تیمور بختیار
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تیمور بختیار، نظامی، سیاستمدار و بنیانگذار
ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور) بود. که بعد
ها در زمره مخالفان شاه قرار گرفت و به فرانسه تبعید شد. و سرانجام به دست ساواک به قتل رسید.
در ۱۲۹۳ ش در
اصفهان زاده شد.
فرزند فتحعلی خان سردار معظم
و نوه لطفعلی خان امیر مفخم، از سران
ایل بختیاری، بود.
در ۱۳۱۲ ش به دانشکده نظامی سن سیر
فرانسه رفت
و در ۱۳۱۵ ش از آنجا فارغ التحصیل و در ۱۳۲۶ ش وارد
دانشگاه جنگ شد.
در نخستین سالهای خدمتش، بترتیب، فرمانده دسته، آجودان هنگ، رئیس رکن چهارم ستاد لشکر، فرمانده سواران و رئیس ستاد لشکر گارد شاهنشاهی بود.
در ۱۳۲۵ ش، با درجه سرگردی به ارتش پیوست و در رویارویی با
فرقه دمکرات به
زنجان و
آذربایجان رفت.
وی چندی عهده دار آموزش نظامی تفنگداران محلی تحت امر ذوالفقاری
ها در زنجان بود.
گفتهاند که یک بار نیروهای فرقه دمکرات دستگیرش کردند ولی او توانست با خواهش و تمنا آزاد شود.
تیمور بختیار در واپسین حمله به نیروهای فرقه دمکرات در آذر ۱۳۲۵، به فرماندهی سرلشکر ابراهیم ضرابی، در شکست دادن آن فرقه نقش داشت، و در نتیجه به درجه سرهنگ دومی رسید.
هنگام شورش
ابوالقاسم خان بختیار در منطقه بختیاری، در دوره نخست وزیری
مصدق، تیمور بختیار که از اقوام نزدیک ابوالقاسم خان بود، مأمور مقابله با او شد و با دو گردان پیاده به اصفهان رفت.
مصدق ، او را پس از توفیق در این مأموریت، با درجه سرهنگی به فرماندهی تیپ
کرمانشاه برگزید.
همزمان با مخالفتهای جدیِ دربار و نظامیانِ حامی شاه با حکومت مصدق، بختیار به عضویت افسران فدایی شاه درآمد.
او در جریان وقایع
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، از افسران مؤثر بود
و از طریق جوگودوین (معاون کرمیت روزولت) با طراحان خارجی همکاری میکرد. در ۲۶ مرداد، سرهنگ عباس فرزانگان برای رساندن پیام روزولت و زاهدی به بختیار و جلب همکاری او، به کرمانشاه رفت.
در این دیدار، قرار گذاشتند که تیپ کرمانشاه با کودتاچیان همکاری کند، و اگر مصدق برای این تیپ فرمانده جدیدی معرفی کرد، بختیار او را دستگیر سازد
و در صورت لزوم، برای تصرف
تهران و سرنگونی دولت مصدق به مرکز حرکت کند.
بختیار، آمادگی خود را برای حمله به تهران اعلام کرد.
با اینهمه، نیازی به همکاری تیپ کرمانشاه پیش نیامد و کودتا بسرعت پیروز شد.
پس از پیروزی
کودتا، بختیار در ۲۹ مرداد به درجه سرتیپی ترفیع یافت و به فرماندهی لشکر تازه تأسیس ۲ زرهی منصوب شد.
در آبان ۱۳۳۲، همزمان با آغاز محاکمه مصدق، بختیار به عضویت
دادگاه نظامی برگزیده شد.
در ۶ دی همان سال، فرماندار نظامی تهران شد.
با انتصاب او به این سمت، شکنجه جسمی و روحی در بازداشتگاه
ها گسترش یافت.
در این زمان، مشاوران آمریکایی در اداره امور فرمانداری نظامی به او کمک میکردند.
در دوره فرمانداری بختیار موج دستگیری و
اعدام مخالفان، از جمله افسران حزب توده بالاگرفت؛
حسین فاطمی،وزیر امورخارجه مصدق ،و سران
فداییان اسلام نیز اعدام شدند. بختیار در مراسم اعدام بسیاری از افسران تودهای و فاطمی شخصاً حضور داشت.
بختیار،
سیدعبدالحسین واحدی از رهبران
فداییان اسلام را، پس از درگیری لفظی، شخصاً به ضرب گلوله کشت و علت مرگ او را تیرخوردن به هنگام فرار اعلام کرد.
دفترامورکمک آموزشی به دستور تیمور بختیار، درپی دستگیری شبکههای نظامی
حزب توده ، پروندههای
بازجویی و محاکمههای آنان را با عنوان کتاب سیاه درباره افسران
حزب توده و اثر دیگری را به نام سیرکمونیزم در ایران از شهریور ۱۳۲۰ تا فروردین ۱۳۳۶ با مقدمه بختیار منتشر کرد. گفتهاند که امان الله قریشی، از سران نادم حزب توده کتاب اخیر را به نام تیمور بختیار تألیف کرده است.
در ۱۳۳۴ ش، حجت الاسلام
محمدتقی فلسفی سخنرانیهایی در مخالفت و محکوم کردن بهاییان ایراد کرد و از سوی
روحانیون بزرگی چون آیت اللّه العظمی حاج آقا
حسین بروجردی،
مرجع تقلید شیعیان، مورد تأیید قرار گرفت. در آن هنگام بختیار و سرلشگر نادر باتمانقلیج رئیس ستاد ارتش نیز با شش کامیون سرباز مسلح به حظیرة القدس (مرکز فعالیت
بهائیان در تهران) حمله کردند و پس از تخریب گنبد آن، محل مزبور را به رکن ۲ ارتش اختصاص دادند.
در این زمان، بختیار به عضویت شورای عالی هماهنگی امنیت ملی، به ریاست سرلشکر
فردوست، برگزیده شد.
پس از تشکیل این شورا، بختیار برای مشورت با مقامات آمریکایی و بررسی عملکرد
سیا و
اف بی آی و تشکیل
ساواک به
آمریکا رفت. آن روزها، برای اداره ساواک، بین رکن ۲ ارتش و فرمانداری نظامی رقابت سختی وجود داشت.
لایحه تأسیس ساواک در ۲۳ اسفند ۱۳۳۵ به تصویب مجلس و در ۲۹ اسفند به امضای
شاه رسید.
بختیار بنیانگذار ساواک به ریاست آن انتخاب شد. برخی گفتهاند که شاه او را رئیس ساواک کرد تا سرگرم شود و از فرماندهی نیروهای نظامی دور باشد؛ بویژه آنکه بختیار امید داشت هرچه زودتر رئیس ستاد ارتش و یا
نخست وزیر شود.
تیمور بختیار از ۱۳۳۶ ش در کابینههای
اقبال،
شریف امامی و
امینی معاون نخست وزیر و رئیس ساواک بود.
کارمندان ساواک را، که از ابتدا با کمک آمریکا و اسراییل تأسیس شده بود، از افراد دفتر فرمانداری نظامی تهران و اداره اطلاعات رکن ۲ ارتش برگزیدند.
آمریکایی
ها و انگلیسی
ها مشغول کمک به تأسیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور در ایران بودند. سپهبد تیمور بختیار رییس ساواک به «پاریس» رفت و خواستار ملاقات با "تسور" سفیر «
اسراییل » شد و به نام شاه پیشنهاد همکاری و مبادله اطلاعات در امور امنیتی کرد. دیدار بعدی در نوامبر ۱۹۷۵م. بین بختیار و "ایسار هاول" رییس سابق پایگاه موساد در «روم» صورت گرفت و طرفین تصمیم به همکاری در امور امنیتی گرفتند.
بختیار همچنین بخشهای پراکنده در
شهربانی، وزارت کشور، ضداطلاعات ارتش و فرمانداری نظامی را حول محور ساواک گردآورد.
در ابتدا معاونان او، سرلشکر
حسن پاکروان (معاون عملیاتی) و سرلشکر حسن علوی کیا (معاون اداری)
بودند.
او علاوه بر سیطره سیاسی و امنیتی در داخل
ایران، بر تحولات منطقه
خاورمیانه نیز اشراف داشت. شاپور بختیار، به دستور او، کمیته طرفداری از کشورهای افریقایی و آسیایی را تشکیل داد.
ظاهراً بختیار پیش از سرنگونی رژیم سلطنتی
عراق، از این واقعه اطلاع داشته و آن را به آگاهی امیر عبداله ولیعهد عراق رسانده بود.
بختیار که سالهای نخست زندگی نظامی خود را در
فقر به سربرده و بعداز ۱۳۳۲ ش، به اوج
قدرت و
ثروت رسیده بود
متهم به دزدیها و حیف ومیلهای کلان بود.
روزنامههای آن زمان بختیار را جزو قدرتمندترین و ثروتمندترین افراد در نظام حکومتی ایران میشناختند. بختیار علاوه بر داشتن اموال و املاک فراوان در کارخانههایی چون قند اصفهان از سهامداران عمده بود.
تیمور در مسائلی که در حیطه مسئولیتش نبود، دخالت میکرد؛ اگر صاحب منصبی به درخواستهای غیرقانونی وی تن نمیداد، با کارشکنی و گزارشهای
دروغ، در برکناری او تلاش میکرد.
در
فساد و
عیاشی نیز که بدون هیچگونه پنهانکاری بدان دست مییازید، شهرت یافته بود.
بختیار در ۱۳۳۷ ش و در دیدار از آمریکا به کرمیت روزولت و آلن دالس، رئیس سیا، پیشنهاد کودتا و برکناری شاه را کرد.
دالس پیشنهاد او را رد کرد و به، وزیر امورخارجه آمریکا نیز توصیه کرد که در ملاقاتش با بختیار اجازه طرح چنین مسائلی را ندهد.
بختیار در اول مهر ۱۳۳۹، به درجه سپهبدی رسید.
با انتخاب
جان کندی به ریاست جمهوری آمریکا، تیمور بختیار به عنوان نماینده شاه، پیام او را به کندی رساند و با دین راسک، وزیر امورخارجه، نیز گفتگو کرد.
او پس از بازگشت به ایران، در کابینه امینی، معاون نخست وزیر و رئیس ساواک بود، ولی از همان ابتدا، به امید رسیدن به قدرت مطلق، با برنامههای سیاسی و اقتصادی امینی آشکارا مخالفت کرد.
حسین علا، وزیر دربار وقت، در نامه ای به شاه در ۱۰ خرداد ۱۳۴۰، او را از تصمیم بختیار درباره کودتا و دردست گرفتن قدرت آگاه کرد
و بختیار کمی بعد به پیشنهاد امینی و موافقت شاه برکنار و سرلشکر پاکروان جانشین او شد.
پس از دستگیری برخی از رجال سیاسی و نظامی، از جمله سرلشکر علوی کیا، معاون سابق بختیار و شریک فسادهای مالی او به جرم
اختلاس، احتمال دستگیری بختیار نیز افزایش یافت. او به امینی پیغام داد که مأمور دستگیری خود را خواهد کشت، در نتیجه امینی از شاه خواست تا بختیار را از ایران
تبعید کند. بختیار را متهم اصلی تظاهرات و ناآرامیهایی معرفی کردند که در
زمستان ۱۳۴۰ رخ داد.
بالأخره ناسزاگویی بختیار علیه امینی شدت گرفت و او نیز به محمدرضا شکایت کرد و محمدرضا که حمایت آمریکایی
ها را از امینی میدانست، پشتش گرم شد و روزی دستور داد که تیمور را تحتالحفظ به فرودگاه و او را به اروپا ببرند.
درست است که او ظاهراً در مخالفت با امینی از کار برکنار شد؛ ولی برکناری او دلایل مهمتری داشت.
ظاهراً او نیز فعالیتهایی انجام داده بود و با گروه برادران رشیدیان جداگانه تماس داشت. بختیار همچنین به بازاریان وعده داده بود که در حکومت او ایران از
پیمان سنتو خارج خواهد شد
و نیز شایع بود که شاپور بختیار (رئیس شاخه دانشجویی
جبهه ملی)، محمدعلی خنجی و مسعود حجازی به نفع تیمور بختیار فعالیت میکنند. تیمور بختیار از سران جبهه ملی خواست که او را در رسیدن به حکومت یاری کنند و در مقابل از
دکتر مصدق به خاطر گذشته پوزش بخواهد.
شاپور بختیار ادعا کرده است که پیشنهادهای مکرر همکاریِ تیمور بختیار را رد کرده است. به گفته او، جبهه ملی در دولت بختیار شرکت نمیکرد ولی در صورت موفقیت بختیار، برای خنثی کردن تلاشهای او نیز سعی نمینمود.
همچنین مظفر بقایی معتقد بود که اقدامات تیمور بختیار را او دیکته میکرده است.
سپهبد بختیار در سال ۱۳۳۹ بلافاصله بعد از انتخاب "کندی" با موافقت
شاه سفری به آمریکا کرد و به دیدار کندی رفت. کندی به بختیار گفت، شاه قادر به انجام اصلاحات اساسی مبارزه با فساد و تشکیل یک حکومت مردمی نیست، او امکان مقابله با اطرافیان دزد و
رشوهخوار را ندارد، چه رسد به مبارزه با کمونیست
ها، بعد با ایهام به بختیار اشاره کرد که اگر اقدام کند، آمریکا از رسیدن او به قدرت حمایت میکند. بختیار تا آن زمان هنوز نسبت به شاه وفادار بود و وجود او را لازم میدانست.
بختیار در بازگشت به ایران، جریان مذاکرات خود را با کندی به اطلاع شاه رسانید و به شاه فهماند که کندی از طرز سلطنت و حکومت او رضایت ندارد. علت کنار گذاشتن او این بود که شاه نگران شد و فکر کرد كه بختيار در آینده میتواند، برای او خطرساز باشد و با گسترش اختلاف امینی و بختیار از این فرصت استفاده کرد و او را کنار گذاشت.
در این هنگامه، حتی نام اعضای کابینه احتمالی بختیار، در خارج منتشر شد و امینی بر همین اساس مدعی شد که بختیار قصد تصاحب قدرت را دارد.
روز پنجم بهمن ۱۳۴۰، بختیار به دربار احضار شد.
وی سپس تهران را به مقصد
ایتالیا و
سوئیس ترک کرد و همزمان حدود ۳۰۰ افسر به اتهام همکاری با بختیار بازنشسته شدند.
بختیار در مصاحبه ای در فرودگاه
رم آشکارا مخالفت خود را با دیکتاتوری شاه و سیاستهای علی امینی اعلام کرد.
سه روز بعد تیمور بختیار برای بررسی اتهاماتش به تهران احضار شد.
به دنبال سقوط دولت امینی، بختیار که تصور میکرد شاه او را به ایران فرا خواهد خواند، در اول مهر ۱۳۴۱ بازنشسته شد.
از این پس آشکارا با شاه وارد مبارزه شد و در سوییس به تحریکات سیاسی برضد حکومت ایران پرداخت.
از این پس رژیم
پهلوی نیز در همه مشکلات سیاسی و تشنجات داخلی، به گونه ای تیموربختیار را مسئول اعلام میکرد. برای نمونه ساواک و دولت علم پس از
واقعه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، ادعا کردند که بختیار در ماجرا دست داشته است.
به دنبال گسترش فعالیت بختیار در
اروپا، شاه دستور مصادره اموال او را داد؛ و همزمان، عده ای از رجال داخلی نیز به اتهام همکاری با بختیار دستگیر شدند.
بختیار که در این زمان در جنوب
فرانسه به سر میبرد،
دستاویز خوبی برای تبلیغات ضدِ ایرانی عراق شد. ایران از فرانسه تقاضای دستگیری و استرداد بختیار را کرد، ولی فرانسه به استناد گذرنامه و تابعیت عراقیِ بختیار، از این امر سرباز زد.
بختیار در پانزدهم اردیبهشت ۱۳۴۷، به دعوت رهبران عراق، به
بیروت رفت تا از آنجا به
بغداد برود؛ ولی در فرودگاه بیروت به همراه دستیارش امیرشاپور زندنیا، به اتهام حمل غیرمجاز
سلاح، دستگیر شد.
دولت
لبنان پس از مدتی اعلام کرد که آن دو را به ایران تحویل خواهد داد.
۱۳۴۷ دولت ایران بختیار را به
قتل یک راننده تاکسی در ۱۳۴۰ متهم کرده بود. ژان پل سارتر، نویسنده و متفکر فرانسوی، در نامهای به مقامات قضایی و رئیس جمهور لبنان با استرداد بختیار به دولت ایران مخالفت کرد.
بختیار که خود را در خطر جدی میدید، از هر راهی برای آزادی خویش تلاش میکرد؛ از جمله از
علی نقی منزوی، فرزند
آقابزرگ طهرانی که در مجامع فرهنگی و علمی لبنان نفوذ داشت، درخواست وساطت کرد ولی با پاسخ منفی و صریح آقابزرگ که یکی از فرزندانش (محمدرضا منزوی) پس از کودتای ۱۳۳۲ ش، زیر شکنجه پلیس بختیار کشته شده بود، روبرو شد.
سرانجام، دولت لبنان بختیار را به جرم حمل سلاح غیر مجاز به ۹ ماه زندان محکوم کرد.
به دنبال استنکاف ضمنی لبنان از تقاضای ایران، روابط دوکشور تیره شد و تقریباً به حالت تعلیق درآمد.
دولت ایران برای واداشتن مقامات لبنان به پذیرش خواسته خود، به توصیه سفیر
ترکیه ناگزیر به پرداخت
رشوه به سیاستمداران لبنانی شد. وکلای بختیار نیز برای آزادی او
شایعاتی در میان
مسیحیان مارونی لبنان پراکندند و وانمود کردند که بختیار مسیحی معتقد و مترجم انجیل به زبان فارسی است.
ایران از پاپ درخواست کمک کرد ولی
پاپ دخالتی نکرد و شاه سفیر خود را از
واتیکان فراخواند.
ایران پس از نومیدی از استرداد بختیار، رسماً روابط سیاسی خود را در ۱۲ فروردین ۱۳۴۸ با لبنان قطع کرد.
گرچه آمریکا با این اقدام موافق نبود.
شاه نگران بود که بختیار در صورت رفتن به عراق، با
جلال طالبانی بر ضد رژیم ایران ائتلاف کند.
عراق از لبنان خواست تا با آزادی و عزیمت او به عراق موافقت کند.
بختیار در ۲۷ اردیبهشت ۱۳۴۷ با تشریفات خاص به بغداد وارد شد و در قصرالسلام، محل سکونت سابق نوری السعید، اقامت کرد.
دولت ایران در مقابل لایحه مصادره کامل اموال بختیار را که قبلاً به امضای شاه رسیده بود، در تاریخ ۲۳ تیر ۱۳۴۸ از تصویب مجلس گذراند. براساس ارزیابی دولت، ثروت بختیار ۵/۴ میلیارد ریال تخمین زده شد.
دولت عراق در برابر این امر و نیز لغو قرارداد مرزی ۱۹۳۷ دوکشور، رسماً به سپهبد بختیار پناهندگی سیاسی داد و ایستگاههای رادیویی مجهزی برای پخش تبلیغات ضد رژیم پهلوی در اختیار او گذارد.
در ۳۱ شهریور همان سال، دادگاه عالی شماره یک ارتش، بختیار را غیاباً به اعدام محکوم کرد.
در همین راستا، دولت ایران بار دیگر تعدادی را به احتمال همکاری با بختیار دستگیر کرد.
بختیار ابتدا در نامه سرگشاده ای به
احمد حسن البکر، رئیس جمهور عراق، از سرنوشت ملت ایران و دیکتاتوری حاکم ابراز نگرانی کرد.
او در طول اقامتش در عراق با افراد و گروههای مختلفی تماس بر قرار کرد. از طریق عبدالرحمان قاسملو، با
حزب دمکرات کردستان همکاری داشت
همچنین از طریق عباس شهریاری (رئیس تشکیلات تهران حزب توده و عامل مهم ساواک) با حزب توده مرتبط بود.
همچنین شایع شده بود که
حزب توده و طرفداران بختیار، با حمایت مالی و نظامی دولت عراق جبهه مشترکی بر ضد حکومت ایران به وجود آورده اند.
بختیار به دلیل موقعیت مذهبی و اعتقادی عراق، تصمیم به جلب حمایت روحانیون مقیم آن کشور از جمله
امام خمینی (ره) گرفت و در جلسه ای با حضور احمدحسن البکر با آیت الله
سیدمصطفی خمینی فرزند او ملاقات کرد ولی با همه تلاشهای رهبر عراق، آنان نتوانستند نظر آیت الله و خانواده اش را به همکاری با بختیار جلب کنند.
بختیار به صورت ناشناس، همراه استاندار
نجف، به دیدار امام خمینی رفت ولی حتی در صحبت حضوری با او نیز ناموفق ماند. او همچنین دیدارهایی با آیات عظام
سیدابوالقاسم خویی و
سیدمحمود شاهرودی کرد که بی نتیجه بود. رژیم عراق برای جلب همکاری روحانیون ایرانی مقیم عراق با بختیار، رفع هرگونه مشکل ویزا، اقامت و گذرنامه آنان را منوط به همکاری با بختیار کرد.
ساواک از ابتدای ۱۳۴۹ ش در تشکیلات و حتی خانه شخصی بختیار نفوذ کرد. به ادعای مقامات امنیتی ایران، همه عوامل مهم و غیر مهم همکار بختیار، از عناصر
جاسوسی رژیم ایران بودند. ساواک یک شبکه ساختگی به نام «جنبش آزادی بخش ملت ایران» ترتیب داده بود و اکثرخرابکاری
ها، ترورها، و آتش سوزیهای داخلی را به آن نسبت میداد و با منسوب کردن آن جنبش به بختیار او را فریب میداد.
ظاهراً عامل اصلی در نفوذ ساواک به درون تشکیلات بختیار، عباس شهریاری بوده است.
بختیار در نظر داشت خود را از
ایلام به کوههای بختیاری برساند و پس از گردآوری نیرو، با حرکتهای چریکی، حکومت مرکزی را ساقط کند.
در این زمان، شایعات بسیاری مبنی بر حمایت
انگلستان از بختیار بر سرزبانها بود اما آن کشور بارها این را تکذیب میکرد.
سرانجام، به ابتکار ساواک، در ۲۱ مرداد ۱۳۴۹، بختیار
ترور شد و پس از مدتی درگذشت.
درباره قتل او روایات متناقضی هست.
در اینکه قاتل او عامل ساواک بود شکی نیست. ظاهراً در شکارگاهی نزدیک مرز ایران، نخست فرزندانش را از او جدا میکنند و سپس مأمور قتل، که از نزدیکان او بوده، کار را به انجام میرساند. نام علاءالدین لجمی، منوچهر خسروداد، ایلگون میتاسوییان
و هژبر یزدانی به عنوان دست اندرکاران
قتل بختیار مطرح شده است.
همچنین به دلیل همزمانی ربوده شدن هواپیمای ایرانی از سوی مخالفان رژیم ایران و بردن آن به بغداد، چنین شایع شد که ربایندگان در واقع عوامل ساواک و مأمور ترور بختیار بودند.
صدام حسین نخست وزیر وقت عراق که از دوستان نزدیک بختیار و هنگام قتل وی در
مسکو بود، از قتل بختیار به شدت ناراحت شد.
شاه سالها بعد مسئولیت ترور بختیار را برعهده خود و ساواک نهاد.
پس از بختیار، تشکیلات او بسرعت متلاشی شد.
روابط ایران و لبنان نیز در تیرماه ۱۳۵۰ به حال عادی بازگشت.
سپهبد تیمور بختیار نمونه شاخصِ افسران وابسته به خاندانهای مشهور ایران بود که با استفاده از فضای پرآشوب سالهای پس از شهریور ۱۳۲۰، توانستند به قدرت برسند. بختیار با استفاده بجا از دگرگونیهای سیاسی پس از کودتای ۱۳۳۲، خود را به بالاترین ردههای نظامی و امنیتی کشور رساند. دوستی و دشمنی او با افراد، دسته
ها و جریانات سیاسی کاملاً براساس منافع و آمال شخصی بود و از هیچ اصل اخلاقی و سیاسی پیروی نمیکرد. این طرز رفتار، گرچه موجبات ترقی او را فراهم آورد، در عین حال سبب شد که کسی با توجه به پیشینه بختیار، دیگر با او همکاری نکند. کشتنِ او نیز هرچند تبلیغی مناسب برای قدرتنمایی ساواک (که خود او مؤسس آن بود) به شمار میرفت، آسیبی به حرکتهای ضد رژیم
پهلوی وارد نیاورد.
(۱) شمس الدین آلاحمد، از چشم برادر، قم ۱۳۶۹ ش.
(۲) پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران: از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا اصلاحات ارضی، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، ج ۳، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۳) منصور اتابکی و احمدبنی احمد، پنج روز رستاخیز ملت ایران، تهران.
(۴) ایرج اسکندری، «مصاحبه ایرج اسکندری با تهران مصور»، تهران مصور، دوره جدید، سال ۱، ش ۲۱ـ۲۲ (خرداد ۱۳۵۸ ش).
(۵) اسناد خاندان بختیاری، ش موقت ۱۲۱۳ مرکز اسناد مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی.
(۶) اسناد لانه جاسوسی، تهران، ج ۸، ۱۳۶۴ ش، ج ۲۰، ج ۶۰، ۱۳۶۶ ش.
(۷) بهرام افراسیابی، ایران و تاریخ، تهران ۱۳۶۷ ش.
(۸) جلیل بزرگمهر، محمد مصدق در محکمه نظامی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۹) مسعود بهنود، دولتهای ایران از سیّدضیاء تا بختیار، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۱۰) منوچهر پارسادوست، ریشههای تاریخی اختلاف جنگ عراق و ایران (۱۵۱۴ـ۱۹۸۰)، تهران ۱۳۶۷ ش.
(۱۱) پرویز ثابتی، «مصاحبه مقام امنیتی (پرویز ثابتی) با مطبوعات»، خواندنی
ها، ۵، ۸، ۱۲ (دی ۱۳۴۹).
(۱۲) محمود دعائی، «متن کامل سخنان حجت الاسلام دعائی درباره سازمان مجاهدین خلق»، جمهوری اسلامی، سال ۲، ش ۳۱۷، ۱۶ تیر ۱۳۵۹.
(۱۳) باری روبین، جنگ قدرتها در ایران، ترجمه محمود مشرقی، ۱۳۶۳ ش.
(۱۴) حمید روحانی، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج ۲، تهران ۱۳۶۵ ش.
(۱۵) سالنامه دنیا، سال ۱۲ (۱۳۳۵ ش).
(۱۶) کریم
سنجابی، امیدها و ناامیدی
ها: خاطرات سیاسی دکتر کریم
سنجابی، لندن ۱۳۶۸ ش.
(۱۷) ویلیام شوکراس، آخرین سفر شاه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۱۸) عیسی صدیق، یادگار عمر، ج ۳، تهران ۱۳۵۳ ش.
(۱۹) باقر عاقلی، روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، تهران ۱۳۶۹ـ۱۳۷۰ ش.
(۲۰) حسین علا، گزارش حسین علا وزیر دربار به محمدرضا پهلوی، سند ش ۵۶ـ۳۲ـ۷۵۳۳ ع مرکز اسناد مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی.
(۲۱) حسین فردوست، خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، در ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ۱، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۲۲) نذیر فنصه، عاصفة علی شرق الاوسط، بیروت ۱۴۰۱.
(۲۳) ابوالفضل قاسمی، الیگارشی یا خاندانهای حکومتگر ایران، ج ۲: خاندان اسفندیاری، تهران.
(۲۴) کردستان، امپریالیزم و گروههای وابسته، تهران ۱۳۵۹ ش.
(۲۵) گذشته چراغ راه آینده است، چاپ بیژن نیک بین، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۲۶) حبیب لاجوردی، اتحادیههای کارگری و خودکامگی در ایران، ترجمه ضیاء صدقی، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۲۷) حسین محبوبی اردکانی، تاریخ مؤسسات تمدّنی جدید در ایران، ج ۳، چاپ کریم اصفهانیان و جهانگیر قاجاریه، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۲۸) جلال الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، قم ۱۳۶۱ـ۱۳۶۲ ش.
(۲۹) خانبابا مشار، مؤلّفین کتب چاپی فارسی و عربی از آغاز چاپ تاکنون، تهران ۱۳۴۰ـ۱۳۴۴ ش.
(۳۰) غلامرضا مصور رحمانی، کهنه سرباز: خاطرات سیاسی و نظامی سرهنگ ستاد غلامرضا مصور رحمانی، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۳۱) نصرت الله معینیان، قیام در راه سلطنت، تهران (۱۳۳۳ ش).
(۳۲) خلیل ملکی، خاطرات سیاسی خلیل ملکی، با مقدمه محمدعلی (همایون) کاتوزیان، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۳۳) غلامرضا نجاتی، جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۳۴) نهضت آزادی ایران، صفحاتی از تاریخ معاصر ایران: اسناد نهضت آزادی ایران ۱۳۴۰ـ۱۳۴۴، ج ۲، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۳۵) کریم نیکزاد حسینی، شناخت سرزمین بختیاری، اصفهان ۱۳۵۴ ش.
(۳۶) فرد هالیدی، دیکتاتوری و توسعه سرمایه داری در ایران، ترجمه فضل الله نیک آیین، تهران ۱۳۵۸ ش.
(۳۷) عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران: از پایان جنگ جهانی دوم تا سقوط رژیم پهلوی (۱۳۲۴ـ۱۳۵۷)، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۳۸) اطلاعات سال، ۱۳۴۰ ش.
(۳۹) اطلاعات سال، ۱۳۴۲ ش.
(۴۰) اطلاعات، ۱۳۴۸.
(۴۱) اطلاعات، ۱۳۵۹.
(۴۲) اطلاعات، ۱۳۴۹.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تیمور»، شماره۶۵۱. سایت پژوهه، برگرفته از مقاله«تیمور بختیار»، تاریخ بازیابی:۱۳۹۵/۷/۷