حکم تبلیغ (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قرآن کریم آیات بسیاری از خود را
به امر
تبلیغ ویژگیهای تبلیغ و مبلغ اختصاص داده است که
به بیان آن خواهیم پرداخت.
تبلیغ تعالیم خداوند،
به نحو روشن بر پیامبران لازم بود.
وما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم فیضل الله من یشاء ویهدی من یشاء وهو العزیز الحکیم. .
" ما هیچ پیامبری را، جز
به زبان قومش، نفرستادیم تا (حقایق را) برای آنها آشکار سازد سپس خدا هر کس را بخواهد (و مستحق بداند)
گمراه، و هر کس را بخواهد (و شایسته بداند)
هدایت میکند و او توانا و حکیم است. "
زیرا پیامبران در درجه اول با قوم خود، همان ملتی که از میان آنها برخاستهاند، تماس داشتند و نخستین شعاع
وحی وسیله پیامبران بر آنها میتابید، و نخستین یاران و یاوران آنها از میان آنان برگزیده میشدند، بنا بر این پیامبر باید
به زبان آنها و لغت آنها سخن بگوید" تا حقایق را
به روشنی برای آنان آشکار سازد" (لیبین لهم).
در حقیقت در این جمله اشارهای
به این نکته نیز هست که
دعوت پیامبران معمولا از طریق یک اثر مرموز و ناشناخته در قلوب پیروانشان منعکس نمیشد، بلکه از طریق تبیین و روشنگری و
تعلیم و تربیت با همان زبان معمولی و رائج صورت میگرفته است.
. فهل علی الرسل الا البلـغ المبین.
" آیا پیامبران وظیفهای جز ابلاغ آشکار دارند؟! "
وما علینا الا البلـغ المبین.
" و بر عهده ما چیزی جز
ابلاغ آشکار نیست! » "
کلمه" بلاغ"
به معنای تبلیغ است و مراد از آن، تبلیغ
رسالت است، و معنای جمله این است که: ما مامور نشدهایم مگر تنها
به اینکه رسالت خدا را
به شما ابلاغ کنیم و
حجت را تمام نماییم.
تبلیغ از سوی
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم لازم است.
فان حاجوک فقل اسلمت وجهی لله ومن اتبعن وقل للذین اوتوا الکتـب والامیین ءاسلمتم فان اسلموا فقد اهتدوا وان تولوا فانما علیک البلـغ والله بصیر بالعباد.
" اگر با تو،
به گفتگو و ستیز برخیزند، (با آنها
مجادله نکن! و) بگو: «من و پیروانم، در برابر خداوند (و فرمان او)، تسلیم شدهایم.» و
به آنها که اهل کتاب هستند(
یهود و
نصاری)و بی سوادان(مشرکان) بگو: «آیا شما هم
تسلیم شدهاید؟» اگر (در برابر فرمان و منطق حق، تسلیم شوند، هدایت مییابند و اگر سرپیچی کنند، (نگران مباش! زیرا) بر تو، تنها ابلاغ (رسالت) است و خدا نسبت
به (اعمال و عقاید) بندگان، بیناست. "
از ایشان بپرس: " ء اسلمتم" آیا
اسلام آوردهاید؟ اگر اسلام آورده باشند، و تسلیم شده باشند، که راه را یافتهاند، و قطعا آنچه ما بر تو و بر انبیای قبل از تو نازل کردهایم را قبول میکنند، و دیگر نه هیچ حجتی علیه آنان هست و نه بعد از این، مخاصمهای بین شما و ایشان خواهد بود و اگر اسلام نیاورند، و از اسلام اعراض کنند، باز هم فائدهای در
احتجاج و مخاصمه با ایشان نیست، سر
به سرشان نگذار، برای اینکه سزاوار نیست در باره امر واضح و ضروری مخاصمه شود، این مطلب که دین عبارت است از تسلیم خدا شدن چیزی نیست که بر سر آن بگو مگو شود، و تو هم
به جز ابلاغ، وظیفهای نداری.
یـایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک وان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس ان الله لا یهدی القوم الکـفرین.
"ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملا (
به مردم) برسان! و اگر نکنی،
رسالت او را انجام ندادهای! خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم، نگاه میدارد و خداوند، جمعیت کافران (لجوج) را
هدایت نمیکند "
گفتیم رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلّم خطرات محتملی در
تبلیغ این حکم پیش بینی میکند لیکن این خطر خطر جانی برای شخص آن جناب نیست. ممکن است آن خطر را خطر اضمحلال و از بین رفتن دین دانست،
به این بیان که بیم آن میرفت اگر آن جناب عمل تبلیغ آن پیغام را در غیر موقع انجام دهد او را متهم سازند، و هو و جنجال راه بیندازد و در نتیجه دین خدا و
دعوت او فاسد و بی نتیجه شود، و این گونه اجتهادات و
مصلحت اندیشیها برای آن جناب جایز بوده است و اسم این مصلحت اندیشی را نباید
ترس از جان گذاشت.
ماعلی الرسول الاالبلـغ والله یعلم ما تبدون وما تکتمون.
" پیامبر وظیفهای جز رسانیدن پیام (الهی) ندارد (و مسئول اعمال شما نیست). و خداوند آنچه را آشکار، و آنچه را پنهان میدارید میداند "
و باز برای تاکید بیشتر میگوید: مسئول اعمال شما خودتان هستید و پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم مسئولیتی جز ابلاغ
رسالت و رساندن دستورات خدا ندارد (ما علی الرسول الا البلاغ).
و در عین حال خداوند از نیات شما، و از کارهای آشکار و پنهانی همگی آگاه و با خبر است (و الله یعلم ما تبدون و ما تکتمون).
وان ما نرینک بعض الذی نعدهم او نتوفینک فانما علیک البلـغ وعلینا الحساب.
" و اگر پارهای از مجازاتها را که
به آنها
وعده میدهیم
به تو نشان دهیم، یا (پیش از فرا رسیدن این مجازاتها) تو را بمیرانیم، در هر حال تو فقط مامور ابلاغ هستی و حساب (آنها) بر ماست "
فان اعرضوا فما ارسلنـک علیهم حفیظـا ان علیک الا البلـغ وانا اذا اذقنا الانسـن منا رحمة فرح بها وان تصبهم سیئة بما قدمت ایدیهم فان الانسـن کفور.
" و اگر روی گردان شوند (غمگین مباش)، ما تو را حافظ آنان (و مامور اجبارشان) قرار ندادهایم وظیفه تو تنها ابلاغ
رسالت است! و هنگامی که ما رحمتی از سوی خود
به انسان بچشانیم
به آن دلخوش میشود، و اگر بلایی بخاطر اعمالی که انجام دادهاند
به آنها رسد (
به کفران میپردازند)، چرا که
انسان بسیار
کفران کننده است! "
تبلیغ پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
به نحو روشن لازم بود
اولـئک الذین یعلم الله ما فی قلوبهم فاعرض عنهم وعظهم وقل لهم فی انفسهم قولا بلیغا.
" آنها کسانی هستند که خدا، آنچه را در دل دارند، میداند. از (مجازات) آنان صرف نظر کن! و آنها را
اندرز ده! و با بیانی رسا، نتایج اعمالشان را
به آنها گوشزد نما! "
یعنی
به ایشان سخنی بگو که دلهایشان آن را درک کند، و بفهمند چه میگویی و خلاصه با زبان دل آنان حرف بزن تا متوجه شوند، که این رفتارشان چه مفاسدی دارد، و اگر معلوم شود
نفاق ورزیدهاند، چه عذابی ناشی از خشم خدای تعالی بر آنان نازل میشود.
یـاهل الکتـب قد جاءکم رسولنا یبین لکم کثیرا مما کنتم تخفون من الکتـب ویعفوا عن کثیر قد جاءکم من الله نور وکتـب مبین.
"ای
اهل کتاب ! پیامبر ما، که بسیاری از حقایق کتاب آسمانی را که شما
کتمان میکردید روشن میسازد،
به سوی شما آمد و از بسیاری از آن، (که فعلا افشای آن
مصلحت نیست،) صرف نظر مینماید. (آری،) از طرف خدا، نور و کتاب آشکاری
به سوی شما آمد "
از این جمله چنین استفاده میشود که اهل کتاب حقایق زیادی را
کتمان کردند ولی پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلّم آنچه مورد نیاز کنونی مردم جهان بود (مانند بیان حقیقت توحید و پاکی انبیاء از نسبتهای ناروایی که در کتب
عهدین به آنها داده شده و حکم تحریم ربا و شراب و امثال آن را) بیان نموده است ولی پارهای از حقایقی که مربوط
به امتهای پیشین و زمانهای گذشته بوده و بیان آنها اثر قابل ملاحظهای در تربیت اقوام کنونی نداشته از ذکر آنها صرف نظر شده است.
یـاهل الکتـب قد جاءکم رسولنا یبین لکم علی فترة من الرسل ان تقولوا ما جاءنا من بشیر ولا نذیر فقد جاءکم بشیر ونذیر والله علی کل شیء قدیر.
"ای
اهل کتاب ! رسول ما، پس از فاصله و فترتی میان پیامبران،
به سوی شما آمد در حالی که حقایق را برای شما بیان میکند تا مبادا (روز
قیامت) بگویید: «نه
بشارت دهندهای
به سراغ ما آمد، و نه بیم دهندهای»! (هم اکنون، پیامبر) بشارت دهنده و بیم دهنده،
به سوی شما آمد! و خداوند بر همه چیز تواناست "
واطیعوا الله واطیعوا الرسول واحذروا فان تولیتم فاعلموا انما علی رسولنا البلـغ المبین.
" اطاعت خدا و اطاعت پیامبر کنید! و (از مخالفت فرمان او) بترسید! و اگر روی برگردانید، (مستحق
مجازات خواهید بود و) بدانید بر پیامبر ما، جز
ابلاغ آشکار، چیز دیگری نیست (و این وظیفه را در برابر شما، انجام داده است). "
فان تولوا فانما علیک البلـغ المبین.
" (با این همه،) اگر روی برتابند، (نگران مباش) تو فقط وظیفه ابلاغ آشکار داری "
قل اطیعوا الله واطیعوا الرسول فان تولوا فانما علیه ما حمل وعلیکم ما حملتم وان تطیعوه تهتدوا وما علی الرسول الا البلـغ المبین.
" بگو: «خدا را
اطاعت کنید، و از پیامبرش فرمان برید! و اگر سرپیچی نمایید، پیامبر مسئول اعمال خویش است و شما مسئول اعمال خود! اما اگر از او اطاعت کنید، هدایت خواهید شد و بر پیامبر چیزی جز رساندن آشکار نیست! » "
وان تکذبوا فقد کذب امم من قبلکم وما علی الرسول الا البلـغ المبین.
" اگر شما (مرا) تکذیب کنید (جای تعجب نیست)، امتهایی پیش از شما نیز (پیامبرانشان را) تکذیب کردند وظیفه فرستاده (خدا) جز ابلاغ آشکار نیست». "
واطیعوا الله واطیعوا الرسول فان تولیتم فانما علی رسولنا البلـغ المبین.
" اطاعت کنید خدا را، و اطاعت کنید پیامبر را و اگر روی گردان شوید، رسول ما جز ابلاغ آشکار وظیفهای ندارد! "
تبلیغ حق با گفتاری نرم لازم است.
فقولا له قولا لینـا..
" اما بنرمی با او سخن بگویید شاید متذکر شود، یا (از خدا) بترسد! "
در موقع
دعوت با او
مدارا کنید و از درشتی کردن خود- داری نمائید.
گویند: موسی نزد فرعون رفت و
به او گفت: ایمان آور بخدای جهان تا جوانی و ملک تو پایدار بماند و تا آخر عمر از لذائذ زندگی این جهان برخوردار باشی و پس از
مرگ داخل
بهشت شوی. فرعون در تعجب ماند و چون بدون هامان در کارها تصمیم نمیگرفت، هنگامی که
هامان آمد جریان را برایش تعریف کرد.
هامان گفت: تو دارای
عقل و تدبیر روشن هستی. تو خدایی و حالا میخواهی بنده خدای دیگری شوی و دیگری را پرستش کنی.
موسی و هارون علیهما السلام موظف
به نرمش گفتار، در تبلیغ و
دعوت به حق بودند.
اذهب انت واخوک بـایـتی ولا تنیا فی ذکری• اذهبا الی فرعون انه طغی• فقولا له قولا لینـا..
" (اکنون) تو و برادرت با آیات من بروید، و در یاد من کوتاهی نکنید! • بسوی فرعون بروید که
طغیان کرده است! • اما بنرمی با او سخن بگویید شاید متذکر شود، یا (از خدا) بترسد! "
طرز برخورد مؤثر با
فرعون را در آغاز کار
به این شرح، بیان میفرماید برای اینکه بتوانید در او نفوذ کنید و اثر بگذارید" با سخن نرم با او سخن بگوئید، شاید متذکر شود یا از خدا بترسد" (فقولا له قولا لینا لعله یتذکر او یخشی) فرق میان" یتذکر" و" یخشی" در اینجا این است که: اگر با سخن نرم و ملایم با او روبرو شوید و در عین حال مطالب را با
صراحت و
قاطعیت بیان کنید یک احتمال اینست که او دلائل منطقی شما را از دل بپذیرد و
ایمان آورد احتمال دیگر اینکه لا اقل از ترس مجازات الهی در دنیا یا آخرت و بر باد رفتن قدرتش، سر تسلیم فرود آورد و با شما مخالفت نکند.
بهره مندی مبلغان دینی، از بصیرت و داشتن حجت روشن، در کارشان ضروری است.
قل هـذه سبیلی ادعوا الی الله علی بصیرة انا ومن اتبعنی وسبحـن الله وما انا من المشرکین.
" بگو: «این راه من است من و پیروانم، و با
بصیرت کامل، همه مردم را
به سوی خدا
دعوت میکنیم! منزه است خدا! و من از مشرکان نیستم! » "
سپس اضافه میکند: " من این راه را بی اطلاع یا از روی
تقلید نمیپیمایم، بلکه از روی آگاهی و بصیرت، خود و پیروانم همه مردم جهان را
به سوی این طریقه میخوانیم" (علی بصیرة انا و من اتبعنی).
این جمله نشان میدهد که هر مسلمانی که پیرو
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم است
به نوبه خود
دعوت کننده
به سوی حق است و باید با سخن و عملش دیگران را
به راه الله
دعوت کند.
و نیز نشان میدهد که"
رهبر" باید دارای
بصیرت و بینایی و آگاهی کافی باشد، و گر نه دعوتش
به سوی حق نخواهد بود.
لازم است پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم از
تکلف و ظاهرسازی و اجرای کار ریایی، در
رسالت تبلیغی خویش اجتناب نماید.
قل ما اسـلکم علیه من اجر وما انا من المتکلفین.
" (ای پیامبر! ) بگو: «من برای
دعوت نبوت هیچ پاداشی از شما نمیطلبم، و من از متکلفین نیستم! (سخنانم روشن و همراه با دلیل است! ) »"
«تکلف» عبارت است از ظاهر سازی و تزیین
به آنچه خلاف واقع است.در جمله" و ما انا من المتکلفین" خود را از تصنع و خودآرایی
به چیزی که آن را ندارد بری ء میسازد.
تفقه در دین و شناخت عمیق از مبانی دین، بر مبلغان دینی لازم است.
وما کان المؤمنون لینفروا کافة فلولا نفر من کل فرقة منهم طـائفة لیتفقهوا فی الدین ولینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون.
" شایسته نیست مؤمنان همگی (بسوی میدان
جهاد ) کوچ کنند چرا از هر گروهی از آنان، طایفهای کوچ نمیکند (و طایفهای در
مدینه بماند)، تا در دین (و معارف و احکام اسلام) آگاهی یابند و
به هنگام بازگشت بسوی قوم خود، آنها را بیم دهند؟! شاید (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند، و خودداری کنند! "
مقصود از
تفقه در دین فهمیدن همه معارف دینی از
اصول و
فروع آن است، نه خصوص احکام عملی، که فعلا در لسان علمای دین کلمه
فقه اصطلاح در آن شده، بدلیل اینکه میفرماید: " و لینذروا قومهم- و قوم خود را انذار کنند"، و معلوم است که
انذار با بیان فقه اصطلاحی، یعنی با گفتن مسائل عملی صورت نمیگیرد، بلکه احتیاج
به بیان
اصول عقاید دارد.
و ثانیا معلوم میشود که وظیفه کوچ کردن برای جهاد، از
طلبه علوم دینی برداشته شده، و آیه شریفه
به خوبی بر این معنا
دلالت دارد.
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در انجام دادن تبلیغ لازم است از راه
حکمت ، موعظه نیکو و
جدال احسن بهره گیرد.
ادع الی سبیل ربک بالحکمة والموعظة الحسنة و جـدلهم بالتی هی احسن ان ربک هو اعلم بمن ضل عن سبیله وهو اعلم بالمهتدین.
" با حکمت و اندرز نیکو،
به راه پروردگارت
دعوت نما! و با آنها
به روشی که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن! پروردگارت، از هر کسی بهتر میداند چه کسی از راه او گمراه شده است و او
به هدایت یافتگان داناتر است "
اما معنی" حکمت"- بطوری که در مفردات آمده
به معنای اصابه
حق و رسیدن
به آن
به وسیله
علم و
عقل است، و اما"
موعظه" بطوری که از خلیل حکایت شده
به این معنا تفسیر شده که کارهای نیک طوری یادآوری شود که قلب شنونده از شنیدن آن بیان، رقت پیدا کند، و در نتیجه
تسلیم گردد، و اما" جدال" بطوری که در مفردات آمده عبارت از سخن گفتن از طریق نزاع و غلبه جویی است.
دقت در این معانی
به دست میدهد که مراد از حکمت (و خدا داناتر است) حجتی است که حق را نتیجه دهد آنهم طوری نتیجه دهد که هیچ شک و وهن و ابهامی در آن نماند، و
موعظه عبارت از بیانی است که نفس شنونده را نرم، و قلبش را
به دقت در آورد، و آن بیانی خواهد بود که آنچه مایه
صلاح حال شنونده است از مطالب عبرت آور که آثار پسندیده و ثنای جمیل دیگر آن را در پی دارد دارا باشد.
و
جدال عبارت است از: دلیلی که صرفا برای منصرف نمودن خصم از آنچه که بر سر آن نزاع میکند بکار برود، بدون اینکه خاصیت روشنگری حق را داشته باشد، بلکه عبارت است اینکه آنچه را که خصم خودش
به تنهایی و یا او و همه مردم قبول دارند بگیریم و با همان ادعایش را رد کنیم.
بنا بر این، این سه طریقی که خدای تعالی برای
دعوت بیان کرده با همان سه طریق منطقی، یعنی برهان و خطابه و جدل منطبق میشود.
چیزی که هست خدای تعالی موعظه را
به قید حسنه مقید ساخته و جدال را هم
به قید" بالتی هی احسن" مقید نموده است، و این خود دلالت دارد بر اینکه بعضی از موعظهها حسنه نیستند، و بعضی از جدالها حسن (نیکو) و بعضی دیگر احسن (نیکوتر) و بعضی دیگر اصلا حسن ندارند و گر نه خداوند موعظه را مقید
به حسن و جدال را مقید
به احسن نمیکرد.
وجوب
دعوت به اسلام،
به صورت آشکار و بدون هیچ
ترس و تقیهای بر پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم لازم است.
فاصدع بما تؤمر....
""
ظاهرا وجوب
دعوت آشکار و بدون ترس و
تقیه، از خصایص پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلّم است. http://lib.eshia.ir/۱۲۰۲۵/۱/۴۰۷/خصائصه اردبیلی، احمدبن محمد ، زبدة البیان فی احکام القرآن موضوع: آیات الاحکام ، ص۴۰۷
برای تبلیغ و
دعوت به خیر و نیکی لازم است تشکیلاتی منسجم در جامعه اسلامی تاسیس گردد.
ولتکن منکم امة یدعون الی
الخیر ویامرون بالمعروف وینهون عن المنکر واولـئک هم المفلحون.
" باید از میان شما، جمعی
دعوت به نیکی، و امر
به معروف و نهی از منکر کنند! و آنها همان رستگارانند. "
" امت" در اصل از ماده"ام"
به معنی هر چیزی است که اشیاء دیگری
به آن بضمیمه گردد و
به همین جهت" امت"
به جماعتی که جنبه وحدتی در میان آنها باشد گفته میشود خواه وحدت از نظر زمان یا از نظر مکان و یا از نظر هدف و مرام باشد، بنا بر این
به اشخاص متفرق و پراکنده"
امت" گفته نمیشود.
در آیه فوق دستور داده شده که همواره در میان مسلمانان باید امتی باشند که این دو وظیفه بزرگ اجتماعی را انجام دهند: مردم را
به نیکیها
دعوت کنند، و از بدیها باز دارند. و در پایان آیه تصریح میکند که فلاح و
رستگاری تنها از این راه ممکن است.
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم موظف
به دعوت: مردم
به توحید بود.
قل هـذه سبیلی ادعوا الی الله علی بصیرة انا ومن اتبعنی وسبحـن الله وما انا من المشرکین.
" بگو: «این راه من است من و پیروانم، و با
بصیرت کامل، همه مردم را
به سوی خدا
دعوت میکنیم! منزه است خدا! و من از مشرکان نیستم! » "
خدای سبحان بعد از آنکه فرمود
ایمان محض و
توحید خالص بسیار عزیز الوجود و اندک است، و هر کسی بدان نمیرسد، با اینکه ایمان و توحید، حق و حقیقت صریح و واضحی است که آیات آسمانها و زمین بدان دلالت میکنند، اینکه
رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم را مامور نموده تا راه خود را اعلام بدارد، و آن عبارتست از
دعوت به چنین توحیدی،
دعوتی که از روی بصیرت است.
فلذلک فادع واستقم کما امرت ولا تتبع اهواءهم وقل ءامنت بما انزل الله من کتـب وامرت لاعدل بینکم الله ربنا وربکم لنا اعمــلنا ولکم اعمــلکم لا حجة بیننا وبینکم الله یجمع بیننا والیه المصیر.
" پس
به همین خاطر تو نیز آنان را
به سوی این آیین واحد الهی
دعوت کن و آن چنان که مامور شدهای
استقامت نما، و از هوی و هوسهای آنان پیروی مکن، و بگو: «
به هر کتابی که خدا نازل کرده
ایمان آوردهام و مامورم در میان شما
عدالت کنم خداوند پروردگار ما و شماست نتیجه اعمال ما از آن ما است و نتیجه اعمال شما از آن شما، خصومت شخصی در میان ما نیست و خداوند ما و شما را در یک جا جمع میکند، و بازگشت (همه)
به سوی اوست! » "
این جمله
تفریع و نتیجه گیری از مطالب گذشته است که میفرماید: خدا برای همه انبیاء یک دین
تشریع کرده بود، ولی امتها دو قسم شدند یکی نیاکان که با علم و اطلاع و از در حسد، در دین اختلاف انداختند، و یکی نسلها که در
شک و تحیر ماندند.
به همین جهت خدای تعالی تمامی آنچه را که در سابق تشریع کرده بود برای شما تشریع کرد، پس توای پیامبر مردم را
دعوت کن، و چون آنها دو دسته شدند یکی مبتلا
به حسد یکی مبتلا
به شک، پس تو استقامت بورز، و
به آنچه مامور شدهای پایداری کن، و هواهای مردم را پیروی مکن.
رفتار مؤدبانه، همراه با عطوفت و مهربانی، در
تبلیغ و
ارشاد مردم ضروری است.
اذ قال لابیه یـابت لم تعبد ما لا یسمع ولا یبصر ولا یغنی عنک شیــا• یـابت انی قد جاءنی من العلم ما لم یاتک فاتبعنی اهدک صرطـا سویـا• یـابت لاتعبد الشیطـن ان الشیطـن کان للرحمـن عصیـا• یـابت انی اخاف ان یمسک عذاب من الرحمـن فتکون للشیطـن ولیـا.
" هنگامی که
به پدرش گفت: «ای پدر! چرا چیزی را میپرستی که نه میشنود، و نه میبیند، و نه هیچ مشکلی را از تو حل میکند؟! • ای پدر! دانشی برای من آمده که برای تو نیامده است بنا بر این از من پیروی کن، تا تو را
به راه راست
هدایت کنم! • ای پدر! شیطان را پرستش مکن، که
شیطان نسبت
به خداوند رحمان، عصیانگر بود! • ای پدر! من از این میترسم که از سوی خداوند
رحمان عذابی
به تو رسد، در نتیجه از دوستان شیطان باشی! » "
تعبیر ابراهیم در برابر عمویش آزر در اینجا بسیار جالب است از یک سو مرتبا او را با خطاب یا ابت (پدرم) که نشانه
ادب و
احترام است مخاطب میسازد و از سوی دیگر جمله" ان یمسک" نشان میدهد که ابراهیم از رسیدن کوچکترین ناراحتی
به آزر ناراحت و نگران است و از سوی سوم تعبیر
به" عذاب من الرحمن" اشاره
به این نکته میکند کار تو بواسطه این
شرک و
بت پرستی بجایی رسیده که خداوندی که رحمت عام او همگان را در برگرفته
به تو
خشم میگیرد و مجازاتت میکند، ببین چه کار وحشتناکی انجام میدهی.
و از سوی چهارم این کار تو کاری است که سرانجامش، قرار گرفتن زیر چتر ولایت شیطان است.
کیفیت گفتگوی
ابراهیم با
آزر که طبق روایات مردی بت پرست و بت تراش و بت فروش بوده و یک عامل بزرگ
فساد در محیط محسوب میشده
به ما نشان میدهد که برای نفوذ در افراد منحرف، قبل از توسل
به خشونت باید از طریق منطق، منطقی آمیخته با احترام، محبت، دلسوزی و در عین حال توام با قاطعیت، استفاده کرد، چرا که گروه زیادی از این طریق
تسلیم حق خواهند شد، هر چند عدهای در برابر این روش باز هم مقاومت نشان میدهند که البته حساب آنها جدا است و باید برخورد دیگری با آنها داشت.
نهراسیدن مبلغان رسالتهای الهی از غیر خدا مطلوب الهی و مورد تشویق اوست.
الذین یبلغون رســلـت الله ویخشونه ولا یخشون احدا الا الله وکفی بالله حسیبـا.
" (پیامبران) پیشین کسانی بودند که تبلیغ رسالتهای الهی میکردند و (تنها) از او میترسیدند، و از هیچ کس جز خدا بیم نداشتند و همین بس که خداوند حسابگر (و پاداش دهنده اعمال آنها) است! "
تو نیز در تبلیغ رسالتهای پروردگار نباید کمترین وحشتی از کسی داشته باشی هنگامی که
به تو دستور میدهد یک سنت غلط جاهلی را در زمینه
ازدواج با همسر مطلقه فرزند خوانده در هم بشکن و با زینب همسر مطلقه زید ازدواج کن هرگز نباید در انجام این وظیفه کمترین نگرانی از ناحیه گفتگوی این و آن
به خود راه دهی که این سنت همگی پیامبران است.
اصولا کار پیامبران در بسیاری از مراحل شکستن اینگونه سنتها است و اگر بخواهند کمترین ترس و وحشتی
به خود راه بدهند در انجام
رسالت خود پیروز نخواهند شد قاطعانه باید پیش روند، حرفهای ناموزون بدگویان را
به جان خریدار شوند و بی اعتنا
به جوسازیها و غوغای عوام و توطئه فاسدان و مفسدان
به برنامههای خود ادامه دهند چرا که همه حسابها
به دست خدا است.
تبلیغ و
دعوت مردم
به خیر و نیکی دارای شایستگی است.
ولتکن منکم امة یدعون الی
الخیر ویامرون بالمعروف وینهون عن المنکر واولـئک هم المفلحون.
" باید از میان شما، جمعی
دعوت به نیکی، و
امر به معروف و نهی از منکر کنند! و آنها همان رستگارانند "
یدعون الی
الخیر یعنی:
به دین
دعوت کنند
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «حکم تبلیغ».