جَسَد (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جَسَد: (جَسَداً ثُمَّ اَنَابَ)«جَسَد» به معنای جسم بیروح است، و به گفته «
راغب» در کتاب «
مفردات» مفهومی محدودتر از مفهوم «جسم» دارد، زیرا جسد بر غیر انسان اطلاق نمیشود (مگر به طور نادر) ولی جسم اعم است.
(وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمَانَ وَأَلْقَيْنَا عَلَى كُرْسِيِّهِ جَسَدًا ثُمَّ أَنَابَ) (ما
سلیمان را آزمودیم و بر تخت او جسدی افکندیم؛ سپس او به درگاه
خداوند توبه کرد.)
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید: کلمه جسد به معنای جسمی است بیروح. بعضی از مفسرین گفتهاند: مراد از جسدی که بر تخت سلیمان افتاد، خود سلیمان (علیهالسّلام) بوده که خدا او را به مرضی مبتلا و
آزمایش کرد، و تقدیر کلام این است که: القیناه علی کرسیه کجسد لا روح فیه من شدة المرض- ما او را مانند جسدی بیروح از شدت مرض بر تختش انداختیم، لیکن این وجه صحیح نیست، برای اینکه هیچ گوینده فصیحی ضمیر را از کلام حذف نمیکند، و از کلامی که ظاهرش انداختن جسدی بر تخت سلیمان (علیهالسّلام) است، انداختن خود سلیمان (علیهالسّلام) را اراده نمیکند، آن هم گویندهای که کلامش فصیحترین کلام است.
مفسرین دیگر اقوال مختلفی در مراد از آیه دارند، و هر یک از روایتی پیروی کرده و آنچه به طور اجمال از میان اقوال و روایات میتوان پذیرفت، این است که: جسد نامبرده جنازه کودکی از سلیمان (علیهالسّلام) بوده که خدا آن را بر تخت وی افکند، و در جمله
(ثُمَّ اَنابَ قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی) اشعار و بلکه دلالت است بر اینکه: سلیمان (علیهالسّلام) از آن جسد امیدها داشته، و یا در راه خدا به او امیدها بسته بوده، و خدا او را
قبض روح نموده و جسد بیجانش را بر تخت سلیمان افکنده تا او بدین وسیله متنبه گشته و امور را به خدا واگذارد، و تسلیم او شود.
(دیدگاه
شیخ طبرسی در
مجمع البیان:
)
•
مکارم شیرازی، ناصر، لغات در تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «جَسَد»، ص۱۶۴.