خاندان تغلق تیمور
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تغلق شاهیان، خاندانی از سلاطین
مسلمان دهلی که حدود یک سده (۷۲۰-۸۱۵ق/۱۳۲۰-۱۴۱۲م) بر قلمرو نسبتاً وسیعی در
شبه قاره هند فرمان راندند.
تغلق واژه ای ترکی به معنای سردار است.
این واژه در اصل قتلغ بوده که در هندی به صورت تغلق در آمده است.
نیای این سلسله غازی ملک تغلق، غلام غیاث الدین الغ خان بَلْبَن، بود که با دختری هندو از مردم جَتْ ساکن در پنجاب
ازدواج کرد و
فرزند آنان
غیاث الدین تغلق شاه شد.
غیاثالدین تغلق اولین سلطان این سلسله بود. درباره چگونگی به قدرت رسیدن او دو روایت وجود دارد: به گفته هندوشاه،
وی ابتدا در خدمت ناصرالدین خسروشاه (حک: ۷۱۸ـ۷۲۰)، از سلاطین خَلجی هند، بود و پس از کشتن قاتلان خسروشاه، در ۷۲۰ بر تخت سلطنت دهلی نشست.
وبه روایت دوم بنیانگذار این سلسله، غیاثالدین تغلق (سل ۷۲۰-۷۲۵ق/۱۳۲۰-۱۳۲۵م)
فرزند تغلق خان و متعلق به یکی از قبایل ترک ساکن نواحی مرزی
شبه قاره هند و آسیای مرکزی بود. تغلقخان پس از مهاجرت به
هند، به خدمت سلطان غیاثالدین بَلْبَن (سل ۶۶۴-۶۸۶ق/۱۲۶۶-۱۲۸۷م) درآمد و همانجا ماند. چون به اقرب احتمال مادر غیاثالدین از هندوهای طایفه جات (یا جاط، جط، جَت) بود
به نظر میرسد که وی در همین دیار زاده شد و رشد کرد، ابتدا در خدمت تجار این منطقه بود و سپس در زمان علاءالدین محمدشاه (متوفی ۷۱۵)، امیر سند، به خدمت برادر او (اُولوْخان) در آمد. پس از چندی امیر سپاه شد و به گفته خودش چون بارها با تاتارها جنگیده بود «غازی ملک» لقب گرفت. آنگاه به خدمت امیرقطب الدین مبارکشاه (متوفی ۷۲۰)، امیر خلجی، در آمد و به فرمان او حاکم شهر دبال پور شد و پسر بزرگ خود، محمد جَونَه غیاث الدین الغ خان
را امیر سپاهش کرد. پس از
قتل قطبالدین مبارک شاه خلجی (۷۱۶ق/ ۱۳۱۶م)، ناصرالدین خسروشاه بر تخت نشست، اما غیاثالدین تغلق بر او شورید و در پی قتل ناصرالدین خسرو، خود در
ماه شعبان ۷۲۰ رشته امور را در دست گرفت.
وی پس از سلطنت،
لقب خود را از غازی ملک به غیاث الدین تغییر داد
و مناصب درباری را به کسان خود بخشید و به اصلاح امور پرداخت؛
خزانه را رونق بخشید، قلمرو خود را از شورش داخلی و هجوم خارجی امن کرد، و پایتخت را به تغلق آباد، شهری که خود بنا کرده بود، منتقل کرد، زیرا دهلی به سبب شورشهای افغانها
ناامن شده بود. دوره کوتاه پادشاهی او صرف رویارویی با مخالفان و نظم بخشیدن به اوضاع آشفته قلمرو دولت دهلی شد.
فتح بیدر، ورنکل (اَرَنکَل) که به سلطانپور تغییر
نام یافت، تِلنگانه (تلنگ) و وَرانگال، و انعقاد قرارداد صلح با سلطان ناصرالدین فرزند غیاثالدین بلبن در ۷۲۴ق/۱۳۲۴م
از جمله کارهای سیاسی او بود.
دوره سلطنت غیاثالدین به درازا نکشید و او در
ربیعالاول ۷۲۵/ فوریه ۱۳۲۵ بر اثر فرو ریختن سقف جایگاهی که پسرش الغخان ساخته بود، زیر آوار جان سپرد و در مقبرهاش در تغلق آباد دفن شد.
برخی نویسندگان این حادثه را سوءقصد دانستهاند، اما فرشته با این نظر مخالف است.
غیاثالدین تغلق شاه اول ملقب به غازی ملک را پادشاهی عادل، مدبر، شجاع، متدین و پشتیبان علما و دانشمندان دانستهاند که در مدتی کوتاه توانست در قلمرو خود
آرامش و
نظم برقرار سازد.
وی مسلمانی معتقد و سخت گیر بود؛ جمعی از هندوها را گردن زد و نوشیدن
شراب را ممنوع کرد.
محمد جَونَه غیاثالدین الغخان، ملقب به ابوالمجاهد ، دومین سلطان این سلسله بود که در ۷۲۵ به
سلطنت رسید. در قلمرو وسیع او، بر اثر سیاستهای نادرستش، همواره شورش وجود داشت و او خود به این امر واقف بود.
وی در ۷۲۷ دستور تخریب دهلی را داد و مردم را به زور به منطقه دیوگری ــ که شهر دولت آباد را در آنجا بنا کرده بود ــ فرستاد.
از ۷۳۲ تا ۷۳۳ درگیر سرکوب شورش در مُلتان و بَنگال و لکهنو و بِهسیتان بود.
در ۷۳۳،
نام خلیفه عباسی
مصر، ابوربیعه سلیمان المستکفی بن الحاکم اول، را از سکه انداخت، اما در ۷۳۵ بار دیگر از
خلیفه عباسی اطاعت کرد.
در ۷۳۵، خانهای گجرات به سبب آنکه محمد تغلق به افراد عامی، مانند باغبان و حجام، مناصب درباری بخشیده بود، علیه او شورش کردند و او شورش را سرکوب و اموال مردم را غارت کرد و آنان از وحشت به جنگلها گریختند. در همین سال در دکن نیز شورش شد.
محمد تغلق به کَرنال حمله کرد و راجه آنجا را کشت و هندوها را گردن زد.
و جنایات زیادی مرتکب شد و خون بسیاری ریخت.
در دوره حکمرانی او سلطنت تغلق شاهیان به اوج
قدرت خود رسید. دیدگاههای توسعهطلبانه و افکار اقتصادی و اجتماعی او، تحولات بزرگی در قلمرو سلطنت دهلی به وجود آورد. او در آغاز کار با شورشهایی مانند شورش بهاءالدین گرشاسپ روبهرو شد که با قساوت آن را سرکوب کرد
اگرچه
سلطان محمد تغلق موفق شد با گسترش قلمرو حاکمیت خود و سازماندهی امور مالی و مالیاتی، خزانههای آباد و ثروتمند ایجاد کند،
اما به کارهایی دست زد که ضربههای جبرانناپذیری به بافت اقتصادی و اجتماعی قلمرو خود وارد آورد.
کوچاندن اجباری مردم دهلی به دِواگیری (دئوگیری) که به دولتآباد تغییر
نام داده بود، در ۷۲۷ق/۱۳۲۷م
افزایش
خراج میانْ دوآب؛ ضرب سکههای مسین به جای
سکههای طلا و نقره و کوشش برای ترویج آنکه با شکست روبهرو شد و خسارتی بزرگ به بار آورد؛ نقشه لشکرکشی به
خراسان و
ماوراءالنهر که موجب صرف هزینه بسیار برای تجهیز سپاه شد و نتیجهای در بر نداشت؛ فرستادن
سپاه برای فتح نواحی کوهستانی مرز هندوچین؛ اعمال مجازاتهای سنگین برای اجرای قوانین، از عوامل اصلی ناخشنودی مردم و درنتیجه بروز اغتشاش در نواحی مختلف قلمرو او بود.
قحطی شدید ۷ ساله و شیوع
وبا در ۷۳۶ق/۱۳۳۶م که تا دهلی نیز کشانده شد، از دیگر عوامل تهیشدن خزانه دولت و از دست رفتن سلطه حکومت بر بسیاری از مناطق شد
استقلال دکن به دست حسن گانگو که با عنوان
بهمن شاه (ﻫمین مقاله) سلسله بهمن شاهیان را بنیان گذاشت
و استقلال بنگال که با تشکیل سلسله الیاس شاهیان (همین مقاله) به رهبری شمسالدین الیاس شاه (حک ۷۴۳-۷۵۹ق/ ۱۳۴۲-۱۳۵۸م) از وقایع دوره سلطان محمد بود.
سلطان محمد نخستین سلطان تغلق شاهی است که با
خلیفه عباسی در
مصر ارتباط برقرار کرد و در ۷۴۴ق/۱۳۴۳م خلیفه، منشور حکومت و
خلعت برای وی فرستاد. به دستور سلطان او
نام پادشاهان دهلی را که از خلیفه منشور حکومت نداشتند، ازجمله
پدر خود را از خطبه بینداخت.
سلطان محمد در محرم ۷۵۲ نزدیک تهته (تته/تتهه) درگذشت.
اوصاف ضد و نقیضی برای سلطان محمد آوردهاند،
به هر حال میتوان گفت که وی پادشاهی بلندپرواز، جسور و توسعهطلب بود که برای دستیابی به اهداف خود از هیچ کوشش و سختگیری خودداری نمیکرد. او در نگارش فارسی و عربی تبحر داشت، به فارسی
شعر میسرود، در علوم مختلف دستی داشت و در
خوشنویسی ماهر بود.
با اینهمه، وی به
شعائر دینی پایبند بود و با خطاکاران دینی بشدت برخورد میکرد.
محمد تغلق شاه برای جلوگیری از حمله مغولان به هند ــ که در
افغانستان و ماوراءالنهر بودند ــ به آنان بخشش سنگینی کرد. این بخشش با خشکسالی ای که در هند پدید آمده بود و کشتارهای پی درپی،
فقر و نابسامانی اقتصادی را در هند افزایش داد. محمد تغلق برای رفع تنگناهای اقتصادی اقدامات گسترده ای کرد، از جمله بر اراضی مالیات سنگین بست؛ سپاهی به
چین و سپاه دیگری به
ایران برای غارت فرستاد، اما
لشکر او بر اثر نداشتن امکانات لشکری پراکنده شدند.
محمد تغلق شاه به
علم علاقه داشت و با علوم گوناگونی چون
ریاضیات و
نجوم و
فلسفه و
طب آشنا بود،
تاریخ را خوب میدانست و
شعر میسرود. میرسیدعلی همدانی (متوفی ۷۸۶) در زمان او به هند مهاجرت کرد که در ترویج
تصوف بسیار مؤثر بود. محمد تغلق در ۷۵۲ بر اثر
بیماری درگذشت.
پس از سلطان محمد، عموزاده او، فیروزشاه سوم (سل ۷۵۲- رمضان ۷۹۰ق/۱۳۵۱ـ سپتامبر ۱۳۸۸م)، به اصرار گروهی از بزرگان و نظامیان بر تخت سلطنت جلوس کرد
. وی پسر عموی محمد تغلق شاه بود. ظاهراً محمد تغلق به سبب آنکه پسری نداشت، او را به جانشینی خود برگزید
او نخست با مخالفت خواجه جهان،
دولتمرد برجسته سلطان محمد، مواجه شد. خواجهجهان بیدرنگ پس از
مرگ سلطان محمد،
پسر ۶-۷ ساله ظاهراً «مجهولالنسبی» را در دهلی
فرزند سلطان تازه درگذشته خوانده، و او را با عنوان سلطان غیاثالدین محمودشاه بر تخت نشانده بود. این غائله با حمایت امرا از فیروز شاه و تسلیم خواجهجهان خاتمه یافت. عدالتجویی و نرمخویی فیروز شاه پس از سختگیریهای سلطان محمد، خشنودی مردم و درنتیجه، آرامش سیاسی و اجتماعی را به دنبال داشت.
چون محمد تغلق شاه درگذشت، سپاه به چپاول اردوی شاه پرداخت. گرگین خان، از فرماندهان سپاه، به مغولان پیوست و آنان را به حمله و غارت اردو ترغیب کرد.
فیروز تغلق شاه در ۷۵۲ با مغولان جنگید و آنان را شکست داد.
در دهلی احمد ایاز، وزیر
محمد تغلق شاه، کودکی خردسال و مجهول النسب را به
نام پسر محمد تغلق بر تخت نشاند. در ۷۵۲، چون فیروز به دهلی رسید سرداران و غلامان او را به پادشاهی برگزیدند.
در ۷۵۸، منشور سلطنت از سوی خلیفه عباسی مصر رسید که در آن پادشاهان سلسله بهمنیانِ دکن تأیید و حمایت شده بودند. در ۷۷۵، شمس الدین دامغانی، حاکم گجرات، و در ۷۷۹ صاحبان پَرْگَنِهها علیه فیروزشاه شورش کردند که با سرکوب و کشتار مواجه شدند.
فیروزشاه در سیاست داخلی، ۳ اصل مهم را دنبال میکرد: ممنوعیت مجازات مردم که در دوره سلطان محمد بسیار رواج داشت؛ جمعآوری
مالیات با توجه به استطاعت مردم؛ و واگذاری حکومت ولایات به افراد لایق و متدین.
فیروزشاه در ۷۵۶ق/۱۳۵۵م از خلیفه مصر خلعت دریافت کرد و به خطاب «سیدالسلاطین» نایل آمد،
و دستور داد تا
نام پادشاهانی را که از خطبهها انداخته بودند، دوباره یاد کنند.
او دوبار در ۷۵۴ق/۱۳۵۳م و ۷۶۰ق/۱۳۵۹م به بنگال لشکر کشید که هر بار با مبادله هدایای بسیار با الیاس شاهیان صلح کرد
. لشکرکشی به اُریسا در ۷۶۱ق/۱۳۶۰م و تصرف نگرکوت که به
نام سلطان محمد به محمدآباد موسوم شد
، از دیگر پیروزیهای نظامی فیروزشـاه بود. سالهای پایانـی زندگی او با ضعف
حکومت همراه بود. فیروزشاه در حدود ۹۰ سالگی درگذشت.
فیروزشاه در سیاست داخلی نسبت به ترویج
اسلام متعصب بود و نظر رهبران دینی را ارزش مینهاد. وی معابد هندوها را ویران کرد و به جای آنها
مسجد ساخت و کتابهایشان را نابود کرد. در ۷۸۲ عده ای از هندوهای کهر را کشت و پیشنهاد برهمنان را برای پرداخت
جزیه رد کرد. وی به نقاط گوناگون، از جمله بنگال، مبلّغان دینی فرستاد و به این ترتیب، در دوره سلطنت او بسیاری از هندوها
مسلمان شدند.
فیروزشاه بسیاری از خرابیها و ستمهای محمد تغلق شاه را جبران کرد، از جمله
خراج را متناسب با حاصلِ کار رعایا وضع کرد، به بازماندگان و معلولان دوره محمد تغلق
غرامت داد،
پول رایج در آن دوره را اعتبار بخشید، مجازاتهای خشن چون
مثلهکردن را منع کرد، به نظامیان استقلال مالی داد و آنان را در کهولت از کار معاف کرد و برایشان مقرری تعیین نمود،
استقلال سلاطین مسلمان دکن را تأیید کرد، اما در تصرف مجدد مناطق استقلالیافته بنگال و دکن توفیقی نیافت.
فیروزشاه به
علم و
ادب علاقه داشت و در زمان سلطنت او کتابهایی از
سنسکریت به فارسی ترجمه شد.
ضیاءالدین برنی تاریخ فیروزشاهی را به
نام او نوشت. فیروزشاه همچنین به مرمت و ساختن بناهای مختلف علاقهمند بود، چنانکه آبراههها را مرمت کرد و ۱۵۰ پل و صد
حمام و سی
مدرسه و چهل
مسجد و صد بیمارستان و صد
کاروانسرا ساخت
در اواخر سلطنت فیروزشاه قدرت در دست وزیر او، خانجهان، بود. او به سبب دشمنی با ناصرالدین محمد، فرزند فیروزشاه، مانع از رسیدن وی به سلطنت شد و از تغلق شاه ثانی حمایت کرد.
فیروزشاه در ۷۸۲، به سبب ضعف ناشی از کهولت، از سلطنت کناره گرفت و پسرش شاهزاده محمدخان، معروف به ناصرالدین محمد، اداره امور کشور را بر عهده گرفت. در ۷۸۹، امیران صِده (صدی هندبت) و غلامان فیروزشاه بر ناصرالدین محمد شورش کردند و
جنگ میان آنها منجر به اغتشاش در دهلی و فرار ناصرالدین محمد شد. فیروزشاه در ۷۹۰ درگذشت.
آنگاه نواده او تغلق، پسر فتحخان با عنوان سلطان غیاثالدین تغلق شاه دوم (سل ۷۹۰-۷۹۱ق/۱۳۸۸-۱۳۸۹م) به سلطنت نشست.
اما جوانی و بیمناکیِ وی از بحرانهای سیاسی، او را به اخذ تصمیمات نادرست واداشت و این خود به آشفتگی اوضاع افزود، تا جایی که ابوبکر، دیگر نواده فیروزشاه با مشارکت ملک رکنالدین نایب وزیر و امرای دیگر علیه سلطان طغیان کردند و سلطان که غافلگیر شده بود، به هنگام گریز از دهلی به دست مخالفان کشته شد. مدت سلطنت او را به اختلاف بین ۵ تا ۶ ماه و چند روز دانستهاند.
پس از غیاثالدین، ابوبکر شاه (سل ۷۹۱-۷۹۲ق/۱۳۸۹-۱۳۹۰م) بر تخت نشست. او رقیبی سرسخت چون ناصرالدین محمد، فرزند فیروزشاه، را در برابر خود داشت. ناصرالدین محمد که پیش از این به سبب اختلاف با
پدر متواری بود، از نگرکوت به سامانه آمد و بر تخت سلطنت جلوس کرد و با حمایت گروهی از امرا و سوارانی که تا نزدیکی دهلی شمار آنها به ٥٠ هزار تن رسیده بود، قصر جهاننما را گرفت و همانجا ماند.
ناصرالدین محمدشاه دوبار در میانْدوآب و کندلی از لشکریان ابوبکر شاه شکست خورد؛ با این حال، حاکمیت وی در نواحی شمال دهلی و چند شهر مهم از جمله ملتان و لاهور به رسمیت شناخته شد.
ابوبکر شاه در پی حمایت امرا از ناصرالدین محمد شاه، سرانجام از دهلی خارج و به سوی میوات رفت
و ناصرالدین محمد شاه وارد دهلی شد. ابوبکر شاه که توسط تعقیب کنندگان دستگیر شده بود، به میروت فرستاده شد و همانجا در
حبس درگذشت.
مدت پادشاهی او یک سال و نیم بود.
دوره کوتاه پادشاهی ناصرالدین محمد شاه (سل ۷۹۲-۷۹۶ق/ ۱۳۹۰-۱۳۹۴م)، صرف مقابله با مخالفان و سرکوب شورشهایی شد که در نقاط مختلف روی میداد. او پس از سرکوب شورشهای گجرات و هندوهای اِتاوَه در ۷۹۶ق به جالیسر (جتیسر) بازگشت و قلعه جدید محمدآباد را بنا نهاد و زمانی که پسرش همایون خان را برای فرو نشاندن شورش
پنجاب راهی میکرد، خود در ۱۷ ربیعالاول همان سال در جالیسر درگذشت
. جسد وی را به دهلی بردند و در جوار آرامگاه پدرش به خاک سپردند.
همایون خان فرزند میانی ناصرالدین محمدشاه با عنوان علاءالدین
سکندر تغلق شاه (حک ۷۹۶ق) جانشین پدر شد. اما پس از یک ماه و نیم حکومت، بر اثر
بیماری درگذشت.
ناصرالدین محمودشاه، پسر کوچک ناصرالدین محمدشاه پس از ۱۵ روز اختلاف میان امرا و با سعی خواجه جهان در
جمادیالاول ۷۹۶ بر تخت نشست. او مقرب الملک را با عنوان مقرب خان ولیعهد خود کـرد. در این روزگار کـه شورشهایی در قلمـرو حکومت تغلق شاهیان پدید آمده بود، خواجه جهان با عنوان «سلطان الشرق»، مأموریت آرام کردن شورشیان را برعهده گرفت و موفق شد تا «زمینداران» شورشی قنوج تا بهار را مطیع سازد.
در کشاکشهای میان مقربخان و سعادتخان که از امرای برجسته بود، سعادتخان به فیروزآباد رفت و با گروهی دیگر از امرا، نصرخان، یکی از پسران فیروزشاه را با عنوان ناصرالدین نصرت شاه در ۷۹۷ق/۱۳۹۵م بر تخت نشاند.
جنگ میان دو پادشاه دهلی و فیروزآباد ۳ سال طول کشید و در این مدت امرا و ملوک ولایات مختلف به استقلالخواهی برآمدند.
با کوششهای اقبالخان، یکی از امرای ولایات، سلطان ناصرالدین نصرت شاه به فیروزآباد رفت و اقبالخان هم مقربخان را کشت و به
نام محمودشاه، امور پادشاهی را در دست گرفت.
در این زمان که
امیر تیمور گورکانی تهاجم به هند را آغاز کرده بود، در جمادیالاول ۸۰۱/ ژانویه ۱۳۹۹ به فیروزآباد رسید. محمودشاه به گجرات گریخت و دهلی به دست تیمور افتاد.
دو ماه پس از مراجعت تیمور، سلطان ناصرالدین نصرت شاه بازگشت و دهلی ویران شده را باز پس گرفت. اما با قدرت یافتن روزافزون اقبالخان وی به ناگزیر دهلی را به سوی میوات ترک کرد و سرانجام همانجا درگذشت.
از این پس دهلی چندگاهی دردست اقبالخان بود تا در ۸۰۴ق محمودشاه دوباره به این شهر بازگشت. اگرچه اقبالخان ظاهراً پادشاهی وی را پذیرفت، اما هراس محمودشاه از او سبب شد تا برای پیوستن به سلطان ابراهیم شرقی پسر خواجهجهان، از سلاطین جونپور (سل ۸۰۳-۸۴۴ق/۱۴۰۱-۱۴۴۰م) اقدام کند. محمودشاه در این کار موفق نشد، ولی قنوج را تصرف کرد و همانجا ماند. پس از قتل اقبالخان در ۸۰۶ق، محمود شاه در ۸۰۸ق/۱۴۰۵م به دهلی بازگشت و دوباره بر تخت سلطنت نشست
قلمرو او در این زمان بسیار محدود بود و پس از یک سلسله درگیریهای جزئی با ملوک و امرای ولایات دیگر سرانجام در ۸۱۵ق/۱۴۱۲م در دهلی درگذشت و با مرگ او دولت تغلق شاهیان پایان یافت. مدت سلطنت صوری محمودشاه ۲۰ سال و دو ماه بود.
پس از درگذشت او باقیمانده نواحی تحت فرمان تغلق شاهیان میان امرای ولایات تقسیم شد.
در دوره نسبتاً طولانی حکمروایی تغلق شاهیان، نوع نگرش و علائق خاص هریک از سلاطین، عامل مهمی در تحولات اجتماعی و فرهنگی بود. غیاثالدین تغلق یکم به اصلاحات اجتماعی بسیار اهمیت میداد تا جایی که در دوره وی حتی برای متکدیان نیز شغل ایجاد شد.
شمار بسیاری از شعرا و نویسندگان از حمایت سلطان برخوردار بودند که از آن میان میتوان امیرخسرو دهلوی را
نام برد که تغلق نامه خود را به
نام این سلطان سرود.
سلطان محمد نیز پشتیبان شعرا و ادبا بود. فیروزشاه همین روش را ادامه داد و برای صوفیان و دانشمندان مقرری تعیین کرد
در این دوران هنرهای مختلف بهویژه معماری پیشرفت چشمگیری داشت که گسترش قلمرو تغلق شاهیان و رونق اقتصادی و رفاه اجتماعی، بهویژه در دوره سلطان محمد و فیروزشاه از علل مهم آن بود. ۳ سلطان نخست این سلسله به بنای ابنیه عامالمنفعه، بهویژه مساجد، علاقهای خاص داشتند. از برجستهترین بناهای دوره غیاثالدین تغلق شاه یکم میتوان از قلعه تغلقآباد
نام برد.
سلطان محمد نیز مانند
پدر بانی ابنیه مختلف بود. بنای سدی مستحکم با دریچه آببند عظیم و
مسجد جامع که تأثیر معماری ایوانهای ایرانی در آن بسیار مشهود بود، و شهر دولتآباد در دکن از آثار دوره اوست. اما عصر فیروزشاه از لحاظ معماری و ساخت بناهای بسیار، از جایگاهی ویژه برخوردار است. فیروزشاه به احداث باغها و کانالهای آبیاری و ساختن مساجد، مدارس و بناهای مختلف دیگر شهرت داشت.
وی برای هر یک از عمارات وقفنامهای نوشت و موقوفاتی برای آنها تعیین کرد. او شرح نسبتاً مفصل این ابنیه را در رساله خود موسوم به فتوحات فیروزشاهی آورده است.
از میان این بناها میتوان از شهر فیروزآباد که در ۷۵۷ق/۱۳۵۶م و مسجدجامع که در ۷۵۳ق ساخته شد، و نیز مدرسه فیروزشاهی
نام برد.
از دیگر اقدامات وی انتقال ستونهای امپراتوری اَشوکا به دهلی و استفاده از آنها در بناهای این شهر بود. عظمت و زیبایی بناهای تغلق شاهیان بدان حد بود که ستایش تیمور را به هنگام اشغال دهلی برانگیخت
.
سه تن از سلاطین تغلقی از حامیان جدّی
معماری بودند و فعالیتهای عمارتسازی خود را در دهلی متمرکز کردند. بزرگترین اثر معماریِ
سلطان غیاث الدین تغلق شاه ارگ عظیم تغلقآباد بود که در هفت کیلومتری شرق مسجد جامع (متعلق به اواسط قرن ششم و اواخر قرن هشتم/ اواخر قرن دوازدهم و اوایل قرن چهاردهم) در دهلی کهنه قرار داشت. قدیمترین شهر سلطانی موجود، دیوارهایی سنگی به بلندی نه تا پانزده متر دارد که محوطهای در حدود ۱۶۲ هکتار را احاطه کرده است.
آب از طریق آبگیرهایی متشکل از چند بند و دریچه های آب و آبانبارها در دسترس قرار میگرفت. آبانبارها در گورستانی که سلطان درون حصاری ساخته بود تا آرامگاهش را در آنجا بنا کند
، دریاچه ای مصنوعی به وجود میآوردند. در بخش شمالیتر و در نزدیکی رود جَمنا، رهبر قدرتمند چشتیها، نظامالدین اولیا، بر ساختن «درگاه» عظیم خود نظارت میکرد که از بهترین آثار به جا مانده در میان شماری از اینگونه مراکزِ
صوفیه است که در دهلی در طول دوران تغلقیان ساخته شد.
سلطان محمدبن تغلق حس زیبایی شناختی پرورش یافته ای داشت و یک رشته فعالیتهای گسترده عمارتسازی را دنبال کرد. وی پایتخت دوم را در دولت آباد واقع در دکن بنا نمود. در جنوب دهلی «ساتپولا» ی باشکوهی ساخت. این بنا شامل سدی مستحکم و آببندی بود. این سد و آببند جزء دیوارهایی به طول هشت کیلومتر بود، که مراکز قدیمتر سیری و لالکوت را به اقامتگاه جدید سلطان در «جهان پناه» پیوند میدادند.
این منزلگاه شاهانه شامل مسجد جامع باشکوهی (مسجد بیگم پور) منسوب به معمار سلطنتی، ظاهرالدین جَیوش، بود. وی طرح سنّتی ایرانی (مشهور به) «چهار ایوان» را با طاقنماهای گنبدی و چهار اتاق گنبددار گرداگرد اندرونی وسیعی به کار برد. ورودی اصلی، در سمت شرقی، به پلکان مجللی میرسید که به طرز باشکوهی بر خیابان پایینی مشرف بود. در حدود ۶۸ کیلومتری شمال شهر ویرانههای کاخ دارْسَرا (بیجی مندل) قرار دارد، که
ابن بطوطه آن را بتفصیل توصیف کرده و بویژه کاخ دیوان عام (هزار ستون) را تحسین نموده است.
شمس سراج عفیف، وقایع نگار معاصر فیروزشاه، از علاقه فراوان وی به معماری ابراز شگفتی میکند و ساخت صدها شهر و
قلعه و کاخ و
مسجد و
مدرسه و
باغ و آبانبارها و آبگیرها را به او نسبت میدهد.
فیروزشاه (۷۵۲ـ۷۹۰/ ۱۳۵۱ـ ۱۳۸۸) در خاطراتش، فتوحات فیروزشاهی، به مبالغ هنگفتی که صرف طرحهای ساختمانی و بازسازی استادانه بناهای پیشینیان خود کرده بود، اشاره میکند. حمایتهای او با یاری یک دستگاه اداری کارآمد صورت میگرفت. آثار معماریاش نشان دهنده مهارت،
تجربه جسورانه، و تنوعگرایی خالی از
تعصب است و در آنها شیوههای معماری هندی پیش از اسلام در هم آمیخته یا انواع معماری جدید آزموده شده است. نهرهای آبیاری شاهی امکان توسعه سریع شهرها را به وجود آورد، مانند حصار در
پنجاب که سلطان در آنجا خیال انگیزترین بوستانش را ایجاد کرد .
فیروزشاه شیفته
شکار بود، ازینرو چند «مَحَلّ» در حومه دهلی ساخت. در سواحل رود جمنا، واقع در یازده کیلومتری شمال جهان پناه، هم اقامتگاهی باشکوه و بسیار مستحکم به
نام فیروزآباد بنا کرد.
در میان بناهای دیگر، ارگ شامل سه باغ، قصر، تالار بارعام و چاهی با پلکان مارپیچ است. در صحن مسجد جامع کلاه فرنگی گنبدداری با کتیبه فتوحات سلطان قرار داشت که یکی از چند نوشته تاریخی دوره تغلقیان به شمار میرود. در سمت شمالی مسجد، منارِ زرین فوقالعادهای قرار گرفته که از هرم پلکانی با سه ردیف پله به
ارتفاع بیش از چهارده متر تشکیل شده است و تکیه گاهِ ستونی عظیم از دوره آشوکا است که یادآور ابهت دوران پیش از اسلام هند است. (این ستون) بعدها به مناری تبدیل شد که بر منطقه مجاور اشراف دارد.
فیروزشاه از ستونهای دوره آشوکا در ساختن قصری در غرب دهلی و مسجدی در حصار استفاده کرد.
مساجد انواعی دارند و مبیّن روشی تجربی هستند. مسجد فیروزآباد (متعلق به ح۷۵۳) چهار طاقنما با سه دهانه گرداگرد صحن مرکزی داشت.
مسجد خیرکی (متعلق به ح۷۵۲ـ۷۵۵) جزو مساجد چهار محوری است با چهار صحن کوچک که
نور را به اندرونی چند گنبدی هدایت میکنند. منارهها در اطراف دروازه شرقی باشکوهی، که بر فراز پلکانی طولانی است، قرار گرفته اند. این منارهها با لبههای سه گوش، به وضوح بنای بزرگ «قطب منار» را به خاطر میآورند که در اواسط قرن ششم و اواخر قرن هفتم/ اواخر قرن دوازدهم و اوایل قرن سیزدهم، دو تن از نخستین سلاطین دهلی، قطبالدین ایبک و اِلتُتْمِش، بنا کردند. تعدادی دیگر از مساجد شامل صحنی باز با تالارهای نمازگزاری ساده بودند.
اطراف دیوارهای فیروزآباد، درگاهِ «قَدَم شریف» قرار داشت که شامل سه طاقنما گرداگرد سقف کلاه فرنگی بیحصاری بود که
مقبره پسر سلطان فتح خان و قدمگاه مقدس در آن قرار داشت.
مدرسه فیروز شاه (در حال حاضر حوض خاص)، در امتداد ضلعهای جنوبی و شرقی آب انبار بزرگی (حوض) ساخته شده بود. این مدرسه شامل حجرههایی برای تدریس و اقامت، و یک مسجد و باغ بود و به سبب کیفیت آموزشی و طلابش شهرت داشت. در محل اتصال دو ضلع (یادشده)، مقبره مؤسس مدرسه قرار داشت. این مقبره، بنای گنبدی چهار گوشهای بود که
محراب (= دهلیز) آن میان دو ضلع مدرسه راهرویی به وجود میآورد. پلکان عریضی از مقبره تا آبانبار (
سرداب) کشیده شده بود. مسجدِ مدرسه در منتهیالیه شمالیِ ضلع شرقی، محراب (= دهلیز) روبازی داشت که از آنجا پلکانی تا سرداب پایین میرفت.
این ارتباط نزدیک میان آب و معماری همچنین در بسیاری از چاههای پلهدار بزرگ در دهلی و اطراف آن وجود دارد و در آنها از سبکها و فنونی استفاده شده که در دوره پیش از اسلام در
هند به کار میرفته است.
از فعالیت ساختمانی در ادامه دوره حکومت تغلقیان، پس از
مرگ فیروز شاه اثری باقی نمانده است، اما
تیمور هنگام فتح دهلی در۸۰۱/ ۱۳۹۸، دستاورد معماری تغلقیان را تحسین کرد که این امر رواج سبکهای مهم ساخت بناها و حمایت امپراتوری مغول از آن را در پی داشت.
پادشاهان تغلقی خود را پیرو
خلفای عباسی مصر اعلام کردند و از این طریق در میان رعایا نفوذ و موقعیت دینیشان را تثبیت نمودند. آنان در خطبههایشان
نام خلفا را ذکر میکردند و بر سکههایشان لقب آنان را نقش میزدند. محمد تغلق شاه سفیری به
مصر فرستاد و در نامه ای از خلیفه
مستکفی باللّه (حک :۷۰۱ـ۷۴۰) خواست که حکومت او را تنفیذ کند، خلیفه پذیرفت و برای او خلعت سلطنت فرستاد. جانشین مستکفی، حاکم بامراللّه دوم (حک: ۷۴۱ـ۷۵۳)، نیز خلعت سلطنت برای وی فرستاد. در ۷۴۲،
محمد تغلق شاه با فرستادن هدایای گرانبها با پادشاهان
چین رابطه برقرار کرد. سلاطین تغلقیه با پادشاهان هند و همسایه نیز روابط سیاسی داشتند؛ از جمله، با
بهرام شاه غزنوی (متوفی ۵۴۱ یا ۵۵۲)، چنانکه وقتی بهرام شاه به دهلی آمد از او به گرمی استقبال کردند.
پادشاهان تغلقی پس از تسلط بر دهلی و تصرف شهرها و ایالات هند، پایتخت را گسترش دادند و شهرهای جدیدی چون فیروزآباد بنا کردند. آنگاه به حفظ امنیت دهلی و مناطق تحت سلطه خود پرداختند؛ سواره نظام را گسترش دادند و ساختمانهای نظامی از قبیل اسلحه خانه بنا کردند، گِرد شهر را با
حصار و
خندق محصور کردند و برجهایی بلند در جاهای مختلف حصار ساختند و برای حفظ
امنیت، نگهبانانی در برجها گماشتند و در طول حصار هجده دروازه تعبیه کردند که هنگام غروب دروازهها را با زنجیر و قفل میبستند.
در شهرِ دهلی، دارالسلطنه قرار داشت که بنای عظیمی برای اقامت سلطان بود. در برابرِ درِ دارالسلطنه نگهبانانی با
شیپور و
طبل میایستادند و هنگام ورود سلطان و امیران و بزرگان، ساز مینواختند. به نخستین دروازه دارالسلطنه، درِ «مشورت خانه» (مجلس سلطان) می گفتند. در کنار آن غرفههایی (اتاقهایی) وجود داشت که جایگاه مأموران اجرای احکام سلطانی بود. در فاصله درِ اول و دوم، نگهبانان دروازهها مینشستند. در فاصله درِ دوم و سوم، غرفه بزرگی بود که در آن نقیب النقبا مینشست. وی نیزهای از نقره در دست و عمامهای طلایی با پر طاووس بر سر داشت. نقبا تحت امر او بودند که هر یک عمامهای طلایی بر سر و تازیانهای در دست و سلاحی از
طلا یا
نقره بر کمر داشتند. در کنار قصر سلطان، قصرهای اهل حرم سلطان و خانههای کوچکتری که متعلق به کنیزان و خدمتکاران و غلامان بود، قرار داشت. در کنار قصر چند کارخانه یا کارگاه، که معمولاً بیوتات نامیده میشد، وجود داشت که غذا و لباس و ادوات مورد نیاز ساکنان قصر را تهیه میکرد و آنان را از بیرون رفتن بینیاز مینمود.
در دوره حکومت تغلقیان، این صاحب منصبان وجود داشتند:
سلطان حاکم مطلق بود و در رأس قدرت قرار داشت. تکیه گاه قدرتِ سلطان،
سپاه بود. سلطان بر تمام شئون دولت و کارهای آن و به کمک والیان مناطق، بر تمام سرزمینهای متصرفه خود تسلط داشت. او وزرا و رؤسای دیوان و رجال بزرگ دولتی را تعیین میکرد.
سلطان مجلس مشورتی داشت که این مجلس را برای تبادل نظر در امور سلطنت تشکیل میداد. رسم بر این بود که در این مجلس وقتی سلطان بر تخت مینشست، وزیر در برابرش میایستاد و پشت سر او کاتبان قرار میگرفتند. در دو طرف مجلس، سپاهیان مسلّح با
شمشیر میایستادند. در این مجلس غالباً قاضیالقضاه و خطیبالخطبا و قضات و بزرگان و مشایخ در اطراف میایستادند.
حاجب بزرگ شکایتنامهها را، که حاجبان جمع کرده بودند، تقدیم سلطان میکرد. سلطان دستورهای لازم را میداد. پس از جلسه مشورتی، سلطان در مجلسِ خاص با علما مینشست و آنان درخواستهای خود را بیان میکردند.
بالاترین مقام اداری، پس از سلطان، نایبالسلطنه بود که حاجب بزرگ نیز خوانده میشد. نایب السلطنه جانشین سلطان بود و در صورت غیبت سلطان از دارالسلطنه، وی عهده دار حفظ
امنیت پایتخت و اداره سرزمینهای تحت فرمان بود. نایبالسلطنه در نبود سلطان، صاحب اختیار بزرگان و خاصان خانه سلطان بود. وی در همه امور به سلطان یاری میرساند، از جمله در صدور احکام و گردآوری
خراج از ولایات و حراست از مرزها. وی کسانی را برای اداره امور مهم کشور بر میگزید و سلطان با او در انتخاب وزرا و قضات و صاحبان دیوان مشورت میکرد. نایبالسلطنه در دیوان مظالم با سلطان حضور مییافت و سلطان در صدور
احکام و بررسی دادخواستها با او مشورت میکرد. نایبالسلطنه مسئول سرکشی به سپاه نیز بود و هر روز پیش از آمدن سلطان، از سپاه سان میدید و به امور سرکردگان سپاه توجه و خطاکاران را تنبیه میکرد. او بر فعالیت مشرِف نیز نظارت داشت. مشرف رئیس دیوان [[اشراف بود و درباره کارمندان دولت و سپاهیان و نزدیکان سلطان و اوضاع ولایات و ایالات اطلاعات کاملی داشت.
وزارت از منصبهای مهم دولتی بود و وزرا یا از دولتمردان برجسته اهل شمشیر بودند، که سرپرستی امور نظامی را بر عهده داشتند، یا اهل قلم بودند و بر امور داخلی کشور، از جمله بر دخل و خرج ولایات و دولت اشراف کامل داشتند. از آنجا که دولت تغلقی همواره در جنگ بود، به وزرای باکفایت در امور نظامی نیاز داشت. اهمیت وزیر سپاه تا آنجا بود که در ۷۹۷، سلطان ناصرالدین محمود، به وزیر و فرمانده سپاهش، خواجه جهان سرور، لقب شاه شرقی بخشید و حکومت سرزمینهای میان کنوج/ قنوج و بِهار را برعهده او گذاشت. وزیر سپاه وظیفه داشت که از امور
حکومت ولایات مطّلع باشد و احتیاجات سپاهیان دولتی را در
اختیار آنان قرار دهد و به دیگر نیروهای نظامی، برای گذران زندگی، از خزانه دولتی «
اقطاع» پرداخت کند.
در دیوان وزارت بخشهایی وجود داشت که در آن کاتبان بسیاری کار میکردند؛ از جمله، مشرِف مالیه که بر امور مالی کشور نظارت و بازرسی داشت و سرپرست درآمدها و هزینهها بود. مشرف مالیه میزان مالیاتهای زراعی را نیز حساب میکرد. هر وزیر نایبی داشت که در زمان غیبت وی، وظایف و امور مهم را انجام میداد.
آنان بر مناطق زیر نفوذ تغلقیه حکومت میکردند. این مناطق از شمال به هانسی/ حانسی، پتیاله، لاهور، پنجاب، اسلام آباد، سرینگر، سیملا، از شرق و جنوب شرقی به دوآب، علیگره، کنوج، بهار، جایا، لکهنو، جوالپور، کلنجر، اللّه آباد، از غرب و جنوب غربی به فتحپور، جَی پور/ جایپور، راجپوتانا، بهاولپور، حیدرآباد، میوار (اودی پور)، مالوه، ستبور، مهارشترا و از جنوب به کَرا و مهبرا و
بهوپال محدود میشد. والیان در مناطق زیرنفوذ خود
لقب امیر داشتند و شیوه حکومت و زندگی آنان شبیه سلاطین تغلقیه بود، اما مطیع سلطان بودند و هر سال با خلعتهایی که سلطان میفرستاد، مقام آنان تجدید میشد.
والیان بیشتر در سرزمینهای خود سکونت داشتند، اما گاه در دهلی اقامت میگزیدند که در آن صورت جانشینانی از نزدیکان خود به آن سرزمینها میفرستادند. والیان تا هنگامی که از امر سلطان اطاعت میکردند در اداره ولایات آزاد بودند و سلطان در کار آنها دخالت نمینمود. سیاست شاهان تغلقی تقویت والیان و دادن
استقلال و
آزادی به آنان برای تعیین «عامل» در شهرها و روستاها بود. در ولایات ادارههایی برای رتق و فتق امور مالی وجود داشت که به «
جِبایه » (دیوان
استیفاء ) معروف بود و در آنجا اموال ولایات تعیین میشد و دخل و خرج ولایات و تقسیم درآمد هر منطقه بین والی و دولت مرکزی و سپاه محاسبه میشد.
پادشاهان تغلقی برای نظارت بر کار والیان، غلامی را همراه والی میفرستادند تا از احوال ولایات و والیان خبر پیدا کند و برای اطلاع از اخبار اندرون والی نیز کنیزانی را روانه میکردند. همچنین مُنهیانی، که آنها را نیز مشرِف میگفتند، تعیین میکردند که این افراد موقعیت ممتازی داشتند و از امور ولایات آگاهی داشتند و پنهانی و بهسرعت خبر
عصیان والی را به شاه میرساندند.
سلطان تغلقی شخصی به
نام قاضیالقضاة را از میان علمای دینی انتخاب میکرد تا بر امور قضا رسیدگی کند و قاضیالقضاة نیز قضات شهرها و ولایات را بر میگزید. همچنین سلطان تعدادی
قاضی در دهلی تعیین میکرد که آنان وظیفه داشتند در مراسم خاص دربار شرکت کنند. محمد تغلق شاه محلی برای کار قاضیالقضاة در قصر خود فراهم ساخت و برای او سالانه دوازده هزار
دینار طلا مواجب تعیین نمود و خلعت و اسبی تندرو به او داد. برخی سلاطین تغلقی در امر قضا دخالت میکردند و در محاکم حضور مییافتند و نظر میدادند. قضات در امور مهم و قضاوتهای دشوار، بخصوص در قضایایی که به
اجتهاد و
قیاس نیاز بود، از مشورت علمای دینی استفاده می کردند. سلطان هفته ای دو روز در دیوان مظالم مینشست. در این مجلس علاوه بر سلطان، حاجب حضور داشت و ورود افراد به آنجا برای تظلم خواهی آزاد بود. احکام را سلطان
ابلاغ میکرد و همانجا اجرا میشد.
این افراد عبارت بودند از:
وکیل دارالسلطنه از بزرگانِ معتمد بود و کلیدهای قصر سلطان را داشت و ریاست کارمندان نیز بر عهده او بود. وی به تعیین مراتب و مأموریت مأموران قصر و همچنین بر
تربیت و
آموزش کودکان قصر نظارت دقیق داشت و مسئولیت ادارههای گوناگون قصر، چون انبار و
اصطبل و
مطبخ و نگهبانی، نیز بر عهده او بود.
وی از نظر مقام با وکیل دارالسلطنه برابر بود. وظیفهاش تدارک مراسم سلطنتی، استقبال از مهمانان قصر، تودیع با آنان و اجرای مراسم منصوب شدن وزرا و بزرگان دولتی بود. امیرحاجب و معاون او در زمره حاجبان درگاه بودند، چند کاتب تحت امر داشتند که هر کاتب بر یکی از دروازههای قصر مینشست و
نام کسانی را که به قصر وارد میشدند مینوشت. فهرست این
نامها هر روز به سلطان داده میشد. وجه تمایز این کاتبان با دیگر کاتبان دربار، در تشخیص مشخصات و القاب و مناصب دیدارکنندگان قصر و نوشتن این اطلاعات در دفتر تشریفات بود.
وظیفه وی رسیدگی به امور
سپاه بود، از جمله دادن
سلاح و
آذوقه و گردآوری رستههای مختلف سپاه و شمارش آنان برای دادن امکانات و نیز استقبال از سپاهیانی که از دیگر ولایات برای دولت مرکزی فرستاده میشدند و نظارت بر دادن امکانات به آنان. در میدانهای جنگ، صاحب دیوان عرض یا نایب او جلو سپاه قرار میگرفت.
نیروی نظامی پادشاهان تغلقی سلسله مراتبی داشت و از امرا و فرماندهان سپاهیان محلی تشکیل میشد. بالاترین مقام را خانها و پس از آن، بترتیب، ملوک و امرا و سپهسالاران و سپاهیان داشتند. هر خان صد هزار تَنَکَه دریافت میکرد، مَلِک پنجاه تا شصت هزار، امیر سی تا چهل هزار، سپهسالار پانزده تا بیست هزار و سپاهی هزار تا ده هزار تنکه دریافت میکرد.
وی بر دیوان
برید اشراف داشت و از میان کارمندان عالی رتبه دولتی انتخاب میشد و بر گردش کار اداری برید و تنظیم دیوان برید نظارت داشت. صاحب برید افرادی را برای پیغام رساندن بر میگزید که آنان از شهرها و راهها و محل زندگی مردم شناخت دقیق داشتند. سلطان از میان نوشتههای کارکنان برید بر تمام جزئیات زندگی مردم تحت سلطنت خود آگاه میشد. کارمندان برید اطلاعات خود را در اختیار صاحب برید مینهادند. صاحب برید در میان راهها منزلگاههایی برای تجدید قوا و استراحت مأموران برید ایجاد میکرد و سپاهیان سلطانی برای حفظ امنیت، در برخی از این منزلگاهها مستقر بودند. صاحب برید، همچنین برید اسبان (الولاّق) را زیر نظر داشت.
(۱) ابن بطوطه، محمد بن عبدالله، رحلة، به کوشش طلال حرب، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
(۲) احمد، نظام الدین، طبقات اکبری، کلکته، ۱۹۲۷م.
(۳) بدائونی، عبدالقادر، منتخب التواریخ، به کوشش احمدعلی صاحب و کبیرالدین احمد، کلکته، ۱۸۶۸-۱۸۶۹م.
(۴) برنی، ضیاءالدین، تاریخ فیروزشاهی، به کوشش سیداحمد خان و دیگران، کلکته، ۱۸۶۲م.
(۵) سیهرندی، یحیی، تاریخ مبارک شاهی، به کوشش محمد هدایت حسین، کلکته، ۱۹۳۱م.
(۶) طباطبا، علی، برهان مآثر، دهلی، ۱۳۵۵ق/۱۹۳۶م.
(۷) فرشته، محمدقاسم، تاریخ، لکهنو، ۱۸۶۴م.
(۸) فیروزشاه، فتوحات فیروزشاهی، به کوشش شیخ عبدالرشید، علیگره، ۱۹۵۴م.
(۹) نهاوندی، عبدالباقی، مآثر رحیمی، به کوشش محمد هدایت حسین، کلکته، ۱۹۲۵م.
(۱۰) دولافوس، کلود فریزر، تاریخ هند.
(۱۱) سمرقندی، عبدالرزاق، مطلع سعدین و مجمع بحرین.
(۱۲) غیاث الدین رامپوری، محمدبن جلال الدین، غیاث اللغات.
(۱۳) عرفه محمود، محمود، النظم السیاسیه و الاجتماعیه بالهند فی عهد بنی.
(۱۴) سیداحمدخان، آثارالصنادید.
(۱۵) سیرت فیروزشاهی (مجهول المؤلف).
(۱۶) سراج عفیف، شمس، تاریخ فیروزشاهی.
(۱۷) Duff C M، The Chronology of Indian History، Delhi، ۱۹۷۲.
(۱۸) EI۲.
(۱۹) Haig W،» Five Questions in the History of the Tughluq Dynasty of Dihli «، JRAS، ۱۹۲۲.
(۲۰) Haig W،» The Kingdom of Bengal «The Cambridge History of India، New Delhi، ۱۹۸۷، vol III.
(۲۱) Haig W،» The Reign of Fīrūz Tughluq… «، ibid.
(۲۲) Majumdar، R C» The Invasion of Tīmūr and the End of the Tughluq Dynasty «، The Delhi Sultanate، Bombay، ۱۹۹۰.
(۲۳) Majumdar،» Muhammad bin Tughluq (A D ۱۳۲۵-۵۱) «، ibid.
(۲۴) Mansingh S، Historical Dictionary of India، New Delhi، ۱۹۹۸.
(۲۵) William Henry Beveridge، A comprehensive history of India: civil، military and social ، London ۱۸۷۱.
(۲۶) Stanley Lane- Poole، Mediaeval India under the Mohammedan rule ، Delhi ۱۹۸۰.
(۲۷) J Talboys Wheeler، India under the Muslim rule: political، historical and social integration ، Delhi ۱۹۷۵.
(۲۸) A. Welch، "Architectural patronage and the past: the Tughluq Sultans of India"، Muqarnas ، X (۱۹۹۳)
(۲۹) A. Welch and H. Crane، "The Tughluqs: master builders of the Delhi Sultanate"، Muqarnas ، I (۱۹۸۳)
(۳۰) A. Welch، Gardens that Babur did not like"، in Mughal gardens: sources، places، representations، and prospects ، ed. J. L. Wescoat and J. Wolschke - Bulmahn، Washington، D. C. ۱۹۹۶ a.
(۳۱) "A. Welch، A medieval center of learning in India: the Hauz Khas Madrasa in Delhi"، Muqarnas ، XIII (۱۹۹۶) b.
(۳۲) A. Welch، "The shrine of the Holy Footin Delhi"، Muqarnas ، XIV (۱۹۹۷).
(۳۳) .M. Shokoohy and N. Shokoohy، Hisar-i Firuza. Sultanate and early Mughal architecture in the District of Hisar، India ، London ۱۹۸۸
(۳۴) "Tughluqabad، the earliest surviving town of the Delhi Sultanate"، BSO
[۸] S ، LVII (۱۹۹۴) M. Shokoohy
(۳۵) Zafar Hasan، Guide to Nizamuddin، Calcutta ۱۹۲۲.
(۳۶) M. Ara، Darga ¦ hs in medieval India (in Japanese)، Tokyo ۱۹۷۷.
(۳۷) J. A. Page، A memoir on Kotla Firoz Shah، Dihl ¦ ، Delhi ۱۹۳۷.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تغلقیه»، شماره ۳۶۶۶. دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «خاندان تغلق تیمور»، شماره۶۰۰۶.