خطابیه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خطّابیه، فرقهای از غالیان زمان
امام صادق علیه
السلام و یکی از فرقههاى منحرف منسوب به
شیعه میباشد. در فقه از این عنوان به مناسبت در باب
طهارت نام بردهاند.
یکی از عوامل
فرقه سازی، انحراف از عقاید حقه است. به هر دلیلی
اعتقاد باطل و یا
بدعت در دین میتواند عاملی موثر برای
انحراف و تبدیل آن به یک جریان عمومی در برابر مکتب
حق شود یکی از این فرق که منشا آن را میتوان انحراف از حق دانست فرقه خطابیه است. این
فرقه در میان فرق درون شیعی عملکرد اعتقادی شدیدتری داشته است. از این جهت مانند
فرقه مغیریه و نیز
منصوریه میباشد. در این فرقه با انحراف این گروه از
امام صادق (علیهالسّلام) روبرو هستیم اینک با
اشاره به این جریان عوامل
انحطاط این فرقه را بررسی میکنیم.
محمد بن مقلاص (مقلاس) بن خطاب اجدع کوفی از غلامان و موالیان
بنی اسد فرزند
ابی زینب الزراد (البزاز) موسوم به مقلاص کنیه او ابواسماعیل و
ابو ظبیان است و کنیه معروفش ابوالخطاب بوده و فرقه او به این
کنیه منسوب است. نام او غالبا در کتب با توجه به کنیه معروفش یعنی ابوالخطاب ذکر میشود. اما تعابیری از
اسم و کنیه او نیز میشود، مجموعا به چنین عناوینی معروف هستند: محمد بن مقلاص، ابن ابی زینب، محمد بن ابی زینب، ابوالخطاب بن ابی زینب، اباالخطاب الاسدی.
علامه حلی در رجالش از بعضی نقل کرده که اسم ابی الخطاب را زید معرفی کردهاند.
او ابتدا از یاران و نزدیکان
امام صادق علیه
السلام به شمار میآمد تا جایی که به نقل
کلینی رابط
امام و یارانِ دیگر ایشان بود و امام، یاران خود را به دوستی با وی
امر کرده بودند.
ابوالخطّاب بعدها، به دلیل عقاید
غلو آمیزش، احتمالا قبل از ۱۳۰ مورد
لعن و
تکفیر شدید امام صادق قرار گرفت.
او خودش را به امام صادق (علیه
السّلام) نزدیک میکرد تا با استفاده از موقعیت آن حضرت در میان
شیعه به اهداف پلیدش دست یابد.
و به همین دلیل روایاتی از امام صادق (علیه
السّلام) دارد و مانند
راویان و شاگردان دیگران حضرت به آخذ
علم از امام رو آورده بود تا جایی که او را از بزرگان و اجلای اصحاب امام (علیه
السّلام) معرفی میکنند.
اما امام (علیه
السّلام) به
کذب او پی برد و به هدف شیطانی او واقف شدند و او را به شدت از خود طرد نمود در بیزاری از او تا سر حد امکان عمل نمود و به اصحابش فرمود که ایشان هم از ابوالخطاب دوری گزینند.
ابوالخطاب وقتی دید که این گونه از خانه
اهل بیت (علیهمالسّلام) طرد شده، مستقلا برای خود دعوی
امامت نمود و عقاید غلو گونه خویش در مورد اهل بیت (علیهم
السّلام) را
اشاعه داد. در ابتدای امرش از دوستان اهل بیت (علیهم
السّلام) محسوب میشد ولی بعد آهنگ ناسازگاری سر داده و به
دشمن امام (علیه
السّلام) تبدیل شد.
بنابه گزارش ملل و نحل نویسان، ادعاهای وی در تغییر و تحول بود.
۱. ابتدا
ائمه اطهار (علیهمالسّلام) را
نبی میپنداشت سپس به
الوهیت ایشان اعتقاد پیدا کرد
که این خطابه به تعبیر
امام جواد علیه
السلام ناشی از خلط میان محدَّث و
نبی بوده است.
۲. قائل به الوهیت امام صادق (علیه
السّلام) و
آبای طاهرینش بود.
۳. امام صادق (علیه
السّلام) و
آبای طاهرینش را فرزندان
خداوند و دوستان خدا میدانست.
۴. خدا بودن نوری است در
نبوت و نبوت نوری است در امامت و عالم از این انوار خالی نیست.
همچنین معتقد بود نور یا روح الهی در بدنهای امامان به
ارث میرسد.
۵. امام صادق (علیه
السّلام) را خدای زمان خویش میدانست و چون خدا به این عالم نازل شد به صورت امام صادق (علیه
السّلام) شد.
۶.
نماز مغرب را تا زمانی که
شفق غائب و ستارگان دقیق پیدا شود به تاخیر میانداخت.
۷. روزه
ماه شعبان را مانند
ماه مبارک رمضان واجب نموده و بر
افطار آن
کفاره قائل بود.
۸.
نماز و
روزه و زنا و خمر و
فواحش را اسم اشخاص میدانست نه اسم
تکلیف .
۹. محرمات را
مباح نمود و فرائض را ساقط کرد.
۱۰.
شهادت زور و
دروغ را به نفع موافقین و علیه مخالفین مباح دانست.
۱۱.
معرفت امام را موجب تحلیل هر حرامی میدانست.
۱۲. مدعی بود که امام صادق (علیه
السّلام) او را بعد از خودش
وصی و قیم قرار داده و
اسم اعظم را به او آموخته سپس مدعی نبوت، و بعد مدعی
رسالت شد.
۱۳. پس از آن،
حضرت محمد صلی اللّه علیه وآله و
سلم، علی علیه
السلام و دیگر امامان را خدا خواند و پس از آنکه امام صادق وی را طرد و لعن نمود، خود را خدا خواند.
۱۴. گفته شده است ابوالخطّاب در فرائض دینی به پیروان خود تخفیف میداد
و
شهادت دروغ را به نفع پیروان خود جایز میشمرد.
۱. قائل به الوهیت امام صادق (علیه
السّلام) و فرستاده او را نیز ابی الخطاب میدانستند.
۲. قائل بودند که ابی الخطاب امر به
اطاعت از امام صادق (علیه
السّلام) (به عنوان الوهیت) و
احلال محرمات و ترک واجبات و
اباحه شهوات نموده.
۳. به دلیل این آیه شریفه «یرید الله ان یخفف عنکم؛
خداوند میخواهد کار را بر شما سبک کند...»، میگفتند به خاطر ابی الخطاب، در
احکام بر ما تخفیف داده شد.
۴. به امام صادق (علیه
السّلام) در مورد این آیه «وهو الذی فی السماء اله وفی الاررض اله؛
او کسی است که در آسمان معبود است و در زمین معبود ...» خبر رسید که اصحاب ابی الخطاب اله در
زمین را به معنی امام میدانند و امام صادق (علیه
السّلام) این قائلین را شرتر از
یهود و
نصاری و
مجوس و کسانی که
شرک ورزیدهاند معرفی کرد.
۵. به
شهادت زور عمل میکردند و به همین دلیل
شافعی شهادت خطابیه را جایز نمیشمرد.
۶. هر کس خود را منسوب نسبی به
آل محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بداند نسبش
باطل است بر خدا
دروغ بسته؛ بلکه ایشان ظروف تجلی خدا هستند.
۷. خطابیه به نام حضرت صادق (علیه
السّلام)
لبیک میگفتند همان طور که مسلمانان در
حج برای خدا میگویند.
۸. یکی از موثرترین اعمالی که اصحاب ابوالخطاب برای از بین بردن مکتب اهل بیت (علیهم
السّلام) بکار گرفت،
تحریف در روایات بود به همان شیوه که
مغیره بن سعید از یارانش میخواست به این صورت که کتب روایی اصحاب امام صادق (علیه
السّلام) را از آنها
امانت میگرفتند و در آنها تصرف مینمودند و در بین آن احادیث به همان
اسانید به
جعل و دروغ میپرداختند سپس آن کتب را به صاحبانشان بازگردانده و با این عمل به تحریف جدی در
احادیث پرداختند و این مطلب تا زمان
امام رضا (علیهالسّلام) نیز ادامه داشته و این واقعیت را امام رضا (علیه
السّلام) به
یونس بن عبدالرحمن تذکر میداد.
۹. پیروان ابوالخطّاب، فرزندان و شیعیان امام حسین را فرزندان و دوستان خدا میخواندند.
۱۰. آنان با تأویل
آیه ۷۲ سوره ص عبادت و طاعت ائمه را واجب میدانستند.
۱۱. به عقیده آنان امامان حجتهای
خدا بر
خلق و دانای همه
علوم اند.
۱۲. پیروان ابوالخطّاب به رغم آنکه قائل به الوهیت امام صادق بودند، ابوالخطّاب را برتر از ایشان و برتر از
حضرت علی میدانستند.
۱۳. همچنین مدعی بودند امام صادق کتابی به نام جَفر مشتمل بر همه علوم به آنها دادهاست که به سبب آن به همه چیز علم دارند.
۱۴. خطابیه،
ابوبکر ،
عمر ،
عثمان و بیشتر
صحابه را به دلیل جلوگیری از امامت علی علیه
السلام کافر شمرده و تعدادی از آنان مانند
معاویه و
عمرو عاص را مصداق برخی واژههای قرآنی چون
خَمْر ،
مَیسِر ،
جِبْت و
طاغوت معرفی میکردند.
۱۵. خطابیه براساس آیه ۴۴
سوره مؤمنون در هر زمان به وجود دو امام، یکی ناطق و دیگری صامت معتقد بودند.
به این ترتیب که در زمان حیات
پیامبر ، امام علی را امام صامت و پیامبر را امام ناطق میدانستند که پس از رحلت پیامبر، حضرت علی امام ناطق شد
و همینطور دیگر امامان تا زمان
امام صادق که وی را امام ناطق و ابوالخطّاب را امام صامت برمیشمردند و معتقد بودند پس از امام صادق، ابوالخطّاب امام ناطق است.
۱۶. آرای این فرقه درباره
امامت ،
نبوت و
الوهیت امامان و ابوالخطّاب، و نیز ادعاهای ابوالخطاب مبنی بر ملک بودن و جعفرصادق بودن و اینکه به هر صورتی که بخواهد درمیآید، نشان از اعتقاد آنان به حلول دارد.
۱۷. خطابیه واجبات و محرّمات را، نه افعال معین، بلکه مراد از آن را
انسان هایی میدانستند که دوستی با دسته اول و دشمنی با دسته دوم (
محرّمات ) است.
امام صادق علیه
السلام در نامهای به ابوالخطّاب چنین سخنانی را
باطل شمرد.
۱۸. به عقیده آنها آنچه خداوند به وسیله پیامبرش بر بندگان
واجب کرده است، ظاهر و باطنی دارد.
عباداتی که در
کتاب و
سنّت آمده ظاهر عبادت است و نجات و
سعادت در گرو عمل به باطن آنهاست.
۱۹. او و پیروانش روزه ماه
شعبان را واجب دانسته و ترک آن را موجب وجوب
کفاره میدانستند.
اما
ائمه (علیهمالسّلام) علاوه بر روشن گری در مورد احادیث و تحریف در روایات به راه کرد عملی برای عمل به
روایات و در
امان ماندن از تحریف و غلو تحریف کنندگان دستور دادند تا هر روایتی که مخالف
قرآن و سنت است عمل نشود زیرا اهل بیت (علیهم
السّلام) هر چه
حدیث دارند موافق کتاب و سنت است و جز از خداوند و از
رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) حدیثی نمیگویند.
آنچه از روایات بدست میآید این مطلب را
افاده میکند که ابوالخطاب فردی کم ذهن و بی هوش بوده بطوریکه احادیث امام صادق (علیه
السّلام) را حفظ نمیشده و عنصری بی تقوا بوده و از خودش به روایات
اضافه میکرده و آن گونه که از امام (علیه
السّلام) روایت میشنید به همان گونه نقل نمیکرد بلکه تغیری به معنا میداده است.
امام صادق (علیه
السّلام) میفرمایند: «ابوالخطاب احمق بود و من به او سخن میگفتم و او حفظ نمیشد و از خودش اضافه میکرد».
«من به ابی الخطاب امر نمودم که نماز
مغرب را در هنگام زوال
حمره مشرقیه بخواند. ولی او حمره را مغربیه قرار داد و بخاطر همین نماز مغرب بعد از زوال
حمره مغربیه میخواند».
به امام صادق (علیه
السّلام) عرض نمودند که ابوالخطاب از شما این گونه
روایت میکند که شما فرمودید: هرگاه حق را شناختی هر کاری که خواستی انجام بده. فرمود: «خدا اباالخطاب را
لعنت کند. من این گونه به او نگفتم بلکه این جمله را گفتم: اگر حق را شناختی هر عملی از خیر که خواستی انجام بده که از تو قبول میشود».
امام صادق (علیه
السّلام) در مورد ابی الخطاب فرمودند که من او را از این که با
غلات هم نشین باشد نهی کردم، ولی او قبول نکرد کژ فهمی و نادانی ابوالخطاب و عدم حفظ و بی تقوایی او منجر به کذب او در روایت و نسبت به امام صادق (علیه
السّلام) شد و این نشان دهنده سلب
ایمان از اوست و روایات زیادی که در مورد لعن ابوالخطاب وارد شده به کذب و
دسیسه او نشر اشاره شد. و به همین دلیل ائمه (علیهم
السّلام) اصحاب را امر به
احتراز از این گروه مینمودند
کشی در رجالش مینویسد: امام صادق (علیه
السّلام) به
مفضل بن مزید دستور میدهند که با اصحاب ابی الخطاب و غلات نشست و برخاست نکند.
شخصی از ابوالخطاب مطالبی را شنید سپس خود را به محضر امام صادق (علیه
السّلام) رساند و میگوید: ابوالخطاب نیز آنجا بود، وقتی همگی رفتند و من با امام (علیه
السّلام) و ابوالخطاب مانده بودیم به امام عرض نمودم که ابوالخطاب از شما این مطلب را نقل میکند. امام فرمود دروغ است سپس (در حضور ابی الخطاب) به امام تمام آن مطالبی را که از ابوالخطاب شنیده بودم نقل نمودم امام فرمود دروغ است. امام رضا (علیه
السّلام )فرمود: ابوالخطاب بر
امام صادق (علیهالسّلام) دروغ میبست پس خدا به او حرارت
شمشیر را چشاند (هلاک کرد)
امام صادق (علیه
السّلام) فرمود: خداوند ابوالخطاب را لعنت کند و کسانی که با او کشته شدند و کسانی که از ایشان باقی ماندند و کسانی که رحمتی در
دل برای ایشان دارند را لعنت کند. در مقامی دیگر فرمودند: لعنت خداوند و
ملائکه و تمام مردم بر ابوالخطاب، به نام خدا شهادت میدهم که ابوالخطاب کافر، فاسق، مشرک است.
امام موسی بن جعفر (علیهالسّلام) ابوالخطاب از کسانی بود که خداوند ایمان را به عاریت به او سپرد پس وقتی که بر پدرم دروغ بست خدا ایمان را از او سلب کرد.
امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در توقیعی به
نائب خاص خویش
محمد بن عثمان فرمودند: «ابی زینب الاجدع ملعون است و اصحاب او ملعونین میباشند و با طرفداران ایشان همنشینی نکن زیرا من و پدرانم (علیهم
السّلام) از ایشان بیزاریم».
چون به نص امام (علیه
السّلام) ابوالخطاب فردی احمق معرفی شد. پیروان او نیز بی نصیب نبودند و این
حماقت را در جهادشان نشان دادند. ایشان در
کوفه به نشر آرا و عقاید بی ارزش خود پرداختند تا این که خبر ایشان به گوش پسر عموی منصور، عیسی بن موسی بن محمد بن علی والی کوفه رسید و او تصمیم به
قتل این فرقه ساختگی گرفت و در حالی با ایشان برخورد که نزدیک هفتاد نفر در
مسجد کوفه بودند، از ایشان همه قتل عام شدند بجز
ابی سلمه سالم بن مکرم که بعد
توبه کرد و از اصحاب امام صادق (علیه
السّلام) شد. چون این گروه غافلگیر شدند برای
دفاع از خود از سنگ و چوب و نی و چاقو استفاده میکردند. زیرا ابوالخطاب به این پیروانش گفته بود که نیهای شما مانند نیزه و شمشیر عمل میکند. و شمشیر و نیزه و
سلاح دشمن بر شما کارگر نخواهد بود و هر ده نفر ده نفر به جنگ سپاه عیسی بن موسی میرفتند و کشته میشدند وقتی ۳۰ نفر از خطابیه کشته شد یارانش به او گفتند که چرا سلاح دشمن بر ما اثر میکند و ما را میکشد و نیهای ما عمل شمشیر و
نیزه نمیکند. اینجا ابوالخطاب حیلهای اعتقادی زد و گفت: اینک بر خدا بدا حاصل شده،
اراده نموده بود شما پیروز شوید و اکنون اراده نمود شما
شهید شوید و من تقصیر ندارم و این گونه این گروه به حماقت خویش کشته شدند و ابوالخطاب با گروهی
اسیر شد و در کنار شط
فرات ایشان را به دار کشید و
آتش زد و سرهای آنها را برای منصور فرستاد. و این گونه
نفرین امام (علیه
السّلام) در مورد او تحقق یافت.
فقها فرقه خطّابیه را از غالیان برشمرده و احكام اهل غلو را بر ایشان جارى كردهاند.
به نقل
نوبختی به رغم وعده ابوالخطّاب به پیروزی در
جنگ با
عیسی بن موسی (احتمالا در سال ۱۳۸) پیروان ابوالخطّاب، به جز یک تن، در این جنگ کشته شدند و خود وی نیز دستگیر شد.
او این شکست را به استناد وقوع
بداء در
علم الهی توجیه کرد.
ابوالخطّاب سپس به دار آویخته شد.
البته به عقیده برخی از پیروان ابوالخطّاب، وی و یارانش کشته یا مجروح نشدند بلکه از دیدهها پنهان شدند و پس از این واقعه ابوالخطّاب جزو
فرشتگان قرار گرفت.
بنابر برخی گزارشها خطابیه پس از کشته شدن ابوالخطّاب
و بنابر برخی دیگر پس از طرد وی از سوی امام صادق علیه
السلام، چند فرقه شدند.
باتوجه به زمان به
قتل رسیدن
عُمَیر بن بیان عجلی (مقتول بین ۱۲۹ـ ۱۳۱) میتوان گفت که دستکم پیش از به قتل رسیدن ابوالخطّاب، فرقه خطابیه چند فرقه منشعب داشته که
مقریزی تعداد آنها را پنجاه فرقه گزارش کرده است.
به گزارش نشوان بن سعید حِمْیری
جماعتی از خطابیه، به
محمد بن اسماعیل گرویدند و به فرقه
مبارکیه ، از فرق
اسماعیلیه ، پیوستند.
عدهای نیز بر اعتقادات سابق خود باقی ماندند و وجود جانشین برای ابوالخطّاب را انکار کردند و خطابیه مطلقه نامیده شدند.
علاوه بر این دو گروه، هفت فرقه دیگر نیز از شاخههای خطابیه یاد شدهاند :
پیروان
بزیغ یا بزیع
بنموسی میباشد.
آنان امام صادق علیه
السلام را خدایی میدانستند که بزیع را مانند ابوالخطّاب به پیامبری فرستاده است.
بزیع در زمان حیات امام صادق کشته شد و امام با شنیدن این خبر
خدا را
شکر نمود.
همچنین امام در موقعیتهای مختلف وی را
لعن کرد.
پیروان
عمیر بن بیان یا
بنان عجلی میباشد.
بیشتر عقاید این فرقه همانند بزیغیه بود.
آنان
مرگ خود را میپذیرفتند، اما معتقد بودند جانشینانی در زمین وجود دارند که میمانند و آنان همان
امامان و پیامبران هستند.
امام صادق علیه
السلام را میپرستیدند و او را پروردگار خود میخواندند.
عمیریه در محله کناسه
کوفه خیمهای برپا کرده و در آن جمع میشدند و آداب پرستش را در حق امام صادق انجام میدادند.
این خبر به
یزید بن هُبَیرة (حک: ۱۲۹ـ۱۳۱) رسید، به آنان حمله و عمیر را دستگیر کرد و همانجا به دار آویخت و تعدادی از یاران وی را نیز زندانی کرد.
پیروان
سِری اقصَم که مدعی بودند امام صادق علیه
السلام وی را به عنوان رسولی قوی و امین فرستاده است.
به عقیده آنان
روح حضرت موسی در پیشوایشان حلول کرده و
عصا و
برهان موسی نیز نزد اوست.
آنان جعفر را
اسلام و خود را فرزندان
اسلام میدانستند و سایرین را به نبوت و رسالت سری اقصم دعوت میکردند.
این گروه امام صادق و افرادی را که باب آن حضرت میدانستند،
عبادت میکردند.
سری به پیروان خود دستور داده بود که از
نوح ،
ابراهیم ، موسی و عیسی برائت جویند.
امام صادق وی را همچون بزیع بارها لعن کرد.
پیروان
معمّر بن احمر بودند.
علی بن اسماعیل اشعری ،
نام دیگر این فرقه را
یعمومیه ذکر کرده است.
آنان معمر را همچون ابوالخطّاب میپرستیدند و قائل به
تناسخ بودند.
این فرقه دنیا را ابدی میدانستند و معتقد بودند بهشت همان خوبیها و نعمتهایی است که
انسان از آن بهرهمند میشود و
جهنم مصیبتهایی است که به افراد میرسد.
به گمان آنها نور و روحی الهی در بدن برگزیدگان و پیامبران حلول میکند، ولی قالبهای این روح از بین نمیرود بلکه به صورت
فرشته به
آسمان صعود میکند.
آنان تصریح میکردند که روح الهی از عبدالمطلب به ابوطالب، محمد، علی و امامان تا جعفر، ابوالخطّاب و نهایتآ به معمر منتقل شده است.
با گذر نور از بدنهای جعفر و ابوالخطّاب، آن دو فرشته شدند.
معمر، خدای
زمین است که فرمانبردار خدای بزرگتر در آسمان است.
در زمینه احکام نیز بسیاری از
محرّمات را
حلال میشمردند.
مدعیان پیروی
مفضّل بن عمر جُعفی بودند.
این فرقه با دیگر فرقههای خطابیه در اعتقاد به الوهیت جعفر و ادعای نبوت خود همعقیده بودند، با این حال رسالت امام جعفر صادق را انکار کرده و به پیروی از ایشان از ابوخطّاب برائت جستند.
کشی روایاتی در تأیید مفضّل و روایاتی در
تکفیر وی نقل نموده و گاه روایاتِ تأییدی را به وضع مفضّل در حالت استقامت و پیش از آنکه به فرقه خطابیه درآید، نسبت داده است.
بنیانگذار این فرقه مشخص نیست.
آنان معتقد بودند به سبب شباهت زیاد
حضرت علی به
پیامبر اکرم ،
جبرئیل به اشتباه رسالت الهی را به
حضرت محمد ابلاغ کرد.
ازاین رو جبرئیل را لعن میکردند و علی و فرزندانش را پیامبر میدانستند.
سعد بن عبداللّه اشعری از فرقهای از یاران ابوالخطّاب به نام
مخمّسه نام برده و اعتقادات آنان را به تفصیل بیان کرده است.
(۱) ابن حزم، الفضل فی الملل و الاهواء و النحل، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۲) سعد بن عبداللّه اشعری، کتاب المقالات و الفرق، چاپ محمدجواد مشکور، تهران ۱۳۶۱ش.
(۳) علی بن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/۱۹۸۰.
(۴) عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، چاپ محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره (بی تا).
(۵) تبصرةالعوام فی معرفة مقالات الانام، منسوب به سیدمرتضی بن داعی حسنی رازی، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران: اساطیر، ۱۳۶۴ش.
(۶) محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، چاپ احمد فهمی محمد، قاهره ۱۳۶۷ـ۱۳۶۸/ ۱۹۴۸ـ۱۹۴۹، چاپ افست بیروت (بی تا).
(۷) محمد بن حسن طوسی، الاستبصار، چاپ حسن موسوی خرسان، تهران ۱۳۹۰.
(۸) نعمان بن محمد قاضی نعمان، دعائم
الاسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الاحکام، چاپ آصف بن علیاصغر فیضی، قاهره (۱۹۶۳ـ ۱۹۶۵)، چاپ افست (قم، بی تا).
(۹) محمد بن عمر کشی، اختیار معرفة الرجال،) تلخیص (محمد بن حسن طوسی، چاپ حسن مصطفوی، مشهد ۱۳۴۸ش.
(۱۰) کلینی، اصول الکافی.
(۱۱) مجلسی، بحار الانوار.
(۱۲) مطهر بن طاهر مقدسی، کتاب البدء و التاریخ، چاپ کلمان هوار، پاریس ۱۸۹۹ـ۱۹۱۹، چاپ افست تهران ۱۹۶۲.
(۱۳) احمد بن علی مَقریزی، کتاب المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، المعروف بالخطط المقریزیة، بولاق ۱۲۷۰، چاپ افست بغداد (۱۹۷۰).
(۱۴) محمد بن احمد مَلَطی شافعی، التنبیه و الرد علی اهل الاهواء و البدع، چاپ محمدزاهد کوثری، (قاهره) ۱۳۶۹.
(۱۵) نشوان بن سعید حمیری، الحورالعین، چاپ کمال مصطفی، چاپ افست تهران ۱۹۷۲.
(۱۶) حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعة، چاپ محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف ۱۳۵۵/۱۹۶۳.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «فرقه خطابیه»، تاریخ بازیابی ۹۵/۰۱/۱۶. دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «خطابیه». فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۳،ص ۴۷۱.