حسیناحمد فیض آبادی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حسیناحمد فیض آبادی مشهور به مدنی،
محدث دانشمند و مجاهد
هند در
قرن چهاردهم هجری/ نوزدهم میلادی بوده است.
وی فرزند حبیب الله بود و در ۱۹
شوال ۱۲۹۶
ق در روستای «بانگر مئو» از توابع «آناؤ» متولد شد. مبادی علوم را در «ثانده» فراگرفت سپس در ۱۳۰۹
ق، هنگامی که سیزده
سال داشت به مدرسه عربی (دارالعلوم) «دیوبند» رفت و هفت سال در آن مدرسه به
تحصیل پرداخت و
قرآن را تماما خواند و
فقه و
حدیث را از
علامه محمودحسن دیوبندی آموخت و مدت مدیدی ملازم او بود. سپس عازم «گنگوه» شد و در آنجا با رشیداحمد گنگوهی بیعت کرد.
در ۱۳۱۶
ق که پدرش با اهل و عیال به
مدینه منوره
مهاجرت نمود، او نیز همراه پدر به
حجاز رفت و در
مکه به خدمت شیخ امدادالله فاروقی تهانوی، که پیشتر به مکه
هجرت کرده بود، رسید و از محضر او فیض برد. سپس به مدینه رفت و در آنجا با
صدق و
اخلاص و
توکل و
قناعت اقامت گزید. در ۱۳۱۸
ق رشیداحمد، او را به گنگوه فراخواند و دو سال را در آن شهر گذراند تا آنکه شیخ به او
اجازه روایت داد. آنگاه در ۱۳۲۰
ق به حجاز بازگشت و در مدینه بر مسند تدریس نشست و به
تعلیم حدیث و فقه و
تفسیر پرداخت و تا
۱۳۳۳ ق در مدینه ماند، هرچند گهگاه سفری به هند میرفت و در محضر علامه محمودحسن حاضر میشد و باز به مدینه بازمی گشت.
در
۱۳۳۳ ق محمودحسن برای کمک گرفتن از حکام ترک جهت آزادی هندوستان از سلطه انگلیس و انجام مراسم
حج به حجاز رفت و در ۱۳۳۴
ق به مدینه وارد شد. در این شهر شیخ حسین احمد ـ که همچون استادش، انگلیس و انگلیسیان را سخت دشمن میداشت ـ به او پیوست و همراه وی به مکه رفت و این در دوران
جنگ جهانی اول (۱۹۱۴-۱۹۱۸) و
طغیان شریف حسین بر دولت عثمانی بود. در این سفر حسین احمد و عزیرگل و حکیم نصرت حسین کوروی و چند تن دیگر همراه علامه بودند، اما شریف حسین به درخواست دولت انگلستان همه آنان را توقیف و به دولت انگلیس تسلیم نمود و انگلیسیان نیز آنان را نخست به
مصر بردند و سپس در آخر
ربیع الثانی ۱۳۳۵
ق به جزیره مالت تبعید کردند. مدت تبعید آنان سه سال و دو ماه به درازا کشید. شیخ حسین احمد در طول دوران تبعید در محضر استادش به درس و بحث و
طاعت و
عبادت مشغول بود. وی خاطرات خود را در تبعید تحت عنوان اسیر مالت نوشته است.
سرانجام در ۲۲
جمادی الآخر ۱۳۳۸
ق حکم آزادی آنان رسید و همگی به هند بازگشتند. علامه محمود حسن در بازگشت به هند بیمار شد و حسین احمد پرستاری او را برعهده گرفت اما محمود حسن به او دستور داد که به کلکته برود و در مدرسهای که ابوالکلام تاسیس کرده بود به تدریس بپردازد (توضیح آنکه ابوالکلام از شیخ محمود حسن خواسته بود که یکی از آنان خاصان خود را به آنجا بفرستد و حسین احمد با آنکه قلبا مایل بود و خدمت استادش بماند اما رضای استاد را بر خواست خود ترجیح داد و عازم کلکته گردید)، اما هنوز به مقصد نرسیده بود که خبر وفات استاد به او رسید. پس به دیوبند بازگشت و بعد از مراسم
دفن و سوگواری، عزیمت کلکلته کرد، اما پس از مدتی تدریس در آن شهر عازم «سلهث» مرکز ایالت آسام شد و مدت شش سال در آن شهر به تعلیم حدیث و
تربیت دانشجویان پرداخت و روح
عزت نفس و آزادیخواهی و آزادگی را در مردم آن سامان دمید و گروه بسیاری از محضر او فیض بردند.
هنگامی که نهضت آزادیخواهی و انقلاب سیاسی در هند نیرو گرفت، شیخ حسین احمد بر فعالیتهای سیاسی خود افزود و فتوی به
تحریم خدمت در ارتش استعماری انگلستان داد. براثر این فتوی، انگلیسیها در نیمه
محرم ۱۳۴۰
ق او را بازداشت کردند و به کراچی فرستادند و او در آنجا در یک محاکمه پرسر و صدا به دو سال حبس با اعمال شاقه محکوم شد و تا ۱۳۴۲
ق در
زندان ماند.
در ۱۳۴۶
ق که علامه انورشاه کشمیری از مقام شیخوخیت حدیث در دیوبند کناره گرفت و به «دانهیل» رفت، شیخ حسین احمد به سمت شیخ حدیث و ریاست استادان مدرسه شهر دیوبند برگزیده شد و در این مقام، کسب اعتبار و شهرت بسیار کرد.
او ضمن تدریس و نشر حدیث، به ارشاد سیاسی مردم و ترغیب آنان به آزادگی و اعتماد به نفس میپرداخت. وی به فعالیتهای سیاسی خود ادامه داد و با همتی کم نظیر و ارادهای نیرومند در سراسر هند سفر کرد و در مجالس و مجامع عمومی به سخنرانی پرداخت. شبها را به طاعت و عبادت و تدریس و تعلیم میگذراند و روزها را به کارهای سیاسی و اجتماعی سپری میکرد. او همت بر مسئله اصلی ملی گماشته شد و در «جمعیت العلماء» که خود از برجستهترین اعضای آن بود فعالیت بسیار داشت. در ۱۳۵۱
ق جنبش عصیان مدنی را در ضد حکومت استعماری انگلیس رهبری کرد و بر اثر آن بار دیگر به مدت شش ماه به زندان افتاد.
پس از رهایی از زندان ریاست چندین نشست سالیانه جمعیت العلماء را برعهده گرفت تا آن که در ۱۳۶۱
ق جنبش آزادیخواهان شدت یافت و کنگره ملی از دولت انگلستان خواست که سرزمین هند را ترک گوید. در این میان شیخ حسین احمد به سخنرانیهای پرشور خود ادامه میداد که بار دیگر در هشتم جمادی الثانی ۱۳۶۱
ق به زندان افکنده شد و نزدیک به سه سال دیگر را در زندان گذراند، اما در راه رضای
حق و ادای
تکلیف، همه آزارها و شکنجهها را تحمل میکرد و در داخل زندان نیز به تعلیم و ارشاد میپرداخت، تا آن که در ۶
رمضان ۱۳۶۳
ق آزاد گردید و بار دیگر
جهاد و مبارزه و خدمتگزاری به میهن و ملت را از سرگرفت.
در این هنگام جنبش جدایی خواهی اسلامی نیرو گرفته بود و بیشتر
مسلمانان، خواهان تقسیم هند و برپایی دولت
پاکستان بودند. اما حسین احمد این را به مصلحت مسلمانان نمیدید و آن را توطئههای سیاسی انگلستان میدانست. او برای بیان عقیده خود در سراسر هند به
سفر پرداخت و بی آنکه از سرزنش ملامتگران بیمی به خود راه دهد به تبلیغ و توضیح رای خود پرداخت، تا حدی که مورد
خشم جدایی خواهان واقع شد و خواریها و آزارها دید، اما همچنان بر عقیده خود استوار ماند تا آنکه در رمضان ۱۳۶۶
ق شبه قاره هند به دو کشور هند و پاکستان تجزیه شد و در پی آن جنگهای فرقهای و کشتارهای گروهی در شهرها و روستاها روی داد و مسلمانان ساکن اطراف دهلی و نواحی شمال غربی
قتل عام شدند و آنچه شیخ و یارانش از آن میترسیدند به وقوع پیوست. گروههای بسیاری از مسلمانان به پاکستان مهاجرت کردند و گروههایی نیز نگران و پریشان در هند ماندند و در معرض تهاجمات اکثریت هندو قرار گرفتند.
در این هنگام شیخ حسین احمد قیامی دیگر آغاز کرد و مردم را به پشتگرمی به
خدا و
عزت در سایه
دین فراخواند و آنان را به شکیبایی و
صبر و توکل بر خدا و پایداری در برابر مهاجمان و غارتگران دعوت کرد. سخنرانیهای او در گوشه و کنار، دلهای ترسان را دلیر کرد و گامهای لرزان را استوار ساخت تا سرانجام خطر دور شد و ابرهای تیره
وحشت و
اضطراب کنار رفت و مراکز دینی و فرهنگی بار دیگر به راه افتادند و موقعیت گذشته خود را بازیافتند و مسلمانانی که در هند مانده بودند با اعتماد و اعتدال به زندگی عادی خویش بازگشتند.
پس از استقلال هند و پاکستان، شیخ حسین احمد از صحنه
سیاست کناره گرفت و پیوند خود را با دولت و دولتمردان برید و همه هم خود را مصروف تدریس و ارشاد و دعوت مردم به سوی خدا و تربیت نفوس و
تزکیه قلوب کرد. در
جمادی الاول ۱۳۷۳
ق رئیس جمهور هند یک مقام افتخاری به او اعطا کرد اما وی آن را مغایر شیوه اسلاف دانست و نپذیرفت و همچنان در دیوبند باقی ماند و به تکالیف دینی و علمی و تبلیغی خود ادامه داد.
بعد از مدتی به بیماری قلبی و فشار
خون مبتلا گردید و خانه نشین شد و سرانجام در ۲۳ جمادی الاول ۱۳۷۷
ق به رحمت خدا پیوست. شیخ محمد زکریا کاندلهوی و انبوهی عظیم از مردمان بر وی
نماز گزاردند و او را در کنار استادش علامه محمودحسن دیوبندی و محمدقاسم نانوتری به
خاک سپردند.
شمار تالیفات او اندک است و از آن جمله است: شهاب ثاقب، سفرنامه مالت در شرح روزگاری که در مالت زندانی بود و نقش حیات در دو جلد که بیشتر آن در موضوع تاریخ سیاسی است. رسایل متفرقه او در سه جلد گردآوری شده است.
دانشنامه های انقلاب اسلامی و تاریخ اسلام، فرهنگنامه علمای مجاهد، برگرفته از مقاله «حسیناحمد فیض آبادی».