جواد فومنی حائری
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جواد فومنی حائری (۱۳۳۰-۱۳۷۴ق/۱۲۹۱-۱۳۴۳ش)، از علمای
شیعه و از روحانیون مبارز
تهران علیه
حکومت پهلوی در سده چهاردهم شمسی بود.
وی
علوم دینی را نزد اساتیدی چون
میرزا ابراهیم اصطهباناتی،
حاج آقا حسین قمی، شیخ
عبدالحسین رشتی،
آقا ضیاءالدین عراقی،
سید ابوالحسن اصفهانی،
میرزا محمدحسین نائینی و دیگران فرا گرفته و به
درجه اجتهاد رسید. وی پس از رحلت پدرش به
ایران رفته و در
تهران ساکن شد و به فعالیتهای علمی، فرهنگی و سیاسی پرداخت. او از روحانیون مبارز علیه حکومت پهلوی بود که با سخنرانیها و افشاگریها با حکومت مقابله میکرد که به همین علت بارها توسط
ساواک به زندان افتاد. ایشان خدمات و فعالیتهای بسیاری انجام داده که از جمله آنها عبارتند از ۱. تاسیس اتحادیه دینی، ۲. تاسیس مسجد نو شماره یک که بعدها به مسجد آیت الله فومنی معروف گردید، ۳. تاسیس مسجد نو شماره دو که بعدها به مسجد لرزاده معروف گردید، ۴. تاسیس دبستان ویژه دخترانه، ۵. تاسیس دبستان ویژه پسرانه، ۶. تاسیس کودکستان دینی، ۷. تاسیس شرکت تعاونی، ۸. سخنرانیهای و مبارزات.
فومن از شهرهای قدیمی
استان گیلان و در ۱۶۰ کیلومتری غرب شهرستان
رشت واقع شده است. مناظر طبیعی، جنگلهای انبوه و سرسبز، دشتهای وسیع شالیکاری، چشمهسارهای کوهستانی روزدخانههای پرخروش و آب و هوای معتدل زیبایی و طراوت خاصی به این شهر داده است.
فومن سالهای متمادی مرکز حکومت حاکمان مقتدر غرب گیلان بود که قلمرو حاکمیت آن گاهی تا
زنجان نیز میرسید. و در زمان
فتحعلی شاه این شهر دار الضرب داشت که روی سکههای آن عبارت «فومن المبارک» حک شده بود.
شهرک زیبای ماسوله و شهر عالمپرور شفت نیز از توابع این شهرستان به شمار میآیند و محدوده جغرافیایی آن از شرق به رشت و از جنوب به زنجان و رودبار و از غرب به شهرستان صومعه سرا و از شمال به تالاب بین المللی
بندر انزلی متصل میباشد.
علاوه بر صنایع دستی و برنج و چای، کلوچه سنتی فومن بسیار معروف است.
از بدو پذیرش اسلام در اوایل قرن سوم هجری تاکنون صدها عالم دانشمند و فرزانه از این دیار برخاستهاند که به نام چند نفر از مفاخر بزرگ این سامان در دو قرن اخیر اشاره میشود.
آیت الله میرزا ابوالقاسم پسر شیخ
حسن شفتی گیلانی (صاحب قوانین الاصول)، آیت الله
سید محمدباقر شفتی (حجةالاسلام) عالم مبارز شهید
شیخ علی فومنی از شهدای
نهضت مشروطیت در سال
۱۳۲۷ق، عالم مبارز شیخ
یوسف نجفی جیلانی نویسنده کتاب طومار عفت، عالم مبارز شیخ
علی علمالهدی فومنی، عالم متقی شیخ
محمدکاظم صادقی، روحانی شهید
محمدحسین افتخاری، فقیه معاصر آیت الله حاج شیخ
محمدتقی بهجت فومنی و صدها
فقیه،
متکلم و
مفسر و
عارف.
که نام اکثر آنان در کتب تراجم و رجال به روشنی به ثبت نرسیده است یا نام برخی از فرزانگان نامدارش به شهرهای دیگر منتسب کردهاند.
یکی از فرزانگان این دیار آیت الله حاج شیخ جواد فومنی حائری میباشند که با وجود بیش از دو دهه از مجاهدت و مبارزه با رژیم پهلوی متاسفانه برای همگان چهرهای گمنام و ناشناخته است.
ملا احمد فومنی جد و شیخ
جعفر فومنی پدر شیخ جواد فومنی هستند که بهطور مختصر به زندگینامه آنها اشاره میشود.
ملا احمد فومنی (جد):
سالهاست که
شهر فومن به دو بخش و محله بالا و پایین تقسیم شده است. پایین محله این شهر که قبلا محل سکونت ملا احمد فومنی بود، به همین اسم شناخته میشد. ملا احمد فرزند
ملا اسماعیل فومنی مردی متقی، زاهد،
وارسته بود که در میان مردم آن دیار محبوبیت ویژه داشت و کرامات و امور خارقالعادهای از وی ظهور و بروز میکرد. او مردی خوش سلوک و صادق بود که از راه کشاورزی امرار معاش میکرد، و از لحاظ مالی وضع مناسبی داشت. مهمترین سجایای اخلاقی او، عشق و ارادت به
اهل بیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به ویژه
حضرت سید الشهدا بود. عشق او به حضرت حسین به علی (علیهالسّلام) باعث شد با فروش همه اموال و دارایی موروثی، برای همیشه سکونت در جوار مرقد امام حسین را اختیار نماید. او که سالها عشق به مولایش و همجواری با او را آرزو میکرد، بدینطریق به آرزوی دیرینه خود رسید. بعد از ورود به کربلای حسینی و رحل اقامت در محله «باب النجف» لقب حائری را برگزید و تا پایان عمر، در آن سرزمین مشغول
عبادت،
زیارت،
تهذیب نفس و سپری کردن اوقات عمر در پای مواعظ سخنوران نامدار شد و سرانجام پس از عمری خدمت و عبادت درگذشت و در همان سرزمین به خاک سپرده شد.
ملا احمد فومنی با علویه جلیله دختر کربلایی سید علی که از سادات اصیل فومن ساکن
کربلا بود وصلت کرد. ثمره این پیوند فرزندی عالم و متقی به نام حاج شیخ جعفر فومنی حائری پدر بزرگوار مرحوم فومنی است.
آیت الله حاج شیخ جعفر فومنی حائری (
۱۳۰۳-
۱۳۵۷ق): پدر مرحوم فومنی در سال ۱۳۰۳ قمری در شهر کربلا و در خانوادهای مذهبی متولد شد. در بدو تولد،
آب فرات مخلوط به
تربت حسینی را در کام این مولود ریخته و نرمی گوش او را به نشانه غلامی اربابشان امام حسین (علیهالسّلام) سوراخ کردند تا بدینطریق او را در سلک خادمان واقعی مکتب اهل بیت (علیهمالسّلام) درآورند و شاید به همین منظور نام جعفر را انتخاب کردند تا خدمت گزار و مروج احکام آن امام باشد.
جعفر پس از ایام طفولیت، برای یادگیری
قرآن و خواندن و نوشتن به مکتبخانههای رایج آن زمان سپرده شد. به واسطه داشتن حافظه قوی و علاقه و پشتکار و جدیت با سرعت کار فراگیری قرآن را به اتمام رسانید و برای کسب دانش راهی
حوزه علمیه کربلا شد و با طی مراحل مختلف تحصیل در درس اساتید نامدار شرکت کرد.
اساتید وی عبارتند از: آیات عظام ۱.
میرزا محمدتقی شیرازی (متوفای
۱۳۳۷ق)، ۲.
سید اسماعیل صدر (متوفای
۱۳۳۸ق)، ۳.
شیخ عبدالکریم حائری یزدی (متوفای
۱۳۳۵ق)، ۴.
میرزا محمدکاظم خراسانی (متوفای
۱۳۲۹ق)، ۵. میرزا
محمدعلی مدرس چهاردهی (متوفی
۱۳۳۴ق)، ۶.
ملا عبدالله مازندرانی (متوفی
۱۳۳۰ق)
شیخ جعفر از دانش این اساتید کمال بهره را برد و با اخذ اجازات از سوی آنان به مدارج والای علمی و مقامات والای معنوی نایل گردید و خود نیز از مدرسان برجسته کربلا شد و بارها سطوح مختلف را برای طلاب و فضلا تدریس کرد. او علاوه بر تحصیل و تدریس و تربیت و پرورش طلاب و فضلا، به تهذیب نفس پرداخت و در ردیف عالمان مهذب و
وارسته بزرگ شهر کربلا به شمار آمد. وی در
زهد و
تقوی کمنظیر بود و سالهای متمادی در
حرم حضرت ابیعبدالله الحسین (علیهالسّلام) صبح و ظهر و شب اقامه جماعت میکرد و صدها نفر از عالمان و مجتهدان
وارسته و زایران حرم مطهر نمازهای خویش را به امامت ایشان اقامه میکردند. او نزد عموم مردم کربلا و علما و بزرگان شهر موقعیت و مقبولیت ویژهای داشت و انجام عبادات و زیارات و مستحبات اهتمام ویژهای میورزید.
آیت الله بهجت پسر عمه آن بزرگوار و خود نیز مدتی از محضر علمی و اخلاقی شیخ جعفر فومنی بهره برده است. درباره او میگوید:
«مرحوم شیخ جعفر (رحمتاللهعلیه) از جمله معدود افرادی بودند که گاهی بعضی از حقایق نهانی و اسرار باطنی از ایشان ظهور پیدا میکرد و معلوم بود چیزهایی میدانستند که در آن عهد بسیاری از مدعیان از آن بیخبر بودند. به خاطر دارم آخرین باری که ایشان را ملاقات کردم در کمال صحت و سلامت و بدون هیچ عارضهای، خبر فوت خودشان را به من دادند و یک هفته بعد، از این نشئه دنیا رخت برستند. بالاتر از هر چیز دیگر که باید به عنوان یک اصل مهم در زندگی آن عالم ربانی از آن یاد کرد، خصوصیات اخلاقی ایشان است. در این زمینه بدون اینکه ریاضاتی را متحمل شده باشد. در مرتبهای قرار داشت که ما با سالها
ریاضت نمیتوانستیم به آن برسیم. در توصیف اخلاقیات ایشان باید گفت پس از یک عمر زندگانی با آن حیثیت و آوازه، در تمام کربلا دو نفر مخالف نداشت.
آیت الله حاج شیخ جعفر فومنی حائری پس از ۵۴ سال زندگی زاهدانه در سال
۱۳۵۷ق دعوت حق را اجابت نمود. نقل شده است که این عالم متقی در آخرین لحظات حیات یکباره اشاره فرمود که مرا بلند کنید. بیدرنگ زیر بازوهایش را گرفتند و او را نشانیدند. نگاهی به پیشروی خود انداخت. دیگر نفسی باقی نمانده بود که سر خود را به حال تعظیم فرود آورد و جان به جانان تسلیم نمود. خبر ارتحال این شخصیت والامقام از منارههای حرم مطهر در سطح شهر پخش شد و طی مراسم باشکوهی، پیکرش در رواق مقدس پشت سر حرم مطهر امام حسین (علیهالسّلام) در زاویه شرقی به خاک سپرده شد.
جواد فومنی حائری در روز چهارشنبه ۲۷
جمادی الثانی ۱۳۳۰ قمری در خانوادهای متقی چشم به جهان گشود. پدرش آیت الله حاج شیخ جعفر فومنی حائری از عالمان مشهور کربلا و مادرش «سیده بانو» دختر
سید عبدالکریم فومنی مقیم کربلا، بانویی پاکدامن، پاک سرشت، با تقوا و آشنا به مسایل اسلامی بود. این مادر همیشه آرزو داشت فرزندش نیز از عالمان
مکتب اسلام شود، لذا بعد از تولد طبق یک سنت مرسوم عربی، پس از اجرای مراسم و آداب اسلامی نرمی گوش راست فرزندش را سوراخ نمود که تا واپسین لحظات عمر غلام حلقه به گوش اجداد طاهرینش شود.
شیخ جواد در دوران خردسالی راهی مکتبخانه شیخ
علیاکبر نائینی (خطاط) شد که از دیرباز خانه مسکونیاش مرکزی برای تعلیم و تربیت بود. وی تا سنین کهولت به همان روش سنتی مکتبداری میکرد. شیخ جواد
آداب نماز،
تلاوت قرآن، سواد خواندن و نوشتن، آشنایی با لغات، هنر خوشنویسی و کتابت را نزد ایشان به خوبی آموخت و آنگاه برای فراگیری علوم الهی روانه حوزه علمیه کربلا شد.
ده ساله بود که با اشتیاق فراوان
لباس روحانیت به تن کرد.
صرف،
نحو،
ادبیات عرب و مقداری از
فقه و
اصول را در محضر پدرش فرا گرفت، و سطوح متوسط و عالیه را از محضر اساتیدی مانند حاج شیخ
نعمتالله دامغانی،
سید زینالعابدین حائری کاشانی، شیخ
غلامحسین مرندی حائری، حاج شیخ
جعفر رشتی حائری،
میرزا ابراهیم اصطهباناتی،
حاج آقا حسین قمی که همگی از اساتید برجسته کربلا بودند، آموخت. سپس برای رسیدن به مقامات والای علمی در جلسات درسی پر فایده اساتید کمنظیر آن وقت شرکت و پایههای علمی خویش را استوار ساخت.
اساتید درس خارج وی عبارتند از آیات عظام: حاج شیخ
عبدالحسین رشتی،
آقا ضیاءالدین عراقی (متوفای
۱۳۶۱ق)،
سید ابوالحسن اصفهانی (متوفای
۱۳۶۵ق)،
میرزا محمدحسین نائینی (متوفای
۱۳۵۵ق). او در سایه عنایت خدا و جدیت و پشتکار در ۲۷ سالگی به
درجه اجتهاد رسید و موفق به اخذ اجازات از اساتید نامبرده گردید. حاج شیخ جواد در سال
۱۳۵۷ قمری بعد از اتمام تحصیلات و کسب مقامات و مدارج علمی، به زادگاهش کربلا برگشت و هنوز چند ماهی از بازگشت وی نگذشته بود که با رحلت پدرش روبهرو شد.
شیخ جواد بعد از رحلت پدر برای
صله ارحام و دیدن اقوام و بستگان عازم
ایران گردید و در سال ۱۳۱۷ شمسی برای نشر
احکام اسلامی و تربیت افراد راهی
تهران شد، و در منزل یکی از بستگان و خویشان خود رحلت اقامت افکند.
ورود ایشان به تهران مصادف با آغاز
جنگ جهانی دوم و اواخر حکومت ظالمانه
رضاخان بود. اثر سخت گیریهای رضاخان متروکه شدن مساجد و مدارس علمی، قدغن شدن محافل مذهبی و برنامههای دینی و ترویج فساد و بیدینی و رونق مرامهای الحادی بود. خصوصا بعد از سقوط رضاخان و ضعف دولت مرکزی، مروجان مرامهای الحادی به ویژه تودهایها و کمونیستها و بهاییها سخت در جذب جوانان و انحراف آنان از باورهای دینی فعال بود. مرحوم فومنی وظیفه خود دانست که در مقابل برنامههای آنان از حریم دین دفاع نماید، لذا بعد از اقامت در خیابان خراسان تهران ضمن اقامه جماعت و سخنرانی و منابر سودمند، به نشر احکام و معارف اسلام و هدایت و
ارشاد مردم پرداخت. بیانات و رفتار و کردار ایشان به سرعت مورد توجه مؤمنان و جوانان قرار گرفت. ابتدا به دلیل جو سیاسی آن زمان این برنامهها در منازل به ویژه در منزل خود او اجرا میشد، ولی بعد از سقوط رضاخان، زمینه ساخت مسجد برای ایشان فراهم شد و تشکیل جلسات دینی و اقدامات تبلیغی در مسجد صورت پذیرفت.
آیت الله فومنی حائری از فعالترین و پرکارترین روحانیان معاصر تهران بود. او مردی مجتهد، متعهد، پرشور، انقلابی، ظلمستیز، شجاع، درد آشنا، عامل به احکام اسلامی، آمر به معروف و ناهی از منکر بود که در اجرای برنامههای دینی و سیاسی از هیچ مقام مملکتی وحشت نداشت و در راستای انجام کارهای سیاسی و فرهنگی و مبارزاتی خود بارها دستگیر و زندانی گردید.
در طول اقامت ۲۶ ساله معظم له در تهران (۱۳۱۷ تا ۱۳۴۳ شمسی) فعالیتها و خدمات این عالم
وارسته بسیار گسترده بود. مهمترین فعالیتها و خدمات وی بدینشرح است:
۱. تاسیس اتحادیه دینی، ۲. تاسیس مسجد نو شماره یک که بعدها به مسجد آیت الله فومنی معروف گردید، ۳. تاسیس مسجد نو شماره دو که بعدها به مسجد لرزاده معروف گردید، ۴. تاسیس دبستان ویژه دخترانه، ۵. تاسیس دبستان ویژه پسرانه، ۶. تاسیس کودکستان دینی، ۷. تاسیس شرکت تعاونی،
۸. سخنرانیهای و مبارزات.
مرحوم فومنی حائری بعد از اقامت در تهران و سقوط حکومت ظالمانه رضاخان، اقدامات فرهنگی را آغاز کرد و تا پایان عمر ادامه داد. سخنان ابتکاری و انقلابی و شورآفرین وی در اندک زمانی باعث جذب هزاران مشتاق مسلمان گردید. اشتیاق مردم مسلمان و نیروهای خلاق و فعال ضرورت تشکل بزرگی دینی را اقتضا میکرد. فقیه فومنی برای ساماندهی جمعیت مشتاق به اهداف دین تشکل اتحادیه دینی را تاسیس کرد که در بخشهای فرهنگی، مذهبی، اجتماعی و اقتصادی، سیاسی فعالیت گستردهای داشت. افرادی فعال، خوشنام و کارآمد همانند شهید حاج
اسماعیل طیب رضایی، مرحوم حاج
احمد دیبایی، مرحوم حاج
علیاصغر فخارزاده، مرحوم حاج
محمود صالحی و... در این مجموعه فعالیت و به صورت هیئت امنا عمل میکردند.
ساواک در گزارشهای متعدد، بارها از این تشکل دینی یاد و اعضای اصلی آنرا احضار و زندانی کرد. ساواک میخواست این مجموعه را تعطیل یا فعالیت آنها را کم اثر کند، ولی در این هدف موفق نبود. مهمترین فعالیت اتحادیه دینی در آن زمان عبارت بود از:
۱. تشکل محافل دینی به مناسبتهای مختلف، مانند اعیاد و وفیات معصومین (علیهمالسّلام) در این ایام مسجد آیت الله فومنی مهمترین پایگاه فکری، فرهنگی شرق، جنوب و مرکز تهران بود.
۲. تبلیغات گسترده برای مشارکت مردم در این مجالس با محوریت مسجد آیت الله فومنی. ساواک در گزارشات خود آورده است: طرفداران متعصب آیت الله شیخ جواد فومنی و هرگاه ایشان سخنرانی میکند، فوقالعاده در مسجد اجتماع میکنند. اجتماع مردم تهران در این مسجد و حضور روحانیان سرشناس و انقلابی آنرا به صورت مهمترین پایگاه مذهبی در تهران درآورده بود.
۳. تامین نیاز مالی مساجد و مدارس تحت پوشش آیت الله فومنی.
۴. دعوت از روحانیان، وعاظ و سخنرانان پرشور و انقلابی برای سخنرانی در مسجد به جرات میتوان ادعا کرد که کمتر سخنران انقلابی هست که در این مسجد سخنرانی نکرده است مانند
شهید نواب صفوی.
۵. حفاظت از اموال مساجد و مدارس دینی آیت الله فومنی، هوشیاری این جمعیت به گونهای بود که ساواک هیچوقت و با هیچ ترفندی موفق نشد بلندگوی نصب شده در وسط خیابان را که صدای سخنرانان را تا شعاع بسیار دوری پخش میکرد جمع یا سیم آنرا قطع کند.
۶. حفاظت از سخنرانان انقلابی.
۷. عامل مهم اجرایی و بازوی توانمند آیت الله فومنی در اجرای دو فریضه امر به معروف و نهی از منکر به طوریکه این جمعیت با دستور آیت الله فومنی برای برچیدن مظاهر فساد بسیار خوب عمل میکرد، البته فعالیت این جمعیت دینی بعد از رحلت آیت الله فومنی کمتر شد. ردپای فعالیت این تشکل دینی در برخی مناسبتهای سیاسی مانند برگزاری مجلس فاتحه برای شهادت شهید بزرگوار
سید محمدرضا سعیدی و... دیده میشود. بعد از
پیروزی انقلاب اسلامی هم اولویت این تشکل انجام کارهای فرهنگی است.
۸. تاسیس صندوق و شرکت تعاونی و جمعآوری اعانات مردمی.
الف: تاسیس مسجد نو این مسجد در خیابان خراسان واقع شده است و در سابق به مسجد نو شماره اول شهرت داشت، زیرا بعدها مسجد دیگری در خیابان لرزاده توسط آیت الله فومنی تاسیس گردید که به آن مسجد نو دوم میگفتند. این مسجد نو که هماکنون نیز به نام شهید آیت الله فومنی شهرت دارد، در سال ۱۳۲۰ شمسی به خاطر نیاز به مکان مناسبی که جوابگوی جمعیت زیاد حاضر در پای منابر شورانگیز و انقلابی آیت الله فومنی باشد، تاسیس گردید. زمین آنرا مرحوم فخارزاده تامین کرد و با کمک اعضای اتحادیه دینی ساختمان مسجد به مساحت ۳۰۰ متر احداث گردید، البته بعد از رحلت آن بزرگوار و در اثر خیابانکشی مقداری از ساختمان مسجد قدیمی تخریب و مجددا با خریداری منازل اطراف در سال ۱۳۷۱ شمسی به مساحت ۱۳۰۰ متر مربع تجدید بنا گردید. پایگاه اصلی فعالیتهای تبلیغی آیت الله فومنی همین مسجد بود، به گونهای که نیروهای انقلابی و مذهبی برای استفاده از سخنان آن مرحوم خود را به این پایگاه عظیم مذهبی میرساندند.
هماکنون در کنار این مسجد مرکز قرآنی «مؤسسه مهد قرآن کریم» توسط فرزندان آن مرحوم احداث گردیده و به آموزش جامع
قرآن با شیوههای نوین و جذاب علمی اختصاص دارد و با بیش از هفتاد هزار عضو در کلیه استانها و شهرستانها کانون و کلاسهای تعلیم قرآنی ایجاد نموده است. امامت نماز جماعت مسجد از سال ۱۳۴۳ تا ۱۳۷۱ شمسی به عهده فرزند ارشد مرحوم فومنی یعنی حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ
حسین فومنی حائری بود و بعد از آن دو فرزند دیگر ایشان حجج الاسلام شیخ
مرتضی و شیخ
مصطفی فومنی حائری در سه وعده صبح، ظهر و شب اقامه جماعت را برعهده دارند.
ب: احداث مسجد شماره دوم: آیت الله فومنی حائری در سال ۱۳۳۸ش به دعوت اهالی خیابان لرزاده، مسجدی را در انتهای آن خیابان با کمک مردم خیر و مسلمان تاسیس کرد که در طبقه دوم دبستان پسرانه که مؤسس آن هم مرحوم فومنی بود احداث گردید، محلی مناسب برای تبلیغات اسلامی و تجمع مردم متدین و از طرفی مکان مناسبی برای سخنرانی دانش آموزان مدرسه بود. مجالس و محافل مذهبی و دینی در این مسجد مانند مسجد شماره اول مورد استقبال کمنظیر مشتاقان مذهبی قرار گرفت.
یکی از ابتکارات جالب مرحوم فومنی در عصر دین ستیزی رژیم طاغوت تاسیس مدرسه دخترانه بود که با برنامههای کامل دینی تحت نظارت مستقیم آن بزرگوار اداره میشد. این اقدام شجاعانه در سال ۱۳۲۶ شمسی سخت مورد اعتراض دولت وقت واقع شد و برخی عناصر مقدسنما هم به وی اعتراض نمودند، ولی تاسیس این مدرسه دخترانه که با برنامه دقیق مذهبی و حجاب کامل (با پوشیه) و آموزش قرآن و مفاتیح و سایر برنامههای دینی در کنار دروس متداول انجام میشد، مورد استقبال گسترده متدینین به ویژه علما و بزرگان واقع شد. جو مسموم حاکم و انحرافات و بدآموزیهای رایج باعث شده بود بسیاری از خانوادهها فرزندان دختر خود را از تحصیل محروم نمایند، زیرا جز این راهی نبود. مرحوم فومنی برای رهایی دختران مسلمان از چنگال برنامههای ضد دینی، در آموزش و پرورش نوباوگان دخالت مستقیم کرد و با تاسیس مدرسه دخترانه بارقه امید را در دل مردم مسلمان زنده کرد. حاج شیخ حسین فومنی حائری درباره این مدرسه میگوید:
«یکی از شروط ثبتنام دانش آموزان دختر در این مدرسه پوشش کامل اسلامی شامل چادر مشکی با روبند بود. این شرط مورد مخالفت وزارت فرهنگ وقت قرار گرفت و وزیر فرهنگ در ملاقاتی که با آیت الله فومنی داشتند تقاضا کردند از این حرکت جلوگیری شود، اما آن مرحوم پاسخ دادند: اگر شما طی قانونی به مدارس اعلام کنید که دانش آموزان دختر با پوشش مناسب (لباس بلند،
شلوار و
روسری) به مدارس بروند. من هم از این شرایط چشمپوشی میکنم. نهایتا پیشنهاد مرحوم فومنی مقبول رژیم واقع نشد و ایشان نیز به همان رویه و برنامه خود اقدام به پذیرش و ثبت نام دختران مینمودند.»
مرحوم فومنی با استقامت به استحکام پایههای مدرسه دخترانه همت گمارد و با همکاری همسر گرامی خود که مسؤولیت مدرسه را به دوش گرفته بود، توانست در طول فعالیت خود، هزاران دختر و مادر مسلمان و با فضیلت تحویل جامعه دهد.
او خود در نامهای هدف از تاسیس مدرسه دخترانه را چنین بیان میکند:
«. . در حدود ده سال است در تهران مشغول انجام وظیفه بوده و چنین تشخیص دادهام که اساس همه مفاسد فرهنگ است و هر جنایت و خرابکاری که در کار هست تماما از آنجا است و شکی نیست که پست فرهنگ یک موقعیت مهمی است که میتوان بدان وسیله یک مملکت را به بدبختی انداخت و نیز ممکن است از این راه یک جامعه را به سعادت و نورانیت، سوق داد. با توجه به وضع فرهنگ در ممالک اسلامی، من همیشه دچار اضطراب عجیبی بودم و وقتم به ناراحتی میگذشت. شما ببینید چگونه انسان راحت باشد و مشاهده کند، یک چنین شاهرگ و سنگر حیاتی مسلمانان در اختیار تام دشمن باشد و جامعه به قدری سطحی و اغفال شده که به یک دعای سحر که از رادیو پخش میکنند! دلش آرام بگیرد و در صدد رفع بدبختیهای خود نباشد... لذا ناچار تاسیس اتحادیه نموده، شروع به تهیه و سازمان مسجد و بالاخره پیشنمازی و منبر و سخنرانیها و نشریهها و همه اینها را مقدمه رسیدن به این هدف عالی دانسته و در مرتبه اول درصدد تاسیس دبستان برای دوشیزگان برآمدم.»
حجة الاسلام حاج شیخ مرتضی فومنی حائری درباره برنامههای این مدرسه چنین میگوید:
«این مدرسه حدود ۳۰۰ نفر دانش آموز دختر ـ از مقطع اول ابتدایی تا مقطع هشتم آن زمان ـ را تحت پوشش داشت، وجود مدرسه دخترانه با حجاب کامل در خیابان خراسان باعث شد مردم این خیابان را به دارالمؤمنین و محله آنرا محله حجاب بنامند و در میان مردم این نامها شهرت یافت. دختران اغلب علما و بزرگان در این مدرسه تحصیل میکردند. شرایط ثبت نام دختران به این ترتیب بود: ۱. حجاب پوشیه، ۲. مدیران با حجاب کامل باشند، ۳. تدریس کتب معمول تحصیلی، ۴. تدریس قرآن، مفاتیح و شرعیات. در پایان گواهینامه و پایاننامه تحصیلی آنان مهر و امضاء مرحوم آیت الله والد بود و خودش با دقت و حساسیت فراوان این مدرسه را تحت نظارت داشت و مرتب برای رفع مشکلات و نواقص جهت سرکشی به مدرسه میآمد.»
در سال ۱۳۲۷ شمسی مرحوم آیت الله فومنی متوجه شد عدهای در تهران، کودکستان تاسیس نمودهاند، ولی مربیان و آموزگاران آنان مردان و زنان
یهودی و نصرانیاند و کودکان مسلمان تحت سرپرستی و تربیت آنان قرار میگیرند، لذا تصمیم گرفت کودکستانی تاسیس کنند. این تصمیم با همت و همیاری اعضای اتحادیه دینی با سرعت عملی شد و کودکستان مجهزی با شهریه ارزان و با یک دستگاه اتوبوس برای رفت و برگشت کودکان تاسیس گردید. که در کنار دبستان دخترانه قرار داشت و سالها به فعالیت خود ادامه داد.
آیت الله فومنی با کمک اعضای اتحادیه دینی یک مدرسه پسرانه در انتهای خیابان لرزاده تاسیس نمود که بیش از ۳۰۰ نفر در آن تحصیل میکردند. در این مدرسه برنامههای آموزش و پرورش تدریس میشد و تعلیم فرزندان مسلمان تحت اشراف و زیرنظر دوستان مورد وثوق ایشان اداره میشد. آیت الله فومنی هیچگاه برای تاسیس این مدارس از وزارت فرهنگ مجوز نگرفت و کلیه نیازهای مدارس را خود تامین میکرد. حتی گواهی تحصیلی را نیز خود صادر مینمود. اینکه مدرسهای تحت پوشش دولت قرار نداشت، برای مؤمنان افتخار شمرده میشد و آن مرحوم نیز در سر در مدرسه با آویزان کردن تابلویی به این مساله اشاره کرده بود. تا زمانی که فومنی در قید حیات بود وزارت فرهنگ نتوانست ایشان را مجبور به اخذ مجوز نماید یا برنامهها و مدیریت خود را بر مدارس آن مرحوم تحمیل نماید، اما پس از فوت ایشان، با فشار بر اولیای مدرسه به تدریج این مدارس را تحت نظارت وزارت فرهنگ درآورند، اما حضور آموزگاران و دست اندرکاران سابق مدارس که همگی از تربیت یافتگان مرحوم فومنی بودند، مانع نفوذ جو غیر اسلامی بر مدارس مزبور شد.
عبارت تابلو دبستان ملی نو ویژه پسران این بود «
هل یستوی الذین یعلمون والذین لا یعلمون» و عبارت تابلو سر در مدرسه دختران این جمله بود: «
لا تقم فیه ابدا لمسجد اسس علی التقوی» و پرچمی که در اردوهای تفریحی زیارتی دانش آموزان از آن استفاده میشد، عبارت «
ان الدین عند الله الاسلام» را داشت. این مدارس هماکنون به نام شهید آیت الله فومنی حائری مشغول فعالیت میباشند.
آیت الله فومنی حائری به منظور تامین و نیازهای مالی احداث و توسعه اماکنی از قبیل
مسجد، مدارس ویژه پسرانه و دخترانه، کودکستان، برپایی مجالس جشن، سوگواری و سایر مناسبتهای دینی، دعوت از وعاظ و سخنرانان دینی، چاپ نشریهها و کتب سودمند و تعلیم و تربیت دینی اطفال و... طی یک طرح ابتکاری و جالب در سال ۱۳۲۹ شمسی اقدام به تاسیس شرکت تعاونی «روزی دهشاهی» نمود که این طرح مورد استقبال مردم متدین مسلمان خیابان خراسان و خیاباهای اطراف قرار گرفت. به دنبال تاسیس این شرکت که با تبلیغ گسترده در سایر محلات تهران همراه بود، جلسهای با حضور مؤمنان و اعضای اتحادیه دینی در حضور ایشان ترتیب یافت و مقرر شد هر یک از اعضا و علاقمندان به امور خیریه روزی دهشاهی (نیم ریال وجه رایج آن زمان) به صندوقی که در منزل و یا درب مغازه خود برای این منظور نصب کردهاند، بیندازند و سر هر ماه ماموری که انتخاب شده بود، صندوقها را باز کند و قبض بدهد.
انعکاس و انتشار این طرح جالب در سطح منطقه و استقبال مردم از آن و افزایش توان مالی دستاندرکاران (اعضای اتحادیه دینی) که موجب گسترش فعالیتهای دینی و سیاسی آیت الله فومنی شده بود، مورد توجه ساواک قرار گرفت، مبالغ جمعآوری شده نیز توسط اعضای اتحادیه دینی و تحت نظارت آیت الله فومنی برای تکمیل و گسترش مسجد نو و مدارس و سایر امورات مذهبی مصرف میگردید و از همین مبالغ مدرسه پسرانه نیز تاسیس شد. در حقیقت تاسیس شرکت تعاونی در گسترش فعالیتهای فرهنگی، اجتماعی و تشکیل بنیادهای اسلامی آیت الله فومنی نقش مؤثری داشت و او را به صورت عملی وارد کارزار مبارزه با رژیم پهلوی کرد.
در سال ۱۳۱۷ شمسی که آیت الله فومنی حائری در تهران رحل اقامت افکند، فضای عمومی کشور به خصوص اوضاع فرهنگی و سیاسی بسیار تاریک و خفقانآور بود.
طرحهای ضد دینی و استعماری رضاخان مانند
کشف حجاب، لباس متحدالشکل، خلع لباس روحانیت، تخریب مساجد و مدارس دینی، ممنوع شدن مجالس مذهبی و... به شدت در حال پیاده شدن بود. به همین دلیل روحانی مبارز آیت الله فومنی در منزل یکی از خویشان خود به نام حاج احمد دیبایی اقدام به سخنرانی انقلابی و پر شوری کرد که سخنان وی مورد استقبال گسترده مردم واقع شد.
پس از سرنگونی حکومت رضاخان در شهریور ۱۳۲۰ شمسی و به سلطنت رسیدن فرزندش فضای عمومی کشور تا حدودی شرایط برای انجام فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی مساعد گردید و احزاب و گروههای گوناگونی در آن شرایط حساس سیاسی ظهور کردند. جریانات
فدائیان اسلام،
آیت الله کاشانی،
نهضت ملی شدن صنعت نفت و... از مهمترین اتفاقات مهم این دوران حساس بودند. و از طرفی نیز فعالیت گسترده گروههای ضد دینی همانند تودهایها، بهاییها در ابعاد گوناگون به شدت در جامعه رواج داشت.
آیت الله فومنی حائری به هیچ
حزب و گروه وابستگی نداشت گرچه از برخی جریانات مذهبی مانند فدائیان اسلام و مبارزات آیت الله کاشانی حمایت میکرد. مرحوم فومنی به صورت مستقل کار سیاسی میکرد و رسالت دینی خود را با هدف ارشاد تودههای مردم برای آشنایی آنان با ماهیت گروهها و احزاب کشور به انجام میرساند. او سعی داشت با سخنان روشنگرانه ضمن تقویت مبانی صحیح اعتقادی و اسلامی مردم، از باب امر به معروف و نهی از منکر با جریانات ضد اسلامی که به دلیل ضعف حکومت مرکزی به وجود آمده بود به مقابله پردازد.
اولینکار سیاسی وی طبق مدارک موجود در ساواک از سال ۱۳۳۲ شمسی شروع شد. در این سال
کودتای ۲۸ مرداد توسط رژیم طاغوت با همکاری مستقیم
آمریکا در ایران به وقوع پیوست. در این حادثه مهم که منجر به سقوط
مصدق، منزوی شدن آیت الله کاشانی، ظهور و قیام فدائیان اسلام و... شد، دولت دست نشانده آمریکا با برقراری حکومت نظامی بر اوضاع سیاسی و فرهنگی کشور مسلط گردید و با ایجاد رعب و وحشت و سرکوب امکان هر نوع فعالیت، اعتراض و مخالفت را منتفی ساخت و در حقیقت هیچکس توان اظهار نظر درباره اهداف پلید حکومت آمریکایی در ایران را نداشت. و در اوج همین خفقان بود که ساواک در سال ۱۳۳۶ شمسی تاسیس گردید و همه فعالیتهای نیروهای مذهبی را به شدت به کنترل درآورد. این فشار و خفقان در حالی از سوی رژیم اعمال میشد که عوامل بیگانه آزادانه مشغول ترویج فرهنگ منحط غرب، فساد و بیبند و باری و غارت
بیت المال بودند و دولت آمریکا و
اسرائیل با در اختیار گرفتن ارکان مهم و مشاغل حساس و سپردن آنان به بهاییها در عمل بر ایران زمامداری میکردند. در این دوران حساس، ندای افراد شجاعی مانند آیت الله فومنی بلند شد و اولین اعتراض رسمی وی در منابع ساواک در تاریخ ۱۳۳۲/۱۰/۱۸ به ثبت رسیده است. وی در این سخنان به مقام سلطنت و اقدامات غیر قانونی او که برخلاف قانون اساسی بود، اعتراض کرد.
اولین اسناد مربوط به ایشان که به دلیل سخنان صریح و بیپرده حساسیت ماموران حکومت نظامی را برانگیخت، حاکی از این است که ایشان تابع جریانات سیاسی نبود و برحسب
تکلیف شرعی و رسالت دینی اقدام به مقابله با سیاستهای جاری رژیم مینمود. بیانات وی در ابعاد مختلف سیاسی نظامی، فرهنگی، اقتصادی، داخلی، خارجی، گویای جامعنگری و روشنبینی ایشان نسبت به مسایل و مشکلات کشور است. افشاگریها و روشنگریهای مرحوم فومنی در مسجد نو چنان مورد استقبال مردم قرار گرفت که دستگاه امنیتی و اطلاعاتی رژیم مجبور شد برای اطلاع از مواضع، دیدگاهها و حضور مردم در مسجد نو، اقدام به گماشتن منابع نفوذی و جمعآوری اخبار و گزارشات بنماید.
هرچه زمان میگذشت و مظاهر فساد و فحشا و بیدینی گسترش پیدا میکرد. لحن و سخنان مرحوم فومنی نیز صریحتر، رساتر و جسورانهتر میشد. بر این اساس، به دفعات توسط ماموران انتظامی و امنیتی رژیم تحت فشار و مورد آزار و اذیت قرار گرفت. ساواک بارها ایشان را احضار کرد تا تذکرات و تهدیداتش را به آن مرحوم اعلام نماید، اما وی با صلابت و قاطعیتی که داشت به احضاریهها پاسخ مثبت نمیداد و با
عزت نفس و قدرت به ماموران ساواک و شهربانی میگفت: «نمیآیم هر کس با من کار دارد یا به مسجد بیاید یا با شماره تلفن ۲۰۴۲۰ تماس بگیرد.»
لحن کنایهها و انتقادات و افشاگریهای آیت الله فومنی در طی دوران پس از کودتای ۱۳۳۲ش منحصر به فرد بود و چون به مرور رنگ و بوی سیاسی به خود گرفت، ساواک را حساستر کرد و آنان با وی به گونهای شدیدتر برخورد کردند، به طوریکه از اواسط دهه ۱۳۳۰ش تا زمان فوت ایشان در سال ۱۳۴۳ش چهار بار او را دستگیر کردند. اولین دستگیری ایشان در تاریخ ۱۳۳۸/۱۰/۱۶ش و دومی در تاریخ ۱۳۳۹/۰۵/۰۲ش صورت گرفت که در هر دو مورد به واسطه اعتراض و وساطت
آیت الله بروجردی و سایر علما و بزرگان روحانیت از زندان رهایی یافت.
آیت الله فومنی انسانی با شهامت و مجاهدی نستوه بود و روحیه انقلابی داشت. انسانهای شجاع، آگاه و مبارز را نیز دوست میداشت و روحیه حقطلبی و انقلابی آنان را میستود. به
امام خمینی نیز به واسطه داشتن چنین روحیاتش عشق میورزید و او را گرامی میداشت و اقدامات او را در حفظ و صیانت از
اسلام و کشور تایید میکرد و با همه وجود از او تمجید و از نهضت او حمایت میکرد. در سال ۱۳۴۲ش به حمایت از نهضت مقدس امام دو بار دستگیر و زندانی شد. اولین دستگیری ایشان در تاریخ ۱۳۴۲/۰۲/۲۳ بود که به حمایت از سخنان امام علیه
کاپیتولاسیون صورت پذیرفت. وی ضمن سخنان تندی علیه رژیم، حضور آمریکاییها و در خطر افتادن استقلال ایران و حمایت از حرکت انقلابی امام بلافاصله همانند سایر روحانیان بیدار و پیرو خط امام دستگیر و زندانی و در تاریخ ۱۳۴۲/۰۴/۱۸ با فشار مردم و روحانیت آزاد شد. مردم خیابان خراسان به مناسبت آزادی وی گوسفندهایی را
قربانی و اقدام به پخش شیرینی و شادی کردند. دومین دستگیری وی در تاریخ ۱۳۴۲/۱۱/۱۰ شمسی صورت پذیرفت. علت دستگیری وی به دنبال سخنرانی ایشان در جمع راهپیمایان تهران و تجمع آنان در مسجد وی بود. وی در آن سخنرانی با حمله به شاه به گفتههای وی اعتراض کرد و گفت:
او مردی خوشسلوک و صادق بود که از راه کشاورزی امرار معاش میکرد. دیکتاتورها و قلدرها و اوباشها به روحانیت نسبت میدهند که اینها سیاسی بوده و وابسته به حزب و جمعیتی هستند در صورتی که علما و روحانیت به هیچیک از احزاب یا جمعیتها احتیاجی ندارند تنها سلاح برنده آنها دین و
ایمان است که میتواند ریشه کاخهای
ظلم و ستم را از بیخ برکند و یاغیان را برجای خود نشاند.»
او در
غدیر سال ۱۳۴۳ش ـ تقریبا یک سال قبل از رحلت ـ مجلس جشنی را به نام امام خمینی ترتیب داد و ضمن تبریک عید غدیر به ایشان، میخواست ضمن حمایت از ایشان، عشق و ارادت خود را نسبت به آن، شخصیت عظیم الشان ابراز دارد. ضمنا امضای معظم له در پای اعلامیههای مربوط به نهضت اسلامی آمده است.
آیت الله فومنی خصوصیات اخلاقی فراوانی داشت که به برخی از آنان اشاره میشود.
آیت الله فومنی به مناسبتهای مختلف مذهبی در مسجد و در منزل به دو صورت جداگانه مجالس مذهبی منعقد میساخت و از بهترین و مهمترین وعاظ برای آگاهی مردم بهره میگرفت. خود نیز هر وقت به
منبر میرفت، به رغم کسالتهای متمادی و فشارهای حکومتی در پایان سخنرانی ذکر مصیبتی داشت و از خواندن
زیارت عاشورا با صد سلام و صد لعن و خواندن
زیارت جامعه کبیره و بسیاری از ادعیهها در طول عمر مبارکش همواره بهرهمند بود.
«مرحوم فومنی فقط یک مبارز محض نبود، بلکه اهل
سیر و سلوک و
عبادت بود. به نمازهای اول وقت، هم به جماعت در اول وقت اهمیت فراوان میداد، حتی در مواقعی که کسالت داشت نماز جماعت صبح، ظهر و شب وی ترک نشد. از خواندن نمازهای مستحبی احساس خستگی نمیکرد. به خواندن
نماز جعفر طیار،
نماز اعرابی و سجدههای طولانی مداومت داشت. هر سال ۱۵ روز به طبقه دوم منزل خود میرفت و برنامههای خاص عبادی خود را انجام میداد. در آن ایام بسیاری از مردم و حتی فرزندان معظم له گمان میکردند وی به مسافرت رفته است و از برنامه وی جز خانوادهاش کسی خبردار نبود.
فرزندش میگوید:
«سالی ایشان برای صله ارحام به فومن تشریف برد و در منزل یکی از اقوام به نام حاج مشفق اقامت داشت. ایشان صبح به
سجده رفت. از آن طرف خانم حاج مشفق هر وقت برای ایشان چای یا میوه آورد، ایشان را در حال سجده دید. این سجده آنقدر طول کشید که موجب نگرانی آن خانم شد و برای اطلاع دادن به شوهرش به مزرعه رفت و گفت به گمانم ایشان در همان حال سجده از دنیا رفته است. وقتی برگشت و دید که ایشان در کمال صحت مشغول سجده است. ایشان هر وقت حوائج مهمی داشت، برای خود ختومات و اذکار مخصوصی داشت که آنها را در اماکن مقدسی همچون
حرم امام رضا (علیهالسّلام) انجام میداد. یکی از آن اذکار مخصوص ذکر «یا علی» بود. وی در حرم امام رضا (علیهالسّلام) بعد از دوازده هزار بار گفتن ذکر دست به درگاه الهی بر میدارد و میگوید: خدایا به برکت این ختم، حاجت مهم من این است، آن کس که سرمنشا این تباهیهای جهان است، را به تیر غیب گرفتار بفرما» پس از ساعتی یکی از مریدان ایشان میگوید: حاجت شما روا شد، کندی رئیس جمهوری آمریکا کشته شد و ایشان بسیار خوشحال شد و با گذشت این همه سال هنوز مشخص نشده است که ضارب او چه کسی بوده است.»
آیت الله بهجت درباره آیت الله فومنی میگوید:
«این بزرگوار خیلی برای پدرش احترام قائل بود. من بارها ایشان را در
حرم امیرمؤمنان دیدم که در حق پدرش
دعا میکرد و به نیابت از ایشان
زیارت میکرد. پدرش مرحوم شیخ جعفر نیز چنین میکرد. در حالیکه پدرشان در کمال صحت و سلامت بود و نیز وی چنین برنامهای را در
حرم حضرت معصومه (علیهاالسّلام) داشت.»
آیت الله فومنی مقید بود
نماز عید فطر را با پای برهنه و در بیابانهای اطراف
تهران به جماعت بخوانند که آن وقت سرهنگها و افراد رده بالای شهربانی با ماشینهای کذایی جمعیت را کنترل میکردند، زیرا سخنان ایشان ممکن بود مردم را علیه حکومت بشوراند.
در این بخش به دیدگاه برخی از بزرگان درباره شیخ جواد فومنی اشاره میشود.
«مرحوم حاج شیخ جواد فومنی مردی بود که در تمام ابعاد مختلف بسیار ممتاز بود. زمانی به
قم آمده بودند که در منزل حضرت امام سخنرانی کنند، ولی در اینجا
روضه برقرار نبود، به منزل یکی از مراجع رفته بود که اتفاقا امام هم در آن مجلس حضور داشتند. وی در آنجا به ایراد سخنرانی میپردازد و علیه رژیم بیداد کرده بود که همان سخنان باعث مسرت و خوشحالی امام شد.»
حاج شیخ قاسم اسلامی از خطباى مهم تهران:
«در انجام کارهای تبلیغی و فرهنگی هیچ کس حرارت مرحوم حاج شیخ جواد را نداشت. واقعا فریادهای این مرد خدایی بود. عرق دینی فراوانی داشت وی سیاستباز نبود.»
حاج شیخ
حسین انصاریان:
«مرحوم فومنی در
کربلا درس خوانده و به درجه اجتهاد رسیده بود. او که فردی انقلابی بود، علاوه بر امامت نماز، گاهی سخنرانی هم میکرد و در سخنان خود مطالب تندی علیه حکومت میگفت. وی مردی مبارز و ظلمستیز بود. او بارها به زندان افتاده و شکنجههای بسیار را متحمل شده بود. چندی نگذشت که بر اثر کثرت فشارها دچار بیماری شد و سال بعد در
ماه مبارک رمضان جای خالی منبر ایشان را من پر کردم و مانند او به اشاعه فرهنگ اسلامی و امر به معروف و نهی از منکر پرداختم و چندی بعد، شیخ جواد فومنی از دنیا رفت. از قضا
حسنعلی منصور (نخست وزیر وقت) را هم کشته بودند. دولت میدانست که در مراسم تشییع آقای فومنی انبوه کثیری از مردم شرکت خواهند کرد. مردم جنازه مرحوم فومنی را به مسجد آوردند. من بالای منبر رفتم و خواستم تا جنازه را نزدیک بیاورند. سپس بچههای او را کنار خود خواندم. قصد داشتم حق مرحوم را در آن اجتماع پر شکوه به جای آورم و از مبارزات و دلسوزیهای او به طور مفصل برای مردم سخن بگویم. نیروهای کلانتری از چند منطقه آمده و به شدت آن محله را تحت محاصره قرار داده بودند. شدت هیجان مردم و تلاطم احساسات قلبیام سبب شده بود رعب و وحشت از آنها را به فراموشی بسپرم. بالای منبر با صدای رسا مبارزات مرحوم را شرح دادم و از رنجهایی که در این راه کشیده بود سخن گفتم. دستگیریها، حبسهای او را برشمردم و در آخر گفتم: آری تحمل آن همه فشار بر آن عزیز چنان گران آمده بود که عاقبت قالب تهی کرد، جان خود را نثار آرمانش نمود و ما اینک از برکات وجود پر فیضش محروم شدیم. جمعیت حاضر همه به هیجان آمده بود، همه بر سر و سینه میزدند و گریه و فغان میکردند. پس از سخنرانی، مردم جنازه را بر روی دست گرفتند و تا
شاه عبدالعظیم پیاده تشییع کردند.»
حاج شیخ
جعفر شجونی از وعاظ تهران:
«مرحوم آیت الله شیخ جواد فومنی نیز در شبهای شنبه در مسجد نو واقع در خیابان خراسان، واقعا نهضتی برپا میکرد. تمام افراد مبارز و فدائیان اسلام که تربیت شده مرحوم نواب صفوی بودند، میآمدند. تعدادی از بازاریهای متعهد که جز اتحادیه دینی بودند، شرکت میکردند. بعضی از مواقع پاسبانها میآمدند که ایشان را بگیرند، ولی جمعیت مانع آنها میشد. یک بار تیمسار بختیار مزاحم ایشان شد و عمامه او را برداشت و پرت کرد در باغچه و به ایشان توهین کرد.»
مرحوم فومنی دارای شش فرزند چهار پسر و دو دختر بود که اسامی فرزندان مذکور ایشان عبارتند از:
۱. حاج شیخ حسین فومنی حائری : متولد ۱۳۲۰ش که چند بار در طول مبارزات دستگیر شد. او در سمتهای مختلف فعالیت میکند.
۲. حاج شیخ مرتضی فومنی حائری: در موقع رحلت پدر ۶ ساله بود. و هماکنون بعد از اتمام تحصیلات، در جایگاه پدر در مسجد آیت الله فومنی مشغول اقامه جماعت و ارشاد و
هدایت مردم است.
۳. حاج شیخ مصطفی فومنی حائری، در زمان رحلت پدر ۳ ساله بود و مدتی نماینده مردم تهران در
مجلس شورای اسلامی بود. هماکنون ضمن اقامه جماعت، مسؤولیت مؤسسه مهد قرآن کشور را به عهده دارد.
آیت الله فومنی در اثر بیماری و در بیمارستان فیروزآبادی تهران بستری گردید. شهید
سید علی اندرزگو در ساعات و لحظات آخر عمر در کنارش بود، چنین گفته است:
«وقتی بشارت ترور حسنعلی منصور را به او دادم بینهایت مسرور شد و با وجود مریضی استقبال بینهایت گرمی از من کردند و تا مدتی از خوشحالی اشک میریختند، من چند روز برای مخفی شدن، به بهانه پرستار و همراه ایشان در بیمارستان خدمت ایشان بودم، و حال ایشان رو به بهبودی میرفت که فرمودند: به خانهام تلفن بزن بگو تمام خانوادهام بیایند دیدنم، که امروز عصر چشم از دنیا خواهم بست. آنها آمدند. ظهر ایشان نماز را خواندند. کمی بعد از روی تخت رو به
قبله دراز شدند و خوابیدند و فرمودند: در اطاق را ببند و تا اطمینان حاصل نکردی من از دنیا نرفتم به کسی اطلاع نده، چشمها را بسته و بعد از مدتی چشمهایشان را باز کردند و بلند شدند، سه بار رو به قبله: السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا امیرالمؤمنین، السلام علیک یا حسن بن علی ایها المجتبی، السلام علیک یا ابا عبدالله، السلام علیکم و رحمة الله و برکاته، با دست گذاشتن بر سینه تعظیم فوقالعاده زیادی میکردند به محض اینکه روی تخت خوابیدند چشم روی هم گذاشتند و از دنیا رفتند.»
فوت ایشان مقارن با ایام
لیلة القدر و شب ۲۳ ماه مبارک رمضان
۱۳۷۴ بود. در ایام بیماری و بستری شدن ایشان در بیمارستان، جمعیت زیادی از مردم، علماء، روحانیت انقلابی و مبارز برای ملاقات ایشان میرفتند و از خانواده ایشان نیز دلجویی میکردند. پیکر آن مرحوم بعد از
غسل از مسجد نو در خیابان خراسان با جمعیت انبوه با پای پیاده تا حرم حضرت عبدالعظیم حسنی تشییع و در مقبره علایی و در کنار شهید حاج اسماعیل رضایی دوست قدیمی او و از اعضای اتحادیه دینی به خاک سپرده شد.
فرزندش حجة الاسلام حاج شیخ مرتضی فومنی میگوید:
«آن مرحوم همچون مولایش
علی (علیهالسّلام) در مقابل دشمنان دین و کجاندیشان ثابت قدم و استوار به راه خود ادامه داد. با آن که شب قبل در
تهران برف بسیار سنگینی باریده بود، ولی مردم و جمعیت زیادی با رفتن برفها و باز کردن مسیر جنازه وی را به منزل آوردند و در منزل غسل دادند. آنگاه در روز ۲۳ رمضان از مسجد خودشان در خیابان خراسان با شرکت چندین هزار جمعیت روزهدار، علما و بزرگان، انقلابیون، جنازه ایشان را با پای پیاده به
ری انتقال دادند. رحلت ایشان مصادف با ترور حسنعلی منصور نخست وزیر که موجبات خوشحالی مردم متدین مخصوصا نیروهای مبارز گردیده بود. مراسم تشییع پیکر آن مرحوم صحنه تظاهرات گسترده و اعتراض علیه رژیم مبدل گردید. در نزدیکیهای شهر ری ماموران که از تعداد جمعیت تشییع کننده به وحشت افتاده بودند، مانع جمعیت شدند و متقابلا جمعیت عزادار هم با آنان درگیر شدند و زد و خورد و درگیریهای خیابانی بین مردم و نیروهای امنیتی و انتظامی به وقوع پیوست. استقبال مردم تهران برای شرکت در تشییع جنازه ایشان آنچنان غیر منتظره و انبوه بود که رژیم نتوانست از حرکت اعتراضآمیز مردم و تظاهرات آنان جلوگیری به عمل آورد.»
آیت الله
هاشمی رفسنجانی که خود در آن روز حضور داشت، میگوید:
«در این میان، موج خبر قتل نخست وزیر رژیم حسنعلی منصور، فضای سیاسی کشور را دگرگون ساخت و جوی تازه پدید آورد که گویی آمیزهای بود از شادی، غرور، بهت، نگرانی، ابهام و نیز خشم و خشونتی جنون آسا، در همین فضای نوین، بر حسب تصادفی، نیروهای وفادار نهضت، فرصت نمایشی با شکوه فراهم شد، با بهانه تجلیل از عالمی کهنسال و شیفته نهضت و حضرت امام، خیل عظیم هواداران نهضت در تهران در حالیکه به مراسم تشییع جنازه آیت الله فومنی شتافتند که زخم نخست وزیر تیرخورده رژیم، دلهای جریحهدارشان را مرهمی شده بود و در جرقهای آشنا روزنهای را چشم دوخته بودند که آیندهای روشن را در نگاه مینشاند.»
حجة الاسلام والمسلمین مصطفی فومنی میگوید:
«مقبره والدمان در کنار قبر
شهید اسماعیل رضایی بین حرم
امامزاده طاهر و حرم حضرت عبدالعظیم حسنی است که به علت توسعه حرم و برداشتن دیوارها، این مقبره نیز داخل رواق حرم قرار دارد.
طبق وصیت ایشان میبایست جنازهاش در کنار قبر
ابوالفتح رازی ... دفن شود، ولی آن روز از دفن جنازه در آن مکانها ممانعت به عمل آوردند. و در مقبره علایی کنار قبر دوست دیرینه و یار وفادارش شهید رضایی دفن شد. مرحوم حاج احمد دیبایی برای ما نقل کرد که وقتی شهید رضایی را محاکمه میکردند مرحوم آیت الله فومنی در جلسات محاکمه آن مرحوم حضور یافت و او را به تحسین واداشت. وقتی خبر شهادت رضایی به مرحوم والد رسید، ایشان بلافاصله با عدهای از دوستان به شهر ری رفت تا در مراسم دفن آن مرحوم که قدغن بود شرکت کنند. بر جنازه او نماز خواند و موقع دفن شهید رضایی به دوستان خود گفت چقدر خوب است که من هم در جوار ایشان دفن شوم!
از حسن تصادف این اتفاق رخ داد و قبر آن دو مبارز در کنار هم قرار گرفت.»
آیت الله عمید زنجانی میگوید:
«مرحوم فومنی از انقلابیون بود. حتی تشییع جنازه ایشان یکی از حوادث انقلاب است که روی آن باید تامل بشود زیرا نیروهای انقلابی در این تشییع جنازه سنگتمام گذاشتند. در دو تشییع جنازه مردم واقعا به بهانه
تشییع جنازه، یک تظاهرات انقلابی راه انداختند، یکی تشییع جنازه مرحوم فومنی و دیگری تشییع جنازه مرحوم کاشانی.
•
سایت فرهیختگان تمدن شیعه، برگرفته از مقاله «جواد فومنی حائری»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۱/۰۱/۰۸.