حکم تأسی به قیام امام حسین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اسوه و مقتدا قرار دادن
معصومین (علیهمالسّلام) و تاسی از آنان در
اعمال و رفتار بر
امت اسلامی لازم است. در پاسخ به این پرسش که حکم تاسی به
امام حسین (علیهالسّلام) در حرکت شهادتطلبانه، در برابر حاکم جائری مانند
یزید چیست؟ دیدگاه فقیهان شیعی به سه دسته تقسیم میشود:
حرمت تاسی؛
جواز تاسی و
لزوم تاسی. دیدگاه لزوم تاسی، در کلمات، نامهها و خطابههای
امام (علیهالسّلام) تقویت شده، به این معنا، اقدام
امام کاملا شرعی و سیاسی بوده و حضرت از لحاظ
شرع، خود را مکلف به آن میدانست و هدف نهایی قیام، انجام وظیفه
امر به معروف و نهی از منکر، بیداری امت اسلامی و تلاش برای تشکیل
حکومت اسلامی بوده و قیام
امام (علیهالسّلام) یک حجت شرعی و الگوی فقهی و
عملی برای همه دورههاست.
امام حسین (علیهالسّلام) در هرحال خود را پیروز میدانست؛ چراکه ملاک پیروزی، انجام تکلیف، بیداری امت اسلامی، مبارزه با ظلم و تلاش برای برپایی حکومت عدل بود؛ لذا تاسی امت اسلامی به
قیام امام حسین (علیهالسّلام) با شرایطی که حضرت برای امت اسلامی ترسیم میکند، لازم است.
قیام امام حسین (علیهالسّلام) یکی از حوادثی است که در طول تاریخ بشر، بیشترین توجه را به خود جلب کرده و تاثیر عمیق اجتماعی، تاریخی و فرهنگی بر
مسلمانان و غیرمسلمانان، با ساختاری منحصربه فرد داشته است. در این زمینه آثار
بسیاری پدید آمده است. در
فقه، برای اولین بار صاحب کتاب
مجمع البیان در ذیل تفسیر
آیه تهلکه، با رویکرد فقهی،
سیره عملی امام حسین (علیهالسّلام) را مطرح نموده و سپس بار
علامه حلی در بحث «
هدنه»، به
سیره عملی امام حسین (علیهالسّلام) در کتاب فقه، استشهاد نموده و بر اساس آن، دیدگاه کلی خود را در مورد هدنه بیان کرده است.
فقیهان بعد از علامه حلی نیز مانند ایشان در بحث هدنه به آن پرداختهاند. تاکنون در این موضوع تحت عنوان «حکم تاسی به قیام
امام حسین (علیهالسّلام) در فقه شیعی» بحث مستقلی ارائه نشده است.
با توجه به موضوع مزبور در این نوشتار، حکم تاسی به قیام
امام حسین (علیهالسّلام) در فقه شیعی بررسی میشود و پرسشهای ذیل پاسخ داده خواهد شد که حکم الگو قرار دادن
امام حسین (علیهالسّلام) در قیام برابر حاکم جائری مانند یزید از نگاه فقهی چیست؟ فقیهان شیعی در این زمینه چگونه استدلال کرده و به چه نتیجهای دست یافتهاند و در نهایت، حکم تاسی به قیام آن حضرت چیست؟ با توجه به بیداری
جهان اسلام و جهان بشریت که متاثر از
بیداری اسلامی است، ضرورت دارد تا الگو قرار دادن قیام
امام حسین (علیهالسّلام) با نگاه فقهی و به صورت مستقل بررسی شود.
تاسی در
لغت، الگو قرار دادن دیگری در
عمل و اقتدا و متابعت کردن کسی در
عمل است؛ به گونهای که تاسی کننده، در انجام
عمل و حالات همانند فرد
الگو باشد.
اسوه و مقتدا قرار دادن
پیشوایان معصوم (علیهمالسّلام) و پیروی از آنان در
اعمال و رفتار است؛ به این معنا:
عملی را که آن بزرگواران به عنوان
واجب،
مستحب یا
مباح انجام دادهاند، بر امت نیز واجب است آن
عمل را با همان عنوان انجام دهند؛
لذا
خداوند متعال در آیات متعددی از قرآن، بندگان را به پیروی از آنان و اطاعت مطلق از اوامر و نواهی ایشان فراخوانده؛ از جمله:
١- {اطیعوا اللهَ و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم}؛
در این
آیه دستور داده شده به اطاعت مطلق از
معصومین (علیهمالسّلام).
٢- {قل ان کنتم تحبون اللهَ فاتبعونی یحببکم اللهَ و یغفر لکم ذنوبکم و اللهُ غفور رحیم}؛
٣- {لقد کان لکم فی رسول اللهَ اسوة حسنة}؛
خداوند اعلام کرده است که وجود مبارک
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) الگو و اسوه نیکو برای شماست.
قیام در لغت به معنای ایستادن برای چیزی یا در برابر کسی و نیز به معنای ثابت و استوار ذکر شده است.
منظور از قیام در این نوشتار، ایستادن از موضع
حق در برابر
باطل است؛ یعنی حرکت شهادتطلبانه در ایستادن برابر حاکم جائر همانند
یزید؛ همانگونه که
امام حسین (علیهالسّلام) در برابر حاکم جائر که ظاهرا به نام حاکم اسلامی و خلیفه مسلمین بود، با عدهای اندک در مقابل هزارها نفر، قیام کرد و جان خودش، فرزندان و انصارش را
هدیه کرد تا بیداری امت اسلامی محقق شود؛ با شرایط و اوضاع زمانهای که
امام (علیهالسّلام) آن را در برابر دید امت اسلامی چنین ترسیم نموده: «مگر شما نمیبینید؟! به حق
عمل نمیشود و مردم یا حکومت از کاری باطل دست برنمی دارد. در چنین شرایطی،
مؤمن باید به ملاقات الهی رغبت پیدا کند و من
حسین بن علی در چنین شرایطی،
مرگ را جز
سعادت و زندگی با ظالمان را جز ننگ و
عار نمیدانم.»
درباره اینکه قیام
امام حسین (علیهالسّلام) یک تکلیف خاص و غیرقابل تبعیت، یا یک تکلیف عام و قابل تبعیت و تاسی است، دو دیدگاه متفاوت وجود دارد:
یک دیدگاه، آن را قابل تعمیم و تاسی میداند و طرفداران این دیدگاه معتقدند که قیام،
سیرهای
عملی است و در کتابهای
اصول فقه، ثابت شده که
سیره برای همه حجت است، تا زمانی که دلیل خاصی بر اختصاص آن به معصوم وجود نداشته باشد یا ردعی از ناحیه معصوم ثابت نگردد.
در قیام
امام حسین (علیهالسّلام) از سویی دلیل خاصی بر اختصاص آن به
امام (علیهالسّلام) موجود نیست و از سویی دیگر قابل تطبیق بر قواعد و ملاکهای کلی فقهی است.
دیدگاه دوم، حرکت
امام (علیهالسّلام) را از اسرار الهی دانسته که دستیابی به کنه و عمق آن، ممکن نیست و طرفداران آن معتقدند
امام (علیهالسّلام) نیز چارهای جز
شهادت نداشت و بااین که ثمرات عمدهای را در پی داشت، اما تکلیفی ویژه
امام (علیهالسّلام) بوده است و دیگران باید بر اساس موازین کلی و ادله دیگر
عمل کنند و مفاد آن ادله نسبت به شرایطی که
امام (علیهالسّلام) داشت، لزوم سازش و
مهادنه است و علاقه به شهادت، نمیتواند شرایط را عوض کند.
صاحب جواهر نظریه حرمت را نوعی جمع میان ادله بیان میکند؛ به این بیان که از یک سو دستهای از ادله، دستور به مهادنه داده و نیز در آیه شریفه {و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکة}؛
از افتادن در مهلکه
نهی شده است؛ از سوی دیگر در آیه شریفه {و قاتلوا فی سبیل اللهَ الذین یقاتلونکم}؛
دستور جنگ تا شهادت صادر شده است.
این
تعارض بدوی، اقتضا میکند دسته اول را حمل بر اصل جواز کنیم که نمونهاش از طرف پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و نیز
امام حسن (علیهالسّلام) واقع شده است. اقدام
امام حسین (علیهالسّلام) و گروه اعزامی به سوی
قبیله هذیل، از مصادیق قسم دوم ادله میباشند؛ زیرا کشته شدن در راه خدا {بل احیاء عند ربهم یرزقون}،
از مصادیق افتادن در
تهلکه نیست.
سپس در رد استدلال به اقتدا در قیام
امام حسین (علیهالسّلام) مینویسد: «و ما وقع من الحسین (علیهالسّلام) مع انه من الاسرار الربانیة و العلم المخزون یمکن ان یکون لانحصار الطریق فی ذلک، علما منه (علیهالسّلام) انهم عازمون علی قتله علی کل حال کما هو الظاهر من افعالهم و احوالهم و کفرهم و عنادهم و لعل النفر العشرة کذلک ایضا، مضافا الی ما ترتب علیه من حفظ دین جده صلیاللهعلیهوآلهوسلم و شریعته و بیان کفرهم لدی المخالف و المؤالف، علی انه له تکلیف خاص...».
نکتههای مهمی در تحلیل فقهی تاریخی و کلامی این فقیه بزرگ وجود دارد که جای تامل و ارزیابی شایسته دارد و اینگونه میتوان آنها را بیان کرد:
١- حرکت
امام (علیهالسّلام) و جریان
عاشورا از اسرار الهی است که ما را بدان دسترسی نیست؛
٢- امکان ناچاری
امام (علیهالسّلام) در این حرکت وجود دارد؛ چراکه
امام میدانست آنها در هر صورت، تصمیم به
قتل او دارند و وضعیت آنان نیز همین را میرساند؛
٣- حفظ
اسلام و رسوایی دشمنان، ثمره این اقدام بود؛
٤-
امام (علیهالسّلام) تکلیف ویژهای دارد که بدان
عمل کرده و معصوم از خطاست و ما را نرسد که به انگیزه استنباط وظیفه خویش از آن، در این زمینه به داوری بنشینیم و ارزیابی کنیم.
ما نیز به مقتضای دیگر ادله، تکلیف خودمان را داریم که همان وجوب
صلح در چنین شرایطی است؛
٥- نهی از هلاکت خویش، حرمت را میرساند؛ لذا تنها به مقدار متیقن میتوان از این حرمت دست کشید و آن، جایی است که هیچ مصلحتی در صلح نباشد؛ در حالیکه بحث، مربوط به صورتی است که صلح، ضرورت یا مصلحت دارد. مصلحتی که گاه بر شهادت ترجیح دارد؛ چراکه گاه ممکن است همین کشته شدن، موجب شکست اساس اسلام شود.
تحلیل فوق، عاشورا را به یک حادثه تاسفانگیز تاریخی مبدل میکند که ثمره آن، فقط پذیرش تعبدی ثوابهایی بینظیر برای بزرگداشت قیام عاشوراست و به خصوص تاکید بر این نکته که
امام (علیهالسّلام) را تکلیفی خاص بوده است و دیگران را تکلیفی دیگر است. در اینجا به صورت
بسیار مختصر، به بیان نمونهای از ادله برای اینکه قیام
امام حسین (علیهالسّلام) تکلیف همگانی است و اختصاص به حضرت ندارد، پرداخته میشود:
اولا، جملاتی که
امام حسین (علیهالسّلام) فرموده: «ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدی و ابی علی بن ابی طالب (علیهالسّلام)».
امام حسین (علیهالسّلام) تاکید میفرمایند که میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم. حضرت بر سه مورد استدلال تصریح دارد: الف) امربه معروف و نهی از منکر؛ ب)
سیره پیامبر؛ ج)
سیره امام علی (علیهالسّلام).
ثانیا، خطبه
امام حسین (علیهالسّلام) که میفرماید: «ان رسول الله صقد قال فی حیاته من رای سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله... ثم لم یغیر بقول و لا فعل کان حقیقا علی الله...».
در این حدیث به روایت رسول خدا استشهاد میکند و در جمله «لم یغیر» حضرت میگوید باید این وضعیت تغییر یابد و در روایت به امر به معروف و نهی از منکر استدلال کرده که تکلیف همگانی است و علاوه بر این استنصار حسینی، یعنی دعوت از دیگران تا در صف حضرت قرار گیرند و توبیخ کسانی که عهدی با حضرت داشتند و به آن وفا نکردند. در نتیجه، تاسی نیز در آنها وجود دارد و از طرفی تنافی هم ندارد که تکالیف
امام حسین (علیهالسّلام) از اسرار ربانی باشد و آن هم به تکالیف ظاهری منطبق شود.
برخی از علماء مانند
طبرسی،
علامه حلی و ... قائل به جواز تأسی میباشند.
مرحوم طبرسی هرچند به عنوان یک مفسر بزرگ مطرح است، ولی از تفسیر آیه تهلکه، دانسته میشود که ایشان علاوه بر یک مفسر برجسته، یک
فقیه توانمند نیز بوده است؛ زیرا آیه تهلکه را با رویکردی فقهی، تفسیر نموده و در تفسیر آیه تهلکه: {و لا تلقوا بایدیکم الی التهکة و احسنوا ان اللهَ یحب المحسنین}،
چنانچه ایشان گفته است: «و فی هذه الآیة دلالة علی تحریم الاقدام علی ما یخاف منه علی النفس و علی جواز ترک الامر بالمعروف عند الخوف لان فی ذلک القاء النفس الی التهلکة».
پس به نتیجهگیری فقهی از جمله {و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکة} میپردازد و مفاد این جمله را در سه زمینه مطرح میکند:
١- هر اقدامی که احتمال خطر جانی در پی داشته باشد،
حرام است؛
٢-
امر به معروف را در صورت
خوف و احتمال خطر، میتوان ترک کرد؛ چراکه یکی از مصادیق افتادن در
هلاکت است؛
٣- اگر
امام در رویارویی با
کفار و یاغیان، نسبت به جان خود یا
مسلمانان نگرانی داشته باشد،
جایز است با آنان صلح کند.
در بررسی نظریه مرحوم طبرسی میتوان به چند نکته اشاره کرد:
١- آیه تهلکه هیچ ارتباطی به قیام در برابر حکومت جائر ندارد؛ زیرا اولا به
قرینه سیاق آیه است که در ماقبل آیه، بحث حکم
انفاق در راه خدا آمده است {و انفقوا فی سبیل اللهِ} بعد میگوید: {و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکة}؛ و سپس میفرماید: {و احسنوا ان اللهَ یحب المحسنین}.
پس آیه تهلکه میان انفاق و
احسان حصر شده و با توجه به وحدت سیاق، از آیه اینگونه استفاده میشود: شما با ترک انفاق و احسان، خود را با دستان خود به هلاکت نیندازید! ثانیا همانگونه که صاحب جواهر بیان نموده، اقدام
امام حسین (علیهالسّلام) از مصادیق آیه تهلکه نیست؛ زیرا کشته شدن در راه خدا
حیات است، نه
ضرر و زیان.
٢- در
معروف و
منکر باید توجه کرد که در نزد
شارع اهمیت دارند یا نه؟ اگر منکر و معروف از امور مهم شرعی نباشند و عدم امر به معروف و نهی از منکر نیز پیامدهای دینی مذهبی و اجتماعی فرهنگی قابل توجه نداشته باشند، ممکن است که در این موارد احتمال تاثیر و امن از ضرر، شرط امر به معروف باشد؛ اما اگر منکر و معروف از
ضروریات دین و
مذهب باشند و آثار عدم امر به معروف و نهی از منکر تنها متوجه شخص انجام دهنده منکر نباشد، بلکه پیامدهای دینی مذهبی و اجتماعی فرهنگی داشته باشند که منجر به فساد مسلمانان و نابودی
دین اسلام شود همانند شرایطی که
امام حسین (علیهالسّلام) داشت پس دعوت حکیمانه قطعا اقتضا دارد که عزیزترین و شریف ترینها کشته شوند تا دین حفظ شود؛ زیرا تمام
انبیاء (علیهمالسلام) و اوصیا (علیهالسّلام) در
مسیر حفظ دین زحمتها کشیدند و زجرها چشیدند. چنانچه
امام خمینی (رحمةاللهعلیه) میفرماید: «صرف ضرر، هرچند ضرر جانی باشد و یا صرف
حرج، موجب رفع تکلیف نمیشود؛ بنابراین اگر برپایی حجتهای اسلامی متوقف بر بذل جان یا جانهای متعدد باشد، ظاهرا این کار واجب است، چه رسد به صرف وقوع در ضرر یا حرجی کمتر.».
پس صرف وجود ضرر و حرج نمیتواند در همه موارد مسئولیت امر به معروف و نهی از منکر و نیز
جهاد در راه دفاع از اساس
شریعت و اقامه حق را ساقط کند.
علامه حلی آغازگر بحث فقهی در
سیره عملی امام حسین (علیهالسّلام)، در کتاب فقه است. ایشان معتقد است که پیشنهاد یا پذیرش قرارداد مهادنه با دشمن، با توجه به ادله موجود، امری جایز است، نه لازم و فرقی نمیکند که مسلمانان قوی باشند یا ناتوان؛ بلکه مسلمان و طبعا
امام در هر شرایطی کاملا اختیار دارد که صلح کند یا بجنگد تا به شهادت برسد.
آنچه
امام حسین (علیهالسّلام) انجام داد، انتخاب راه دوم بود. به این معنا که
امام حسین (علیهالسّلام) میتوانست راه مصالحه را در پیش گیرد و در حرکتی که به انجام رساند، هیچ الزام و
تکلیف شرعی متوجه او نبود و تنها انتخاب خود آن حضرت (علیهالسّلام) بود که از میان دو امر مجاز، راه شهادت را برگزید. چنان که میفرماید: «فعل سیدنا الحسین (علیهالسّلام) والنفر الذین وجههم النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) الی هذیل.».
بنابراین در دیدگاه فقهی علامه حلی،
قیام سیدالشهدا از نقطه نظر اجتماعی، هرچند یک حرکت کاملا انتخابی است، اما از دیدگاه شرعی هیچ الزامی برای آن وجود نداشته است. آن حضرت نیز همانند برادر بزرگوارش،
حضرت امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) میتوانست راه مصالحه را بپذیرد، ولی خواست قلبی حضرت (علیهالسّلام) این بود که بجنگد تا به شهادتی برسد، و این خواست نیز منطبق بر موازین کلی شرعی بوده است.
زینالدین بن علی العاملی؛ دیدگاه مرحوم علامه را بدون هیچ داوری چنین بازگو نموده است: «و بهذا المعنی قطع فی التذکرة لقوله تعالی: و ان جنحوا للسلم فاجنح لها. فیتخیر المسلم فی فعل ذلک برخصة قوله: و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکة و بما تقدم، و ان شاء قاتل حتی یلقی الله شهیدا لقوله تعالی: و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم قال: و کذلک فعل مولانا الحسین (علیهالسّلام).».
بنابراین شهید ثانی تنها به بازگویی دیدگاه علامه حلی اکتفا نموده که میتواند به عنوان پذیرش ضمنی آن نیز تلقی گردد.
از عبارات و شیوه استدلال سه فقیه مذکور طبرسی، علامه حلی و شهید ثانی میتوان آنها را از جمله قائلین به جواز تاسی به قیام
امام حسین (علیهالسّلام) شمرد؛ چون صرف استشهاد به
سیره عملی امام (علیهالسّلام) لازمه قائل شدن به جواز تاسی است.
برخی از علماء مانند
محقق ثانی،
سیدعلی طباطبایی،
امام خمینی و ... بر لزوم تأسی تأکید دارند.
محقق ثانی در شرح این فراز از کلام علامه در
قواعد الاحکام گفته است: «و هی المعاهدة علی ترک الحرب مدة من غیر عوض و هی جائزة مع المصلحة للمسلمین و واجبة مع حاجتهم الیها».
ایشان به این کلام علامه اشاره میکند: مهادنه هیچگاه واجب نخواهد بود؛ به دلیل عمومیتی که دستور قتال دارد و به استناد کاری که
امام حسین (علیهالسّلام) انجام داد و سپس بیان میکند: «فان الامر بالقتال مقید بمقتضی {و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکة}؛ و اما فعل الحسین صلوات الله علیه فانه لا نعلم منه ان المصلحة کانت فی المهادنة و ترکها، و لعله (علیهالسّلام) علم انه لوهادن یزید علیه اللعنة لم یف له، او ان امر الحق یضعف کثیرا به حیث یلتبس علی الناس، مع ان یزید لعنه الله کان متهتکا فی فعله، معلنا بمخالفة الدین، غیر مداهن کابیه لعنة الله علیهما، و من هذا شانه لا یمتنع ان یری
امام الحق وجوب جهاده.»
در نتیجه، نظریه مرحوم محقق را میتوان در عبارات ذیل چنین بیان کرد:
١- اطلاق دستور جهاد با توجه به آیه شریفه {و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکتة} قید خورده است؛
٢- حرکت
امام (علیهالسّلام) نمیتواند نشان بدهد که مصلحت، در پذیرش صلح بوده است یا ترک آن؛
٣- نپذیرفتن صلح توسط
امام (علیهالسّلام) میتواند به این علت باشد که حضرت میدانست دشمن به آن پایبند نخواهد ماند و یا به این علت که انعقاد صلح موجب تضعیف حق میشد؛ به گونهای که منشا گمراهی و اشتباه مردم میگشت؛
٤- وضعیت و رفتار
یزید متفاوت با پدرش
معاویه بود. او مردی درنده بود که آشکارا با
دین مخالفت مینمود؛
٥- در چنین وضعیتی، اعتقاد
امام (علیهالسّلام) به ضرورت جهاد، با اینکه علم به شهادت خویش داشت، امری غیرمنطقی و ناموجه نیست. در کلام محقق، هرچند برخی نکتهها در
ابهام مانده یا به
اجمال بیان شده است، اما با توجه به نکتههای فوق، نشان میدهد که آن بزرگوار بر محورهای مهمی تاکید کرده است. پس محقق ثانی با توجه به شرایطی که
امام (علیهالسّلام) داشت، تنها مصلحت را در جهاد و آن را لازم میداند.
سیدعلی طباطبایی، پس از بیان دیدگاه علامه و استشهاد او به اقدام
امام (علیهالسّلام) مینویسد: «و اما فعل سیدنا الحسین (علیهالسّلام) فربما یمنع کون خلافه مصلحة، و ان فعله کان جوازا لا وجوبا، بل لمصلحة کانت فی فعله خاصة لا ترکه. کیف لا؟! و لا ریب ان فی شهادته احیاء لدین الله قطعا، لاعتراض الشیعة علی اخیه الحسن فی صلحه مع معاویة، و لو صالح (علیهالسّلام) هو ایضا لفسدت الشیعة بالکلیة، و لتقوی مذهب السنة و الجماعة، وای مصلحة اعظم من هذا، وای مفسدة اعظم من خلافه؟ کما لا یخفی.».
آنچه از عبارت ایشان میتوان استفاده کرد عبارتند از:
١- اقدام حضرت (علیهالسّلام) بر اساس انتخاب یکی از دو طرف
جواز بوده، پذیرفته نیست؛
٢- مصالحه با دشمن نیز دارای مصلحت بوده، پذیرفته نیست؛ بلکه تنها جهاد،
مصلحت داشته است و بس؛
٣-
مصالحه امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) با معاویه موجب اعتراض
شیعیان شده بود. اگر این امر دوباره تکرار میشد،
شیعه اساسا از میان میرفت و
عامه قدرت مییافتند. ازاین رو، شهادت حضرت (علیهالسّلام) موجب احیای دین الهی شد؛
٤- احیای دین الهی بالاترین مصلحت است که ضرورت دارد برای آن جهاد کرد؛ حتی با علم به شهادت. بر این اساس نمیتوان جواز قیام را از اقدام حضرت (علیهالسّلام) استنباط کرد.
امام خمینی (رحمةاللهعلیه) ساختار تحلیل فقهی اجتماعی خود را مبتنی بر عناصر مهم ذیل نموده که عبارتاند از:
حرکت
امام (علیهالسّلام) یک حرکت کاملا سیاسی و حساب شده در جهت برپایی حکومت اسلامی و به عنوان ادای یک تکلیف شرعی بود؛ چنان که
امام خمینی (رحمةاللهعلیه)؛ ضمن اشاره به مسئولیت علما و لزوم تاسی به
امام حسین (علیهالسّلام) فرموده است: «او
مسلم بن عقیل را فرستاد تا مردم را دعوت کند به
بیعت، تا
حکومت اسلامی تشکیل دهد و این حکومت فاسد را از بین ببرد.»
یا میفرماید: «
امام حسین (علیهالسّلام) ... اصلا برای این معنا آمده بود و این یک فخری است و آنهایی که خیال میکنند که حضرت
امام حسین (علیهالسّلام) برای حکومت نیامده، خیر، این که برای حکومت آمدند؛ برای اینکه باید حکومت دست مثل
امام حسین (علیهالسّلام) باشد؛ مثل کسانی که شیعه
امام حسین (علیهالسّلام) هستند باشد.».
انتخابی بودن حرکت
امام حسین (علیهالسّلام) نسبت به موقعیت و الزام قیام آن حضرت (علیهالسّلام) نسبت به شرع. همانگونه که
امام خمینی (رحمةاللهعلیه) به روشنی این سخن را که
امام حسین (علیهالسّلام) در مقابل
عمل انجام شده قرار گرفته بود و لذا چارهای جز تن دادن به آن را نداشت، رد نموده و تصریح میفرماید: «
امام حسین (علیهالسّلام) ... میتوانست بنشیند و بگوید
تکلیف شرعی من نیست که
قیام کنم. دربار اموی خیلی خوشحال میشد که
امام حسین (علیهالسّلام) بنشیند و حرف نزند و آنها بر خر مراد سوار باشند.»
اما از لحاظ شرع
امام (علیهالسّلام) را ملزم به قیام میداند؛ چنان که میگوید: «
امام حسین (علیهالسّلام) به تکلیف شرعی الهی میخواست
عمل بکند. غلبه بکند، تکلیف شرعیاش را
عمل کرده، مغلوب هم بشود، تکلیف شرعیاش را
عمل کرده، قضیه
تکلیف است.».
از نقطه نظر کلامی معتقد است که
امام حسین (علیهالسّلام) سرانجام کار را به خوبی میدانست؛ چنان که فرموده: «حضرت
امام حسین (علیهالسّلام) به همه آموخت که در مقابل
ظلم، در مقابل ستم، در مقابل حکومت جائر چه باید کرد. با اینکه از اول میدانست که در این راه که میرود، راهی است که باید همه اصحاب خودش و خانواده خودش را فدا کند و این عزیزان اسلام را برای اسلام
قربانی کند، لکن عاقبتش را هم میدانست.»
مصالح عالیه و مهم اسلام در هیچ شرایطی نادیده گرفته نمیشود و
عسر و حرج و ضرر، موجب رفع تکلیف نمیگردد؛ چون دفع منکر بزرگی چون حکومت فاسد
بنی امیه و تلاش برای تشکیل حکومت اسلامی، از بارزترین مصادیق منکر و معروف است و
امام (رحمةاللهعلیه) مبنای خود را اینگونه توضیح میدهد: «تمام
انبیا برای اصلاح جامعه آمدهاند. تمام و همه آنها این مسئله را داشتند که فرد باید فدای جامعه بشود. فرد هر چه بزرگ باشد بالاترین فرد که ارزشش بیشتر از هر چیز است در دنیا وقتیکه با مصالح جامعه معارضه کرد، این فرد باید فدا بشود.
سیدالشهدا روی همین میزان آمد، رفت و خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا کرد، که فرد باید فدای جامعه بشود؛ جامعه باید اصلاح بشود.».
اقدام
امام (علیهالسّلام) به عنوان یک
الگو، برای همیشه و برای همه مسلمانان است. ایشان میفرماید: «
محرم، ماه نهضت بزرگ سید شهیدان و سرور اولیای خداست که با قیام خود در مقابل
طاغوت، تعلیم سازندگی و کوبندگی به
بشر داد و راه فنای ظالم و شکستن ستمکار را به فدایی دادن و فدایی شدن دانست و این خود، سرلوحه تعلیمات اسلام است».
امام (رحمةاللهعلیه) در فتاوای خویش، از جمله در
تحریرالوسیله، فصل دفاع و
امر به معروف و نهی از منکر به گونهای روشن مبنای فقهی مذکور را پذیرفته و فتاوای خود را بر اساس آن صادر کرده است.
امام خمینی قیام
امام حسین (علیهالسّلام) را یک الگوی تمام عیار میداند و از نقطه نظر فقهی قابل درک و منطبق بر موازین جاری در
فقه توصیف میکند؛ بلکه به عنوان یک
حجت شرعی میشمارد که باید ملاک
عمل اجتماعی مسلمانان قرار گیرد.
با عنایت به اصول یادشده، به راحتی میتوان از تحلیل و دیدگاه حضرت
امام (رحمةاللهعلیه) به ارزیابی و پاسخ نظراتی که به تفصیل گذشت پرداخت.
امام راحل (رحمةاللهعلیه) از دیرزمان و به مناسبتهای مختلف، از جایگاه یک فقیه بزرگ و مرجع تقلید و به عنوان رهبر جامعه اسلامی، عناصر یادشده را در سخنان و نوشتههای خویش آورده است و حرکت و مبارزه خود را نیز با همین اصول به سرانجام رساند.
در ارزیابی قیام
امام حسین (علیهالسّلام)، صاحب جواهر (رحمةاللهعلیه) این قیام را حرکتی اسرارآمیز میداند که نمیتوان تفسیری بر اساس ملاکهای جاری در فقه برای آن ارائه داد و در نظر ایشان و برخی دیگر، انگیزه اصلی
قیام عاشورا را باید در این شمرد که حضرت برای نجات از وضعیت فجیعتر، از باب اهم و مهم، شهادت را برگزید؛ راهی که البته توانست ثمرات دیگری را نیز چون افشای ماهیت دشمن به همراه داشته باشد. اما آنچه
امام خمینی (علیهالسّلام) بر آن تاکید ورزیده و در
عمل خویش نیز به روشنی نشان داده،
بسیار فراتر و متفاوت با تحلیلهای انجام شده است؛ چه در حوزه فقه و
استنباط و چه در حیطه مسائل کلامی و فقهی.
اما قیام
امام (علیهالسّلام) در نامهها و خطابههای آن حضرت را به صورت مختصر مرور میکنیم تا ببینیم قیام عاشورا وظیفه اختصاصی آن حضرت بوده یا تکلیف همگانی و قابل تاسی است؟ اگر تکلیف عمومی و برای همگان است، از لحاظ
شرع،
حکم آن چیست؟
امام حسین (علیهالسّلام) در نامهها و خطابهها و گفتوگوهای خود، چند امر را هدف حرکت و قیام خویش بیان میفرماید:
در وصیتی که حضرت برای برادرش
محمد بن حنفیه نوشت، پس از گواهی به
توحید و
رسالت و
قیامت میفرمایند: من از سر مفسدهجویی و
دنیاطلبی و هواخواهی و
ستم، از این شهر بیرون نرفتم؛ بلکه به انگیزه اصلاح امت و امر به معروف و نهی از منکر و حرکت در چارچوب
مسیر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) است: «انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدی و ابی علی بن ابی طالب (علیهالسّلام)»
و نیز نامه
امام به صورت مخفیانه و در حالیکه
عبیدالله بن زیاد حاکم
بصره بود، برای جمعی از سران و بزرگان بصره که نام برخی از آنان در تاریخ آمده است نوشت و در این نامه، ضمن یادآوری شخصیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و جایگاه
اهل بیت (علیهمالسّلام) به عنوان وارثان و اوصیای آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و به عنوان سزاوارترین افراد برای جانشینی حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اعلام میکند که دیگران این حق را گرفتند و ما برای پرهیز از اختلاف، دم فرو بستیم، در حالیکه میدانیم از دیگران سزاوارتریم. آنگاه در بیان انگیزه ارسال پیک، ابراز میدارد که هدفش دعوت به
کتاب خدا و
سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است؛ چراکه سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از میان رفته و
بدعت، رونق گرفته است، و در پایان اشاره میکند که اگر سخن مرا بشنوید و امر مرا اطاعت کنید، شما را به راه رشد هدایت خواهم کرد.
امام از
مدینه تا
مکه و از مکه تا
کربلا به روشنگری مردم پرداخت تا آنها را از خواب غفلت بیدار کند و آن گاه که با سپاهیان
حر مواجه میشود، در میان یاران خویش به سخنرانی و تحلیل وضعیت جامعه میپردازد و به مسئله حقگریزی و گرایش به باطل در جامعه اشاره میکند و آن را به گونهای میبیند که
مؤمن را مشتاق
مرگ میکند و مرگ را
سعادت میشمارد و زندگی با ظالمان را ننگ و خواری.
امام (علیهالسّلام) میفرماید: «و ان الدنیا قد تغیرت و تنکرت و ادبر معروفها و استمرت حتی لم یبق منها الا کصبابة الاناء و الا خسیس عیش کالمرعی الوبیل...».
شرایط پیش آمده را میبینید، دنیا دگرگون شده و چهرهای ناپسند گرفته و خوبی به آن پشت کرده و از آن جرعهای جز ته مانده ظرف نمانده، و زندگی بیارزشی چون چراگاه خشک و سنگلاخ نیست. از جمله توبه حر و آمدن او در
روز عاشورا به صف
امام حسین (علیهالسّلام) نتیجه روشنگری
امام بود و نیز
امام حسین (علیهالسّلام) در روز عاشورا میفرماید: «الا قد اعذرت و انذرت الا انی زاحف بهذه الاسرة علی قلة العتاد و خذلة الاصحاب؛
آگاه باشید که من حجت را تمام کردم و
انذار نمودم. آگاه باشید که من به همراه همین خانواده، در عین کمی نیرو و بیوفایی یاران، جهاد خواهم کرد».
یکی از انگیزههای قیام حضرت تشکیل حکومت عدل اسلامی بود؛ همانگونه که
امام خمینی (رحمةاللهعلیه) هدف قیام آن حضرت را تشکیل حکومت اسلامی میداند. برای اثبات این امر میتوان به موارد ذیل اشاره کرد: از جمله نامهای است که
امام حسین (علیهالسّلام) توسط مسلم بن عقیل خطاب به مردم
کوفه فرستاد:
«(بسم الله الرحمن الرحیم) من الحسین بن علی الی الملا من المسلمین و المؤمنین اما بعد: فانهانئا و سعیدا قدما علی بکتبکم و کانا آخر من قدم علی من رسلکم و قد فهمت کل الذی اقتصصتم و ذکرتم و مقالة جلکم انه لیس علینا
امام فاقبل لعل الله ان یجمعنا بک علی الهدی و الحق و انی باعث الیکم اخی و ابن عمی و ثقتی من اهل بیتی فان کتب الی انه قد اجتمع رای ملئکم و ذوی الحجا و الفضل منکم علی مثل ما قدمت به رسلکم و قرات فی کتبکم اقدم علیکم وشیکا ان شاء الله فلعمری ما
الامام الا الحاکم بالکتاب القائم بالقسط الدائن بدین الحق الحابس نفسه علی ذات الله و السلام؛
به عموم مؤمنان و مسلمانان!
هانی و سعید آخرین نفراتی بودند که نامههای دعوت شما را آوردند. همه حرفهای شما را فهمیدم. حرف شما این است که
امام نداریم؛ تو بیا که شاید خداوند به واسطه تو ما را بر هدایت و حق مجتمع سازد. من پسرعمویم را با این ماموریت که وضعیت شما را برایم بنویسد، به سوی شما فرستادم. اگر برایم نوشت که رفتار و
عمل شما نیز مطابق مضامین نامههایتان است، به زودی خواهم آمد. به جانم سوگند که آن کس میتواند
امام و رهبر باشد که
عمل کننده به
قرآن، عدالتپیشه و ملتزم به حق باشد و جانش را در گرو خواست الهی گذارد».
نخستین برخورد
امام حسین (علیهالسّلام) با دستگاه بنی امیه پس از مرگ معاویه، با تصریح به شایستگی خویش برای خلافت و امامت و عدم شایستگی کسی چون یزید برای این منصب، این که
امام از بیعت با او سر باز زد. حضرت (علیهالسّلام) خطاب به
ولید فرمود: «فقال ایها الامیر انا اهل بیت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائکة و بنا فتح الله و بنا ختم الله و یزید رجل فاسق شارب الخمر قاتل النفس المحرمة معلن بالفسق و مثلی لا یبایع مثله و لکن نصبح و تصبحون و ننظر و تنظرون ینا احق بالبیعة و الخلافة؛
ای امیر! ما خاندان نبوتیم و خاستگاه رسالت، جایگاه آمدوشد
فرشتگان و رحمتیم. با ماست که
خداوند آغاز کرد و با ما پایان داد؛ و یزید مردی است فاسق، شرابخوار، قاتل جان بیگناه و آشکارا مرتکب
فسق میشود؛ و کسی مثل من با مانند او بیعت نخواهد کرد؛ لکن ما و شما منتظر میمانیم تا معلوم شود کدام یک از ما سزاوارتر به
خلافت و
بیعت است».
آنچه حضرت
امام حسین (علیهالسّلام) در پاسخ برخی افراد، از جمله برادرش محمد بن حنیفه که خواهان تجدیدنظر در رفتن به
عراق بودند، بیان فرمود، میتواند گویای این نکته نیز باشد که استدلالهای حضرت در ضرورت این حرکت و تبیین موقعیت و فضای پیش آمده، نمیتوانست آنان را قانع سازد و آنان بر اساس ملاکهایی که به تحلیل و ارزیابی حرکت حضرت (علیهالسّلام) میپرداختند، آن را منطقی نمییافتند. بیان سربسته که ظاهری جز تعبد به یک دستور نبوی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ندارد، این بود که حرکت کن؛ چراکه خداوند خواسته است تو را کشته بیند، خانواده و زنان را نیز به
اسارت ببرند. بنا بر روایتی از
امام صادق (علیهالسّلام)، در شبی که محمد بن حنفیه به حضور
امام رسید و عرض کرد: سابقه خیانت اهل کوفه نسبت به پدر و برادرت را آگاهی، و من میترسم که وضعیت تو نیز همانند آنها شود؛ اگر موافق باشی که بمانی، تو عزیزترین و محفوظترین شخص در حرم هستی. حضرت (علیهالسّلام) فرمود: «ای برادر! ترسیدم که یزید بن معاویه مرا در حرم ناگهان و بیخبر بکشد و من کسی باشم که حرمت این خانه به خاطر او شکسته شود».
محمد بن حنیفه گفت: اگر از این امر نگرانی، به
یمن یا برخی نقاط صحرا برو. تو در آنجا محفوظترین افراد هستی و دست هیچکس به تو نخواهد رسید. حضرت (علیهالسّلام) فرمود: در آنچه گفتی تامل میکنم؛ اما به هنگام سحر،
امام حسین (علیهالسّلام) حرکت کرد. چون خبر به محمد بن حنفیه رسید، خدمت حضرت (علیهالسّلام) آمد و زمام
ناقه او را گرفت و گفت: ای برادر! آیا وعده نداده بودی که نسبت به درخواست من تامل کنی؟! فرمود: آری. گفت: پس چه چیز باعث خروج شتابان شما شد؟ حضرت (علیهالسّلام) فرمود: «اتانی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بعد ما فارقتک فقال یا حسین اخرج فان الله قد شاء ان یراک قتیلا»، بعد از اینکه از تو جدا شدم،
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به خوابم آمد و فرمود: ای حسین! حرکت کن؛ چراکه خداوند خواسته است که تو را کشته ببیند. محمد بن حنفیه گفت: {انّا لله و انا الیه راجعون}، پس معنای به همراه بردن این بانوان چیست، در حالیکه شما با این وضعیت میروید؟!
امام حسین (علیهالسّلام) دنباله سخن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را نقل کرد که فرمود: «ان الله قد شاء ان یراهن سبایا»
خداوند خواسته است که آنان را
اسیر ببیند. همچنین امر به معروف و نهی از منکر و تاسی به
سیره پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
امام علی (علیهالسّلام) در وصیتنامهای که برای برادرش محمد حنفیه نوشت، تکلیفگرایی
امام را نشان میدهد.
برخلاف برداشت بعضی که گفتهاند
امام گمان میکرد به دلیل نسبتی که او با رسول خدا دارد، شاید او را به شهادت نرسانند ولی
امام حسین (علیهالسّلام) پیش از قیام، به سرانجام قیام خویش آگاه بوده؛ همانگونه که در بیان دیدگاه
امام خمینی گذشت. از جمله دلایلی که میتواند بر آگاهی
امام قبل از قیام دلالت کند کلمات خود آن حضرت است:
جملات
امام حسین (علیهالسّلام) هنگام اعزام مسلم که به او فرمود: «انی موجهک الی اهل الکوفة و هذه کتبهم الیّ، و سیقضی الله من امرک ما یحب و یرضی، و انا ارجو ان اکون انا و انت فی درجة الشهداء؛
من تو را به سوی اهل کوفه میفرستم و خداوند نسبت به این کار تو آنچه را دوست بدارد و بپسندد به انجام خواهد رساند و امیدوارم من و تو در جایگاه شهدا باشیم. پس به امید خدا و کمک او حرکت کن».
بنابراین
امام (علیهالسّلام) هم زمان با اعزام حضرت مسلم (علیهالسّلام) برای پیگیری این حرکت سیاسی و برپایی
حکومت عدل، برای خود و جناب مسلم (علیهالسّلام) آرزوی شهادت میکند.
آنچه در موضوع قبل درباره پاسخ به محمد بن حنفیه آورده شد، نیز شاهدی گویاست و خوابی را نیز که حضرت در مدینه، کنار قبر جدش (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هنگام تصمیم بر خروج از مدینه دیدند نیز بر همین حقیقت گواهی میدهد.
مرحوم
سید بن طاووس میگوید: پدرم
عمیر بن علی بن ابیطالب برای داییهایم،
آل عقیل، نقل میکرد هنگامیکه برادرم حسین (علیهالسّلام) در مدینه، از بیعت با یزید امتناع کرد، به دیدار او رفتم و دیدم تنهاست. به او گفتم: فدایت شوم، ای اباعبدالله! برادرت ابامحمد، حسن (علیهالسّلام) از پدرش (علیهالسّلام) برای من گفت. ولی گریهام گرفت و نالهام بلند شد. حسین (علیهالسّلام) مرا در بر گرفت و فرمود: به تو گفت که من کشته میشوم؟ گفتم: دور از جان شما. ای پسر رسول خدا! فرمود: به حق پدرت از تو میپرسم: آیا کشته شدن مرا به تو خبر داد؟ گفتم: آری، اگر دست بیعت ندهی. حسین (علیهالسّلام) فرمود: «حدثنی ابی ان رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اخبره بقتله و قتلی و ان تربتی تکون به قرب تربته فتظن انک علمت ما لم اعلمه و انه لا اعطی الدنیة من نفسی ابدا و لتلقین فاطمة اباها شاکیة ما لقیت ذریتها من امته و لا یدخل الجنة احد آذاها فی ذریتها»،
یعنی پدرم برای من نقل کرد که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) او را از کشته شدن خود و من آگاه کرده است، و اینکه تربت من نزدیک تربت پدرم خواهد بود. تو گمان میکنی چیزی را میدانی که من نمیدانم! من هرگز خودم را دچار پستی نخواهم کرد؛ و
فاطمه (سلاماللهعلیها) پدرش را در حالی ملاقات خواهد کرد که از دست امت او، به سبب رفتاری که با فرزندانش داشته، شکایت خواهد نمود؛ و کسی که به خاطر رفتار نامناسب با فرزندان فاطمه (سلاماللهعلیها) او را بیازارد، هرگز وارد
بهشت نخواهد شد. در این زمینه شواهد و ادله
بسیاری وجود دارد که به همین اندک اکتفا میشود.
برای
شریعت اسلام پنج هدف مهم و عالی برشمردهاند که عبارتند از: اقامه دین، حفظ عقول، حفظ نفوس، حفظ
عفت عمومی و حفظ اموال. هر یکی به ترتیبی که گفته شد، از اهمیت بیشتری برخوردارند؛ یعنی برای حفظ دین و اقامه و ترویج دین، باید از بقیه بگذرد (کعبی، ١٣٩٠، ص٢١).
امام خمینی نیز بر این اساس فرموده: انبیا و اولیا از
آدم تا خاتم و از خاتم تا امروز آمدند تا دین را حفظ کنند و ترویج نمایند. زحمتها کشیدند و حتی از جان و مال خود نیز گذشتند.
امام حسین (علیهالسّلام) نیز برای حفظ دین، جان خود و جوانان و انصارش را فدا کرد و از
سیره عملی امام حسین (علیهالسّلام) و اکثر کلمات حضرت نیز به خوبی دانسته میشود که مصالح عالیه را مقدم کرده است.
امام هنگام رد بیعت با یزید فرموند: «علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید»،
همین حقیقت را
ابوحمزه ثمالی از
امام صادق (علیهالسّلام) درباره زیارت
امام حسین (علیهالسّلام) نقل کرده است: «بذل مهجته فیک حتی استنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة»
او خون قلبش را در راه تو داد تا بندگانت را از گمراهی و نادانی و نابینایی و شک به راه هدایت، در آورده و نجات دهد.
هرچند در تحلیل بزرگانی چون
صاحب جواهر الکلام،
قیام امام حسین (علیهالسّلام) به عنوان تکلیفی ویژه آمده است که جزء اسرار الهی به شمار میرود و با قواعد و ظواهر ادله همخوانی ندارد و از اینرو نمیتواند به عنوان یک مستند فقهی مطرح گردد، ولی چنانکه گذشت، این تحلیل در نگاه فقهی بزرگانی چون
علامه حلی،
شهید ثانی،
محقق ثانی،
صاحب ریاض و در نهایت،
امام خمینی (رحمةاللهعلیه)؛ پذیرفته نیست. در الگوسازی و معرفی حرکت
امام حسین (علیهالسّلام) به عنوان یک
سرمشق، حجم
بسیار متنوعی از روایات و رهنمودهایی که در جهت زنده داشتن نام و قیام
امام حسین و برائت جستن از کسانی که در مقابل وی ایستادند یا او را یاری نکردند، در الگو بودن و قابل احتجاج بودن قیام
امام حسین (علیهالسّلام) کفایت کند.
حرکت
امام حسین (علیهالسّلام) تنها یک رمز میان خدای تبارک و تعالی و او نبوده است؛ بلکه موضوعی قابل فهم و مصداقی از رهنمودهای کلی دین است و طبعا قابل پیروی و احتجاج است و نیز اگر به مقایسهای که در خود روایات درباره ارزش زیارت
امام حسین (علیهالسّلام) و انجام
حج و
عمره صورت گرفته، توجه شود، حقیقت یادشده بیشتر نمایان خواهد شد. به هر صورت، حجم گستردهای از احادیث و دستورالعملها که درباره
امام حسین (علیهالسّلام) در ابواب مختلف کتابهای حدیثی و حتی فقهی وجود دارد، منبعی الهام بخش و
بسیار گویا در تلاش اولیای دین، برای الگوسازی قیام
امام حسین (علیهالسّلام) است.
به نظر میرسد که نفس دلیل آوردن حضرت و تکیه بر اصول و مبانی پذیرفته شده در ارتکازات اسلامی و اعتقادی جامعه آن روز، گواه روشنی بر تلاش
امام در تطبیق حرکت خویش بر آموزههای دینی و در نتیجه الگو بودن آن است. در وصیتنامهای که
امام حسین (علیهالسّلام) هنگام خروج از مدینه برای برادرش محمد بن حنفیه نوشت،
امام تاکید میکند که من از سر مفسدهجویی و دنیاطلبی و هواخواهی و ستم، از این شهر بیرون نرفتم. آنگاه اصلاح امت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، امر به معروف و نهی از منکر و حرکت در چارچوب
مسیر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) را انگیزه حرکت خویش میشمارد و اینها همه مفاهیم و حقایقی قابل فهم و پیروی برای همه مسلمانان است.
چهرهای که
امام حسین (علیهالسّلام) از جامعه و شرایط موجود ترسیم میکند، به ویژه با توجه دادن یاران خویش به جایگاه
حق و
باطل در جامعه و با تاکید بر موقعیتی که یک مؤمن در چنین فضایی دارد، تنها برای موجه ساختن و تحلیل حرکتی که ویژه حضرت باشد، نیست. و هرچند
امام بینش خویش نسبت به زندگی در چنین جامعهای را بازگو میکند و مرگ را سعادت میشمارد، اما او در واقع یک قاعده ارائه میدهد.
نمونه دیگر، سخنی است که
امام (علیهالسّلام) در
منزل بیضه، خطاب به کوفیانی که به همراه
حر بن یزید ریاحی برای جلوگیری از ورود حضرت به کوفه آمده بودند، بیان فرمود.
امام در این سخنان، پس از حمد و ستایش الهی، در تبیین ضرورت مبارزه با دستگاه
بنی امیه و جلوگیری از
فساد و ستم و احیای
حدود و
احکام الهی و ایجاد حکومت عدل، سخنی از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را بازگو نموده و آن را گواه حقانیت موضع خویش و ضرورت این قیام میگیرد و خود را بیش از همه مسئول و موظف به
عمل کردن به مفاد سخن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میشمارد و آن گاه به موضوع نامهها و دعوتهایی که از جانب آنان ارسال شده و مفاد بیعتی که با وی کرده بودند، اشاره میکند: «اما بعد فقد علمتم ان رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قد قال فی حیاته من رای سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله ناکثا لعهد الله مخالفا لسنة رسول الله
یعمل فی عباد الله بالاثم و العدوان ثم لم یغیر بقول و لا فعل کان حقیقا علی الله ان یدخله مدخله و قد علمتم ان هؤلاء القوم قد لزموا طاعة الشیطان و تولوا عن طاعة الرحمن و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استاثروا به الفیء و احلوا حرام الله و حرموا حلاله و انی احق بهذا الامر لقرابتی من رسول الله ’ و قد اتتنی کتبکم و قدمت علی رسلکم ببیعتکم انکم لا تسلمونی و لا تخذلونی فان وفیتم لی ببیعتکم فقد اصبتم حظکم و رشدکم و نفسی مع انفسکم و اهلی و ولدی مع اهالیکم و اولادکم فلکم بی اسوة و ان لم تفعلوا و نقضتم عهودکم و خلعتم بیعتکم فلعمری ما هی منکم بنکر لقد فعلتموها بابی و اخی و ابن عمی و المغرور من اغتر بکم فحظکم اخطاتم و نصیبکم ضیعتم فمن نکث فانما ینکث علی نفسه و سیغنی الله عنکم و السلام».
استدلال
امام (علیهالسّلام) به سخن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره ضرورت مبارزه با حکومت جور و فاسد و معرفی بنی امیه و دستگاه یزید به عنوان مصداقی روشن از این حدیث، به خوبی نشان میدهد که
امام حرکتی را آغاز کرد که در چارچوب قواعد کلی و مسئولیتهای اسلامی تفسیر و تحلیل میشود و از اینرو از آنان میخواهد که در همین چارچوب، او را یاری کنند. بنابراین اگر تنها وظیفهای ویژه حضرت و رمزی میان او و خداوند بود، این بیانات از ناحیه حضرت (علیهالسّلام) چه توجیهی میتوانست داشته باشد؟
حرکت
امام حسین (علیهالسّلام) یک اقدام کاملا شرعی و سیاسی بوده که حضرت از لحاظ
شرع، خود را مکلف به آن میدانسته و هدف نهایی قیام، انجام وظیفه
امر به معروف و نهی از منکر، بیداری امت اسلامی و تلاش برای تشکیل
حکومت اسلامی بود. فهم علل قیام، دور از دسترس و خارج از توان ما نیست. این حرکت، یک اقدام کاملا انتخابی و به تشخیص خود
امام بوده و
عملا راه سازش با دشمن نیز برای او باز بود. اما سازش با دشمن، برخلاف مصالح اسلام و جامعه اسلامی بود. حضرت کاملا از سرنوشت حرکت، آگاه بودند و به حسب
معمول نیز نتیجهای جز کشته شدن پیشبینی نمیشد. آگاهی
امام از سرنوشت قیام، منافاتی با لزوم
جهاد برای بیداری امت اسلامی، برپایی حکومت و مبارزه با ظلم ندارد. قیام
امام یک
حجت شرعی، الگوی فقهی و
عملی برای همه دورهها و تمام سرزمینهاست، نه تکلیفی مخصوص آن حضرت. در تعارض مصلحت فرد و مصالح جامعه، تقدم با
جامعه است؛ هرچند فرد از جهت مقام معنوی بالاترین مقام را داشته باشد. قواعد نفی عسر و حرج و نفی ضرر، در امور مهمی که اسلام عنایت ویژهای به آن دارد، جاری نیست؛ حتی با فرض صدق عنوان «القاء در تهلکه». نسبت به
قیام عاشورا، دلیل حرمت آن، شامل مواردی چون
جهاد، ضرورت مبارزه و تشکیل نظام عدل نمیگردد. آنچه ملاک اصلی در
جنگ و
صلح است، انجام تکلیف است، نه کمی و زیادی نیرو و نه پیروزی و شکست ظاهری.
امام حسین (علیهالسّلام) در هرحال خود را پیروز میدانست؛ چراکه ملاک پیروزی، انجام تکلیف، بیداری امت اسلامی و مبارزه با ظلم و تلاش برای برپایی حکومت عدل بود. در نتیجه، به آن تکلیفی که
امام خود را مکلف به انجام آن میدانست، همگانی بوده و برای امت اسلامی لازم است که در چنان شرایطی، به آن حضرت تاسی کنند.
(۱) آیتی محمدابراهیم، تاریخ زندگانی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، دانشگاه تهران، ١٣٥٩ ش، چاپ اول.
(۲) ابن منظور محمد بن مکرم، لسان العرب، ١٥ جلد، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع دار صادر، بیروت لبنان، سوم، ١٤١٤ ق.
(۳) موسوی خمینی سیدروح الله، صحیفه
امام، مجموعه ٢١ جلدی، مؤسسه تنظیم ونشرآثار
امام.
(۴) طبری ابوجعفر محمد بن جریر، تار یخ الطبری، نشر تار یخ ا̌لامم و الملوک، (تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم)، بیروت، دار التراث، ط الثانیة، ١٩٦٧/١٣٨٧.
(۵) کوفی احمد بن اعثم، کتاب الفتوح، (تحقیق علی شیری)، بیروت، دارالاضواء، ط الاولی، ١٩٩١/١٤١١.
(۶) جوهری اسماعیل بن حماد، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیة، ٦ جلد، دارالعلم للملایین، بیروت لبنان، اول، ١٤١٠ ق.
(۷) حلی حسن بن یوسف بن مطهر، منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، ١٥ جلد، مجمع البحوث الاسلامیة، مشهد ایران، اول، ١٤١٢ ق.
(۸) حلی حسن بن یوسف بن مطهر، تذکرة الفقهاء (ط الحدیثة)، ١٤ جلد، مؤسسه آل البیت (علیهالسّلام)، قم ایران، اول.
(۹) حلی جعفر بن حسن، شرایع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ٤ جلد، مؤسسه اسماعیلیان، قم ایران، دوم، ١٤٠٨ ق.
(۱۰) حائری سیدعلی بن محمد طباطبایی، ریاض المسائل (ط الحدیثة)، ١٦ جلد، مؤسسه آل البیت (علیهالسّلام)، قم ایران، اول، ١٤١٨ ق.
(۱۱) حلی فخرالمحققین محمد بن حسن بن یوسف، ایضاح الفوائد فی شرح مشکلات القواعد، ٤ جلد، مؤسسه اسماعیلیان، قم ایران، اول، ١٣٨٧ ق.
(۱۲) موسوی خمینی سیدروحالله، تحریرالوسیلة، ٢ جلد، مؤسسه مطبوعات دار العلم، قم ایران، اول، بی تا.
(۱۳) سید بن طاووس، اللهوف علی قتلی السفوف، یک جلدی، بینا، بیجا، بیتا.
(۱۴) شریف مرتضی علی بن حسین، رسائل الشریف المرتضی، دار القرآن الکریم، قم ایران، اول، ١٤٠٥ ق.
(۱۵) شیخ مفید، ا̧لارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، نشر کنگره شیخ مفید، قم، چ اول، ١٤١٣.
(۱۶) طبرسی فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القران، تهران، ناصر خسرو، سوم، ١٣٧٢ (با مقدمه محمد
جواد بلاغی).
(۱۷)
عاملی شهید اول محمد بن مکی، ذکری الشیعة فی احکام الشریعة، ٤ جلد، مؤسسه آل البیت (علیهالسّلام)، قم ایران، اول، ١٤١٩ ق.
(۱۸) مجلسی محمدباقر، بحارالانوار، مؤسسه الوفا، بیروت لبنان، بیتا.
(۱۹) کعبی عباس، جزوه درسی فقه انقلاب، (تدوین شده توسط، رضا خدابخش یوسفی)، مؤسسه
امام خمینی، ترم دوم سال تحصیلی ١٣٨٩ -١٣٩٠.
(۲۰) فراهیدی خلیل بن احمد، کتاب العین، ٨ جلد، نشر هجرت، قم ایران، دوم، ١٤١٠ ق.
(۲۱) کعبی عباس، جزوه درسی فقه الحکومه، (تقریر رضا خدابخش یوسفی)، قم، جامعه مدرسین ١٣٩٠.
(۲۲)
عاملی شهید ثانی زینالدین بن علی، مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام، ١٥ جلد، مؤسسة المعارف الاسلامیة، قم ایران، اول، ١٤١٣ ق.
(۲۳) کرکی علی بن حسین، جامع المقاصد فی شرح القواعد، ١٣ جلد، مؤسسه آل البیت (علیهالسّلام)، قم ایران، دوم، ١٤١٤ ق.
(۲۴) کلینی محمد بن یعقوب، الکافی (ط الاسلامیة)، ٨ جلد، دار الکتب الاسلامیة، تهران ایران، چهارم، ١٤٠٧ ق.
(۲۵) مظفر محمدرضا، اصول الفقه، ٢ جلد، اسماعیلیان، بیجا، بیتا.
(۲۶) مکارم شیرازی ناصر، عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها پیامدها، مدرسة
الامام علی بن ابی الطالب، قم، بیتا.
(۲۷) نجفی محمدحسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ٤٣ جلد، دار احیاء التراث العربی، بیروت لبنان، هفتم، ١٤٠٤ ق.
(۲۸) زبیدی واسطی سیدمحمدمرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت لبنان، اول، ١٤١٤ ق.
مجله «مطالعات فقه امامیه» پاییز و زمستان ۱۳۹۳ - شماره ۳، عباس کعبی - رضا خدابخش یوسفی.