جرائم امنیت عمومی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اسلام نظامی کامل و فراگیر است که به همه ابعاد زندگی
بشر عنایت دارد. با نگاهی اجمالی و کلی به
شریعت و قوانین انعطاف پذیر اسلام و همه جانبه بودن آن و برخورداری اش از جزئیات و ریز قضایا، این ویژگی و جامعیت به وضوح دیده میشود. در حالی که سایر
ادیان آسمانی و مکتبهای غیر آسمانی فاقد چنین ویژگیهایی هستند.
در آیههای
قرآن کریم بر این ویژگیها تاکید شده است:
... ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی ء و هدی و رحمة و بشری للمسلمین،
ای پیامبر! ما این کتاب را برای تو فرستادیم تا حقیقت هر چیز را روشن کند وبرای مسلمانان هدایت و رحمت و بشارت باشد.
... و لتعلموا عدد السنین والحساب وکل شی ء فصلناه تفصیلا،
تا آن که شمار سالها و حساب اوقات را بدانید و همه چیز را مفصل بیان کردیم.
... وهو الذی انزل الیکم الکتاب مفصلا..
او خدایی است که کتابی چون قرآن را که همه چیز در آن بیان شده است، به سوی شما فرستاد.
در سخنان رسیده از پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و اهل بیت آن حضرت نیز بر این معنا و ویژگی تاکید شده است، از جمله: در روایت معتبری که
کلینی از
امام صادق علیهالسّلام نقل کرده آمده است:
خداوند تبارک و تعالی همه چیز را در
قرآن آورده است، به گونهای که به خدا سوگند از بیان هیچ یک از نیازهای بشر فروگذار نکرده است و هیچ یک از بندگان او نمیتواندبگوید: ای کاش این مطلب در قرآن آمده بود مگر این که خداوند آن را در قرآن آورده باشد.
امام صادق علیهالسّلام در
حدیث معتبر دیگر میفرماید: ما من شی ء الا وفیه کتاب وسنة،
درباره همه چیز سخنی در کتاب و سنت وارد شده است.
درحدیث دیگر نیز میفرماید: ما من امر یختلف فیه اثنان الا وله اصل فی کتاب الله ولکن لاتبلغه عقول الرجال،
دو نفر درهیچ امری با هم اختلاف نکنند مگراین که درکتاب خدا حکم آن امر بیان شده باشد ولی عقل مردم به آن پی نمیبرد.
تدوین مقررات کیفری و حقوق جنایی یکی از مهمترین ابعاد
نظام اسلامی است، این نظام در قوانین حقوقی خود همه جرایم را یاد آور شده و در سطوح مختلف، حدود وکیفرهای گوناگونی وضع کرده است.
در
صحیحه داود بن فرقد به نقل از پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در تاکید براین جامعیت آمده است:
ان الله قد جعل لکل شی ء حدا وجعل لمن تعدی ذلک الحد حدا،
خداوند برای هر چیزی حد و مرزی قرار داده و برای هر کسی که از آن مرزها پا فراتر نهد،
حد وکیفری مشخص کرده است.
علی بن حسین بن علی بن رباط نیز در همین مورد درحدیثی دیگر از امام صادق علیهالسّلام روایت کرده است:
پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم فرمود: خدای بزرگ و بلند مرتبه برای هر چیز مرزی قرارداده است و برای هرکس که از این مرزها تجاوز کند حدی (کیفری) قرار داده است.
بر این اساس میتوانیم از مجموع قوانین وارده، نظریهای همه جانبه و کامل در خصوص
جرایم و
جنایات و کیفرها و
حدود و
احکام مترتب برآنها به دست آوریم.
درخور توجه است که در نظام اسلامی میتوانیم جرایم را با عنایت به طبیعت، اهداف، پیامدها و کیفرهای آنها، به پنج دسته تقسیم کنیم:
۱. جرایم فتنه: جرایمی هستند که شالودههای عقیدتی و سیاسی نظام اسلامی را نشانه رود.
۲. جرایم
امنیت ملی : جرایمی مانند
محاربه و افساد در زمین که هدف آنها اخلال درنظام اجتماعی و روابط امنیتی و اقتصادی و اخلاقی در جامعه است.
۳. جرایم سیاسی: ارتکاب
جرم بر ضد گروهی خاص از مسلمانان، به خطر انداختن حاکم اسلامی، تلاش برای تغییر حاکم اسلامی یا تغییر روشها و التزامات و تصمیمات و فرمانهای او، از انواع جرایم سیاسی شمرده میشوند.
۴. جرایم اجتماعی محدود: به جرایمی که در اثر وقوع آن، پایگاه اخلاقی و بنیادهای اجتماعی جامعه به طور محدود یا فردی صدمه ببیند، جرایم اجتماعی محدود گفته میشود همچون
زنا ،
دزدی ،
قذف و
میگساری .
۵. جرایم عادی یا شخصی:
تجاوز به اشخاص و حقوق آنها جرایم عادی یا شخصی شمرده میشود مانند جرایم مربوط به
قصاص چون: قتل یا نقص عضو و، یا جرایم مربوط به
ضمان چون:
غصب .
دراین جا درباره دومین دسته از جرایم یعنی جرایم مربوط به امنیت اجتماعی و نظام، موسوم به «ارتکاب جرم برضد امنیت ملی» مانند محاربه از سه جهت بحث میکنیم:
۱. تشخیص موضوع حکم محاربه در پرتو قرآن کریم به ویژه
آیه محاربه و روایات فقهی.
۲. امکان بحث و بررسی در باره توسعه دایره موضوع و تکوین نظریهای فراگیر، به گونهای که همه جرایم مربوط به امنیت عمومی را شامل شود از قبیل آدم ربایی، تجارت مواد مخدر، بردگی سفید (جرایم مربوط به فاحشه گری و خرید و فروش زنان روسپی) و دیگر جرایم مشابه.
دراین بخش خواهیم کوشید مصادیق این گونه جرایم را متناسب با شرایط سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و اقتصادی عصر کنونی مشخص کنیم.
۳. تشخیص حکم جرم محاربه و همچنین تشخیص حکم و نوع کیفرها و مجازاتهای مترتب بر جرایم مربوط به امنیت عمومی و اجتماعی و چگونگی تنفیذ و اجرای احکام مزبور.
تشخیص موضوع محاربه، این موضوع از چند جهت بررسی میشود:
جهت اول: بحث در مدلول
آیه زیر است:
انما جزاء الذین یحاربون الله ورسوله ویسعون فی الارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم وارجلهم من خلاف او ینفوا من الارض ذلک لهم خزی فی الدنیا ولهم فی الاخره عذاب عظیم،
کیفر آنان که با خدا و رسول او به
جنگ برخیزند و در زمین به فساد کوشند جز این نباشد که آنها را به
قتل رسانده یا به صلیب کشند یا دست وپایشان به خلاف ببرند (دست راست را با پای چپ یا بالعکس) یا نفی بلد و تبعید کنند. این ذلت وخواری عذاب دنیوی آنهاست و درآخرت باز به عذابی بزرگ معذب خواهند بود.
دراین آیه، دو عنصر در موضوع حکم محاربه اخذ شده است:
محاربه با خدا و رسول او و نیز افساد در زمین.
عنصر اول محاربه نخستین بخش آیه مورد بحث یعنی «انما جزاء الذین یحاربون الله ورسوله...» بیانگر دخالت عنصر محاربه در تحقق موضوع حکم آن است.
با مراجعه به فرهنگهای لغت و
قرآن کریم میتوان به شناخت مفهوم لغوی واژه محاربه و مراد از آن پی برد.
«محارب» از ریشه «حرب» و معنای لغوی آن نقیض «سلم» یعنی آشتی است. بنابراین، واژه مزبور از نوعی مقاتله (کار زار) گرفته شده که در آن از ابزار قدرت و زور استفاده میشود.
براساس این تعریف بین محاربه به معنای مقاتله، و
منازعه به معنای خصومت و عداوت تفاوت قائل میشویم.
زبیدی در
تاج العروس گوید:
حرب در برابر سلم است و این دو واژه نقیض یکدیگرند. از این رو به «قتال»، «حرب» گفته میشود. براساس تحقیق سهیلی حقیقت معنای واژه «حرب» عبارت است از:
تیراندازی دو جانبه با خدنگ، پرتاب
نیزه به سوی یکدیگر، تاختن با
شمشیر بریکدیگر، معانقه (گلاویز شدن) و کشتی گرفتن..
با نگاهی به تعریفها و عناوین فوق روشن میشود که ویژگی استفاده از ابزار قدرت در اظهار خصومت و دشمنی در همه آنها وجود دارد گر چه در برخی، چون معانقه ومصارعه، از
سلاح استفاده نمیشود.
بنابراین، استعمال واژه «حرب» در مواردی که جنگ حقیقی و اعمال زور وجود نداشته باشد، استعمال مجازی و کنایهای است، مانند استعمال واژه «حرب» به معنای
دشمن در جمله «انا حرب لمن حاربنی» و به معنای
محارب در جمله «فلان حرب فلان» و به معنای دشمن و محارب در جمله «فلان حرب لی» (فلانی دشمن و محارب من است، هرچند که محاربش نباشد...) .
بر اساس این تعریفها دربرخی از استعمالات واژه «حرب»، کارزار با اسلحه و دیگر ابزار آلات جنگی و قهری، به مرحله فعلیت نرسیده است لیکن دشمنی در این گونه استعمالها به منزله قتال و کارزار قرار گرفته است و کلام ابن منظور در جمله «فلان حرب لی، ای: عدو محارب و ان لم یکن محاربا» بیانگر همین استعمال است. (فلانی حرب من است یعنی دشمن و محارب من است
اگر چه هنوز با او به ستیز عملی برنخاسته است) از این رو در لسان لعرب، واژه «حرب» را در آیه «فاذنوا بحرب من الله ورسوله» به قتل تفسیر کرده است.
آری، او در تفسیر آیه «... الذین یحاربون الله و رسوله»، این واژه را به معصیت و نافرمانی تفسیر کرده است، گویا چون وقوع جنگ حقیقی با خدا و
پیامبر را نامعقول میپنداشت کلمه «محاربه» را در آیه به
معصیت تفسیر کرد. لیکن ابن منظور وقتی که به تعریف معنای محاربه از دیدگاه علما و مفسران میپردازد، دوباره حرب را به قتال معنا میکند و از عداوت و عصیان به استعمال سلاح و زور تعبیر میآورد.
این معنا را میتوانیم در سایر استعمالات و مشتقات ماده «حرب» پیدا کنیم، مانند «حربه» به معنای زوبین یا نیزه کوتاه و «حرب» به معنای همه مالش به تاراج رفت و «حارب» به معنای
مسلح .
«حرب» که ریشه محاربه است، در شش جای
قرآن به کار رفته است. علاوه بر
آیه محاربه که محور بحث ماست، در آیههای زیر نیز به چشم میخورد:
ی ایها الذین آمنوا اتقوا الله وذروا ما بقی من الربوا ان کنتم مومنین فان لم تفعلوا فاذنوا بحرب من الله ورسوله وان تبتم فلکم رووس اموالکم لاتظلمون ولاتظلمون،
ای کسانی که ایمان آوردهاید! از خدا بترسید و ربا خواری مکنید اگر به راستی اهل ایمانید. اگر ترک ربا نکردید بدانید که به جنگ خدا و رسول او برخاستهاید و اگر از این کار پشیمان شدید اصل مال شما برای شماست به کسی ستم نکرده و ستمی نکشیدهاید.
وقالت الیهود ید الله مغلولة غلت ایدیهم ولعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان ینفق کیف یشاء ولیزیدن کثیرا منهم ما انزل الیک من ربک طغیانا وکفرا والقینا بینهم العداوة والبغضءالی یوم القیامة کلما اوقدوا نارا للحرب اطفاها الله ویسعون فی الارض فسادا والله لایحب المفسدین،
یهود گفتند: دست خدا بسته شد (و دیگر تغییری در خلقت نمیدهد و چیزی از عدم او وجود نخواهد آمد.) به سبب این گفتار دروغ دست آنها بسته و به لعن خدا گرفتار شدند، بلکه دو دست خدا (دست قدرت و رحمت) گشاده است و هرگونه بخواهد انفاق میکند. قرآنی که بر تو نازل شد برکفر و طغیان بسیاری از اهل کفر بیفزود و ما به کیفر آن تا قیامت آتش کینه و دشمنی را در میان آنها برافروختیم. هرگاه برای جنگ با مسلمانان آتشی برافروزند خدا آن آتش را خاموش سازد و آنها در روی زمین به فساد میکوشند. (ستم درباره ضعیفان و حقوق ناتوانان و اطاعت شهوت و غضب میکنند.) خدا هرگزمردم ستمکار مفسد را دوست نمیدارد.
فاما تثقفنهم فی الحرب فشردبهم من خلفهم لعلهم یذکرون واما تخافن من قوم خیانة فانبذ الیهم علی سوآء ان الله لایحب الخئنین،
(ای رسول ما!) (مردم بدعهد پیمان شکن) چون با آنان به کارزار مشغول شوی تهدید و مجازات و اندرز، آنان و پیروانشان را پراکنده ساز. باشد که متوجه زشتی نقض عهد شوند. یا چنانچه ازخیانتکاری گروهی از معاندین خود میترسی دراین صورت تو نیز با حفظ عدل و درستی عهد آنها را نقض کن (تا تکلیف خود را با تو بدانند و با وجود خیانتکاری آنهافریب و خیانتی از طرف تو به آنها نرسد) که خدا خیانتکاران را دوست ندارد.
والذین اتخذوا مسجدا ضرارا وکفرا وتفریقا بین المومنین وارصادا لمن حارب الله ورسوله من قبل ولیحلفن ان اردنا الا
الحسنی والله یشهد انهم لکاذبون،
آن مردم منافقی که مسجدی برای زیان به اسلام برپا کردند (تا مردم به مسجد پیغمبر و نماز او حاضر نشوند) و مقصودشان کفر و عناد و تفرقه بین مسلمانان و مساعدت با دشمنان دیرینه خدا و رسول بود و با این همه، قسمهای موکد یادمی کنند که ما هیچ قصدی جز قصد خیر و توسعه اسلام نداریم. خدا گواهی میدهد که محققا دروغ میگویند.
فاذا لقیتم الذین کفروا فضرب الرقاب حتی اذا اثخنتموهم فشدوا الوثاق فاما منا بعد واما فدآء حتی تضع الحرب اوزارها ذلک ولو یشء الله لانتصر منهم ولکن لیبلوا بعضکم ببعض والذین قتلوا فی سبیل الله فلن یضل اعمالهم،
شما مومنان چون (در میدان جنگ) با کافران روبه رو شوید باید (شجاعانه) آنها را گردن زنید تا آن گاه که از خونریزی بسیار، دشمن را از پا درآورید (و به کلی مغلوب وتسلیم سازید) پس از آن اسیران جنگ را محکم به بند کشید تا بعدا آنها را آزاد گردانید یا فدا گیرید تازمانی که سختیهای جنگ فروکش کند (یعنی تا کافران تسلیم شوند و جنگ خاتمه یابد و یا تا همه ایمان آرند و جنگ از جهان برافتد) این حکم فعلی است و اگر خدامی خواست خود از کافران انتقام میکشید (و همه را بدون جنگ شما هلاک میکرد) لیکن (خدا با این جنگ بین کفر و ایمان) مردم را توسط یکدیگر میآزماید و آنان که در راه خدا کشته شدند هرگز خداوند رنج و اعمالشان را ضایع نگرداند.
با نگاهی کلی و اجمالی به
تفسیر این
آیات در مییابیم که مصداق متیقن ماده «حرب» رویارویی و مقاومت قهر آمیز و مسلحانه در برابر
خدا و پیامبر است.
نکات زیر نیز موید برداشت و تفسیر یاد شده است:
الف) استعمال واضح واژه «حرب» در رویارویی مسلحانه در آیههای ۶۴ از
سوره مائده و ۵۷ از
سوره انفال و چهار از سوره محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلّم .
ب) قرارگرفتن واژه «تشرید» (پراکنده کردن دشمنان حربی و پیروانشان) درکنار واژه «حرب» در آیه ۵۷ از سوره انفال.
در خور توجه است که در دلالت و ظهور واژه حرب بر کارزار مسلحانه فرق نمیکند که الف و لام موجود در آن الف و لام عهد باشد یا الف و لام جنس.
ج) ذکر پیمان شکنی دشمنان خدا و مسلمانان در آیات قبل از آیه ۵۷ سوره انفال.
د) فرمان خدا به مسلمانان درباره جمع آوری نیرو و اسلحه به منظور ایجاد ترس در صفوف دشمنان در آیات پس از آیه ۵۷ سوره انفال.
ه) کنار هم قرار گرفتن اصطلاحات «فضرب الرقاب» (زدن گردنها)، «اثخان فی القتل» (زیاده روی در خونریزی)، «تشدید الوثاق» (سختگیری نسبت به اسیران جنگی وسایر موارد مشابه در آیه چهار
سوره محمد .
و) تعبیر «ایقاد النار» (برافروختن آتش جنگ در سوره مائده که برجنگ و کارزار واقعی ظهور دارد.
ز) علاوه بر موارد فوق مفسران گفتهاند: آیات مذکور در باره جنگهایی است که بین پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و یهودیان
مدینه (از اهل کتاب) رخ داده است مانند جنگهای آن حضرت با طوایف
بنی نظیر ،
بنی قینقاع ،
بنی قریظه و دیگر طوایف.
ح) مفسران در باره آیه ربا از
سوره بقره ، گفتهاند: این آیه ربا خوارانی را که پس از
فتح طائف ، رباهای باقی مانده از
عهد جاهلیت را همچنان از بدهکاران خود طلب میکردند، تهدید به جنگ و استفاده از زور میکند.
براساس روایت مقاتل، این آیه در باره چهار برادر از اهل
ثقیف (به نامهای مسعود، عبد یا لیل، حبیب و ربیعه فرزندان عمروبن عمیربن عوف ثقفی) نازل شده است زیرا اینان به بنی مغیره
وام میدادند و
ربا میگرفتند. پس از آن که پیامبر به
طائف وارد شد و با مردم ثقیف صلح کرد، این برادران
اسلام آوردند و طلب باقی مانده از ربای خود رااز بنی مغیره درخواست کردند و برای رفع اختلاف خود نزد عتاب بن اسید کارگزار
رسول خدا در
مکه رفتند. عتاب قضیه را برای پیامبر نوشت وخداوند در پاسخ به آنان، آیه مزبور را نازل کرد.
در
شان نزول آیه مزبور نیز گفتهاند: که عباس و خالد بن ولید در زمان جاهلیت با هم
شریک بودند و
معاملات ربوی با فرزندان عمروبن عمیر از
قبیله ثقیف داشتند و پس ازاسلام باقی مانده رباهای قبلی را از ایشان مطالبه میکردند که آیه مذکور در این مورد نازل شده است. (ظاهرا هردو روایت بیانگر یک قضیه اند و مغایرت آنها تنها در تسمیه و اسامی دو طرف رباست و شاید دستهای سیاسی شکل اول روایت را ترویج کردهاند در حالی که مقتضای حال ایجاب میکند که شکل دوم روایت صحیح باشد، زیرا اهل مکه تاجر و سرمایه دار بوده و عباس و ولید و خالد در ربادادن مشهور بودهاند. بنابراین همان طور که در
مجمع البیان آمده است برداشت دوم درست است. در این صورت آیه ربا به نامبردگان هشدار داده است اگر به
حکم شرعی تن ندهند و برگرفتن ربای باقی مانده پای فشارند پیامبر با استفاده از زور و نیرو آنها را از این
گناه باز خواهد داشت)
ط) همه مفسران در تفسیر آیه
مسجد ضرار از
سوره توبه ، گفتهاند: منظور از «من» در آیه «وارصادا لمن حارب الله ورسوله من قبل...» ابوعامر راهب است که قبل ازآن بارسول خدا به محاربه و کارزار برخاست و در برانگیختن احزاب بر ضد پیامبر نقش زیادی داشت. ابوعامر پس از
فتح مکه به طائف گریخت و پس از فتح طائف و اسلام آوردن اهل آن، به
روم گریخت و
نصرانی شد.
ابو عامر با نوشتن نامهای به منافقان، از آنها خواست که به ساختن
مسجد برخیزند و برای جنگ و قیام بر ضد پیامبر، خود را آماده کنند واز سوی دیگر خود نیز نزد
قیصر پادشاه روم رفت تا او را به جنگ علیه مدینه و بیرون راندن پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم از این شهر، تشویق و ترغیب کند.
در تفسیر آیه مورد بحث (آیه محاربه) مفسران در شان نزول آن و به عبارت دیگر، در تشخیص حادثهای که سبب نازل شدن این آیه شده است، اختلاف کرده و سه احتمال ذکر کردهاند:
احتمال نخست این آیه در باره
اهل کتاب نازل شده که پیمان شکستند و به فساد و تباهی در زمین پرداختند.
ابن جریر طبری (در تفسیر کبیر) این مطلب را از
ابن عباس آورده است.
اگر چه طبری از ضحاک در برخی از نصوص روایت
کرده است که این قوم راهزنی هم میکردند.
احتمال دوم ابو داود و نسایی از قول ابن عباس، و طبری از قول حسن بصری وعکرمه گفتهاند: این آیه در باره عموم مشرکان نازل شده است و شامل مسلمانان نمیشود.
احتمال سوم بیشتر مفسران گفتهاند که این آیه درباره قومی تازه مسلمان نازل شده که بر شتران جمع آوری شده از
زکات یورش بردند و ساربانان را کشتند و شتران را به
تاراج بردند.
فقها نیز این قول را برگزیدند.
ظاهر همه احتمالات مزبور نشان میدهد که مخالفت و عصیان همراه با استفاده از زور درمفهوم محاربه اخذ شده است به استثنای روایت طبری از ابن عباس که مطلق است و شامل غیر کارزار نیز میشود زیرا پیمان شکنی و فساد در زمین با
قتال و کارزار و به کار بردن اسلحه و زور ملازم نیست، بلکه با عصیان و محاربه معنوی هم تحقق مییابد. ما این مطلب را به روشنی در دومین رکن از ارکان محاربه بیان خواهیم کرد. اگر چه احتمال دارد که مراد این روایت اشاره به فعالیتها و اقدامات یهودیان درمحاربه با پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم باشد.
در مقابل آن همه نصوص و فتاوا که بر بودن عنصر «زور و نیروی مادی» در محاربه تاکید دارد علاوه بر مدلول لغوی ماده «محاربه» که ذکر آن گذشت، نمیتوان به روایت طبری اعتماد کرد.
چکیده استنادات درباره ادعای اطلاق
آیه مورد بحث، به گونهای که مطلق
خصومت و منازعه معنوی با
خدا و رسولش را شامل شود، عبارت است از:
الف) بنابرآنچه از
لسان العرب در تفسیر جمله «فلان محارب لی» ذکر کردیم یعنی، «فلانی دشمن محارب من است هر چند محاربهای در کار نباشد» مفهوم «محاربه» درلغت، گاه در مجرد «خصومت» به کار میرود و این معنا اگر چه مجازی است، اما در
زبان عربی استعمال شده است. و میدانیم که در
قرآن کریم ، استعمالات مجازی، فراوان یافت میشود. بنابراین، احتمال دارد که مراد قرآن، معنای مجازی آن باشد و شاید مناسبترین معنا باشد، چنان که برخی درهنگام نسبت دادن محاربه به خداوند همین معنا را برگزیدهاند.
ب) گفته شد که برخی چون ابن منظور محاربه مذکور در آیه رابر مجرد
معصیت و نا فرمانی حمل کردهاند و فاضل جواد در تفسیر خود در تایید همین معنا گفته است: احتمال دارد محاربه با خدا و رسولش مراد باشد به این اعتبار که به نهی خدا و رسول ازمحاربه، گوش ندادند و گویی عدم اطاعت از نهی خدا و رسول، نوعی محاربه ورویارویی با آنها تلقی شده است.
از دیگر سو، چون عنوان محاربه در
عرف ، برمجرد معصیت و نافرمانی صدق نمیکند با این توجیه که گاه بروز این عمل ناشی از ضعف و جهالت و نادانی است و درحقیقت مرتکب شونده، تمرد و نافرمانی یا دشمنی و خصومت با خدا را قصد نکرده است پس مراد از خصومت با خدای متعال باید به گونهای باشد که بر اصرار یا تمرد واستمرار دلالت کند مانند آن که عصیان تکرار شود یا با نپذیرفتن حکم شرع یا نپذیرفتن فرمان پیامبر یا امام همراه باشد.
ج) در روایتی از ابن عباس با قطع نظر از صحت یا سقم آن محاربه، مصداق نقض عهد و
پیمان شکنی تفسیر شده است.
بنابراین میتوان با استفاده از روایت مزبور، محاربه را بر چنین مصداقی تطبیق داد و مفهوم آن را شامل چنین مصداقی دانست.
لیکن نکات مزبور به تنهایی برای برگرداندن مفهوم محاربه از معنای لغوی و حقیقی آن به معنایی دیگر کافی نیست. به ویژه این که در تفسیر آیات گذشته ذکر شد که این ماده در مواردی استعمال شده است که عصیان و نافرمانی همراه با توسل به زور (مبارزه مسلحانه) باشد.
عنصر دوم
فساد در زمین از جمله «ویسعون فی الارض فسادا» در آیه محاربه برداشت میشود که ایجاد فساد وتباهی در زمین دومین عنصر درموضوع حکم محاربه است.
در آغاز باید معنای فساد در زمین را تبیین کنیم آن گاه از رابطه این عنصر با موضوع جرم محاربه، سخن خواهیم گفت.
درقاموس آمده است:
«فسد» ضد صلح و «الفساد» اخذ المال ظلما والجدب و «تفاسدوا» قطعوا الارحام،
«فسد» ضد «صلح» است و فساد یعنی گرفتن مال از روی
ظلم ... «تفاسدوا» یعنی
قطع رحم کردند.
ابن منظور در لسان العرب گوید:
«فساد» نقیض صلاح است و «تفاسدوا القوم» یعنی به هم دیگر پشت کرده و قطع رحم کردند. و بنا به گفته زجاج واژه «فساد» درآیه «ظهر الفساد فی البر والبحر» به معنای خشکی و بی حاصلی زمین، و قحط ی دردریا یعنی رواج قحطی درشهرهای کناره رودخانه هاست.
راغب در مفردات خود مینویسد:
«فساد» یعنی خارج شدن چیزی از حالت اعتدال و فرق نمیکند این عدم تعادل اندک باشد یا بسیار و صلاح ضد فساد است و واژه «فساد» در روح و روان و جسم و چیزهای نامتعادل استعمال میشود. خداوند فرموده است: «لفسدت السماوات والارض» و «لو کان فیهما آلهة الا الله لفسدتا» و «ظهر الفساد فی البر والبحر».
در تاج العروس آمده است:
شیخ ما گفت: عبارات آنان در باره معنای «فساد» با هم اختلاف دارد، قول ضعیفی گفته است: «فسدالشی ء» یعنی باطل و نابود شد، و نیز یعنی تغییر کرد. بیشتر مفسران «فساد» مذکور در آیه «لو کان فیهما آلهة الا الله لفسدتا» را بر معنای اول حمل کردهاند. زجاج «فساد» مذکور در آیه «ظهر الفساد فی البر والبحر» را به بی حاصلی و خشکی بیابانها و قحط ی دریا به معنای قحط ی در شهرهای مشرف بر نهرها و رودخانهها) تفسیر کرده است.
در معجم الفاظ القرآن الکریم پس از ذکر ماده فساد و مشتقات قرآنی آن، آمده است:
بی حاصلی بیابانها و رواج قحط ی در دریا، فساد مادی است و فساد معنوی نقیض صلاح میباشد.
عبارت «الفساد فی الارض» در قرآن کریم فراوان وارد شده و در غالب آنها در معانی زیر ظهور دارد:
بر هم زدن
نظم و
امنیت اجتماعی ، تلاش برای خنثی و بی اثر کردن نظام و مقررات اجتماعی، تغییر و تخریب نظام، تباهی و فساد در نظام هستی، مانند آیه:
ولو اتبع الحق اهوآء هم لفسدت السماوات والارض... ،
اگر حق تابع هوای نفس آنان شود آسمانها و زمین فاسد خواهد شد...
همچنین ممکن است در بسیاری از آیات قرآن، مراد از فساد در روی زمین به تباهی کشاندن و برهم زدن نظم اجتماعی باشد که در پی آن نظام هستی (در بعد مادی) نیزفاسد و تباه میشود.
در این جا به مصادیقی از فساد به معنای برهم زدن نظام اجتماعی که در قرآن آمده است، اشاره میکنیم:
۱. فعالیتهای دشمنان داخلی از جمله منافقان بر ضد نظام که آیه «واذا قیل لهم لاتفسدوا فی الارض قالوا انما نحن مصلحون»،
چون (مومنان) به آنان (منافقین) بگویند در زمین فساد نکنید پاسخ دهند که ما اصلاح کننده هستیم، به این مطلب اشاره دارد.
۲. اقدامات فساد بر انگیز مترفان و عافیت طلبان مانند داستان
قارون که آیه «ولا تبغ الفساد فی الارض...» ،
... و بر روی زمین فتنه و فساد برمیانگیز... بیانگر آن است.
۳. اقدامات ستمگرانه و مهلکانه ءطاغوتیان و شاهان ستمگر که در دو آیه زیر به آن اشاره شده است:
قالت ان الملوک اذا دخلوا قریه افسدوها...، پادشاهان چون به دیار و کشوری درآیند (حمله برند) آن را فاسد (ویران) سازند...
واذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیها ویهلک الحرث والنسل...، چون از حضور تو دور شود (و قدرت یابد) کارش
فتنه و فساد است، بکوشد تا حاصل خلق به بادفنا دهد و نسل بشر را قطع کند.
۴. آثار و پیامدهای مترتب برعدم التزام نسبت به نظام و تمرد از احکام شرعی که مفاد آیه «ظهر الفساد فی البر والبحر بما کسبت ایدی الناس لیذیقهم بعض الذی عملوالعلهم یرجعون»، به سبب کردار خود مردم فساد و تباهی در زمین و
دریاپدیدار گشت تا ما هم کیفر بعضی کردارشان را به آنها بچشانیم تا شاید باز گردند (به خودآیند)، بیانگر همین پیامدهاست.
۵. تسلیم در برابر طاغوتها و عدم ایستادگی در برابر آنان، که آیات زیر بر همین معنا دلالت دارد:
... ولولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض.
.. ، ... و اگر خدا برخی از مردم را در مقابل بعضی دیگر بر نمیانگیخت فساد روی زمین را فرا میگرفت...
... الا تفعلوه تکن فتنة فی الارض وفساد کبیر،
... و شما مسلمانان اگر آنچه را که خدا دستور داده بکار نبندید بدون شک فتنه و فسادی بزرگ روی زمین را فراخواهد گرفت.
... لتفسدن فی الارض مرتین... ،
... شما
بنی اسرائیل دوبار به طور حتم در زمین فساد و خونریزی می کنید.
از این آیات و آیات مشابه، فهمیده میشود که فساد در زمین تنها بر وقوع فساد در تباهی در زمین اطلاق نمیشود، بلکه بر انجام فعالیتهایی دلالت میکند که بر ضد نظام به هدف برهم زدن نظم سیاسی یا اجتماعی آن یا ایستادگی در برابر
عدالت و
حق به طور گسترده از نظر کمی و کیفی صورت پذیرد به گونهای که نظام حکومتی را درمعرض تهدید قرار دهد یا ضرر مادی و همگانی بر جامعه وارد کند. این معنا از عموم «فی الارض» دانسته میشود و عموم و شمول مزبور معنایی دامنه دارتر از معنای ظرفی دارد و همه گستره گیتی و زمین در آن لحاظ شده است.
مطلب مزبور از مراجعه به سخنان مفسران درمورد آیات مربوط به فساد در زمین استفاده میشود با این که برخی از آنان گاه دایره شمولیت را تنگ کرده و آن را بر مصداق مشخصی از مصادیق و موارد نزول حمل کردهاند.
بحث دوم رابطه فساد در زمین با موضوع جرم محاربه
آیا جمله «... ویسعون فی الارض فسادا... ،
و آنها برروی زمین به فساد کاری میکوشند... ، بیانگر عنصر دیگری است که در موضوع حکم جرم محاربه اخذ شده است یا مضمون وطبیعت محاربه با خدا و رسولش را بیان میکند؟ چرا که محاربه با خدا و رسول به دو شکل تحقق مییابد: گاه مستقیم مانند مبارزه و محاربه مادی و معنوی کافران و مشرکان با
اسلام و
دین وپیامبر، و گاه غیر مستقیم (از دیدگاه عرف) مانند اخلال در عدالت و سازندگی و مصالح اجتماعی جامعه که این نیز به زیانهای
معنوی یا
مادی منتهی میشود.
قرآن از نوع دوم محاربه به «الافساد فی الارض» یاد کرده است. اگر چه عرف آن را رویارویی و محاربه با خدا نمیشمارد زیرا به نظر عرف این قسم از محاربه بر ضد نظام اجتماعی است ولی قرآن کریم از آن به عنوان محاربه با خدا و رسولش یاد کرده است. درست است که نوع اول محاربه در نهایت به فساد و تباهی منتهی میشود و براندازی نظام و خرابی اوضاع اجتماعی را به دنبال دارد، لیکن به طور مستقیم فساد در زمین شمرده نمیشود بلکه فساد در زمین از لوازم و پیامدهای آن است.
بنابراین
کفر و
شرک و
انکار وحی و
نبوت به خودی خود اگر چه فسادی است بزرگ، ولی از مصادیق فساد در زمین شمرده نمیشود شاید در آیه «... الا تفعلوه تکن فتنة فی الارض و فساد کبیر»،
شما مسلمانان اگر دستور خدا را به کار نبندید بی شک
فتنه و فساد بزرگ زمین را فراخواهد گرفت، که ممنوعیت دوست داشتن
کفار راتوجیه میکند، به همین تفاوت درمعنا عنایت شده است زیرا مفروض آیه بنابر دلالت ابتدای آن والذین کفروا بعضهم اولیاء بعض این است که اگر برپایی نظام اجتماعی برپایه ولاء و باور الهی نباشد دو زیان و خسارت مهم متوجه جامعه بشریت میشود:
۱. فتنه در زمین و فاسد شدن عقیده
مردم به طور عام که این به طور مستقیم محاربه با خدا شمرده میشود.
۲. فساد بزرگ در زمین و وارد کردن زیان و خسارت به مصالح مردم.
از دو مطلب فوق استفاده میشودکه فتنه از حیث مفهوم و مضمون با فساد در زمین فرق دارد اگر چه در تاثیر و نتیجه، نوعی ملازمه بین آن دو وجود دارد.
قرآن کریم هر یک از دو ضرر و زیان ناشی از ترک کارزار را در دو آیه به طور جداگانه متذکر شده است:
... ولولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض... .
.. ولو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع وبیع صلوات ومساجد یذکر فیها اسم الله کثیرا ولینصرن الله من ینصره... ،
اگر خدا (با رخصت جنگ)
شر بعضی از مردم را به بعض دیگر دفع نکند صومعهها و دیر وکنشتها و مساجدی که در آن نماز و ذکر خدا بسیار میشود همه خراب وویران میشد و هر که خدا را یاری کند البته خدا او را یاری خواهد کرد.
در آیه اول
ضرر فساد در زمین و در آیه دوم ضرر فتنه و تغییر دین آمده است.
آیه «انی اخاف ان یبدل دینکم او ان یظهر فی الارض الفساد»
که از زبان
فرعون درمقام متهم کردن
موسی علیهالسّلام آمده است نیز به همین تقسیم و تفکیک به روشنی اشاره دارد. حرف عطف او دراین آیه برتعدد و تقسیم ظهور دارد.
بنابر همین احتمال که برخی از قرائن گذشته آن را تایید میکند محور موضوع آیه محاربه، فساد در زمین است و ذکر محاربه با خدا و رسول، یا به منزله ایجاد آمادگی ذهنی و روانی برای بیان بزرگی خطر فساد در زمین است و یا بیانگر ویژگی دیگری است و این ویژگی چنان که ازمفهوم لغوی و قرآنی محاربه فهمیده میشود، این است که فساد مزبور همراه با اعمال زور باشد.
درخور توجه است که از واژه «افساد» در
آیه ، فعلیت افساد اراده نشده است بلکه غرض از آن، کوشش و تلاش برای ایجاد فساد است، هر چند به مرحله فعلیت نرسیده باشد، عبارت «... ویسعون فی الارض فسادا...» برهمین معنا دلالت دارد.
درچکیده و جمع بندی بحثهای گذشته در باره آیه شریفه میتوان گفت که این آیه در صدد بیان
حکم تلاش برای فساد در زمین است که به صفت و عنوان محاربه با خدا ورسولش متصف شده است. این امر به دو صورت پدیدار میشود:
سعی و تلاش برای رواج فساد عمومی با توسل به زور انجام گیرد یا دامنه فساد به اندازهای گسترده است که عنوان و صفت محاربه با خدا و رسولش از آن انتزاع میشود.
جهت دوم: موضوع حد محاربه در
روایاتاز پیامبر گرامی اسلام و خاندان عصمت و طهارت علیهالسّلام روایات بسیاری در باره تشخیص موضوع حد محاربه یا امور دخیل در تشخیص آن، آمده است.
شیخ حر عاملی رحمةاللهعلیه درکتاب
وسائل الشیعه سی روایت را در این باره ذکر کرده است. در این جا به ذکر روایاتی میپردازیم که میتوان به آنها استدلال کرد و نتیجه آن پیداکردن تصویری کلی، در باره تشخیص موضوع حکم محاربه است:
۱. عن ضریس، عن ابی جعفر علیهالسّلام قال: من حمل السلاح باللیل فهو محارب الا ان یکون رجلا لیس من اهل الریبة،
کسی که شبانگاه
اسلحه بردارد
محارب است مگر این که از اهل ریبه و فساد نباشد.
۲. عن سورة بن کلیب قال: قلت لابی عبدالله علیهالسّلام رجل... .
سورة بن کلیب روایت کرده است: به
امام صادق علیهالسّلام عرض کردم: مردی به قصد
مسجد یا برآوردن حاجتی دیگر از خانه اش بیرون میرود. مردی دیگر به او برمی خورد وتعقیبش میکند سپس او را میزند و لباسش را میستاند امام علیهالسّلام پرسید: شما این عمل را چه مینامید؟ جواب دادم: میگویند: این کار، فسادی آشکار است ولی محارب فقط در سرزمین مشرکان مصداق دارد. امام علیهالسّلام پرسید: حرمت دارالاسلام بیشتر است یا دارالشرک؟ عرض کردم: دار الاسلام. امام علیهالسّلام فرمود: این گروه از مصادیق آیه «انماجزاء الذین یحاربون الله ورسوله...» هستند.
۳. عن جابر عن ابی جعفر علیهالسّلام قال: من اشار بحدیده فی مصر قطعت یده، ومن ضرب بها قتل،
امام محمد باقر به روایت جابر گفته است: کسی که در شهر، با
سلاح تهدید کند دستش قطع میشود و اگر با این ابزار کسی را بزند کشته میشود.
۴. عن علی بن جعفر عن اخیه موسی بن جعفر علیهالسّلام قال: سالته عن رجل شهر الی صاحبه بالرمح والسکین، فقال: ان کان یلعب فلا باس،
علی بن جعفر روایت کرده است: درباره حکم مردی که به سوی دوستش نیزه و
چاقو کشیده بود، از برادرم
امام موسی بن جعفر علیهالسّلام پرسیدم. امام پاسخ داد: اگر بازی میکرد اشکال ندارد.
۵. عن ابی جعفر عن علی علیهالسّلام : فی رجل اقبل بنار فاشعلها فی دار قوم فاحترقت واحترق متاعهم، انه یغرم قیمة الدار وما فیها، ثم یقتل،
حضرت علی علیهالسّلام درباره مردی که خانه و اثاث قومی را به آتش کشیده و سوزانده بود این گونه حکم کرد:
غرامت خانه و محتویات آن از او گرفته شود آن گاه کشته شود.
۶. عن منصور عن ابی عبدالله علیهالسّلام قال: اللص محارب لله ولرسوله فاقتلوه، فما دخل علیک فعلی.
امام صادق علیهالسّلام به روایت منصور فرمود:
دزد ، محارب با خدا ورسولش است، پس او رابکشید این کار هر گناهی داشته باشد با من.
۷. عن ابی جعفر علیهالسّلام قال: اذا دخل علیک اللص یرید اهلک ومالک فان استطعت ان تبدره وتضربه فابدره واضرب، و قال: اللص محارب لله ولرسوله فاقتله، فما منک منه فهوعلی.
امام محمد باقر علیهالسّلام فرمود: اگر دزد به قصد خانواده و مالت بر تو وارد شود اگرتوانستی براو پیشدستی کنی و او را بزنی، پیشدستی کن و بزن. دزد، محارب باخدا و رسولش است، پس او را بکشید. این کار هر گناهی داشته باشد با من.
۸. عن محمد بن مسلم عن ابی جعفر علیهالسّلام قال: من شهر السلاح فی مصر من الامصار فعقر اقتص منه ونفی من تلک البلد، ومن شهر السلاح فی مصر من الامصار وضرب وعقرواخذ المال ولم یقتل فهو محارب، فجزاءه جزاء المحارب وامره الی الامام ان شاء قتله وصلبه، وان شاء قطع یده ورجله. قال: وان ضرب وقتل واخذ المال فعلی الامام ان یقطع یده الیمنی بالسرقه ثم یدفعه الی اولیاء المقتول فیتبعونه بالمال ثم یقتلونه،
امام محمد باقر علیهالسّلام به روایت محمد بن مسلم فرمود: کسی که در شهری اسلحه بکشد و کسی را زخمی کند
قصاص شود و از آن شهر
تبعید شود و کسی که در شهری اسلحه بکشد و کسی را بزند و زخمی کند و مال بستاند ولی کسی را نکشد
محارب است و مثل محارب مجازات میشود و سرنوشت او به امام واگذار میشود امام اگر بخواهد او را میکشد و سپس به صلیبش میکشد یا دست و پای او را از چپ و راست قطع میکند. اگر اسلحه کشد و بزند و بکشد و مال ستاند، امام باید به جرم دزدی دست راست او را قطع کند آن گاه او را به اولیاء
مقتول تحویل دهد تا پس از باز پس گرفتن مال خود، او را بکشند.
۹. عن عبیدالله المدائنی عن ابی الحسن الرضا علیهالسّلام قال: سئل عن قول الله عزوجل: «انما جزاء الذین یحاربون الله ورسوله ویسعون فی الارض فسادا الایة، فما الذی اذا فعله استوجب واحدة من هذه الاربع؟ اذا حارب الله ورسوله وسعی فی الارض فسادا فقتل قتل به، وان قتل واخذ المال قتل وصلب، وان اخذ المال ولم یقتل قطعت یده ورجله من خلاف، وان شهر السیف وحارب الله ورسوله وسعی فی الارض فسادا ولم یقتل ولم یاخذ المال نفی من الارض، الحدیث.
درباره آیه «انما جزاء الذین یحاربون اللهورسوله ویسعون فی الارض فسادا...» از
امام رضا علیهالسّلام پرسیدند: آدمی در صورت اقدام به چه کارهایی مستوجب یکی از کیفرهای چهارگانه (مذکور در آیه) میشود؟ امام پاسخ داد: اگر با خدا و رسولش محاربه و در زمین
فساد کند و کسی را بکشد، کشته شود و اگر کسی را بکشد و مال بستاند او را بکشند و به صلیبش کشند و اگر مال ستاند وکسی را نکشد، یک دست و یک پای او رااز چپ و راست ببرند و اگر شمشیر کشد و با خدا و رسولش به محاربه برخیزد و در روی زمین فساد کند ولی کسی را نکشد و مال نستاند از دیارش تبعید شود.
۱۰. عن عبید بن بشر الخثعمی قال: سالت ابا عبدالله علیهالسّلام عن قاطع الطریق و قلت: الناس یقولون: ان الامام فیه مخیرای شی ء شاء صنع، قال: لیسای شی ء شاء صنع ولکنه یصنع بهم علی قدر جنایتهم من قطع الطریق فقتل واخذ المال قطعت یده ورجله وصلب، ومن قطع الریق فقتل ولم یاخذ المال قتل، ومن قطع الطریق فاخذ المال ولم یقتل قطعت یده ورجله، و من قطع الطریق فلم یاخذ مالا ولم یقتل نفی من الارض.
عبید بن بشر خثعمی روایت کرده است: درباره (کیفر) راهزن به امام صادق علیهالسّلام عرض کردم: مردم میگویند: تعیین نوع کیفر راهزن از اختیارات امام است و او هر گونه بخواهد راهزن را به
کیفر میرساند. امام علیهالسّلام پاسخ داد: این گونه نیست که امام هر چه بخواهد انجام دهد، ولی مجرمان را به اندازه جنایتشان مجازات میکند، (یعنی) هر که راهزنی کند در صورتی که کسی را بکشد و مال بستاند یک دست و یک پایش را (از چپ و راست) ببرند سپس به صلیبش کشند و هرکه راهزنی کند در صورتی که کسی را بکشد ولی مال نستاند (فقط) کشته شود و هرکه راهزنی کند در صورتی که مال نستاند و کسی را نکشد از دیارش تبعید شود.
۱۱. محمد بن المسعود العیاشی فی تفسیره عن احمد بن الفضل الخاقانی من آل رزین قال: قطع الطریق بحلولا علی السابلة من الحجاج وغیرهم وافلت القطاع الی ان قال: وطلبهم العامل حتی ظفر بهم ثم کتب بذلک الی المعتصم فجمع الفقهاء وابن ابی داود ثم سال الاخرین عن الحکم فیهم وابوجعفر محمد بن علی الرضا علیهالسّلام حاضر، فقالوا: قدسبق حکم الله فیهم فی قوله: انما جزاء الذین یحاربون الله ورسوله ولامیرالمؤمنین ان یحکم بای ذلک شاء منهم.
قال: فالتفت الی ابی جعفر علیهالسّلام وقال: اخبرنی بما عندک. قال: انهم قد اضلوا فیما افتوا به، والذی یجب فی ذلک ان ینظر امیرالمؤمنین فی هؤلاء الذین قطعوا الطریق فان کانوااخافوا السبیل فقط ولم یقتلوا احدا ولم یاخذوا مالا، امر بایداعهم الحبس فان ذلک معنی نفیهم من الارض باخافتهم السبیل، وان کانوا اخافوا السبیل وقتلوا النفس امر بقتلهم، وان کانوا اخافوا السبیل وقتلوا النفس واخذوا المال امر بقطع ایدیهم وارجهلم من خلاف وصلبهم بعد ذلک، فکتب الی العامل بان یمتثل ذلک فیهم،
راهزنان در منطقه حلولا، حجاج رهگذر را
غارت کرده و
فرار کردند. والی شهر آنان را
تعقیب و دستگیر کرد، و عمل آنان را برای معتصم نوشت. معتصم
فقها و ابن ابی داود را جمع کرد ودرباره حکم راهزنان از سایر حضار که
امام جواد علیهالسّلام درمیان آنها بود نظر خواهی کرد، پاسخ دادند:
خداوند حکم آنان را در آیه «انما جزاءالذین یحاربون الله ورسوله ویسعون فی الارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم وارجلهم من خلاف او ینفوا من الارض» آورده است. امیرالمؤمنین مخیر است هر یک از احکام وارد در آیه را در باره آنان اجرا کند.
راوی ادامه میدهد: معتصم رو به امام جواد علیهالسّلام کرد و گفت: نظر شما در این باره چیست؟ امام علیهالسّلام پاسخ داد: فتوا و اظهار نظر اینان نادرست است.
امیرالمؤمنین باید در امرراهزنان بنگرد. اگر فقط رهگذران را ترساندهاند ولی کسی را نکشته و مالی را نستاندهاند، دستور زندانی آنها را صادر کند و معنای «نفیهم من الارض» به سبب ترساندن رهگذران همین است. اگر رهگذران را ترسانده و کسی را کشتهاند دستور کشتن آنان را صادر کند. اگر رهگذران را ترسانده و کسی را کشتهاند ومالشان را گرفته باشند (خلیفه) دستور دهد دست و پای آنان را از چپ و راست ببرند و پس از آن به دارشان آویزند. معتصم به کارگزار خود نوشت تا نظر امام جواد علیهالسّلام را در حق راهزنان اجراکند.
۱۲. علی بن ابراهیم فی تفسیره عن ابیه، عن ابی جعفر علیهالسّلام قال: من حارب (الله) واخذ المال وقتل کان علیه ان یقتل او یصلب، ومن حارب فقتل ولم یاخذ المال کان علیه ان یقتل ولا یصلب، ومن حارب واخذ المال ولم یقتل کان علیه ان یقطع یده ورجله من خلاف، ومن حارب ولم یاخذ ولم یقتل کان علیه ان ینفی، ثم استثنی عزوجل: «الاالذین تابوا من قبل ان تقدروا علیهم» یعنی یتوبوا قبل ان یاخذهم الامام،
امام محمد باقر علیهالسّلام فرمود: کسی که (با خدا) محاربه کند و به گرفتن و غارت مال مردم وکشتن آنان دست زند یا باید کشته شود و یا به
صلیب کشیده شود و هر که محاربه کند و کسی را بکشد درصورتی که مال نستانده باشد کشته شود و به صلیب کشیده نشود. وکسی که محاربه کند و مال چپاول کند درصورتی که کسی را نکشته باشد دست و پایش از چپ و راست بریده شود و کسی که محاربه کند درصورتی که مال چپاول نکرده باشد و مردم را نکشته باشد از دیارش تبعید شود. سپس خداوند با عبارت «الا الذین تابوا من قبل ان تقدروا علیهم» توبه کنندگان قبل از دستگیری رااستثنا کرده است.
۱۳. عن ابی صالح عن ابی عبدالله علیهالسّلام قال: قدم علی رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قوم من بنی ضبة مرضی، فقال لهم رسول الله علیهالسّلام : اقیموا عندی فاذا برئتم بعثتکم فی سریة، فقالوا: اخرجنا من المدینة، فبعث بهم الی ابل الصدقة یشربون من ابوالها ویاکلون من البانها فلما براوا واشتدوا قتلوا ثلاثة ممن کان فی الابل. فبلغ رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلّم الخبر، فبعث الیهم علیا علیهالسّلام و هم فی واد قد تحیروا لیس یقدرون ان یخرجوا منه قریبا من ارض الیمن... ،
امام صادق علیهالسّلام فرمود: گروهی از بیماران خاندان ضبه نزد پیامبر آمدند، پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به آنها فرمود: نزد من بمانید اگر شفا یافتید شما را به
سریهای خواهم فرستاد. آنان گفتند: ما را از شهر خارج کن، پیامبر آنان را به سوی (چراگاه) شتران زکاتی فرستاد تا از بول شتران (برای مداوای خود) بیاشامند و از شیر آنها بخورند. آن قوم پس از شفا یافتن و جان گرفتن، سه تن از شتربانان را کشتند. پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ازاین واقعه با خبر شد. علی علیهالسّلام را به سوی آنها فرستاد در حالی که آنان در یکی از وادیهای نزدیک سرزمین
یمن سرگردان و گرفتار شده بودند و نمیتوانستند از آن خارج شوند.
اصطلاح «محارب» در نصوص
در
روایات پیش گفته «محارب» به صیغه
اسم فاعل آمده است و درکنار آن برای بیان
جرم (عمل محاربه) از فعل «حارب» یا «یحاربون» استفاده شده است. در قرآن کریم این عنوان به صیغه اسم فاعل در مورد جرم مورد بحث نیامده است. اگر چه برای بیان جرایم دیگر، مانند «
سرقت » در آیه «والسارق والسارقة فاقطعوا ایدیهما جزاء بما کسبا نکالامن الله والله عزیز حکیم».
و «
زنا » در آیه «الزانیة والزانی فاجلدوا کل واحد منهما مائة جلدة ولا تاخذکم بهما رافة فی دین الله ان کنتم تومنون بالله والیوم الاخر...» ،
صیغه اسم فاعل استعمال شده است.
درقرآن کریم فقط به صیغه فعل از این جرم یاد شده است، مانند واژه «یحاربون» در آیه «انما جزاء الذین یحاربون الله ورسوله ویسعون فی الارض فسادا...» .
به نظرمی رسد ظاهرا در عصر نزول قرآن کریم و عصر
تشریع ، عنوان محارب در عرصههای اجتماعی و عرفی برای مردم شناخته و رایج نشده بود تا بتوان مفهوم آن را از میان تبادرات ذهنی اجتماعات آن روز جستجو کرد. بنابراین «محارب» عنوانی شرعی است که در عصر پس از نزول قرآن، از آیه کریمه اقتباس شده و در روایات و نصوص برای بیان موضوع حکم مذکور دراین آیه به کار رفته است. ازاین رو محارب عنوانی فقهی شرعی است.
همچنین دیده میشود که در هیچ یک از روایات و نصوص مورد بحث برای اصطلاح شرعی «محارب» تعریف گویایی ارائه نشده است تا بتوان برای تفسیر آیه به آن استنادکرد.
آری دو بعد دراین روایات دیده میشود که گاه برای تشخیص موضوع سودمندند:
بعد اول: ذکر مصادیق و مواردی برای عنوان محارب، مثلا دربرخی از روایات (مانند روایات شماره شش و هفت) از دزد به عنوان محارب با خدا و رسول یاد شده است. یادر روایت اول آمده است:
کسی که درشب سلاح برگیرد محارب است مگراین که از اهل ریبه نباشد.
شاید آنچه در
روایت دوم آمده که موضوع حکم آیه محاربه را بر کسی معرفی میکند که درون شهر اقدام به اخذ مال میکند از مصادیق همین بعد باشد.
بعد دوم: تطبیق و تعمیم حکم آیه در کل یا در بعض موارد
تخییر به برخی موارد و مصادیق مانند روایت نهم که در آن آمده بود:
اگر شمشیر کشد و با خدا و رسولش به محاربه برخیزد و برای ایجاد فساد درروی زمین بکوشد درصورتی که کسی را نکشد و مال نستاند، از دیار خود تبعید شود.
یا مثل روایت یازدهم که میگوید:
اگر فقط رهگذران را ترسانده باشند و کسی را نکشته باشند و مالی را نستانده باشند دستور زندانی آنها صادر شود، که معنای «تبعید آنها به سبب ترساندن رهگذران» همین است.
یا مانند روایت سوم که یاد آور شده است:
هرکس در شهر با سلاح اقدام به تهدید کند، دستش بریده شود و کسی که با آن برمردم بتازد کشته شود.
یا مثل روایت پنجم که:
از حضرت علی علیهالسّلام درباره حکم مردی که با آتش به سوی خانه مردم رود و خانه و آنچه در آن است بسوزاند روایت شده است که غرامت خانه و محتویات آن از او گرفته شود سپس کشته شود.
با توجه به دو نکته یاد شده، ما برای تعریف و تشخیص موضوع حکم محاربه ازدیدگاه روایات میبایست همه روایات را به گونهای علمی و فراگیر بررسی کنیم و از میان موارد و مصادیقی که در روایات آمده، خصوصیت جامع و مشترکی را به دست آوریم و آن را موضوع حکم محاربه قرار دهیم.
آن گاه باید دید این نتیجه (وجه مشترک و جامع) تا چه اندازه با مدلول به دست آمده از آیه کریمه مطابقت دارد و نسبت بین آن دو چیست و چگونه میتوان میان این دومدلول، جمع عرفی برقرار کرد؟
بنابراین برای تکمیل بحث سه گام دیگر در پیش خواهیم داشت:
۱. بیان موارد و مصادیقی از روایات که عنوان یا حکم محارب بر آنها بار شده است.
۲. بررسی و کندوکاو در دلالت روایات مورد بحث (که ذکر آنها گذشت) به هدف به دست آوردن وجه مشترک و جامع برای همه مصادیق و موارد مذکور.
۳. مقایسه بین خصوصیت استنباط شده از روایات و خصوصیت حاصل از آیه کریمه.
الف) عناوینی که بدون ذکر واژه «محارب» عنوان محارب یا حکم کلی آن یا یکی ازاطراف تخییر، برآنها بار شده و مورد بحث قرار گرفته به اجمال عبارتند از:
دزد.
کسی که شبانگاه سلاح برگیرد.
هر که شمشیر یا اسلحه کشد.
راهزنان.
ترساننده رهگذران. هرکه کسی را بزند و لباسش را بستاند (سلب).
هر که با سلاح اقدام به
تهدید کند.
کسی که خانهای را به آتش کشد.
این عناوین که در روایات پرشمار بعضا به صورت انتزاعی آمده است چکیده عناوین و موضوعاتی است که عنوان محارب یا حکم آن بر آنها بار شده است.
درادامه، روشن خواهیم کرد که علی رغم تفاوت روایات استشهادی از حیث
سند وضعف میتوان ازمیان برخی روایات صحیح خصوصیت مشترک مطلوب را به دست آورد و ازبقیه آنها به عنوان موید بهره جست.
ب) روایات مورد بحث را میتوان به چند دسته تقسیم کرد:
دسته نخست: روایاتی که عنوان محارب را برکسی که با استفاده از سلاح مرتکب جرم دیگری مانند آدم کشی و دزدی شده، تطبیق کردهاند مانند صحیحه محمد بن مسلم (روایت هشتم):
کسی که در شهر اسلحه کشد و کسی را زخمی کند اول قصاص، سپس تبعید شود و هر که در شهر اسلحه کشد و کسی را بزند و زخمی کند و مال ستاند ولی کسی را نکشته باشد محارب است...
دسته دوم: روایاتی که صرف اسلحه کشیدن را حتی اگر مرتکب جرم دیگری نشده باشد، مصداق عنوان محارب دانستهاند مانند روایات زیر:
معتبره ضریس (روایت اول):
هرکه شبانگاه اسلحه بردارد محارب است مگر این که از اهل ریبه نباشد.
روایت عبیدالله بن مداینی از امام رضا علیهالسّلام (شماره نه):
... اگر اسلحه کشد و با خدا و رسول به محاربه برخیزد و در زمین فساد کند در صورتی که کسی را نکشته و مالی نستانده باشد از دیار خود تبعید شود.
با توجه به نص این روایت پی میبریم که تمرد و سرکشی مسلحانه به قصد ارتکاب فساد به تنهایی موضوع حکم تبعید است که یکی از
احکام تخییری مذکور در آیه میباشد.
کلینی این روایت را در کافی و شیخ در
تهذیب از کافی آورده است. همچنین شیخ این روایت را به طریقی دیگر از امام صادق علیهالسّلام نقل کرده و کلینی نیز آن را به طریقی دیگر غیر از عبیدالله مداینی از امام رضا علیهالسّلام آورده است.
روایت عبید بن بشر خثعمی (شماره ده): از امام صادق علیهالسّلام در باره حکم
راهزن پرسیدم. امام پاسخ داد: ... راهزن اگر مالی را نستانده و کسی را نکشته باشد تبعیدمی شود.
روایت سوم.
دسته سوم: دراین روایات عنوان محارب یا حکم آن برکسی منطبق شده است که با اقدامات خود در امنیت جامعه خلل وارد کرده و جامعه را به ترس و وحشت انداخته است، مانند این روایات:
روایت عیاشی (شماره یازده): اگر فقط رهگذران را ترسانده باشند ولی کسی را نکشته و مالی را نگرفته باشند، آنان را به جرم ایجاد ترس در راهها باید زندانی کرد. معنای «نفی من الارض» همین است.
روایت سکونی (شماره پنج) درباره حکم کسی که خانه و اثاث مردم را آتش زده باشد.
روایت معتبر منصور از امام صادق علیهالسّلام (شماره شش): دزد، محارب با خدا و رسول است، پس او را بکشید.
در این روایت دزدی و ارتکاب جرم، به برداشتن اسلحه یا به کار بردن آن، مقید نشده است.
روایت دوم موسوم به روایت سلب.
از این روایات روشن میشود که مجرد خلل آفرینی در
امنیت عمومی ، برای مترتب شدن حکم محارب کافی است.
روشن است که اخلال در امنیت و اختلاف افکنی که یکی از مصادیق فساد در زمین به شمار میآید به عنوان یک خصوصیت و ویژگی مشترک در همه روایات یاد شده وجود دارد. در نتیجه با این ویژگی، عنوان محارب محقق میشود.
ذکر خصوصیت «به کارگیری اسلحه» برای ارتکاب عمل جنایی چنان که در روایات دسته اول آمده بود یا برای ایجاد ترس درجامعه چنان که در روایات دسته دوم آمده بود بدین معنا نیست که موضوع حکم محارب باید مقید به این خصوصیت باشد زیرا بیان این ویژگیها فقط در مقام تعیین یکی از احکام تخییری است و در صدد تعریف وتشخیص موضوع عام و کلی برای حکم محارب نیست. مثلا سیاق
صحیحه محمد بن مسلم (روایت هشت) درست همانند سیاق روایت عبیدالله مداینی (روایت نه) است وتنها فرقشان این است که صحیحه محمد بن مسلم برعکس روایت مداینی، متعرض کشیدن اسلحه بدون تجاوز جانی و مالی نشده است.
درست همین نسبت بین روایت عیاشی (شماره یازده) و روایت مداینی دیده میشود زیرا سیاق هردو یکی است لیکن در اولی، از اسلحه کشی به عنوان یک خصوصیت وویژگی یاد نشده است بلکه تنها به ذکر ترساندن بسنده کرده است و در عرف، کشیدن اسلحه به عنوان یکی از مصادیق ترساندن تفسیر میشود.
در روایت معتبر ضریس (شماره یک) نیز براین مطلب تاکید شده است. دراین روایت اگر چه از اسلحه به صراحت یاد شده، لیکن مقید کردن حمل آن به شبانگاه ظهور دارددر این که خصوصیتی که موجب ترتب حکم محارب میشود همان ترساندن است زیراعرف برای این قید زمانی تفسیری ندارد جز این که حمل سلاح در شب، ترس برانگیز و خوفناک است.
در تایید برداشت بالا میتوان اضافه کرد که از استثنای موجود در جمله الا ان یکون رجلا لیس من اهل الریبه به خوبی روشن میشود که خوف و ریبه، همه ملاک حکم است زیرا اگر شخص مسلح از اهل ریبه نباشد، مردم از او نخواهند ترسید و فقدان ترس، حکم را منتفی میکند هر چند حمل سلاح آن هم در شب محقق شده باشد.
اگر دو معتبره منصور و غیاث بن ابراهیم (روایات شش و هفت) را که در مورد دزدوارد شده است ملاحظه کنیم، استنتاج بالا بازهم روشن تر میشود زیرا با آن که عنوان
محارب محقق شده است در روایت منصور این حکم و تطبیق آن به چیزی مقیدنشده و در روایت غیاث به اراده کردن اهل و مال مقید شده است و این مطلب میرساند که اگر کسی برای فساد کردن بکوشد و قصد ارتکاب جرم داشته باشد، محارب است هرچند بالفعل مرتکب
جرم نشده باشد.
روشن است که در فرهنگ
عرف و
لغت ، لص به کسی اطلاق میشودکه به قصد
تجاوز به مال یا خانواده مردم، غافلگیرانه به خانه آنها وارد شود. بر پایه این تعریف معنای دیگری برای این واژه متصور نیست.
استدلال به این روایات از آن جهت تمام است که میدانیم درمیان هرسه دسته آنها، دست کم یک
روایت معتبر وجود دارد که بتوان به آن استناد کرد. ما به همان روایت استدلال میکنیم و به سایر روایت با دیده موید و توضیح دهندء آن روایت مینگریم.
اشکال: به دو روایت مربوط به دزد که مهمترین دلیل معتبر بر
الغای خصوصیت «کاربرد سلاح» در تحقق محاربه است نمیتوان عمل کرد و اثری بر آن دو مترتب دانست زیرا دراین دو روایت
حد دزد،
قتل معین شده است و میدانیم که فقها به چنین حکمی قائل نبوده اجماع دارند و مجازات دزد قتل نیست.
جواب: دلیل وارد نبودن اشکال فوق، این است که:
اولا، دو روایت یادشده درمقام بیان حد قتل برای دزد نیست و تنها به انسان اذن میدهد که حق دارد از مال و خانواده خود در برابر دزد
دفاع کند هر چند دزد را بکشد. بنابراین، حکم مزبور صرفا حقی از حقوق خاص است. ازاین رو در برخی روایات آمده است: اگر دزد غافلگیرانه بر آدمی وارد شود انسان حق دارد از حق خود تنازل کند واو را نکشد. در صحیحه حسین بن ابی العلا آمده است:
سالت ابا عبدالله علیهالسّلام عن الرجل یقاتل دون ماله فقال: قال رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلّم : من قتل دون ماله فهو بمنزلة الشهید. فقلت:
ایقاتل افضل او لا یقاتل؟ فقال: ان لم یقاتل فلا باس اماانا فلو کنت لم اقاتل وترکته،
از امام صادق علیهالسّلام درباره مردی که در راه دفاع از مال و دارایی خود به کارزار میپردازد پرسیدم. امام پاسخ داد: پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم فرمود: کسی که در راه دفاع ازمال خود کشته شود به مقام و منزلت شهید میرسد. از امام پرسیدم: آیا (در این موقعیت) کارزار بهتر است یا عدم آن؟ امام پاسخ داد: اگر کارزارنکند مانعی ندارد، اگر من بودم با او کارزار نمیکردم و رهایش میکردم.
ثانیا، تکیه گاه استدلال در دو روایت یاد شده و سایر روایاتی که با آن دو هم مضمون است، فقط این است که عنوان محارب به شکل مطلق بر دزد تطبیق میشود و این امرهیچ ربط ی به حکم محارب ندارد زیرا درجای خود در باره حکم محارب بحث خواهیم کرد.
با توجه به براهین و شواهد بالا میتوان گفت که تمام ملاک درتحقق عنوان محارب عبارت است از:
اخلال در امنیت عمومی و ایجاد ترس و وحشت که خود یکی از مصادیق فساد در روی زمین شمرده میشود.
طبیعی است که ترساندن وقتی محقق میشود که اقدام به جرم معینی به قصد ایجاد ترس صورت گیرد و عناوینی که در روایات دسته نخست به آنها اشاره شد فقط به عنوان معرف اخلال و بیان مصادیق آن مطرح شدهاند.
این نتیجه گیری موکد آن مطلب است که گفتیم: هیچ یک از این روایات درصدد تعریف محارب و بیان مفهوم آن نیستند بلکه گاه تنها در صدد بیان حکم آن میباشند و گاه بیانگر موارد تحقق و انطباق آن.
باید افزود که همه روایات پیش گفته به توسعه مساحت و دایره انطباق عنوان محارب گرایش دارند و همین گرایش تاکید میکند که خصوصیت موجود در روایات، یک خصوصیت و ویژگی فراگیری است که تنها مربوط به یکی از عناوین نیست بلکه در همه عناوین ساری و جاری است.
اشکال: گاه گفته میشود که اگر خصوصیت اخلال در
امنیت و نیز ترساندن، موضوع حکم است چرا در روایات به عنوان موضوع حکم قلمداد نشده یا دست کم چرا افساد فی الارض موضوع حکم قرار داده نشده است؟ حال آن که اثری از بیان
افساد فی الارض به عنوان موضوع حکم در این روایات دیده نمیشود بلکه در آنها تعبیر محارب به عنوان موضوع حکم به فراوانی آمده است پس به ناچار باید مفهوم عرفی محارب موضوع حکم قرار گیرد و ما هستیم و مدلول لغوی و عرفی محارب که گاه بر معنای دیگری غیر از اخلال در امنیت و ایجاد ترس دلالت دارد مانند اسلحه کشی برای ارتکاب جرم.
جواب: اگر مطالب گذشته را در نظر بگیریم اشکال مذکور درست نیست، زیرا گفتیم که عنوان «محارب» اصطلاحی فقهی است که در عصر متاخر، ازآیه گرفته شده است ازاین رو در روایات
اهل سنت (عجیب و درخور توجه است که در کتابهای عامه روایتی در باره این موضوع وارد نشده است به جز مطالبی که در تفسیر آیه کریمه نقل کردهاند. از این جاجایگاه روایات رسیده از
اهل بیت علیهالسّلام درمقایسه با روایات وارده در کتب عامه مشخص میشود وبین آنها فرق بسیار است) اثری از این عنوان دیده نمیشود و تنها در نصوص فقهی وروایی
فقهای شیعه چنین واژهای به چشم میخورد.
آری، ذکر این عنوان در روایات رسیده از اهل بیت علیهالسّلام یکی از امتیازات
فقه اهل بیت و علم موروثی آنها از جدشان پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به شمار میآید و این تعبیر با زبان عمومی فقهی که میان مردم متداول شده بود همسانی و انسجام داشت.
در بحث قرآنی گذشته درباره مدلول آیه برای تشخیص موضوع حکم دانسته شد که کوشش برای فساد آفرینی در زمین موضوع حکم مذکور درآیه است لیکن یک ویژگی دیگرکه از فعل «یحاربون» فهمیده میشود نیز برآن افزوده شده است، که این ویژگی یا از نوع مادی است، مانند به کارگیری
اسلحه برای ایجاد فساد در زمین و یا ازنوع معنوی است بدین معنا که سعی و کوشش مزبور به درجهای مهم و گسترده و فراگیر باشد که بتوان عنوان محاربه با خدا و رسولش را ازآن انتزاع کرد.
با کنارهم گذاردن این مضمون قرآنی با خصوصیت مشترک و به دست آمده از روایات مشاهده میشود که مضمون قرآنی با خصوصیت محاربه معنوی (سعی برای ایجادفساد در زمین به گونهای که امنیت عمومی تهدید شود و ترس گسترش یابد) با تمامی روایات، منسجم و هماهنگ است به گونهای که مفاد بعضی از روایات به همان مضمون اشاره داشته و مفاد بعضی دیگر هم منافاتی با آن ندارد.
بنابراین میتوان گفت که مضمون روایات یاد شده، درعصر صدورشان، بیان کننده مصادیقی آشکار برای مضمون آیه بودهاند.
با توجه به نکات یاد شده پی میبریم که علاوه بر مصداقی که مفسران در
شان نزول آیه بیان کردهاند و اهل بیت علیهالسّلام نیز درمقام بیان شان نزول از همین مصداق یعنی تجاوز به اموال عمومی همانند شتران صدقه (روایت شماره سیزده) و راهزنی یاد کردهاند، در روایات، مصادیق یا مفرداتی دیگر افزوده شده است، مانند «السلب فی المدن»، «اخافة الناس فی اللیل»، «اللص» و... و در همه مصادیق افزوده شده، ویژگی تهدید امنیت عمومی وجود دارد.
روایات مورد بحث همچنین
قرینه هستند بر این که در فعل یحاربون ویژگی معنوی یعنی «کوشش برای افساد در زمین» به گونهای که «محاربه با خدا و رسولش» بر آن صدق میکند مراد است نه ویژگی مادی یعنی به کارگیری اسلحه.
این برداشت، زمانی درست است که نگوییم خود آیه به گونهای در خصوصیت معنوی ظهور دارد که خصوصیت مادی را نیز شامل میشود چرا که ممکن است عنوان محاربه باخدا و رسول بدین جهت بر جرم وسعی برای فساد در زمین صادق باشد که بفهماند این جرم از جهت مضمون یا شکل یا حجم بسیار مهم است و استفاده از اسلحه نیزبه اعتبار تحریک آمیز و خطیر بودن سبب صدق این عنوان برجرم مزبور شده است هرچند این استفاده اندک و محدود باشد.
با چشم پوشی از این احتمال یا استظهار اگر در تفسیر آیه بین دو احتمال مردد باشیم به قرینه روایات، احتمال دوم یعنی خصوصیت معنوی، متعین است. این خصوصیت به اندازهای مهم و گسترده است که عنوان
محاربه با خدا و رسول برآن صدق میکند و به کارگیری اسلحه در موارد سعی برای افساد در زمین، سبب شده است که جرم مذکورمهم تلقی شود و به تبع آن به محاربه با خدا و رسول متصف و مصداقی از محارب شمرده شود. اگر این فرض درست باشد روایات یاد شده شارح و مفسر آیهاند.
ممکن است بگوییم: از جمع بین
آیه و
روایات یاد شده استفاده میشود که موضوع حکم محارب کسی است که برای فساد آفرینی در زمین به تلاش برخیزد و این تلاش وکوشش با یک ویژگی و خصوصیتی همراه باشد تا بتوان عنوان «محاربه با خدا و رسولش» را از آن انتزاع کرد مانند خصوصیت به کارگیری اسلحه به قصد افساد یا ترساندن مردم در شب با برداشتن اسلحه یا تهدید امنیت عمومی چون: دزدی، چپاول و غارت اموال، ترساندن رهگذران یا سایر مواردی که در روایات آمده و عنوان مزبور بر آنهاصادق است.
دفتر تبلیغات اسلامی، حوزه علمیه قم، برگرفته از مقاله «جرائم امنیت عمومی».