جحا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جُحا (یا جُحی'/ جُوحی)، شهرت مردی سادهلوح در سده دوم است که حکایتها و لطایف بسیاری به او منسوب میباشد.
درباره واژه جحا اختلاف نظر میباشد.
به گفته بَلَوی (متوفی ۶۰۴)
جحا در اصل حِجا (به معنای خرَد) بوده ولی مردم، به تصحیف، آن را جحا خواندهاند.
ریشه واژه جُحا از
فعل جَحا است و فعل جَحا (از ریشه جحو) در
لغت به معنای «راه رفت»، «قدم زد» یا «در جایی اقامت گزید» آمده است.
نام جحا را دُجَیْن بن ثابت و کنیهاش را ابوالغُصْن گفتهاند.
جوهری و
ابن منظور جحا را نام، و ابوالغصن را
کنیه وی دانستهاند، ولی
فیروزآبادی تصریح کرده که
جوهری به خطا رفته و جحا
لقب است نه
اسم .
به گفته برخی، جحا لقبی است که بر اسم غلبه یافته و نام جحا، اسحاق بوده است.
نام جحا را عبداللّه نیز آوردهاند.
مرتضی زَبیدی،
به نقل از استاد خود، گفته است که اسم، اعم از لقب و کنیه است و ممکن است جحا نام باشد نه لقب، زیرا نشاندهنده مدح یا ذمّ نیست.
ظاهراً نخستین کسی که در
عربی از جحا نام برده،
ابن ابیربیعه (متوفی ۹۳)،
شاعر عصر
اموی (حک: ۴۱ـ۱۳۲)، بوده است، در
بیتی که
ابوسعد آبی از ابن ابی ربیعه نقل کرده «وَلَّهْتِ عَقلی و تَلَقَّبتِ (تلعّبتِ) بی/ حتّی کأَنّی مِنْ جُنونی جُحا».
ابوالعتاهیه (متوفی ۲۱۱)
نیز در بیتی سُست ــ که به سبب سرودنش بر او خرده گرفتهاند.
ــ جحا را نماد و مظهر شهرت دانسته است.
جاحظ (متوفی ۲۵۵) نیز حکایتی را به نقل از
ابوالحسن مَدائنی (متوفی ۲۱۵) از جحا آورده است،
که نخستین حکایت منقول و مکتوب از جحاست.
جاحظ در الرسائل السیاسیّة
نیز از جحا نام برده و
ابوموسی اشعری (متوفی ۴۴) را پراشتباهتر از جحا معرفی کرده است.
در آثار بجا مانده از جاحظ، توضیح بیشتری درباره جحا نیامده، که شاید به سبب شهرت جحا در آن دوران و بینیازی جحا از بیان بوده باشد.
اما، ابوسعد آبی،
از قول جاحظ، نقل میکند که نام جُحا، نوح بوده و او بیش از صد سال زیسته است، سپس میافزاید که جحا، زمان خلفای
عباسی ابوجعفر منصور (حک: ۱۳۶ـ ۱۵۸) و مهدی (حک: ۱۵۸ـ۱۶۹) را دریافته و در
کوفه ساکن گشته است.
به روایتی، پدر جحا از بازرگانان بنامِ کوفه بوده است.
ابومسلم خراسانی (متوفی ۱۳۷) وقتی وارد کوفه شد درخواست دیدار با جحا را کرد، که دلیلی بر ناموری جحاست.
در مجموع، دو حکایت درباره دیدار ابومسلم و جحا نقل شده است.
ابن ندیم در زمره «مُغَفَّلین» (افراد گول و سادهلوح) ــ که درباره نوادر و حکایتهای آنان کتاب تألیف شده است ــ از کتابی مجهولالمؤلف به نام نوادر جحا نام برده که نشان میدهد حکایتها و لطایف جحا، در سده چهارم گردآوری شده بوده است.
در بررسی منابع کهن، گاه به دو شخصیت گوناگون از جحا بر میخوریم که این امر، برخی را واداشته تا به وجود دو نفر با این مشخصات تصریح کنند.
ابوحَیّان توحیدی (متوفی ح۴۰۰)
از
ابن کُناسه کوفی (متوفی ۲۰۷) نقل کرده که جحا، مردی کوفی و از مَوالی بنی اسد و راوی
حدیث بوده است.
از جحا، حدیث نیز نقل کردهاند.
در برخی
کتب رجال اهل سنّت ، از
دُجَیْن بن ثابت یَربوعی بصری نام برده شده که از اَسْلَم، مولای (آزاد شده)
عمر بن خطّاب، احادیثی شنیده و مسلم و
ابن مبارک نیز از وی روایت کردهاند.
ولی دجین را در
روایت، غیرثقه و ضعیف دانستهاند،
زیرا در روایات معدودی که از او نقل شده، تغییراتی داده است.
ابن حبّان (متوفی۳۳۵)
میگوید که یارانِ جوانِ ما میپندارند ابوالغصن دجین بصری، همان جُحاست، ولی اینگونه نیست.
در مقابل،
ابن عَدِیّ جرجانی (متوفی ۳۶۵)
از
یحیی بن مَعین (متوفی ۲۳۳) و
یوسف بن بحر (متوفی سده سوم) نقل کرده که دجین، همان جحاست.
برخی نیز این نقل را از ابن معین خطا دانسته و گفتهاند که ابن معین در
علم رجال داناتر از آن است که از دجین سخن بگوید، زیرا دجین فردی اَعرابی (بادیهنشین) بوده و ممکن نیست که راویان اخبار از او حدیثی نقل کرده باشند.
دلیل مرگ جحا را تشنگی در کشتی ذکر کردهاند.
حُصْری قَیْرَوانی نقل میکند که نقش انگشتری ابوالعِبَر محمد بن احمد (متوفی ۲۵۰)،
شاعر و ادیب هزلگوی
بغدادی، این بود: «تُوُفِّیَ جُحا یَوْمَ الْاَرْبَعاء» (جحا در روز چهارشنبه درگذشت).
سال درگذشت دجین ۱۶۰ گفته شده
و جالب توجه آنکه ابن شاکر کُتْبی (متوفی ۷۶۴)، پس از تصریح به وجود دو شخصیت تاریخی که با هم خلط شدهاند، میگوید که هر دو در سال ۱۶۰ درگذشتهاند.
احتمال دارد که اهالی کوفه، به سبب مخالفت با بصریان، محدّث
بصره را بدنام کرده باشند و شاید سبب ضعیفدانستن جحا نیز همین لطایف منسوب به او و حکایتهای وی باشد.
ابن جوزی (متوفی ۵۹۷) و دیگران در مقام دفاع از جحا برآمده و او را مردی هوشمند دانستهاند که گاهی گولی و غفلت بر وی چیره میگشت و این حکایتها و لطایف، برساخته دشمنان اوست، و به نقل از
مکّی بن ابراهیم (متوفی ۲۱۴ یا ۲۱۵) آوردهاند که جحا مردی زیرک بود و آنچه دربارهاش میگویند
دروغ است، چون او با همسایگان خود مزاح میکرده، آنان نیز این حکایتها را برایش ساختهاند.
خود ابن جوزی
برخی از این حکایتها را آورده است.
ذَهَبی (متوفی ۷۴۸) اقوال گوناگون را درباره جحا گرد آورده و گفته که جحای بصری همان است که این حکایتها را دربارهاش گفتهاند و نیز احتمال دارد که کس دیگری باشد و از قول عَبّاد بن صُهَیْب (متوفی ۲۱۲) آورده که وی داناتر از جحا ندیده است.
همچنین از برخی نقل کرده که شاید جحا در جوانی، اهل مزاح بوده و در پیری دست از این کار کشیده و به نقل روایت روی آورده است.
این احتمال نیز داده شده که جحای شوخطبع، کوچکتر از دجین بوده باشد زیرا
عثمان بن ابیشَیْبَه (متوفی ۲۳۹) جحا را درک کرده است، ولی اینکه گفتهاند ابوالغُصن ثابت بن قَیْس مدنی، جحاست اشتباه است.
عَبْدَری شَیْبی (متوفی ۸۳۷)،
از نوشته استاد خود شرف
الدین ابن کان موصلی و او نیز از نوشته استاد خود تقی
الدین ابن صلاح (متوفی ۶۴۳)، نقل میکند که جحا ــ که از نظر شیبی همان دُجین بصری است ــ
اَنَس بن مالک (متوفی ۹۳) را دیده است.
مرتضی زَبیدی،
به نقل از
سیوطی، آورده که مادرِ جحا خدمتکار مادرِ اَنس بن مالک، و جحا فردی سادهدل و دارای صفای باطن بوده و شایسته نیست که تمسخر شود بلکه باید از
خداوند بخواهیم که ما را از برکات جحا بهرهمند سازد، و بیشتر حکایتهای خندهداری که از جحا نقل میشود بیاساس است.
مرتضی زبیدی، به نقل از استاد خود، می افزاید که کرامتها و دانشهای گوناگونی نیز به جحا منسوب است.
در برخی آثار
شیعی نیز از مُسند
ابوشجاع فارس بن سلیمان اَرَّجانی (متوفی ۳۲۰) نام بردهاند که حاوی روایتهای منقول از ابونُواس، جحا و دیگران بوده است.
زَمَخْشری (متوفی ۵۳۸)، که چند حکایت از جحا را در رَبیعالابرار
، و المُسْتَقْصی' فی امثالالعرب
آورده است، میگوید حکایتهای جحا آنقدر زیاد است که نمیتوان آنها را ثبت و
ضبط کرد.
این گفته عجیب است، زیرا در منابع کهنی که بجا مانده، حدود هشتاد و اندی حکایت از جحا تا سده ششم در دست است که ترتیب تاریخی آنها از این قرار است:
جاحظ: یک حکایت
؛
حمزه اصفهانی : سه حکایت
؛
ابوهلال عسکری : چهار حکایت؛
ابوحیّان توحیدی: یک حکایت در الاِمتاع و المُؤانَسة
و ۲۳ حکایت در البَصائر و الذخائر
؛ ابوسعد آبی: ۴۴ حکایت؛
ثعالبی نیشابوری : یک حکایت به نقل ابن جوزی در اخبارالحَمْقی و المُغَفّلین؛
و یک حکایت ناتمام در ثِمارالقلوب؛
راغب اصفهانی : چهار حکایت؛
و
مَیَدانی : سه حکایت.
البته برخی از این حکایتها تکراری است، ولی از گفته زمخشری
چنین برمیآید که حکایتهای دیگری تا سده ششم وجود داشته که منابع آنها به دست ما نرسیده است.
جحا، به سبب حُمق (اَحمقُ مِن جُحا) و بازِ شکاریاش، به کتابهای مَثَل عربی راه یافته است.
ابن اَبییُمْنِ غِفاری کتابی درباره نوادر جحا، مشتمل بر هزار صفحه، نوشته بوده است که اینک موجود نیست و اطلاعی از آن نداریم.
نام شخصیت دیگری به نام نصرالدین خُوجه (یا
خواجه نصرالدین) نیز با نام جحا در آمیخته است.
نصرالدین خوجه در سدههای هشتم و نهم میزیست و در میان ترکها مثل شد و شخصیتی را که از جحا در جامعه وجود داشت، به خود گرفت.
منظور از جحای رومی، همین شخص است که گفتهاند آرامگاهش در آقْشهر ترکیه است.
در سده دهم، با غلبه
عثمانی بر کشورهای عربی، نوادر و حکایتهای جحا را به
ترکی ترجمه و آنها را به خواجه نصرالدین منسوب کردند.
در سدههای هشتم و نهم و در پرتو پیوند فرهنگی میان
ایران و
ترکیه، ایرانیان نیز شخصی به نام
ملا نصرالدین را مطرح و حکایتهای جحا و دیگر حکایات را به او منسوب کردند؛ ازاینرو، نصرالدین در ایران و ترکیه بسیار مشهور شد.
خُوجه به معنای دبیر و معلم است و برخی این ادعا را که نام جحا به خوجه (خواجه) تبدیل شده است، صحیح نمیدانند.
عَقّاد بر آن است که خواجه نصرالدین درویش بوده و در ترکیه میزیسته و بسیاری از حکایتهای منسوب به او اصیل است و برگردان از عربی نیست.
یکی از دلایل آن، وجود جناس در بین واژههای ترکی این حکایتهاست که نمیتواند منقول از عربی باشد.
دیگر آنکه این حکایتها، ویژگیهای مشهور شهرها و سرزمینهای
آسیای صغیر را دربر دارد.
ترجمهای از حکایتهای نصرالدین با عنوان نَوادر الخوجه نصرالدین المُلقَّب بِجُحا الرومی به عربی در ۱۲۹۸/۱۸۸۰ در بولاق به
چاپ رسید و
مصریان، نصرالدین و جحا (یِ روم) را یک شخص قلمداد کردند.
این ادعا که عربها به ملا نصرالدین لقب جحا دادهاند و او را در مصر به نام جوحه (= جحا) می شناسند،
درست نیست، زیرا عربها، نصرالدین را جحای رومی مینامیدند که با جحای اصلی (متوفی ۱۶۰) یکی نیست.
مجموعهای نیز با عنوان مطایبات جناب ملا نصرالدین در ۱۳۱۲ در بمبئی به چاپ رسید که بیشتر لطیفههای آن، به نام جحاست.
غربیان نیز در ترجمههای خود، حکایتهای جحا و نصرالدین را با هم ترجمه کردهاند، از جمله آلبر آده و آلبر یوسیپوویچی، گزیده لطایف منسوب به جحا و نصرالدین را در «کتاب جحای سادهدل» در ۱۳۳۴/۱۹۱۶ در
پاریس به زبان
فرانسه چاپ کردند.
به نوشته اوکتاو میربو در مقدمه این کتاب، مترجمان، شرح و توضیحی راجع به جحا ندادهاند، زیرا جحا بخشی از زندگی شرقیان است و نیازمند توضیح و تعریف نیست.
این کتاب پس از چاپ با استقبال عمومی مواجه شد و به دیگر زبانهای اروپایی نیز ترجمه گردید، از جمله به
انگلیسی با عنوان «جحای احمق».
در ۱۳۱۷ش /۱۹۳۸، لئونید سالاویف کتابی به روسی درباره جحا نوشت و در همان سال، شبونینا آن را به انگلیسی ترجمه و منتشر کرد.
شخصیتی که در این کتاب از جحا ترسیم شده، شخصیت کسی است که در کشورهای
آسیایی، برای گریز از ستم ستمکاران، به این سو و آن سو میرود و ظرافتهای خود را، در مناسبتهای گوناگون، به کار میبندد.
نکته بسیار مهم درباره جحا و نصرالدین یا جحای رومی آن است که بسیاری از لطایف منقول از آنان، واقعاً از آنان نیست و منسوب به آنهاست و رمزش آن است که این افراد، یک شخصیت اولیه داشتهاند ولی به مرور زمان نماد و مظهر گشتهاند و یافتن شخصیت اولیه آنان، پس از گذشت سالیان، شاید ناممکن باشد.
شگفت آنکه در طول تاریخ نیز برخی افراد سبکمغز را، که تمایل به شوخطبعی و هزل داشتند، جحا مینامیدند، از جمله
ازبک بن عبداللّه قانی بای را (متوفی ۸۵۰).
بررسی ادبیات عامیانه نشان میدهد که مردم عرب، جحا را نماد خود ساخته و در سختیها و دگرگونیهای روزگار و در مسائل
روانشناسی و
جامعهشناسی و نقد مسائل اجتماعی، دیدگاههای خود را از زبان جحا مطرح کردهاند، همانگونه که در ترکیه، خوجه نصرالدین و در ایران، ملا نصرالدین چنین حالتی یافته است.
تلاشهایی نیز صورت گرفته تا لطایف جحا و نصرالدین از یکدیگر متمایز شوند، از جمله
فرّاج در کتاب اخبار جحا این لطایف و حکایتها را به چهار نوع تقسیم کرده است: ۱) حکایتهایی که در متون کهن عرب یافته شده و از آنِ جحاست
؛ ۲) حکایتهایی که در متون کهن عرب یافته نشده است
؛ ۳) حکایتهای منسوب به نصرالدین، که وقایع آن در دوران تیمور لنگ اتفاق افتاده است
؛ ۴) حکایتهایی که شامل و مبتنی بر واژگان و اصطلاحات زبان ترکی است
در این بررسی حدود ۴۰% حکایتها از متون کهن عربی و حدود ۶% اصل لطیفهها، ترکی است.
برخی بر این عقیدهاند که تشابه برخی حکایتها و لطایف، به دلیل توارُد است نه نقل و انتقال، زیرا اقوام ایرانی و عرب و ترک پرورده فرهنگ اسلامیاند و داشتن اشتراکات فرهنگی در میان آنان، طبیعی است.
شخصیت جحا در ادبیات فارسی با نمونههای عربی و ترکی آن، قدری متفاوت است.
ظاهراً نخستینبار «طنز جحا» به همراه نام ابوبکر رَبابی (از شخصیتهای طنز و هزل، احتمالاً در دوره
محمود عزنوی) در شعر
منوچهری دامغانی (متوفی ۴۳۲)
آمده است و احتمالاً نخستین حکایت و لطیفه منقول از جحا به فارسی در مقامات
ابوسعید ابوالخیر (متوفی ۴۴۰) ذکر شده است.
ناصرخسرو طنزهای جحا را «خرافات خندهناک» نامیده است.
در شعر ادیب صابر تِرْمِذی (متوفی ح۵۴۲)،
طنزهای جحا در برابر شعر نیک و همطراز با دیوانگی قرار داده شده است.
در سروده پَیْغوملک (متوفی اوایل سده هفتم) نیز «هزلهای جحا» وسیلهای برای خنده ذکر شده است.
در حدیقه
سنایی جحا، انسان فقیری است که به دلیل «اندوه چاشت» و غم نان، مِهر و بغض کسی را نمیتواند در دل داشته باشد.
انوری نیز، ضمن نقل یکی از حماقتهای جحا
، نخستین مَثَل منقول از جحا را در ادب فارسی بیان کرده است : «وین مَثَل برخوان که جُحی خر نداشت»
دیگر مَثَل منقول از جحا از
یحیی کاشی، دانشمند و ادیب قرن هشتم، است : «جوحی نداشت کاری بر خویش زد درفشی».
در مقالات
شمس تبریزی،
جحا عیّاری حیلهجو و اهل طنز معرفی شده است.
در سرودههای
مولوی، تصویرهای گوناگونی از جحا ترسیم گشته است، گاه وی مظهر طرّاری
و گاه مکار بدبختی است که با همه استعدادهایش در نقشهکشی، همواره در بینوایی است و مکر خود را در راههای انحرافی به کار میاندازد.
در حکایت جحا و جنازه،
جحا برخوردار از ذوق طنز و هزل و مشابه با قهرمان داستانی اسپانیایی است.
این حکایت، تصویری جالب و مبتنی بر واقعیت از زندگی طبقات محروم جامعه آن دوران است.
در داستان چادر پوشیدن جحا در میان زنان،
وی مظهر هزلبارگی است و این حکایتِ مستهجن نوعی از خشونت و وقاحت شوخیهای عامیانه را دربر دارد.
در حکایت زن جحا و قاضی،
جحا در نقش یک عیّار حیلهگر ظاهر میشود که گول و ساده نیست و با تمام زیرکساریهای خود، همواره دچار فقری است که در
مثنوی، دیگر خردمندان نیز به آن محکوماند.
حکایتهای جحا از جمله داستانهای عامیانهای است که ظاهراً در دوران کودکی مولوی در باب مسخرگان و لطیفهپردازان در میان مردم نقل میشده و در بیشتر حکایتها، جحا مشهور به حماقت و در مثنوی نیز مظهر طنز و هزل است.
محمدتقی بهار بر این باور است که شعر و نثر خندهآور (کمدی) در ادبیات ایران بسیار نادر است، زیرا خندانیدن، ویژه گروهی بوده که آنان را مسخره مینامیدند و از زمره آنان جحاست که در ادبیات دوره غزنوی (حک: ۳۶۷ـ۵۸۲) شهره گشته است.
محمدعلی جمالزاده نیز جحا را مسخرهای معرفی کرده که ظاهراً همان جحای ترکها و فرنگیهاست.
از سده هشتم تا دهم داستانهای منثور جحا در برخی آثار گردآوری شد، از جمله
عبید زاکانی (متوفی ۷۷۲) ده حکایت را به اسم جحا در رساله دلگشا
آورده که یک حکایت به عربی و نُه حکایت به فارسی است.
عبدالرحمان جامی (متوفی ۸۹۸)
لطیفهای از جحا آورده است.
فخرالدین صفی (متوفی ۹۳۹)
دوازده حکایت و لطیفه از جحا را دسته بندی و نقل کرده است.
حبیباللّه کاشانی (متوفی ۱۳۴۰) باب چهاردهم کتاب خود
را به حکایتهای جحا اختصاص داده است.
کاملترین کتابی که تمام حکایتهای منسوب به جحا در آن گردآوری و به فارسی ترجمه شده، کتاب جوحی از
احمد مجاهد است.
برخی محققان بعید ندانستهاند که لطایف جحا از فارسی به عربی و ترکی منتقل شده باشد،
و به اعتقاد برخی، حکایتهای منسوب به جحا، از طریق ترکیه به بالکان و
اروپا انتقال یافته است.
همانندی برخی حکایتهای منقول از جحا با برخی حکایتهای شخصیتهای غربی، نظیر ازوپ (نویسنده یونانی قرن ششم پیش از میلاد) و بوکاتچو جووانّی (متوفی ۷۷۷/ ۱۳۷۵) در برخی از حکایتهای دکامرون، و فرانسوا رابله (متوفی ۹۶۰/۱۵۵۳) و هافل گلاس (مشهور به جُحای آلمانی) درخور تأمل است.
برخی لطایف جحا در سواحل شرقی آسیا منسوب به ابونُواس است، ولی شخصیت جحا بسیار مقبول است.
در نوبه/ نوبیا به جَوها، در مالت به جهان و در سیسیل و
ایتالیا به جوفا/ جوکا مشهور است.
شهرت جحا در آفریقای شمالی بسیار دیرین است.
در سده یازدهم، یوسف بن وکیل میلَوی کتابی نگاشت با عنوان اِرشادُ مَن نَحا اِلی نَوادرِ جُحا.
در میان
بربرها نیز حکایتهایی گردآوری شده است که با جحای عربی مطابقت دارد.
اهل
مراکش ادعا میکنند که جحای اصلی، که آنان او را زُحه مینامند، اهل فاس بوده و در آنجا خیابانی نیز به نام اوست.
وی گاه چهرهای کینهجو دارد و گاه مسخره و سادهلوح است.
چندین نمایشنامه نیز درباره جحا و کارهای او نگاشته شده است.
در چندین فیلم سینمایی و مجموعه تلویزیونی و تئاتر در تونس، پاریس، مصر،
لبنان و
کویت نیز آثاری درباره جحا به نمایش درآمده است.
در ادبیات کودکان نیز از حکایتهای جحا بهره بردهاند.
همچنین تندیسهایی از جحا و خواجه نصرالدین در برخی کشورها ساخته شده است.
با وجود شخصیتهای فراوانی که در عربی، مَثَل و قهرمان طنز شدهاند، هیچیک بسان جحا ماندگار نگشتهاند.
(۱) منصور بن حسین آبی، نثرالدرّ، ج ۵، چاپ محمدابراهیم عبدالرحمان، مصر ۱۹۸۷.
(۲) آقابزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعة.
(۳) ابن ابی حاتم، کتاب الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن ۱۳۷۱ـ۱۳۷۳/ ۱۹۵۲ـ۱۹۵۳، چاپ افست بیروت (بی تا).
(۴) ابن ابی ربیعه، دیوان، بیروت ۱۳۸۰/۱۹۶۱.
(۵) ابن تغری بردی، المنهل الصافی، ج ۲، چاپ محمد محمدامین، قاهره ۱۹۸۴.
(۶) ابن جوزی، اخبار الحمقی و المغفلین، چاپ عبدالامیر مهنّا، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
(۷) ابن حِبّان، کتاب المجروحین من المحدثین و الضعفاء و المتروکین، چاپ محمودابراهیم زاید، حلب ۱۳۹۵ـ۱۳۹۶/ ۱۹۷۵ـ۱۹۷۶.
(۸) ابن حجر عسقلانی، لسانالمیزان، حیدرآباد دکن ۱۳۲۹ـ۱۳۳۱، چاپ افست بیروت ۱۳۹۰/۱۹۷۱.
(۹) ابن حجه، ثمرات الاوراق، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۱۰) ابن درید، کتاب جمهرةاللغة، چاپ رمزی منیر بعلبکی، بیروت ۱۹۸۷ـ ۱۹۸۸.
(۱۱) ابن عدی، الکامل فی ضعفاءالرجال، چاپ عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت ۱۴۱۸/ ۱۹۹۷.
(۱۲) ابن منظور، لسانالعرب.
(۱۳) ابن ندیم، الفهرست.
(۱۴) اسماعیل بن قاسم ابوالعتاهیه، ابوالعتاهیة: اشعاره و اخباره، چاپ شکری فیصل، دمشق (۱۳۸۴/۱۹۶۴).
(۱۵) ابوحیان توحیدی، البصائر و الذخائر، چاپ وداد قاضی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۱۶) ابوحیان توحیدی، کتاب الامتاع و المؤانسة، چاپ احمد امین و احمد زین، بیروت (بی تا).
(۱۷) صابر بن اسماعیل ادیب صابر، دیوان، چاپ محمدعلی ناصح، تهران (۱۳۴۳ش).
(۱۸) محمد بن احمد ازهری، تهذیباللغة، ج ۵، چاپ عبداللّه درویش، قاهره (بی تا).
(۱۹) محمد بن علی استرآبادی، منهجالمقال فی تحقیق احوالالرجال المعروف بالرجالالکبیر، چاپ سنگی (تهران) ۱۳۰۷.
(۲۰) محمدعلی اسلامی ندوشن، ایران چه حرفی برای گفتن دارد ؟، تهران ۱۳۷۹ ش.
(۲۱) محمد بن محمد (علی) انوری، دیوان، چاپ محمدتقی مدرس رضوی، تهران ۱۳۶۴ ش.
(۲۲) محمد بن اسماعیل بخاری، کتاب التاریخ الکبیر، بیروت (۱۴۰۷/۱۹۸۶).
(۲۳) بطرس بستانی، کتاب دائرةالمعارف: قاموس عام لکل فن و مطلب، بیروت ۱۸۷۶ـ۱۹۰۰، چاپ افست بیروت (بی تا).
(۲۴) یوسف بن محمد بلوی، الف باء، جده: دارالعلم للطباعة و النشر، (بی تا).
(۲۵) لاله تیک چند بهار، بهار عجم: فرهنگ لغات، ترکیبات، کنایات و امثال فارسی، چاپ کاظم دزفولیان، تهران ۱۳۸۰ ش.
(۲۶) محمدتقی بهار، بهار و ادب فارسی، به کوشش محمد گلبن، تهران ۱۳۵۱ش.
(۲۷) عبدالملک بن محمد ثعالبی، ثمارالقلوب فی المضاف و المنسوب، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره (۱۹۸۵).
(۲۸) عمرو بن بحرجاحظ، رسائلالجاحظ، چاپ عبدالسلام محمدهارون، رسالة ۱۶: کتاب البغال، قاهره ۱۳۸۴.
(۲۹) عمرو بن بحرجاحظ، رسائلالجاحظ: الرسائل السیاسیة، چاپ علی ابوملحم، رسالة ۴: رسالة فی الحکمین و تصویب امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب فی فعله، بیروت ۱۹۸۷.
(۳۰) عبدالرحمان بن احمد جامی، بهارستان و رسائل جامی، چاپ اعلاخان افصح زاد، محمدجان عمراُف، و ابوبکر ظهورالدین، تهران ۱۳۷۹ ش.
(۳۱) اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح: تاجاللغة و صحاحالعربیة، چاپ احمد عبدالغفور عطار، بیروت (بی تا)، چاپ افست تهران ۱۳۶۸ ش.
(۳۲) ابراهیم بن علی حصری، جمعالجواهر، چاپ علی محمد بجاوی، قاهره ۱۳۷۲/۱۹۵۳.
(۳۳) حمزة بن حسن حمزة اصفهانی، سوائرالامثال علی افعل، چاپ فهمی سعد، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۸.
(۳۴) محمد بن موسی دمیری، حیاة الحیوان الکبری، قاهره ۱۳۹۰/۱۹۷۰، چاپ افست قم ۱۳۶۴ ش.
(۳۵) دهخدا، لغتنامه.
(۳۶) محمد بن احمد ذهبی، سیراعلام النبلاء، ج ۸، چاپ شعیب ارنوؤط و محمدنعیم عرقسوسی، بیروت ۱۴۰۲/۱۹۸۲.
(۳۷) محمد بن احمد ذهبی، میزانالاعتدال فی نقدالرجال، چاپ علی محمد بجاوی، قاهره ۱۹۶۳ـ۱۹۶۴، چاپ افست بیروت (بی تا).
(۳۸) حسین بن محمد راغب اصفهانی، محاضرات الادباء و محاورات الشعراء والبلغاء، بیروت: منشورات دارمکتبة الحیاة، (بی تا).
(۳۹) عبدالحسین زرین کوب، بحر در کوزه: نقد و تفسیر قصهها و تمثیلات مثنوی، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۴۰) عبدالحسین زرین کوب، سر نی: نقد و شرح تحلیلی و تطبیقی مثنوی، تهران ۱۳۶۴ ش.
(۴۱) محمود بن عمر زمخشری، ربیعالابرار و نصوصالاخبار، چاپ سلیم نعیمی، بغداد (بی تا)، چاپ افست قم ۱۴۱۰.
(۴۲) محمود بن عمر زمخشری، المستقصی فی امثال العرب، بیروت ۱۳۹۷/۱۹۷۷.
(۴۳) شمس
الدین سامی، قاموسالاعلام، چاپ مهران، استانبول ۱۳۰۶ـ۱۳۱۶/ ۱۸۸۹ـ ۱۸۹۸.
(۴۴) یوسف الیان سرکیس، معجم المطبوعات العربیة و المعربة، قاهره ۱۳۴۶/ ۱۹۲۸، چاپ افست قم ۱۴۱۰.
(۴۵) مجدود بن آدم سنایی، حدیقةالحقیقة و شریعةالطریقة، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۹ ش.
(۴۶) ایوان سوپ، «هزار و یک لطیفة ملانصرالدین»، پیام یونسکو، ش ۷۹ (اردیبهشت ۱۳۵۵).
(۴۷) مهدی سیدی، «هنر شخصیت پردازی عبید زاکانی»، در عبید زاکانی: لطیفه پرداز و طنزآور بزرگ ایران، به کوشش بهروز صاحب اختیاری و حمید باقرزاده، تهران: اشکان، ۱۳۷۵ ش.
(۴۸) محمدرضا شفیعی کدکنی، «مقامات کهن و نویافتة ابوسعید ابوالخیر»، نامة بهارستان، سال ۲، ش ۲ (پاییز ـ زمستان ۱۳۸۰).
(۴۹) محمد بن علی شمس تبریزی، مقالات شمس تبریزی، چاپ محمدعلی موحد، تهران ۱۳۵۶ ش.
(۵۰) صفدی، اعيان العصر.
(۵۱) عبداللطیف طیباوی، «جحاالعربی»، مجلة مجمع اللغة العربیة بدمشق، ج ۵۶، ش ۲ (جمادی الاولی ۱۴۰۱).
(۵۲) محمد بن علی عبدری شیبی، تمثال الامثال، ج ۱، چاپ اسعد ذبیان، بیروت ۱۴۰۲/۱۹۸۲.
(۵۳) عبیداللّه عبید زاکانی، رساله دلگشا، به انضمام رسالههای تعریفات، صد پند و نوادر الامثال، تصحیح و ترجمه و توضیح علی اصغر حلبی، تهران ۱۳۸۳ ش.
(۵۴) عبدالوهاب عَزّام، «جحا فی الادب الفارسی»، الرسالة: مجلة اسبوعیة للا´داب و العلوم والفنون، ش ۲۰ (رجب ۱۳۵۲).
(۵۵) حسن بن عبداللّه عسکری، کتاب جمهرةالامثال، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم و عبدالمجید قطامش، بیروت (۱۳۸۴/۱۹۶۴).
(۵۶) عباس محمود عقّاد، جحا: الضاحک المضحک، (مصر) : دارالهلال، (بی تا).
(۵۷) عوفی، لبابالالباب.
(۵۸) علی بن حسین فخرالدین صفی، لطائفالطوائف، چاپ احمد گلچین معانی، تهران ۱۳۳۶ ش.
(۵۹) عبدالستار احمد فَرّاج، اخبار جحا، قاهره (۱۳۷۳/۱۹۵۴).
(۶۰) ابوالحسن فراهانی، شرح مشکلات دیوان انوری، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۴۰ ش.
(۶۱) محمد بن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، بیروت: دارالمعرفة، (بی تا).
(۶۲) محمد قزوینی، یادداشتهای قزوینی، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۶۳) حبیب اللّه بن علی مدد کاشانی، ریاضالحکایات: مشتمل بر احادیث، اخبار و حکایات شیرین و خواندنی، (کاشان) ۱۳۷۷ ش.
(۶۴) عبدالباقی گولپینارلی، نثر و شرح مثنوی شریف، ترجمه و توضیح توفیق ه سبحانی، تهران ۱۳۷۱ـ۱۳۷۴ ش.
(۶۵) احمد مجاهد، جوحی (۶۰ـ۱۶۰ ه ق)، تهران ۱۳۸۲ ش.
(۶۶) منوچهر محجوبی، «جناب ملا نصرالدین تو اهل کجا هستی ؟ آیا نصرالدین خوجه، خواجه نصرالدین جوهی (کذا) و ملا نصرالدین همه یکی هستند؟»، سپید و سیاه، ش ۴۲ (خرداد۱۳۴۹).
(۶۷) محمد بن محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس من جواهرالقاموس، ج ۱۰، بیروت ۱۳۸۶/۱۹۶۶.
(۶۸) محمد بن عمران مرزبانی، الموشح، چاپ علی محمد بجاوی، مصر ۱۹۶۵.
(۶۹) یوسف احمد مروّه، نوادر اعلام الفکاهة، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۱.
(۷۰) خانبابا مشار، فهرست کتابهای چاپی فارسی، تهران ۱۳۵۲ ش.
(۷۱) احمد بن قوص منوچهری، دیوان، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۴۷ ش.
(۷۲) الموسوعة العربیة العالمیة، ریاض: موسسة اعمال الموسوعة للنشر و التوزیع، ۱۴۱۹/۱۹۹۹.
(۷۳) جلال
الدین محمد بن محمد مولوی، بانگ نای: داستانهای مثنوی مولوی، به انتخاب محمدعلی جمال زاده، تهران ۱۳۳۷ ش.
(۷۴) جلال
الدین محمد بن محمد مولوی، کلیات شمس، یا، دیوان کبیر، چاپ بدیعالزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۵ ش.
(۷۵) جلال
الدین محمد بن محمد مولوی، مثنوی معنوی، چاپ رینولد آلن نیکلسون، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۷۶) احمد بن محمد میدانی، مجمعالامثال، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۷۷) ناصرخسرو، دیوان، چاپ مجتبی مینوی و مهدی محقق، تهران ۱۳۷۸ ش.
(۷۸) محمد رجب نجّار، جحاالعربی: شخصیته و فلسفته فی الحیاة و التعبیر، کویت ۱۳۹۸/۱۹۷۸.
(۷۹) احمد بن علی نسائی، کتابالضعفاء و المتروکین، چاپ بوران ضناوی و کمال یوسف حوت، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۸۰) محمد فرید وجدی، دائرة معارف القرن الرابع عشر/ العشرین، بیروت: دارالمعرفة، (بی تا).
(۸۱) فریدون وهمن، «داستانهای ابلهان و ساده لوحان»، سخن، دورة ۱۹، ش ۸ (دی ۱۳۴۸)، ش ۹ (بهمن ۱۳۴۸).
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جحا»، شماره۴۵۱۲.