• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

حرف (فقه)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مقالات مشابه: حرف (علوم دیگر).

حرف، به معنای حرف الفبا، واژه وبه هر یک از نشانه‌هاى نوشتارى و همچنین به سخن نیز حرف گفته می شود؛از آن در بابهاى طهارت، صلات و دیات سخن گفته‌اند.



ابن‌جِنّی،
[۱] ابن‌جِنّی، سِرُّ صناعة الإَعراب، ج۱، ص۲۵، چاپ احمد فرید احمد، قاهره، بی‌تا.
در بررسی ریشه و اشتقاق این کلمه، معنای اصلی «حَدّ» را برای آن یافته و در تعریف حروف هجاء نیز گفته است که حرف، حدّ مُنْقَطَع صوت است.
[۲] ابن‌جِنّی، سِرُّ صناعة الإَعراب، ج۱، ص۲۶، چاپ احمد فرید احمد، قاهره، بی‌تا.
این توضیحِ ابن‌جنّی مفهوم «مَقطَع» را برای نخستین‌بار به میان می‌آورد که جزئی است از نظامی که مدت مدیدی پس از او ساخته و پرداخته شد، ولی به سبب استعمال واژه «حدّ» مهم است.
لسان‌العرب حاوی مقاله مفصّلی درباره حرف است و ابن‌منظور
[۳] ابن‌منظور، ج۹، ص۴۱ـ۴۲.
معنای «طرف و جانب» را در آن به عنوان معنای آغازین حرف ذکر کرده و نامِ «حرف» را در مورد حروف الفبا از این معنای اولیه مشتق دانسته است.
ابن‌هشام
[۴] ابن‌هشام، شرح شُذور الذّهب فی معرفة کلام‌العرب، ص۱۴، چاپ محمد محیی‌الدین عبدالحمید، بیروت، بی‌تا.
فقط «طَرَف‌الشیء» را ذکر کرده است.

۱.۱ - لسان باستان

در زبانهای سامی باستان، «حرف» عربی به معنای «طرف، جانب» با واژه‌های سریانی herpa و harpa به معنای «لبه، نُک (چیزی)» مربوط است.
این ارتباط در عبری دورتر است.
کلمه مربوط عبری، herpa است به معنای «سخن سختِ پرخاش‌آمیز، ناسزاگویی» که می‌توان آن را به معنای «کلمات تند و نیش‌دار» هم تعبیر کرد.
سیبویه
[۵] عمروبن عثمان سیبویه، کتاب سیبویه، ج۱، ص۱۲، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره ۱۳۸۵/۱۹۶۶، چاپ افست بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
کتاب خود را با تقسیم کلمات به سه بخش کلی اسم، فعل و حرف آغاز کرده، و حرف را کلماتی دانسته است که نه اسم‌اند نه فعل.
این تقسیم سه بخشی از منطق ارسطویی به صاحب‌نظران زبان عربی رسیده است.

۱.۱.۱ - به معنی حد

پراتوریوس حرف را به اصطلاح یونانی horos، که در منطق ارسطویی به کار رفته، ربط داده است.
برافمان نظر پراتوریوس را پذیرفته و انتقاد وایس از آن را رد کرده است.
horos نیز در اصل به معنای «حدّ» بوده و سپس معانی دیگری از آن مشتق شده است، از جمله «تحدید معنای یک واژه» که سپس معنای «تعریف» از آن پدید آمده است.
در عربی اصطلاحِ «حدّ» همین مسیر معنایی را پیموده است؛ اما حرف سه معنای مشتق دارد: در سه معنی به کار رفته است: کلمه، حرف الفبا، و آنچه غیر از اسم و فعل باشد.
تبیین فرایندهای اشتقاق این معانی دشوار است، زیرا از سویی، اگر یونانی بر تحول معانی یک اصطلاح عربی (یعنی حرف) تأثیر کرده، که معنای اولیه آن مطابق با معنای اصطلاح یونانی (یعنی horos) بوده؛ از سوی دیگر محیط فکری کاملاً متفاوتی برای امکانات اشتقاق معنایی در جهان عرب وجود داشته است.
شاید بتوان تحول مذکور را چنین توضیح داد: از «حرف» به معنای «جانب، طَرَف»
[۶] ابن‌منظور، ج۹، ص۴۱.
یا «حدّ»،
[۷] ابن‌جِنّی، سِرُّ صناعة الإَعراب، ج۱، ص۲۵، چاپ احمد فرید احمد، قاهره، بی‌تا.
ممکن است معنای «کلمه» مشتق شده باشد، سپس تحلیلی بسیار ساده از سازه‌های آوایی این واژه کافی بوده است که نخستین متخصصان زبان عربی واژه‌ای را آهسته تلفظ کرده آن را به آنچه ما سیلاب می‌گوییم تقسیم کرده و در آنجا «حدودی»، یعنی «حروفی»، یافته باشند.
واکه کوتاه (ــَـ) مشکلی برای آنان ایجاد نمی‌کرد، زیرا به نظر آنان هیچ استقلالی از خود نداشت و فقط نوعی عَرَض برای عنصر ثابت بود.
بدین‌سان مفهوم «حرفِ» حروفِ هجاء شکل گرفت.
سرانجام، در آنچه نه اسم بود نه فعل می‌شد به آسانی دریافت که بسیاری از این واحدهای زبانی و برخی از معمول‌ترین آن‌ها حاوی فقط یک حرف است.
در اینجا کافی است به حروف عطف بسیار مستعملِ وَ، ف َ، حروفِ جرّ ب ِ، ل ِ، و حرفِ اَ پرسشی بیندیشیم یا به «حروفی» که فقط یک «حرف صحیح» دارند، یعنی لا و ما (حروف نفی)، فی (حرف جرّ)، یا (حرف ندا)، یا دو «حرف صحیح» یعنی مِن، عَن و غیره.
اینها همه «مَبنی» (= غیرمُعْرَب) اند.
این بود گروه «حرف» (در برابر اسم و فعل).

۱.۲ - لسان نحوی

نحویان زبان عربی کوشیدند تعریف دقیقی برای «حرف» به معنای نوع سوم از تقسیم سه‌ ‌گانه کلمات که در الکتاب سیبویه آمده بود، بیابند و دامنه شمول آن را معین کنند.
در اثری به قدمتِ الجُمَل (فی‌النحو) زَجّاجی
[۸] عبدالرحمان‌بن اسحاق زجّاجی، الجمل فی النحو، ج۱، ص۱، چاپ علی توفیق‌الحمد، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
تعریف دیگری یافته می‌شود که بعداً نحویان بزرگ آن را پذیرفتند.
[۹] محمودبن عمر زمخشری، کتاب المفصّل فی النحو، ج۱، ص۱۳۰، چاپ ی پ بروخ، اسلو ۱۸۷۹.
و حتی در کتابهای جدید صرف و نحو بدون تغییر اساسی پذیرفته شد.
[۱۰] جبرائیل اِدّه، کتاب القواعد الجلیة فی علم العربیة، ج۱، ص۱۳۸، قسم ۱، بیروت ۱۸۹۹).

آن تعریف این بود که «الحرفُ ما دَلَّ علی مَعنیً فی غَیرِه» (حرف آن است که دلالت کند بر معنایی در چیزی دیگر).
یعنی «حرف» نمی‌تواند از این «غیره» (یعنی اسم، فعل یا ضمیر) بی‌نیاز باشد، و معنایی را به این «غیره» می‌افزاید؛ ازاین‌رو، این حروف را «حروف‌المَعانی» هم نامیده‌اند.
[۱۱] عبدالرحمان‌بن اسحاق زجّاجی، الایضاح فی علل النحو، ج۱، ص۵۴، چاپ مازن مبارک، بی‌جا: دارالنفائس، بی‌تا، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش.
[۱۲] ابن‌یعیش، شرح المفصّل، ج۸، ص۲ـ۵، بیروت: عالم‌الکتب، بی‌تا.
[۱۳] محمدبن حسن رضی‌الدین استرآبادی، شرح الرضی علی الکافیة، ج ۴، ص ۲۵۹، چاپ یوسف حسن عمر، بی‌جا: جامعة قاریونس، ۱۳۹۸/ ۱۹۷۸.
[۱۴] محمدبن حسن رضی‌الدین استرآبادی، شرح الرضی علی الکافیة، ج۱، ص۳۰، چاپ یوسف حسن عمر، بی‌جا: جامعة قاریونس، ۱۳۹۸/ ۱۹۷۸.

با چنین تعریفی، «حرف» را (در انگلیسی) معمولاً به "Particle" (ادات) ترجمه می‌کنند.


ولی تا کجا می‌شد این مفهوم «حرف» را گسترش داد؟ البته بسیاری از «اَدَوات» (جمعِ اَدات؛ این اصطلاح را فَرّاء
[۱۵] یحیی‌بن زیاد فَرّاء، معانی‌القرآن، ج۱، ص۵۲، ج ۱، چاپ احمدیوسف نجاتی و محمدعلی نجار، مصر ۱۹۵۵، چاپ افست تهران، بی‌تا).
به کاربرده است) خودبه‌خود مشمول این تعریف می‌شدند، اما برخی موارد دیگر به این آشکاری نبودند.
مثلا ابن‌سَرّاج ، عسی و لَیسَ را «حرف» می‌دانست؛ ثَعْلَب در مورد اول با او موافق بود، و ابوعلی فارِسی در مورد دوم
[۱۶] عبدالرحمان‌بن ابی‌بکر سیوطی، کتاب همع‌الهوامع: شرح جمع الجوامع، ج۱، ص۱۰، چاپ محمد بدرالدین نعسانی، بیروت، بی‌تا، چاپ افست قم ۱۴۰۵.
زجّاجی
[۱۷] عبدالرحمان‌بن اسحاق زجّاجی، الجمل فی النحو، ج۱، ص۴۱ـ۴۲، چاپ علی توفیق‌الحمد، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
کانَ و اَخوات (نظایر) آن را جزو حروف می‌شمرد؛ سیوطی
[۱۸] عبدالرحمان‌بن ابی‌بکر سیوطی، کتاب همع‌الهوامع: شرح جمع الجوامع، ج۱، ص۱۰، چاپ محمد بدرالدین نعسانی، بیروت، بی‌تا، چاپ افست قم ۱۴۰۵.
این مسئله را بررسی کرد و نظر عمومی را که اینها فعل‌اند تأیید نمود.
زمخشری
[۱۹] محمودبن عمر زمخشری، کتاب المفصّل فی النحو، ج۱، ص۱۳۰ـ۱۵۸، چاپ ی پ بروخ، اسلو ۱۸۷۹.
و ابن‌یعیش
[۲۰] ابن‌یعیش، شرح المفصّل، ج۸، ص۲ـ۱۵۸، بیروت: عالم‌الکتب، بی‌تا.
[۲۱] ابن‌یعیش، شرح المفصّل، ج۹، ص۲ـ۵۳، بیروت: عالم‌الکتب، بی‌تا.
همه «حروف» مختلف را آورده و، برحسب کاربرد صرفی و نحوی آنها، گروه‌بندی کرده‌اند، مثلا حروف عطف، حروف نفی (حروف تنبیه، حروف استفهام، حروف شرط).
اِدّه
[۲۲] جبرائیل اِدّه، کتاب القواعد الجلیة فی علم العربیة، ج۱، ص۱۳۸ـ۱۴۳، قسم ۱، بیروت ۱۸۹۹).
نیز همین کار را کرده است، ولی مختصرتر.
در کتابهای صرف و نحو اروپایی این «حروف» را جزو اَدوات می‌آورند، ولی بدون تشریح نظام‌مندی که عربها کرده‌اند.
ابن‌هشام کتاب مُغْنی‌اللَّبیب عَن کتب الأَعاریب خود را به ترتیب الفبایی مرتب نموده و از «حروف» آغاز کرده است.
این طبقه‌بندیِ «حروف» نیست، بلکه ابن‌هشام آن‌ها را وسیله‌ای برای بررسی عظیم خود درباره نحو عربی قرار داده است.
مع‌ذلک ناچار شده است کلماتی مانند «کُلّ» را که جزو حروف نیستند در اینجا بگنجاند.
[۲۳] ابن‌هشام، مُغْنی اللَّبیب عن کتب الأَعاریب، ج ۱، ص ۱۹۳ـ ۲۰۳، چاپ محمد محیی‌الدین عبدالحمید، قاهره ۱۹۶۴.



سیوطی
[۲۴] عبدالرحمان‌بن ابی‌بکر سیوطی، کتاب الأشباه و النظائر فی النحو، ج۲، ص۱۷ـ ۱۸، چاپ فایز ترحینی، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
همه حروف را برشمرده است: یک حرفی، ۱۳ تا؛ دوحرفی، ۲۴ تا؛ ثلاثی، ۱۹ تا؛ رباعی، ۱۳ تا؛ خماسی، یکی؛ در مجموع، ۷۰ تا.
کلماتی چون خَلْفَ و وَراءَ (در پسِ)، أَمامَ و قُدّامَ (در پیشِ)، و بَینَ (در میانِ) را نگنجانده است.
این واژه‌ها را، که صَرف و نحونویسان اروپایی «حروف اضافه» می‌شمارند، علمای صرف و نحو عرب جزو (اسمها) و «ظُروف» می‌گذاشتند.
[۲۵] عبدالرحمان‌بن اسحاق زجّاجی، الجمل فی النحو، ص۳۳، چاپ علی توفیق‌الحمد، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
[۲۶] عبدالرحمان‌بن اسحاق زجّاجی، الجمل فی النحو، ص۶۱، چاپ علی توفیق‌الحمد، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
[۲۷] عبدالرحمان‌بن اسحاق زجّاجی، الجمل فی النحو، ص۶۳، چاپ علی توفیق‌الحمد، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.

در کتاب سیوطی
[۲۸] عبدالرحمان‌بن ابی‌بکر سیوطی، کتاب الأشباه و النظائر فی النحو، ج۲، ص۱۶ـ۲۱، چاپ فایز ترحینی، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
همه گروه‌بندیهای صرفی و نحوی از هر دیدگاه ممکن یافته می‌شود (مباحثی از قبیل حروف معجم، حروف معانی، حروف عامل و غیرعامل و...).


تهانوی در کشّاف اصطلاحات الفنون
[۲۹] محمداعلی‌بن علی تهانوی، کتاب کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۳۲۰ـ۳۲۴، چاپ محمد وجیه و دیگران، کلکته ۱۸۶۲، چاپ افست تهران ۱۹۶۷.
هجده معنای جداگانه برای حرف ذکر کرده است.
دو تا از این معانی (شماره‌های ۲ و ۳) مربوط به اصطلاح اهل جَفْر و سه تا (شماره‌های ۱ و ۴ و ۵) مربوط به کاتبان است.
در شماره ۱ از حروف مُعْجَمه ـ مُهْمَله (حروف نقطه‌دار ـ بی‌نقطه)، در شماره ۱۸ از حروف اصلی و زائد که از مباحث علم صرف است، و در شماره ۶ از حروف مُصوِّت و صامت بحث کرده است.
این تقسیم سودمند است، زیرا می‌تواند وسیله بیان مفهوم واکه و همخوان در عربی گردد.
اصطلاح مصوّت در همان زمان هم سابقه داشته، یعنی المُصوِّتات در الفهرست ابن‌ندیم،
[۳۰] ابن‌ندیم (تهران)، ج۱، ص۱۸.
در ذکر واکه‌های الفبای یونانی آمده است. (به گفته تهانوی
[۳۱] محمداعلی‌بن علی تهانوی، کتاب کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۳۲۴ـ۳۲۶، چاپ محمد وجیه و دیگران، کلکته ۱۸۶۲، چاپ افست تهران ۱۹۶۷.
)، پس از این هجده تقسیم، حروف در اصطلاح صوفیه می‌آید.

۴.۱ - قرائت قرآنی

«حرف» معنای قرائت قرآنی هم به خود گرفته است، یعنی واژه‌ای با قرائتهای گوناگون
[۳۲] ابن‌منظور، ج۹، ص۴۱.
ولی معنای «اَحْرُف» در این حدیث چیست: «نَزَلَ القرآنُ عَلی سَبْعَةِ اَحْرفٍ کُلُّها شافٍ کافٍ» رایج‌ترین توضیح از ابوعُبَید این است که «احرف» در اینجا مترادف «لغات» (گویشها، لهجه‌ها) است.
[۳۳] محمدبن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۵، ص۱۳ـ۱۴، ج ۵، چاپ عبداللّه درویش، قاهره (بی‌تا).
در این مورد می‌توان به ( زرکشی
[۳۴] محمدبن بهادر زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص۲۸۳ـ ۲۸۶، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
) «آنچه به غیر گویش حجاز در قرآن واقع شده» مراجعه کرد.
بنابر سخنی که از ابوعبید منقول است، منظور این حدیث واژه‌هایی نیستند که هفت قرائت داشته باشند، بلکه اشاره آن به «لغات» یعنی واژه‌ها یا تعبیرات گویشی است که در قرآن یافته می‌شود و برخی از آن‌ها از گویش قریش و برخی دیگر از گویش اهل یمَن یا گویش هَوازِن یا هُذَیل و دیگران است.
[۳۵] محمدبن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ج ۵، چاپ عبداللّه درویش، قاهره (بی‌تا).
[۳۶] ابن‌منظور، ج۹، ص۴۱.
[۳۷] محمدبن محمد زبیدی، تاج‌العروس من جواهر القاموس، ج۲۳، ص۱۳۰ـ۱۳۱، ج ۲۳، چاپ عبدالفتاح حلو، کویت ۱۴۰۶/۱۹۸۶.



حرف به دو معنا می آید؛ به معناى نخست عبارت است از هر یک از نشانه‌هاى نوشتارى که مجموع آنها الفبا را تشکیل مى‌دهند، مانند «ا، ب و ت».و به معنای دوم سخن یا تکلم را می گویند.

۵.۱ - مس حروف قرآن

مس حروف قرآن بدون طهارت بنابر مشهور جایز نیست.

۵.۲ - تلفظ

ادای صحیح حروف در قرائت و اذکار واجب شرط صحت نماز است و چنانچه کسى عمدا غلط تلفظ کند، نمازش باطل مى‌شود. لیکن اگر از روى سهو غلط بخواند، چنانچه پس از گذشت از محلّ آن متذکر گردد نمازش صحیح است و اگر پیش از آن یادش بیاید کلمه را به گونه صحیح اعاده مى‌کند
[۴۱] مهذّب‌الاحکام ج۶ص ۳۱۷- ۳۱۸.


۵.۳ - تکلم در نماز

تکلم عمدی به دو حرف معنا دار موجب بطلان نماز است. همچنین است تکلم به دو حرف بى معنا (مهمل)؛ هرچند برخى در بطلان نماز به آن اشکال کرده‌اند. تکلم عمدی به یک حرف معنا دار، مانند «قِ»- که فعل امر از «وَقى‌» است- نیز موجب بطلان نماز است؛ هر چند برخى در این صورت نیز در بطلان نماز به آن تردید کرده‌اند. بعضى تکلم به یک حرف مهمل را نیز موجب بطلان نماز دانسته‌اند.
[۴۳] مستمسک العروةج ۶ص ۵۴۲- ۵۴۴؛
[۴۴] مستند العروة (الصلاة)ج ۴ص ۴۶۲- ۴۶۵.



اگر کسى به جنایت بعض زبان دیگرى را قطع کند؛ به گونه‌اى که وى نتواند برخى حروف را ادا نماید، دیه او بر حسب حروف بیست و هشت گانه تعیین و محاسبه مى‌گردد ؛ بدین گونه که دیه به حروف یاد شده توزیع مى‌شود و آسیب دیده به نسبت حروفى که قدرت بر تکلم آنها را از دست داده، دیه دریافت مى‌کند.لیکن اگر حرفى را ناقص ادا کند، به میزان نقصان مى‌تواند ارش بگیرد.


(۱) ابن‌جِنّی، سِرُّ صناعة الإَعراب، چاپ احمد فرید احمد، قاهره، بی‌تا.
(۲) ابن‌منظور.
(۳) ابن‌ندیم (تهران).
(۴) ابن‌هشام، شرح شُذور الذّهب فی معرفة کلام‌العرب، چاپ محمد محیی‌الدین عبدالحمید، بیروت، بی‌تا.
(۵) ابن‌هشام، مُغْنی اللَّبیب عن کتب الأَعاریب، چاپ محمد محیی‌الدین عبدالحمید، قاهره ۱۹۶۴.
(۶) ابن‌یعیش، شرح المفصّل، بیروت: عالم‌الکتب، بی‌تا.
(۷) جبرائیل اِدّه، کتاب القواعد الجلیة فی علم العربیة، قسم ۱، بیروت ۱۸۹۹).
(۸) محمدبن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ج ۵، چاپ عبداللّه درویش، قاهره (بی‌تا).
(۹) (محمداعلی‌بن علی تهانوی، کتاب کشاف اصطلاحات الفنون، چاپ محمد وجیه و دیگران، کلکته ۱۸۶۲، چاپ افست تهران ۱۹۶۷.
(۱۰) محمدبن حسن رضی‌الدین استرآبادی، شرح الرضی علی الکافیة، چاپ یوسف حسن عمر، بی‌جا: جامعة قاریونس، ۱۳۹۸/ ۱۹۷۸.
(۱۱) محمدبن محمد زبیدی، تاج‌العروس من جواهر القاموس، ج ۲۳، چاپ عبدالفتاح حلو، کویت ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
(۱۲) عبدالرحمان‌بن اسحاق زجّاجی، الایضاح فی علل النحو، چاپ مازن مبارک، بی‌جا: دارالنفائس، بی‌تا، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش.
(۱۳) عبدالرحمان‌بن اسحاق زجّاجی، الجمل فی النحو، چاپ علی توفیق‌الحمد، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۱۴) محمدبن بهادر زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۱۵) محمودبن عمر زمخشری، کتاب المفصّل فی النحو، چاپ ی پ بروخ، اسلو ۱۸۷۹.
(۱۶) عمروبن عثمان سیبویه، کتاب سیبویه، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره ۱۳۸۵/۱۹۶۶، چاپ افست بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
(۱۷) عبدالرحمان‌بن ابی‌بکر سیوطی، کتاب الأشباه و النظائر فی النحو، چاپ فایز ترحینی، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۱۸) عبدالرحمان‌بن ابی‌بکر سیوطی، کتاب همع‌الهوامع: شرح جمع الجوامع، چاپ محمد بدرالدین نعسانی، بیروت، بی‌تا، چاپ افست قم ۱۴۰۵.
(۱۹) یحیی‌بن زیاد فَرّاء، معانی‌القرآن، ج ۱، چاپ احمدیوسف نجاتی و محمدعلی نجار، مصر ۱۹۵۵، چاپ افست تهران، بی‌تا).


۱. ابن‌جِنّی، سِرُّ صناعة الإَعراب، ج۱، ص۲۵، چاپ احمد فرید احمد، قاهره، بی‌تا.
۲. ابن‌جِنّی، سِرُّ صناعة الإَعراب، ج۱، ص۲۶، چاپ احمد فرید احمد، قاهره، بی‌تا.
۳. ابن‌منظور، ج۹، ص۴۱ـ۴۲.
۴. ابن‌هشام، شرح شُذور الذّهب فی معرفة کلام‌العرب، ص۱۴، چاپ محمد محیی‌الدین عبدالحمید، بیروت، بی‌تا.
۵. عمروبن عثمان سیبویه، کتاب سیبویه، ج۱، ص۱۲، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره ۱۳۸۵/۱۹۶۶، چاپ افست بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
۶. ابن‌منظور، ج۹، ص۴۱.
۷. ابن‌جِنّی، سِرُّ صناعة الإَعراب، ج۱، ص۲۵، چاپ احمد فرید احمد، قاهره، بی‌تا.
۸. عبدالرحمان‌بن اسحاق زجّاجی، الجمل فی النحو، ج۱، ص۱، چاپ علی توفیق‌الحمد، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
۹. محمودبن عمر زمخشری، کتاب المفصّل فی النحو، ج۱، ص۱۳۰، چاپ ی پ بروخ، اسلو ۱۸۷۹.
۱۰. جبرائیل اِدّه، کتاب القواعد الجلیة فی علم العربیة، ج۱، ص۱۳۸، قسم ۱، بیروت ۱۸۹۹).
۱۱. عبدالرحمان‌بن اسحاق زجّاجی، الایضاح فی علل النحو، ج۱، ص۵۴، چاپ مازن مبارک، بی‌جا: دارالنفائس، بی‌تا، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش.
۱۲. ابن‌یعیش، شرح المفصّل، ج۸، ص۲ـ۵، بیروت: عالم‌الکتب، بی‌تا.
۱۳. محمدبن حسن رضی‌الدین استرآبادی، شرح الرضی علی الکافیة، ج ۴، ص ۲۵۹، چاپ یوسف حسن عمر، بی‌جا: جامعة قاریونس، ۱۳۹۸/ ۱۹۷۸.
۱۴. محمدبن حسن رضی‌الدین استرآبادی، شرح الرضی علی الکافیة، ج۱، ص۳۰، چاپ یوسف حسن عمر، بی‌جا: جامعة قاریونس، ۱۳۹۸/ ۱۹۷۸.
۱۵. یحیی‌بن زیاد فَرّاء، معانی‌القرآن، ج۱، ص۵۲، ج ۱، چاپ احمدیوسف نجاتی و محمدعلی نجار، مصر ۱۹۵۵، چاپ افست تهران، بی‌تا).
۱۶. عبدالرحمان‌بن ابی‌بکر سیوطی، کتاب همع‌الهوامع: شرح جمع الجوامع، ج۱، ص۱۰، چاپ محمد بدرالدین نعسانی، بیروت، بی‌تا، چاپ افست قم ۱۴۰۵.
۱۷. عبدالرحمان‌بن اسحاق زجّاجی، الجمل فی النحو، ج۱، ص۴۱ـ۴۲، چاپ علی توفیق‌الحمد، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
۱۸. عبدالرحمان‌بن ابی‌بکر سیوطی، کتاب همع‌الهوامع: شرح جمع الجوامع، ج۱، ص۱۰، چاپ محمد بدرالدین نعسانی، بیروت، بی‌تا، چاپ افست قم ۱۴۰۵.
۱۹. محمودبن عمر زمخشری، کتاب المفصّل فی النحو، ج۱، ص۱۳۰ـ۱۵۸، چاپ ی پ بروخ، اسلو ۱۸۷۹.
۲۰. ابن‌یعیش، شرح المفصّل، ج۸، ص۲ـ۱۵۸، بیروت: عالم‌الکتب، بی‌تا.
۲۱. ابن‌یعیش، شرح المفصّل، ج۹، ص۲ـ۵۳، بیروت: عالم‌الکتب، بی‌تا.
۲۲. جبرائیل اِدّه، کتاب القواعد الجلیة فی علم العربیة، ج۱، ص۱۳۸ـ۱۴۳، قسم ۱، بیروت ۱۸۹۹).
۲۳. ابن‌هشام، مُغْنی اللَّبیب عن کتب الأَعاریب، ج ۱، ص ۱۹۳ـ ۲۰۳، چاپ محمد محیی‌الدین عبدالحمید، قاهره ۱۹۶۴.
۲۴. عبدالرحمان‌بن ابی‌بکر سیوطی، کتاب الأشباه و النظائر فی النحو، ج۲، ص۱۷ـ ۱۸، چاپ فایز ترحینی، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
۲۵. عبدالرحمان‌بن اسحاق زجّاجی، الجمل فی النحو، ص۳۳، چاپ علی توفیق‌الحمد، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
۲۶. عبدالرحمان‌بن اسحاق زجّاجی، الجمل فی النحو، ص۶۱، چاپ علی توفیق‌الحمد، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
۲۷. عبدالرحمان‌بن اسحاق زجّاجی، الجمل فی النحو، ص۶۳، چاپ علی توفیق‌الحمد، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
۲۸. عبدالرحمان‌بن ابی‌بکر سیوطی، کتاب الأشباه و النظائر فی النحو، ج۲، ص۱۶ـ۲۱، چاپ فایز ترحینی، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
۲۹. محمداعلی‌بن علی تهانوی، کتاب کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۳۲۰ـ۳۲۴، چاپ محمد وجیه و دیگران، کلکته ۱۸۶۲، چاپ افست تهران ۱۹۶۷.
۳۰. ابن‌ندیم (تهران)، ج۱، ص۱۸.
۳۱. محمداعلی‌بن علی تهانوی، کتاب کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۳۲۴ـ۳۲۶، چاپ محمد وجیه و دیگران، کلکته ۱۸۶۲، چاپ افست تهران ۱۹۶۷.
۳۲. ابن‌منظور، ج۹، ص۴۱.
۳۳. محمدبن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۵، ص۱۳ـ۱۴، ج ۵، چاپ عبداللّه درویش، قاهره (بی‌تا).
۳۴. محمدبن بهادر زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص۲۸۳ـ ۲۸۶، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
۳۵. محمدبن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ج ۵، چاپ عبداللّه درویش، قاهره (بی‌تا).
۳۶. ابن‌منظور، ج۹، ص۴۱.
۳۷. محمدبن محمد زبیدی، تاج‌العروس من جواهر القاموس، ج۲۳، ص۱۳۰ـ۱۳۱، ج ۲۳، چاپ عبدالفتاح حلو، کویت ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
۳۸. جواهر الکلام ج ۲ص ۳۱۴- ۳۱۹    
۳۹. جواهر الکلام ج۹ص ۲۸۶- ۲۸۸    
۴۰. العروةالوثقی ‌ج۲ص۵۱۵.    
۴۱. مهذّب‌الاحکام ج۶ص ۳۱۷- ۳۱۸.
۴۲. العروة الوثقی‌ ج ۳ص ۹- ۱۰    
۴۳. مستمسک العروةج ۶ص ۵۴۲- ۵۴۴؛
۴۴. مستند العروة (الصلاة)ج ۴ص ۴۶۲- ۴۶۵.
۴۵. جواهر الکلام ج ۴۳، ص۲۱۰-۲۱۶.    
۴۶. جواهر الکلام ج۴۳ص۲۱۷.    



فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج‌۳،ص ۲۸۵    
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حرف»، شماره۶۰۲۵.    


رده‌های این صفحه : ادبیات عرب | حروف | نحو




جعبه ابزار