حَمْد (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حَمْد از اصطلاحات به کار رفته در
قرآن کریم به معنای
ستایش، ثناگوئی، ستودن،
مدح، و تعریف کردن است. مشتقات حمد که در آیات قرآن ذکر شده عبارتند از:
مَحْمود (به فتح میم و سکون حاء) به معنای ستوده،
حَمید (به فتح حاء) در معنای فاعلی یعنی ستاینده و در معنای مفعولی یعنی ستوده شده،
مُحَمّد (به ضم میم و فتح حاء) به کسی اطلاق میشود که دارای محامد بوده و خصال پسندیدهاش بسیار باشد.
اَحْمَد (به همزه مفتوح و سکون حاء و فتح میم) که یکی از نامهای مشهور حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
(وَ یُحِبُّونَ اَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا) «و دوست دارند برای کاری که نکردهاند ستوده و مدح شوند.» در
نهج البلاغه خطبه ۲۲۰ آمده:
«اطَّلَعَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ فِیهِ فَرَضِیَ سَعْیَهُمْ وَ حَمِدَ مَقَامَهُمْ» «خدا به آنها توجّه کرد. از سعیشان خشنود شد و مقامشان را ستود.» و در حکمت ۱۳۱ در باره
دنیا فرموده:
«فَذَمَّهَا رِجَالٌ غَدَاةَ النَّدَامَةِ وَ حَمِدَهَا آخَرُونَ یَوْمَ الْقِیمَةِ» «دنیا را مردانی در صباح پشیمانی ذمّ کردند و مردان دیگری روز قیامت آن را ستودند. زیرا که دیدند بوسیله آن صاحب
بهشت شدهاند.»
تدبّر در موارد استعمال نشان میدهد که: حمد به معنای ستودن، ستایش، ثناگوئی، مدح، و تعریف کردن است.
راغب در
مفردات گوید: حمد خدا بمعنی ثناگوئی اوست در مقابل فضیلت.
حمد از مدح اخصّ و از شکر اعمّ است، زیرا مدح در مقابل اختیاری و غیر اختیاری میشود مثلا شخص را در مقابل طول قامت و زیبائی اندام که غیر اختیاری است و همچنین در مقابل بذل مال و
سخاوت و علم مدح میکنند ولی حمد فقط در مقابل اختیاری است.
و شکر تنها در مقابل
نعمت و بذل بکار میرود پس هر
شکر حمد است ولی هر حمد شکر نیست و هر حمد مدح است ولی هر مدح حمد نیست.
(الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ) این تعبیر شش بار در
قرآن مجید آمده است
؛
؛
و هیجده بار «الْحَمْدُ لِلَّهِ» و چندین بار «لَهُ الْحَمْدُ» ذکر شده است.
الف و لام در «الْحَمْدُ» برای استغراق یا برای جنس است و لام در «لِلَّهِ» برای اختصاص و ملک است معنی
آیه چنین میشود: جنس حمد یا هر حمد مخصوص خداست خدائی که پروردگار همه مخلوقات است.
یعنی هر حمد و
ستایش از هر کس در باره هر کس و هر چیز که بوده باشد مخصوص خدا و از برای خداست مردم خواه خدا را حمد کنند، خواه شخص دیگر و شیء دیگر را، همه آنها مال خدا و از آن خداست.
المیزان در توضیح جنس و
استغراق چنین گوید: خداوند میفرماید: «ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ»
با این روشن میکند که هر چیز مخلوق خداست و نیز فرماید «الَّذِی اَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ»
و با این ثابت میکند هر چیز از لحاظ خلقت و از لحاظ نسبت به خدا خوب است...
اینها از جهت فعل و امّا از جهت اسم، فرموده «اللَّهُ لا اِلهَ اِلَّا هُوَ لَهُ الْاَسْماءُ الْحُسْنی»
پس خدا از حیث افعال و اسماء جمیل و نیک است... و هر جمیلی که در مقابل آن حمد میشود از اوست پس جنس حمد و هر حمد برای خدای سبحان است.
(وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ) (وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلائِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ) (وَ اِنْ مِنْ شَیْءٍ اِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ) باء در «بِحَمْدِهِ» در این
آیات و غیره چه بائی است و چه معنی دارد؟
طبرسی ذیل آیه ۵۲
سوره اسراء گوید: با «بحمد» برای حال است.
ایضا در
کشاف ذیل آیه ۳۰
بقره گوید: بِحَمْدِکَ در موضع حال است.
بنا بر این معنی نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ آنست که تو را تسبیح میگوئیم در حالی که حامدیم..«وَ اِنْ مِنْ شَیْءٍ اِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» یعنی: هر چیز خدا را در حال حمد تسبیح میگوید.
بعید نیست: باء بمعنی مع و مصاحبت باشد چنانکه در «ادْخُلُوها بِسَلامٍ»
«یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا»
گفتهاند.
گرچه با حال از لحاظ معنی یکی است. این معنی کاملا ساده و روان است و معنی آیات چنین میشود:
ما تو را
تسبیح و حمد میگوئیم،
رعد خدا را تسبیح میگوید و میستاید- و هر چیز تسبیح خوان و حمد گوی خداست ناگفته نماند: تسبیح راجع به
تنزیه خداوند و پاک دانستن او از نقائص است و حمد راجع به نعمتهای خداوندی است پس یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ راجع به هر دو مطلب است و اینکه بعضی گفتهاند حمد خدا تسبیح است و خدا را با حمد تسبیح کن درست نیست.
(یَوْمَ یَدْعُوکُمْ فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ وَ تَظُنُّونَ اِنْ لَبِثْتُمْ اِلَّا قَلِیلًا) آیه شریفه میفهماند که
روز قیامت بشر چون زنده شد اعاده و
بعث را فعل جمیل شمرده و خدا را در این باره حمد خواهد کرد چون حقائق بر وی منکشف گشته و قیامت را از لحاظ حکمت خدائی واجب خواهد دید (از المیزان) یعنی: روزی شما را میخواند شما او را حمد گویان اجابت میکنید.
مَحْمود به معنی ستوده است.
راغب گوید محمود آن است که ستوده شود، محمّد آن است که خصال پسندیدهاش بسیار باشد.
(عَسی اَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً) (اميد است پروردگارت تو را به مقامى در خورِ ستايش برساند.)
حَمید ممکن است به معنی
فاعل باشد یعنی ستاینده و ممکن است به معنی
مفعول باشد یعنی ستوده و آن از اسماء حسنی است.
(وَاعْلَمُوا اَنَّ اللَّهَ غَنِیٌ حَمِیدٌ) «بدانید خدا بینیاز و ستوده است.» یا «بدانید خدا بینیاز و ستاینده است و اعمال بنده را میستاید.»
چنانکه در
مجمع البیان نقل شده است.
ولی معنای اوّل بهتر به نظر میرسد.
حمید هفده بار در قرآن کریم آمده است.
راغب گوید
محمود آن است که ستوده شود، محمّد آن است که خصال پسندیدهاش بسیار باشد.
جوهری گوید: «المحمّد: الَّذی کثرت خصاله المحمودة».
اقرب الموارد نیز عین این جمله را دارد.
در
مجمع ذیل
آیه ۱۴۴ آل عمران گوید: محمّد یعنی جامع تمام محامد زیرا تمحید درباره کمال محامد به کار میرود.
علی هذا کلمه محمّد به عنوان وصف به کسی اطلاق میشود که دارای محامد بوده باشد و تفعیل در آن به معنی کثرت است و این کلمه که نام مبارک حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است چهار بار در قرآن مجید آمده است.
(وَما مُحَمَّدٌ اِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ) (محمّد فقط فرستاده خداست؛ و پيش از او، فرستادگان ديگرى نيز بودند.)
(ما کانَ مُحَمَّدٌ اَبا اَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ) (محمد پدر هيچ يك از مردان شما نبوده است.)
(وَآمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلی مُحَمَّدٍ...) (و كسانى كه
ایمان آوردند به آنچه بر محمد نازل شده)
(مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ..) (محمد فرستاده خداست.)
محمّد هر چند اسم و علم آن حضرت است ولی بنا بر صفاتی که
حقّ تعالی برای آن حضرت در قرآن میشمارد و از جمله:
(وَاِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ اللَّهُ) (و تو اخلاق عظيم و برجستهاى دارى.)
و
(اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ) (خداوند آگاهتر است كه رسالت خويش را در كجا و به عهده چه كسى قرار دهد.)
و غیره، روشن میشود که در ذکر نام مبارک آن حضرت، صفات محمودهاش ملحوظ است؛ گر چه این نام به وسیله خانوادهاش در کودکی به وی نامگذاری شده است اللّه اعلم.
اَحْمَد یکی از نامهای مشهور حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
(وَ اِذْ قالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنِی اِسْرائِیلَ اِنِّی رَسُولُ اللَّهِ اِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَاْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ اَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِینٌ) (و به ياد آوريد هنگامى را كه
عیسی بن مریم گفت: «اى
بنیاسرائیل! من فرستاده خدا به سوى شما هستم در حالى كه تصديق كننده توراتى مىباشم كه قبل از من فرستاده شده، و بشارتدهنده به پيامبرى كه بعد از من مىآيد و نام او احمد است.» هنگامى كه او (احمد) با
معجزات و دلايل روشن به سراغ آنان آمد، گفتند: «اين سحرى آشكار است».)
آیه شریفه صریح است در اینکه حضرت عیسی (علیهالسّلام) آمدن حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را خبر داده است در آیات دیگر نظیر آیه:
(الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْاُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْاِنْجِیلِ..) (همان كسانى كه از فرستاده خدا، پيامبرِ «امّى» و درس نخوانده پيروى مىكنند؛ پيامبرى كه صفاتش را، در تورات و انجيلى كه به صورت مكتوب نزدشان است، مىيابند.)
به بودن خبر آن حضرت در تورات و انجیل تصریح شده است. ناگفته نماند روزی که این
آیات نازل شد
یهود و
نصاری آنها را شنیدند و دم نزدند و اگر در تورات و انجیل این مطالب و خبر آمدن آن حضرت نبود هرگز ساکت نمیشدند و فریادشان به اعتراض بلند میشد آنها همیشه در پی ایراد به اسلام بودند.
محمدصادق فخرالاسلام رحمه اللّه که از دانشمندان نصاری بود و به شرف اسلام نایل گردید و کتابهای متعددی درباره اسلام نوشت در کتاب
انیس الاعلام علت اسلام آوردن خود را چنین مینویسد...
در سنّ دوازده سالگی خواستم عقاید ملل و مذاهب مختلفه نصاری را تحصیل نموده باشم بعد از تجسّس بسیار خدمت یکی از قسّیسین عظام از
فرقه کاتولیک رسیدم که در
علم و
زهد و تقوی در میان اهل ملّت خود شهرت تمام داشت. و مردم در سئوالات دینی به او مراجعه میکردند من از او استفاده علم میکردم هر روز در حدود چهار صد یا پانصد نفر در پای درس او حاضر میشدند عدهای از زنان تارک دنیا نیز در درسها گرد میآمدند. از میان همه به حقیر محبّت خاصّی داشت، کلیدهای مسکن و خزائن ماکل و شرب خود را به حقیر سپرده بود مگر کلید یک خانه کوچکی را که به منزله صندوقخانه بود، حقیر خیال میکردم که آنجا خزانه اموال اوست و از این جهت با خود میگفتم که او اهل دنیاست. روزی وی را عارضهای روی داده از مجلس درس تخلّف نمود و به حقیر گفت: ای فرزند روحانی تلامذه را بگوی که من امروز حالت تدریس ندارم. حقیر از نزد او بیرون آمده دیدم شاگردان مذاکره میکنند صحبت ایشان به معنی کلمه
فارقلیط در
سریانی و
پرگلوطوس در یونانی که
یوحنّا صاحب انجیل چهارم آمدن او را در باب ۱۴ و ۱۵ و ۱۶ از جناب عیسی (علیهالسّلام) نقل نموده است که آن جناب فرمودند بعد از من فارقلیط خواهد آمد، پس جدالشان به طول انجامید هر کسی در این باب رای به خصوصی داشت و چون متفرّق گشتند حقیر به نزد قسیّس برگشتم گفت: ای فرزند روحانی امروز در غیبت من چه مباحثهای رخ داد؟ ماجری را بیان کردم. گفت: حق واقع، خلاف همه این اقوال است. من خودم را به قدمهای او انداخته و گفتم:
ای پدر روحانی تو از همه کس بهتر میدانی که سعی من در تحصیل علم و تعصّبم درباره نصرانیّت تا چه حدّ است. چه میشود اگر احسانی کرده معنی این اسم شریف را بیان فرمائی؟ شیخ مدرّس به شدت گریست بعد گفت: ای فرزند روحانی به خدا تو در نزد من اعزّ ناسی اگر چه در تحصیل معنی این اسم شریف فائده بزرگی است و لیکن به مجرد انتشار این اسم متابعان
مسیح مرا و تو را خواهند کشت. مگر اینکه عهد نمائی در حال حیات و ممات من این معنی را اظهار نکنی یعنی اسم مرا نبری. که موجب صدمه کلّی است در حال حیات از برای من و بعد از من برای اقارب من. سوگند اکید یاد کردم که هرگز نام شما را اظهار نخواهم کرد. پس از اطمینان گفت: ای فرزند روحانی این اسم از اسماء مبارکه پیغمبر مسلمین میباشد یعنی به معنی
محمد و احمد است پس کلید آن خانه کوچک سابق الذکر را به من داد و گفت:
در فلان صندوق را باز کن فلان و فلان کتاب را نزد من بیاور من کتابها را آوردم این دو کتاب قبل از ظهور حضرت ختمی مرتبت به خط یونانی و سریانی با قلم بر پوست نوشته شده بود و در دو کتاب لفظ فارقلیط را به معنی احمد و محمد ترجمه نموده بودند بعد گفت: ای فرزند روحانی بدان که علماء و مفسّرین و مترجمین مسیحیّه قبل از ظهور حضرت محمد، اختلافی نداشتند که به معنی احمد و محمد است.
بعد از ظهور آن جناب، قسّیسین و خلفاء تمامی تفاسیر و کتب لغت و ترجمهها را از برای بقاء ریاست خود در تحصیل اموال و جلب منفعت دنیویّه و عناد و حسد و سایر اغراض نفسانیه تحریف و خراب نمودند و معنی دیگر از برای این اسم شریف اختراع کردند که آن معنی اصلا و قطعا مقصود صاحب انجیل نبوده و نیست. زیرا که جناب عیسی آمدن فارقلیط را مشروط و مقیّد مینماید به رفتن خود و میفرماید: تا من نروم فارقلیط نخواهد آمد و اینکه میگویند: مقصود
روح القدس است درست نیست که او با بودن جناب عیسی و حواریون از برای آن جناب و حواریون نازل شده بود. پس نزول روح القدس مشروط به رفتن مسیح نبود. پس منظور از لفظ فارقلیط نیست و نبود مگر احمد و محمد و معنی این لفظ همین است.
گفتم: درباره دین نصاری چه میگوئید؟ گفت دین نصاری منسوخ است به سبب ظهور شرع شریف محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و این لفظ را سه مرتبه تکرار نمود.
آنگاه مرحوم فخر الاسلام بقیه ماجری را شرح میدهد که احتیاج به نقل آن نیست و روشن میکند که سبب اسلام آوردن وی همین قضیّه و کلمه فارقلیط بوده است. طالبین تفصیل به انیس الاعلام
و مقدمه رساله خلاصة الکلام آن مرحوم که به قلم
حاج میرزا ابوالفضل زاهدی قمی نوشته شده
رجوع کنند.
بهتر است چند جمله از انجیل یوحنّا که فعلا در دست است در این باره نقل نمائیم:
باب ۱۴ بند ۱۷: و من از پدر سئوال میکنم و تسلّی دهنده دیگر به شما عطا خواهد کرد تا همیشه با شما بماند.
بند ۲۶: لیکن تسلّی دهنده که پدر او را به اسم من میفرستد او همه چیز را به شما تعلیم خواهد داد و آنچه به شما گفتم به یاد شما خواهد آورد.
بند ۳۰: بعد از این بسیار با شما نخواهم گفت زیرا که رئیس این جهان میآید و در من چیزی ندارد.
باب ۱۵ بند ۲۶: لیکن چون تسلّی دهنده که او را از جانب پدر نزد شما میفرستم آید او بر من شهادت خواهد داد.
باب ۱۶ بند ۷: رفتن من برای شما مفید است زیرا اگر نروم تسلّی دهنده نزد شما نخواهد آمد.
بند ۱۳: و لیکن چون او آید شما را به جمیع راستی هدایت خواهد کرد زیرا که از خود تکلّم نمیکند بلکه به آنچه شنیده است سخن خواهد گفت و از امور آینده به شما خبر خواهد داد او مرا جلال خواهد داد.
پیداست که این سخنان از پیغمبر آینده خبر میدهد جیمزهاکس در قاموس کتاب مقدس ذیل کلمه تسلّی دهنده
گوید: تسلّی دهنده که در یونانی فارقلیط گویند به معنی آموزگار و شفیع و راحت آور است.
ترجمه کنندگان انجیل چون به کلمه تسلّی دهنده میرسند از جانب خود میگویند یعنی روح راستی، یعنی روح القدس. پر روشن است که این یعنیها تفسیر از جانب خودشان و برای اغفال کردن مردم و وارونه نشان دادن حقیقت است و الّا چنانکه از مدرّس فخر الاسلام نقل شد و از کلمات بالا روشن گردید حمل تسلّی دهنده بر روح القدس غلط است مثلا آنجا که میگوید «اگر نروم تسلّی دهنده نزد شما نخواهد آمد» چطور حمل بر روح القدس میشود؟!!.
آیا به تصدیق انجیل چنانکه از مدرّس فخر الاسلام نقل شد روح القدس (جبرئیل) در زمان آن حضرت نیامده و نازل نشده بود؟ وانگهی جملاتی که از باب ۱۴ و ۱۵ و ۱۶ انجیل یوحنّا نقل شد به چیزی جز بر آینده قابل حمل است؟ و اینکه در بند ۱۷ باب ۱۴ گوید: تا همیشه با شما بماند اشاره به خاتمیّت حضرت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ابدی بودن شریعت آن حضرت است.
در خاتمه ناگفته نماند ممکن است مراد از احمد در آیه یَاْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ اَحْمَدُ... معنای وصفی باشد یعنی کسی که در ستودن خدا از دیگران برتر است و یا کسی که در ستوده بودن از دیگران بالاتر است. در این صورت حضرت عیسی از صفت آن حضرت نیز خبر داده است چنانکه
آیه ۱۵۷ سوره اعراف وصف آن حضرت را از تورات و انجیل نقل میکند.
(الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْاُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْاِنْجِیلِ یَاْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ اِصْرَهُمْ وَ الْاَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ....) (همان كسانى كه از فرستاده خدا، پيامبرِ «امّى» و درس نخوانده پيروى مىكنند؛ پيامبرى كه صفاتش را، در تورات و انجيلى كه به صورت مكتوب نزدشان است، مىيابند؛ كه آنها را به معروف دستور مىدهد، و از منكر باز مىدارد؛ اشياء پاكيزه را براى آنها
حلال مىشمرد، و ناپاكیها را
تحریم مىكند؛ و بارهاى سنگين، و زنجيرهايى را كه بر آنها بود، از دوش و گردنشان برمىدارد.)
و ممکن است مراد فقط اسم آن حضرت باشد چنانکه «اسْمُهُ اَحْمَدُ» قرینه آن است در این صورت باید دانست که محمد و احمد هر دو از نامهای مشهور آن حضرت است.
حضرت ابوطالب (علیهالسلام) در اشعار خود درباره آن حضرت میگوید:
ا لم تعلموا انّا وجدنا مُحَمَّداً | | |
رسولا کموسی خطّ فی اوّل الکتب | | |
و لقد علمت بانّ دین مُحَمَّدٍ | | |
من خیر ادیان البریّة دینا | | |
لقد اکرم اللَّه النّبیّ مُحَمَّداً | | |
فاکرم خلق اللّه فی النّاس اَحْمَدُ | | |
و شق له من اسمه لیُجِلَّه | | |
فذو العرش مَحْمُودٌ و هذا مُحَمَّدٌ | | |
لعمری لقد کلّفت وجدا بِاَحْمَدَ | | |
و احببته حبّ الخلیل المواصل | | |
| | |
چنانکه میبینیم هر دو نام را در اشعار خود آورده است.
در
مجمع البیان ذیل آیه ما نحن فیه از یک شاعر نقل میکند:
صلّی الاله و من یحفّ بعرشه | | |
و الطّیّبون علی المبارک اَحْمَدَ | | |
| | |
طبرسی و
ابن کثیر در تفسیر خود از
صحیح بخاری از حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل میکنند که فرمود: برای من نامهایی است منم محمد، منم احمد، منم ماحی...
در
تفسیر صافی از
کافی از
امام صادق (علیهالسّلام) نقل است که عیسی به امّت خود فرمود: به زودی بعد از من پیغمبری از اولاد اسماعیل میآید که نامش احمد است او مرا و شما را تصدیق میکند...
•
قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «حمد»، ج۲، ص۱۷۲.