خاندان بنوزهره
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
آلِزُهْره، یا بنوزهره،
خاندانی از سادات
شیعه دوازده امامی در
حلب است که بسیاری از آنان اهل
علم و
سیاست و دارای تألیف بودهاند و دانشمندانی بزرگ از آنان
دانش آموختهاند.
عنوان
خاندان، از نام
ابوالحسن زهره، نیای ایشان، گرفته شده است که نسب وی، به هفت واسطه، به
امام صادق (علیهالسلام) (زهرة بن علی بن محمد بن محمد بن احمد بن محمد بن حسین بن
اسحاق ابن جعفرالصادق (علیهالسلام)) میرسد.
از این
خاندان افراد سرشناسی برخاستهاند.
گاه آنان را
اسحاقی (اسحاقیون) نیز
خواندهاند.
اسحاق، مشهور به المؤتمن، محدّثی بزرگ بود. نامش در بعضی از کتابهای روایی
شیعه دیده میشود.
برخی در نقل حدیث از وی، با لقب «الثقه الرضا» یاد کردهاند. اگرچه گروهی از
شیعیان او را
امام دانستهاند، وی
امامت برادر خویش،
موسی الکاظم (علیهالسلام) را تأیید کرده است. پسرش حسین به حَرّان آمد.
اسحاق برادر تنی
امام موسی کاظم (علیهالسلام) بوده و در تأیید
امامت آن حضرت، حدیثی از
پدر خویش نقل کرده است.
او یکی از شهود
وصیت امام موسی کاظم (علیهالسلام) درباره
امام رضا (علیهالسلام) نیز بوده
و حدیثی نیز در اثبات ایمان
ابوطالب، از او رسیده است.
همسر
اسحاق،
سیده نفیسه، از نسل
امام حسن مجتبی (علیهالسلام) بود و مزار او در
مصر است.
حسین، یکی از پسران
اسحاق، به
حرّان مهاجرت کرد و نخستین فرد این دودمان بود که به
حلب رفت و پس از وصلت با دختر یکی از بزرگان حلب توانگر شد.
همو
تشیع را در زمانی که
مذهب حنفی در حلب حکمفرما بود، به آنجا برد.
نیای دوم زهره،
ابوابراهیم محمد بن احمد بن محمد بن حسین حرانی حجازی، مردی دانشمند و شاعر و معاصر و ممدوح
ابوالعلای مَعَرّی (د ۴۴۹ق/۱۰۵۷م) بود. وی در حران توانگر و نیرومند گردید و به
حلب کوچید. گفتهاند وی نخستین فرد این
خاندان است که به حلب درآمد و
تشیع را با خود به حلبِ
حنفیمذهب آورد.
پس از وی، فرزندان و نوادگانش تا چند
قرن عهدهدار این مقام بودند.
نواده او، زهره، دارای دو پسر به نام علی و حسن بود که از
نسل هر دو بزرگانی پدید آمدند.
زهره، نیای بزرگ این دودمان، نوادهای به نام زهره بن حسن بن زهره دارد که با صفت «صغیر» از نیای خود (موصوف به «کبیر») مشخص میشود.
به گفته
امین فرزندان این
خاندان همچنان در فوعه ـ از نواحی حلب ـ دارای عظمت و جلالتاند و شجرهنامهای که به تأیید بزرگان و دانشمندان رسیده است، در دست دارند.
برخی از آنان نیز در
عراق و
آذربایجان به سر میبرند.
سَخاوی محمد بن احمد حرانی را نخستین کسی می
خواند که در زمان سیفالدولۀ حَمْدانی (۳۰۳-۳۵۶ق/۹۱۵-۹۶۷م) نقابت طالبیان (نک: آلابیطالب) حلب یافت.
این مقام تا اواخر
قرن ۱۰ق/۱۶م به عهدۀ مردانی از این
خاندان بوده است، ولی از منابع بر میآید که بعضی از نقیبان متأخر از این
خاندان ــ اگر
تقیه نورزیده باشند ــ دیگر
شیعه نبودهاند.
در اینجا تنها به شناساندن چند تن از بزرگان این
خاندان که به ویژه در زمینۀ
دانش و
ادب شهرهاند و در کتابهای رجال بدانان عنایت شده است، اکتفا میشود:
سیّدابوالمکارم حمزة بن
علی بن زهره، (۵۱۱ ـ ۵۸۵) معروف به سیّد بن زهره و ابنزهره،
فقیه و
متکلم قرن ششم است.
وی فرد نامی دودمان بنوزهره است و واژه «ابنزهره» بدون قرینه تنها درباره او به کار میرود.
پدر او، علی بن زهره، مردی فاضل و از
فقهای امامیه بود.
به نوشته
ابنعدیم و
طبّاخ وی نواده
زهره کبیر بوده است، بنابراین نسبش با نُه واسطه به
امام جعفرصادق (علیهالسلام) میرسد.
نوشتهای با خط خوش نیز که بر لوح قبر او کشف شده، این نظریه را تأیید میکند
لیکن
افندی،
به اشتباه او را نواده زهره صغیر به شمار آورده است و بر همین اساس، به گفته
خوانساری نسب او با دوازده واسطه به امام صادق (علیهالسلام) میرسد.
ابنزهره، علاوه بر پدرش، نزد ابوعبدالله
حسین بن طاهر صوری،
فقیه شیعی؛
ابننقاش، فقیه موصلی، شاگرد یکی از تلامذه
شیخ مفید؛
ابنحاجب حلبی، زاهد و استاد قرائت، تلمذ کرد.
از راویان و شاگردان ابنزهره برادرش، عبدالله بن علی بن زهره، محمد بن عبدالله بن علی بن زهره،
محمد بن المشهدی مؤلف
المزار،
معینالدین مصری، که به گفته
حرّ عاملی فقیهی فاضل بوده، و
شاذان بن جبرئیل، فقیه قمی
شایان ذکرند.
بنابر گفته خوانساری
ابنادریس حلّی (متوفی ۵۹۸) فقیه نقّاد و نکتهسنج شیعی با ابنزهره مکاتبه داشته و از او
روایت کرده است؛ با اینهمه در باب
مزارعه کتاب
السّرائر بر نظریه ابنزهره ـ مبنی بر معاف بودن زارع از پرداخت
زکات ـ میتازد و او را مورد انتقادی سخت قرار میدهد.
البته ابنادریس همواره در انتقاد از
علما و از جمله
شیخ طوسی، سخنانی تند میگفته است.
ابنزهره، افزون بر پایه بلند علمی، رهبری دینی
شیعه را در حلب بر عهده داشت و مورد توجه
شیعیان بود، به گونهای که وقتی
صلاحالدین ایّوبی در ۵۷۰ حلب را به محاصره خویش درآورد و حاکم نوجوان حلب، ملک صالح بن نورالدین زنگی (متوفی ۵۷۷)، با التماس از مردم استمداد کرد تا از شهر
دفاع کنند، شیعیان حلب، پشتیبانی خود را مشروط به شرایطی کردند، از جمله آنکه در مسائل
معاملات و
نکاح آنان ابوالمکارم ابنزهره مرجع باشد و حاکم حلب بناچار پذیرفت.
ابنزهره فقیهی اصولی و متکلمی نکتهسنج بود
و شرححالنویسان، جلالت و
فقاهت او را ستودهاند.
نظریات او به عنوان یک
فقیه متقدّم، همواره مورد توجه
فقیهان امامیّه بوده است.
ابنزهره در
ماه رجب ۵۸۵ درگذشت و در دامنه کوه جوشن ـ در غرب حلب ـ نزدیک مشهد السّقط به خاک سپرده شد.
در ۱۲۹۷ آرامگاه او کشف گردید.
بر کنارههای
قبر او نام وی و پدرانش با خطی زیبا نوشته شده بود.
بر کنارههای گور او که در ۱۲۹۷ق/۱۸۸۰م آشکار گردید، با خطی خوش چنین آمده: «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم، هذه تربة الشّریف الاوحد رکنالدّین ابی المکارم حمزة بن علی بن زهرة بن علی بن محمد بن محمد بن احمد بن محمد بن الحسین بن
اسحاق بن جعفر الصادق صلوات اللـه علیه و علی ابائه و ابنائه الائمة الطاهرین و کانت وفاته فی رجب خمس و ثمانین و خمسمائة رضی الله عنه».
ابنزهره تألیفات بسیاری در مسائل فقهی، اصولی و کلامی داشته که برخی از آنها پاسخ به
استفتائات است.
از مجموعه تألیفات او نوزده کتاب شمردهاند که معروفترین آنها
غُنیه النزوع الی علمی الاصول و الفروع است، یک چهارم این کتاب به مباحث اصولی اختصاص دارد و پس از آن دوره کامل
فقه، همراه با استدلالی کوتاه در برخی از موارد، نگارش یافته است.
از آرای ابنزهره که در بخش اصول «غُنیه» مطرح است حرمت تقلید عامی از
فقیه است، زیرا که فتوای فقیه علمآور نیست و عمل فقط باید بر اساس
علم باشد.
همچنین میافزاید که مراجعه مردم به فقیه صحیح است، زیرا که از
اجماع فقها در
احکام شرعیه آگاه میشوند و
اجماع فقها از آنرو که در برگیرنده
قول معصوم است،
حجت است.
برهمین اساس، وی در بسیاری از مسائل، دلیل اجماع را مطرح میکند
و میگوید، بیش از آنچه
اهل سنّت به کمک قواعد اصولی
احکام شرعی را دریافتهاند، ما به کمک اجماع به دست آوردهایم.
ابنزهره کتاب معروفی نیز در بحث
امامت به نام
قَبَس الانوار فی نصره العتره الاخیار دارد.
ابوالقاسم جمالالدین عبدالله بن علی بن زهره، فقیه ادیب، برادر سیّد بن زهره.
در ۵۳۱ متولد شد و به گفته برخی حدود ۵۸۰ وفات یافت.
لیکن از اجازه معروف
صاحب معالم برمی آید که در ۵۹۷ زنده بوده است.
وی تألیفاتی در فقه،
اصول و
کلام داشته که
التّجرید لفقه الغُنیه عن الحُجج و الادله از جمله آنهاست.
ابوحامد محییالدین محمد بن عبدالله بن علی بن زهره، فقیه امامی (متولد بعد از ۵۶۴).
شرححالنویسان مقام علمی او را ستودهاند.
به گفته خود وی، ابن ادریس حلّی جدّ مادری او بوده
و او نزد وی
فقه آموخته
و از او و پدر و عموی خویش و
ابنشهرآشوب و
شاذان بن جبرئیل قمی روایت کرده است.
محقق حلّی،
یحیی بن سعید حلّی و
سیّدعلی بن طاووس شاگرد او بودهاند.
ابنعدیم حلبی نیز او را از مشایخ خود دانسته است.
کتاب
الاربعون حدیثا از آثار اوست
و از جمله احادیث آن نامه
امام صادق (علیهالسلام) به والی
اهواز است که آن را با ذکر
سند، بهطور کامل آورده است.
ابوعلی حسن بن زهره بن حسن بن زهره.
فاضل،
ادیب و
شاعر بود.
در ۵۶۴ متولد شد و از افراد سرشناس دودمان بنوزهره و فرزند زهره صغیر بود، و مورّخان
شیعه و
سنّی از جلالت او یاد کردهاند.
وی جدّ اعلای بنوزهره به شمار میرود که علاّ مه حلّی اجازه معروف خود را برای آنان نوشته است.
حسن بن زهره از دانشهای گوناگون بهرهمند و با
فقه امامیّه و
شافعی و
تاریخ و
قرائت و
ادبیات آشنا بوده،
شعر نیکو میسرود و خطی خوش و نثری زیبا داشت.
ابنکثیر برخی از
اشعار او را آورده، میگوید که وی
حافظ قرآن بوده است.
ابنحجر عسقلانی نیز او را ادیب و آشنا به فقه امامیه و
قرائت دانسته است.
افزون بر این، سخنوری خوشسخن و خوشچهره و دارای
دیانت و
ریاست بود و از درایتی کامل و رفتاری پسندیده برخوردار بود و مردم از او بهرهمند میشدند.
وی علاوه بر نقابت علویان، مقام دبیری دربار الملک الظاهر غازی، فرزند صلاحالدین ایوبی، را بر عهده داشت، لیکن این مقام خوشایند او نیفتاد و پس از چندی استعفا کرد.
چندین بار نیز، به عنوان سفیر الملک الظاهر، با سلطان روم و حاکم موصل و حاکم اربل و الملک العادل ـ حاکم مصر و
دمشق ـ و حاکم
بغداد ملاقات کرد.
پس از درگذشت الملک الظاهر، جانشین او عزیز، مقام وزارت را به حسن بن زهره پیشنهاد کرد؛ لیکن او نپذیرفت و راهی سفر
حج شد و پس از بازگشت از حج بیمار شد و در
جمادیالاولی ۶۲۰ درگذشت.
فرزندان او ابوالحسن علی (متولد۵۹۲) و ابوالمحاسن عبدالرحمان (متولد۶۰۶) ـ از محدثان بودهاند و
ابنصابونی از آنان
حدیث شنیده است.
علاءالدین ابوالحسن علی بن ابراهیم بن محمد بن علی بن حسن بن زهره، عالم امامی (متوفی ۷۵۵).
نام پدران وی به گونههای مختلف ثبت شده است.
همو بوده که از علاّمه حلّی اجازه روایت خواست و علاّمه در نامهای مشتمل بر تجلیل فراوان از او به وی و
فرزند و
برادر و برادرزادگانش اجازه داد تا تمام مصنفات خود او و همه کتب علمی (فقهی ـ لغوی ـ فلسفی ـ منطقی ـ کلامی) را که نزد اساتید
خوانده یا به او
اجازه روایت آنها داده شده بود
روایت کنند.
این اجازه به اجازه بنوزهره معروف است.
تاریخ کتابت این اجازه
نیمه شعبان ۷۲۳ است.
دیگر اشخاصی که مشمول اجازه علاّمهاند عبارتاند از:ابوعبدالله حسین، فرزند علاءالدین، عالم امامی (متوفی ۷۷۵)؛ بدرالدین محمد، برادر علاءالدین (متوفی ۷۳۳)؛
فقیه امامی و از مشایخ
شهید اول (متولد۷۱۸)؛ عزّالدین، ابومحمد حسن فرزند بدرالدین، عالم امامی.
بدرالدین حسن بن محمد بن علی بن الحسین بن زهره الحسینی الحلبی (مق ۷۳۲ق/۱۳۳۲م)، نقیب اشراف و ناظر بیمارستان حلب.
الشریف محمد بن علی بن محمد بن الحسن بن زهره (د ۷۷۹ق/۱۳۷۷م).
وی به
ایران آمد و از دانشمندان روزگار خویش سود جست و با گروهی از دانشمندان
خراسان و
ماوراءالنهر دیدار کرد و سپس به حلب بازگشت.
او
مشارق الانوار را از فقیه محدث مفسر،
شمسالدین ابوعبدالله محمد بن محمد فیروزآبادی شنید و بخشی از آن را در حلب از او روایت کرد.
ارائۀ شجرۀ
نسب این
خاندان دور از لغزش نخواهد بود، زیرا از یک سوی کتب رجال غالباً در ذکر زنجیرۀ نامها، برخی واسطهها را حذف کردهاند و از سوی دیگر وجود افراد همنام متعدد در این
خاندان، خلطهایی پیش آورده است.
شرح افراد کمتر سرشناس این
خاندان در کتب تاریخی آمده است.
(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعة، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۲) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی، الانوارالساطعة فی المائة السابعه، چاپ علی نقی منزوی، بیروت ۱۳۹۲/۱۹۷۲.
(۳) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی، الثقات العیون فی سادس القرون، چاپ علی نقی منزوی، بیروت ۱۳۹۲/۱۹۷۲.
(۴) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی، الحقائق الراهنة فی المأة الثامنه، چاپ علی نقی منزوی، بیروت ۱۹۷۵.
(۵) ابنادریس حلّی، کتاب السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، قم ۱۴۱۰ـ۱۴۱۱.
(۶) ابنحجر عسقلانی، لسان المیزان، بیروت ۱۳۹۰/۱۹۷۱.
(۷) ابنخلکان، وفیات الاعیان، چاپ احسان عباس، ج۵، بیروت ۱۳۹۷/۱۹۷۷.
(۸) ابنزهره، کتاب الغنیه، در الجوامع الفقهیه، قم ۱۴۰۴.
(۹) ابنصابونی، کتاب تکملة اکمال الاکمال فی الانساب والاسماء والالقاب، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
(۱۰) ابنعدیم، بغیة الطلب فی تاریخ حلب، چاپ فؤاد سزگین، فرانکفورت ۱۴۰۶ـ ۱۴۰۹/۱۹۸۶ـ ۱۹۸۹.
(۱۱) ابنعنبه، عمدة الطالب فی انساب آل ابیطالب، بیروت (بی تا).
(۱۲) ابنکثیر، البدایة والنهایه، ج۱۲، ۱۳، چاپ احمد ابوملحم (و دیگران)، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۱۳) عبدالله بن عیسی افندی اصفهانی، ریاض العلماء وحیاض الفضلاء، چاپ احمد حسینی، قم ۱۴۰۱.
(۱۴) محسن امین، اعیان الشیعه، چاپ حسن امین، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۱۵) یوسف بن احمد بحرانی، لؤلؤة البحرین، چاپ محمدصادق بحرالعلوم، قم (بی تا).
(۱۶) محمد بن حسن حرعاملی، امل الامل، چاپ احمد حسینی، ج۲، قم ۱۳۶۲ ش.
(۱۷) محمدباقر بن زینالعابدین خوانساری، روضات الجنات فی احوال العلماء والسادات، چاپ اسدالله اسماعیلیان، قم ۱۳۹۰ـ۱۳۹۲.
(۱۸) ابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳، چاپ افست قم (بی تا).
(۱۹) محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر والاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، حوادث و وفیات ۶۱۱ـ۶۲۰ ه، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷.
(۲۰) محمد بن عبدالرحمان سخاوی، الضوء اللامع لاهل القرن التاسع، قاهره (بی تا).
(۲۱) محمد راغب طبّاخ، اعلام النبلاء بتاریخ حلب الشهباء، چاپ محمد کمال، حلب ۱۴۰۸ـ۱۴۰۹/ ۱۹۸۸ـ۱۹۸۹.
(۲۲) محمد بن عمر فخررازی، الشجرة المبارکة فی انساب الطالبیه، چاپ مهدی رجائی، قم ۱۴۰۹.
(۲۳) محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، چاپ علی اکبر غفاری، بیروت ۱۴۰۱.
(۲۴) عبدالله مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، چاپ سنگی نجف ۱۳۴۹ـ۱۳۵۲.
(۲۵) محمدباقر بن محمدتقی مجلسی، بحارالانوار، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۲۶) محمد بن محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۱۱، چاپ عبدالکریم غرباوی، کویت ۱۳۹۲/۱۹۷۲.
(۲۷) محمد بن محمد مفید، الارشاد فی معرفة حججالله علی العباد، قم ۱۴۱۳.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرةالمعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بنوزهره»، شماره۱۹۱۹.