• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

حبس شهادت‌دهنده به دروغ

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



حبس شهادت‌دهنده به دروغ از مباحث فقهی و حقوقی مربوط به حقوق زندانی و درباره حکم زندانی‌کردن کسی است که به دروغ شهادت می‌دهد. از طریق شیعه روایتی موثق از امیر المؤمنین (علیه‌السلام) دربارۀ حبس شاهد زور وارد شده است و اهل سنّت نیز روایاتی روایت کرده‌اند که عمر بن خطاب شاهد زور را زندانی می‌کرد گرچه برخی از آن روایات، ضعیف یا دارای معارض است چنان که ابن قدامه بدان تصریح کرده است.
علمای ما اتفاق کرده‌اند باید شاهد زور به صلاحدید حاکم، تعزیر شود و کسی را نیافتم جز شیخ حرّ عاملی در بدایة الهدایه که فتوا به حبس داده باشد. امّا برخی از اهل سنّت فتوا داده‌اند در صورت صلاحدید حاکم، زندانی می‌شود.



۱. عن احمد بن محمد بن عیسی، عن محمد بن یحیی، عن غیاث بن ابراهیم، عن جعفر، عن ابیه، انّ علیّا (علیه‌السّلام) کان اذا اخذ شاهد زور، فان کان غریبا بعث به الی حیّه، و ان کان سوقیّا بعث به الی سوقه، فطیف به، ثم یحبسه ایّاما ثم یخلّی سبیله؛
علی (علیه‌السلام) هرگاه شاهد زور را دستگیر می‌کرد اگر غریب بود، او را به قبیله‌اش می‌فرستاد و اگر بازاری بود به بازار می‌برد و او را می‌گرداند پس چند روز زندانی و آن‌گاه آزادش می‌کرد.
مجلسی گفته است: این حدیث، موثق است.
صدوق آن را در من لا یحضره الفقیه با کمی تفاوت به صورت مرسل، روایت کرده است.
در روضة المتقین گفته است: این حدیث را شیخ طوسی جزء احادیث موثق آورده است … و مدت حبس به نظر امام، بستگی دارد: یا سه روز است؛ چون سه روز حدّ اقل مفاد جمع [ایام] است؛ و این نیز یکی از اقسام تعزیر است و ظاهرا در مورد هر گناهی که دلیل صریح نداشتیم، با نظر و صلاحدید امام یا حاکم، تعزیر جاری می‌شود.
۲. قال ابن وهب: و اخبرنی رجال من اهل العلم، عن مکحول و الولید بن ابی مالک: انّ عمر بن الخطّاب کتب الی عمّاله بالشام: اذا اخذتم شاهد زور، فاجلدوه اربعین و سخّموا وجهه و طوفوا به حتی یعرفه الناس و یطال حبسه و یحلق راسه؛
[۷] اصبحی، مالک بن انس، مدوّنة الکبری، ج۵، ص۲۰۳.

عمر بن خطاب به کارگزارانش در شام نوشت: هرگاه کسی را که شهادت دروغ داده، گرفتید چهل تازیانه بزنید و صورتش را سیاه کنید و بگردانید تا مردم او را بشناسند و حبس او طولانی و سرش تراشیده می‌شود.
۳. اخبرنا الشریف ابو الفتح العمری، انبا عبد الرحمن بن ابی شریح، انبا ابو القاسم البغوی، ثنا علی بن الجعد، انبا شریک، عن عاصم بن عبید اللّه، عن عبد اللّه بن عامر، قال: اتی عمر بشاهد الزور فوقفه للناس یوما الی اللیل، یقول: هذا فلان یشهد بزور، فاعرفوه ثم حبسه؛
[۱۰] ابن ابی‌شیبه، ابوبکر، مصنّف ابن ابی شیبه، ج۱۰، ص۴۱، ح۸۶۹۲.
[۱۱] مصنّف ابن ابی شیبه، ج۱۰، ص۵۸، ح۸۷۶۲.

عبداللّه بن عامر گفت: شخصی را که شهادت دروغ داده بود نزد عمر آوردند او را یک روز تا شب جلو مردم نگاه داشت؛ در حالی که می‌گفت: این فلانی است که شهادت دروغ می‌دهد او را بشناسید و سپس او را زندانی کرد.
همو گفته است: این حدیث را ابو ربیع از شریک، از عاصم روایت کرده است و اضافه کرده است: او را تازیانه زد و جلو مردم نگاه داشت.
۴. عن مکحول: انّ عمر بن الخطّاب کتب الی عمّاله فی کور الشام فی شاهد الزور ان یجلد اربعین و یحلق راسه و یسخّم وجهه و یطاف به و یطال حبسه؛
عمر بن خطاب به کارگزارانش در سرزمین شام دربارۀ شاهد زور نوشت: چهل تازیانه می‌خورد، سرش تراشیده و صورتش سیاه می‌گردد و او را می‌گردانند و حبس او طولانی می‌شود.
۵. عن مکحول و عطیة بن قیس: انّ عمر بن الخطّاب ضرب شاهد الزور اربعین سوطا و سخّم وجهه و طاف به بالمدینة.
قال البیهقی:‌ هاتان الروایتان ضعیفتان و منقطعتان و الروایتان الاولیان موصولتان، الّا ان فی کلّ واحد منهما من لا یحتج به- و اللّه اعلم؛
[۱۷] ابن ابی‌شیبه، ابوبکر، مصنّف ابن ابی شیبه، ج۱۰، ص۵۸، ح۸۷۶۲.

عمر بن خطاب شاهد زور را چهل تازیانه زد و صورتش را سیاه کرد و آن را دور شهر مدینه گرداند.
بیهقی گفته است: این دو روایت ضعیف و منقطعند (از اقسام روایات مرسل و ضعیف است.) و دو روایت قبلی موصوله‌اند (از اقسام روایات مسند است.)؛ ولی در هر یک از آن‌ها افرادی هستند که قولشان حجّت نیست. و خدا بهتر می‌داند.


۱. شیخ طوسی: شاهد زور بدون اختلاف تعزیر و رسوا می‌گردد. کیفیت رسوا کردن این است که در قبیله‌اش یا مسجد یا بازار و مکان‌هایی مانند آن‌ها، منادی فریاد می‌زند که این شخص به دروغ شهادت می‌دهد، او را بشناسید. [کارهای دیگر] مثل تراشیدن سر و سوار چارپا کردن و دور گرداندن صورت نمی‌گیرد و خودش منادی علیه خودش نمی‌شود؛ ولی شافعی گفته است: این موارد هم انجام می‌شود…
۲. همو: سزاوار است امام شاهدان زور را تعزیر کند و آنان را در میان محلۀ خودشان رسوا سازد تا در آینده کسی چنین کاری انجام ندهد.
۳. ابوالصلاح حلبی: اگر کشف شد شاهدی شهادت باطل داده است، خودش اقرار کرد یا بینه وجود داشت یا علم پیدا شد، تعزیر و در شهر رسوا می‌شود.
۴. قاضی ابن برّاج: واجب است آن دو تن که به دروغ شهادت داده‌اند در میان خویشان یا قبیله‌شان تادیب شوند و در صورتی که با شهادت آنان خسارتی پیدا شده باشد، غرامت بپردازند.
همو: بر امام است که شاهدان زور را تعزیر کند و در محله‌های خود رسوا سازد تا دیگران درس عبرت بگیرند.
۵. ابن ادریس: سزاوار است امام شاهدان زور را- به گونه‌ای که قبلا گفتیم- تعزیر کند و در میان مردم محله و بازار رسوا سازد تا دیگران در آینده مرتکب چنین کاری نشوند و کیفیت رسواسازی این است که در میان محله و بازار و مراکز تجمع جار بزنند: فلانی و فلانی به دروغ شهادت داده‌اند. جایز نیست که آنان را سوار خر کنند و سرشان را بتراشند و یا خودشان علیه خود جار بزنند و یا مثله شوند.
۶. محقق حلّی: واجب است شهادت‌دهنده به دروغ، رسوا شود و به گونه‌ای که امام صلاح می‌داند تعزیر گردد تا ریشۀ گستاخی از بین برود.
۷. علّامه حلّی: واجب است شاهد زور تعزیر شود تا در آینده برای دیگران درس عبرت باشد و لازم است در قبیله و محله‌اش رسوا شود.
۸. همو: واجب است شاهد زور به هر وسیله‌ای که امام تشخیص می‌دهد که بازدارندۀ او و دیگران در آینده است، تعزیر و در میان قبیله‌اش رسوا شود تا مردم او را بشناسد و علی (علیه‌السلام) … چند روز شاهد زور را حبس می‌کرد.
۹. شهید اوّل: اگر دروغ شاهدان ثابت شود، حکم، نقض و مال بازگردانده می‌شود. اگر اعادۀ مال ممکن نباشد، شاهدان غرامت می‌پردازند و در هر صورت، تعزیر و رسوا می‌شوند.
۱۰. حرّ عاملی: شاهد زور به مقداری که امام مصلحت بداند، تازیانه می‌خورد و پس از این که او را گرداندند تا شناخته شود، زندانی می‌شود و دیگر شهادت او را نمی‌پذیرند، مگر این که توبه کند.
[۲۹] حر عاملی، محمد بن حسن، بدایة الهدایه، ج۲، ص۴۴۱.

۱۱. سیّد علی طباطبائی: واجب است شاهدان زور در شهر خود و اطراف آن رسوا شوند تا از شهادت دوبارۀ ایشان پرهیز شود و دیگران هم درس عبرت بگیرند و تعزیر به‌اندازه‌ای است که امام و حاکم برای قطع ریشۀ گستاخی صلاح بداند و دلیل آن روایت سماعه است که در من لا یحضره الفقیه و تهذیب الاحکام و جز آن با طرق مختلف و معتبر وارد شده است روایاتی که موثق و قوی در میان آن است و می‌گوید: شاهدان زور به عنوان حد تازیانه می‌خورند و وقت معیّنی ندارد [هر وقت می‌شود این کار را انجام داد]. این به دست امام است و دور گردانده می‌شوند تا شناخته شوند. در بعضی روایات اضافه شده است: تا این که دیگر چنین کاری نکنند.
۱۲. فاضل هندی: شاهدان زور همانند دیگر مرتکبان کبیره باید تعزیر شوند تا درس عبرت برای دیگران باشد … به این که در محله یا قبیله یا مسجدشان جار بزنند که فلانی شاهد زور است او را بشناسید و سرش را نمی‌تراشند و سوارش نمی‌کنند او را نمی‌گردانند و خودش علیه خودش جار نمی‌زند و مثله نمی‌شود؛ زیرا اصل- بدون این که معارضی داشته باشد- عدم انجام چنین کارهایی است…
۱۳. فاضل نراقی: واجب است شاهد زور به دلیل سه روایت موثق، در شهرش و اطراف آن رسوا شود تا آنان را کسی به شهادت نگیرد و دیگران هم درس عبرت بگیرند و واجب است به‌اندازه‌ای که حاکم صلاح می‌داند، تعزیر شود.
۱۴. شیخ محمدحسن نجفی: بی‌هیچ اختلافی واجب است شاهد زور به آنچه حاکم صلاح می‌داند تعزیر شود؛ مثلا تازیانه بخورد یا در قبیله و محله‌اش جار بزنند که فلانی چنین است تا خود و دیگران، در آینده گرد چنین کاری نگردند.
۱۵. آیةاللّه مامقانی: سزاوار است شاهدان زور در شهر خود و اطرافش، رسوا شوند تا آنان را کسی به شهادت نگیرد و برای دیگران هم درس عبرت باشد و حاکم به هرچه صلاح بداند، تعزیرشان می‌کند.
[۳۴] مامقانی، عبدالله، مناهج المتقین، ص۴۹۵.

۱۶. محدّث نوری (در مستدرک الوسائل، بابی گشوده و در آن به حبس اشاره کرده گرچه در خود باب، حدیثی که متضمّن حبس باشد ذکر نکرده است. وی چنین گفته): بابی در این که شاهد زور از باب حد به مقدار صلاحدید امام تازیانه می‌خورد و پس از دور گرداندن برای شناخته شدن، زندانی می‌شود و شهادتش پذیرفته نیست، مگر این که توبه کند.
۱۷. آیةاللّه خوانساری: امّا وجوب رسوا کردن و تعزیر شاهد زور، دلیلش قول امام صادق (علیه‌السلام) است بنابر آنچه در حدیث موثق از سماعه و در خبر عبداللّه بن سنان آمده است … ولی استفادۀ وجوب از این روایات برای غیر امام و نایب خاصش، محل اشکال است.
۱۸. امام خمینی: واجب است شاهدان زور در شهر یا محلۀ خودشان رسوا شوند تا کسی ایشان را به شهادت نگیرد و دیگران درس عبرت بگیرند و حاکم به آن چه صلاح می‌داند تعزیرشان می‌کند و شهادتشان پذیرفته نیست، مگر این که توبه و خود را اصلاح کنند و عدالت آنان آشکار شود.
۱۹. آیةاللّه طبسی: واجب است حاکم شرع، شاهد زور را رسوا کند به این صورت که در شهر و اطراف آن گردانده شود و شخصی او را همراهی و به مردم معرفی کند: این کسی است که شهادت دروغ داده است، تا مردم وی را بشناسند و لازم است به مقداری که امام تشخیص می‌دهد تعزیر شود تا درس عبرت برای او و دیگران شود و دیگر کسی چنین کاری نکند …
[۳۸] طبسی، محمدرضا، ذخیرة الصالحین، ج۸، ص۳۶.

نظر نگارنده: رای به وجوب حبس در این مقام مبنی بر چند مطلب و مقدّمه است:
اوّل: در صورتی که در ادلّه کلمۀ تعزیر وجود داشته باشد؛ در حالی که چنین چیزی نیست، بلکه در حدیث موثق سماعه دارد که از باب حد تازیانه می‌خورند و در خبر عبداللّه بن سنان دارد که تازیانه می‌خورند.
دوم: باید تعزیر واجب باشد، در حالی که ادلّه مشتمل بر صیغۀ امر نیست و از این روست که در نهایه، سرائر و مناهج المتقین فتوا به عدم وجوب داده‌اند. بنابراین، نمی‌شود ادّعای جواهر الکلام مبنی بر عدم خلاف را پذیرفت، مگر این که گفته شود: در ادلّه جمله‌های فعلیه به کار رفته است و دلالت جمله‌های فعلیه که در مقام انشا استعمال می‌شوند بر وجوب، قوی‌تر و بیشتر از دلالت صیغۀ امر است؛ زیرا آن‌ها دلالت می‌کنند بر این که مطلوب در موقع طلب در خارج وقوع دارد.
[۴۱] خویی، سید ابوالقاسم، محاضرات فی الاصول، ج۲، ص۱۳۲.

سوم: تعزیر شامل حبس هم بشود چنان که علّامه در تذکرة الفقهاء، تحریر الاحکام و قواعد الاحکام گفته است و در بخش دوم کتاب خواهد آمد و من کسی از فقیهان شیعه را ندیدم که فتوا به حبس داده باشد جز حرّ عاملی در بدایة الهدایه و آن چه از ظاهر کلام محدث نوری فهمیده می‌شود. خبر- یا موثقۀ (اشاره به اختلاف مبنا در وثاقت یا عدم وثاقت غیاث بن ابراهیم است.) - غیاث دلالت ندارد که حبس برای غیر از امام و نایب خاصش جایز باشد- چنان که آیةاللّه خوانساری به آن اشاره کرد. بنابراین، احتیاط آن است که به تازیانۀ کمتر از مقدار حد اکتفا شود آن هم در صورتی که حاکم صلاح بداند؛ ولی برخی از فقیهان اهل سنّت قائل به حبس هستند.


۲۰. سرخسی: نقل شده است که شریح وقتی شاهد زور دستگیر می‌شد، اگر بازاری بود او را به محل کارش می‌فرستاد و اگر بازاری نبود نزد خویشانش می‌فرستاد و پس از عصر همه را جمع می‌کرد و [جارچی] می‌گفت: شریح به شما سلام می‌رساند و می‌گوید: ما متوجه شده‌ایم که این شخص شهادت دروغ می‌دهد از او برحذر باشید و دیگران را برحذر دارید.
ابو حنیفه به این استدلال کرده و گفته: قاضی در مورد شاهد زور به معرفی و رسوا کردن او بسنده می‌کند و تعزیر نمی‌کند و ابو یوسف و محمد گفته‌اند: او را با تعزیر و حبس هر قدر صلاح بداند مجازات می‌کند تا معلوم شود توبه کرده و تعزیر کمتر از ۷۵ تازیانه می‌باشد. این دو تن دربارۀ تعزیر در حق شاهد زور به حدیث عمر استدلال کرده‌اند که گفته است: شاهد زور چهل تازیانه می‌خورد و صورتش سیاه و دور گردانده می‌شود و دلیل داریم که حکم سیاه کردن صورت، نسخ شده است؛ زیرا سیاه کردن صورت مثله است و پیامبر (صلّی‌اللّه‌علیه‌و‌آله‌و‌سلّم) از مثله کردن، گرچه در مورد سگ درنده باشد، نهی کرده است.
آنچه از عمر نقل شده است از باب تنبیه و تادیب و در موقعیتی است که امام بداند راهی برای بازداشتن شاهد زور جز از این طریق نیست و سیاه کردن صورت هم از این باب است و اگر مصلحت باشد از باب تنبیه جایز است و تعزیر هم همین حکم را دارد.
نظر نگارنده: اگر ثابت شد سیاه کردن صورت، مثله است و پیامبر (صلّی‌اللّه‌علیه‌و‌آله‌و‌سلّم) هم از آن نهی کرده است دیگر کسی حق ندارد برای تنبیه و سیاست کردن مرتکب آن شود و منکر را با منکر دفع کند، بلکه خلیفه اولی و سزاوارتر است که از سنّت پیامبر (صلّی‌اللّه‌علیه‌و‌آله‌و‌سلّم) پیروی کند و از آن چه نهی کرده بازایستد.
۲۱. ابن قدامه: مساله: هر کس شهادت دروغ دهد تادیب و در مراکز اجتماعی، که محل معرفی شاهد زور است، قرار داده می‌شود البته در صورتی که ثابت شود وی به عمد شهادت دروغ داده است.
اگر ثابت شود که شاهد زور عمدی است، تادیب او معیّن نشده است و این تادیب به دست حاکم است اگر صلاح دانست تازیانه می‌زند یا زندانی می‌کند یا سرش را برهنه و برعکس روی حیوان سوار می‌کند و او را خوار می‌گرداند؛ هر یک را خواست با وی انجام می‌دهد و بیش از ده تازیانه نمی‌زند و شافعی گفته است بیش از ۳۹ تازیانه نمی‌زند تا به کمترین حدها نرسد و ابن ابی لیلی گفته است: ۷۵ تازیانه می‌خورد که این یکی از دو قول ابویوسف است و اوزاعی در مورد دو شاهد طلاق گفته است: هر یک صد تازیانه می‌خورند و غرامت صداق را می‌پردازند …
آنچه از عمر روایت شده- که چهل تازیانه می‌خورد و سیاه و حبسش طولانی می‌شود- خلاف آن هم روایت شده است: او را یک روز حبس کرد بعد آزاد ساخت.
[۴۴] نک: سید سابق، فقه السنّة، ج۱۴، ص۷۹.



۱. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۲۸۰، ح۱۷۵.    
۲. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه (به نقل از:تهذیب الاحکام)، ج۱۸، ص۲۴۴، ح۳.    
۳. نک:متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمّال، ج۷، ص۲۹.    
۴. مجلسی، محمدباقر، ملاذ الاخیار، ج۱۰، ص۱۶۶.    
۵. صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۵۹.    
۶. مجلسی، محمدتقی، روضة المتقین، ج۶، ص۱۶۳.    
۷. اصبحی، مالک بن انس، مدوّنة الکبری، ج۵، ص۲۰۳.
۸. بیهقی، ابوبکر، سنن الکبری، ج۱۰، ص۲۳۸.    
۹. نک:طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۶، ص۲۴۱، مسالۀ ۳۹.    
۱۰. ابن ابی‌شیبه، ابوبکر، مصنّف ابن ابی شیبه، ج۱۰، ص۴۱، ح۸۶۹۲.
۱۱. مصنّف ابن ابی شیبه، ج۱۰، ص۵۸، ح۸۷۶۲.
۱۲. صنعانی، عبدالرزاق، مصنّف عبدالرزاق، ج۸، ص۳۲۶، ح۱۵۳۹۲.    
۱۳. متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمّال، ج۷، ص۲۹.    
۱۴. بیهقی، ابوبکر، سنن الکبری، ج۱۰، ص۱۴۰.    
۱۵. نک:طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۶، ص۲۴۱، مسالۀ ۳۹.    
۱۶. ابن ابی‌شیبه، ابوبکر، مصنّف ابن ابی شیبه، ج۵، ص۵۳۲، ح۲۸۷۱۳.    
۱۷. ابن ابی‌شیبه، ابوبکر، مصنّف ابن ابی شیبه، ج۱۰، ص۵۸، ح۸۷۶۲.
۱۸. صنعانی، عبدالرزاق، مصنّف عبدالرزاق، ج۸، ص۳۲۶، ح۱۵۳۹۲.    
۱۹. طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۶، ص۲۴۰، مسالۀ ۳۹.    
۲۰. طوسی، محمد بن حسن، النهایه، ص۳۳۶.    
۲۱. حلبی، ابوالصلاح، کافی فی الفقه، ص۴۴۰.    
۲۲. ابن براج طرابلسی، عبدالعزیز، المهذّب، ج۲، ص۵۵۲.    
۲۳. ابن براج طرابلسی، عبدالعزیز، المهذّب، ج۲، ص۵۶۴.    
۲۴. حلی، ابن ادریس، سرائر، ج۲، ص۱۵۰.    
۲۵. محقق حلی، جعفر بن حسن، مختصر النافع، ص۲۹۱.    
۲۶. علامه حلی، حسن بن یوسف، قواعد الاحکام، ج۳، ص۵۱۸.    
۲۷. علامه حلی، حسن بن یوسف، تحریر الاحکام، ج۵، ص۲۹۸.    
۲۸. شهید ثانی، زین‌الدین، روضة البهیّه، ج۳، ص۱۵۹.    
۲۹. حر عاملی، محمد بن حسن، بدایة الهدایه، ج۲، ص۴۴۱.
۳۰. طباطبایی، سید علی، ریاض المسائل، ج۱۵، ص۴۳۱.    
۳۱. فاضل هندی، محمد بن حسن، کشف اللثام، ج۱۰، ص۴۰۱.    
۳۲. نراقی، احمد، مستند الشیعة، ج۱۸، ص۴۳۲.    
۳۳. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۱، ص۲۵۲.    
۳۴. مامقانی، عبدالله، مناهج المتقین، ص۴۹۵.
۳۵. نوری طبسی، حسین، مستدرک الوسائل، ج۱۷، ص۴۲۰، باب ۱۲.    
۳۶. خوانساری، سید احمد، جامع المدارک، ج۶، ص۱۶۲.    
۳۷. خمینی، سید روح‌الله، تحریر الوسیله، ج۲، ص۴۸۶، مسالۀ ۱۵.    
۳۸. طبسی، محمدرضا، ذخیرة الصالحین، ج۸، ص۳۶.
۳۹. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة (به نقل از:من لا یحضره الفقیه)، ج۱۸، ص۲۴۴، ح۱.    
۴۰. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۱۸، ص۲۴۴، ح۲.    
۴۱. خویی، سید ابوالقاسم، محاضرات فی الاصول، ج۲، ص۱۳۲.
۴۲. سرخسی، محمد بن احمد، المبسوط، ج۱۶، ص۱۴۵.    
۴۳. مقدسی، ابن قدامه، المغنی، ج۹، ص۲۶۰.    
۴۴. نک: سید سابق، فقه السنّة، ج۱۴، ص۷۹.



• طبسی، نجم‌الدین، حقوق زندانی و موارد زندان در اسلام، ص۱۹۷-۲۱۰.






جعبه ابزار