حصین بن تمیم تمیمی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حصین بن تمیم تمیمی رئیس نگهبانان
کوفه بود.
او در
روز عاشورا در سپاه
عمر بن سعد علیه سپاه
امام حسین (علیهالسّلام) میجنگید.
پس از متفرق شدن یاران
مسلم،
عبیدالله مردم را جهت
نماز به
مسجد خواند.
حصین بن تمیم به او گفت: «آیا میخواهی خود با این مردم نماز بخوانی یا دیگری با آنها نماز بخواند و تو به
قصر رفته با خیال آسوده نماز به جای آوری که بیم دارم یکی از دشمنان ناغافل بر تو حمله برده و تو را
ترور نماید.» عبیدالله گفت که خود نماز خواهد خواند و از
حصین خواست تا نگهبانان و ماموران را در صف اول
نماز جماعت قرار دهد و خود مراقب باشد تا نماز به پایان برسد.
پس از اقامه نماز، عبیدالله به سخنرانی پرداخت و در ضمن سخنانش، خطاب به
حصین بن تمیم گفت: «ای
حصین، اگر در یکی از زندانهای کوفه باز شود (در برخی از منابع آمده: اگر در کوچهای از کوچههای کوفه سر و صدایی به پا شود و یا اینکه این مرد...) یا اینکه این مرد (مسلم) از شهر بیرون برود و تو او را نزد من نیاوری مادرت را به عزایت خواهم نشاند ترا بر خانههای مردم
کوفه مسلط کردم ماموران خود را بر دهانه گذرگاهها بگمار و صبحگاهان خانهها را بجوی تا این مرد را نزد من آوری.»
ابنزیاد پس از فراغت از کار مسلم، و پس از اطلاع از حرکت
امام حسین (علیهالسّلام) به سوی کوفه،
حصین بن تمیم را همراه با چهار هزار نفر مرد نظامی به «
قادسیه» اعزام کرد تا حد فاصل بین «قادسیّه» تا «
خفان» و «
قطقطانیه» تا «
لَعلَع» را دقیقاً زیر نظر بگیرند تا از عبور و مرور افراد مشکوک و ناشناس در این مناطق جلوگیری کرده آنان را دستگیر نماید.
حر بن یزید ریاحی و سپاه هزار نفریاش نیز جزئی از این لشکر چهار هزار نفری بودند که از سوی
حصین بن تمیم برای جلوگیری از حرکت کاروان حسینی به منطقه اعزام شده بودند.
در
روز عاشورا حصین بن تمیم نیز به مانند دیگر یاران
عمر بن سعد در
کربلا حضور یافت و به
مبارزه با سپاه اندک امام حسین (علیهالسّلام) پرداخت. او در این
جنگ حتی از تحریک و تحریض یاران کوفی خود، علیه یاران امام (علیهالسّلام) دریغ نداشت.
نقل شده که چون حر به لشکر امام (علیهالسّلام) پیوست مردی از
بنیتمیم به نام یزید بن سفیان گفت: «به
خدا قسم اگر حر را ببینم با نیزهام او را خواهم کشت.» در آن هنگام که حر میجنگید و
گوش و
پیشانی اسبش زخم برداشته و
خون از آن جاری بود
حصین بن تمیم خطاب به یزید گفت: «این همان حری است که میخواستی او را به
قتل برسانی؛» گفت: «بله»
حصین گفت: «میخواهی کاری بکنی.» یزید گفت: «آری» و سپس به سرعت به سوی حر حملهور شد؛ امّا حر به او مجال نداد و با ضربتی او را به
هلاکت رساند.
روایت شده که در روز عاشورا و در جریان حمله همگانیای که سپاه عمر بن سعد علیه یاران امام (علیهالسّلام) صورت دادند، سواره نظام اندک امام (علیهالسّلام) به قدری از خود رشادت نشان دادند که سپاه عظیم کوفه را به ستوه در آوردند از این رو
عزرة بن قیس -فرمانده سواره نظام لشکر عمر بن سعد- از عمر کمک طلبید. عمر بن سعد،
حصین بن تمیم را فرا خواند و او را همراه با سوارانی که اسبانشان زره داشتند و نیز همراه با پانصد تیرانداز نزد عزرة بن قیس فرستاد آنان چون به نزدیک سپاه امام (علیهالسّلام) و یارانش رسیدند به تیر باران یاران امام (علیهالسّلام) پرداختند. چیزی نگذشت که اسبان سپاه امام (علیهالسّلام) پی شدند و همگی پیاده ماندند.
از دیگر مواضعی که تاریخ نام
حصین بن تمیم را در خود به ثبت رسانده است واقعه
شهادت حبیب بن مظاهر است. پس از فرا رسیدن ظهر عاشورا و یادآوری وقت نماز توسط
ابوثمامة، امام (علیهالسّلام) از سپاه کوفه برای ادای
نماز ظهر مهلت خواستند. در این هنگام، «
حصین بن تمیم» فریاد بر آورد که نماز او (امام حسین (علیهالسّلام) ) پذیرفته نخواهد بود. حبیب از این سخن
حصین، برآشفت و گفت: «پنداشتهای که نماز فرزندان
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قبول نمیشود، ولی از تو
الاغ پذیرفته میشود؟»
حصین با شنیدن سخنان حبیب خشمگین شد و به سوی حبیب حملهور شد. حبیب نیز دست به
شمشیر برد و به طرف او حمله برد. حبیب ضربتی بر صورت اسب
حصین زد که بر اثر این ضربت،
اسب به
زمین خورد و
حصین نیز به همراه آن بر زمین افتاد. خویشان و اطرافیان
حصین، برای نجات او دست به کار شدند و با حبیب درگیر شدند تا اینکه سرانجام موفق شدند او را از دست حبیب نجات دهند.
حبیب همچنان میجنگید تا اینکه فردی از «بنیتمیم» به نام «
بُدَیل بن صُریم» با شمشیر خود ضربهای به حبیب زد و فرد دیگری از همان قبیله (تمیم) با نیزهاش ضربتی دیگر بر او فرود آورد و حبیب را از اسب به زمین انداخت؛ همین که حبیب خواست از جای برخیزد «
حصین بن تمیم» با شمشیر بر سر او زد. در این هنگام مرد «تمیمی» از اسب پایین پرید و سر حبیب را از
بدن او جدا کرد.
حصین بن تمیم بر سر کشتن حبیب، با آن مرد تمیمی به
مشاجره پرداخت و خود را در کشتن حبیب با او شریک دانست اما آن مرد تمیمی زیر بار نمیرفت و میگفت: «به خدا قسم، من خود به تنهایی حبیب را کشتهام! »
حصین گفت: «سر را به من بده تا به گردن اسبم بیاویزم و مردم ببینند و بدانند که من هم در کشتن او با تو شراکت داشتهام! سپس سر را تو بگیر و به
عبیدالله بن زیاد بده، من نیازی به هدیهای که برای کشتن او به تو عطا میکند ندارم». سرانجام آشنایان آن دو وساطت کرده و میان آن دو
صلح برقرار کردند. سر حبیب را به
حصین دادند و
حصین در حالی که سر را به گردن اسبش آویخته بود در بین لشکر به جولان پرداخت؛ سپس سر را به آن مرد تمیمیباز گرداند.
همچنین در برخی از منابع آمده
حصین بن تمیم تیری به سوی امام (علیهالسّلام) پرتاب کرد و صورت آن حضرت (علیهالسّلام) را مجروح کرد. تفصیل این ماجرا بنا بر نقل این منابع چنین است: «در عصر عاشورا
امام حسین (علیهالسّلام) بواسطه
عطش زیاد خود را به
فرات رساند؛ اما همین که خواست اندکی
آب بنوشد
حصین بن تمیم تیری به سوی آن حضرت (علیهالسّلام) پرتاب کرد تیر به
دهان امام (علیهالسّلام) اصابت کرد و آن را پر از خون نمود. پس امام (علیهالسّلام) از نوشیدن آب دست کشیدند و به سوی خیمهها برگشتند.»
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «قاتلان امام حسین (علیهالسّلام)»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۳/۹.