جار
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جار، در
لغت به معنای همسایه است. در باره همسایه و
حقوق او مطالب و توصیههایی در
قرآن و
حدیث و
اخلاق آمده است.
واژه جار، از ریشه
جور، به معنای میل و عدول است و فعل آن از باب مفاعله (مجاوره، جِوار) به معنای همسایگی است.
وجه اشتقاقِ جار به معنای همسایه، از جور به معنای میل و عدول، آن است که همسایه چون خانهاش در مجاورت دیگری است به سمت او میل کرده است.
جار به معانی دیگری چون
شریک و یاری کننده و
سوگند نیز آمده است که در اینجا مراد نیست.
در
قرآن کریم، واژه جار دو بار در
آیه ۳۶
نساء و یک بار در آیه ۴۸
انفال به کار رفته است. جار در آیه اول، به معنای همسایه است و در باب معنی و تفسیر دو ترکیب «الْجارِ ذِی الْقُرْبی '» و «الْجَارِ الْجُنُبِ» در این آیه، اقوال مختلفی نقل شده است
اما به قرینه اینکه این دو ترکیب در مقابل هم قرار گرفتهاند، احتمالاً مراد از «الجار ذی القربی» همسایه نزدیک و مراد از «الجار الجنب» همسایه دور است.
جار در آیه دوم،
مشتق از جوار به معنای
پناه دهنده است.
که در اینجا موردنظر نیست.
در
احادیث پیامبر صلیاللّهعلیهوآلهوسلم و
امامان شیعه علیهمالسلام مطالب فراوانی در باره همسایه و رعایت
حقوق همسایه آمده است.
بنا براین احادیث،
پیامبر اکرم همسایه آدمی را به مثابه خود او فرض کرده و
حرمت او را چون حرمت
پدر و مادر دانسته
و داشتن همسایه صالح را از موجبات سعادت انسان قلمداد کرده است.
حمایت از همسایه
مصداق شجاعت و
قدرت معرفی شده است.
در حدیثی دیگر از پیامبر، حرمت همسایه در حدی دانسته شده است که
آزردن او باعث
سلب ایمان میگردد
و حتی چنین کسی
لعن شده است.
در احادیث، همسایه از چنان منزلتی برخوردار است که حتی در هنگام
دعا کردن باید وی را بر خود مقدّم داشت، چنانکه بر اساس حدیثی،
حضرت فاطمه علیهاالسلام تا
صبح برای
زنان و
مردان مؤمن دعا کرد ولی در حق خود دعا نکرد و فرمود «الجار ثمّ الدّار» (اول
همسایگان، پس از آن
اهل خانه).
در
روایات، حدِ همسایگی چهل خانه از چهار سو دانسته شده است.
از جمله موضوعاتی که در احادیث فراوانی بدان توجه و تأکید شده،
حقوق همسایگان است. در
رساله الحقوق امام سجاد علیهالسلام حق همسایه بر همسایه آن دانسته شده است که در غیابش
حرمت او و در حضورش
کرامت او را حفظ کند و در هر دو حال به او
یاری رساند، به دنبال کشف
عیب و بدی او نباشد و اگر در این باب چیزی دید آن را بپوشاند و آشکار نسازد.
در حدیثی دیگر حق همسایه آن دانسته شده است که اگر
وام خواست به او بدهد و اگر
خیری به او رسید به وی
تبریک بگوید و اگر دچار
مصیبتی شد، به او
تسلیت گوید و
دیوار خانه خود را بدون
اجازه همسایه، بالاتر از
دیوارخانه او نبرد.
در این
حدیث همسایگان به سه قسم تقسیم شده اند: برخی از آنها سه حق دارند،
حق مسلمانی و
حق همسایگی و
حق قرابت؛ برخی دیگر دو حق دارند، حق مسلمانی و حق همسایگی؛ و برخی یک حق دارند و آن حق همسایگی است، پس غیرمسلمانی که همسایه است یک حق دارد.
همچنین در روایات، آزردن همسایه و
تضییع حقوق وی
تحریم شده است و گفتهاند کسی که همسایه اش را بیازارد از
بهشت محروم خواهد شد،
حتی بر اساس
روایتی،
پیامبر اکرم در
جنگ تبوک از آمدن کسانی که همسایگانشان را آزار داده بودند ممانعت کرد.
بنا بر روایات،
صبر بر آزار همسایه
مستحب است
و گفته شده که
حسنِ جوار فقط آن نیست که به همسایه آزار نرسانند بلکه آن است که بر آزار او صبر کنند.
همچنین پیامبر فرمود
جبرئیل به اندازه ای در باب همسایه سفارش کرد که گمان کردم همسایه از همسایه
ارث میبرد.
علمای اخلاق نیز به همسایه و همسایه داری توجه کردهاند.
ابوحامد غزالی در
احیاءعلوم الدین در باره
حقوق همسایه به تفصیل سخن گفته است. وی
حق همسایگی را مقتضی چیزی فراتر از
اخوت اسلامی دانسته است. بر اساس نوشته او
پاره ای از
حقوق همسایه بهطور عام بدین قرار است: پیش از
سلام کردنش به او سلام کنند، با او به درازی سخن نگویند، از احوالِ او بسیار سؤال نکنند، چون
بیمار شد به
عیادتش روند و چون به مصیبتی دچار گشت به او تسلیت بگویند و همراهیش کنند و اگر
شادمان بود به او تبریک بگویند و با او در این باب
مشارکت کنند، و از
لغزشهایش در گذرند. پاره ای از
حقوق خاص همسایه نیز آن است که در غیابش مواظب خانهاش باشند، با فرزندانش به لطف سخن بگویند و
غیبتش را نشنوند.
در برخی
ابواب فقه نیز بحث همسایه و همسایه داری مطرح شده است، از جمله در بحث
صلح،
بحث
ضَمان،
تزاحم حقوق،
اقسام خانه های
اهل ذمه و بحث
وصیت.
(۱) ابن بابویه، علل الشرایع، نجف ۱۳۸۶/۱۹۶۶، چاپ افست قم.
(۲) ابن بابویه، کتاب الخصال، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۳۶۲ ش.
(۳) ابن بابویه، معانی الاخبار، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۳۶۱ ش.
(۴) ابن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۳۶۳ ش.
(۵) اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح: تاج اللغة و صحاح العربیة، چاپ احمد عبدالغفور عطار، بیروت، چاپ افست تهران ۱۳۶۸ ش.
(۶) حرّعاملی، وسائل الشیعه.
(۷) خلیل بن احمد، کتاب العین، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم ۱۴۰۹.
(۸) زین الدین بن علی شهید ثانی، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، چاپ محمد کلانتر، نجف ۱۳۹۸، چاپ افست قم ۱۴۱۰.
(۹) طباطبائی، تفسیر المیزان.
(۱۰) طبرسی، تفسیر مجمع البیان.
(۱۱) طبری، جامع.
(۱۲) طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن.
(۱۳) حسن بن یوسف علامه حلّی، تذکرة الفقهاء، قم ۱۴۱۴.
(۱۴) حسن بن یوسف علامه حلّی، قواعدالاحکام، قم ۱۴۱۳ـ۱۴۱۹.
(۱۵) محمدبن محمد غزالی، احیاء علوم الدین، بیروت ۱۴۱۷/ ۱۹۹۶.
(۱۶) محمدبن حسن فتّال نیشابوری، روضة الواعظین، نجف ۱۳۸۶/ ۱۹۶۶، چاپ افست قم ۱۳۶۸ ش.
(۱۷) محمدبن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، بیروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.
(۱۸) کلینی، اصول کافی.
(۱۹) جعفربن حسن
محقق حلّی، شرائع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، چاپ صادق شیرازی، (تهران) ۱۴۰۹.
(۲۰) حسین بن محمدتقی نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم ۱۴۰۷ـ ۱۴۰۸.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جار»، شماره۴۳۱۹.