حزب (علوم سیاسی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حزب گروهی است که با هدف دستیابی به قدرت ــ از راه انتخابات یا
انقلاب ــ یا اعمال آن در یک نظام سیاسی، تأسیس میشود.
در انگلیسی Party، در فرانسه Parti) از قرن هجدهم به بعد در اروپای غربی وارد ادبیات سیاسی شد
و همراه با گسترش شیوه
و سبک سیاسی غربی در دیگر نقاط جهان نیز گسترش یافت. نخستین احزاب از تلفیق گروههای پارلمانی
و کمیتههای انتخاباتی
و از معدود افراد ثروتمند
و صاحب نفوذ تشکیل میشد.
احزاب در شکل نوین خود در اروپا
و ایالات متحده قرن نوزدهم
و در نظامهای پارلمانی شکل گرفتند.اگرچه ویژگیهای ملی
و منطقهای در شکلگیری
و شیوه عمل احزاب در
جهان اسلام مؤثر بوده است، خطوط کلی تحولات سیاسی
و اقتصادی
و ایدئولوژیک نظامهای غربی را در احزاب سکولار
جهان اسلام نیز میتوان مشاهده کرد.در عربی اگرچه نمونههایی از کاربرد واژه «حزب» در مقابل معادل اروپایی آن در قرن نوزدهم وجود دارد، اما اولین کاربرد صریح واژه حزب به معنای جمعیت سیاسی را به فرح انطون در مقالهای به تاریخ ۱۳۲۴/ ۱۹۰۶ منتسب دانستهاند. در
ترکی عثمانی واژه «فرقه»
و در ترکی استانبولی واژه «پارتی» (Parti) به کار رفته است. در اردو حزب سیاسی را بهطور کلی «سیاسی جماعت» میگویند، هر چند بعضیها کلمه پارتی (پارتی) را نیز که بهطور مستقیم از انگلیسی گرفته شده به کار میبرند. همچنین واژههای جمعیت، جماعت، حرکت، جبهه
و مانند آن، با وجود آنکه دقیقاً به مفهوم حزب سیاسی نیستند، گاه به عنوان معادل آن به کار رفتهاند.
این مقاله مشتمل است بر حزب :
۱) در ایران
۲) در جهان عرب
۳) در عثمانی
۴) در ترکیه
۵) در قفقاز
۶) در هند
و بنگلادش
۷) در افریقای مسلمان غیرعرب
برای تاریخ احزاب در ازبکستان،
افغانستان ، اندونزی، پاکستان، تاجیکستان
و مالزی رجوع کنید به مدخل این کشورها
و مدخل احزاب مهم این کشورها.
نخستین تشکیلات سیاسی به سبک جدید در ایران فراموشخانه بود که میرزاملکمخان ناظمالدوله در دوره
سلطنت ناصرالدینشاه (حک: ۱۲۶۴ـ۱۳۱۳)، در اواخر ۱۲۷۴ یا اوایل ۱۲۷۵ در
تهران تشکیل داد.
گرچه فراموشخانه نامِ حزب نداشت، کارکرد حزبی داشت. گفته شده است که میرزاملکمخان میخواست از فراموشخانه همچون حزب استفاده کند
(برای آگاهی بیشتر درباره فراموشخانه رجوع کنید به فراماسونری).
در ۱۲۷۸ فعالیت فراموشخانه ممنوع شد.
در اواخر
سلطنت ناصرالدینشاه ، جمعیت «پیروان صفیعلیشاه» تشکیل شد که جز تجمع اعضا
و تبادل اخبار، فعالیت اجتماعی خاصی نداشت.
گفتنی است که تشکلهای سیاسی به سبب استبداد دوره ناصری مجالی برای فعالیت آشکار نداشتند
و مجلسی نیز وجود نداشت تا احزاب سیاسی در آن فعالیت کنند.
در آستانه نهضت مشروطه در ۱۳۲۲، گروهی از آزادیخواهان، انجمن مخفی
و انجمن ملی را در تهران تشکیل دادند
که پیشدرآمدی بر تشکیل احزاب بود. این انجمنها خواستار اصلاحات
و رهایی ملت «از قید عبودیت
و اسارت» بودند.
پس از پیروزی نهضت مشروطه (۱۳۲۴)، انجمنهای بسیاری تشکیل شد
و در پی آن انجمن مرکزی به وجود آمد که هریک از انجمنها در آن نماینده داشتند ولی، به رغم تلاش بسیار، شمار اندکی از آنها به نخستین
مجلس شورای ملی راه یافتند
.
دخالت انجمنها در امور مجلس
و دولت سبب شد تا نمایندگان مجلس خواهان برچیدن انجمنهایی شوند که «اسباب اغتشاش»
و «باعث هرج
و مرج» بودند.
افزون بر انجمنها، تشکلهای دیگری فعالیت سیاسی خود را آغاز کردند که مهمتر از همه «فرقه اجتماعیون عامیون» یا «کمیته سوسیال دموکرات ایران» بود که پیش از پیروزی مشروطه در بادکوبه تشکیل شده بود
و شعبههایی از آن نیز در ایران تأسیس گردید. پس از تشکیل مجلس دوم (۱۳۲۷) بر پایه فرقه اجتماعیون عامیون، «حزب دموکرات» یا «دموکرات عامیون» تشکیل گردید
احزاب با شروع مجلس دوم فعالیت رسمی خود را آغاز کردند. افزون بر دموکراتها، حزب اجتماعیون اعتدالیون نیز در
مجلس به فعالیت پرداخت.
به گفته آدمیت
، این دو حزب از «نظامات صحیح حزبی» برخوردار بودند. احزاب دیگری، چون «اتفاق
و ترقی»، نیز به فعالیت پرداختند که اهمیت چندانی نداشتند. رقابت میان دو حزب در مجلس از مرز فعالیت سیاسی
و مبارزه صحیح پارلمانی گذشت
و به تصفیههای خونین
و کشته شدن رهبرانی از دو طرف انجامید.
احزاب، به رغم اختلافاتشان، پس از اولتیماتوم روسیه مبنی بر اخراج مورگان شوستر، به اتفاق با
روسیه به مخالفت برخاستند، اما پس از تسلیم دولت در برابر خواستهای روسیه، تعدادی از رهبران حزب دموکرات
و اعتدالیون تبعید شدند.
در فاصله مجلس دوم
و سوم، بهسبب اختناق دوره ناصرالملک، نایب
السلطنه، با احزاب به خشونت رفتار شد
و از فعالیت آنان، بهویژه حزب دموکرات، جلوگیری شد. پس از گشایش مجلس سوم (۱۳۳۳)
و سقوط ناصرالملک، احزاب پیشین بههمراه گروههای سیاسی جدید، چون جناح بیطرف
و هیئت علمیه، فعالیت خود را از سر گرفتند.
با کشیده شدن دامنه جنگ جهانی اول به
ایران و در پی بروز تنش
و دودستگی میان احزاب در حمایت از متحدین
و متفقین، گروهی از احزاب به هواخواهی از متحدین، ائتلاف
و از تهران مهاجرت کردند. در
قصرشیرین ، پس از توافق رهبران دو حزب دموکرات
و اعتدالیون، احزاب منحل شدند.
در همان زمان زمینه فعالیت برای احزاب چپگرا فراهم شد. تشکیل حزب عدالت در باکو در اردیبهشت ۱۲۹۶، پیشزمینهای برای آغاز فعالیت این احزاب بود. حزب عدالت پس از نخستین مجمع آن در ۱۲۹۹ش در انزلی، به حزب کمونیست تغییرنام داد
و فعالیتش را در ایران آغاز کرد.
افزون بر آن، حزب سوسیالیست ــکه آن را جمعی از رهبران دو حزب دموکرات
و اعتدالیون تشکیل دادندــ به رهبری سلیمان میرزا اسکندری، از جمله احزاب چپگرا بهشمار میرفت. این حزب، چه در مجلس چه خارج از آن، از سردار سپه (رضاشاه) حمایت کرد. حزب سوسیالیست در مجلس چهارم در اقلیت بود
و در برابر حزب اصلاحطلبان، که در اکثریت بود، به فعالیت پرداخت. حزب اصلاحطلبان را کسانی چون
سیدحسن مدرس ، نصرتاللّه فیروز،
و عبدالحسین تیمورتاش تأسیس کردند. این حزب در خارج از مجلس نیز نفوذ داشت.
در مجلس پنجم، حزب دموکرات مستقل به وجود آمد که سپس به حزب تجدد تغییرنام داد
و نقش مهمی در به
سلطنت رسیدن رضاخان ایفا کرد.
رهبران اصلی آن، عبدالحسین تیمورتاش، علیاکبر داور
و سیدمحمد تدین بودند که پیش از آن از دموکراتها حمایت میکردند ولی از به کار بردن عنوان دموکرات برای حزب خودداری نمودند، که یکی از دلایل آن به گفته آبراهامیان
وجود احزاب محافظهکار محلی در مناطق دیگر، چون فارس، با عناوینی نظیر حزب واقعی دموکرات، حزب دموکرات غربی
و حزب مستقل دموکرات بود که در فاصله سالهای ۱۲۹۸ تا ۱۳۰۳ش فعالیت میکردند.
در سالهای پایانی حکومت قاجار، این احزاب بر تحولات سیاسی ایران تأثیر گذاشتند. رضاخان، که از نقش احزاب آگاه بود، با حمایت از آنان در مجلس چهارم
و پنجم، راه ترقی را سریعتر پیمود. بسیاری از نامزدهای حزب سوسیالیست
و تجدد، که با دخالت
رضاخان در انتخابات به مجلس راه یافته بودند، با برنامههای اصلاحی
و حمایتی خود (نظیر تصویب لایحه نظاموظیفه اجباری، قطع بودجه دربار، اعطای فرمانداری کل به رضاخان
و طرح الغای
سلطنت قاجار)، زمینه تشکیل حکومت
پهلوی را فراهم کردند
دوران حکومت
پهلوی، از نظر آزادی فعالیتهای سیاسی
و کارکرد احزاب
و تعامل آنان
و جمعیتهای سیاسی با حکومت در دوره
پهلوی اول
و پهلوی دوم بررسی میشود.
دوره
پهلوی اول(۱۳۰۴ـ۱۳۲۰ش)،رضاشاه از همکاری احزاب در رسیدن به
سلطنت بسیار سود جست
و احزاب یکی از سه رکن به قدرت رسیدن وی بودند
رضاشاه، با آگاهی از نقش
و توان احزاب، برای مقابله با حزب مطیع خود
حزب «ضداجنبیها» را تشکیل داد
.
در این میان حزب کمونیست، با آنکه بیش از دیگر احزاب سرکوب شده بود، به فعالیت زیرزمینی روی آورد
و پس از مجمع دوم (کنگره
ارومیه ) در ۱۳۰۶ش، بر لزوم تغییر سیاستش در برابر حکومت
رضاشاه ــکه «برداشتن پرده از روی جنایات مزدوران
و عمال شاه» بودــ تأکید نمود.
با تصویب قانون «مجازات مُقْدِمین بر علیه امنیت
و استقلال مملکت» در ۱۳۱۰ش،
مبارزه با احزاب
و گروههای سیاسی شدت گرفت
و از آن پس دیگر هیچ حزبی امکان
ظهور و فعالیت قانونی نیافت. تا پایان حکومت
پهلوی اول فقط از تشکیل سه گروه گزارش شده که مهمتر از همه گروهی است که بعدها به پنجاه
و سه نفر معروف شد
و در ۱۳۱۶ش، در پی دستگیری اعضای آن، منحل گردید
. گروه دیگر ــکه نمیتوان آن را تشکل سیاسی نامیدــ گروه محسن جهانسوزی بود که پیش از اقدام بر ضد حکومت، شناسایی
و سرکوب گردید.
حزبی نیز در اواخر
پهلوی اول، با نام حزب برادران، به زعامت، سیدنورالدین شیرازی، از
مجتهدان طراز اول
شیراز در این شهر شکل گرفت که «به سبب اقدامات سیاسی» فعالیتش متوقف شد
.
بدینسان در شهریور ۱۳۲۰، رضاشاه در حالی مجبور به کنارهگیری از قدرت
و خروج از کشور شد که هیچ حزب
و گروه سیاسی در ایران باقی نگذاشته بود.
دوره
پهلوی دوم (۱۳۲۰ـ۱۳۵۷ش)، که خود به چهار دوره تقسیم میشود.
در پی اشغال ایران در
جنگ جهانی دوم ، محمدرضا
پهلوی که جوانی بیتجربه بود، اداره امور کشور را برعهده گرفت
و بدینترتیب خلأ قدرتی ناشی از ضعف حکومت
و اشغال کشور به وجود آمد که زمینهساز پیدایی آزادیهای سیاسی
و اجتماعی
و فرهنگی شد. این امر دوره جدیدی از فعالیت احزاب را نوید میداد. در این فضای جدید، که تا ۱۳۳۲ش ادامه یافت، صدها گروه، حزب، تشکل سیاسی
و صنفی تأسیس شد. حزب توده نخستین حزبی بود که پس از شهریور ۱۳۲۰ تأسیس شد.
در آذر همان سال، علی دشتی
و جمال امامی، برای مقابله با حزب توده، حزب عدالت را تأسیس کردند.روند تأسیس احزاب
و گروهها تا ۱۳۲۷ش با سرعت ادامه یافت ولی در پی غیرقانونی شدن حزب توده، تا حدودی کُند شد، اما قطع نشد
و در دوران نخستوزیری دکتر
مصدق (۱۳۳۰ـ۱۳۳۲ش) بار دیگر شدت گرفت. در این دوره نزدیک به هفتاد حزب در تهران
و شهرستانها به فعالیت پرداختند.
نیروها
و جریانهایی که در شکلگیری احزاب
و گروههای سیاسی
و صنفی در این دوران نقش داشتند به چهار گروه تقسیم میشوند: نیروهای مستقل
و ملی اصلاحطلب، افراد
و خاندانهای زمیندار
و ذینفوذ، دربار،
و قدرتهای خارجی.
این احزاب افزون بر خاستگاه
و دلایل تشکیل آن، به لحاظ دامنه فعالیت، چه از نظر زمانی چه جغرافیایی، با یکدیگر تفاوت داشتند. بهلحاظ جغرافیایی، گروهی از این احزاب
و گروهها فراگیر بودند
و در سراسر ایران فعالیت داشتند، مانند حزب توده ایران، حزب ایران، حزب دموکرات ایران
و حزب اراده ملی. همچنین شورای متحده کارگران ایران در بیشتر کارخانهها
و کارگاههای سراسر کشور فعالیت داشت. گروه دیگری از احزاب
و گروهها در یک شهر، استان
و منطقه فعالیت میکردند، مانند فرقه دموکرات
آذربایجان ، حزب دموکرات
کردستان ، حزب سعادت
خوزستان و حزب ایمان
شاهرود . از نظر زمانی بسیاری از احزاب عمر کوتاهی داشتند، از جمله حزب دموکرات ایران به رهبری احمد قوام، نخستوزیر وقت، که در ۱۳۲۵ش تأسیس شد
و با
سقوط دولت وی در ۱۳۲۶ش، منحل گردید. بسیاری از احزاب نیز،
پس از فعالیت کوتاهمدت، یا در احزاب دیگر ادغام شدند یا نام خود را تغییر دادند یا بنابه دلایل داخلی حزب، فعالیتهای خود را متوقف کردند. همچنین در پایان این دوره چند حزب
و گروه، بهسبب سرکوب حکومت، منحل شدند. بزرگترین گروهی که براثر کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ از میان رفت، شورای متحده مرکزی کارگران
و کشاورزان بود که، با وجود گستردگی
و اعضای بسیار، نتوانست تجدید سازمان کند. تعدادی از احزاب نیز، بهرغم سرکوب حکومت، پس از کودتا به حیات خود ادامه دادند، از جمله جبهه ملی ایران•، حزب توده ایران، حزب ایران، حزب ملت ایران، فرقه دموکرات آذربایجان
و نیروی سوم. احزابی چون حزب زحمتکشان ملت ایران، به رهبری مظفر بقایی کرمانی، نیز با تغییر روش
و حمایت از دربار
و کودتا خود را از خطر سرکوب مصون ساختند. احزاب در این دوره از نظر سازماندهی
و تشکیلات حزبی، به جز یک یا دو تشکل، فاقد شرایط لازم برای تشکیلات بودند. به گفته عبده،
نبودن تجربه حزبی موجب شد که بهجز حزب توده، بقیه احزابْ تشکیلاتِ مرتب با اساسنامه
و برنامهای روشن نداشته باشند. به نظر لنچافسکی،
احزاب در صورت یکپارچه کردن تلاشهای خود میتوانستند به نظم
و تشکیلاتی که فاقد آن بودند، دست یابند. احزاب این دوره همچنین فاقد گروههای پارلمانی (فراکسیون) در مجلس بودند
و احزابی که مدعی شرکت اعضایشان در مجلس
و دولت بودند، ایدئولوژی مشخصی نداشتند
و بود
و نبودشان در صحنه سیاست تأثیرگذار نبود.
افزون بر آن، بهسبب توقعات اعضای احزاب از رهبرانشان، احزاب جنبه معامله دو طرفه میان اعضا
و رهبران پیدا کردند که موجب بیاعتمادی مردم شد؛ ازاینرو ایرانیان، فعالیتهای حزبی را «حزب بازی» مینامیدند.
از نظر ایدئولوژی، احزاب
و گروههای این دوره را میتوان به پنج دسته ملیگرا، مذهبی، فاشیست، مارکسیست
و محافظهکار تقسیم کرد. حزب ایران، حزب میهن، حزب ملت ایران، حزب میهنپرستان
و جبهه ملی ایران از جمله احزاب ملیگرا بودند که بر آزادی
و استقلال
و جبران عقبماندگی ایران در همه زمینهها تأکید داشتند. در این دسته سه گرایش عمده وجود داشت: ناسیونالیسم، سوسیالیسم
و تأکید بر موازنه منفی. دسته دیگر احزاب
و گروههایی با گرایش مذهبی بودند، گروههایی چون نهضت خداپرستان سوسیالیست که بعدها به حزب مردم ایران تغییر نام داد؛ فدائیان اسلام؛ حزب برادران که در دوره
پهلوی اول تأسیس شده
و فعالیتش متوقف شده بود، از سال ۱۳۲۳ش بار دیگر فعالیت خود را از سرگرفت
و طرفداران زیادی نیز پیدا کرد، ولی پس از کودتای ۲۸ مرداد تعطیل شد؛
و مجمع مسلمانان مجاهد، که خواستار احیای ارزشهای اسلامی
و اجرای قوانین اسلامی بودند. سومین دسته، احزاب فاشیستی چون حزب سومْکا (حزب سوسیالیست ملی کارگران ایران)، حزب کبود
و حزب آریا بودند که از شیوه احزاب فاشیستی پیروی میکردند. دسته چهارم، پیروان
و هواخواهان مارکسیسم بودند که نماد آنها حزب توده ایران
و شورای متحده مرکزی
کارگران و کشاورزان بود. مرام این دسته مارکسیسم ـ لنینیسم بود که از سیاستهای شوروی پیروی تام داشت. گروههای دیگری از مارکسیستها نیز، با وجود اعتقاد به این مکتب، از استقلال نسبی برخوردار بودند. گروه خلیل ملکی که در ۱۳۲۶ش از حزب توده انشعاب کرد
و گروه یوسف افتخاری که در دهه ۱۳۲۰ش اتحادیه کارگران را تأسیس کرد، از جمله این گروههای مارکسیستی بودند. دسته پنجم گروهها
و احزاب محافظهکاری بودند که به تغییر وضع موجود اعتقادی نداشتند
و عمدتآ برای مقابله با احزاب
و گروههای چپ به وجود آمدند. حزب عدالت، حزب وطن، حزب اراده ملی، حزب مردم
و حزب دموکرات ایران از آن جمله بودند که از شاه
و دربار
و نیز سیاستهای انگلیس در ایران حمایت میکردند. اعضای این احزاب از زمینداران، اشراف قدیمی
و سرمایهداران شهری نوپا بودند.
سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ش، دوران طلایی احزاب در ایران بهشمار میرفت. در این دوره، بهویژه در دوره نخستوزیری دکتر مصدق، فعالیتهای سیاسی
و تبلیغ آرا
و اندیشهها آزاد بود. حاصل این آزادی، رشد فکری
و آگاهی مردم به حقوق
و سرنوشت خود
و کشور بود
و بزرگترین ثمرهاش نیز ملی شدن صنعت
نفت ایران بود، ولی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به همه چیز پایان داد.
پس از کودتا با حمله به دفاتر حزبی
و دستگیری فعالان سیاسی
و اختناق، فعالیت سیاسی، از جمله فعالیت احزاب، دچار رکود شد.هر چند حزب توده مدتی مخفیانه به فعالیت ادامه داد، ولی پس از کشف شبکه افسران حزب
و دستگیری اعضا در اواخر ۱۳۳۳ش، فعالیت آن متوقف شد. در فاصله سالهای ۱۳۳۲ تا ۱۳۳۷ش آخرین مقاومت سازمانیافته حزب توده در داخل کشور درهم شکست
به رغم اختناق سیاسی، نیروهای ملی بازمانده از کودتا
و نمایندگانی از احزاب ایران، مردم ایران، ملت ایران
و نیروی سوم، «نهضت مقاومت ملی» را برای مقابله با حکومت کودتا تشکیل دادند. نهضت در رسیدن به اهداف خود بازماند
و در ۱۳۳۹ش متلاشی شد
و بازماندگان آن بعدها در جبهه ملی دوم
و نهضت آزادی ایران به فعالیت ادامه دادند.
در اوایل ۱۳۳۶ش، شاه
و دولت منوچهر اقبال، ضمن تأکید بر آزادی فعالیتهای حزبی، حمایت خود را از تشکیل نظام دو حزبی اعلام کردند. بدینگونه دو حزب دولتی تشکیل شد: حزب مردم به رهبری اسداللّه علم
و حزب ملّیون به رهبری منوچهر اقبال. چون این دو حزب، ساخته
و پرداخته دولت بودند، نتوانستند مشروعیت کسب کنند
و در میان مردم جایگاهی داشته باشند
در واقع، ایجاد نظام دو حزبیِ وابسته به دربار، برای درهم شکستن گروههای قدرت
و ساختِ دولت مطلقه بود.
حکومت
پهلوی که پس از کودتا، مخالفان را سرکوب کرده بودــ در اواخر دهه ۱۳۳۰ش با بحرانهای دیگری مواجه شد. ضعف
و ناتوانی دولتهای پس از کودتا،
فساد ، بحران اقتصادی، فشار خارجی
و نیز تحولاتی در دو کشور همسایه ایران (یعنی سرنگونی نظام
سلطنتی در
عراق و وقوع کودتا در ترکیه)، موجبات نگرانی حکومت را فراهم ساختند. برای مقابله با
بحران ، از ۱۳۳۹ش اقداماتی صورت گرفت که از آن جمله اعلام برگزاری انتخابات آزاد بود
همچنین شاه در مصاحبهای اعلام کرد که اجازه تأسیس احزاب متعدد داده خواهد شد
). در فضای نسبتآ آزاد این دوره، که بار دیگر فعالیتهای علنی سیاسی امکانپذیر شد، جبهه ملی دوم، نهضت آزادی ایران
و نیز احزابِ درونِ جبهه ملی به فعالیت پرداختند.
جناحهای هیئت حاکمه نیز، برای کسب قدرت برتر در کشور، احزاب
و جمعیتهایی برپا کردند که از آن جمله بود: حزب خلق به رهبری اسداللّه رشیدیان، جمعیت یاران به رهبری منوچهر اقبال، جمعیت آزادی به رهبری حسن ارسنجانی، جمعیت ترقیخواهان به رهبری احمد آرامش،
و کانون مترقی به رهبری حسنعلی منصور که بعدها به حزب
ایران نوین بدل شد.
همچنین در این دوره باشگاههایی فعالیت خود را آغاز کردند که برخی از آنها (چون باشگاه مهرگان) همانند حزب عمل میکردند
.
با اینهمه، بهسبب انحلال مجلس، امکان فعالیت پارلمانی احزاب وجود نداشت. فعالیت آنها در این دوره به برگزاری گردهمایی، انتشار اطلاعیه
و بیانیه
و موضعگیری در برابر مسائل عمده
کشور محدود بود.
با تشکیل دولت اسداللّه علم، بهتدریج زمینه برچیده شدن فضای باز
و برخورد با احزاب
و جریانهای سیاسی فراهم شد. در آغاز ۱۳۴۲ش برخوردها شکل جدّیتری گرفت
و پس از
قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲
و سرکوب مردم، دوره آزادی فعالیتهای سیاسی احزاب به سرآمد.
تشدید اختناق پس از خرداد ۱۳۴۲، باور بسیاری از نیروهای سیاسی را برای فعالیت مسالمتآمیز از بین برد؛ ازاینرو، جز جبهه ملی ایران
و نهضت آزادی، سایر گروهها به فعالیتهای قهرآمیز
و مبارزات مسلحانه روی آوردند. در این دوره، احزاب
و گروهها
و سازمانهای متعددی با اندیشه مذهبی یا مارکسیستی بهوجود آمدند که، برخلاف احزاب
و گروههای سیاسی پیشین، به مبارزه پارلمانی اعتقادی نداشتند
و در دو دهه پایانی حکومت
پهلوی دوم به مقابله قهرآمیز با حکومت پرداختند. از آن جمله بودند: حزب ملل اسلامی، هیئت مؤتلفه اسلامی، جاما (جبهه آزادیبخش ملی ایران)، سازمان مجاهدین خلق ایران، سازمان چریکهای فداییخلق، گروه ابوذر، گروه ستاره سرخ،
و سازمان انقلابی کمونیستهای ایران
در این دوره احزاب دولتی نیز همچنان به فعالیت خود ادامه دادند. حزب مردم، ملّیون،
و ایران نوین که زاییده کانون مترقی بود، سه حزب دولتی بودند که هریک را یک نخستوزیر تشکیل داده بود. حزب پانایرانیست،
و ایرانیان
نیز هریک به رهبری یک نماینده مجلس تشکیل شده بود.
حزب ایران نوین، که جانشین حزب ملّیون شده بود، به همراه حزب مردم، که بهتدریج دچار ضعف
و سستی میشد، مبارزه سیاسی در درون حاکمیت را برعهدهدار داشتند. حزب ایران نوین یکی از بانفوذترین احزاب سیاسی در این دوره بود
و در مقام حزب حاکم، رهبری دولت را برعهده داشت. حسنعلی منصور
از ۱۳۴۲ تا ۱۳۴۳ش
و امیرعباس هویدا، که او نیز از سران این حزب بود، از ۱۳۴۳ تا ۱۳۵۶ش منصب نخستوزیری را احراز کردند
اما شاه نظام دو حزبی را نیز تحمل نکرد
و برخلاف وعدهاش ـکه گفته بود بنا ندارد «مانند دیکتاتورها تنها از یک حزب دستنشانده خود پشتیبانی» کند
ــ عمل کرد
و نظام تکحزبی را برقرار نمود. با تشکیل حزب واحد
و فراگیر رستاخیز، تمام احزاب منحل شدند تا چیزی را که شاه تشکیل نظام منتقد از درون مینامید،
محقق سازد. وی معتقد بود در نظام تکحزبی بیش از نظام دو حزبی بهره خواهیم برد
در آستانه
انقلاب اسلامی ، حزب رستاخیز که مشروعیت خود را از دست داده بود، منحل گردید.
بهگفته داریوش همایون، از رجال سیاسی دوره
پهلوی دوم، نظام دو حزبی نیمه دهه ۱۳۳۰ش (مردم
و ملّیون)
و نظام حزب
مسلط دهه ۱۳۴۰ش
و اوایل دهه ۱۳۵۰ش
و نظام تکحزبی سالهای ۱۳۵۴ـ۱۳۵۷ش (رستاخیز)، هرچند در برگزاری
تظاهرات و نمایشهای گسترده عمومی موفق بودند، نتوانستند نارضایی سیاسی را در جهت سازنده هدایت کنند
و بر بیتفاوتی
و دلمردگی عمومی چیره شوند، زیرا این احزاب نه مسئول بودند نه اهمیت داشتند، چون «رهبری سیاسی پیوسته میخواست در مرکز توجهات باشد».
از اواسط ۱۳۵۵ش، در پی فشار سازمانهای طرفدار
حقوق بشر و نیز اعلام سیاست حقوق بشر جیمی کارتر، رئیسجمهوری وقت امریکا، مبنی بر کاهش فشار
و سرکوب، بار دیگر فضای باز سیاسی ایجاد شد که فرصت مغتنمی برای از سرگیری فعالیت احزاب بود. بدینترتیب، «اتحاد نیروهای جبهه ملی» متشکل از احزاب ایران، ملت ایران
و جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران اعلام موجودیت کرد، نهضت آزادی ایران
و حزب توده ایران فعالیتهای خود را از سر گرفتند
و حزب جدید «نهضت رادیکال» به رهبری مقدم مراغهای
و «جمعیت ایرانی دفاع از آزادی
و حقوق بشر» با همکاری سران
و فعالان جبهه ملی
و نهضت آزادی
و جمعی از شخصیتهای سیاسی
و مذهبی به جمع گروههای سیاسی پیوستند
و در فضای جدید از طریق نامهنگاری با سران کشور
و دیگر فعالیتهای سیاسی، در تحولات جامعه تأثیر گذاشتند.
با اوجگیری مبارزات مردم در ۱۳۵۷ش، گروههای سیاسی نیز، که تعدادشان روز به روز بیشتر میشد، خواستار سرنگونی حکومت
پهلوی شدند.
با پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۷،
رهبر انقلاب اعلام کرد که «همه گروهها
و احزاب سیاسی آزادی عمل دارند، مگر حزبی که مخالف با مصلحت مملکت باشد»
همچنین در اصل ۲۶ قانون اساسی، بر آزادی احزاب
و گروههای سیاسی، بهشرط آنکه مخلّ استقلال، آزادی، وحدت ملی،
موازین اسلامی و اساس
جمهوری اسلامی نباشند، تأکید شد. از اینرو، از بدو تشکیل نظام جمهوری اسلامی، افزون بر احزاب
و گروههایی که از قبل وجود داشتند
و به فعالیت خود ادامه دادند، احزاب
و گروههایی نیز به وجود آمدند. در واقع، در پی آزادی سیاسی ناشی از
سقوط حکومت
پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی، احزاب
و سازمانهای سیاسی با مبانی
و مرامهای مختلف (به جز هواخواهان
سلطنت) فرصت سازماندهی یافتند؛ به طوری که تا ۱۳۶۰ش، هم گروههای برآمده از انقلاب اسلامی
و معتقد به نظام حکومتیِ مبتنی بر اصول
و موازین اسلامی، هم گروههای موسوم به چپگرایان اسلامی،
و هم سوسیالیستها
و مارکسیستها فعالیت داشتند. احزابی از جمله حزب جمهوری اسلامی، که عمدتاً پس از انقلاب تشکیل شدند، در طیف معتقدان به نظام اسلامی
و خواستار
حکومت دینی و اجرای احکام اسلامی بودند. احزاب لیبرال، مشتمل بر گروههای قدیمی مخالف حکومت
پهلوی، در قالب جبهه ملی چهارم ــ که در ۱۳۵۶ش شکل گرفته بودــ فعالیت خود را پی گرفتند. تشکلهای جدیدی نیز از این طیف به وجود آمد، مانند «جبهه دموکراتیک ملی»، که متین دفتری در پی اختلافات داخلی در جبهه ملی، آن را تأسیس کرد
و «گروه جنبش»، به رهبری علیاصغر حاجسیدجوادی، که اعضای آن از حقوقدانان
و استادان دانشگاه بودند
نهضت آزادی ایران نیز، که مهدی بازرگان، نخستوزیر دولت موقت پس از پیروزی انقلاب اسلامی، رهبری آن را برعهده داشت
و بیشتر اعضای آن اسلامگرایان منشعب از جبهه ملی دوم در ۱۳۳۹ش بودند، فعالیت خود را با تأکید بر تصویب قانون اساسی
و شکلگیری «دموکراسی پارلمانی» از نو آغاز کرد.
چپگرایان اسلامی، شامل جنبش مسلمانان مبارز، جنبش انقلابی مردم مسلمان، جنبش اسلامی شوراها
و سازمان مجاهدین خلق، که پیش از انقلاب شکل گرفته بودند با شعار اصلی تشکیل شوراهای اسلامی در همه نهادهای دولتی، فعال شدند. تشکلها
و احزاب سوسیالیست
و مارکسیست نیز که شماری از آنها پیش از انقلاب اسلامی فعالیت مخفی داشتند، آشکارا به فعالیت پرداختند که شامل این احزاب
و سازمانها میشد: حزب توده ایران؛ گروه مارکسیست منشعب از مجاهدین خلق، که در بهمن ۱۳۵۷ به «سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر» تغییرنام داد؛ سازمان فدائیان خلق؛
سازمان کارگران مبارز؛ کمیته مارکسیست ـ لنینیست؛ سازمان جوانان انقلابی؛
و سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران (کومله). آنان در این دوره خواهان ملی کردن صنایع
و بانکها، قطع رابطه با امپریالیسم امریکا، تأسیس ارتش مردمی
و اعطای خودمختاری به اقلیتهای قومی بودند
در این دوره، برای نخستینبار، روحانیان تشکیلات سیاسی رسمی بهوجود آوردند. در ۲۹ بهمن ۱۳۵۷، حزب جمهوری اسلامی تأسیس شد که رهبری آن را شماری از سران نهضت اسلامی که جناح انقلابی حامیان رهبری بودند، برعهده داشتند.
در همان زمان، جامعه روحانیت مبارز (تشکلی از روحانیان که پیش از انقلاب شکل گرفته بود
و به صورت غیررسمی فعالیت سیاسی میکرد) رسمآ به فعالیت پرداخت. در فروردین ۱۳۵۸ «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی»، از وحدت هفت گروه اسلامی، شکل گرفت
. در سه سال نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بسیاری از نیروهای سیاسی کشمکشهای فراوانی با حاکمیت داشتند. موضعگیریهای رسمی
و گاه ستیزهجویانه برخی گروهها در برابر جهتگیری کلی
و دینی انقلاب اسلامی، مخالفت رسمی آنها با همهپرسی جمهوری اسلامی
و سپس مقابله با تشکیل
مجلس خبرگان قانون اساسی
و در پی آن اعلام امتناع از پذیرش قانون اساسی، از سوی دیگر، وقوع چند اغتشاش
و آشوب
و برخورد مسلحانه با نظام نوپای جمهوری اسلامی در چند منطقه کشور
و ترور اشخاص
و مقامات
و نیروهای مردم که برخی از تشکلها
و احزاب در آنها نقش داشتند یا دست کم مؤید آن بودند، عملا موجد بحران سیاسی در آن دوران شد
و به تبع آن شمار زیادی از گروههای سیاسی امکان ادامه فعالیت نیافتند
و بهتدریج، از صحنه سیاست خارج شدند
و از ۱۳۶۰ش جریان اسلامی عملا حاکمیت را در دست گرفت.
در شهریور ۱۳۶۰، قانون «فعالیت احزاب، جمعیتها، انجمنهای سیاسی
و صنفی
و انجمنهای اسلامی یا اقلیتهای دینی»، مشتمل بر نوزده مادّه
و نُه تبصره، به تصویب رسید که مبنای فعالیت احزاب در دوره جمهوری اسلامی بود. در این قانون، فعالیت گروههای سیاسی، از احزاب
و سازمانها
و جمعیتها
و انجمنها، آزاد اعلام شد مشروط بر آنکه با استقلال کشور، وحدت ملی، موازین اسلامی
و اساس
و مصالح جمهوری اسلامی تعارض نداشته باشد.
با تعطیل فعالیت گروهها
و احزاب سیاسی در اوایل دهه ۱۳۶۰ش، عملا حزب جمهوری اسلامی
و جامعه روحانیت مبارز در صحنه سیاست باقی ماندند. حمله
عراق به
ایران (شهریور ۱۳۵۹) که جنگی هشت ساله را به این کشور تحمیل کرد
و اوضاع خاص حاکم بر کشور، فرصتی برای ایجاد فضای باز سیاسی، به نحو رایج، فراهم نیاورد. با تعطیل حزب جمهوری اسلامی در تیر ۱۳۶۶، جامعه روحانیت مبارز تنها گروه سیاسی فعال در آن زمان بود، اما با ایجاد اختلافهای جناحی در دولت میرحسین موسوی (۱۳۶۰ـ۱۳۶۸ش)، جامعه روحانیت نیز دچار انشعاب گردید
و تشکیلات جدیدی با نام مجمع روحانیون مبارز (که به جریان چپ روحانیت معروف است) به وجود آمد
و در برابر جامعه روحانیت مبارز (که جریان راست نامیده میشد) قرار گرفت. بهعلاوه، پس از تعطیل حزب جمهوری اسلامی، جمعیت مؤتلفه اسلامی که در آن ادغام شده بود، مجددآ فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد که بعدها نام حزب مؤتلفه اسلامی را برخود نهاد. شکلگیری این جریانها، بستر سیاسی مناسبی برای پیدایش احزابی با دیدگاهها
و آرمانهای مختلف فراهم کرد. در دولت هاشمی رفسنجانی (۱۳۶۸ـ ۱۳۷۶ش) گروهی از کارگزاران آن، که به راست مدرن معروف شدند، به سبب نارضایتی از تندرَویِ جریان حاکم، از آن فاصله گرفتند
و در ۱۳۷۴ش حزب کارگزاران سازندگی را تشکیل دادند.
خلأ سیاسی ناشی از نبودِ فعالیتهای حزبی در این دوره کاملا محسوس بود، چنانکه به گفته محمدی ریشهری «تشکیل جمعیت دفاع از ارزشهای انقلاب اسلامی در ۱۳۷۴ش برای پاسخگویی به خلأ سیاسی موجود در جامعه بود».
در آستانه انتخابات
ریاست جمهوری در ۱۳۷۶ش، ائتلاف دو جریان کارگزاران سازندگی
و مجمع روحانیون مبارز، جریانی به نام اصلاحطلب را بهوجود آورد
و سیدمحمد خاتمی به عنوان نامزد این جریان وارد عرصه انتخاباتی شد.
با تشکیل دولت خاتمی (۱۳۷۶ـ۱۳۸۴ش) اوضاع جدیدی برای حضور جریانهای سیاسی
و رقابت آنان فراهم شد. جریان چپ، که از عرصه رقابت خارج شده بود، در این دوره فعالانه وارد رقابت سیاسی شد. اطرافیان سیدمحمد خاتمی، که در ادبیات سیاسی رایج، به جریان چپ مدرن معروف شدند، در ۱۳۷۷ش حزب جبهه مشارکت ایران اسلامی را تشکیل دادند. سایر نیروهای چپ نیز، با تشکیل احزابی چون حزب همبستگی
و حزب اسلامی کار، فعالیت حزبی خود را آغاز کردند. در مقابل، جریان راست نیز در قالب احزابی چون حزب اعتدال
و توسعه، چکاد آزاداندیشان، حزب تمدن اسلامی
و جمعیت
ایثارگران انقلاب اسلامی، موجودیت خود را اعلام کرد.
روند رو به رشد تأسیس احزاب از ۱۳۷۶ش به بعد موجب شد تا نهاد صنفی ویژه احزاب با نام «خانه احزاب ایران» تشکیل شود
برخی از این تشکلها، بدون داشتن پشتوانه مردمی
و سابقه آشنایی مردم با آنها، در آستانه انتخابات مجلس یا رخدادهای سیاسی دیگر تشکیل میشدند
و در برابر سایر جریانها صفآرایی میکردند
و فلسفه وجودی آنان منحصر به همان دوران بود. این تشکلها ـکه در قالب «جبهه»، «سازمان»، «اتحاد»، «جمعیت»، «جامعه»
و «مجمع» فعالیت میکردندــ احزاب موسمی یا فصلی خوانده میشوند.
بسیاری از این احزاب فاقد ساختار تشکیلاتی
و مؤلفههای مناسب برای کارکرد صحیح حزبی بودند. شکلگیری محفلهای کوچک بر محور یک شخصیت سیاسی یا تجمع تعدادی از همفکران سیاسی برای بیان نظرها
و دیدگاههای خود
و شرکت در انتخابات، نام حزب گرفته بود که در میان مردم پایگاهی نداشت. این موضوع بر اعتماد
و اعتقاد مردم اثر سوء داشت. شروع به فعالیت بیش از ۱۵۰ حزب در کمتر از سه سال پس از دوم خرداد ۱۳۷۶، که به جریانهای سیاسی راست
و چپ گرایش داشتند، نوعی لجامگسیختگی در فعالیتهای حزبی بهشمار میرفت. فقدان موضعگیری
و مرز روشن در میان احزاب
و تلاش برای حذف رقبای سیاسی نیز مزید بر علت بود.
در بیان موانع شکلگیری یا استمرار احزاب در این دوره، چند عامل را متغیر اصلی دانستهاند که عبارتاند از: قائم به فرد بودن احزاب، نداشتن استقلال مالی، فصلی
و احساسی بودن شکلگیری احزاب، دولتی بودن،
و پایبند نبودن به قواعد
و سازوکارهای حزبی
و شعارهایی که پیش از ورود به عرصه حاکمیت میدادند.
براساس پایگاه اطلاعرسانی وزارت کشور، در حال حاضر (۱۳۸۷ش) ۲۴۰ تشکل با کارکرد حزبی (اعم از انجمن، جامعه، جمعیت، حزب، سازمان، کانون، مجمع
و مرکز) از وزارت کشور مجوز گرفتهاند که پنجاه تشکل عنوان حزب دارند. بر پایه اطلاعات خانه احزاب ایران، از این تعداد ۱۶۸ تشکل عضو خانه احزاب ایراناند.
(۱) فریدون آدمیت، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، تهران ۱۳۵۵ـ (۱۳۷۰ش).
(۲) فریدون آدمیت، فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران، تهران ۱۳۵۴ش.
(۳) منصوره اتحادیه، پیدایش
و تحول احزاب سیاسی مشروطیت: دورههای یکم
و دوم مجلس شورای ملی، تهران ۱۳۸۱ ش.
(۴) «احزاب در ایران»، رسالت، سال ۲۳، ش ۶۳۸۵، ۲۰ اسفند ۱۳۸۶.
(۵) احزاب سیاسی در ایران، ترجمه
و تنظیم دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، بخش ۱، ج ۲، تهران: مرکز نشر اسناد لانه جاسوسی آمریکا، ۱۳۶۶ش.
(۶) اسناد احزاب سیاسی ایران: ۱۳۲۰ـ ۱۳۳۰ش، به کوشش بهروز طیرانی، تهران: سازمان اسناد ملی ایران، ۱۳۷۶ش.
(۷) اسناد تاریخی جنبش کارگری، سوسیال ـ دموکراسی
و کمونیستی ایران، ج ۱، فلورانس ۱۹۷۴، چاپ افست تهران: علم، (بیتا).
(۸) محمدحسنبن علی اعتمادالسلطنه، المآثر
و الآثار، در چهل سال تاریخ ایران، چاپ ایرج افشار، ج ۱، تهران: اساطیر، ۱۳۶۳ش.
(۹) «افشاگریهای مهم
و مصاحبه مطبوعاتی دانشجویان مسلمان پیرو خط امام»، کیهان، ش ۱۰۹۸، ۱۸ اسفند ۱۳۵۸.
(۱۰) ایران قوانین
و احکام، مجموعه قوانین سال ۱۳۱۰، تهران: روزنامه رسمی کشور شاهنشاهی ایران، ۱۳۳۶ش.
(۱۱) ایران مجلس شورای ملی، مذاکرات مجلس (شورای ملی) : دوره اول تقنینیه، ۱۷ شعبان ۱۳۲۴ تا ۲۲ جمادیالاولی ۱۳۲۶ قمری، تهران ۱۳۲۵ش.
(۱۲) مهدی بازرگان، خاطرات بازرگان: شصت سال خدمت
و مقاومت، گفتگو با غلامرضا نجاتی، تهران ۱۳۷۵ـ ۱۳۷۷ش.
(۱۳) حسین بشیریه، دیباچهای بر جامعهشناسی سیاسی ایران: دوره جمهوری اسلامی ایران، تهران ۱۳۸۱ش.
(۱۴) حسین بشیریه، موانع توسعه سیاسی در ایران، تهران ۱۳۸۰ش.
(۱۵) محمدتقی بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران ۱۳۲۳ـ ۱۳۶۳ش.
(۱۶) نجفقلی پسیان، واقعه اعدام جهانسوز
و ریشههای سیاسی
و اجتماعی آن، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۱۷) جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، در
ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ۲، تهران: اطلاعات، ۱۳۷۰ش.
(۱۸) حسین جودت، از صدر مشروطیت تا انقلاب سفید: تاریخچه فرقه دموکرات، یا، جمعیت عامیون ایران، (تهران) ۱۳۴۸ش.
(۱۹) حزب ایران نوین به روایت اسناد ساواک، تهران: وزارت اطلاعات، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۸۰ـ۱۳۸۵ش.
(۲۰) انور خامهای، خاطرات سیاسی، تهران ۱۳۷۲ش.
(۲۱) یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، تهران ۱۳۶۲ش.
(۲۲) رضاعلی دیوانبیگی، سفر مهاجرت در نخستین جنگ جهانی، تهران ۱۳۵۱ش.
(۲۳) کریم راهوار منفرد، احزاب، تشکلها
و جناحهای سیاسی ایران امروز: از سال ۱۳۸۰ـ ۱۳۵۷، تهران ۱۳۸۲ش.
(۲۴) اسماعیل رائین، فراموشخانه
و فراماسونری در ایران، تهران ۱۳۷۸ش.
(۲۵) احمدعلی سپهر، ایران در جنگ بزرگ: ۱۹۱۸ـ ۱۹۱۴، تهران ۱۳۳۶ش.
(۲۶) کریم سنجابی، «دکتر سنجابی علت بروز اختلاف در جبهه ملی را شرح میدهد» (مصاحبه)، کیهان، ش ۱۰۷۴۰، ۳ تیر ۱۳۵۸.
(۲۷) عباس شادلو، جستاری تاریخی پیرامون تکثرگرایی در جریان اسلامی
و پیدایش جناح راست
و چپ مذهبی: ۸۰ـ ۱۳۶۰، تهران ۱۳۸۶ش.
(۲۸) عباس شادلو، راه سوم در ایران
و غرب، تهران ۱۳۸۵ش.
(۲۹) شناسنامه تشکلها
و احزاب سیاسی ایران، تهیه شده در اداره کل سیاسی وزارت کشور، دبیرخانه کمیسیون مادّه (۱۰) احزاب، تهران: کمیل، ۱۳۷۷ش.
(۳۰) ویلیام مورگان شوستر، اختناق ایران، ترجمه ابوالحسن موسوی شوشتری، تهران ۱۳۵۱ش.
(۳۱) صفحاتی از تاریخ معاصر ایران: اسناد نهضت آزادی ایران، ۱۳۵۷ـ ۱۳۵۴، ج ۹، دفتر۲، تهران: نهضت آزادی ایران، ۱۳۶۲ش.
(۳۲) احسان طبری، کژ راهه: خاطراتی از تاریخ حزب توده، تهران ۱۳۶۷ش.
(۳۳) جلال عبده، چهل سال در صحنه قضایی، سیاسی، دیپلماسی ایران
و جهان، تهران ۱۳۶۸ش.
(۳۴) جانفارن، مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از سال ۱۵۰۰ میلادی مطابق با ۸۷۹ شمسی تا انقلاب، ترجمه احمد تدین، تهران ۱۳۷۷ش.
(۳۵) عبدالصمد کامبخش، شمهای درباره تاریخ جنبش کارگری ایران: سوسیال دمکراسی انقلابی، حزب کمونیست ایران، حزب توده ایران، تهران ۱۳۶۰ش.
(۳۶) احمد کسروی، تاریخ هیجده ساله آذربایجان، تهران ۱۳۷۸ش.
(۳۷) عبدالمجید مجیدی، خاطرات عبدالمجید مجیدی: وزیر مشاور
و رئیس سازمان برنامه
و بودجه (۱۳۵۱ـ ۱۳۵۶)، ویراستار حبیب لاجوردی، تهران ۱۳۸۱ش.
(۳۸) محمدرضا
پهلوی، شاه مخلوع ایران، مأموریت برای وطنم، تهران ۱۳۴۰ش.
(۳۹) هاشم محیطمافی، مقدمات مشروطیت، به کوشش مجید تفرشی
و جواد جانفدا، تهران ۱۳۶۳ش.
(۴۰) محسن مدیرشانهچی، احزاب سیاسی ایران با مطالعه موردی نیروی سوم
و جامعه سوسیالیستها، تهران ۱۳۷۵ش.
(۴۱) رحمت مصطفوی، تهران دموکرات
و علی امینی در ترازو، (تهران) ۱۳۶۳ش.
(۴۲) محمد مقصودعلی، «تحزب
و موانعش در ایران»، رسالت، سال ۲۳، ش ۶۳۵۹، ۱۶ بهمن ۱۳۸۶.
(۴۳) مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران ۱۳۶۳ش.
(۴۴) محمدبن علی ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، چاپ علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران ۱۳۷۶ـ ۱۳۷۷ش.
(۴۵) غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیست
و پنج ساله ایران: از کودتا تا انقلاب، تهران ۱۳۷۱ش.
(۴۶) عزتاللّه نوذری، تاریخ احزاب سیاسی در ایران، شیراز ۱۳۸۰ش.
(۴۷) فرشته نورائی، تحقیق در افکار میرزا ملکمخان ناظمالدوله، تهران ۱۳۵۲ش.
(۴۸) داریوش همایون، دیروز
و فردا: سه گفتار درباره ایران انقلابی، ایالات متحده امریکا ۱۹۸۱.
(۴۹) Ervand Abrahamian, Iran between two revolutions, Princeton, N J ۱۹۸۳;.
(۵۰) Maziar Behrooz, Rebels with a cause: the failure of the left in Iran, London ۲۰۰۰;.
(۵۱) Matthew Elliot, "New Iran and the dissolution of party politics under Reza Shah", in Men of order: authouritarian modernization under Ataturk and Raza Shah, (ed) Touraj Atabaki and Erik J Zurcher, London: I B Tauris, ۲۰۰۴;.
(۵۲) EI۲, sv "Hizb III: Persia" (by A Banani) ;.
(۵۳) Mark J Gasiorowski, U S foreign policy and the Shah, Ithaca, N Y ۱۹۹۱;.
(۵۴) George Lenczowski, Russia and the West in Iran, ۱۹۱۸-۱۹۴۸: a study in big-power rivalry, Ithaca, N Y ۱۹۴۹.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حزب سیاسی»، شماره۶۰۶۴.