حَجْر (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حَجْر (به فتح حاء و سکون جیم) و
حِجْر (به کسر حاء و سکون جیم) از
واژگان قرآن کریم به معنای
منع،
عقل و
حرام است.
مشتقات
حِجْر که در
آیات قرآن آمده عبارتند از:
حِجْر (به کسر حاء و سکون جیم) به معنای منع، عقل و حرام؛
حُجُورِکُمْ (به ضم حاء و جیم) جمع حِجْر به معنای حجر و
ضمان و تربیت؛
اَصْحابُ الْحِجْر (به کسر حاء و سکون جیم) قوم ثمود،
قوم صالح را گویند زیرا خانههایشان محصور از سنگها بوده؛
مَحْجُورا (به فتح میم، سکون حاء و ضم جیم) محجور صفت حجر است و یعنی برزخی و حایلی و معنی اکید است.
حَجْر و
حِجْر حَجْر و تحجیر آن است که
بر اطراف محلی سنگ بچینند و محل تحجیر شده را حِجْر گویند. وجه تسمیه حجر کعبه (حجر اسماعیل) از آن جهت است.
طبرسی گوید علت این تسمیه ممنوع الدخول بودن آن در
طواف است و دیار ثمود را از آن رو حجر گفتهاند.
به مواردی از
حَجْر و
حِجْر که در
قرآن به کار رفته است، اشاره میشود:
(کَذَّبَ اَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ) (و «اصحاب حجر» (
قوم ثمود)
پیامبران را
تکذیب كردند.)
بدین اعتبار حِجْر را منع معنی کردهاند زیرا که در آن یکنوع سنگینی هست. علی هذا عقل را حِجْر گفتهاند
که شخص را از خواستههای نفس منع میکند.
(هَلْ فِی ذلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ) «آیا در آن
بر صاحب عقل سوگندی هست؟»
(وَ قالُوا هذِهِ اَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لا یَطْعَمُها اِلَّا مَنْ نَشاءُ) «گفتند: این انعام و کشت حرام است آن را جز آنکه بخواهیم نمیخورد.»
ایضا حرام را از جهت ممنوع بودن حجر گفتهاند.
گویند: فلانی در حجر فلان کس است یعنی در منع اوست و او را از تصرّف در مال و سایر احوالش منع میکند
(وَ رَبائِبُکُمُ اللَّاتِی فِی حُجُورِکُمْ) «و نادختریهایتان که در حجر و
ضمان و تربیت شما هستند.»
جمع آن حجور است.
حجر را گاهی عقل، گاهی منع و گاهی حرام معنی کردهاند،
ولی حق آن است که از
راغب نقل شده و همه آنها از یک ریشه است.
(کَذَّبَ اَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ) (و «اصحاب حجر» (قوم ثمود)
پیامبران را
تکذیب كردند.)
اصحاب حجر همان قوم ثمود،
قوم صالح هستند. طبرسی گوید: علّت این تسمیه آن است که نام شهرشان حجر بود و گفتهاند نام درّهای بود که در آن ساکن بودند.
به نظر نگارنده قول راغب قویتر است، زیرا حجر محلّی محصور از سنگها است و چون آنها از کوهها خانه میتراشیدند (چنانکه ذیل آیه فوق است) و خانههایشان محصور از سنگها بوده اصحاب حجر خوانده شدند یعنی مردمی که در محلّ محاط از سنگ زندگی میکردند.
(یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِکَةَ لا بُشْری یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ وَ یَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً) (امّا روزى كه
فرشتگان را مىبينند، در آن روز هيچ بشارتى براى مجرمان نخواهد بود بلكه روز مجازات و كيفر آنان است و مىگويند: «ما را امان دهيد، ما را معاف داريد.»)
در
مجمع البیان از خلیل نقل شده که چون کسی در جاهلیت در
ماه حرام شخصی را میدید و میترسید که او را بکشد میگفت: حجرا محجورا یعنی کشتن من
بر تو حرام است... مردم
روز قیامت چون
ملائکه را دیدند به گمان اینکه این کلمه به نفعشان است، در برابر ملائکه آن را میگویند. راغب نیز چنین گفته است.
نگارنده: احتمال قوی میدهم که مراد از آن اظهار یاس از جانب
کفّار است یعنی روزی ملائکه را میبینند در آن روز
بر گناهکاران بشارتی نیست و گویند:
رحمت خدا بر ما حرام حتمی شد و ما از آن محروم گشتیم مثل:
(سَواءٌ عَلَیْنا اَجَزِعْنا اَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحِیصٍ) مؤید این سخن آن است که نظیر این جمله در بیان حائل میان دو دریا که امیدی به رفع آن نیست آمده است.
(وَ هُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ اُجاجٌ وَ جَعَلَ بَیْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً) (او كسى است كه دو دريا را در كنار هم قرارداد؛ اين گوارا و شيرين و آن شور و تلخ و در ميان آنها برزخى قرار داد تا با هم مخلوط نشوند گويى هر يک به ديگرى مىگويد: دور باش و نزديک نيا!)
یعنی برزخی و حایلی و معنی اکید. محجور صفت حجر است و آن را تاکید میکند و آنچه احتمال ما را تقویت و سخن خلیل را تضعیف میکند آن است که آن سخن مخصوص اهل
جاهلیت بود و آیه شامل حال مطلق
گناهکاران از عرب و غیر عرب میباشد.
حَجْر و تحجیر آن است که
بر اطراف محلی سنگ بچینند که هم ریشه با
حَجَر است و از این جهت
حجر اسماعیل به این نام مشهور شده است.
اصحاب حجر نیز به این اسم، نامیده شدند زیرا خانههایشان محصور از سنگها بوده است.
•
قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «حجر»، ج۲، ۱۰۸-۱۱۱.