خاندان بنی عمار
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بنوعمّار، خاندانی
شیعی مذهب از
قاضیان و
امرای طرابلس
شام، از
قبیله افریقی کُتامه بودهاند.
این خاندان چهل
سال، یعنی تا اشغال طرابلس به دست
صلیبیان در ۵۰۲ بر این
شهر حکم راندند. در دوره
فاطمیان برای نخستین بار، افرادی از بنوعمار منصبهای مهمی را در
مصر و شام عهدهدار شدند. نام امینالدوله ابومحمد حسن بن عمار
که شاید نیای آنان باشد، برای اولین بار در حوادث ۳۵۱ به عنوان
فرمانده لشکر مُعز (حک: ۳۴۱ـ۳۶۵)
خلیفه فاطمی، که قلعه طَبَرمین را در صِقِلیَّه (سیسیل) به محاصره درآورد، دیده میشود.
وی در ۳۶۲ نیز نبردی پیروزمندانه داشت.
و بعدها در زمان عزیز (۳۶۵ـ ۳۸۶)
پسر و جانشین معز نیز شیخ کتامه و بزرگ کاتبان او بود.
ابن عمار در ۳۸۳ به مدت دو ماه
وزارت کرد، و مأمور نظارت بر مظالم، تدبیر اموال و حسابرسی دیوانیان بود.
با
مرگ عزیز، ابن عمار به دستور جانشین و پسر نوجوان او، حاکم، زمام امور را به دست گرفت و برای اولین بار در
دولت فاطمی
لقب یافت و امین الدوله خوانده شد.
به دنبال آن، کتامیان بر مردم مسلط شدند و حتی با تحریک ابن عمار درپی
قتل حاکم برآمدند. اما دخالت بَرجَوان (ارجوان)،
خادم و
مربی حاکم، این توطئه را ناتمام گذارد. ابن عمار با اعزام سلیمان بن جعفر و شکست دادن مَنجوتکین،
والی دمشق (۳۸۱ـ۳۸۶)، اداره دمشق و شهرهای ساحلی از جمله طرابلس را با گماردن افرادی از کتامیان به دست گرفت. لیکن با
توسل جستن برجوان به ترکان، ابن عمار مخفی شد. او چندی بعد
امان یافت و با مراتب و اقطاعات پیشین به شرط پرهیز از تحریک و توطئه به خانه خود بازگشت.
به دنبال آشوب میان مغربیان در ۳۸۷ از این سمت کناره گرفت و خانه نشین شد و در
شوال ۳۹۰ به
قتل رسید.
با وجود آشفتگی نامها و اختلاف آن در منابع که ترتیب زمانی افراد این خاندان را دشوار ساخته است، به نظر میرسد که ابوطالب امین الدوله نخستین کس از بنوعمار باشد که
حکومت مستقل طرابلس را به دست گرفت.
کراجکی
که در ۴۳۶ در طرابلس بوده است، از وی با نام عبدالله بن محمد بن عمار یاد کرده است.
با این حال، پارهای منابع او را حسن بن عمار خواندهاند.
امین الدوله از خلیفه فاطمی اطاعت و در سرکوب
قیام بنی ابیالفتح در ۴۵۷ او را یاری کرد و بعداً نیز در ۴۵۹ توانست با موفقیت میان خلیفه
مستنصر (حک :۴۲۷ـ۴۸۷) و محمود بن نصر، حاکم
حلب، وساطت کند.
اما هنگامی که بدرالجمالی
وزیر مستنصر شد، امین الدوله سر از طاعت او پیچید و با تصرف شهر جُبَیل، هسته اولیه حکومت مستقل بنوعمار را بنا نهاد.
ابوطالب در ۴۶۰ توانست در برابر محمود بن نصر که به انگیزه توسعه طلبی طرابلس را در محاصره گرفته بود، مقاومت کند و با پرداخت مالیاتی او را از طرابلس براند.
از سوی دیگر با نزدیکی جستن به ترکان
سلجوقی برای تثبیت پایگاه خود در طرابلس کوشید و در ۴۶۳ هیئتی نزد
آلب ارسلان به حلب فرستاد.
به این ترتیب، وی توانست حکومت طرابلس را به رغم جدایی از فاطمیان و تهدید حاکم حلب نگاه دارد. با این حال سکههایی به نام مستنصر وجود دارد که در ۴۶۱ و آخر ۴۶۳ در طرابلس ضرب شده است.
امینالدوله همچنین توانست طرابلس را از تعرض غزان و ترکمانان ناوکیه محافظت کند. او در
رجب ۴۶۴ درگذشت. مورخان وی را به داد ودهش، حمایت از
علویان، خردمندی و
فقاهت ستودهاند.
پس از
وفات ابوطالب میان افراد این خاندان یعنی برادرزادهاش جلالالملک ابوالحسن علی بن محمد بن عمار
برادر امینالدوله، جلال
الدین ابیالحسن بن محمد بن عمار و برادر او، ابوالکتائب احمد بن محمد و تنها پسر خردسال ابوطالب، شمس الملک محمد
نزاعی شدید درگرفت. سرانجام جلالالملک به کمک ابن منقذ که پیش از این با ابن عمار دوستی استوار و مکاتباتی داشت
چیره شد و دشمنانش را
تبعید کرد و
ابن منقذ را در حکومت طرابلس شرکت داد.
جلالالملک با
درایت و نرمش سیاسی به عنوان بزرگترین چهره بنوعمار شناخته میشود.
وی سیاست عمویش امینالدوله ابوطالب را در حفظ بی طرفی نسبت به
فاطمیان و
سلجوقیان ادامه داد و خود را از لطمه استیلای سلجوقیان بر شهرهای مهم شام و کشمکش آنان با دولت فاطمی دور نگه داشت و توانست
استقلال نسبی خود را حفظ کند.
جلالالملک در ۴۶۸ حمله سردار سلجوقی، اَتْسِز، را از طرابلس دفع کرد و از سوی دیگر در همین سال توطئهای را که به دست بدرالجمالی تمهید شد خنثی کرد و علی رغم استیلای او بر شهرهای مهم ساحلی شام، قدرت خود را در طرابلس حفظ نمود.
با این حال،
خطبه همچنان به نام فاطمیان خوانده میشد.
اگرچه وی از ذکر نام خلیفه فاطمی در کتیبه
مسجد جامع طرابلس، که ظاهراً در ۴۷۲ ساخت، خودداری نمود، از رواج سکههای فاطمی که در طرابلس ضرب میشد جلوگیری نکرد. مسکوکاتی که به نام مستنصر در طرابلس به سالهای ۴۷۰ و ۴۷۵ (آخرین تاریخ ضرب سکههای فاطمی در طرابلس) به دست آمده گواه این امر است.
وی حتی برادر
زن خود مُعَلّی بن حیدره را که پس از چندی سلطه ظالمانه در
دمشق، در ۴۷۲ به طرابلس گریخت، برای احتراز از تحریک فاطمیان، به آنان تسلیم کرد.
جلالالملک در ۴۶۹
دژ جَبَله را که چندی به استیلای
روم شرقی درآمده بود تصرف کرد.
به این ترتیب، امارت طرابلس از
شمال تا جبله و از
جنوب تا جوِنِیَه گسترش یافت. به دنبال استیلای سلجوقیان در ۴۷۰ و ۴۷۱ و فاطمیان بر شهرهایی از شام، طرابلس در معرض تهدید قرارگرفت.
ازینرو
قاضی جلالالملک داهیانه با تقدیم هدایایی به ترکان سلجوقی، از آنان بر ضد دولت فاطمی استمداد جست.
در ۴۸۲، لشکر فاطمیان جبیل را از بنوعمار گرفت
اما این
حمله بدون پیشروی به سوی طرابلس در شمال ناتمام ماند. در ۴۸۵ نیز لشکریان متحد سلجوقی طرابلس را در محاصره گرفتند، اما جلالالملک با تطمیع برخی از سران دشمن و ارائه منشور حکومت خود از سوی
سلطان ملکشاه، در صفوف آنان شکاف انداخت و طرابلس را از محاصره رهاند.
در پی این هجوم، جبله پس از سالها، به دست ابن صُلیحه عبیدالله بن منصور از سلطه جلالالملک خارج شد و در آنجا به نام
خلیفه عباسی خطبه خواندند و تلاش برای بازپس گیری آن بینتیجه ماند.
با این حال، علی رغم استیلای رقابت آمیز سلجوقیان و فاطمیان بر شهرهای شام، طرابلس به تنهایی استقلال خود را در این کشاکش حفظ کرد و سرانجام جلالالملک ابن عمار در ۴۹۲ از
دنیا رفت.
پس از وفات جلالالملک، برادرش قاضی فخرالملک ابوعلی (ابوالفضل) عمار بن محمد بن عمار
در دوره حساس و پرمخاطره
جنگهای صلیبی که از ۴۹۱/ ۱۰۹۷ـ ۱۰۹۸ دامنه آن به شام کشیده شده بود، به امارت رسید. فخرالملک شهرهای از دست رفتهای چون عِرقه و جبیل را بازپس گرفت و در ۴۹۴ در پی استمداد مردم، با ارسال لشکر جبله را گرفت و دژ آنجا را بازسازی کرد.
صلیبیان در ۴۹۲ به قصد
بیت المقدس تا حصن الاکراد پیش تاختند و
طرطوس را، که در شمال طرابلس و در قلمرو بنوعمار قرار داشت، گرفتند و سپس جبله را در شمال طرطوس محاصره کردند. فخرالملک با مکاتبه و ارسال هدایایی برای رمون دوسن ژیل، یکی از فرماندهان صلیبی و پیشنهاد برافراشتن پرچمهای صلیبی برفراز باروهای طرابلس، سعی در دفع خطر داشت، اما رمون نیروهای خود را در
رجب ۴۹۲/مه ۱۰۹۹ در نزدیک طرابلس پیاده کرد.
فخرالملک در این اثنا شمار زیادی از زائران مسیحی را آزاد کرد و هدایایی گران قیمت نزد رمون فرستاد. به رغم روایتی مسیحی که از موافقت فخرالملک با پیش شرط صلیبیان دایر بر گرویدن به
مسیحیت سخن میگوید،
نویسندگان
مسلمان او را به خردمندی،
شجاعت و استواری ستوده و از
جهاد مستمر وی با صلیبیان یاد کردهاند.
پس از آن، صلیبیان حومه طرابلس را ترک کردند و در مسیر خود
بیت المقدس را پس از چندی محاصره در
جمعه ۲۲
شعبان ۴۹۲ گشودند.
در ۴۹۴ فخرالملک از بالدوین، امیرصلیبی رُها، در طرابلس استقبال کرد و آمادگی خود را برای ارائه اطلاعات لازم از تحرکات دقاق بن تتش حاکم دمشق اعلام داشت.
پس از شکست جنگ صلیبی دوم در برابر سلاجقه روم در ۴۹۴/۱۱۰۱
رمون در
جمادی الاولی ۴۹۵ طرطوس را گرفت و با گروهی اندک
برای تصرف امارت ثروتمند طرابلس حرکت کرد و در رجب ۴۹۵ آنجا را به
محاصره درآورد.
فخرالملک از حاکمان دمشق و
حمص استمداد کرد و رمون ناچار پس از سازش به طرطوس بازگشت. فخرالملک حمله مجدد رمون در نیمه دوم ۴۹۵ را نیز به کمک امیران دمشق و حمص دفع کرد.
طرابلس در ۴۹۶ همچنان از سوی رمون در محاصره اقتصادی بود؛ ازینرو فخرالملک برای نجات از این وضع به حملات دریایی به شهرهای تحت سلطه صلیبیان دست زد.
اما در همین سال، طرابلس به محاصره نظامی فاطمیان نیز درآمد. شرف المعالی حسین، که در
رمضان ۴۹۶ نزدیک رمله فرنگان را شکست داد، به سمت شمال تا طرابلس پیش راند، اما فخرالملک از تسلیم شهر خودداری کرد و شرف المعالی سرانجام با فشار فرنگان عقب نشست.
فخرالملک اگرچه در رجب ۴۹۷ بار دیگر محاصره صلیبیان را با
مقاومت دفع کرد، اما شهر جبیل را از دست داد.
و رمون با تأسیس دژی بر فراز تپه غربی مشرف بر رود شهر طرابلس، پایگاه نظامی برتری کسب کرد.
به دنبال هجوم موفقیتآمیز فخرالملک بر این دژ در ۴۹۷
سرانجام مصالحه شد که رمون خارج طرابلس را به دست گیرد و از ورود و خروج تدارکات و افراد به شهر جلوگیری نکند.
با
مرگ رمون در چهارم
جمادی الاولی ۴۹۸
جانشین او ویلیام جوردن، کنت ساردنی، محاصره طرابلس را ادامه داد و فخرالملک تا ۴۹۹، پنج سال جنگ و محاصره را پشت سر گذاشت و با وجود گرانی،
فقر و تمام شدن آذوقه همچنان مقاومت میکرد. وی به دفع کمکهای حاکم
قبرس که
امپراتور روم برای صلیبیان در لاذقیه فرستاده بود پرداخت و در نبردی شدید آنان را شکست داد.
او همچنین به وضع مالیاتهای فوقالعاده و مصادره اموال برخی ثروتمندان دست زد. جز این، اعانات داوطلبانه و کمکهای غذایی نیز از شهرهای مجاور رسید؛ هرچند استمداد او از حاکمان دیار بکر و حلب نتیجهای نداشت.
با وجود این، مکاتبات فخرالملک با سلطان ملکشاه سلجوقی در
بغداد برای دفع خطر صلیبیان ادامه یافت.
او چندی بعد، پسر عمویش شمسالملک ابوالمناقب (ذوالمناقب) محمد بن عبدالله بن عمار را جانشین خود کرد و در
رمضان ۵۰۱ عازم بغداد شد و در
دمشق و بغداد از او استقبال شد.
اما هنگامی که از تحقق وعدههای
سلطان محمد سلجوقی و خلیفه
مستظهر عباسی ناامید شد، بازگشت.
او در نیمه
محرم ۵۰۲ به دمشق رسید. در این هنگام، خبر استیلای فاطمیان بر طرابلس را شنید، لذا با سپاهیان کمکی طُغْتَکین (متوفی ۵۲۲) حاکم دمشق به عرقه رفت و سپس جبله را به تصرف درآورد.
از طرفی، در غیاب فخرالملک، شمسالملک بر او شورید و از افضل، وزیر فاطمی که با مکاتبه فخرالملک، دستگیر و زندانی شده بود، جانبداری کرد. همچنین گفته میشود مردم طرابلس از افضل درخواست کمکهای غذایی و تسلیم شهر به
والی دست نشانده او شرفالدوله (یا بدرالدوله یا مشیرالدوله) بن ابی الطیب کرده بودند.
به دنبال آمدن شرف الدوله، وابستگان بنوعمار از طرابلس اخراج و به
مصر منتقل شدند.
و فخرالملک اوضاع را دیگر مساعد بازگشت به طرابلس ندید؛ خاصه که دژ عرقه، از توابع طرابلس، در ۵۰۲/۱۱۰۸ به دست ویلیام جوردن تسخیر شده بود.
چندی بعد، طرابلس از اول
شعبان تا یازدهم
ذیحجه همان سال، به محاصره نیروهای متحد صلیبی درآمد و علی رغم مقاومت مردم، شهر ده سال پس از ورود صلیبیان به شام و به دنبال محاصرهای هفت ساله
به دست صلیبیان سقوط کرد.
این شهر کمتر از دو
سده در دست آنان باقی ماند. فخرالملک پس از خروج از طرابلس، جبله را پایگاه خود قرار داد و از آنجا بر ضدّ صلیبیان مستقر در لاذقیه، حملاتی
انجام میداد تا اینکه
لشکر تانْکِرد (طنکری)، از
رهبران صلیبی، آنجا را محاصره کرد.
فخرالملک که نتوانست با عده کم خود برای مدتی طولانی مقاومت کند، امان تانکرد را پذیرفت و شهر را تسلیم او کرد.
به این ترتیب، آخرین شهر ساحلی در مرز شمالی امارت بنوعمار در جمعه ۲۲ ذیحجه همان سال سقوط کرد.
فخرالملک نخست نزد امیرعلی بن مقلد ابن منقذ (متوفی ۵۴۲ یا ۵۴۳) به شَیزَر و سپس نزد طغتکین رفت و زَبَدانی از توابع دمشق را به اقطاع گرفت.
وی در
جمادی الاولی ۵۰۳ به فرمان طغتکین، به بغداد رفت تا سلطان محمد بن ملکشاه را به جهاد با فرنگان فراخواند.
پس از این مأموریت، تا ۵۱۲ که فخرالملک، وزیر ملک مسعود بن محمد بن ملکشاه در
موصل بوده
آگاهی نداریم. فخرالملک در ۵۱۳ از این مقام برکنار
و اموال او در این سال مصادره شد. پس از شکست مسعود از برادرش سلطان محمود در ۵۱۴، فخرالملک به ماردین نزد امیر
نجم
الدین ایلغازی بن ارتق رفت و از طرف او حسابرسی
اوقاف را عهدهدار شد.
فخرالملک ابن عمار در
صفر ۵۱۶ به مصر رفت و نسبت به خلیفه آمر اظهار فروتنی و ندامت کرد. خلیفه نیز به وساطت مأمون وزیر، وی را عفو و خانهای با تشریفات خاص و مقرری ماهانه برای او مقرر داشت.
فخرالملک در سال ۵۱۶ یا ۵۱۷ وفات یافت.
در دوران بنوعمار، طرابلس به اوج شکوفایی فرهنگی خود رسید. امینالدوله ابن عمار خود از
فقهای شیعه و نویسندهای توانا بود و کتابهای گرانبهایی از جمله ترویح الارواح و مفتاح السرور والافراح
تألیف کرد.
او
دارالعلمی تأسیس کرد و کتابخانهای با بیش از صدهزار
کتاب وقفی در آنجا فراهم آورد.
در ۴۷۲ جلالالملک ابن عمار این دارالعلم را بازسازی کرد.
در این
کتابخانه، که به
روایت ابن فرات از ابن ابی طی (متوفی ۶۳۰)، زیباترین و غنیترین کتابخانه عصر او بوده است، ۱۸۰
کاتب به کار
استنساخ کتابها مشغول بودهاند که سی تن آنان در آنجا مسکن داشتهاند.
بنوعمار اهتمام زیادی به این کتابخانه نشان دادند و نمایندگان آنان برای خرید کتاب همواره در
سفر بودند. طرابلس سراسر دارالعلم شد و
علما از شهرهای دیگر بدانجا میرفتند.
از کتابداران و متولّیان این دارالعلم حسین بن بشر بن علی طرابلسی
ادیب است که کتابی در خُطَب تألیف کرده بود.
دیگر، ابوالفضل بن ابیروح (دوح) است که جلالالملک ابن عمار او را مأموریت داد تا مَبلغی میان طالبان علم توزیع کند.
متأسفانه کتابهای این کتابخانه در پی سقوط طرابلس به دست صلیبیان همه از میان رفت.
اگرچه در سخن ابن ابیطی اشارهای به آتشسوزی کتابخانه نیست، اما برخی مورخان مسلمان چون ابن فرات از آتش زدن دارالعلم در این حمله یاد کردهاند و از طرفی ماتیواُدسایی، نویسنده ارمنی، از آتش زدن شهر سخن گفته است.
گفته میشود که این اقدام به دستور خاص
کشیش برتراند صورت گرفته بوده است.
به اعتقاد تدمری،
دارالعلم طرابلس همچون دارالعلمهایی که فاطمیان برای
نشر تشیع و
تربیت داعیان بنیاد کرده بودند، می بایست مرکز مهمی برای گسترش این
مذهب و ایفای
رسالت خاص فکری و فرهنگی بوده باشد. جز این، شواهد متعددی از حضور فعال علمای امامی در طرابلس گویای ارتباط سیاسی آنجا با
حوزه علمیه شیعه در
عراق است؛ چنانکه
عبدالعزیز بن نحریر ابن البراج (متوفی ۴۸۱)
فقیه مشهور امامی، در ۴۳۸ به عنوان خلیفه
شیخ طوسی رهسپار طرابلس شد و برای مدتی طولانی، در این شهر عهده دار منصب
قضا بود.
افزون بر این، برخی نویسندگان
شیعه در سایه حمایتهای بنوعمار آثاری تألیف کردند. کراجکی
دو کتاب به نامهای نهج البیان و عّدة البصیر فی حج یوم الغدیر را به نام ابوالکتائب احمد بن محمد بن عمار
و کتاب فقهی البستان را به نام قاضی امینالدوله ابن عمار تألیف کرد.
همچنین حسین بن احمد ابن قطان بغدادی (زنده در ۴۲۰) فقیه امامی، پس از سفر خود به حلب، در ۳۹۰ به
طرابلس رفت و در مدت اقامت خود کتاب الشامل را تألیف کرد.
بنوعمار شاعران را نیز حمایت و تشویق میکردند؛ سرآمد اینان، ابن خیاط احمد بن محمد است که
قصاید بسیاری در
مدح جلالالملک ابن عمار
و فخرالملک ابن عمار
گفته است. ابوجعفر محمد بن محمد افطسی
شاعر و
نسابه علوی نیز قصایدی در مدح جلالالملک دارد.
و بخشی از دیوان او را مدایح وی درباره فخرالملک تشکیل میدهد.
همچنین علی بن ابراهیم ابن علاّنی معرّی
و مواهیب بن حدید معرّی
و عبدالمحسن بن صدقه
از شاعران وابسته به
دربار بنوعمار بودهاند.
(۱) محمد محسن آقابزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعة، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۲) محمد محسن آقابزرگ طهرانی، طبقات اعلام الشیعة: النابس فی القرن الخامس، چاپ علی نقی منزوی، بیروت ۱۳۹۱/۱۹۷۱.
(۳) میکله آماری، المکتبة العربیة الصقلیة: نصوص فی التاریخ و البلدان و التراجم و المراجع، لایپزیگ ۱۸۵۷، چاپ افست بغداد.
(۴) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت ۱۳۸۵ـ ۱۳۸۶/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۶.
(۵) ابن تغری بردی،
النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، ج ۵، قاهره ۱۳۵۳/۱۹۳۵.
(۶) ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، حیدرآباد دکن ۱۳۲۹ـ۱۳۳۱، چاپ افست بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
(۷) ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون المُسمّی دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی السلطان الاکبر، چاپ خلیل شحاده و سهیل زکار، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۸) ابن خلّکان، وفیات الاعیان، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۶۸ـ۱۹۷۷.
(۹) ابن خیاط، دیوان، چاپ خلیل مردم بک، دمشق ۱۳۷۷/۱۹۵۸.
(۱۰) ابن شاکر کتبی، عیون التواریخ، ج ۱۲، چاپ فیصل سامر و نبیله عبدالمنعم داود، بغداد ۱۳۹۷/۱۹۷۷.
(۱۱) ابن صیرفی، الاشارة الی من نال الوزارة، چاپ عبدالله مخلص، قاهره ۱۹۲۴.
(۱۲) ابن عدیم، بغیة الطلب فی تاریخ حلب، چاپ علی سویم، آنکارا ۱۹۷۶.
(۱۳) ابن عدیم، بغیة الطلب فی تاریخ حلب، چاپ سهیل زکار، دمشق ۱۴۰۹/۱۹۸۸.
(۱۴) ابن عدیم، زبدة الحلب من تاریخ حلب، چاپ سامی دهّان، دمشق ۱۹۵۱ـ ۱۹۶۸.
(۱۵) ابن فرات، تاریخ، ج ۸، چاپ قسطنطین زریق و نجلا عزالدین، بیروت ۱۹۳۹.
(۱۶) ابن فُوَطی، تلخیص مجمع الا´داب فی معجم الالقاب، جزء۴، قسم ۳، چاپ مصطفی جواد، دمشق ۱۹۶۵.
(۱۷) ابن قلانسی، ذیل تاریخ دمشق، چاپ آمدروز، بیروت ۱۹۰۸.
(۱۸) ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج ۱۲، بیروت ۱۹۷۷.
(۱۹) ابن منقذ، کتاب الاعتبار، چاپ فیلیپ حتی، پرنیستون ۱۹۳۰.
(۲۰) ابن میسر، اخبار مصر، ج ۲، چاپ هنری ماسه، قاهره ۱۹۱۹.
(۲۱) ابن واصل، مفرج الکروب فی اخبار بنی ایوب، ج ۱، چاپ جمال
الدین شیال، قاهره ۱۹۵۳.
(۲۲) اسماعیل بن علی ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر: تاریخ ابی الفداء، ج ۴، بیروت ۱۳۷۵/۱۹۵۶.
(۲۳) محمدبن حسین ابوشجاع روذراوری، ذیل کتاب تجارب الامم، چاپ آمدروز، مصر ۱۳۳۴/۱۹۱۶.
(۲۴) عبدالله بن عیسی افندی اصفهانی، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، چاپ احمد حسینی، قم ۱۴۰۱.
(۲۵) عبدالحسین امینی، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، ج ۱، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۲۶) یحیی بن سعید انطاکی، تاریخ الانطاکی، المعروف بصلة تاریخ أوتیخا، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، طرابلس ۱۹۹۰.
(۲۷) عمر عبدالسلام تدمری، تاریخ طرابلس السیاسی و الحضاری عبر العصور، ج ۱، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۲۸) محمد باقربن زین العابدین خوانساری، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، چاپ اسدالله اسماعیلیان، قم ۱۳۹۰ـ۱۳۹۲.
(۲۹) محمدبن احمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج ۱۹، چاپ شعیب ارنؤوط، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
(۳۰) استیون رانسیمان، تاریخ جنگهای صلیبی، ترجمة منوچهر کاشف، تهران ۱۳۶۰ ش.
(۳۱) سبط ابن جوزی، مرآة الزمان فی تاریخ الاعیان، ج ۸، قسم ۱، حیدرآباد دکن ۱۳۷۰/۱۹۵۱.
(۳۲) سبط ابن جوزی، مرآة الزمان فی تاریخ الاعیان، ج ۸، قسم ۱، چاپ علی سویم، آنکارا ۱۹۶۸.
(۳۳) خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج ۲۲، چاپ رمزی بعلبکی، ویسبادن ۱۴۰۴/۱۹۸۳.
(۳۴) یوسف عش، دُور الکتب العربیة العامة و شبه العامة لبلاد العراق و الشام و مصر فی العصر الوسیط، ترجمة نزار اباظه و محمد صباغ، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
(۳۵) محمدبن محمد عمادالدین کاتب، خریدة القصر و جریدة العصر، قسم شعراء شام، چاپ شکری فیصل، ج ۲، دمشق ۱۳۷۸/ ۱۹۵۹.
(۳۶) محمدبن علی کراجکی، التفضیل، چاپ جلال
الدین محدث ارموی، تهران ۱۳۲۹ ش.
(۳۷) محمد کردعلی، خطط الشام، بیروت ۱۳۹۰ـ۱۳۹۲/ ۱۹۷۰ـ۱۹۷۲.
(۳۸) احمدبن علی مقریزی، اتعاظ الحنفا، ج ۱، چاپ جمال
الدین شیال، قاهره ۱۳۸۷/۱۹۶۷، ج ۲ـ۳، چاپ محمد حلمی محمداحمد، قاهره ۱۳۹۰ـ۱۳۹۳/۱۹۷۱ـ۱۹۷۳.
(۳۹) احمدبن علی مقریزی، المقفی الکبیر، چاپ محمد یعلاوی، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
(۴۰) علی بن عبیدالله منتجب
الدین رازی، فهرست اسماء علماء الشیعة و مصنفیهم، چاپ عبدالعزیز طباطبائی، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «خاندان بنی عمار»، شماره۱۹۲۶.