حضرت الیاس
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از
پیامبران مرسل،
حضرت الیاس است که نام مبارکش در
قرآن در دو مورد آمده است، در یک جا به عنوان انسانی شایسته در ردیف
زکریا و
عیسی و
یحیی ـ علیهم السلام ـ ذکر شده و در جاهای دیگر به عنوان
پیامبر مرسل یاد شده است .
حضرت الیاس از پیامبران
بنی اسرائیل و از نوادههای
هارون ـ علیه السلام ـ(به این ترتیب: «الیاس بن یاسین بن فنحاص بن عیزار بن هارون» .)برادر
موسی ـ علیه السلام ـ است، و از
امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده که
حضرت الیاس از
پیامبران عابد
بنی اسرائیل بود.
نام ایشان دو بار در قرآن کریم یاد شده است. بر پایه آیات الهی، الیاس که از ذریه
نوح علیهالسلام و در شمار «صالحان» محسوب گردیده است،
از پیامبران الهی بوده، و قوم خود را که پرستنده
بت بعل بودند، به دین حق
هدایت میکرده است؛ اما جز «بندگان مخلص»، تمامی مردم دیار وی بر
بت پرستی خویش اصرار میورزیدند.
در
آیه ۱۳۰
سوره صافات میخوانیم: «سَلامٌ عَلى إِلْیاسِینَ؛ سلام بر اِلْیاسین»
سپس در آیه ۱۳۲ میفرماید: «إِنَّهُ کانَ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ؛ او از بندگان
مؤمن ما است.»(این آیه بیانگر آن است که منظور آل یاسین نیست، بلکه اِلیاسین است.)
کلمه
الیاسین همان الیاس است که یا و نون بر آن افزوده شده است، و نیز احتمال دارد نظر به این که پدرش یاسین نام داشت، او را الیاسین خواندند.
واژه الیاس بنابر نظر بیشتر لغویان، واژهای
عجمی است
شکل عبری، سریانی، حبشی و یونانی این کلمه، افزون بر نشان دادن قدمت این نام، بر غیر عربی بودن آن هم دلالت دارد.
شخصیت شناسانده شده از الیاس در قرآن کریم، به ویژه در کنار نام بت بعل که مورد پرستش قوم او بوده، سبب شده است تا مفسران مسلمان، الیاس قرآنی را با الیاس (ایلیا) ی عهدین یکی شمارند. باید افزود که به سبب شخصیتپردازیِ راه یافته از عهدین به آثار مفسران، شخصیت الیاس با دو پیامبر دیگر، یعنی
ادریس و
خضر علیهالسلام پیوستگی یافته است.
در آیه ۳۷ سوره صافات، رسمالخط «اِل یاسین» با قرائت اشهرِ «اِلیاسین»
ارتباط مستقیمی با شخصیت الیاس علیهالسلام یافته است؛ غالب مفسران با تکیه بر سیاق آیات، تعبیر «سلام علی ال یاسین» را به این پیامبر بازگردانیده
و «الیاسین» را صورت دیگری از نام او شمردهاند
وجود شکلی از واژه در قرائات شاذ به صورت «ادراسین»، خود نمونهای از جا به جایی دو شخصیت الیاس و ادریس است.
این جا به جایی چنان ریشه داراست که حتی در برخی منابع، داستان الیاس به طور کامل نقل شده، و تنها نام الیاس با ادریس جایگزین شده است.
در منابع تفسیری و تاریخی اسلامی چنین آمده است که چون
بنیاسرائیل عهد خویش با
خداوند را فراموش کردند و به پرستش بتان روی آوردند، پروردگار در زمان آحاب پادشاه حکمران در
بعلبک ، الیاس را به پیامبری برانگیخت. همسر این پادشاه زنی بود به نام
ایزابل که منابع از وی به سیهدلی یاد کردهاند. ایزابل که بر آحاب نفوذی کامل داشت، پادشاه را بر آن داشته بود تا مردم را به پرستش بت بعل وادارد و خود بسیاری از پیامبران الهی از جمله
یحیی بن زکریا را به قتل رسانده بود.
در روایتی از
ابن عباس که آغاز آن در کتاب
ابن اسحاق نیز نقل شده، چنین آمده است: در کنار قصر ایزابل، شخصی با ایمان به نام مزدکی (؟) میزیسته که دارای باغی آراسته بوده است. ایزابل که خواستار این
باغ بود، از غیبت پادشاه استفاده کرد و به بهانهای صاحب بستان را کشت و باغ را به تصرف خویش درآورد؛ آحاب پس از بازگشت، از این رخداد آگاه شد، اما واکنش چندان تندی از خود نشان نداد. در ادامه روایت، برانگیخته شدن الیاس به پیامبری پس از این واقعه ذکر شده است تا در مقابل حق کشی ستمکاران ایستادگی کرده، افزون بر هدایت مردم، حقوق سلب شده را به ایشان باز رساند.
تبلیغات الیاس ـ علیه السلام ـ باعث شد که عدهای از
بندگان خالص
خدا، به او
ایمان آوردند، و برخلاف مسلک جامعه، سنّت شکنی نموده، و
باطل را رها کرده و به
حق پیوستند. با این که چنین کاری در شرایط سخت آن عصر، بسیار دشوار بود، ولی آنها
سنت باطل تقلید کورکورانه و جمله بیاساس «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» را رها کرده، و دعوت به حق الیاس ـ علیه السلام ـ را باور کردند و جزء یاران او شدند.
در گزارش ابن اسحاق از این داستان، الیاس در دستگاه حکومت آحاب جایگاهی ویژه داشته است و پادشاه که برخلاف قومش در پرستش خدای یکتا با الیاس همداستان بوده، در تمامی امور از
مشورت او سود میجسته است. در روایتی که ثعلبی آورده، عملاً بخشهای متفاوتِ دو روایت ابن اسحاق و ابن عباس با هم در آمیخته، و چنین آمده است که پس از آنکه الیاس، آحاب و ایزابل را برای قتل مزدکی سرزنش کرده، آنان را به
توبه میخواند؛ در پی آن، آحاب نسبت به وی بدگمان گشته، به آزار او میپردازد و حتی دستور قتل او را صادر میکند.
در روایات آمده است که چون الیاس اوضاع را نابسامان دید، متواری شد و به کوهی پناه برد و مدتی را بدین گونه زیست. در آثار اسلامی، این مدت زمان به تفاوت آمده است که البته ۷ و ۱۰ سال از شهرت روایی بیشتری برخوردارست.
در این زمان وی از گیاهان
ارتزاق میکرده است.
خداوند، فرزند آحاب را به
بیماری سختی دچار ساخت و پزشکان از درمان او ناامید شدند و پادشاه هرقدر نزد بعل دست به
دعا برداشت، سود نکرد؛ بنابراین، تنی چند را برای یافتن راه چاره به هر سو روانه کرد. چون آنان نزدیک کوهی که الیاس بر فراز آن بود، رسیدند، وی آگاه شد و نزد ایشان آمد و پس از بیان رسالت خویش از سوی پروردگار، علت بیماری فرزند پادشاه را پرستش بتان خواند و طریق نجات را تنها در روی آوردن آنان به خالق یکتا یاد کرد. آن مردان که در روایات به اختلاف شمارشان ۴۰ یا ۴۰۰ تن ذکر شده است، نزد آحاب بازگشته، داستان را بازگو کردند. آحاب دانست در مقابل قدرت الیاس ناتوان است؛ پس تصمیم گرفت با به کارگیری
حیله و
نیرنگ الیاس را به دام اندازد، اما به دعای الیاس و خواست الهی، فریبکاری آحاب برملا گشت و الیاس جان سالم به در برد. آحاب در نهایت از کاتب خویش که شخصی
مؤمن و از دوستان الیاس بود، خواست تا الیاس را بفریبد، اما کاتب چنین نکرد و قضیه را برای الیاس باز گفت. پس به دعای الیاس و اراده پروردگار، فرزند آحاب از بیماری جان داد و این امر چنان آحاب را متأثر ساخت که از پیجویی الیاس دست برداشت و به سوگ نشست.
در این فاصله الیاس از نهانگاه خود بیرون آمد و به خانه زنی درآمد که مادر یونس بن متی بود. وی مدتی آنجا ماند و زن به او
ایمان آورد و خدمت وی میکرد. چندی بعد، یونس از دنیا رفت و این امر بر مادر گران آمد؛ پس نزد الیاس شتافت و با
تضرع از او خواست تا تنها فرزندش را به او باز گرداند. الیاس توان انجام دادن این کار را تنها به باری تعالی نسبت داد، اما با شیون مادر،
اراده الهی بر آن قرار گرفت تا خواسته آن مادر برآورده شود و با وجود گذشت چند روز، یونس به دست الیاس زندگانی دوباره یافت. داستان با انقطاعی ۷ ساله، چنین ادامه یافته است که الیاس پس از سالها اصرار قوم بر گمراهی و آزردگیش از شرکورزی آنان، به درگاه پروردگار دعا کرد و خداوند نیز
روزی مردمان را در کف اختیار او قرار داد. الیاس از خدا خواست که ۷ سال
باران نبارد تا
قحطی مردم را آشفته گرداند، باشد که تنبیهی برای کافران گردد؛ اما به
رحمت الهی حکم بر آن شد تا این خشکی ۳ سال به طول انجامد. پس، خشکسالی همه جا را فرا گرفت و گیاهان و جانوران از بین رفتند و مردم در تنگنا قرار گرفتند.
در ادامه داستان چنین آمده است: شبی الیاس به خانه پیرزنی وارد شد که پسری بیمار داشت به نام
الیسع بن اخطوب . به دعای الیاس و اراده پروردگار، آن جوان سلامت خود بازیافت و به عنوان شاگردی مرید، دین آن نبی را پذیرفت و
محضر او را از دست نداد و هر جا استاد میرفت، او نیز با وی همراه بود.
با گذشت زمان، خداوند بر بنیاسرائیل رحم آورد و رسول خویش را از
مرگ بسیاری کسان، به سبب
خشکسالیِ ناشی از دعای الیاس یاد آورد. پس الیاس مردم را با وعده فرج، به دین حق خواند و مردم هم پذیرفتند و به دعای آن
نبی ، خداوند بارانی سخت فرو فرستاد و همه جا سیراب شد، اما پس از اندک زمانی مردم عهد خویش با خدا را فراموش کردند و به بت پرستی روی آوردند. الیاس چون این دید، از خدا طلب مرگ کرد، اما پروردگار نشان مرکبی آتشین را به وی داد که الیاس در زمان و مکان خاصی بر آن قرار گرفت و به
آسمان رفت و
الیسع را به نیابت خود برگزید.
گفتنی است، بخشهایی از گزارشهای یاد شده از داستان الیاس، در
عهد عتیق ، به ویژه از ثلث اخیر کتاب اول پادشاهان تا باب سوم کتاب دوم آن، نیز دیده میشود.
این نزدیکی با روایت عهدین تا آنجاست که حتی
ابن کثیر در سخن از داستان صعود الیاس، آن را از
اسرائیلیات دانسته است.
از بخشهای جالب توجه در گزارشهای مربوط به الیاس در روایات اسلامی، کنار همگذاردن او و خضر است
خضر به عنوان یابنده آب حیات و شخصیتی زنده تا روز
قیامت ، با الیاس که خداوند مرگ را نصیب او نکرد، سنخیت یافته است. از سویی دیگر داستان ملاقات الیاس و
موسی علیهالسلام که ذکر آن در
عهد جدید آمده است، با انعکاس آیه ۶۵ از
سوره کهف در کتب تفسیری که در آنها، به ملاقات خضر و موسی اشاره شده، قابل مقایسه است. به هر صورت، گاه الیاس و خضر دو پیامبر زنده در زمین دانسته شدهاند که در مقابل ادریس و
عیسی علیهالسلام که پیامبران زنده آسمانی هستند، قرار دارند.
در این بین، شاید در یک تقسیمبندی اسطورهای از
زمین به آبها و خشکیها، الیاس وظیفه پاسداری از خشکیها را بر عهده دارد و خضر موکل دریاهاست.
در همین دست روایات حتی از ملاقات هر ساله خضر و الیاس در
عرفات و اجتماع ایشان در
ماه رمضان در
بیت المقدس سخن به میان آمده است.
بعضی از راویان تا آنجا پیش رفتهاند که این دو تن را یکی دانستهاند،
یا خضر و الیاس را در کنار هم پیامبرانی برگزیده برای هدایت قومی واحد یاد میکنند و در تمامی قصه الیاس، از خضر به عنوان همکار وی نام میبرند.
گفتنی است در روایات، الیاس یکی از
پیامبران عابد
بنی اسرائیل ذکر شده است
و برخی منظور از تعبیر «عَبْداً مِنْ عِبادِنا»
را الیاس دانستهاند.
او که نامش به سبب
زهد و اعراض از دنیا، در کنار نام صالحانی چون زکریا، یحیی و عیسی علیهالسلام قرار گرفته،
قوم خویش را به
توحید و اطاعت از باری تعالی و ترک معاصی هدایت میکرده است
و ستیزنده با بت بعل و حتی همچون
ابراهیم ، شکننده بعل قلمداد شده است.
از ویژگیهای روایات مربوط به قصص الیاس، قرار دادن نام وی در کنار نام
حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله است؛ این بدان معناست که برای نمونه، وقار و نیز قامت آن
حضرت به الیاس شبیه دانسته شده است.
همچنین طبق روایتی از انس،
پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله با الیاس دیداری داشته که در آن، الیاس آن
حضرت را «برادر» خطاب کرده بوده است.
مطابق بعضی از
روایات، الیاس ـ علیه السلام ـ از زندگان است و همانند
خضر ـ علیه السلام ـ زنده میباشد، و خداوند این زندگی ابدی را به خاطر عشق و علاقهاش به
مناجات با
خدا به او داده است،
در این راستا به روایت زیر توجه کنید:
روزی
عزرائیل نزد
حضرت الیاس آمد تا روحش را قبض کند.الیاس به گریه افتاد.
عزرائیل گفت: «آیا
گریه میکنی، با این که به سوی پروردگارت باز میگردی؟» الیاس گفت: «گریهام برای مرگ نیست، بلکه برای فراق از شبهای (طولانی)
زمستان و روزهای (گرم و طولانی)
تابستان است که دوستان خدا این شبها را به
عبادت میگذرانند، و در این روزها
روزه میگیرند. و در خدمت خدا هستند و از
مناجات با محبوبشان، خدا لذّت میبرند، ولی من میخواهم از صف آنها جدا گردم و اسیر خاک شوم.
خداوند به الیاس چنین
وحی کرد: «تو را به خاطر آن که علاقه به مناجات داری و میخواهی در خدمت مردم باشی. تا روز
قیامت مهلت دادم، تا زندگی را ادامه دهی، و از صف اولیای خدا جدا نگردی، و با آنها به مناجات و راز و نیاز، مأنوس باشی.
در پایان گفتنی است که برخی از ادعیه اسلامیِ منسوب به الیاس را میتوان در منابع
شیعه و
اهل سنت باز جست.
الیاس ـ علیه السلام ـ پس از نابودی طاغوتیان زمانش، وصیتهای خود را به l [وصی]] خود «
اَلْیسَع» نمود و سپس به سوی آسمان عروج کرد، و لباس
نبوت را از طرف خدا به
اَلْیسَع ـ علیه السلام ـ پوشانید.
اَلْیسَع به هدایت
بنی اسرائیل پرداخت. بنی اسرائیل از او اطاعت کرده و احترام شایانی به او نمودند.
(۱) ابن بابویه، محمد، کمال الدین، نجف، ۱۳۸۹ق/۱۹۷۰م.
(۲) ابن جزری، محمد، النشر، به کوشش علیمحمد ضباع، قاهره، مکتبة مصطفی محمد.
(۳) ابن حجر هیتمی، احمد، الصواعق المحرقة، به کوشش عبدالوهاب عبداللطیف، قاهره، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۵م.
(۴) ابن عساکر، علی، تاریخ مدینه دمشق، عمّان، دارالبشیر.
(۵) ابن کثیر، البدایة و النهایه، به کوشش احمد ابوملحم و دیگران، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
(۶) بیضاوی، عبدالله، انوار التنزیل، به کوشش فلایشر، اُسنا بروک، ۱۹۶۸م.
(۷) ثعلبی، احمد، قصص الانبیاء، بیروت، دارالرائد العربی.
(۸) جوالیقی، موهوب، المعرّب، به کوشش ف عبدالرحیم، دمشق، ۱۴۱۰ق/ ۱۹۹۰م.
(۹) حمزة اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض، بیروت، دار مکتبة الحیاة.
(۱۰) خواندمیر، غیاث الدین، حبیب السیر، به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۱۱) راوندی، سعید، قصص الانبیاء، به کوشش غلامرضا عرفانیان، مشهد، ۱۴۰۹ق.
(۱۲) سورآبادی، عتیق، قصص قرآن مجید، تهران، ۱۳۴۷ش.
(۱۳) سیوطی، الدر المنثور، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۱۴) طبرسی، فضل، مجمع البیان، به کوشش هاشم رسولی محلاتی و فضل الله یزدی طباطبایی، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
(۱۵) طبری، تاریخ.
(۱۶) طبری، تفسیر.
(۱۷) طوسی، محمد، التبیان، به کوشش احمد حبیب قصیر عاملی، نجف، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۳م.
(۱۸) عهد جدید.
(۱۹) عهد عتیق.
(۲۰) فخرالدین رازی، محمد، التفسیر الکبیر، قاهره، المطبعة البهیه.
(۲۱) قرآن کریم.
(۲۲) قرطبی، محمد، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، ۱۳۷۲ق.
(۲۳) کسایی، محمد، قصص الانبیاء، به کوشش آیزنبرگ، لیدن، ۱۹۲۲م.
(۲۴) کلینی، محمد، الکافی، بهکوشش علیاکبر غفاری، بیروت، ۱۳۸۸ق.
(۲۵) مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م.
(۲۶) مسعودی، اثبات الوصیة، نجف، مکتبة الحیدریه.
(۲۷) مقدسی، مطهر، البدء و التاریخ، به کوشش کلمان هوار، پاریس، ۱۹۰۳م.
(۲۸) میبدی، احمد، کشفالاسرار، به کوشش علیاصغر حکمت، تهران، ۱۳۵۷ش.
(۲۹) نحاس، احمد، اعراب القرا¸ن، زهیر غازی زاهد، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۳۰) نیشابوری، ابراهیم، قصص الانبیاء، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، ۱۳۵۹ش.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «الیاس»، ج۱۰، شماره۳۸۹۵. سایت اندیشه قم