ۲۳۴ یا ۲۳۳، به حج رفت، و سپاهی همراه را با خود به همراه برد. چون او رفت، متوکل وصیف خادم را به مقام حاجبی درگاه ارتقاء داد. چون ایتاخ از حج برگشت، متوکل برای او هدایای گران بها فرستاد و مهربانیهای زیادی نسبت به وی نشان داد. ولی در عین حال به اسحاق
بن ابراهیم
بن مصعب نوشت، که او را حبس کند. چون ایتاخ نزدیک بغداد شد، اسحاق به او نوشت که متوکل فرمان داده که به بغداد درآید، تا بنی هاشم و دیگر مردم از او دیدار کنند، و در خانه خزیمة
بن خازم مستقر گشت و به مردم بر حسب مقام و طبقاتشان، جوایزی اهدا نماید. او نیز چنین کرد. اسحاق بر در بایستاد، و اصحابش را از ورود به خانه منع نمود. و کسانی را بر درها به نگهبانی گماشت. سپس پسران او، منصور و مظفر را نیز دستگیر نمود و نیز کاتبان او وهب و قدامة
بن زیاد را، و در واقع او را حبس خانگی نمود.
ایتاخ نزد اسحاق
بن ابراهیم کسانی فرستاد که توصیه کنند با پسرانش مدارا ورزد. او نیز با پسران وی با مدارا رفتار نمود. ایتاخ همچنان در زندان بود، تا درگذشت. گفته شده است که آب را به رویش بستند، تا از تشنگی هلاک شد. پسرانش هم همچنان در زندان بماندند تا منتصر به خلافت رسید و آن دو را آزاد نمود.
در این دوره خلفا بیشتر در پی جمع آوری ثروتهای شخصی و پر کردن خزانه خود بودند. تا آنجا که خلیفه و افراد وابسته به وی، دارای
اموال و ثروتهای فراوانی بودهاند که در مواقع مقتضی جهت بهره برداری سیاسی، در میان مردم هم تقسیم میکردهاند. برای نمونه میتوان به این گزارش
طبری از بخشش منصور خلیفه عباسی اشاره کرد: ابو جعفر به یک روز ده میلیون درهم بر گروهی از مردم خاندان خویش پخش کرد و به هر یک از عموهای خویش یک میلیون درهم داد.
ولی این بخششها را نسبت به همه مردم و به یک اندازه انجام نمیدادند، بلکه این امر تابعی از شرایط سیاسی و اجتماعی و موقعیت خاص خلیفه بوده است.
هر چند در بخشی از این ایام رونق مالی و
ثروت فراوان دولت، زمینه رفاه عمومی را نیز فراهم کرده بود. ولی در این دوران نیز، هیچ کس در امنیت مالی و روانی قرار نداشت، زیرا همانطور که در کتاب ضحی الاسلام آمده است، ثروت در آن زمان در یک لحظه پدید میآمد و در همان لحظه به باد میرفت. زیرا همان گونه که موهبت و بخشش خلفا و کارگزاران آنها در آن عصر بی اندازه و بدون حساب بود،
خشم و
نفرت آنان نیز قاعده خاصی نداشت. وی در ادامه میگوید: «مصادره و غارت اموال نکبت زدگان و ربودن ثروت توانگران از یک طرف و بخشیدن آن به دیگران از طرف دیگر مکرر روی میداد، هر یک از بزرگان که فریفته یک نغمه جانفزا میشد یا یک بیت
شعر توجه وی را جلب میکرد، یا یک کلمه
تملق میشنید هزاران درهم و دینار میبخشید، یا از یک شخص بیزار میشد خون او را میریخت و دارایی وی را به یغما میبرد».
کشورداری طاهریان؛
روابط عباسیان و سامانیان
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «خلافت عباسی در عهد طاهریان»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۱/۲۲. سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «خلافت عباسی در عهد طاهریان»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۱/۲۲.