تکلف
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
شرط دیگر
تبلیغ دین پرهیز از تکلف است. آیهای داریم در
قرآن در
سوره مبارکه
ص: «ما اسالکم علیه من اجر و ما انا من المتکلفین؛
من معامله گر نیستم، مزدی نمیخواهم، و من
متکلف نیستم».
در مورد «تکلف»
مفسرین سخنانی دارند که شاید همه آنها به یک مطلب برگردد. تکلف یعنی به خود بستن، خود را به مشقت انداختن، چطور؟ یک وقت خدای ناخواسته انسان چیزی را
اعتقاد ندارد، چیزی را که اعتقاد ندارد میخواهد اعتقادش را در دل مردم وارد کند. دردی از این بالاتر نیست که
انسان خودش به چیزی اعتقاد نداشته باشد، بعد بخواهد آن اعتقاد را در دل مردم وارد کند. گفت:
ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش کهنه ابری که بود ز
آب تهی کی تواند که کند آبدهی
کهنه ابری که آب ندارد، میخواهد سرزمینها را سیراب کند! چون یک انسان این کار را میخواهد بکند خیلی برایش سخت است.
معنی دیگر «تکلف» - که
ابن مسعود اینچنین گفته است و بسیاری از مفسرین دیگر هم اینچنین گفتهاند - «قول به غیر علم» است، یعنی غیر از
پیغمبر و
امام، هر کس دیگر را شما در دنیا پیدا کنید و بخواهید همه مسائل را از او سؤال کنید قهرا نمیداند. گفت: «همه چیز را همگان دانند». چه کسی میتواند ادعا کند که هر چه میتوانید از مسائل دینی (دایره اش را محدود میکنم) از من بپرسید تا جواب همه را به شما بدهم؟ بله، پیغمبر میتواند ادعا کند،
علی میتواند بگوید: «سلونی قبل ان تفقدونی».
غیر علی هر که میخواهد باشد، توقع از او بیجاست. پس من باید حد خودم را بشناسم. من فلان مسائل از مسائل دینی را ممکن ست بدانم. خوب، آنچه را که میدانم همان را به مردم ابلاغ کنم. چیزی را که نمیدانم، از من میپرسند، باز میخواهم به زور آن را بگویم. خوب، چیزی را که نمیدانی چگونه میتوانی به دیگران بفهمانی؟! ابن مسعود گفت: «قل ما تعلم، و لا تقل ما لا تعلم» آنچه را که میدانی بگو و آنچه را که نمیدانی نگو. آنچه را که نمیدانی، اگر از تو بپرسند، با کمال صراحت مردانه بگو نمیدانم. بعد از این
آیه را خواند: و ما اسالکم علیه من اجر و ما انا من المتکلفین.
ابن الجوزی یکی از وعاظ معروف است. رفته بود بالای منبری که سه پله داشت. داشت برای مردم صحبت میکرد. زنی از پای
منبر بلند شد مسالهای از او پرسید. او گفت: نمیدانم.
زن، پر رو بود، گفت: تو که نمیدانی چرا سه پله از دیگران بالاتر نشستهای؟ گفت: این سه پله را که من بالاتر نشستهام به آن اندازهای است که من میدانم و شما نمیدانید. به اندازه معلوماتم بالا رفتهام. اگر به اندازه مجهولاتم میخواستم بالا بروم باید منبری درست میکردند که تا
فلک الافلاک بالا میرفت. من اگر به اندازه نمیدانم هایم میخواستم بالای منبر بروم، منبری لازم بود که تا
آسمان باید بالا میرفت. انسان چیزی را که نمیداند میگوید نمیدانم.
میدانیم که
شیخ انصاری شوشتری بوده است. مردی است که در
علم و
تقوا نابغه روزگار است. هنوز
علما و
فقها به فهم دقایق کلام این مرد افتخار میکنند. میگویند وقتی چیزی از او میپرسیدند، اگر نمیدانست تعمد داشت بگوید نمیدانم، میگفت: ندانم ندانم ندانم. این را میگفت که شاگردها یاد بگیرند که اگر چیزی را نمیدانند ننگشان نشود، بگویند نمیدانم.
سالی رفته بودیم نجف آباد
اصفهان،
ماه رمضان بود، چون تعطیل بود و دوستان ما آنجا بودند به آنجا رفته بودیم. یادم هست که آمدم از عرض خیابان رد بشوم، وسط خیابان که رسیدم یک بابای دهاتی آمد جلوی مرا گرفت، گفت: آقا مسالهای دارم، مساله مرا جواب بدهید. گفتم: بگو. گفت:
غسل جنابت به تن تعلق میگیرد یا به جون؟ گفتم: من معنای این حرف را نمیفهمم. غسل جنابت مثل هر غسلی از یک جهت به
روح آدم مربوط است چون
نیت میخواهد، و از جهت دیگر به تن آدم، چون
انسان تنش را باید بشوید. مقصودت این است؟ گفت: نه، جواب درست باید بدهی. غسل جنابت به تن تعلق میگیرد یا به جون؟ گفتم: من نمیدانم. گفت: پس این
عمامه را چرا سرت هشتهای؟ (یعنی گذاشتهای.)
و ما انا من المتکلفین من متکلف نیستم. پیغمبر چنین سخنی میگوید.
سایت حوزه نت، برگرفته از مقاله «پرهیز از تکلف».