حزن پیشینیان (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در
قرآن کریم به اندوه پیشینیان که غافل از مواعظ انبیا بودند هنگام
مرگ و
کیفر ناگهانی اشاره شده است.
در
آیه ۴۲ تا ۴۴
سوره انعام به اندوه پیشینیان غافل از
مواعظ انبیاء، هنگام
مرگ و
کیفر ناگهانی آنان اشاره گردیده است:
«و لقد ارسلنا الی امم من قبلک... •
فلما نسوا ما ذکروا به فتحنا علیهم ابوب کل شیء حتی اذا فرحوا بما اوتوا اخذنـهم بغتة فاذا هم مبلسون؛
و به
یقین ما به سوی امتهایی که پیش از تو بودند (پیامبرانی) فرستادیم و آنان را به تنگی
معیشت و بیماری دچار ساختیم تا به زاری و خاکساری درآیند• . . • پس چون آنچه را که بدان پند داده شده بودند فراموش کردند درهای هر چیزی (از
نعمتها) را بر آنان گشودیم تا هنگامی که به آنچه داده شده بودند شاد گردیدند ناگهان (
گریبان) آنان را گرفتیم و یکباره نومید شدند.»
(یکی از معانی «
ابلاس»، حزن ناشی از سختی است.
)
در این آیات نیز گفتگو با گمراهان و مشرکان ادامه مییابد و
قرآن از راه دیگر برای بیدار ساختن آنها موضوع را
تعقیب میکند یعنی دست آنها را گرفته و به قرون و زمانهای گذشته میبرد و چگونگی حالات امتهای
گمراه و ستمگر و
مشرک را شرح میدهد که چگونه تمام عوامل تربیت و بیداری در مورد آنها به کار گرفته شد اما جمعی از آنها به هیچیک از اینها توجه نکردند و سرانجام چنان عاقبت شومی دامانشان را گرفت که عبرتی برای آیندگان شدند.
نخست میگوید" ما پیامبرانی به سوی امم پیشین فرستادیم و چون اعتنا نکردند آنها را به منظور بیداری و تربیت با مشکلات و حوادث سخت: با
فقر و خشکسالی و
قحطی با
بیماری و درد و رنج و" باساء" و"
ضراء " (" باساء" در اصل به معنی شدت و رنج است و به معنی
جنگ نیز به کار میرود همچنین در قحطی و خشکسالی و
فقر و مانند اینها، ولی" ضراء" به معنی ناراحتی روحی است مانند
غم و اندوه و
جهل و
نادانی و یا ناراحتیهایی که از بیماری و از دست دادن مقام و
مال و
ثروت پیدا میشود.
شاید تفاوت میان این دو در حقیقت از اینجا باشد که" باساء" بیشتر جنبه خارجی دارد و" ضراء" جنبه روحی، یعنی ناراحتیهای روحی را ضراء و بنا بر این باساء یکی از عوامل ایجاد ضراء خواهد بود) مواجه ساختیم شاید متوجه شوند و به سوی
خدا باز گردند"
در آیه بعد میگوید" چرا آنها از این عوامل دردناک و بیدار کننده پند و اندرز نگرفتند و بیدار نشدند و به سوی خدا باز نگشتند" (فلو لا اذ جاءهم باسنا تضرعوا).
در حقیقت علت عدم بیداری آنها دو چیز بود نخست اینکه" بر اثر زیادی
گناه و لجاجت در
شرک، قلبهای آنها تیره و سخت و روح آنها انعطاف ناپذیر شده بود" (و لکن قست قلوبهم).
دیگر اینکه"
شیطان (با استفاده از روح
هوا پرستی آنها) اعمالشان را در نظرشان
زینت داده بود، و هر عمل زشتی را انجام میدادند زیبا و هر کار خلافی را
صواب میپنداشتند".
در آیه بعد اضافه میکند هنگامی که سختگیریها و گوشمالیها در آنها مؤثر نیفتاد از راه
لطف و
محبت وارد شدیم" و به هنگامی که درسهای نخست را فراموش کردند درس دوم را برای آنها آغاز کردیم و درهای انواع نعمتها را بر آنها گشودیم، شاید بیدار شوند و به آفریننده و
بخشنده آن نعمتها توجه کنند، و راه راست را باز یابند"
ولی این همه نعمت در واقع خاصیت دو جانبه داشت هم ابراز محبتی برای بیداری بود و هم مقدمهای برای عذاب دردناک در صورتی که بیدار نشوند، زیرا میدانیم هنگامی که انسان در ناز و
نعمت فرو رود، و ناگهان آن همه نعمت از او گرفته شود سخت بر او دردناک خواهد بود، بخلاف اینکه تدریجا از او گرفته شود که زیاد در او مؤثر نخواهد گشت.
لذا میگوید" آن قدر به آنها
نعمت دادیم تا کاملا خوشحال شدند اما بیدار نشدند، لذا ناگاه آنها را گرفتیم و مجازات کردیم، و تمام درهای
امید به روی آنها بسته شد" (" مبلسون" در اصل از ماده" ابلاس" به معنی غم و اندوهی است که بخاطر شدت حوادث ناگوار به انسان دست میدهد و نام" ابلیس" نیز از همین جا گرفته شده است، و تعبیر فوق نشان دهنده شدت غم و اندوهی است که گناهکاران را فرا میگیرد.) " و به این ترتیب جمعیت ستمکاران ریشه کن شدند و نسل دیگری از آنها به پانخاست" (فقطع دابر القوم الذین ظلموا).
" دابر" در اصل به معنی دنباله و آخر چیزی است.
و از آنجا که خداوند در به کار گرفتن عوامل تربیت در مورد آنها هیچگونه کوتاهی نکرده در پایان آیه میفرماید: " ستایش و
حمد مخصوص خداوندی است که پروردگار و مربی همه جهانیان است" (و الحمد لله رب العالمین).
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «حزن پیشینیان ».