حضرت عزیر نبی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از
پیامبران بنی اسرائیل، عزیر نام داشت. نَسَبش به
بنیامین فرزند حضرت یعقوب (علیهالسلام) میرسد.
«عُزَیر» همان
عَزرا یا «اسدراس Esdras» است که به امر
اردشیراول،
پادشاه هخامنشی، بقیه یهودیان
مقیم ایران را به همراه خود به
فلسطین آورد. اردشیر اول، او را تقویت کرد و وسائل این
مهاجرت را برای وی فراهم ساخت.
عزیر (
ارمیا یا یرمیا) (علیهالسلام) یکی از پیامبران مهم بنی اسرائیل است. پدرش
خلقیا است و او در
سال چهارم
سلطنت یوتاتیم پادشاه آل یهودا میزیست.
به عزیر پیامبر
وحی شد که بنی اسرائیل را به سوی حق و راه راست
هدایت کن.
ارمیا اعلامیه را در
بیت المقدس (
بیت الله) برای مردم قرائت کرد. در این
اعلامیه آمده بود: «ای آل یهودا! تقوای الهی پیشه کنید و
شریعت حضرت موسی(علیهالسلام) را به پا دارید تا خداوند شما را مورد
رحمت قرار دهد، وگرنه، عزیر به شما اعلام
خطر میکند که به دست
سپاه بابل کشته و یا
اسیر میشوید و اگر به
تورات عمل نکنید، تمامی کتب موجود میان شما را جمع میکنند و در
آتش میسوزانند».
چون
خبر انتشار اعلامیه ارمیای نبی به گوش یوتاتیم رسید، او
دستور داد تا آن را پاره کنند و بسوزانند و ارمیا را هر کجا یافتند، دستگیر کنند و به
قتل برسانند. سرانجام همانطور که حضرت عزیر اعلام کرده بود،
بخت النصر، پادشاه
بابل،
بیت المقدس را تسخیر و تمام اموال و جواهرات مردم را غارت کرد و یوتاتیم را دستگیر کرد و به بابل فرستاد و برادرش
صِدقیا را به جای وی نشاند.
صدقیا، ارمیای نبی را ۱۰ سال به زندان افکند، اما وی به دست
بخت النصر از زندان آزاد شد و آل یهودا به
اسارت به بابل رفتند. بخت النصر به ارمیا احسان بسیاری کرد.
روزی حضرت عزیر پیامبر با سبدی پر از
انجیر و
انگور، سوار بر الاغش رهسپارِ شهرِ ویران شده بیت المقدس گشت. آن شهر ویران و سقف و دیوارهایش فرو ریخته بود. چون عزیر از تپه شهر بالا رفت و نگاهی به اجساد مردگان افکند، با خود گفت: چگونه این سرزمین دوباره زنده و آباد میشود؟ عزیر با دیگر با خود اندیشید که خداوند، چگونه مردگان را زنده خواهد؟! (عده ای از مفسرین احتمال میدهند این شک و تردید پیش از رسیدن به سن
بلوغ بر وی عارض شده بود.
خداوند او را صد سال به
خواب عمیقی شبیه به
مرگ تسلیم کرد. سپس خداوند او را از
خواب بیدار کرد و از او پرسید: چه مدت خوابیده ای؟ گفت: یک روز یا اندکی از یک روز را در خواب بوده ام. (وی در اول روز به خواب رفته بود و وقتی بیدار شد، چند
ساعت از روز میگذشت.) خداوند فرمود: چنین نیست؛ بلکه صد سال به خواب رفته بودی، به خوراک و آب خود بنگر که تغییر نکرده است، و همچنین به الاغت بنگر که در نتیجه گرسنگی مرده و از حالت اول خود خارج گردیده است. ما این کار را کردیم تا تو را
آیت ی قرار دهیم. به آن
استخوان ها بنگر که چگونه آنها را برمی آوریم و بر آنها
گوشت می پوشانیم. چون این مطلب بر او ظاهر شد، گفت: میدانم که خدای یکتا بر هر چیز تواناست.
نام عزیر پیامبر، فقط یک بار در
قرآن مجید و آن هم در
آیه ۳۰
سوره توبه آمده است
و یک بار هم به صورت ضمنی در آیه ۲۵۹
سوره بقره (
داستان خوابیدن و زنده شدن او و
الاغ ش) به آن اشاره شده است.خداوند در قرآن این چنین به
قصه عزیر اشاره میکند:
أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَی قَرْیةٍ وَهِی خَاوِیةٌ عَلَی عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّی یحْیی هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ کَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یوْماً أَوْ بَعْضَ یوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَی طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمْ یتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَی حِمَارِکَ وَلِنَجْعَلَکَ ایةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَی الْعِظَامِ کَیفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَکْسُوهَا لَحْماً فَلَمَّا تَبَینَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ
عزیر چون از خواب صد ساله بیدار شد، دید که
طعام و نوشابه اش (آب) تغییر نکرده است،
ولی استخوانها و مفاصل الاغش از هم گسسته است. آنگاه
استخوانهای حیوان بر هم سوار شد و زنده شد. چون عزیر به
خانه خود بازگشت، پیرزنی(همان خدمتکار خردسالی که قبل از خواب صد ساله، در منزلش کار میکرد) را بر در
خانه خود یافت که
طراوت جوانی اش به کلی از میان رفته و حتی
قوه بینایی را از دست داده بود. از او پرسید: این
خانه عزیر پیامبر است؟ پیرزن گفت: بله. آنگاه باران اشک از دیدگان بیفشاند و گفت: عزیر رفت و مردم او را فراموش کردند و پس از روزگاری، این اولین بار است که می شنوم تو نام عزیر
پیامبر را میبری و سراغ
خانه اش را میگیری. عزیر خود را به او معرفی کرد و گفت: خدا مدت صد سال مرا به
جهان مردگان برد و اینک دوباره به عالم زندگانی باز آورد. زن در ابتدا از سخن او متعجب شد و ادعای او را انکار کرد. سپس گفت: عزیر مردی صالح و
مستجاب الدعوه بود و هر چه از خدا میخواست، حاجتش برآورده میشد. پس اگر تو همان عزیر هستی، از خدا بخواه تا مرا از بیماریها شفا بخشد و دیدگانم را بینا سازد. عزیر دعا کرد، بیدرنگ صحت و بینایی زن به او بازگشت. پس زن دست و پای او را بوسید و به سوی بنی اسرائیل رفت و اولاد عزیر را که به سن پیری رسیده بودند، از ماجرا با خبر ساخت و فریاد زد که خداوند، عزیر را که مدت صد سال از او خبری نبود، اکنون در سن جوانی و خرمی بازگردانیده است. پس عزیر به صورت مردی نیرومند نزد ایشان آمد،
ولی قوم او را انکار کردند، و او را دروغگو خواندند، کتفش را باز کردند و خواستند او را امتحان کنند. از این رو، یکی از فرزندانش گفت: روی
کتف عزیر، خالی بود که او را از دیگران متمایز میساخت.
کتفش را باز کردند و دیدند که همان
خال به جای خود باقی است. یکی دیگر از فرزندان بزرگش برای اطمینان خاطر خود و رفع هر گونه شک و شبه های گفت: به ما خبر داده اند که از زمان بخت النصر و پس از سوزاندن
تورات، جز عده اندکی تورات را از حفظ نداشتند و عزیر از جمله آن عده بود. اگر تو عزیر پیامبر هستی، آنچه را که از تورات محفوظ داری، برای ما بخوان. عزیر تورات را بدون کم و زیاد برایشان بخواند. از این رو، او را تصدیق کردند و با او به مصافحه پرداختند و مقدمش را گرامی داشتند، اما گروهی هم بدو
ایمان نیاوردند.
با عنایت به آیه ۳۰ سوره توبه (وَقَالَتِ الْیهُودُ عُزَیرٌ ابْنُ اللَّهِ...)، «
یهود گفتند: عزیر پسر خداست...».
بنا بر
روایت ابن عباس، جماعتی از یهود، عزیر را پسر خدا میدانستند و عدهای از آن جماعت در زمان رسول اکرم(صلیاللهعلیهوآله) میزیستند.
پیامبر اسلام(ص) فرمودند: «غضب خدا بر یهود وقتی شدت گرفت که گفتند: عزیر پسر خداست...». با مرور زمان این عقیده یهودیان از میان آنها رخت بربست.
یکی از صفات
پیامبراکرم(ص) در
تورات و
انجیل،
نبوت است.
خداوند به این نکته اشاره دارد و میفرماید:(الَّذِینَ یتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِی الْأُمِّی الَّذِی یجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالْأِنْجِیلِ...) .
کسانی که پیروی کنند از
رسول پیام رسان
امی (درس ناخوانده)؛ کسی که صفاتش را در تورات و انجیل مکتوب می یابند....
در تورات، کتاب ارمیای نبی، درباره پیامبر
موعود محمد(ص) چنین
مکتوب آمده است: «انبیایی که از قدیم قبل از تو و من آمده اند، درباره سرزمینهای مختلف و ممالک عظیم راجع به جنگ و بلایا
نبوت کرده (و خبر داده) اند، اما پیامبری که درباره
شالوم (
اسلام) نبوت کند، هنگامی که کلامش تحقق یافت، آنگاه شناخته خواهد شد که آن پیامبر را حقیقتاً خداوند فرستاده است».
از نظر عبدالأحد داود، اسقف سابق کلیسای روم، این پیشگویی تنها منطبق با حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآله)است.
عالم پیر نصرانی به
امام محمد باقر(علیهالسلام) گفت: «از شما سؤالی میکنم که هرگز پاسخش را نتوانی گفت و آن سؤال این است: خبر دهید مرا از مردی که با
عیال خود
همبستر شد و سپس آن زن به دو پسر
حامله گردید و هر دو (بصورت دو قلو) در یک ساعت متولّد شدند و هر دو در یک ساعت از دنیا رفتند
ولی یکی از آنها صد و پنجاه سال و دیگری پنجاه سال عمر کرد، آنها کیستند و قصه آنها از چه قرار است؟امام(علیهالسلام): «آن دو پسر، «عزیز» و «عُزَیر» بودند؛ آن دو در یک ساعت متولّد شدند و با هم سی سال زندگی کردند، آنگاه خداوند «عُزیر» را قبض
روح کرد و یک صد سال در صف مردگان بود،
ولی «
عزیز» همچنان در دنیا زندگی میکرد. پس از صد سال خداوند «عُزیر» را زنده کرد و او را دوباره به
دنیا برگرداند و او بیست سال با برادرش «عزیز» زندگی کرد و سپس هر دو با هم در یک ساعت از دنیا رفتند، روی این حساب «عُزیز» پنجاه سال عمر کرد
ولی «عزیر» صد و پنجاه سال عمر نمود. عالم نصرانی که از
علم امام حیرت زده شده بود حرکت کرد و گفت: «از من داناتر و بهتری را آوردهاید تا مرا رسوا نمائید، به خداوند
قسم، تا این مرد دانشمند و بزرگوار در
شام است من با شما نصاری سخن نمیگویم و از من چیزی نپرسید.
در ۶۰ کیلومتری شهرستان
شاهرود به طرف
خراسان، دو
روستا وجود دارد که یکی به نام
اسرائیل است و دیگری به نام
ارمیان که گفته میشود در این روستا
قبر حضرت ارمیا قرار دارد.
پایگاه حوزه تبیان مبلغین