ثنویه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ثَنَویّه، عنوانی برای برخی نحل و ملل در
کلام و فرقهنگاری اسلامی میباشد.این عنوان به صورت اصحاب الاثنین و اهل التثنیه
نیز آمده است.
این اصطلاح در
قرآن کریم و
سنت نیست، اما با توجه به گزارش ابن ندیم از ردیههایی که بر ثنویه نوشته شده، اصطلاح ثنویه از اوایل سدۀ ۳ق/۹م رایج بوده است
به نظر میرسد این اصطلاح برساختۀ
مسلمانان برای فرقههای غیر اسلامی و ادیانی است که به توحید قائل نبودند و در برخی مبانی با هم تشابه و اشتراک داشتند.
در منابع،
مانویه (پیروان مانی)،
دیصانیه (پیروان ابن دیصان) و
مرقیونیه (پیروان مرقیون) مهمترین فرقهها و ادیان ذیل ثنویه ذکر شدهاند.
این ۳ گروه، با توجه به اختلافهایی که در مبانی اعتقادات خود دارند، در منابع اسلامی همیشه با هم و ذیل یک گروه ذکر شدهاند.
چنین دستهبندی ریشهای تاریخی دارد و به ردیههای مسیحیان پیش از
اسلام باز میگردد.
با توجه به منابع موجود، نخستین بار افرائیم ۲ (یا افرم، ۳۰۶-۳۷۳م) اهل ادسا، و ماروتا۳ (پیش از ۴۲۰م) اهل میافارقین کسانی بودند که این ۳ گروه را در یک ردیف قرار داده، و به رد آراء آنها پرداختهاند.
به احتمال زیاد گزارشهای
مسلمانان از این ۳ گروه، به منابع سریانی و دو فرد یاد شده باز میگردد.
مانویه در فرهنگ اسلامی و در میان
اعراب قدمت بیشتری داشت و شناختهتر بود؛ و هرچند منابع اسلامی در بررسی این گروهها آنها را از هم جدا میکنند، مانویه در میان آنها مرکزیت دارد.
در صدر اسلام نیز اعرابِ مانوی سخت با
پیامبر (ص) مخالف بودند و با وی مناظره میکردند.
مانویان را زنادقه نیز میگفتند و در منابع گاهی زنادقه را مترادف ثنویه، یا فرقهای از ثنویه برشمردهاند
از دیگر فرق ثنویه به ماهانیه (شاخهای از مرقیونیه )،
مقلاصیه (شاخهای از مانویه) و گاهی
مزدکیه و
صیامیه اشاره شده است.
مجوس (
زردشتیان یا
مزداییان ) نیز در برخی منابع از ثنویه به شمار آمدهاند،
اما بیشتر منابع آنها را جدا از ثنویه طبقهبندی کردهاند و ذیل ثنویه به آنها نپرداختهاند
شاید این امر نخست به این دلیل باشد که برخلاف فرقههای یاد شده، زردشتی
دین رسمی امپراتوری ساسانی بود و در سرزمین وسیعی رسمیت داشت، و دیگر آنکه، از دیدگاه کلامی، گزارشهای متعددی از آنها در دورۀ اسلامی موجود بود که
توحید کیهان شناختی را تأیید میکرد.
دربارۀ علت نامیدن این گروهها به ثنویه و بررسی عقاید آنها از دیدگاه متکلمان، میبایست این اصطلاح را در تقابل با توحید ــ که کلام و الٰهیات اسلامی بر آن استوار بود ــ در نظر گرفت.
متکلمان و عالمان مسلمان در برخورد با عقاید این گروهها، بهویژه مانویت ــ که بر نظام اسطـورهای بنا بـود ــ معمـولاً آن را عجیب و
جنون آمیز مییافتند که نه شامل
فلسفه بود ونه مسائل کلامی، و همچنین چندان ربط و نسبتی هم با اسلام نداشت.
اما آنچه در این میان، نظر آنها را در مقام موحد جلب میکرد، ثنویت و دوگانه انگاری آنها بود.
از این رو، در بیشتر منابع کلامی آنچه دربارۀ این گروهها مورد نقد و بررسی قرار گرفته است، ثنویت آنها بوده است؛ چندان که در طبقه بندی و بازشناسی آنها نسبت به گروههای دیگر ذیل ثنویه آنها را چنین تعریف کردهاند: کسانی که به دو اصل ازلی و متباین
نور و
ظلمت قائلاند و معتقدند که از امتزاج و اختلاط آنها عالم پدید آمده است، و اینکه خیری که در
عالم است از نور است و شری که در عالم است از ظلمت.
در واقع، در میان
مسلمانان ، ثنویه کسانی بودند که هم قائل به ثنویت
کیهان شناختی بودند و هم به ثنویت
وجود شناختی.
به لحاظ کیهان شناختـی معتقـد بودند که دو
جوهر قدیم و ازلی، پیش از عالم بوده و آن دو منشأ عالماند.
در اینکه نور و ظلمت دو جوهر هستند یا دو خدا و دو صانع، در منابع اسلامی هر دو دیدگاه یافت میشود.
متکلمان مسلمان حتی آنجا که به دو جوهر بودن آنها تصریح کردهاند، به نقد فاعلیت و خالقیت آنها نیز پرداخته، و آن را در تقدیر گرفتهاند.
چنین برداشتی از نور و ظلمت در مقام دو خدا، پیش از
اسلام شکل گرفته بود و نخستین کسی که مدعی شد مانویه، دیصانیه و مرقیونیه، نور و ظلمت را دو خدای خالق میدانند، ماروتا اهل میافارقین بود.
در ثنویت وجود شناختی، ثنویه معتقد بودند که هم
خیر در عالم وجود دارد و هم
شر ، و هردو امری وجودی هستند.
هم خیر مبدأ یا خالق دارد و هم شر؛ و خالق یا مبدأ خیر غیر از خالق یا مبدأ شر است.
از اینرو، و با توجه به این مبانی، عالم را به دو دسته واقعیات متضاد ــ خوب و بد ــ تقسیم میکردند.
با چنین تعریفی از ثنویه، میتوان یکی از دلایلی که در منابع اسلامی
مجوس را جدای از ثنویه بررسی کردهاند، روشن نمود.
در منابع اسلامی آمده است که مجوس اصیل گروهی بودند که به یک خدای قدیم قائل بودند، هرچند در میان آنها فِرَقی یافت میشد که معتقد به دو قدیم بودند
اما در اعتقاد به جدایی فاعل شر از فاعل خیر، با ثنویه همعقیده بودند.
از این رو، در برخی منابع، مجوس از ثنویه انگاشته شدهاند.
دربارۀ
قدریه نیز چنین نظری هست؛ چندان که در برخی منابع، ثنویه را از فِرق قدریه دانستهاند که قائلاند خیر از خدا ست، و شر از
شیطان .
در تفسیر
حدیث «القدریه مجوس هذه الامه» هم گفتهاند: قدریه همچون مجوس، خیر را به خداوند و شر را به غیر
خداوند اضافه میکنند.
در
فرهنگ اسلامی نیز به برخی از فرق و اشخاص نسبت ثنوی دادهاند؛ از آن جملهاند:
ابن طالوت ،
ابوشاکر دیصانی ،
ابن اخی ابی شاکر ،
ابن مقفع ،
ابن ابی العوجا ،
صالح بن عبدالقدوس ،
بشار بن برد ،
هشام بن حکم ،
ابو عیسی وراق ،
جعد بن درهم ،
خاندان برمکیان ،
نظام معتزلی ،
عبیدالله مهدی و
باطنیه و
اسماعیلیه .
این فهرست بسیار نامتجانس است و به درستی نمیتوان علت ثنوی دانستن این افراد و فرقهها را درک کرد.
در واقع، هرچند ثنویه در جامعۀ اسلامی فعال بودند و به بحث و مناظره با
مسلمانان میپرداختند و آراء آنها در جامعۀ اسلامی بیتأثیر نبوده است،
بهنظر میرسد نسبت دادن برخی به ثنویه ناشی از تشابه بعضی از آراء آنها با ثنویون، و بیشتر ناشی از عناد و دلیل تراشی به منظور تکفیر آنها بوده است.
مسلمانان کوشیدهاند تا در قالب مناظره و ردیه، آراء ثنویه را رد کنند.
ابوالهذیل علاف ، نظام،
هشام بن حکم ،
ابوعیسی وراق و
کندی از کسانی هستند که علیه ثنویه ردیه نوشتهاند.
پس از آنها نیز در بسیاری از کتابهای کلامی، فصلی به آراء ثنویه و رد آنها اختصاص یافته است.
علمای مسلمان اغلب در رد عقاید ثنویه به همان دو اعتقاد و مسائل مربوط به آن پرداختهاند.
مفسرانْ برخی آیات را ناظر بر رد ثنویه دانستهاند که میتوان از آن میان به آیۀ نخست
سورۀ انعام (۶) : «... جَعَلَ الظُّلمٰتِ وَ النّورَ...»
و آیۀ «لَوْ کانَ فیهِما آلِهَةٌ اِلَّا اللّٰهُ لَفَسَدَتا...»
اشاره کرد؛
در
احادیث نیز ردیههایی در قالب مناظرۀ
معصومین با ثنویه موجود است.
دربارۀ تعارض اعتقاد ثنویه با
توحید ، برخی معتقدند که آنها مخالف توحید ربوبی نیستند، زیرا برای
خداوند شریکی قائل نیستند که در همۀ صفات با او شباهت داشته باشد؛ و با اینکه به دو اصل ازلی معتقدند، آن دو را در برخی صفات، متغایر با هم میدانند و
نور را ممدوح، و ظلمت را مذموم به شمار میآورند.
اما
شیخ طوسی معتقد است کسانی که قائلاند خداوند در قدم شریک دارد، در واقع قائلاند به اینکه در جمیع صفات با خداوند شریک است، زیرا قدم صفت ذاتی خداوند است که با همۀ موجودات در آن تباین دارد و دیگر صفات چون
قدرت ،
علم ،
حی و
اراده با دیگران مشترک است.
اشتراک در صفت ذات نیز موجب تماثل و همانندی میشود و دو قدیم در صفات دیگر نیز با هم شریک میشوند.
متکلمان در رد اعتقاد اول ثنویه، دلایل مختلفی آوردهاند.
یکی از مهمترین استدلالهای آنها
برهان تمانع در تمانع دو قدیم است.
برخی در رد قدم نور و ظلمت، معمولاً آنها را جزو
اجسام میآورند و با اثبات
حدوث اجسام، حدوث آنها را ثابت میکنند.
باقلانی نور و ظلمت را، همچون
حرکت و سکون، از اعراض به شمار میآورد و در نتیجه آنها را حادث میداند.
ماوردی میگوید: اعتقاد آنها به دو وجه فاسد است:
۱. نور و ظلمت، یا جسم است یا
جوهر یا
عرض که همه محدث هستند.
۲. ظلمت هم ذاتی نیست، بلکه فقدان نور است.
ابو المعین میمون نسفی با بررسی معنای امتزاج و
تباین ، و اثبات حدوث آن دو، نتیجه میگیرد، با توجه به اعتقاد ثنویه، نور و ظلمت حادث است.
متکلمان امتزاج نور و ظلمت را نیز بنا بر اعتقاد ثنویه محال دانسته، و آن را رد کردهاند.
متکلمانْ اعتقاد ثنویه به
خیر و شر را نیز مورد نقد و رد قرار دادهاند.
آنان در این باره، متعرض دو مطلب شدهاند: یکی جدا بودن فاعلِ خیر از فاعلِ شر، و اینکه فاعل خیر نمیتواند فاعل شر باشد، و دیگری که از نتایج اعتقاد پیشین است،
قبح آلام و درد و رنجها ست.
متکلمان معتقدند تضاد خیر و شر، و لذت و الم مسلم نیست و این دو از یک جنس هستند.
گاهی ممکن است فعلی در جایی شر باشد، مثلاً
تنبیه فردی از روی
ظلم ، و در جایی دیگر خیر باشد، همچون تنبیه فرد برای تأدیب یا به واسطۀ
جرم ی که مرتکب شده است.
همچنین معتقدند در صورت اثبات تضاد خیر از شر، دلیلی ندارد که فاعل آنها هم جدا باشد، بلکه یک فاعل میتواند هر دو را در زمانهای مختلف انجام دهد.
در این باره متکلمان از قیاسی استفاده میکنند که گویا نخستین بار
جعفر بن حرب آن را مطرح کرده است.
از ثنویه میپرسند: اگر از مردی که کسی را کشته باشد، بپرسیم تو او را کشتی؟ و بگوید بله، او از
نور است یا
ظلمت ؟ اگر بگویند از نور، میگوییم پس شما
دروغ میگویید چون نور، شر را انجام نمیدهد.
اگر بگویند از ظلمت، او تصدیق کرده که ظلمت است و نمیتواند خیر را انجام دهد.
ثنویه در نزد
مسلمانان ،
کافر و
مشرک به شمار میرفتند.
اما دربارۀ
حکم فقهی آنها و نسبت آنها در دیه و جزیه،
شیعیان بنا بر حدیثی از
علی بن ابی طالب (ع) آنها را از
اهل کتاب به شمار آوردهاند.
در میان
اهل سنت ، بنا به گزارش بغدادی،
فقها اختلاف دارند و تنها برخی از آنها معتقدند که حکم ثنویه مانند
مجوس است و مباح است از آنها
جزیه گرفته شود و
ذبح آنها و
ازدواج با آنان حرام است.
خود بغدادی معتقد است که حکم آنها در ازدواج، ذبح و جزیه همچون حکم
بت پرستان است.
(۱) قرآن کریم.
(۲) علی آمدی، غایة المرام فی علم الکلام، به کوشش حسن محمود عبداللطیف، قاهره، ۱۳۹۱ق/۱۹۷۱م.
(۳) محمد ابن بابویه، التوحید، به کوشش هاشم حسینی تهرانی، قم، ۱۳۵۷ش.
(۴) احمد ابن تیمیه، الجواب الصحیح لمن بدل دین المسیح، به کوشش علی حسن ناصر و دیگران، ریاض، ۱۴۱۴ق.
(۵) عبدالرحمان ابن جوزی، تلبیس ابلیس، به کوشش سید جمیلی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۶) عبدالرحمان ابن جوزی، المنتظم، بیروت، ۱۳۵۸ق.
(۷) علی ابن حزم، الاحکام، قاهره، ۱۴۰۴ق.
(۸) محمود ابن ملاحمی، الفائق، به کوشش مکدرموت و مادلونگ، تهران، ۱۳۸۶ش.
(۹) محمود ابن ملاحمی، المعتمد، به کوشش مکدرموت و مادلونگ، لندن، ۱۹۹۱م.
(۱۰) ابن منظور، لسان.
(۱۱) ابن ندیم، الفهرست.
(۱۲) احمد بن ابراهیم، توضیح المقاصد، به کوشش زهیر شاویش، بیروت، ۱۴۰۴ق.
(۱۳) علی اشعری، مقالات الاسلامیین، به کوشش هلموت ریتر، ویسبادن، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
(۱۴) محمد باقلانی، التمهید، به کوشش مکارتی، بیروت، ۱۹۵۷م.
(۱۵) عبدالقاهر بغدادی، اصولالدین، استانبول، ۱۳۴۶ق/۱۹۲۸م.
(۱۶) عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، مکتبة محمدعلی صبیح.
(۱۷) عمر بیضاوی، تفسیر، به کوشش عبد القادر حسونه، بیروت، ۱۴۱۶ق/۱۹۹۶م.
(۱۸) احمد بیهقی، السنن الکبری، به کوشش محمد عبد القادر عطا، مکه، ۱۴۱۴ق/ ۱۹۹۴م.
(۱۹) عمرو جاحظ، الحیوان، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۹م.
(۲۰) احمد جصاص، الفصول فی الاصول، به کوشش عجیل جاسم نشمی، کویت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م.
(۲۱) عبدالملک جوینی، الارشاد، به کوشش اسعد تمیم، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۲۲) عبدالملک جوینی، الشامل فی اصول الدین، به کوشش علی سامـی نشار، اسکندریه، ۱۹۶۹م.
(۲۳) محمود حمصـی، المنقذ من التقلید، قم، ۱۴۱۲ق.
(۲۴) عبدالرحیم خیاط، الانتصار، به کوشش نیبرگ، قاهره، ۱۳۴۴ق/۱۹۲۵م.
(۲۵) محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، ۱۴۱۳ق.
(۲۶) محمد رازی، مختار الصحاح، به کوشش محمود خاطر، بیروت، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م.
(۲۷) عباس زریاب، سیرة رسولالله (ص)، تهران، ۱۳۷۰ش.
(۲۸) محمد شهرستانی، الملل و النحل، به کوشش عبدالعزیز محمد وکیل، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۸م.
(۲۹) شیث بن ابراهیم، حز الغلاصم فی افحام المخاصم عند جریان النظر فی احکام القدر، به کوشش عبد الله عمر بارودی، بیروت، ۱۴۰۵ق.
(۳۰) محمد طوسی، الاقتصاد، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۳۱) حسن علامۀ حلی، انوار الملکوت، به کوشش محمد نجمی زنجانی، تهران، ۱۳۳۸ش.
(۳۲) حسن علامۀ حلی، مختلف الشیعه، قم، ۱۴۱۳ق.
(۳۳) محمد عمادی، ارشاد العقل السلیم الی مزایا القرآن الکریم، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
(۳۴) محمد غزالی، فیصل التفرقة بین الاسلام و الزندقة، به کوشش سلیمان دنیا، قاهره، ۱۳۸۱ق/۱۹۶۱م.
(۳۵) فخرالدین رازی، اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین، به کوشش علی سامی نشار، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۸م.
(۳۶) فخرالدین رازی، محصل افکار المتقدمین و المتأخرین، به کوشش سمیح دغیم، بیروت، ۱۹۹۲م.
(۳۷) فخرالدین رازی، المطالب العالیة، به کوشش احمد حجازی سقا، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
(۳۸) قاضی عبدالجبار، المغنی، به کوشش محمود محمد خضیری و دیگران، قاهره، ۱۹۶۵م.
(۳۹) محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، به کوشش احمد عبد العلیم بردونی، قاهره، ۱۳۷۲ق.
(۴۰) محمد ماتریدی، التوحید، به کوشش فتح الله خلیف، بیروت، ۱۹۸۲م.
(۴۱) احمد مانکدیم، تعلیق (شرح الاصول الخمسه)، به کوشش عبدالکریم عثمان، قاهره، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
(۴۲) علی ماوردی، اعلام النبوة، به کوشش محمدمعتصم باللٰه، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
(۴۳) محمد مفید، المقنعة، قم، ۱۴۱۰ق.
(۴۴) مطهر مقدسی، البدء و التاریخ، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیه.
(۴۵) محمد ملطی، التنبیه والرد علی اهل الاهواء والبدع، به کوشش محمد زاهد کوثری، قاهره، ۱۹۷۷م.
(۴۶) عبدالله ناشئ اکبر، «الاوسط فی المقالات»، همراه مسائل الامامة جعفر بن حرب، به کوشش فان اس، بیروت، ۱۹۷۱م.
(۴۷) عبدالله نسفی، تفسیر القرآن الجلیل، قاهره، ۱۳۲۳ق.
(۴۸) میمون نسفی، تبصرة الادلة، به کوشش کلود سلامه، دمشق، ۱۹۹۰م.
(۴۹) یحیی نووی، شرح صحیح مسلم، بیروت، ۱۳۹۲ق.
(۵۰) نیبرگ، مقدمه بر الانتصار (نک : هم، خیاط).
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ثنویه»، ج۱۷، ص۶۳۱۹.