• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

جریر بن عطیه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ابوحزره جریر بن عطیة بن حذیفه تمیمی خَطَفَی کلبی یربوعی (۲۸-۱۱۰ هـ)، از شاعران مشهور عرب در صدر اسلام بود. وی حکومت امویان را درک کرده و خلفای اموی را مدح کرده است.



ابوحزره جریر بن عطیة بن حذیفة خطفی بن بدر بن سلمة بن عوف بن کلیب بن یربوع بن حنظلة بن مالک ابن زید مناة بن تمیم بن مر بن اد بن طابحة بن الیاس بن مضر بن نزار ابن معد بن عدنان التمیمی خَطَفَی کلبی یربوعی، از قبیله بنی کلیب بن یربوع و از بنی‌تمیم بود و به سال ۲۸ یا ۳۵ هـ
[۶] سزگين، محمد فؤاد، تاریخ التراث العربی، ج۳، ص۶۷.
[۷] سزگين، محمد فؤاد، تاریخ التراث العربی، ج۳، ص۷۱.
در یمامه، ناحیه‌ای در عربستان
[۹] دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه دهخدا، ج۱۴، ص۲۱۰۹۶.
به دنیا آمد و در همان‌جا می‌زیست.
وی در شمار مشهورترین شاعران عرب در صدر اسلام و هم‌پایه فرزدق و اخطل بود. به نظر برخی، به جهت فنون شعر و الفاظ ساده و بی‌تکلف بر ایشان تقدم و برتری داشت. در هجوگویی سخت قوی بود و در تمام اقسام شعر از قبیل فخر، مدح، هجو و اشعار عاشقانه برتری خود را به اثبات رسانده بود و نظیری نداشت.


به جهت علاقه وافر او به خاندان اموی و مدح‌هایی که از سوی او برای معاویة بن ابوسفیان و پسرش و سایر خلفای بعد از وی نقل شده است و همین‌طور به جهت مخالفت او با فرزدق شاعر معروف و شیعه اهل‌بیت، می‌توان گفت که جریر از مخالفان خاندان آل‌البیت بوده است، هرچند که از وی در مورد اهل‌بیت چیزی نقل نشده است.


انساب جریر بن عطیه بدین شرح است:
پدر:
پدر او عطیه، از افراد متوسط قبیله خود بود که با لقب خطفی معروف بود. وی وضع مالی خوبی نداشت و در شمار افراد فقیر و مستمند قبیله بود.
مادر:
مادر وی ام‌قیس دختر معیذ از قوم بنیکلیب بود که بعد از معروفیت جریر در شعر و شاعری به او ام‌جریر می‌گفتند. فرزدق نیز به مادر جریر، لقب ام‌مراغه را در اشعارش داده است که نشان می‌دهد یکی از القاب مادر جریر ام‌مراغه بوده است. مرتضی زبیدی نیز در کتابش لقب ام‌حِقّه را به مادر جریر داده است.
نکته جالبی که در این‌باره نقل شده این است که مادر جریر هفت ماه بر وی باردار بود و جریر هفت ماهه به دنیا آمد. در مورد وضع جسمانی او در منابع اطلاعات زیادی وجود ندارد، اما به جهت زود به دنیا آمدن او می‌توان گفت که در دوران نوزادی بسیار ضعیف بوده است. این مطلب را فرزدق نیز در شعرش تأیید می‌کند، «و انت ابن صغری لم تتم شهورها».
[۱۷] امین طه، نعمان محمد، جریر حیاته و شعره، ص۱۷۷.


۳.۱ - همسران

اولین همسر جریر خالده بنت سعد بود. این بانو همان امّ‌حَرزه است که مرگ ‌اندوه‌زایش، انگیزۀ پرداختن مرثیه‌ای سخت زیبا و مشهور شد.
[۱۸] صاوی، محمداسماعیل، جریر، دیوان، ص۱۹۹- ۲۱۰.

از دیگر زنان زندگی او که نامشان به ما رسیده، کنیز زیبایی به نام اُمامه بود که حجاج بن یوسف به وی بخشیده بود.
[۱۹] اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۸، ص۷۵_۷۶، قاهره، ۱۹۶۳م.
البته زنان دیگری همچون سلمی، زرّه، دیلمیه... نیز بودند که در طول حیاتش آنان را به عقد خود درآورده بود. این زنان فرزندان بسیار برایش آوردند
[۲۰] طه، نعمان محمد، شرح دیوان جریر، ج۱، ص۱۲.
که برخی از آنان راوی اشعار پدر بودند و برخی دیگر خود شاعری پرآوازه گشتند.
[۲۱] اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۸، ص۸۲ ـ ۸۳.


۳.۲ - فرزندان

جریر بن عطیه ده فرزند داشت که هشت پسر و دو دختر بود که از جمله پسرانش نوح، بلال، عکرمه و حرزه است و نام یکی از دخترانش نیز ام‌مسحل است که در این بین، معروف‌ترین فرزند او بلال بن جریر بود که همچون پدر از شاعران به نام عرب است که در کتب مختلف ذکری از او به میان آمده است.
در میان خاندان او شعرای زیادی بودند، به عنوان نمونه نوه‌ها و پسر عم جریر نیز شاعر بودند.


از جمله خصوصیاتی که درباره جریر در منابع آمده این است که وی دارای اخلاقی عوامانه و رعیتی بود و برخورد فردی بدطینت و فرومایه را داشت.
[۲۶] طه، نعمان محمد، شرح دیوان جریر، ص۱۷۹.
حتی در الاغانی آمده است که وی مورد عاق پدر خود قرار گرفت.
[۲۷] اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۷، ص۶۶.

وی را نخستین کس در اسلام می‌دانند که ریش خود را با زعفران زرد کرد.
[۲۸] راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران، ج۲، ص۱۵۳.
او فردی خوش‌سلیقه و موزون طبع بود و اشعار زیادی به صورت بدیهه‌گویی و مضمون جوی از او نقل شده است.
[۲۹] جرفادقانی، ابوالشرف ناصح بن زفر، تاریخ یمینی، ص۵۰۷.
با این حال وی دارای روحیه‌ای لطیف و فردی عاطفی بود، همان‌طور که در برخی منابع آمده است، مبنی بر این‌که روزی جنازه‌ای از کنارش عبور دادند و جریر برای آن جنازه بسیار گریست.
از دیدارهایی که وی با خلفای اموی داشت و چاپلوسی‌ها و رک‌گویی‌هایی که وی در حضور خلفای اموی بیان می‌کرد، می‌توان گفت که وی فردی بخیل بود و بسیار از فقر مالی‌اش شکایت می‌کرد، همان‌طور که در قضایای دیدارش با خلفا که بعداً خواهد آمد و هم‌چنین در بسیاری از اشعارش آشکار است. جاحظ نیز در کتابش آورده: «و من الامُ من جریر بن الخطفی و ابخل» که نشان از بخیل‌بودن جریر دارد. در کنار این اوصاف، در مورد او بیان شده است که وی فردی ترسو بوده و از والیان و حاکمان اموی خوف و ترس داشته است و این‌که در وجود او چیزی از ترس نهفته بوده است.
[۳۱] حر، عبدالمجید، جریر، ص۵۳.



نخستین بارقه‌های نبوغ شاعری از همان کودکی در وی ظاهر شد و بنا به روایات نیمه‌افسانه‌ای، نخستین ابیات هجوآمیز خود را در دفاع از حقوق قبیله و در پاسخ به اشعار غسان بن ذهیل سلیطی سرود.
[۳۲] ابوعبیده، معمر، النقائض (نقائض جریر و فرزدق)، ج۱، ص۲ ـ ۳.
اما آنچه نخستین‌بار شهرتی برای جریر به ارمغان آورد، اشعاری بود که در جوانی در مذمت بخل پدر خویش سرود و یزید بن معاویه آن‌ها را به خود نسبت داد و برای معاویه برخواند که به خاطر آن عطای خوبی دریافت کرد.

۵.۱ - متقدمان شعرای اسلام

در میان شعرای صدر اسلام، نام سه نفر در منابع آمده است که هم‌عصر بودند و در شعر و شاعری با یک‌دیگر رقابت داشتند. گفته شده است که متقدمان شعرای اسلام این سه نفر بودند: جریر بن عطیه، فرزدق و اخطل، که بسیاری قائل‌اند که جریر نسبت به دو نفر دیگر شاعرتر و باذوق‌تر بوده است.
[۳۳] مستوفی قزوینی، حمدالله بن ابی‌بکر بن احمد، تاریخ گزیده، ص۷۰۸.

اشعار او به حدی در میان مردم محبوبیت داشت که در برخی مسائل تاریخی به اشعار او اسناد داده می‌شد، به عنوان مثال در تاریخ طبری در جریان نسب‌شناسی کیومرث آمده است که کیومرث از نسل اسحاق نبی و از فرزندان ابراهیم پیامبر است و برای علت سخنانشان اشعار جریر را شاهد آوردند:
و پسران اسحاق شیران نر ••• که حمایل مرگ گیرند و زره‌پوش‌اند
وقتی نسب معین کنند سپهبد را از خویش دانند ••• و کسری و هرمزان و قیصر را نیز بشمارند
کتاب و پیمبری از ایشان بود ••• و در استخر و شوشتر پادشاهی داشتند
ما و بزرگان فارس یک پدر داریم ••• و از دنباله آن باک نداریم
پدر ما خلیل خداست و خدا (عزّوجلّ) پروردگار ماست ••• و از موهبت و حشمت خدای خشنودیم
لذا با بیان این اشعار به انتساب ایرانیان بر یمنیان تفاخر می‌کردند و ایرانیان خود را از نسل ابراهیم نبی (علیه‌السّلام) می‌دانستند. هر چند که بسیاری از ایرانیان این نظر را قبول نداشتند که در رد آن می‌گفتند: جریر بن عطیه از کجا چنین دانشی یافته که گفتارش مدرک قرار گیرد، به ویژه از این جهت که همه آن پادشاهان را پسران اسحاق به شمار آورده است!
[۳۶] ابن‌اثیر، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ج۲، ص۱۷۰، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی.


۵.۲ - سبک جریر در شعر

در مورد اشعار جریر آمده است که وی به چند سبک شعر می‌گفت و برخی اشعار طولانی و قصیده نیز از او نقل شده است. با این حال او بیش‌تر در غزل معروف است. او را بزرگ‌ترین شاعر غزل‌سرا در میان مردم می‌دانند.

۵.۳ - شعر در مرگ ابن‌عوام

از جمله اشعار معروف جریر، شعری بود که در مرگ زبیر بن عوام گفت: «مصیبت بزرگ، مصیبت کسی است که گور او در وادی السباع و کشتارگاه اوست، چون خبر مرگ زبیر رسید، باروهای مدینه و کوه‌ها به زانو در‌آمدند و فرو ریختند، دختران زبیر در ماتم گریستند، ولی گریه بر کسی که آن را نمی‌شنود، بازتابی ندارد».

۵.۴ - دیدگاهی در وصف جریر

در کتاب المنتظم در وصف جریر آمده است که وی در فنون شعر سرآمد روزگار خود بود و از فرزدق و اخطل در فنون شاعری قوی‌تر بوده است و در الفاظ روان و سهل در اشعارش استفاده می‌کرد. برخی شعر را چهار نوع می‌دانند: فخر، مدح، تشبیب و هجوکردن که در همه این سبک‌ها جریر بر دیگر شعرا برتری داشت.

۵.۵ - هجو برخی بزرگان

از جمله سبک‌های معروف جریر در اشعارش، هجوکردن دیگران بوده است. او هم اخطل و هم فرزدق را در اشعارش هجو کرد. در دیوان جریر قصیده‌ای است در هجو اخطل شاعر هم‌روزگار او که در بیتی از آن اخطل را که از قبیله تغلب بوده، نکوهش کرده است که قبیله او جزیه نوروز می‌پرداخته‌اند. شعر جریر این است:
عجبت لفخر التغلبیّ و تغلب‌ تؤدّی جزی النّیروز خضعا رقابها
یعنی من در شگفتم از خودستائی کسی که از قبیله تغلب است، با این‌که تغلب با سرافکندگی جزیه نوروز می‌پردازد.
[۴۰] حر، عبدالمجید، جریر، ص۵۱ ـ ۵۴.

در بسیاری از موارد نیز وجود دارد که جریر و فرزدق یک‌دیگر را هجو کرده‌اند؛ نمونه آن در سفر حجی بود که فرزدق و جریر در آن حضور داشتند که در آن یک‌دیگر را هجو کردند.

۵.۶ - زهد و تقوای جریر

نکته جالب توجه این است که جریر با این همه هجوپردازی‌های زیاد و افترا به هر کسی که در خلاف مسیر او حرکت می‌کند، به پاک‌دامنی و زهد و پرهیزکاری نیز شهرت دارد و گویند که حفظ شعائر دینی و کثرت استشهاد به سروده‌های او، بر شهرت و اعتبار هنری‌اش افزوده است.


جریر در دوران برخی خلفا وجود داشته است:

۶.۱ - یزید بن معاویه

طبق آن‌چه که در منابع موجود است، نخستین خلیفه‌ای که جریر نزد او سخنی گفت، یزید بن معاویه بوده است. جریر در برخی اشعارش، یزید را مورد مدح قرار می‌دهد. او در زمان خلافت یزید، فردی جوان بود و با وجود این‌که اجازه خواندن شعر در نزد یزید به او داده نشد، ولی به هر شکل خود را به دربار یزید رساند و اشعارش را خواند و مورد تشویق یزید قرار گرفت و جایزه خوبی از یزید به خاطر اشعارش دریافت نمود که در بالا به آن اشاره شد.
بعد از یزید وی درباره سایر خلفای اموی نیز مدح و ثناهای فراوانی در اشعارش به کار برد.

۶.۲ - حمایت از زبیریان

هم‌زمان با قیام فرزندان زبیر در عراق در سال شصت و سه هجری، قبیله جریر به جانب‌داری از زبیریان برخاستند، اما در دیوان شاعر قصیده‌ای نمی‌توان یافت که وی در آن، موضع خود را آشکارا در قبال این قیام روشن سازد و یا فرزندان و والیان زبیری را ستوده باشد، بلکه حمایت جریر از زبیریان را تنها از خلال هجاهایی که میان او و فرزدق مبادله می‌شد، می‌توان دریافت.

۶.۳ - عبدالملک بن مروان

در دوران عبدالملک بن مروان، جریر به دربار او رفت و به او گفت که من در مدح تو سه بیت شعر گفتم که هر بیت آن هزار درهم می‌ارزد. عبدالملک اجازه داد اشعارش را بخواند. بعد از آن به وی سه هزار درهم جایزه داد.

۶.۴ - ولید و سلیمان و هشام

زمانی که عبدالملک درگذشت و ولید بن عبدالملک به خلافت رسید، نزد او نیز اشعاری را خواند و جایزه دریافت کرد. چنین کاری را در زمان خلافت سلیمان، یزید و هشام بن عبدالملک نیز انجام داده بود.

۶.۵ - عمر بن عبدالعزیز

در کل صفت بخیل‌بودن و گدایی او تا آخر عمر با او بود و لذا برای کسب درآمد، اشعاری در مدح خلفا می‌گفت و از این راه کسب درآمد می‌کرد. زمانی که عمر بن عبدالعزیز به خلافت رسید، طبق رسم همیشگی اشعاری را سرود و به دربار خلیفه رفت تا انعامی‌ از او دریافت کند. او برای رسیدن به مقصودش دست به هر کاری می‌زد و برای راضی کردن دیگران اشعاری در مدح آنان می‌سرود و وقتی از دست کسی خشمگین می‌شد، او را هجو می‌کرد و اشعاری در ذم وی بیان می‌کرد. او برای رفتن به نزد عمر بن عبدالعزیز نزد عون بن عبدالله از نزدیکان عمر رفت و این اشعار را گفت:
‌ای مردی که عمامه‌ات در حال فرو افتادن است/ امروزه روزگار توست، در حالی که روزگار من گذشته است/ هنگامی ‌که خلیفه ما را دیدی به او بگو/ من بیرون دارالاماره همچون شاخی هستم که به زنجیر گرفتار شده‌ام/ زنجیرها را از من بگشا، مدت زیادی است که اسیرم/ مدت‌هاست که خانه و خاندانم از من آگاهی ندارند.
این اشعار باعث شد عون ضامن جریر برای دیدار با خلیفه شود و چون عمر در ابتدا اجازه مخصوص به او نداد، عون به عمر گفت که اگر اجازه ندهی، از دست زبان او آسایش نخواهی داشت که عمر به او اجازه داد. جریر وقتی وارد شد گفت: سلام بر تو باد ‌ای امیرالمؤمنین! خلفای پیشین همواره به من انواع بخشش‌ها می‌کردند، چون نیازمند هستم نزد تو آمده‌ام. جریر پس از آن اشعار زیر را گفت:
«سخنان التماس‌گونه من طول کشید/ خدایا، پایه‌های دین و زندگی مردم را استوار دار/ به درستی که ما خواهان کسی هستیم که فریادرس ما باشد/ تا جایی که امید چندانی به آمدن‌ باران نداریم/ آیا تلاش و فتنه‌ای که نازل شده است، به یاد آورم/ یا آن‌چه را که از حوادث پیرامون می‌دانم/ پس از تو دیگر به تنگ‌دستی و بردگی نخواهم افتاد...»
[۴۷] ابن‌قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، امامت و سیاست (تاریخ خلفاء)، ص۳۲۴.

بعد از خواندن اشعارش به صراحت گفت که تو هم مثل دیگر خلفا به من چهار هزار دینار و مرکب و لباس‌های رنگارنگ بده که نشان از طمع و حریص‌بودن او دارد، اما عمر به او چهار دینار داد، اما او را راضی و خشنود کرد. با این وجود جریر گفت: از نزد خلیفه‌ای آمده‌ام که به فقیران می‌دهد و به شاعران نمی‌دهد، ولی من از او راضی و خشنود هستم.
[۴۸] ابن‌قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، امامت و سیاست (تاریخ خلفاء)، ص۳۲۶.


۶.۶ - حجاج بن یوسف

این خصلت بد که دامن‌گیر جریر تا آخر عمرش بود، حتی نزدیک بود او را به کشتن بدهد. وی شعری در حضور حجاج بن یوسف خواند که منجر به ناراحتی حجاج شد و دستور قتل او را صادر کرد که با پادرمیانی مردم قبیله مضر، جریر نجات یافت.
[۴۹] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۱۵۵.
هرچند که بعد از آن از حمایت بی‌چون و چرای حجاج برخوردار شد.


دیوان جریر معروف است.
[۵۱] سزگين، محمد فؤاد، تاریخ التراث العربی، ج۳، ص۷۱.
به علاوه، تالیفی در موضوع تاریخ، نقائض جریر و الفرزدق و نقائض جریر و الاخطل منسوب به اوست.
[۵۴] سزگين، محمد فؤاد، تاریخ التراث العربی، ج۳، ص۶۷.
[۵۵] سزگين، محمد فؤاد، تاریخ التراث العربی، ج۳، ص۷۱.



در مورد سال دقیق مرگ جریر بین مورخین اختلاف است،
[۵۶] سزگين، محمد فؤاد، تاریخ التراث العربی، ج۳، ص۶۷.
اما بیش‌تر اقوال سال صد و ده هجری را سال وفات او می‌دانند، از جمله آن کتب، الانساب و الاعلام هست که سال وفات او را سال صد و ده هجری بیان کرده‌اند. چهل یا هشتاد روز بعد از مرگ جریر، فرزدق نیز درگذشت.
[۶۱] مستوفی قزوینی، حمدالله بن ابی‌بکر، تاریخ گزیده، ص۷۱۰.
با این اوصاف جریر در زمان مرگش حدود هشتاد و دو سال سن داشت. وی در شهر یمامه به دنیا آمد و در همان‌جا نیز دار فانی را وداع گفت و در بصره به خاک سپرده شد.


برای مطالعه بیشتر به منابع زیر مراجعه شود.
[۶۵] تفضلی، آذر و فضائلی، مهین، فرهنگ بزرگان، ص۱۲۴.
[۶۶] ابن‌معتز، عبدالله بن محمد، طبقات الشعراء، ص۴۶.
[۶۷] ابن‌معتز، عبدالله بن محمد، طبقات الشعراء، ص۱۹۸.



۱. زرکلی، خیرالدین بن محمود، الاعلام، ج۲، ص۱۱۹.    
۲. ابن‌قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الشعر و الشعراء، ص۴۵۶.    
۳. مرزبانی، محمد بن عمران، الموشح، ص۱۵۷.    
۴. سمعانی، ابوسعید عبدالکریم بن محمد بن منصور التمیمی، الانساب، ج۵، ص۱۶۳.    
۵. زرکلی، خیرالدین بن محمود، الاعلام، ج۲، ص۱۱۹.    
۶. سزگين، محمد فؤاد، تاریخ التراث العربی، ج۳، ص۶۷.
۷. سزگين، محمد فؤاد، تاریخ التراث العربی، ج۳، ص۷۱.
۸. کحاله، عمر رضا، معجم المؤلفین، ج۳، ص۱۲۹.    
۹. دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه دهخدا، ج۱۴، ص۲۱۰۹۶.
۱۰. کحاله، عمر رضا، معجم المؤلفین، ج۳، ص۱۲۹.    
۱۱. قمی، عباس، الکنی و الالقاب، ج۱، ص۴۶.    
۱۲. صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، ج۱۱، ص۶۲.    
۱۳. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، ج۸، ص۲۲۹.    
۱۴. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج۷، ص۴۱.    
۱۵. زبیدی، مرتضی، تاج العروس، ج۲۵، ص۱۷۵.    
۱۶. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، جمل من انساب الاشراف، ج۱۲، ص۲۰۹.    
۱۷. امین طه، نعمان محمد، جریر حیاته و شعره، ص۱۷۷.
۱۸. صاوی، محمداسماعیل، جریر، دیوان، ص۱۹۹- ۲۱۰.
۱۹. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۸، ص۷۵_۷۶، قاهره، ۱۹۶۳م.
۲۰. طه، نعمان محمد، شرح دیوان جریر، ج۱، ص۱۲.
۲۱. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۸، ص۸۲ ـ ۸۳.
۲۲. ابن‌جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۱۴۴.    
۲۳. ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۲۵ ۲۲۶.    
۲۴. زرکلی، خیرالدین بن محمود، الاعلام، ج۲، ص۷۲.    
۲۵. بلاذری، احمد بن یحیی، جمل من انساب الاشراف، ج۱۲، ص۲۳۵.    
۲۶. طه، نعمان محمد، شرح دیوان جریر، ص۱۷۹.
۲۷. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۷، ص۶۶.
۲۸. راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران، ج۲، ص۱۵۳.
۲۹. جرفادقانی، ابوالشرف ناصح بن زفر، تاریخ یمینی، ص۵۰۷.
۳۰. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، جمل من انساب الاشراف، ج۱۲، ص۲۱۲.    
۳۱. حر، عبدالمجید، جریر، ص۵۳.
۳۲. ابوعبیده، معمر، النقائض (نقائض جریر و فرزدق)، ج۱، ص۲ ـ ۳.
۳۳. مستوفی قزوینی، حمدالله بن ابی‌بکر بن احمد، تاریخ گزیده، ص۷۰۸.
۳۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۱، ص۳۷۸.    
۳۵. مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ص۹۵.    
۳۶. ابن‌اثیر، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ج۲، ص۱۷۰، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی.
۳۷. حنبلی دمشقی، عبد‌الحی بن احمد عکری، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، ج۲، ص۵۵.    
۳۸. ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۸۳.    
۳۹. ابن‌جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۱۴۴.    
۴۰. حر، عبدالمجید، جریر، ص۵۱ ـ ۵۴.
۴۱. ابن‌جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۱۴۵.    
۴۲. جاحظ، عمرو، البرصان و العرجان، ص۵۹ ۶۰.    
۴۳. بلاذری، احمد بن یحیی، جمل من انساب الاشراف، ج۵، ص۲۹۳.    
۴۴. ابن‌تغری بردی، جمال‌الدین ابوالمحاسن یوسف، النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره، ج۱، ص۲۶۹.    
۴۵. ابن‌جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۱۴۵.    
۴۶. بلاذری، احمد بن یحیی، جمل من انساب الاشراف، ج۸، ص۱۳۴.    
۴۷. ابن‌قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، امامت و سیاست (تاریخ خلفاء)، ص۳۲۴.
۴۸. ابن‌قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، امامت و سیاست (تاریخ خلفاء)، ص۳۲۶.
۴۹. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۱۵۵.
۵۰. حاجی خلیفه، مصطفی بن عبدالله، کشف الظنون، ج۱، ص۷۸۲.    
۵۱. سزگين، محمد فؤاد، تاریخ التراث العربی، ج۳، ص۷۱.
۵۲. آقا بزرگ تهرانی، محمدمحسن، الذریعه، ج۹، ص۱۹۳.    
۵۳. مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانة الادب، ج۱، ص۴۰۴.    
۵۴. سزگين، محمد فؤاد، تاریخ التراث العربی، ج۳، ص۶۷.
۵۵. سزگين، محمد فؤاد، تاریخ التراث العربی، ج۳، ص۷۱.
۵۶. سزگين، محمد فؤاد، تاریخ التراث العربی، ج۳، ص۶۷.
۵۷. ابن‌خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج۱، ص۳۲۶.    
۵۸. زرکلی، خیرالدین بن محمود، الاعلام، ج۲، ص۱۱۹.    
۵۹. سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، ج۸، ص۱۹.    
۶۰. ابن‌خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج۱، ص۳۲۶ - ۳۲۷.    
۶۱. مستوفی قزوینی، حمدالله بن ابی‌بکر، تاریخ گزیده، ص۷۱۰.
۶۲. بلاذری، احمد بن یحیی، جمل من انساب الاشراف، ج۱۲، ص۲۱۱.    
۶۳. مرزبانی، محمد بن عمران، الموشح، ص۱۵۷.    
۶۴. مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانة الادب، ج۱، ص۴۰۵.    
۶۵. تفضلی، آذر و فضائلی، مهین، فرهنگ بزرگان، ص۱۲۴.
۶۶. ابن‌معتز، عبدالله بن محمد، طبقات الشعراء، ص۴۶.
۶۷. ابن‌معتز، عبدالله بن محمد، طبقات الشعراء، ص۱۹۸.
۶۸. موسوی خوانساری، محمد باقر، روضات الجنات، ج۲، ص۲۲۴.    
۶۹. جمحی، محمد بن سلّام، طبقات فحول الشعراء، ج۲، ص۲۹۷.    



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «جریر بن عطیه»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۴/۲.    
پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی، دائرة المعارف مؤلفان اسلامی، ج۱، ص۲۲۲، برگرفته از مقاله «ابوحزره جریر بن حذیفه».






جعبه ابزار