خاتمیت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در این
مقاله در مورد
خاتمیت پیامبر اعظم و جامعیت
دین اسلام،
بحث خواهد شد.
پیامبر اسلام آخرين پيامبران خداست و سلسله
نبوت با او پايان ميپذيرد و اين از «
ضروریات آئین اسلام» است.
معني «
ضروری» اين است كه هركس وارد صفوف مسلمين شود، بزودي ميفهمد كه همه مسلمانان بهاين مطلب عقيده دارند و از واضحات و
مسلمات نزد آنان است، يعني همانگونه كه هركس با مسلمانان سر و كار داشته باشد ميداند آنها از نظر مذهبي تأكيد روي اصل «
توحید» دارند، همچنين ميداند روي «خاتميت پيامبر» نيز همگي توافق دارند، و هيچ گروهي از مسلمانان در انتظار آمدن پيامبر جديدي نيستند.از اينروى، مانند ساير ضروريّات دين، نيازى به
استدلال نخواهد داشت. در عين حال، مىتوان اين مطلب را هم از
قرآن كريم هم از
روایات متواتر، استفاده كرد.
خاتمیت
دین اسلام گویای این حقیقت است که قافله بشريت در مسير تكاملي خود با
بعثت پیامبران مراحل مختلف را يكي پس از ديگري طي كرده است و به مرحلهاي از رشد و تكامل رسيده كه ديگر ميتواند روي پاي خود بايستد، يعني بااستفاده از تعليمات جامع اسلام مشكلات خود را حل كند.
بهتعبير ديگر: اسلام
قانون نهايي و جامع دوران بلوغ بشريت است، از نظر اعتقادات كاملترين محتواي بينش ديني و از نظر عمل نيز چنان تنظيم يافته كه بر نيازمنديهاي انسانها درهر عصر و زماني منطبق است.
کتاب گلستان سعدی، کتاب ارزشمندی است. وقتی این کتاب را به دستان کودکی میسپاریم، نه تنها توجهی به مطالب و نوشته های سودمند آن نخواهد داشت بلکه چه بسا در حال و هوای کودکانه ی خویش و در همان ساعات اولیه ی گرفتن کتاب، آن را پاره کند و چیزی از آن باقی نماند؛ اما اگر همین کتاب را به دانشمندی که از
ارزش آن با خبر است بدهیم حتی پس از گذشت سالیان زیاد و علاوه بر استفاده ی بسیار از آن، باز هم کتاب سالم و پابرجاست. کودک نه تنها کتاب را پاره می کند بلکه استفاده ای هم از آن نخواهد کرد. اما بالعکس دانشمند از آن بهره های زیادی خواهد برد و نکات و ظرایف بسیاری را نیز از مطالب آن استخراج می کند.
خداوند متعال نیز برای
هدایت بشر ۱۲۴ کتاب آسمانی نازل کرد (صاحب تفسیر اطیب البیان می گوید : «در
مجمع البیان از ابی ذر رحمةاللهعلیه
روایت کرده که
کتب انبیاء سلف صد و بیست و چهار کتاب بوده است.»
و به انبیای الهی
هدیه داد تا در
راه کمال و هدایت بشری بکار گیرند اما بشر که در دوران کودکی خود بود قدر گوهرهای الهی را ندانست و این کتاب
ها یا به طور کامل محو شدند و یا همانطور که در درس قبل اشاره شد مانند عهدین، آمیخته به تحریفات و تغییرات گسترده گردیدند: «یکی از علل تجدید
رسالت و ظهور پیامبران جدید، تحریف و تبدیل هایی است که در تعلیمات و کتب مقدس پیامبران رخ میداده است و به همین جهت آن کتاب
ها و تعلیمات، صلاحیت خود را برای هدایت مردم از دست میدادهاند.
غالبا پیامبران احیا کننده
سنن فراموش شده و اصلاح کننده تعلیمات تحریف یافته پیشینیان خود بودهاند. گذشته از انبیائی که صاحب کتاب و
شریعت و
قانون نبوده و تابع یک پیغمبر صاحب کتاب و شریعت بودهاند، مانند همه پیامبران بعد از
ابراهیم تا
زمان موسی و همه پیامبران بعد از موسی تا
عیسی، پیامبران صاحب قانون و شریعت نیز بیشتر مقررات پیامبر پیشین را تایید میکردهاند. ظهور پیاپی پیامبران تنها معلول تغییر و تکامل شرایط زندگی و نیازمندی بشر به پیام نوین و رهنمایی نوین نیست، بیشتر
معلول نابودی
ها و
تحریف و تبدیل های کتب و تعلیمات آسمانی بوده است. بشر چند هزار سال پیش نسبت به حفظ مواریث علمی و دینی ناتوان بوده است و از او جز این انتظاری نمیتوان داشت. آنگاه که بشر میرسد به مرحلهای از تکامل که میتواند مواریث دینی خود را دست نخورده نگهداری کند،
علت عمده تجدید پیام و ظهور پیامبر جدید منتفی میگردد و
شرط لازم (نه شرط کافی) جاوید ماندن یک دین، موجود میشود.»
دوران ظهور پیامبر اسلام مصادف با دورهی رشد و گذر از دورهی کودکی بشر است. بشر در دوره ی ظهور اسلام، بشری است که به درجه ی مطلوبی از رشد رسیده است: «
قرآن در سراسر آیاتش بشر را به
تعقل و
استدلال و مشاهده عینی و تجربی
طبیعت و مطالعه
تاریخ و به
تفقه و
فهم عمیق
دعوت میکند. اینها همه نشانههای ختم
نبوت و جانشینی
عقل و
علم به جای
وحی تبلیغی است. برای کدامیک از کتب آسمانی به اندازه
قرآن کار شده است؟ به محض نزول
قرآن هزارها حافظ
قرآن پیدا میشود. هنوز نیم
قرن نگذشته، به خاطر
قرآن علم نحو و صرف و دستور زبان
تدوین و لغت های زبان عربی جمع آوری میگردد،
علم معانی و بیان و بدیع
ابتکار میشود، هزارها
تفسیر و مفسر و حوزههای تفسیر به وجود میآید، روی
کلمه به کلمه
قرآن کار میشود. غالب این فعالیت
ها از طرف مردمی صورت میگیرد که نسبت به زبان عربی بیگانهاند. فقط
علاقه به
قرآن است که چنین شور و هیجانی به وجود میآورد. چرا برای
تورات و
انجیل و
اوستا چنین فعالیتهایی نشد؟»
علاوه بر آنچه
ذکر شد،
تاریخ نیز گواهی می دهد که به
خلاف شرایع قبلی،
مسلمانان از همان آغاز، به
حفظ و
حراست از
قرآن اهتمام فراوان داشتند و حتی نسبت به
حروف و
کلمات قرآن نیز حساسیت نشان می دادند. («ان عثمان بن عفان رضی الله عنه قال لما اراد ان یکتب المصاحف ارادوا ان یلقوا الواو التی فی براءه و الذین یکنزون الذهب و الفضه قال لهم ابی رضی الله عنه لتلحقنها او لاضعن سیفی علی عاتقی فالحقوها»؛ و همچنین: یکی از جهاتی که مایه ی
سوء ظن ابوذر به دستگاه
خلافت شد همان اصراری بود که در موقع جمع آوری
قرآن توسط عثمان به خرج میدادند تا حرف واو را از اول
آیه «و الذین یکنزون الذهب...»، حذف کنند، تا آنجا که کار به مشاجره کشیده و ابوذر فریاد زد که اگر واو را در جای خود نگذارید من با شما به قتال میپردازم، و سرانجام دستگاه
حکومت عثمان مجبور شد آیه را با واو ضبط کند.
از این رو نه تنها با کمال دین، دیگر نیازی به
شریعت جدید نبود بلکه علت
نبوت تبلیغی نیز رفع می گردید: «تا زمانی بشر نیازمند به وحی تبلیغی است که درجه عقل و علم و تمدن به پایهای نرسیده است که خود بتواند عهده دار
دعوت و تعلیم و
تبلیغ و تفسیر و
اجتهاد در امر دین خود بشود. ظهور علم و عقل، و به عبارت دیگر،
رشد و
بلوغ انسانیت، خود به خود به وحی تبلیغی خاتمه میدهد و
علما جانشین چنان
انبیاء میگردند.»
۱. خاتمیت، به معنای بی نیازی بشر از
دین نیست.
۲. معنای خاتمیت، یعنی آغاز دورهی شکوفایی عقلانیت و خرد در سایه ی
هدایت الهی برای بشریت.
۳. خاتمیت یعنی خداوند همه ی آنچه بشر در مسیر کمالش به آن
نیاز داشت را فرستاده است.
۴. خاتمیت یعنی بدون
تفکر،
تدبر و عقلانیت، امکان بهره برداری از دین (کتاب و عترت) (اشاره به
حدیث ثقلین دارد که در آن حدیث شریف
ضمانت دین برای رسیدن بشر به غایت مطلوبش همراهی غیر قابل انفکاک
قرآن و عترت می باشد. به عبارت دیگر چه در حوزه ی جهان بینی و چه در حوزه ی ایدئولوژی
خاتمیت به معنای همراهی و همگامی
قرآن، عترت و عقل می باشد و عدم توجه به هر کدام منجر به نرسیدن به
آثار و ثمرات متعالی دین خواهد شد.) وجود نخواهد داشت. از این رو
قرآن بیش از هر کتاب آسمانی دعوت به تفکر و عقلانیت در خودش، («ا فلا یتدبرون
القرآنام علی قلوب اقفالها.»
؛ «و ما کان المؤمنون لینفروا کافه فلو لا نفر من کل فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون»
؛ «الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السماوات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار»
) آیات آفاقی و انفسی («سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق ا و لم یکف بربک انه علی کل شی ء شهید»
) و در دین
نموده است.
۵. خاتمیت یعنی به کارگیری حداکثری
استعداد انسان برای آبادانی
دنیا و
آخرت.
۶. در نگاه دین خاتم،
عقل و
دین هر دو
حجت الهی اند و عدم توجه به هر یک منجر به رکود،
انحراف یا
ارتجاع در مسیر
کمال خواهد شد.
۷. اولا: با توجه به کامل بودن دین اسلام در پاسخ به نیازهای بشری؛ ثانیا: حفظ منبع وحیانی اسلام (
قرآن) از تغییر و تحریف، و ثالثا: جایگزینی عقلانیت بشر (
اجتهاد) به جای نبوت تبلیغی، دلیلی برای تجدید رسالت
ها و ارسال انبیاء پس از دین خاتم وجود نخواهد داشت.
انسان برای
یافتن راه کمال، همواره محتاج طریقی غیر از
حس و عقل - یعنی
وحی- می باشد. آیات
قرآن نیز به این
حقیقت اشاره دارند که انسان برای رسیدن به کمال و دوری از هرگونه
مشقت،
خوف و
حزن، محتاج هدایت الهی است. (
«قلنا اهبطوا منها جمیعا فاما یاتینکم منی هدی فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون.» همچنین:
«قال اهبطا منها جمیعا بعضکم لبعض عدو فاما یاتینکم منی هدی فمن اتبع هدای فلا یضل و لا یشقی» ) به عبارت دیگر به
حکم صریح عقل و وحی،
بعثت انبیاء امری ضروری و لازم است.
برخی «مدعیان دروغین
نبوت» (مانند
بابیت و
بهائیت) نیز برای اثبات پیامبری خود به طرح این
شبهه پرداخته اند و می گویند اکنون که عقل و
قرآن نیاز دائمی بشر به انبیاء را اثبات می کنند پس پیامبر اسلام و دین وی نمی تواند آخرین پیامبر و آخرین دین الهی باشد بلکه بر خداوند لازم است تا وقتی انسان
ها بر روی
زمین زندگی می کنند و نیازهای نو به نو و متفاوت دارند، خداوند نیز متناسب با نیازهای جدید و پیشرفت های بشر، پیامبران و دینی جدید بفرستد.
اولا: ختم نبوت و رسالت به معنای قطع رابطه ی وحی و هدایت الهی با انسان نیست. به عبارت دیگر آنچه را عقل و
قرآن به آن اشاره می کنند نارسایی دانش بشری در ارائه ی برنامه جامع
سعادت و نیاز دائمی به هدایت الهی است، نه نیاز دائمی به انبیا و رسولان الهی. از این رو وقتی برنامه ی الهی به صورت کامل نازل شود و از سوی دیگر به خاطر اهتمام امت، متن آن برنامه بدون کم و کاستی حفظ شود و از تحریف آن جلوگیری گردد، نیازی به تجدید نبوت و رسالت نخواهد بود.
ثانیا: از آنجا که انبیای الهی یک سلسله ی به هم پیوسته از سفیران الهی می باشند و تعیین ایشان منوط به
اراده ی تشریعی خداوند و اعلام او می باشد:
۱) انبیاء و پیروان هر پیامبری باید انبیای قبل از خود و کتاب های آنها را قبول داشته باشند (
«آمن الرسول بما انزل الیه من ربه و المؤمنون کل آمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله لا نفرق بین احد من رسله و قالوا سمعنا و اطعنا غفرانک ربنا و الیک المصیر.»)
۲)
بشارت آمدن نبی و رسول بعدی از طرف
نبی و
رسول قبلی داده شده باشد. حال آنکه در مورد ادعای مدعیان نبوت و رسالت نه تنها خبری از ظهور آنها از طرف
قرآن و پیامبر اسلام داده نشده است بلکه در آیات و
روایات کثیری به ختم نبوت و
رسالت تصریح شده است.
خداوند در
سوره ی احزاب،
آیه ۴۰ فرموده است: «ما کان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبیین و کان الله بکل شی ء علیما»
«خاتم» از ریشه ی «ختم» به معنای «پایان» است و طبق تصریح لغت شناسان مشهور عرب،
در زبان عربی به دو صورت خاتم (به کسر تاء) و خاتم (به فتح تاء) به کار میرود. خاتم (به کسر تاء) به معنی ختم کننده و پایان بخشنده است و خاتم (به فتح تاء) به معنی آخر و آخرین و نیز مهری است که پس از تنظیم و نگارش نامه
ها و اسناد، در پای آن میزنند و
حکم «پایان بخشیدن» به آن
ها را دارد. به قول لغویان: «ما یختم به» یعنی وسیله ختم و پایان
یافتن چیزی است (و در
نتیجه، بستن طومار آن، که «پلمب» کردن خانه
ها و مهر کردن سر ظروف مایعات، از همین باب و به همین معناست، و
قرآن کریم با
استعمال تعابیری چون «ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم»
و مشابه آن
همین معنا را
اراده کرده است. چنان که «مختومه» شدن پرونده نیز، در
اصطلاح قضات، به معنای پایان یافته قلمداد گشتن و بسته شدن آن است). اگر به نگین انگشتر نیز، «خاتم» گفته میشود، به
اعتبار استفاده از آن در مهر و مختومه کردن اسناد و نامه هاست.
به قول استاد مطهری:
«کلمه ی «خاتم» به حسب ساختمان لغوی خود در زبان عربی به معنی چیزی است که به وسیله ی آن به چیزی پایان دهند. مهری که پس از بسته شدن نامه بر روی آن میزدند به همین جهت، «خاتم» نامیده میشود، و چون معمولا بر روی نگین انگشتری، نام یا شعار مخصوص خود را نقش میکردند و همان را بر روی نامه
ها میزدند، انگشتری را «خاتم» مینامیدند.» .
استعمال تعابیری چون «ختم
قرآن» (که به معنای خواندن کل
قرآن و تمام کردن آن است)،
اطلاق «مجلس ختم» به مجلس یادبود
اموات (که به اعتبار
قرائت یک دوره کامل از
قرآن توسط جمع حضار مجلس ترحیم برای شخص متوفی است) و نیز استعمال تعبیر «خاتم اوصیاء» در
حق آخرین
امام معصوم از تبار
اهل بیت علیهمالسّلام، همه و همه، هماهنگ با همان مفهومی است که از ختم و خاتم بیان شد.
بعضى از دشمنان اسلام درباره دلالت اين آيه بر خاتميّت پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله وسلم دو اشكال را مطرح كرده اند:
يكى آنكه: واژه «خاتم» به معناى انگشترى نيز آمده است، و شايد در اين آيه هم همين معنى «انگشترى» منظور باشد.
دو ديگر آنكه: به فرض اينكه خاتم به همان معناى معروف باشد مفاد آيه اين است كه سلسله «
نبییّن» بوسيله آن حضرت ختم شده نه اينكه سلسله «
رسولان» هم ختم شده باشد.
پاسخ اشكال اول اين است كه خاتم به معناى وسيله ختم كردن و پايان دادن ( ما يَخْتِم به الشى)است و انگشترى هم از اين جهت خاتم ناميده شده كه بوسيله آن، نامه و مانند آنرا ختم و مهر مىكرده اند.
پاسخ اشكال دوم اين است كه هر پيامبرى كه داراى مقام
رسالت باشد داراى مقام نبوت هم هست و با پايان
يافتن سلسله انبياء، سلسله رسولان هم پايان مىيابد و هر چند
مفهوم «
نبی» اعم از مفهوم «
رسول» نباشد اما از نظر مورد، نبى اعم از رسول است.
جالب است که معنای فوق از واژه ی «خاتم النبیین» (در آیه ی ۴۰
احزاب) و اصل «خاتمیت» پیامبر اسلام را، علاوه بر اینکه باور عمومی مسلمانان بر آن استوار شده، کرارا مورد
اعتراف و استعمال مؤسس فرقه ی
بهائیت (میرزا حسینعلی بهاء) نیز قرار گرفته است و با توجه به این امر، منطقا
راه بر هر گونه
سفسطه و توجیه ناروای بهائیان از آیه ۴۰ سوره احزاب
و موضوع خاتمیت، مسدود میباشد.
حسینعلی بهاء در عباراتی که در کتاب
ها و الواح گوناگون وی آمده (به عنوان مثال آنچه در
کتاب اشراقات وی آمده است.) علاوه بر اطلاق عناوینی چون «خاتم رسل»، «خاتم انبیا» و «خاتم النبیین» بر شخص پیامبر اسلام، «خاتمیت» آن حضرت را نیز صریحا و دقیقا به معنی «انتها» و «پایان
یافتن» سلسله ی
نبوت و
رسالت توسط آن حضرت گرفته است: «الصلوه و السلام علی سید العالم و مربی الامم الذی به انتهت الرساله و النبوه و علی آله و اصحابه دائما ابدا سرمدا.»
یعنی،
سلام و درود دائمی، ابدی و همیشگی بر سرور جهان و مربی امت
ها، کسی که به او نبوت و رسالت پایان پذیرفت، و بر خاندان و یاران وی باد.
موضوع خاتميّت پيغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در صدها
روایت نيز مورد تصريح و تأكيد قرار گرفته كه از جمله آنها
حدیث منزلت است.
كه
شیعه و
سنّی به
تواتر، آنرا از پيامبر اكرم صلی الله علیه وآله و سلم نقل كردهاند به طورى كه جاى هيچ شك و شبههاى در صدور مضمون آن، باقى نمىماند. و آن اين است:
هنگامى كه پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم براى
جنگ تبوک از
مدینه حركت مىكردند
امیرالمؤمنین علی عليه السلام را براى رسيدگى به كارهاى مسلمانان بجاى خود گماشتند. آن حضرت از اينكه از فيض شركت در اين
جهاد، محروم مىشوند اندوهگين شدند و اشك از چشمانشان جارى شد. پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم به آن حضرت فرمودند: «اَما تَرْضى اَن تَكُونَ مِنّى بِمَنزِلَةِ هارُون مِنْ مُوسى الّا انّه لا نَبِيَّ بَعدى»
آيا راضى نيستى كه نسبت به من همانند
هارون نسبت به
موسی باشى؟" و بلافاصله اين جمله را اضافه كردند: "با اين تفاوت كه بعد از من پيامبرى نيست" تا جاى هيچگونه توهّمى باقى نماند.
در روايت ديگرى از پيامبر اكرم صلی الله علیه وآله و سلم نقل شده كه فرمود: «أَيُّهَا النّاسُ إِنَّهُ لا نَبِيَّ بَعدى و لا سنّةَ بَعد سنّتى.
همچنين در چندين خطبه [[نهج البلاغه]
و در روايات و
ادعیه وزياراتى كه از ائمه اطهار (عليهم الصلاة و السلام) نقل شده بر اين مطلب، تأكيد شده است كه نقل آنها به درازا مىكشد.
پیامبر اکرم در ضمن خطبهای فرموده است: «انا خاتم النبیین و المرسلین و الحجة علی جمیع المخلوقین اهل السموات و الارضین»؛
من خاتم انبیا و رسولان و حجت بر همه ی آفریدگان از اهل آسمان
ها و زمین
ها هستم.
مولای متقیان
علی علیهالسّلام، در نهج البلاغه، هنگام وصف
پیامبر اکرم کرارا بر ختم نبوت و رسالت، و پایان
یافتن وحی به وجود آن حضرت تاکید کرده است. در خطبه ی اول
نهج البلاغه با اشاره به سیر پیاپی ارسال پیامبران و انزال کتب آسمانی فرموده است: «الی ان بعث الله محمدا رسول الله و آله لانجاز عدته و تمام نبوته»؛ تا آن که خداوند، رسول خود محمد را برای محقق ساختن وعده ی خود و اتمام کار
نبوت برانگیخت. در خطبه ۷۲ میفرماید: «اللهم... اجعل شرایف صلواتک... علی محمد عبدک و رسولک الخاتم لما سبق و الفاتح لما انغلق»؛ بار خدایا!. .. بهترین درودهایت... را بر محمد، بنده و رسولت، فرست که خاتم پیامبران پیشین است و گشاینده ی درهای بسته. و در خطبه ی ۸۷ میفرماید: «ایها الناس خذوها عن خاتم النبیین انه یقول...» ؛ ای مردم این
حدیث را از خاتم پیامبران فرا گیرید که میگوید...
در خطبه ی ۱۳۳ چنین می خوانیم: «ارسله علی حین فتره من الرسل... فقفی به الرسل و ختم به الوحی»؛ خداوند پیامبر اسلام را زمانی فرستاد که پیامبران نبودند... پس او در پی پیامبران و ارسال وحی را با او پایان داد.
از
امام باقر و
صادق علیهالسّلام
نقل شده است که فرمودهاند: «لقد ختم الله بکتابکم الکتب و ختم بنبیکم الانبیاء»؛ خداوند به وسیله ی کتاب شما «
قرآن»، کتابهای آسمانی و به وسیله ی پیامبرتان محمد،
سلسله انبیا را خاتمه داد. («عن ایوب بن الحر قال سمعت ابا عبدالله علیهالسّلام یقول ان الله عز ذکره ختم بنبیکم النبیین فلا نبی بعده ابدا و ختم بکتابکم الکتب فلا کتاب بعده ابدا و انزل فیه تبیان کل شی ء و خلقکم و خلق السماوات و الارض و نبا ما قبلکم و فصل ما بینکم و خبر ما بعدکم و امر الجنه و النار و ما انتم صائرون الیه.»؛ ایوب بن حر گوید: شنیدم امام صادق علیهالسّلام می فرمود: خدای ـ عز ذکره ـ با پیغمبر شما بپیغمبران خاتمه داد، پس از او هرگز پیغمبری نباشد و با کتاب شما (
قرآن) بکتب آسمانی خاتمه داد، پس بعد از آن هرگز کتابی نباشد، و بیان همه چیز را در آن نازل فرمود، و
آفرینش شما و آسمان
ها و
زمین و خبر پیش از شما و داوری میان شما و خبر بعد از شما و موضوع
بهشت و
دوزخ و پایان کار شما در
قرآن هست.
حکمت تعدّد پيامبران و پى در پى آمدن آنان اين است كه از سويى در زمانهاى پيشين، تبليغ رسالت الهى در همه اقطار زمين و در ميان همه امتها بوسيله يك فرد، ميسّر نبوده است؛ و از سوى ديگر، گسترش و پيچيده شدن روابط و پيدايش پديده هاى اجتماعى نوين، وضع قوانين جديد، يا تغيير قوانين قبلى را مىطلبيده است؛ و از سوى ديگر، تحريفها و دگرگونيهايى كه به مرور زمان و در اثر دخالتهاى جاهلانه و مغرضانه افراد و گروههايى پديد مىآمده نياز به تصحيح تعاليم الهى را به وسيله پيامبر ديگرى بوجود مىآورده است.
بنابراين، در شرايطى كه تبليغ رسالت الهى در همه جهان بوسيله يك پيامبر و به كمك ياران و جانشينان وى ميسّر باشد؛ و
احکام و قوانين يك
شریعت، پاسخگوى نيازهاى حال و آينده جامعه باشد و پيش بينى هاى لازم براى مسائل نوظهور، در آن شريعت شده باشد؛ و نيز تضمينى براى بقاء و مصونيّت آن از تحريفات، وجود داشته باشد ديگر موجبى براى مبعوث شدن پيامبر ديگرى نخواهد بود.
اما دانشهاى عادى انسانها توان تشخيص چنين شرايطى را ندارد و خداى متعال است كه با علم
نامتناهی خود، زمان تحقق اين شرايط را مىداند و اوست كه مىتواند ختم نبوّت را اعلام كند چنانكه اين كار را در آخرين كتاب آسمانيش انجام داده است.
ولى ختم نبوّت به معناى قطع رابطه
هدایت بين خدا و بندگان نيست بلكه هرگاه خداى متعال صلاح بداند مىتواند از
علوم غیبی، به بندگان شايستهاش افاضه فرمايد هر چند بصورت «
وحی نبوّت» نباشد چنانكه به عقيده شيعه، چنين علومى را به امامان
معصوم عليهم الصلوة و السلام عطا كرده است.
از بيان فوق بدست آمد كه راز ختم نبوت اين است كه اولا پيامبر اسلام صلی الله علیه وآله و سلم مىتوانست به كمك ياران و جانشينانش رسالت خود را به گوش جهانيان برساند، و ثانياً مصونيّت كتاب آسمانى وى از هرگونه تحريفى تضمين شده است، و ثالثاً شريعت اسلام، توان پاسخگويى به نيازهاى بشر تا پايان جهان را دارد.
ولى ممكن است كسى درباره مطلب اخير، شبههاى را به اين صورت، مطرح كند: همانگونه كه در گذشته، پيچيده شدن روابط اجتماعى، اقتضاى وضع احكام جديد يا تغيير احكام پيشين را داشته و از اينروى، پيامبر ديگرى مبعوث مىشده است و بعد از پيامبر اسلام صلی الله علیه وآله و سلم هم دگرگونيهاى چشمگيرى رخ داده و روابط اجتماعى، پيچيدهتر شده است، و از كجا اين گونه تحولات، اقتضاى شريعت جديدى نداشته باشد؟
در پاسخ بايد گفت: همانگونه كه اشاره شد تعيين اينكه چگونه تحوّلاتى اقتضاى تغيير قوانين بنيادى را دارد در حدّ توان انسانهاى عادى نيست زيرا ما احاطه به علل و حكمتهاى احكام و قوانين نداريم بلكه از دلايل
جاودانگی اسلام و خاتميّت پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله وسلم
کشف مىكنيم كه احتياجى به تغيير قوانين بنيادى اسلام نخواهد بود.
البته ما پيدايش پارهاى از پديده هاى اجتماعى نوين كه اقتضاى وضع مقررات جديد دارد را نفى نمىكنيم اما در شريعت اسلام براى وضع اين گونه مقررات جزئى،
اصول و
قواعد ى پيش بينى شده كه مقامات صلاحيت دار مىتوانند براساس آنها مقررات لازم را وضع كنند و به اجراء در آورند.
به عنوان مثال یک اصل کلی در اسلام وجود دارد ، تحت عنوان «أوفوا بالعقود» یعنی : به
قرارداد هاي خود احترام بگذاريد و به آنها وفادار باشيد.
مسلماً با گذشت زمان انواع تازهاي از قراردادهاي مفيد اجتماعي و تجاري و سياسي مطرح ميشود كه انسان ميتواند با درنظر گرفتن اصل كلي بالا به آن پاسخ دهد.
و نيز اصل كلي ديگري در
فقه اسلامی وجود دارد بهعنوان «
قاعده لاضرر» كه مطابق آن هر حكم و قانوني که سبب زيان فرد يا جامعه شود بايد محدود گردد.
دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، سایت بلاغ، برگرفته از مقاله خاتمیت پیامبر اعظم.