حکم تقلید (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تقلید در مواردی مانند تقلید از نیاکان بتپرست در عقاید دینی، تقلید از گمراهان و تقلید از نیاکان در
احکام الهی
حرام است، در برابر تقلید از هدایتشدگان
واجب است.
تقلید از هدایتشدگان واجب است:
•• «قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ قُل لاَّ أَتَّبِعُ أَهْوَاءكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذًا وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُهْتَدِينَ»؛
«بگو: من از پرستش کسانى که غير از خدا مىخوانيد، نهى شدهام! بگو: من از هوا و هوسهاى شما، پيروى نمىکنم؛ اگر چنين کنم، گمراه شدهام؛ و از هدايتيافتگان نخواهم بود!».
در این
آیه خداوند
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) را امر میکند که
مشرکین را خبر دهد به اینکه خدای تعالی وی را از
پرستیدن شرکا و بتهای آنان نهی فرموده. البته این
نهی به طور
کنایه نهی از بتپرستی آنان نیز هست. سپس با جمله (قل لا اتبع اهواءکم) به ملاک نهی اشاره نموده میفرماید: برای این نهی شدهام که
عبادت آنها پیروی از هوای نفسانی است، و من از پیروی هوا نهی شدهام، سپس با جمله (قد ضللت اذا و ما انا من المهتدین)
اشاره به سبب خودداریش از پیروی هوا نموده میفرماید: پیروی هوی ضلالت و خروج از زمره هدایت یافتگانی است که به
صفت (قبول
هدایت الهی)، متصف شده و به این
اسم و رسم شناخته شدهاند، و معلوم است که با این حال پیروی هوا با استقرار صفت هدایت در نفس منافات داشته و مانع است از اینکه
نور توحید بر
قلب تابیده و تابشش ثابت و دائم باشد، تا بتوان از آن استفاده برد و نتیجه گرفت.
خلاصه اینکه این آیه از پرستش بت، با بیانی تمام نهی نموده، و علت نهی و جهت این را که چرا باید از
بتپرستی دوری نمود، ذکر فرموده است، و آن
علت عبارت از این است که: پرستش بت پیروی هوست، و در پیروی هوا،
ضلالت و خروج از صف کسانی است که هدایت الهی شاملشان شده است.
•• «أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ قُل لاَّ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ»؛
«آنها کسانى هستند که خداوند هدايتشان کرده؛ پس به هدايت آنان
اقتدا کن! (و) بگو: «در برابر اين (رسالت و
تبلیغ)، پاداشى از شما نمىطلبم! اين (رسالت)، چيزى جز يک يادآورى براى جهانيان نيست! (اين وظيفه من است)».
در اینجا برای بار دوم به
تعریف ایشان پرداخته و طوری ایشان را تعریف میکند که در
حقیقت هدایت الهی را تعریف کرده؛ زیرا این هدایت الهی است که مردانی چنین بار آورده. آری، هدایت و راهنمایی خدای تعالی آدمی را به هدف میرساند، و از اثرش که همان ایصال به مطلوب است تخلف نمیپذیرد، همچنان که فرموده: (فان الله لا یهدی من یضل).
شریعت اسلام ناسخ شرایع قبل است و امر خداوند در (فبهدیهم اقتده) به معنای امر به
تبعیت از شرایع گذشته نیست.
در این
آیه رسول خدا (صلياللهعليهوآله) را دستور میدهد تا هدایت ایشان را پیروی کند، و اگر دستور نداد که شریعت ایشان را پیروی کند برای این بود که شریعت رسول خدا (صلياللهعليهوآله) ناسخ شریعتهای سایر
انبیا، و کتابش
حافظ و حاکم بر کتابهای ایشان است، تازه هدایت ایشان هم هدایت خدا است، و اگر فرمود: (به هدایت ایشان اقتدا کن) صرفا به منظور احترام گزاردن برایشان بوده و گر نه بین
خدا و بین کسی که خدا هدایتش کرده و یا مىکند واسطهاى نیست، به
شهادت اینکه در همین آیات فرموده: (ذلک هدى الله ....).
(وقتی در اسوهپذیری، هدایتیافتگی معیار باشد، در تقلید از کسی در امور دینی هم این معیار باید
حاکم باشد).
•• «قُلْ هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ»؛
«بگو: آيا هيچ يک از معبودهاى شما، به سوى
حق هدايت مىکند؟! بگو: تنها خدا به حق هدايت مىکند! آيا کسى که هدايت به سوى حق مىکند براى پيروى شايستهتر است، يا آن کس که خود هدايت نمىشود مگر هدايتش کنند؟ شما را چه مىشود، چگونه داورى مىکنيد؟!».
معبود باید رهبر عبادتکنندگان خود باشد، آن هم
رهبری به سوی حق؛ در حالی که معبودهای
مشرکان اعم از بتهای بیجان و جاندار هیچکدام قادر نیستند بدون هدایت الهی کسی را به سوی حق رهنمون گردند؛ چون هدایت به سوی
حق نیاز به مقام
عصمت و مصونیت از خطا و اشتباه دارد و این بدون رهبری و حمایت خداوند ممکن نیست.
اینکه در
آیات فوق میخوانیم معبودهای مشرکان نهتنها نمیتوانند کسی را هدایت کنند، بلکه خودشان نیازمند هدایت الهی هستند، گرچه درباره بتهای سنگی و چوبی، صدق نمیکند؛ زیرا آنها مطلقا
عقل و شعوری ندارند، ولی در مورد معبودهای صاحب شعور مانند
فرشتگان و انسانهایی که معبود واقع شدند کاملا صدق میکند.
این احتمال نیز وجود دارد که جمله مزبور به معنی یک قضیه شرطیه باشد؛ یعنی به فرض که بتها عقل و شعور هم داشته باشند بدون راهنمایی الهی، خودشان راه را پیدا نمیکنند، تا چه رسد که بخواهند راهنمای دگران باشند.
و به هر حال آیات فوق به خوبی نشان میدهد که یکی از برنامههای اصلی پروردگار در برابر بندگان، هدایت آنها به سوی حق است که این کار از طریق بخشیدن عقل و خرد، و دادن درسهای گوناگون از راه
فطرت، و ارائه آیات و نشانههایش در
جهان آفرینش همچنین از طریق فرستادن
پیامبران و کتب آسمانی صورت میگیرد.
•• «قُلْ فَأْتُوا بِكِتَابٍ مِّنْ عِندِ اللَّهِ هُوَ أَهْدَى مِنْهُمَا أَتَّبِعْهُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ»؛
«بگو: اگر راست مىگوييد (که تورات و قرآن از سوى خدا نيست)، کتابى هدايتبخشتر از اين دو از نزد خدا بياوريد، تا من از آن پيروى کنم!».
و به تعبیر دیگر آنها دنبال کتاب هدایت مىگردند و دنبال
معجزات، چه معجزهاى بالاتر از
قرآن و چه
کتاب هدایتى بهتر از آن؟ اگر چیزى در دست پیامبر
اسلام جز این قرآن نبود براى اثبات حقانیت دعوتش کفایت مىکرد؛ ولى آنها حقطلب نیستند؛ بلکه مشتى بهانه جویانند.
مهم آن است که
انسان در خط هدایت الهى باشد و نه هواى نفس، تا بتواند از این انوار هدایت بهرهمند گردد.
•• «اتَّبِعُوا مَن لاَّ يَسْأَلُكُمْ أَجْرًا وَهُم مُّهْتَدُونَ»؛
«از کسانى پيروى کنيد که از شما مزدى نمىخواهند و خود هدايت يافتهاند!».
در این آیه شریفه، بیانی است بر جمله (اتبعوا المرسلین) که در آیه قبلی بود، و به جای کلمه (مرسلین) در آن آیه جمله (من لا یسئلکم اجرا و هم مهتدون) را در اینجا آورده تا به علت متابعت مرسلین
اشاره کرده باشد و بفرماید اینکه گفتیم رسولان را پیروی کنید علتش این است که رسولان خودشان راه یافته اند، و در راهنمایی شما هم مزدی نمیخواهند، چون پیروی کردن از غیر، برای یکی از دو جهت جایز نیست یا برای این که آن غیر خودش گمراه است و سخنش گمراهی است، معلوم است که گمراه را نباید در گمراهی اش پیروی کرد. و یا برای این که هر چند سخنش حق است و پیروی حق
واجب است، لیکن او از این سخن
حق منظور فاسدی دارد، او سخن حق را وسیله کسب مال یا جاه کرده، و یا غرض
فاسد دیگری از این قبیل دارد.
و اما سخن کسی که هم سخنش حق است و هم از داشتن اغراض فاسد مبرا و منزه است، و از گفتن آن سخن حق نه نقشهای در نظر دارد و نه کید و خیانتی، باید از او پیروی کرد و سخنش را پذیرفت، و این رسولان چنیناند.
•• «وَكَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ»؛
«و اينگونه در هيچ شهر و ديارى پيش از تو پيامبر انذارکنندهاى نفرستاديم مگر اينکه ثروتمندان مست و مغرور آن گفتند: «ما پدران خود را بر آیينى يافتيم و به آثار آنان
اقتدا مىکنيم».
یعنی تمسک به
تقلید اختصاص به اینان ندارد؛ بلکه عادت دیرینه امتهای
مشرک گذشته نیز بوده. و ما قبل از تو به هیچ قریهای رسول نذیری یعنی پیامبری نفرستادیم، مگر آنکه توانگران اهل آن قریه هم به همین تقلید تشبث جستند، و گفتند: (ما اسلاف و نیاکان خود را بر دینی یافتیم، و همان
دین را پیروی میکنیم، و از آثار پدران دست برنمیداریم، و با آن مخالفت نمیکنیم).
و اگر در آیه مورد بحث این
کلام را تنها از توانگران اهل قریهها نقل کرده، برای این است که اشاره کرده باشد به اینکه
طبع تنعم و نازپروردگی این است که وادار میکند انسان از بار سنگین تحقیق شانه خالی نموده، دست به دامن تقلید شود.
•• «قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكُم بِأَهْدَى مِمَّا وَجَدتُّمْ عَلَيْهِ آبَاءكُمْ قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ»؛
«(پيامبرشان) گفت: «آيا اگر من آيينى هدايتبخشتر از آنچه پدرانتان را بر آن يافتيد آورده باشم (باز هم انکار مىکنيد)؟!» گفتند: «(آرى،) ما به آنچه شما به آن فرستاده شدهايد کافريم!».
گوینده این سخن همان نذیری است که فرمود به سوی قریهها میفرستادیم. و خطاب نذیر در این جمله به همان ناز پروردگان متنعم است، و به تبع، شامل دیگران هم میشود. جمله (او لو جئتکم) عطف بر محذوفی است که
کلام بر آن دلالت دارد، و تقدیر کلام چنین است: قال انکم علی اثارهم مقتدون و لو جئتکم باهدی مما وجدتم علیه اباءکم: گفت: آیا آثار نیاکان را پیروی میکنید، هرچند که من هدایتی بهتر از آن آثار آورده باشم؟ و حاصل کلام اینکه: آیا شما همچنان به دین نیاکان خود پابند هستید، هر چند که آنچه از
دین که من برایتان آوردم هدایتی صحیحتر از آن باشد؟ و اگر
نذیر نامبرده، دین حق خود را هدایت بیشتر و صحیحتر دانسته با اینکه دین نیاکان مشرکین مشتمل بر هدایت نبوده، از باب مجازات و مدارات با خصم است، نه اینکه بخواهد بگوید دین شما مشرکین هم هدایت است، ولی دین من هادیتر است.
(قالوا انا بما ارسلتم به کافرون) - این جمله پاسخ مشرکین است به کلام نذیر نامبرده، که فرمود: (آیا حتی در صورتی که دین من هدایت بیشتری باشد؟). ولی پاسخ آنان در
حقیقت پاسخ نیست، بلکه تحکم و زورگویی است.
تقلید از نیاکان بتپرست در عقاید دینی حرام است:
•• «قَالُواْ أَجِئْتَنَا لِنَعْبُدَ اللّهَ وَحْدَهُ وَنَذَرَ مَا كَانَ يَعْبُدُ آبَاؤُنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ»؛
«گفتند: آيا به سراغ ما آمدهاى که تنها خداى يگانه را بپرستيم، و آنچه را پدران ما مىپرستند، رها کنيم؟! پس اگر راست مىگویى آنچه را (از بلا و عذاب الهى) به ما وعده مىدهى، بياور!».
•• «قَالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ رِجْسٌ وَغَضَبٌ أَتُجَادِلُونَنِي فِي أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَآؤكُم مَّا نَزَّلَ اللّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ فَانتَظِرُواْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ»؛
«گفت: «پليدى و
غضب پروردگارتان، شما را فرا گرفته است! آيا با من در مورد نامهايى مجادله مىکنيد که شما و پدرانتان بهعنوان معبود و خدا، بر بتها) گذاردهايد، در حالى که خداوند هيچ دليلى درباره آن نازل نکرده است؟! پس شما منتظر باشيد، من هم با شما انتظار مىکشم! (شما انتظار شکست من، و من انتظار
عذاب الهى براى شما!)»».
•• «أَوْ تَقُولُواْ إِنَّمَا أَشْرَكَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّةً مِّن بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ»؛
«يا بگوييد: «پدرانمان پيش از ما مشرک بودند، ما هم فرزندانى بعد از آنها بوديم؛ (و چارهاى جز پيروى از آنان نداشتيم؛) آيا ما را به آنچه باطلگرايان انجام دادند مجازات مىکنى؟!».
•• «قَالُواْ يَا صَالِحُ قَدْ كُنتَ فِينَا مَرْجُوًّا قَبْلَ هَذَا أَتَنْهَانَا أَن نَّعْبُدَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا وَإِنَّنَا لَفِي شَكٍّ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ مُرِيبٍ»؛
«گفتند: اى صالح! تو پيش از اين، مايه
امید ما بودى! آيا ما را از پرستش آنچه پدرانمان مىپرستيدند، نهى مىکنى؟! در حالى که ما، در مورد آنچه به سوى آن دعوتمان مىکنى، در
شک و
تردید هستيم!».
•• «قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلَى بَيِّنَةً مِّن رَّبِّي وَآتَانِي مِنْهُ رَحْمَةً فَمَن يَنصُرُنِي مِنَ اللّهِ إِنْ عَصَيْتُهُ فَمَا تَزِيدُونَنِي غَيْرَ تَخْسِيرٍ»؛
«گفت: «اى قوم! اگر من دليل آشکارى از پروردگارم داشته باشم، و رحمتى از جانب خود به من داده باشد (مىتوانم از
ابلاغ رسالت او سرپيچى کنم)؟! اگر من نافرمانى او کنم، چه کسى مىتواند مرا در برابر وى يارى دهد؟! پس، (سخنان) شما، جز اطمينان به زيانکار بودنتان، چيزى بر من نمىافزايد!».
•• «قَالُواْ يَا شُعَيْبُ أَصَلاَتُكَ تَأْمُرُكَ أَن نَّتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَن نَّفْعَلَ فِي أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ إِنَّكَ لَأَنتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ»؛
«گفتند: «اى شعيب! آيا نمازت به تو دستور مىدهد که آنچه را پدرانمان مىپرستيدند، ترک کنيم؛ يا آنچه را مىخواهيم در اموالمان انجام ندهيم؟! تو که مرد بردبار و فهميدهاى هستى!».
•• «قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلَىَ بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلاَّ الإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلاَّ بِاللّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ»؛
«گفت: «اى قوم! به من بگوييد، هرگاه من دليل آشکارى از پروردگارم داشته باشم، و
رزق (و موهبت) خوبى به من داده باشد، (آيا مىتوانم بر خلاف فرمان او رفتار کنم؟!) من هرگز نمىخواهم چيزى که شما را از آن باز مىدارم، خودم مرتکب شوم! من جز اصلاح -تا آنجا که توانايى دارم - نمىخواهم! و توفيق من، جز به خدا نيست! بر او توکل کردم؛ و به سوى او باز مىگردم!».
•• «فَلاَ تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِّمَّا يَعْبُدُ هَؤُلاءِ مَا يَعْبُدُونَ إِلاَّ كَمَا يَعْبُدُ آبَاؤُهُم مِّن قَبْلُ وَإِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِيبَهُمْ غَيْرَ مَنقُوصٍ»؛
«پس شک و ترديدى (در باطل بودن) معبودهايى که آنها مىپرستند، به خود راه مده! آنها همانگونه اين معبودها را پرستش مىکنند که پدرانشان قبلاً مىپرستيدند، و ما نصيب آنان را بىکم و کاست خواهيم داد!».
•• «إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ»؛
«آن هنگام که به پدرش (آزر) و قوم او گفت: «اين مجسمههاى بىروح چيست که شما همواره آنها را پرستش مىکنيد؟!».
•• «قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِينَ»؛
«گفتند: ما پدران خود را ديديم که آنها را
عبادت مىکنند».
•• «قَالَ لَقَدْ كُنتُمْ أَنتُمْ وَآبَاؤُكُمْ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ»؛
«گفت: مسلّماً هم شما و هم پدرانتان، در گمراهى آشکارى بودهايد!».
•• «قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءَنَا كَذَلِكَ يَفْعَلُونَ»؛
«گفتند: ما فقط نياکان خود را يافتيم که چنين مىکنند».
•• «قَالَ أَفَرَأَيْتُم مَّا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ»؛
«گفت: «آيا ديديد (اين) چيزهايى را که پيوسته پرستش مىکرديد...».
•• «أَنتُمْ وَآبَاؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ»؛
«شما و پدران پيشين شما».
•• «فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِّي إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِينَ»؛
«همه آنها دشمن من هستند (و من دشمن آنها)، مگر پروردگار عالميان!».
بعد از آنکه محاجه
ابراهیم با پدر و قومش به اینجا انجامید که هیچ حجت و دلیلی به غیر تقلید از پدران بر
بت پرستی نیاوردند، شروع کرد به بیزاری جستن از خدایان ایشان و نیز از خود ایشان و پدران بت پرستشان و فرمود: (افرایتم ما کنتم تعبدون انتم و آباوکم الاقدمون)
(فاء) بر سر کلمه (افرایتم)، تفریع بر چیزی است که از گفتوگوی قبلی روشن میشد و آن دلیل نداشتن ایشان برای
عمل بت پرستیشان بود و اینکه در این عمل تنها تقلید میکنند و یا بطلان عملشان از اصل بود، و جمله را چنین معنا میدهد که: وقتی عمل شما
باطل است و هیچ حجتی بر آن ندارید به غیر تقلید از پدران، پس بدانید که این بتها که میبینید (یعنی عین این بتها که شما و پدران گذشتهتان آن را می
پرستید دشمن مناند)؛ زیرا پرستش آنها مضر به دین من و مهلک من است، پس جز دشمنی برای من اثر و خاصیتی ندارند.
و اگر در عبارت خود نام پدران گذشته ایشان را برد برای این بود که بفهماند او هیچ ارزشی برای تقلید از پدران گذشته آنان قائل نیست و عهد گذشته و سبقت زمانی در ابطال حق یا احقاق باطل هیچ اثری ندارد، و اگر در جمله (فانهم عدو لی... - ایشان دشمن مناند...)، ضمیر عقلا را به بتها برگردانید، به خاطر این بود که طرف مقابل نسبت
عبادت به آنها میدادند و عبادت هر چیزی مستلزم آن است که دارای شعور و عقل باشد و در
قرآن کریم در بسیاری موارد اینگونه تعبیر آمده که ضمیر عقلا را به بتها برگردانده است.
و جمله (الا رب العالمین) استثناء منقطع است و جمله (فانهم عدو لی) مستثنا منه آن است و معنایش این است که (لیکن رب العالمین چنین نیست).
•• «إِبَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّهْتَدُونَ»؛
«بلکه آنها مىگويند: «ما نياکان خود را بر آیينى يافتيم، و ما نيز به پيروى آنان هدايت يافتهايم».
•• «وَكَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ»؛
«و اينگونه در هيچ شهر و ديارى پيش از تو پيامبر انذارکنندهاى نفرستاديم مگر اينکه ثروتمندان مست و مغرور آن گفتند: «ما پدران خود را بر آیينى يافتيم و به آثار آنان اقتدا مىکنيم».
تقلید از گمراهان
حرام است:
•• «ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَى الْجَحِيمِ»؛
«سپس بازگشت آنها به سوى
جهنم است!».
•• «إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آبَاءهُمْ ضَالِّينَ»؛
«چراکه آنها پدران خود را گمراه يافتند».
•• «فَهُمْ عَلَى آثَارِهِمْ يُهْرَعُونَ»؛
«با اين حال به سرعت بدنبال آنان کشانده مىشوند!».
(ثم ان مرجعهم لالی الجحیم) - یعنی تازه بعد از آنکه شکمها را از درخت زقوم و
آب حمیم پر کردند، به سوی دوزخ برمیگردند، و در آنجا میمانند تا عذاب ببینند. در این آیه اشاره است به اینکه: حمیم مذکور در داخل جهنم نیست.
(انهم الفوا آباءهم ضالین فهم علی آثارهم یهرعون) - کلمه (الفوا) از (الفاء) است که به معنای یافتن است و معنای اینکه می گوییم (الفیت فلانا) این است که: من فلانی را یافتم و به او برخوردم. و کلمه (یهرعون) فعل مضارع مجهول است از ماده (اهراع) که به معنای سرعت گرفتن است.
معنای آیه این است که: علت خوردنشان از درخت (زقوم) و نوشیدنشان از (حمیم) و برگشتن به سوی (
دوزخ) این است که: اینان پدران خود را گمراه یافتند، - و با اینکه میدانستند ایشان گمراهند، با این حال از ایشان که ریشه و مرجع آنان بودند تقلید کردند - و به همین جهت دنبال پدران خود به سرعت به سوی دوزخ میروند، نخست به خوراکیهای مذکور برمیخورند، و سپس به سوی دوزخ برمیگردند. درست جزای آخرتشان مطابق رفتار دنیایشان است.
تقلید از نیاکان در
احکام الهی حرام است:
•• «وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَلاَ يَهْتَدُونَ»؛
«و هنگامى که به آنها گفته شود: «از آنچه خدا نازل کرده است، پيروى کنيد!» مىگويند: «نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن يافتيم، پيروى مىنماييم.» آيا اگر پدران آنها، چيزى نمىفهميدند و هدايت نيافتند (باز از آنها پيروى خواهند کرد)؟!».
•• «وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلَى مَا أَنزَلَ اللّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُواْ حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ شَيْئًا وَلاَ يَهْتَدُونَ»؛
«و هنگامى که به آنها گفته شود: «به سوى آنچه خدا نازل کرده، و به سوى پيامبر بياييد!»، مىگويند: «آنچه از پدران خود يافتهايم، ما را بس است!»؛ آيا اگر پدران آنها چيزى نمىدانستند، و هدايت نيافته بودند (باز از آنها پيروى مىکنند)؟!».
•• «وَإِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً قَالُواْ وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءنَا وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللّهَ لاَ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء أَتَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»؛
«و هنگامى که کار زشتى انجام مىدهند، مىگويند: «پدران خود را بر اين
عمل يافتيم؛ و خداوند ما را به آن دستور داده است!» بگو: «خداوند (هرگز) به کار زشت فرمان نمىدهد! آيا چيزى به خدا نسبت مىدهيد که نمىدانيد؟!».
•• «قَالُواْ يَا شُعَيْبُ أَصَلاَتُكَ تَأْمُرُكَ أَن نَّتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَن نَّفْعَلَ فِي أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ إِنَّكَ لَأَنتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ»؛
«گفتند: «اى شعيب! آيا نمازت به تو دستور مىدهد که آنچه را پدرانمان مىپرستيدند، ترک کنيم؛ يا آنچه را مىخواهيم در اموالمان انجام ندهيم؟! تو که مرد بردبار و فهميدهاى هستى!».
در اینجا این سؤال پیش مىآید که چرا آنها روى (نماز)
شعیب تکیه کردند؟. بعضی
مفسران گفتهاند، این به دلیل آن بوده که شعیب بسیار
نماز میخواند و به مردم میگفت: نماز انسان را از کارهای زشت و منکرات باز میدارد، ولی جمعیت نادان که رابطه میان
نماز و ترک منکرات را درک نمیکردند، از روی مسخره به او گفتند: آیا این اوراد و حرکات تو فرمان به تو میدهد که ما
سنت نیاکان و فرهنگ مذهبی خود را زیر پا بگذاریم، و یا نسبت به اموالمان مسلوب الاختیار شویم؟!.
بعضی نیز احتمال دادهاند که (صلوة) اشاره به آیین و مذهب است؛ زیرا آشکارترین سمبل
دین نماز است.
به هر حال اگر آنها درست
اندیشه میکردند، این واقعیت را درمییافتند که نماز حس مسئولیت و
تقوا و پرهیزکاری و خداترسی و حقشناسی را در انسان زنده میکند، او را به
یاد خدا و به یاد دادگاه
عدل او میاندازد، گرد و غبار خودپسندی و خودپرستی را از صفحه دل او میشوید، و او را از
جهان محدود و آلوده
دنیا به جهان ماورای
طبیعت به عالم پاکیها و نیکیها متوجه میسازد، و به همین دلیل او را از
شرک و
بتپرستی و تقلید کورکورانه نیاکان و از کمفروشی و انواع
تقلب باز میدارد.
سؤال دیگری که در اینجا پیش میآید این است که آیا آنها جمله انک لانت الحلیم الرشید: (تو مرد عاقل و فهمیده و بردباری) را از روی واقعیت و ایمان میگفتند و یا به عنوان مسخره و استهزاء؟.
مفسران هر دو احتمال را دادهاند، ولی با توجه به تعبیر استهزاءآمیزی که در جمله قبل خواندیم (جمله أصلوتک تامرک) چنین به نظر میرسد که این جمله را از روی
استهزاء گفتند، اشاره به اینکه آدم حلیم و بردبار کسی است که تا مطالعه کافی روی چیزی نکند و به صحت آن اطمینان پیدا ننماید، اظهار نمینماید، و آدم رشید و عاقل کسی است که سنتهای یک قوم را زیر پا نگذارد، و آزادی عمل را از صاحبان
اموال، سلب نکند، پس معلوم میشود، نه مطالعه کافی داری و نه
عقل درست و نه اندیشه عمیق، چراکه عقل درست و اندیشه عمیق ایجاب میکند
انسان دست از روش نیاکان خود برندارد و
آزادی عمل را از کسی سلب نکند!.
•• «قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلَىَ بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلاَّ الإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلاَّ بِاللّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ»؛
«گفت: «اى قوم! به من بگوييد، هرگاه من دليل آشکارى از پروردگارم داشته باشم، و
رزق (و موهبت) خوبى به من داده باشد، (آيا مىتوانم بر خلاف فرمان او رفتار کنم؟!) من هرگز نمىخواهم چيزى که شما را از آن باز مىدارم، خودم مرتکب شوم! من جز اصلاح - تا آنجا که توانايى دارم - نمىخواهم! و
توفیق من، جز به خدا نيست! بر
او توکل کردم؛ و به سوى او باز مىگردم!».
شعیب با این جمله میخواهد بگوید من در این کار تنها انگیزه معنوی و انسانی و تربیتی دارم، من حقایقی را میدانم که شما نمیدانید و همیشه انسان دشمن چیزی است که نمیداند.
جالب توجه اینکه در این
آیات تعبیر یا قوم (ای قوم من) تکرار شده است، به خاطر اینکه عواطف آنها را برای پذیرش
حق بسیج کند و به آنها بفهماند که شما از من هستید و من هم از شما (خواه قوم در اینجا به معنی قبیله باشد و
طایفه و فامیل، و خواه به معنی گروهی که او در میان آنها زندگی میکرد و جزء اجتماع آنها محسوب میشد).
سپس این پیامبر بزرگ اضافه میکند (گمان مبرید که من میخواهم شما را از چیزی نهی کنم ولی خودم به سراغ آن بروم) (و ما ارید ان اخالفکم الی ما انها کم عنه).
به شما بگویم کمفروشی نکنید و تقلب و غش در معامله روا مدارید؛ اما خودم با انجام این
اعمال ثروتی بیندوزم و یا شما را از پرستش بتها منع کنم، اما خودم در برابر آنها سر تعظیم فرود آورم، نه هرگز چنین نیست.
از این جمله چنین برمیآید که آنها شعیب را متهم میکردند که او قصد سودجویی برای شخص خودش دارد، و لذا صریحا این موضوع را نفی میکند.
سرانجام به آنها میگوید: (من یک هدف بیشتر ندارم و آن
اصلاح شما و جامعه شماست تا آنجا که در قدرت دارم) (ان ارید الا الاصلاح ما استطعت).
این همان هدفی است که تمام پیامبران آن را تعقیب میکردند، اصلاح عقیده اصلاح اخلاق، اصلاح عمل و اصلاح روابط و نظامات اجتماعی.
و برای رسیدن به این هدف (تنها از خدا توفیق می طلبم) (و ما توفیقی الا بالله).
و به همین دلیل برای انجام رسالت خود، و رسیدن به این هدف بزرگ (تنها بر او تکیه میکنم و در همه چیز به او باز میگردم) (علیه توکلت و الیه انیب).
برای حل مشکلات، با تکیه بر یاری او تلاش میکنم، و برای تحمل شداید این راه، به او باز میگردم.
•• «وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ الشَّيْطَانُ يَدْعُوهُمْ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ»؛
«و هنگامى که به آنان گفته شود: «از آنچه
خدا نازل کرده پيروى کنيد!»، مىگويند: «نه، بلکه ما از چيزى پيروى مىکنيم که پدران خود را بر آن يافتيم!» آيا حتى اگر
شیطان آنان را
دعوت به عذاب
آتش فروزان کند (باز هم
تبعیت مىکنند)؟!».
ضمیرهای
جمع همه به کلمه (من) برمیگردد، که از لحاظ معنا جمع است؛ همچنانکه ضمیر
مفرد در آیه قبلی نیز به (من) برمیگشت از لحاظ لفظش، که مفرد است.
و اگر در جمله (و اذا قیل لهم اتبعوا ما انزل الله) فرمود پیروی کنید آنچه را که خدا نازل کرده، با اینکه میتوانست بفرماید: پیروی کنید
کتاب و یا
قرآن را، برای این است که
اشاره کند به اینکه دعوت
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) دارای
حجت و
برهان است، نه صرف زورگویی و ادعا، برای اینکه نزول این کتاب موید به
حجت نبوت است، پس گویا فرموده: (وقتی دعوت میشوند به سوی
توحید، توحیدی که کتاب بر آن دلالت دارد، کتابی که نزولش از ناحیه خدا قطعی است، در پاسخ چنین و چنان میگویند).
و به عبارتی دیگر، وقتی حقایق و معارف را با دلیل در
اختیار آنان قرار میدهند، ایشان در مقابل با تحکم و زور جواب میدهند، بدون اینکه هیچ حجتی بر گفتار خود ارائه دهند، و آن این است که میگویند: ما پدران خود را بر کیش
شرک یافتیم، و ایشان را پیروی میکنیم.
(او لو کان الشیطان یدعوهم الی عذاب السعیر) - یعنی آیا پدران خود را پیروی میکنند حتی در صورتی که
شیطان ایشان را به وسیله این پیروی به سوی عذاب آتش دعوت کرده باشد؟ و بنابراین
استفهام در آیه انکاری، و کلمه (لو) وصلیه، و عطف بر محذوف خواهد بود، و تقدیر آن چنین میشود: (ایتبعونهم لو لم یدعوهم الشیطان و لو دعاهم؟) یعنی آیا پدران خود را پیروی میکنند، چه در صورتی که شیطان ایشان را دعوت نکرده باشد، و چه در صورتی که دعوت کرده باشد؟
و حاصل
کلام این میشود، که پیروی وقتی نیکو و بجاست، که پیروی شدگان بر
حق بوده باشند، و اما اگر خود آنان بر
باطل بوده باشند، و پیروی آنان پیروان را به
شقاوت و
عذاب سعیر بکشاند، دیگر این پیروی به جا و صحیح نیست؛ چون پیروی در پرستش غیر از خداست، و کسی غیر از خدا قابل پرستش نیست.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «حکم تقلید».