حجیت ظواهر قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در اصطلاح
علوم قرآنی مبنا قرار دادن معنای ظاهری
قرآن را حجیت ظواهر قرآن میگویند، بر اساس این قاعده هست که ما میتوانیم در موارد مختلف به معنای ظاهری قرآن تکیه کرده و ملاک عملمان قرار دهیم و حتی در گفتار و نظریاتمان آنها را مدنظر قرار دهیم چرا که
ظواهر قرآن برای عموم مردم
حجت و مدرک میباشد.
ممکن است برخی دچار پندار باشند که به ظاهر آیات قرآن کریم نمیشود تمسک جست، چون ظاهرش آراسته، باطنش ژرف و اعماقش دست نیافتنی است و عوامل بازدارنده از تمسک به ظاهر آیات (از قبیل
تخصیص،
تقیید،
نسخ،
تاویل و...) هم بسیار است، ولی این مدعا با فرمان
تدبر در آیات و
تشویق بر تعمق در آن و استخراج گوهرهای تابناک آن ناسازگار است.
افلا یتدبرون القرآنام علی قلوب اقفالها؛
آیا به
آیات قرآن نمیاندیشید؟ یا (مگر) بر دلهای شان قفلهایی نهاده شده است؟.
فانما یسرناه بلسانک لعلهم یتذکرون؛
در حقیقت (
قرآن) را بر زبان تو آسان گردانیدیم، امید که پند پذیرند.
و لقد یسرنا القرآن للذکر فهل من مدکر؛
و قطعا قرآن را برای پندآموزی آسان کردهایم، پس آیا پند گیرندهای هست؟.
انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون؛
که ما آن را فصیح و شیوا (و بدون
ابهام) قرار دادیم تا شما (در آن)
اندیشه کنید.
قرآنا عربیا غیر ذی عوج لعلهم یتقون؛
قرآن عربی، بی هیچ کژی، باشد که آنان راه
تقوی پویند.
کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته و لیتذکر اولوا الالباب؛
این کتابی مبارک است که آن را به سوی تو نازل کردهایم تا در (باره) آیات آن بیندیشند و خردمندان پند گیرند.
همچنین با ترغیب
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) که فرموده است در مواقع سرگردانی در درک امور، به قرآن بنگرید و احادیث مشتبه را بر آن عرضه کنید و نیز شیوه
خاندان پیامبر (علیهمالسّلام) در
استنباط احکام از
نصوص قرآن و به دست آوردن کلیدهای رمز و ظرافتهای بیانی آن نیز در تضاد و ناسازگاری است.
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میفرماید: آنگاه که تیرگیهای
فتنه همچون پارههای شب سیاه بر شما سایه افکند، به قرآن پناه ببرید؛ زیرا
شفاعت و
سعایت (سعایت مقابل شفاعت است. سفاعت، وساطت برای رسیدن به
سعادت است و سعایت، وساطت برای رسیدن به
شقاوت است.) او پذیرفته است. هرکس به قرآن پشت کند او را به سوی
دوزخ روانه خواهد کرد. راهنمایی است که بهترین راه را مینمایاند. در این کتاب تفصیل و تبیین همه چیز و راه دست یافتن بدان موجود است. کلامش جدا کننده
حق از
باطل است؛ تنها تفنن در گفتار نیست؛ دارای
ظاهر و
باطن است، ظاهرش در بردارنده احکام و فرامین شرعی است و باطنش سرشار از
علم و
حکمت و حقایق جاری در بستر زمان؛ ظاهرش آراسته و باطنش ژرف و پر معنا و مشتمل بر برهانهای محکم که هر یک گواه صدق دیگری است؛ شگفتیهای آن پایان ناپذیر و تازههای آن نافرسودنی است؛ و برای هر که خواستار
هدایت و استفاده از نورانیت آن است، چراغهای هدایت و پرتوهای حکمت و براهین شناخت در جای جای قرآن پراکنده است. پس باید دیده حقیقتبین گشود تا قرآن را بر این صفات دید و از پرتو هدایت آن بهره جست و از هلاکت و گرفتاری رهایی یافت؛ زیرا
تفکر و
تدبر در قرآن مایه حیات قلب
انسان آگاه است. هم چنان که طالب روشنایی در تاریکیها به واسطه نور پیش میرود؛ پس بر شما است که نیک استنباط کنید و در اقدام بر کارهای خیر درنگ نکنید.
به همین معنا حدیث دیگری است از
امام صادق (علیهالسلام) که میفرماید: در این قرآن دلایل هدایت و چراغهای ظلمتشکن وجود دارد؛ انسان حقطلب باید دیده
بصیرت خویش را بر روی نور بگشاید تا حقایق را مشاهده نماید.
مقصود از تفکر مطلوب در اینجا، تعمق و ژرفاندیشی در براهین قرآن و تعابیر دقیق آن است. در این خصوص خدای تعالی میفرماید: و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون؛
و این قرآن را به سوی تو فرو آوردیم تا برای مردم آنچه نازل شده توضیح دهی به امید آنکه آنان بیندیشند؛ با توجه به این آیه روشن است که تفکر در قرآن لعلهم یتفکرون بعد از تبیین و بیان لتبین للناس خواسته شده است و هدف نهایی نزول قرآن همان تعمق و ژرفنگری در آن است. امام صادق (علیهالسلام) میفرماید: خداوند در قرآن، برای بندگانش تجلی یافته، ولی آنان درنمییابند و دیده بینا ندارند.
و نیز میفرماید: قرآن پندهایی است که برای دانشوران (اهل معرفت) نازل گشته نه دیگران (بیگانگان با دانش و
معرفت)، برای کسانی که قرآن را آنچنان که بایسته است
تلاوت میکنند و تنها ایشان به قرآن گرویدهاند و آن را میشناسند.
امیرمؤمنان (علیهالسلام) میفرماید: آگاه باشید که هیچ سودی در
قرائت قرآن، بدون تدبر در آن، نیست.
نیز پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میفرماید: خداوند بر بندهاش (بعد از نعمت
ایمان) نعمتی برتر از
قرآن شناسی و آگاهی از
تاویل آن نبخشیده است.
همچنین هنگامی که این آیات: (ان فی خلق السماوات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لایات لاولی الالباب الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم، و یتفکرون فی خلق السماوات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار؛
مسلما در
آفرینش آسمان و
زمین و در پی یک دیگر آمدن
شب و
روز، برای خردمندان نشانههایی (قانع کننده) است و همانا که خدا را (در همه احوال) ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد میکنند و در آفرینش آسمان و زمین میاندیشند (و میگویند که) پروردگارا، اینها را بیهوده نیافریدهای، منزهی تو! پس ما را از
عذاب آتش
دوزخ در امان بدار؛) نازل گردید، فرمود: بدا به حال کسی که قرآن را لقلقه زبان خویش کند و در آن تدبر نکند.
آری؛ بدا به حال کسی که این آیات کریمه و احادیث نقل شده از
اهل بیت وحی و
رسالت را ببیند و با دقت نظر در آنها
تدبر ننماید و آنها را بیهوده تلقی کرده، میزان جدایی حق از باطل را به حساب نیاورد.
گذشته از این،
احادیث عرض روایات بر قرآن بهترین
گواه بر امکان فهم مفاهیم قرآن و دستیابی بر مبنای آن است.
پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میفرماید: بر هر حقی حقیقتی آشکار و بر هر صوابی پرتوی از نور افکنده شده است، هر آنچه با کتاب خدا همسوست به آن چنگ زنید و هر آنچه را در تعارض با آن است رها کنید. او همچنین در سرزمین
منی، در
حجة الوداع خطبهای ایراد فرمود که در بخشی از آن آمده: ای مردم! آنچه از من برای شما نقل میشود اگر با
کتاب خدا سازگاری دارد، من گفتهام و آنچه با کتاب خدا ناسازگار و در تضاد است من نگفتهام. امام صادق (علیهالسلام) میفرماید: بازگشت تمامی اشیا به
قرآن و احادیث پیامبر است و هر حدیثی که با کتاب خدا ناسازگار باشد سخنی بیهوده بیش نیست.
همچنین فرمود: اگر حدیثی برایتان نقل شد، و از قرآن یا حدیث پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بر درستی آن گواهی یافتید، درست است وگرنه
دروغ است و آورنده آن حدیث بدان سزاوارتر است.
در بسیاری از موارد،
ائمه (علیهمالسّلام) اصحاب خود را برای فهم مسائل و
استنباط احکام به قرآن ارجاع میدادند که این خود دلیلی قاطع و روشن بر حجیت ظواهر قرآن است.
زرارة بن اعین میگوید: به
امام باقر (علیهالسلام) عرض کردم: ممکن است بفرمائید از کجا این مطلب را به دست آورده و فرمودید
مسح باید بر قسمتی از سر و پا باشد نه تمام آن؟ حضرت تبسمی کرد و فرمود: ای زراره! این مطلبی است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرموده و در قرآن نیز آمده است، خداوند میفرماید: فاغسلوا وجوهکم از این میفهمیم که در
وضو باید تمام صورت شسته شود، سپس میفرماید: و ایدیکم الی المرافق از این بخش آیه هم در مییابیم که تمام دو دست تا آرنج نیز همانند صورت باید شسته شود. آنگاه میفرماید: و امسحوا برووسکم از حرف باء که بر کلمه رؤوس در آمده میفهمیم که مسح باید بر قسمتی از سر باشد، سپس همان طور که دو دست را (در حکم) همانند صورت دانست، دو پا را نیز (در حکم) به سر ملحق مینماید و میفرماید: و ارجلکم الی الکعبین (این برداشت بنابر مجرور خواندن ارجلکم است که آن نیز قرائتی مشهور است، ولی قرائت به نصب از باب
عطف بر محل است، که ما در جای مناسب خودش همین قرائت را ترجیح دادیم، و در این قرائت دیگر ویژگی تبعیض (با بیانی که داشتیم) وجود ندارد.) از این بخش در مییابیم که حکم پاها هم مانند سر است؛ سپس فرمود: فلم تجدوا ماء فتیمموا صعیدا طیبا فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم منه؛
بدین گونه ثابت میشود که پارهای از محل شستن، باید مسح شود.
امام (علیهالسلام) بدین نکته اشاره میفرماید که با آمدن حرف باء بر
مفعول فعلی که متعدی بنفسه است، ناگزیر باید به نکتهای توجه داشته باشید و آن هم چیزی نیست جز اینکه مجرد تماس ماسح با ممسوح کفایت میکند؛ زیرا حرف باء دلالت بر ربط بین دو شیء و تماس آن دو با یکدیگر دارد و
حکم تکلیفی در جمله هم، دایر مدار قید موجود در کلام است. بنابراین همین که مسح کننده، دست خود را بر سر قرار داده و حرکت دهد، با اولین حرکت،
تکلیف (که همان ربط دست با سر و صرف لمس آن است) انجام شده است، و دلیلی هم بر ادامه حرکت دست بر سر وجود ندارد، بنابراین، شرط نشده که مسح شامل تمام سر شود. امام (علیهالسلام) در این بیان، ما را بدین نکته آگاه میسازد که با دقت نظر در قیود کلام، امکان به دست آوردن این قبیل
احکام شرعی از
آیات قرآن ممکن است.
شیخ طوسی از عبدالاعلی روایت کرده که گفت: به
امام صادق (علیهالسلام) عرض کردم: بر اثر لغزش، ناخن پایم افتاد، به این دلیل بر آن زهره گوسفندی کشیدم، هنگام وضو باید چه بکنم؟ امام (علیهالسلام) فرمود: حکم این مورد و امثال آن از قرآن دانسته میشود؛ خداوند میفرماید: و ما جعل علیکم فی الدین من حرج؛
و در
دین بر شما سختی قرار نداده است؛ بر روی همان زهره مسح کن.
معنای سخن امام این است که آیه فوق بر نفی حرج دلالت میکند؛ هرجا ضرری یا مشقتی به سبب انجام
وظیفه شرعی به
مکلف برسد، آن
تکلیف برداشته میشود؛ و این مطلبی است که باید هر مسلمانی از خود
قرآن به دست آورد!
از ائمه (علیهمالسّلام) اینگونه استدلالها به آیات از قرآن برای اثبات مسائل شرعی، در میان جمع حاضران فراوان بر جای مانده است و این عملکرد ائمه، آموزش مستقیم این نکته است که همهکس توان فهم قرآن را دارد و
ظواهر قرآن برای همه قابل درک است. استاد بزرگوار ما آقای
خویی شواهد زیادی برای اثبات این مطلب آورده است.
در دوران متاخر به
فقهای اخباری نسبت داده شده که حجیت ظواهر قرآن را قبول ندارند و استناد به قرآن و
استنباط احکام از آن را نادرست میشمرند؛ این نسبت اساسا نادرست است؛ زیرا حتی یک نفر از فقهای یاد شده نه در گذشته و نه حال، چنین نظری نداشته و هیچ اثری از چنین مبنایی در مبانی فقهی و استدلال آنان به چشم نمیخورد بلکه عکس آن دیده میشود. آری، شاید در سخن بعضی از آنان که در صدد بیان رفعت مقام
اهل بیت عصمت (علیهمالسّلام) بودهاند و خواستهاند موضع والای آنان را درباره
قرآن کریم بیان کنند، تعابیری به چشم بخورد که ظاهرش چنین تصوری را ایجاد کند، ولی نباید به ظاهر تعبیرات بسنده کرد، بلکه باید آن را به معنایی صحیح و قابل توجیه تلقی نمود.
محمدامین استرآبادی (متوفای ۱۰۳۳) میگوید: به نظر من دیدگاه اخباریهای پیشین درباره حجیت ظواهر قرآن، دیدگاهی صحیح است؛ زیرا بر این باورند که از طرف
خداوند، بر آنچه امت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) تا
روز رستاخیز نیاز دارند (حتی اموری از قبیل
دیه یک خراش کوچک) دلیل قطعی آورده شده و حجم بزرگی از احکام که در احادیث پیامبر رسیده یا اموری از قبیل
نسخ،
تقیید،
تخصیص و
تاویل که به قرآن و
سنت مربوط میشود، همه و همه در گنجینه معارف خاندان پاک پیامبر (علیهمالسّلام) به
ودیعت نهاده شده است.
آیات قرآن (در اکثر موارد) و احادیث پیامبر، به گونهای مجمل است که مردم عادی از آن بیخبرند، از طرف دیگر ما برای بهدست آوردن
احکام شرعی نظری (یعنی احکامی که
اجتهاد و
استنباط آنها ضروری است) اعم از اصلی و فرعی، راهی جز احادیث
ائمه (علیهمالسّلام) نداریم و تا زمانی که احکام قابل اجتهاد از طریق اهل بیت (علیهمالسّلام) به ما نرسیده باشد، نسبت به استنباط آن احکام از کتاب و سنت، مجاز نیستیم؛ بلکه باید در اینگونه موارد توقف نمود و
احتیاط ورزید.
وی با هدف بیان این نکته که آن بخش از احکام فرعی یا اصلی
شرع که از
ضروریات دین به شمار نمیآید، تنها باید از طریق ائمه (علیهمالسّلام) به ما رسیده باشد، میگوید: دلیل دوم،
حدیث ثقلین است که نزد
شیعه و
سنی متواتر است؛ معنای حدیث مذکور این است که باید به کلام ائمه (علیهمالسّلام) تمسک جست تا مصداق حدیث ثقلین تحقق یابد و سر مطلب در این است که هیچ راهی برای فهم مقصود خداوند در قرآن (یعنی مراد حقیقی خداوند که تنها به دست آوردن آن بعد از جست و جو و یاس از وجود قراین صارفه (از قبیل تخصیص یا تقیید یا
مجاز) مکن است، نه آنچه که به مجرد اطلاع داشتن از وضع، از ظاهر لفظ فهمیده میشود. از این رو پرواضح است که در نصوص شرعی نباید در تمسک به ظاهر پرکاربرد، شتاب کرد، بلکه باید به جست و جوی کامل دست زد تا مراد حقیقی و راستین خداوند دانسته شود.) جز از طریق اهل بیت وجود ندارد؛ زیرا تنها اینان نسبت به
ناسخ و منسوخ آیات،
اطلاق و تقیید و
مؤول و غیر مؤول آن شناخت دارند و
خداوند علم مربوط به این امور را تنها به پیامبر و اهل بیت اختصاص داده است.
چنان که ملاحظه میشود نه در کلام وی و نه در کلام اخباریها پس از او، اثری از کنار گذاشتن کتاب خدا در حوزه
فقه و استنباط دیده نمیشود. آری
کتاب خدا را به صورت انفرادی و بدون در نظر گرفتن احادیث صحیح رسیده از ائمه (علیهمالسّلام) در مقام استنباط کافی نمیداند. البته سخنی درست است؛ زیرا در قرآن فقط کلیات احکام و قواعد آن آمده است، و بیان جزئیات به
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) واگذار شده و پیامبر نیز به نوبه خود حجم بزرگی از فرمودههای خویش در خصوص بیان احکام را نزد جانشینان برگزیده خویش (ائمه طاهرین) به ودیعت نهاده است؛ لذا اینان مخزن اسرار
نبوت و وارثان کتاب خدا و حاملان ودایع الهی برای مردماند. از این رو جدا کردن قرآن از
عترت روا نباشد و آن دو، تا
روز رستاخیز و ورود به محضر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) هیچگاه از هم جدا نخواهند گردید. و مراد استرآبادی از اینکه میگوید: استنباط احکام از
ظواهر کتاب و
سنت مادامی که بیانی از سوی
اهل بیت (علیهمالسّلام) نرسیده باشد،
جایز نیست همین است. یعنی تا جست و جوی کامل در احادیث ائمه صورت نپذیرد و معلوم نگردد از سوی آنان بیانی در جهت تخصیص یا تقیید آیهای رسیده یا نه تمسک به ظاهر آیات درست نیست، ولی پس از فحص و حصول
اطمینان از نبود مخصص یا مقید، در این صورت البته تمسک به ظواهر آیات مجاز خواهد بود.
محدث بزرگ،
شیخ حرعاملی (۱۰۳۳ - ۱۱۰۴) درباره نقش ائمه (علیهمالسّلام) در تفسیر قرآن کریم بیان مفصلی دارد و در آنجا اثبات میکند که تفسیر ائمه (علیهمالسّلام) در فهم معانی آیات قرآن کریم (به ویژه
آیات الاحکام) کاملا ضروری است. وی در کتاب
الفوائد الطوسیه (فایده ۴۸) در این خصوص، بهگونه گسترده سخن گفته و در کتاب القضاء از
وسائل الشیعه نیز درباره این موضوع بابی گشوده است. وی در کتاب فوائد طوسیه در این خصوص ۲۲۰
حدیث نقل میکند و سپس در توضیح آنها میگوید: در این باب آن قدر حدیث آوردیم که از سرحد تواتر گذشت؛ احادیثی که از حیث سند و دلالت کمتر از نصوص وارد شده درباره
امامت ائمه (علیهمالسّلام) نیست. محتوای این احادیث این است که
محکم و
متشابه،
ناسخ و منسوخ،
عام و خاص و... قرآن را جز ائمه، کسی نمیداند و برای دانستن آنها باید به در خانه اهل بیت رفت، همچنین،
تفسیر و
تاویل آیات و
ظاهر و
باطن آنها را فقط اینان میدانند و قرآن را چنان که نازل شده، تنها ایشان میشناسند. مردم در این موضوع با آنان مشترک نیستند.
خداوند که گاه در
الفاظ قرآن اجمال و
ابهام به کار برده، تنها خواسته تا بدین وسیله مردم برای تفسیر آنها به
امام رجوع کننده؛ قرآن، کتاب صامت خداوند و امام، کتاب ناطق اوست. هیچ آیه جز با بیان و تفسیر امام
حجت نخواهد بود، تنها ائمه (علیهمالسّلام) وارثان علم قرآناند و واژهها و مفاهیم آن را میشناسند و چون معانی آیات قرآن احتمال بردار است، هر صاحب حق و باطلی برای اثبات مدعای خویش بدان استدلال میکند، ولی قرآن را تنها مخاطبان آن میشناسند و بس.
ظاهر کلام شیخ حر عاملی، با ظاهر عنوانی که
مرحوم کلینی (رحمةاللهعلیه) در
کافی از آن استفاده کرده یکی است. وی در کتاب الحجه از کتاب کافی بابی گشوده با این عنوان: کسی قرآن را به طور کامل جمع نکرده و به ظاهر و باطنش آگاهی کامل نیافته است مگر ائمه اهل بیت (علیهمالسّلام) که آگاهی کامل نسبت به محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ و عام و خاص، در گنجینه دانش آنان است؛ از جد بزرگوارشان
پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به
ارث بردهاند.
از این رو عدم جواز تمسک به ظاهر قرآن، مادامی که به احادیث رسیده از پیامبر و جانشینان وی مراجعه نشده، نکتهای درست و غیر قابل انکار است؛ زیرا توضیح و تفصیل جزئیات احکام شرعی که در قرآن به صورت مجمل و مبهم ذکر شده، تنها در سخنان آن بزرگواران یافت میشود.
سیدنعمتالله جزایری (۱۰۵۰ - ۱۱۱۲) که معاصر با شیخ حرعاملی بوده نیز از ظاهر روایات همین نتیجه را گرفته؛ لذا کوشیده است تا تعارض ظاهری میان آنها را برطرف سازد. وی میگوید: فقها (رضواناللهعلیهم) به جواز
استنباط احکام از قرآن
فتوا داده و در مقام عمل نیز چنین کردهاند و آنچه از
آیات و
روایات، که در ظاهر با این مطلب ناسازگار بوده را یا کنار گذاشته و یا ظاهرش را توجیه نمودهاند. و کتابهایی در این خصوص تحت عنوان آیات الاحکام تدوین کرده و به مدد قواعد اجتهاد اقدام به استنباط احکام نمودهاند، ولی
اخباریون معتقدند که تمام آیات قرآن نسبت به ما
متشابه است و ما مجاز نیستیم که اقدام به استنباط حکمی از قرآن نماییم مگر اینکه در روایات ائمه (علیهمالسّلام) بیانی در آن خصوص رسیده باشد. وی در ادامه میگوید: روزی در
مسجد جامع شیراز حاضر بودم که استاد مجتهدم
شیخ جعفر بحرانی و استاد محدثم،
صاحب جوامع الحکم درباره همین مساله با یکدیگر به
مناظره پرداخته بودند؛ سخنانشان بدانجا رسید که شیخ جعفر به صاحب جوامع گفت: نظرت درباره آیه مبارکه: قل هو الله احد؛
چیست؟ آیا در فهم معنای آن نیاز به حدیث داریم؟ گفت: آری، معنای احدیت و همچنین فرق بین احد و واحد و امثال آن را نمیفهمیم.
سپس جزایری مطلبی از
تفسیر تبیان نقل میکند (که ما آن را در ضمن نقل کلام
شیخ یوسف بحرانی خواهیم آورد) و تحقیقی از کمالالدین میثم بحرانی درباره
تفسیر به رای را بدان ضمیمه کرده، در پایان میگوید: با توجه به تحقیقات انجام شده در احادیث و جمع میان احادیث متعارض، سخن
شیخ طوسی، از کلام کمالالدین بحرانی به صواب نزدیکتر است. نتیجه این گفتار این است که استنباط احکام از نص قرآن یا ظاهر آن و یا فحوای به دست آمده از آیات و غیر آن مجاز است؛ همان کاری که اهل اجتهاد (فقهای
اصولی) انجام دادهاند. وی در ادامه میگوید: از جمله شواهدی که درستی این مطلب را گواهی میدهد، قسمتی از یک حدیث طولانی است که
امینالاسلام طبرسی در
کتاب احتجاج از
امیرمؤمنان (علیهالسلام) آورده که میفرماید: خداوند کلام خویش را به سه بخش تقسیم نموده: نخست آن که
عالم و
جاهل میفهمند. دوم آنکه تنها انسانهای دارای
ذهن با صفا و احساس لطیف و قوه تشخیص صحیح و
شرح صدر، توان فهم آن را دارند. سوم آنکه فقط
خدا و امینان وحی و و راسخان در علم آن را میدانند.
روشنترین گفتار، سخن
فقیه توانا شیخیوسف بحرانی (۱۱۰۷ - ۱۱۸۶) در کتاب فقهی عظیمش
الحدائق الناضرة است. وی در آغاز، روایات دو گروه را نقل میکند و سپس سخن خویش را با تحقیق شیخ الطائفه
ابوجعفر طوسی (۳۸۵ - ۴۶۰) درباره این موضوع پی میگیرد. سخن شیخ طوسی در این باب را که همه دانشمندان آن را پذیرفتهاند، قول فصل و رای متین دانسته، میگوید: شیخ طوسی (پس از نقل روایات متعارض و دلایل متناقض) گفتاری دارد که خلاصه آن چنین است:
آیات قرآن چهار دستهاند:
۱. دستهای که علمش مخصوص
خداوند است و هیچ کس مجاز نیست زحمت فهم آن را به خود بدهد که شاید
حروف مقطعه در آغاز سورهها از این قسم باشد؛
۲. آنکه ظاهر آن با معنایش مطابق است و برای لغت شناس و فهم
عرف قابل درک بوده، ابهامی در آن نیست. این بخش از آیات برای همه
حجت است و احدی در ندانستن آن معذور نیست؛ مانند آیه مبارکه و لا تقتلوا النفس التی حرم الله الا بالحق؛
و نفسی را که خدا
حرام گردانیده، جز به حق مکشید....
۳. آن بخش که مجمل است و بیان جزئیاتش به پیامبر واگذاشته شده است؛ همانند آیاتی که فرمان اقامه
نماز و پرداخت
زکات و انجام
حج و
روزه میدهد. سخن گفتن درباره این آیات بدون در نظر گرفتن دلایل شرعی ممنوع است؛
۴. آن بخش از آیات که دارای الفاظ مشترک و چند پهلوست؛ در این آیات اظهار نظر قطعی درباره مقصود خداوند روا نیست، مگر آنکه دلیلی روشن چون نص صریح
امام معصوم (علیهالسلام) یا حدیث متواتری در دست باشد.
شیخ طوسی با این بیان، میان دو دسته از
روایات که بعضا از مراجعه به
قرآن منع میکند و دسته دیگر که مراجعه به آن را مجاز میشمرد سازگاری ایجاد مینماید و چنین میگوید که اختلاف در مصادیق و موارد روایات است.
محدث بحرانی در پایان گفتار شیخ الطائفه میگوید: سخن شیخ در این باره کاملا روشن و جمع میان تمامی روایات است.
و نیز در کتاب
الدرر النجفیه به تفصیل درباره این موضوع سخن رانده و نهایتا همان نتیجه را که در حدائق به دست آورده، متذکر شده و کلام شیخ را قول فصل دانسته است.
اکنون ملاحظه میکنید، این گفتار شیخ محدثین و پرچمدار
اخباریون در سدههای اخیر است که نظر شیخ طوسی (رئیس
اصولیین) درباره
تفسیر قرآن و جواز فهم معانی قرآن کریم را میپذیرد. بنابراین چه دلیلی وجود دارد که ما در پی تحمیل اختلاف بین اصولی و اخباری در این زمینه ناهموار باشیم؟!
مبنای تفسیری
امام خمینی در مواردی پذیرش صدوری و دلالی قرآن است، که یکی از این موارد «حجیت ظواهر قرآن» است. امام به پیروی از علمای اصولی، ظواهر قرآن را حجت میداند. ایشان برداشت از ظواهر قرآن و روایات را حجت میداند و برای برداشت، اخذ و تمسک به دلایلی از جمله سیره عقلا بر تمسک ظواهر اشاره میکند که در تمام زمانها و عصرها در دعاوی، وصایا و مکاتبات بر ظاهر کلمات قرآن تمسک میجوید.
امام خمینی در بحث تفسیر آیات قرآن، بر مبنای
حجیت ظواهر، عمومیت داشتن برخی الفاظ و مفاهیم قرآنی تاکید کرده و قائل است که الفاظ، عناوین موضوع برای معانی بیقید و مطلق از حدوحدود میباشند.
ایشان در مواردی تحلیل ظواهر قرآن را به
عقل ارجاع میدهد و بر این باور است اولاً ظواهر در مقابل ادله عقلیه به هیچ نحوی نمیتوان پایداری کرد و اگر در ظاهر کلمات قرآنی ولو بر فرض کلماتی باشد که ظاهرش این باشد که خدا جسم است یا خدا دوتا دست و یا اینکه خدا مضل و
ظالم است، این ظواهر حجیت نداشته و نزد دلیل عقلی کان لم یکن است؛ بلکه باید گفت حقیقتاً و یقین این ظواهر اراده نشدهاند.
درباره ویژگیهای صدوری قرآن از دیدگاه امام خمینی، تعابیر مختلفی ذکر شده است. قرآن و رجوع به آن، به حدی دراندیشه امام مهم است که همواره به تعابیر مختلفی، ویژگیها و وجوه مختلفی از زوایای قرآن دراندیشه ایشان مطرح شده، ازجمله وجوه صدوری قرآن، اتصال معنویت به مادیت و انعکاس معنویت در همه جهات مادیت،
جامع الکلم بودن قرآن و تبیان کل شیء بودن قرآن. امام خمینی ضمن پذیرش حجیت ظواهر قرآن، بهتفصیل به بیان فرآیند اعتماد عقلا به ظاهر یک کلام از جمله ظهورات قرآنی پرداخته است همچنین به چگونگی عبور از هر یک از این مراحل نیز اشاره کرده است.
در گفتار هیچ یک از افراد صاحب نام که به آنان نسبت اخباریگری داده شده، دلیلی که حجیت قرآن را مخدوش سازد نیافتیم، اما در گفتار دیگران، برخی ادله بی اساس آمده است (که از پیش خود تصور نموده و به آنان نسبت دادهاند) که مهمترین آنها بدین قرار است:
۱. اختصاص فهم قرآن به مخاطبان آن؛
۲. اشتمال قرآن بر مطالبی دشوار که افکار صاحب نظران از رسیدن به ژرفای آن ناتوان است؛
۳.
نهی از تمسک به
آیات متشابه که شامل ظواهر هم میشود؛ زیرا احتمال خلاف ظاهر هم وجود دارد؛
۴. نهی از
تفسیر به رای که شامل اسناد لفظ به ظاهرش نیز میشود؛
۵. وجود
علم اجمالی به
تخصیص،
تقید یا
مجاز، در اکثر
ظواهر قرآن؛
۶. امکان
تحریف قرآن هر چند به تغییر یک حرف از جای خودش باشد.
میگویند اینها ادلهای است که مخالفان حجیت ظواهر قرآن بدان تمسک جستهاند،
ولی هر کس به سخنان افرادی که نام آنان را آوردیم بنگرد، هیچ اثری از این دلیل تراشی شگفتانگیز نخواهد یافت، به ویژه درباره مساله تحریف قرآن که یقینا اثری یافت نمیشود و صاحب
کفایه (
آخوند خراسانی) هم که آنها را به پیروی از
شیخ انصاری ذکر کرده، به عنوان یک احتمال تلقی کرده و به هیچکس (چه اخباریون و چه غیر آنان) نسبت نداده است.
(ما مساله تحریف را در کتاب
صیانة القرآن کاملا بررسی کردهایم، علاوه بر این، مرحوم شیخ یوسف بحرانی مساله تحریف را در بخشی جدا و با فاصله زیاد در کتاب الدارر النجفیه، آورده است.)
نکته قابل توجه این است که اختلاف درباره حجیت ظواهر قرآن، تنها در مورد
آیات الاحکام است که با حجم عظیمی از روایات درباره هر یک از آن آیات مواجه هستیم؛ زیرا اصول و ریشههای احکام، در آیات آمده است و فروع آن در احادیث وارده از
معصومین (علیهمالسّلام)، به طوری که حتی در آیات الاحکام یک مورد هم نیست مگر اینکه در روایات فراوانی درباره آن به ما رسیده است. در خصوص اینگونه آیات، اخباریها (همانند فقهای اصولی) معتقدند که در مقام
استنباط جایز نیست تنها به قرآن (بدون در نظر گرفتن روایات) بسنده شود و مصداق تمسک به
ثقلین (کتاب و سنت) هم که از یک دیگر جدایی ناپذیرند، همینجاست. البته در مورد جواز مراجعه به دیگر آیات درباره فهم معارف دینی و حکم و آداب، سختگیری چندانی ندارند
مگر آنکه روایتی صحیح و صریح در آن مورد باشد که در این صورت باید مفاد آن در نظر گرفته شود (که شیوه معمول همه مفسران بر همین منوال است).
•
معرفت، محمدهادی، تفسیر و مفسران، ج۱، ص۸۴-۹۶. •
دانشنامه امام خمینی ، تهران،
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، ۱۴۰۰ شمسی.