تهدید عمر به آتشزدن خانه فاطمه (روایت ابن ابیشیبه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در روایتی از کتاب
المصنف ابنابیشیبه، قصه آتشزدن خانه
فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) توسط
خلیفه دوم، بیان شده است، اما نویسنده معاصر وهابی
عبدالرحمن دمشقیه، بر سند این روایت خدشه وارده نموده
و دلالت روایت درباره اعتقاد
شیعیان مبنی بر آتشزدن خانه فاطمه (سلاماللهعلیها) را باطل دانسته است. برای اثبات یا نفی این مطلب، سند
و دلالت این روایت را مورد بررسی قرار میدهیم تا مشخص شود چنین ادعایی قابل اثبات است یا نه؟
عبدالرحمن دمشقیه، نویسنده معاصر وهابی، در مقاله قصة حرق
عمر لبیت فاطمة (رضیاللهعنها)، درباره روایت
ابنابیشیبه مینویسد: علی ان ابن ابی
شیبة قد اورد روایة اخری من طریق محمد بن بشر نا عبید الله بن
عمر حدثنا زید بن اسلم عن ابیه اسلم انه حین بویع لابی بکر....
قلت: وهذه روایة منقطعة لان زید بن اسلم کان یرسل
و احادیثه عن
عمر منقطعة کما صرح به الحافظ ابن حجر (
(کذلک الشیخ الالبانی. (
)
ولئن احتججتم بهذه الروایة ابطلتم اعتقادکم بحصول التحریق الی التهدید بالتحریق. وابطلتم اعتقادکم بان علیا لم یبایع لان هذه الروایة تقول: فلم یرجعوا الی فاطمة حتی بایعوا ابا بکر.
روایت ابنابی
شیبه منقطع است، چرا که
زید بن اسلم احادیث مرسل نقل میکند
و روایات او از
عمر منقطع است، همانگونه که
ابنحجر و البانی نیز به این نکته تصریح
و اشاره کردهاند.
اگر
شیعیان به این روایت احتجاج کنند، اعتقاد خود را مبنی بر به آتش کشیدهشدن خانه فاطمه باطل کردهاند.
و همچنین این اعتقاد شیعیان که
حضرت علی با
ابوبکر بیعت نکرده، نیز زیر سؤال میرود.
صحت
و سقم این روایت را مورد نقد
و بررسی قرار میدهیم.
ابنابی
شیبه در
المصنف مینویسد: حدثنا محمد بن بِشْرٍ نا عُبید الله بن
عمر حدثنا زید بن اسلَم عن ابیه اسلم اَنَّهُ حِینَ بُویِعَ لاِبِی بَکْرٍ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیه
وآلهوسلّم) کَانَ عَلِیٌّ وَالزُّبَیْرُ یَدْخُلان عَلی فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیه
وآلهوسلّم) فََیُشَاوِرُونَهَا وَیَرْتَجِعُونَ فی اَمرِهِمْ، فَلَمَّا بَلَغَ ذالِکَ
عُمَرُ بنُ الْخَطَّابِ خَرَجَ حَتَّی دَخَلَ عَلی فَاطِمَةَ، فَقَالَ: یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیه
وآلهوسلّم) مَا مِنَ الْخَلْقِ اَحَدٌ اَحَبُّ اِلَینا مِنْ اَبِیکِ، وَمَا مِنْ اَحَدٍ اَحَبُّ اِلَیْنَا بَعْدَ اَبِیکِ مِنْکِ، وَایْمُ اللَّهِ مَا ذَاکَ بِمَانِعِیَّ اِنِ اجْتَمَعَ هؤُلاَءِ النَّفَرُ عِنْدَکِ اَنْ آمُرَ بِهِمْ اَنْ یُحْرَقَ عَلیْهِمُ الْبَیتُُ، قَالَ فَلَمَّا خَرَجَ
عُمَرُ جَاؤُوهَا فَقَالَتْ: تَعْلَمُونَ اَنَّ
عُمَرَ قَدْ جَاءَنِی وَقَدْ حَلَفَ بِاللَّهِ لَئِنْ عُدْتُمْ لَیَحْرِقَنَّ عَلَیکُمُ الْبَیْتَ، وَایْمُ اللَّهِ لَیُمْضِیَنَّ مَا حَلَفَ عَلَیْهِ فَانْصَرِفُوا رَاشِدِینَ، فِرُّوا رَاْیَکُمْ وَلاَ تَرْجِعُوا اِلَیَّ، فَانْصَرَفُوا عَنْهَا وَلَمْ یَرْجِعُوا اِلَیْهَا حَتَّی بَایَعُوا لاَبِی بَکْرٍ.
هنگامی که مردم با ابوبکر
بیعت کردند، علی
و زبیر در خانه فاطمه به گفتگو
و مشاوره پرداخته بودند، این خبر به
عمر بن خطاب رسید. او به خانه فاطمه آمد،
و گفت: ای دختر رسول خدا! محبوبترین فرد نزد ما پدر تو است
و پس از او خودت!! ! ولی سوگند به خدا این محبت مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند.
این جمله را گفت
و بیرون رفت، هنگامی که علی (علیهالسّلام)
و زبیر به خانه بازگشتند، دخت گرامی پیامبر به علی (علیهمالسّلام)
و زبیر گفت:
عمر نزد من آمد
و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را بر شماها بسوزاند، به خدا سوگند! آنچه را که قسم خورده است انجام میدهد!»
این روایت از نظر سندی هیچ مشکلی ندارد، اما اینکه عبدالرحمن دمشقیه میگوید: «وهذه روایة منقطعة لان زید بن اسلم کانیرسلواحادیثه عنعمر منقطعة» نوعی فریبکاری
و تدلیس است، چرا که خود وی در ابتدا، سند روایت را اینگونه نقل میکند: محمد بن بشر نا عبید الله بن
عمر حدثنا زید بن اسلم عن ابیه اسلم.
و سپس در ادامه ادعا میکند که زید بن اسلم نمیتواند از
عمر روایت نقل کند، در حالی که در سند روایت زید بن اسلم از پدرش
و او از
عمر روایت را نقل کرده، نه این که زید بن اسلم از
عمر نقل کرده باشد، بنابراین ادعای انقطاع سند، سخنی است بیاساس.
افزون بر این برخی از بزرگان
اهلسنت اعتراف کردهاند که سند این روایت صحیح است
و هیچ ایرادی ندارد.
دکتر
حسن بن فرحان مالکی، استاد
و محقق امور تربیتی در آموزش
و پرورش
ریاض در اینباره مینویسد: ولکن حزب علی کان اقل عند بیعة
عمر منه عند بیعة ابی بکر الصدیق نظراً لتفرقهم الاول عن علی بسبب مداهمة بیت فاطمة فی اول عهد ابی بکر، واکراه بعض الصحابة الذین کانوا مع علی علی بیعة ابی بکر، فکانت لهذه الخصومة والمداهمة، وهی ثابتة باسانید صحیحة وذکری مؤلمة لا یحبون تکرارها.
اطرافیان علی (علیهالسّلام) در زمان بیعت با
عمر، کمتر از زمان بیعت با ابوبکر بودند، چون در آغاز خلافت ابوبکر به خانه
فاطمه (سلاماللهعلیها) هجوم برده شد
و به همین جهت بعضی از
صحابه از بیعت با ابوبکر اکراه داشتند. این مدعا با سندهای صحیحی که وجود دارد، ثابت شده است.»
و سپس در حاشیه آن مینویسد: کنت اظن المداهمة مکذوبة لا تصح، حتی وجدت لها اسانید قویة منها ما اخرجه ابن ابی
شیبة فی المصنف. اقول: اذن هی ثابتة باسانید صحیحیة. بل هی ذکری مؤلمة کما قرر هذا الاستاذ المالکی.
من در ابتدا فکر میکردم قصه هجوم دروغ است
و صحت ندارد، ولی پس از مراجعه سندهای محکم برای آن پیدا کردم که یکی از این سندها، سخن ابنابی
شیبه در کتابش المصنف است، پس این حادثه دلخراش با سندهای صحیح ثابت میشود.»
گرچه همین تصریح دکتر فرحان مالکی برای اثبات صحت سند روایت کفایت میکند، ولی در عین حال سند روایت را بر اساس آراء عالمان رجال اهل سنت بررسی خواهیم کرد.
ابنحجر درباره او مینویسد: محمد بن بشر العبدی ابو عبدالله الکوفی ثقة حافظ من التاسعة مات سنة ثلاث ومائتین.
محمد بُشر، مورد اعتماد، حافظ
و از طبقه نهم راویان است که در سال ۲۰۳هـ از دنیا رفته است.
عبیدالله بن
عمر بن حفص بن عاصم بن
عمر بن الخطاب
العمری المدنی ابو عثمان ثقة ثبت قدمه احمد بن صالح علی مالک فی نافع وقدمه بن معین فی القاسم عن عائشة علی الزهری عن عروة عنها من الخامسة مات سنة بضع واربعین.
عبیدالله بن عمر... مورد اعتماد
و استوار در اعتقاد است.
زید بن اسلم العدوی مولی
عمر ابو عبدالله وابو اسامة المدنی ثقة عالم....
زید بن اسلم، مورد اعتماد
و دانشمند بود.
اسلم القرشی العدوی، ابو خالد
و یقال ابو زید، المدنی، مولی
عمر بن الخطاب:
اسلم العدوی مولی
عمر ثقة مخضرم مات سنة ثمانین وقیل بعد سنة ستین وهو بن اربع عشرة ومائة سنة ع.
اسلم عدوی، مورد اعتماد است. وی در سال ۸۰ هـ
و برخی گفتهاند که در سال ۶۰
و در سال ۱۱۴ سالگی از دنیا رفته است.
حتی میتوان ادعا کرد که او صحابی بوده است، چرا که اسلم در زمان فتح یمن
کافر بوده
و به دست
مسلمانان در فتح یمن توسط امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) اسیر شد
و به غلامی مسلمانان درآمد
و به عنوان غلام در دو سفر با
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) همراه بوده است،
و همانطور بنده بود تا اینکه
عمر او را در زمان خلافت ابوبکر در
مکه خرید.
بخاری در
تاریخ کبیر خود مینویسد: اسلم مولی
عمر بن الخطاب القرشی العدوی المدنی ابو خالد کان من سبی الیمن... عن بن اسحاق بعث ابو بکر
عمر بن الخطاب سنة احدی عشرة فاقام للناس الحج وابتاع فیها اسلم.
اسلم، غلام
عمر از اسیران یمن بود. از ابن اسحاق نقل شده که
عمر او را در سال یازدهم هجری در زمانی که ابوبکر او را سرپرست حجاج قرار داده بود، خریداری کرد.
و طبق روایات اهل سنت، امیرمؤمنان تمام غنائم یمن را همراه خویش در
حجة الوداع نزد رسول خدا (صلیاللهعلیه
وآلهوسلّم) آورد.
و نمیشود ادعا کرد که او در حجة الوداع بوده است اما، رسول خدا (صلیاللهعلیه
وآلهوسلّم) را ندیده است!! زیرا عالمان اهل سنت، یکی از مدارک صحابی بودن شخص را حضور در حجة الوداع میدانند.
ابن حجر در
الاصابه درباره او نقل میکند که وی دو سفر با رسول خدا (صلیاللهعلیه
وآلهوسلّم) داشته است: اسلم مولی
عمر روی بن منده من طریق عبد المنعم بن بشیر عن عبد الرحمن بن زید بن اسلم عن ابیه عن جده انه سافر مع النبی صلی الله علیه وسلم سفرتین والمعروف ان
عمر اشتری اسلم بعد وفاة النبی صلی الله علیه وسلم کذلک ذکره بن اسحاق وغیره.
اسلم، غلام
عمر در دو سفر رسول خدا (صلیاللهعلیه
وآلهوسلّم) را همراهی کرده است، مشهور آن است که
عمر او را در سال یازدهم
و پس از وفات رسول خدا خریداری کرده است.
ابناسحاق و دیگران این قول را ذکر کردهاند.
حتی اگر این مطلب نیز صحت داشته باشد که
عمر او را پس از وفات رسول خدا در مکه خریداری کرده باشد، دلیل نمیشود که او پیش از خریداری
عمر به همراه مولای پیشین خود با رسول خدا مسافرت نکرده
و یا در مدینه نبوده باشد.
بنابراین وجه جمع این دو نظر این است که اسلم به همراه مولای پیشین خود با رسول خدا دو بار مسافرت کرده، پس از وفات رسول خدا به همراه مولای خود برای انجام
فرائض حج به مکه رفته
و عمر او را در مکه خریداری کرده است.
بر فرض که او صحابی نباشد، اما بهطور قطع
تابعی هست
و مرسلات تابعی نیز نزد اهل سنت حجت است.
ملاعلی قاری در رد این سخن که مرسل کسی که در صحابی بودن وی اختلاف است، مورد قبول نیست مینویسد: قلت: مرسل التابعی حجة عند الجمهور، فکیف مرسل من اختلف فی صحة صحبته.
مرسل تابعی، نزد تمام دانشمندان حجت است، چه رسد به مرسل کسی که در صحت صحابی بودن او اختلاف است.
در نتیجه سند این روایت صحیح است.
البته حجیت مرسل تابعی را انشاءالله در روایت
بلاذری به صورت مفصل بحث خواهیم کرد.
شبهات دلالی روایت این روایت را آورده
و پاسخ مناسب آنرا بیان میکنیم.
در روایت آمده است که
عمر پیش از هرگونه اقدامی شخصاً نزد فاطمه رفت
و مقام
و منزلت او را چنین بیان فرمود: «ای فاطمه! به خدا قسم هیچ کسی نزد ما محبوبتر از پدر گرامیات نیست،
و به خدا قسم هیچکس پس از پدر بزرگوارت نزد ما محبوبتر از شما نیست».
عملکرد
عمر و بیان منزلت دختر گرامی رسول اکرم (صلیاللهعلیهوسلم) نشانگر احترام
و محبت او به
اهل بیت رسول اکرم (صلیاللهعلیه
وآلهوسلّم) میباشد.
پاسخ:
۱. این عبارات به ظاهر توسط ایادی
بنیامیه به روایت افزوده شده تا عمل خلیفه را موجه جلوه دهند، ولی به هر حال نتوانستهاند موضوع هجوم به خانه
و تهدید به آتشزدن خانه فاطمه را انکار کنند،
و دموکراسی افسانهای بیعت ابوبکر را به نمایش بگذارند!!
۲. اگر بر فرض،
عمر چنین عباراتی را گفته باشد، ولی بازهم تهدید جدی وی بیانگر بیتوجهی به حضرت صدیقه طاهره است، زیرا این سخنان نشان میدهد که
عمر از جایگاه
و مقام
و منزلت فاطمه در نزد خدا
و رسولش آگاه بوده
و در عین حال به خود اجازه میدهد که خانه آن بانوی گرامی را به آتش زدن تهدید نماید.
مساله بیعت با خلیفه از چنان اهمیتی برخوردار بود که
عمر، با الفاظی سخت این مساله را به فاطمه تفهیم نمود
و فرمود: «به خدا قسم! هیچ چیزی مانع من نمیشود که درباره کسانی که نزد تو گرد آمدهاند دستور دهم تا خانه را بر آنان بسوزانند».
مساله بیعت بخاطر اتحاد
و همبستگی مسلمانان از اهمیت ویژهای برخوردار بود،
و باعنایت به تاکیدات پیامبر اسلام (صلیاللهعلیه
وآلهوسلّم) درباره اتحاد
و همبستگی
و اجتناب از تفرقه
و بیعت با چند خلیفه،
عمر مصلحت را در آن دید تا مخالفان بیعت با ابوبکر را تهدید نماید.
اهل سنت از طرفی برای مشروعیت بیعت ابوبکر به اجماع صحابه استناد میکنند
و از طرف دیگر میگویند حداقل علی (علیهالسّلام)
و عدهای که در منزل او حضور داشتند از بیعت امتناع ورزیدند تا جایی که
عمر مجبور میشود با
توسل به تهدید
و خشونت از آنان بیعت بگیرد.
حداقل چیزی که از این روایت استفاده میشود امتناع علی (علیهالسّلام) از بیعت با ابوبکر است که بدون حضور علی (علیهالسّلام)
و یارانش اجماع امت محقق نشده است، به این سخن
ابنحزم اندلسی توجه کنیم که میگوید: وَلَعْنَةُ اللَّهِ علی کل اجْمَاعٍ یَخْرُجُ عنه عَلِیُّ بن ابی طَالِبٍ وَمَنْ بِحَضْرَتِهِ من الصَّحَابَةِ.
لعنت خداوند بر هر اجماعی که
علی بن ابوطالب بیرون از آن باشد
و صحابهای که در خدمت او هستند، در آن اجماع نباشند.
و بر اساس سخن پیامبر گرامی (صلیاللهعلیه
وآلهوسلّم) که فرمود: علی مع الحق والحق مع علی.
علی همیشه همراه حق
و حق همراه علی است.»
آنچه در
سقیفه بنیساعده اتفاق افتاد، حق نبود، بلکه به یقین باطل بر سرنوشت مردم حاکم شده بود.
مگر بیعت با خلیفه از ایمان به خدا
و پیامبر بالاتر است که خداوند اکراه
و اجبار در آن را ممنوع کرده
و در آیه ۲۵۶
سوره بقره میفرماید: «لا اِکْراهَ فِی الدِّین؛
»
و در آیه ۳
سوره شعراء میفرماید: لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ اَلاَّ یَکُونُوا مُؤْمِنین؛
گویی میخواهی جان خود را از شدّت اندوه از دست دهی بخاطر اینکه آنها ایمان نمیآورند.»
اما در عین حال به پیامبرش دستور نمیدهد که با اکراه
و اجبار کسی را به
اسلام دعوت کند، بلکه میفرماید: «قُلْ اَطِیعُوا اللَّهَ وَاَطِیعُوا الرَّسُولَ فَاِنْ تَوَلَّوْا فَاِنَّمَا عَلَیْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَیْکُمْ مَا حُمِّلْتُمْ وَاِنْ تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَی الرَّسُولِ اِلا الْبَلاغُ الْمُبِینُ؛
بگو: «
خدا را
اطاعت کنید،
و از پیامبرش فرمان برید!
و اگر سرپیچی نمایید، پیامبر مسئول اعمال خویش است
و شما مسئول اعمال خود! امّا اگر از او اطاعت کنید، هدایت خواهید شد
و بر پیامبر چیزی جز رساندن آشکار نیست!».
آیا یک مورد سراغ دارید که پیامبر گرامی (صلیاللهعلیه
وآلهوسلّم) کسی را با تهدید
و اجبار وادار به اسلام کرده باشد؟
اگر موضوع امتناع از بیعت برای خلیفه آن قدر مهم
و ارزشمند بود که حاضر بود خانه فرزند پیامبر را به آتش بکشد، پس چرا با دیگر افرادی که از بیعت تخلف کردند این معامله را نکرد؟ افراد بسیاری از صحابه از بیعت با ابوبکر خودداری کردند.
بخاری به نقل از
عمر بن خطاب مینویسد: حِینَ تَوَفَّی اللَّهُ نَبِیَّهُ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ اَنَّ الْاَنْصَارَ خَالَفُونَا وَاجْتَمَعُوا بِاَسْرِهِمْ فِی سَقِیفَةِ بَنِی سَاعِدَةَ وَخَالَفَ عَنَّا عَلِیٌّ وَالزُّبَیْرُ وَمَنْ مَعَهُمَا.
هنگامی که رسول خدا (صلیاللهعلیه
وآلهوسلّم) از دنیا رفت، انصار با ما مخالفت کردند
و همه آنها در سقیفه بنیساعده گردآمدند
و همچنین علی، زبیر
و افرادی که با آنها بودند، با ما مخالفت کردند.
ابوالفداء در تاریخ خود مینویسد: فبایع
عمر ابا بکر رضی الله عنهما وانثال الناس علیه یبایعونه فی العشر الاوسط من ربیع الاول سنة اِحدی عشرة خلا جماعة من بنیهاشم والزبیر وعتبة بن ابی لهب وخالد بن سعید ابن العاص والمقداد بن عمرو وسلمان الفارسی وابی ذر
وعمار بن یاسر والبراء بن عازب وابی بن کعب ومالوا مع علی بن ابی طالب.
وقال فی ذلک عتبة بن ابی لهب:
ما کنت احسب ان الامر منصرف... عنهاشم ثم منهم عن ابی حسن
عن اول الناس اِیماناً وسابقه... واعلم الناس بالقرآن والسنن
وآخر الناس عهداً بالنبی من... جبریل عون له فی الغسل والکفن
من فیه ما فیهم لا یمترون به... ولیس فی القوم ما فیه من الحسن
وکذلک تخلف عن بیعة ابی بکر ابو سفیان من بنی امیة ثم ان ابا بکر بعث
عمر بن الخطاب اِلی علی ومن معه لیخرجهم من بیت فاطمة رضی الله عنها، وقال: اِن ابوا علیک فقاتلهم. فاقبل
عمر بشیء من نار علی ان یضرم الدار، فلقیته فاطمة رضی الله عنها وقالت: اِلی این یا ابن الخطاب اجئت لتحرق دارنا قال: نعم....
عمر با ابوبکر بیعت کرد، مردم در ده روز میانی
ماه ربیعالاول سال یازدهم هجری برای بیعت هجوم آوردند، ولی گروهی از
بنیهاشم، زبیر، عتبه پسر ابولهب،
خالد بن
سعید بن عاص،
مقداد بن عمرو،
سلمان فارسی،
ابوذر،
عمار یاسر،
براء بن عازب و ابی بن کعب به طرف علی رفتند
و به او گرایش یافتند.
عتبه بن ابولهب در اینباره شعری سرود
و گفت:
گمان نمیکردم خلافت از بنوهاشم
و از علی گرفته شود، کسی که در ایمان اول
و سابق بر همه بود، کسی که آگاهترین مردم به دانش
قرآن و سنت بود
و آخر کسی بود که همراه پیامبر بود
و او را ترک نکرد، کسی که
جبرئیل در غسل
و کفن نمودن رسو ل خدا او را یاری میداد، کسی که در میان مسلمانان او را همانندی نبود
و همه خوبیها را همراه داشت.
همچنین از بیعت با ابوبکر افرادی مانند
ابوسفیان از قبیله امیه سرپیچی کردند، ابوبکر،
عمر را فرستاد تا علی
و همراهانش را از خانه فاطمه بیرون بیاورد
و دستور داد که اگر اطاعت نکردند، با آنان بجنگد،
عمر با شعلهای از آتش به طرف خانه فاطمه آمد، فاطمه او را دید، فرمود: کجا آمدهای، آیا میخواهی خانه مرا آتش بزنی؟ گفت: آری...
و عصامی مکی از عالمان مشهور قرن دوازدهم درباره متخلفین از بیعت با ابوبکر مینویسد: تخلف عن بیعة ابی بکر یومئذ سعد بن عبادة وطائفة من الخزرج وعلی بن ابی طالب وابناه والزبیر والعباس عم رسول الله وبنوه من بنیهاشم وطلحة وسلمان
وعمار وابو ذر والمقداد وغیرهم وخالد بن سعید بن العاص.
سعد بن عباده و گروهی از خزرجیان، علی بن ابوطالب
و دو فرزندش، زبیر، عباس عموی رسول خدا
و فرزندان عباس از بنیهاشم، طلحه، سلمان فارسی، ابوذر،
مقداد و غیر آن
و همچنین خالد بن سعید بن عاص از بیعت با ابوبکر سرپیچی کردند.
ابوجعفر طبری از عالمان مشهور سنی در
قرن هفتم هجری مینویسد: وتخلف عن بیعة ابی بکر یومئذ سعد بن عبادة فی طائفة من الخزرج وعلی بن ابی طالب وابناه والعباس عم رسول الله صلی الله علیه وسلم وبنوه فی بنیهاشم والزبیر وطلحة وسلمان
وعمار وابو ذر والمقداد وغیرهم من المهاجرین وخالد بن سعید بن العاص.
یعقوبی در تاریخ خود مینویسد: وتخلف عن بیعة ابی بکر قوم من المهاجرین والانصار ومالوا مع علی بن ابی طالب منهم العباس بن عبد المطلب والفضل بن العباس والزبیر بن العوام بن العاص وخالد بن سعید والمقداد بن عمرو وسلمان الفارسی وابو ذر الغفاری
وعمار بن یاسر والبراء بن عازب وابی بن کعب.
و ابناثیر جزری درباره خالد
و ابان بن
سعید بن ابیالعاص، دو تن از بزرگان صحابه، مینویسد: وتاخر خالد واخوه ابان عن بیعة ابی بکر رضی الله عنه.
خالد
و برادرش ابان، بیعت با ابوبکر را به تاخیر انداختند.
و در جای دیگر مینویسد: وکان ابان احد من تخلّف عن بیعة ابی بکر....
ابان، یکی از افرادی بود که با ابوبکر بیعت نکرد.
ابناثیر مینویسد: وتخلّف عن بیعته علی
و بنوهاشم والزیبر ابن العوام وخالد بن سعید بن العاص وسعد بن عبادة الانصاری ثم ان الجمیع بایعوا بعد موت فاطمة بنت رسول اللّه صلی اللّه علیه وسلم الا سعد بن عبادة فانه لم یبایع احدا الی ان مات وکانت بیعتهم بعد ستة اشهر علی القول الصحیح وقیل غیر ذلک.
علی
و بنیهاشم، زبیر، خالد بن سعید بن عاص
و سعد بن عباده انصاری از بیعت با ابوبکر سرباز زده
و امتناع کردند، سپس بعد از فوت فاطمه (سلاماللهعلیها) همگی بیعت کردند، مگر سعد بن عباده که تا آخر عمرش با هیچکس بیعت نکرد تا از دنیا رفت،
و بیعت آن افراد بنابر قول صحیح، پس از گذشت شش ماه بود، اگر چه غیر از این هم گفته شده است.
سعد بن عباده، صحابی مشهور رسول خدا
و رئیس
قبیله خزرج از کسانی است که هرگز با ابوبکر بیعت نکرد، اما در تاریخ دیده نشده است که طرفداران خلیفه به خانه او هجوم آورده باشند
و به زور بخواهند از او بیعت بگیرند.
ابنعبدالبر قرطبی در
الاستیعاب مینویسد: وتخلف سعد بن عبادة عن بیعة ابی بکر رضی الله عنه وخرج من المدینة ولم ینصرف الیها الی ان مات بحوران من ارض الشام لسنتین ونصف مضتا من خلافة
عمر رضی الله عنه.
سعد بن عباده از بیعت با ابوبکر امتناع کرده
و کنارهگیری نمود
و به همین جهت از
شهر مدینه خارج شد
و دیگر بازنگشت تا آن که در مکانی به نام حوران در سرزمین
شام، پس از گذشت دو سال
و نیم از خلافت
عمر، از دنیا رفت.
ابن حجر مینویسد: وقصته فی تخلفه عن بیعة ابی بکر مشهورة.
داستان تخلف سعد بن عباده از بیعت با ابوبکر، مشهور است.»
ابنقتیبه دینوری در
الامامة والسیاسه، طبری
و ابناثیر در تاریخشان
نویری در
نهایة الارب و حلبی در
السیرة الحلبیه مینویسند:
ثم بُعث الیه ان اقبل فبایع فقد بایع الناس وبایع قومک فقال: اما والله حتی ارمیکم بما فی کنانتی من نبل واخضب سنان رمحی واضربکم بسیفی ما ملکته یدی واقاتلکم باهل بیتی ومن اطاعنی من قومی فلا افعل.
وایم الله لو ان الجن اجتمعت لکم مع الانس ما بایعتکم حتی اعرض علی ربی واعلم ما حسابی.
فلما اتی ابو بکر بذلک قال له
عمر لا تدعه حتی یبایع فقال له بشیر بن سعد انه قد لج وابی ولیس بمبایعکم حتی یقتل ولیس بمقتول حتی یقتل معه ولده واهل بیته وطائفة من عشیرته فاترکوه فلیس ترکه بضارکم انما هو رجل واحد فترکوه وقبلوا مشورة بشیر بن سعد واستنصحوه لما بدا لهم منه فکان سعد لا یصلی بصلاتهم ولا یجمع معهم ویحج ولا یفیض معهم بافاضتهم فلم یزل کذلک حتی هلک ابو بکر رحمه اللّه.
افرادی نزد سعد بن عباده فرستاده شد که مردم همه بیعت کردهاند، تو هم بیعت کن، گفت: به خدا سوگند اگر با نیزهها شما را هدف قرار دهم
و نیزهام را با خون شما رنگین کنم
و با شمشیر شما را از پای درآورم
و با قبیلهام
و هر کسی که مرا اطاعت کند با شما درگیر شوم، دست در دست شما نخواهم گذاشت، به خدا سوگند اگر جن
و انس در کنار شما قرار بگیرند، من با شما بیعت نخواهم کرد تا با خدای خودم دیدار کنم
و حساب خویش را ببینم.
پس از آن که این گزارش را برای ابوبکر آوردند،
عمر گفت: او را رها نکن تا بیعت کند،
بشیر بن سعد گفت: او سرپیچی کرده
و با شما بیعت نمیکند، مگر آن که خود
و فرزندان
و طائفهاش را قربانی کند، او را رها کنید که ضرر نمیکنید.
در نتیجه وی را رها کرده
و مشورت
و نصیحت بشیر بن سعید را پذیرفتند. سعد با آنان نماز نمیخواند
و در نماز جمعه آنان شرکت نمیکرد
و در سفر حج با آنان همراه نمیشد تا آنکه ابوبکر از دنیا رفت.
حال پرسش ما این است که چرا ابوبکر
و اطرافیانش با دیگر متخلفان از بیعت، همان رفتار با فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) را انجام نداند؟
چرا در میان تمام خانههای مدینه، فقط خانه دختر رسول خدا ناامن بود؟
عبدالرحمن دمشقیه در اشکال دلالی بر این روایت میگوید:
ولئن احتججتم بهذه الروایة ابطلتم اعتقادکم بحصول التحریق الی التهدید بالتحریق. وابطلتم اعتقادکم بان علیا لم یبایع لان هذه الروایة تقول: فلم یرجعوا الی فاطمة حتی بایعوا ابا بکر.
اگر به این روایت استدلال کنید، اعتقادتان را نسبت به آتشزدن باطل
و فقط تهدید به آتشزدن را ثابت کردهاید
و همچنین این عقیده شما که علی بیعت نکرد، نیز باطل میشود، چون این روایت میگوید: به خانه بازنگشتند تا آن که با ابوبکر بیعت کردند.
پاسخ:
اولاً: فرمایش حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) در بخش پایانی حدیث نشاندهنده جدی بودن تهدید
عمر بن خطاب است.
ثانیاً: با توجه به جدی بودن تهدید، حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) برای جلوگیری از آتشزدن خانه
و از بین رفتن فرزندان پیامبر به آنان گوشزد میکند که دیگر این جا نیایید.
ثالثاً: عبارت «فلم یرجعوا الیها حتی بایعوا لا بی بکر» دروغ محض است که توسط ایادی بنی امیه به حدیث افزوده شده است تا ثابت کنند که تهدید عملی نشده است با این که در صحیح بخاری
و مسلم با صراحت آمده است که حضرت علی (علیهالسّلام) تا شش ماه با ابوبکر بیعت نکرد.
بخاری مینویسد: فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ علی ابی بَکْرٍ فی ذلک فَهَجَرَتْهُ فلم تُکَلِّمْهُ حتی تُوُفِّیَتْ وَعَاشَتْ بَعْدَ النبی صلی الله علیه وسلم سِتَّةَ اَشْهُرٍ فلما تُوُفِّیَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِیٌّ لَیْلًا ولم یُؤْذِنْ بها اَبَا بَکْرٍ وَصَلَّی علیها وکان لِعَلِیٍّ من الناس وَجْهٌ حَیَاةَ فَاطِمَةَ فلما تُوُفِّیَتْ اسْتَنْکَرَ عَلِیٌّ وُجُوهَ الناس فَالْتَمَسَ مُصَالَحَةَ ابی بَکْرٍ وَمُبَایَعَتَهُ ولم یَکُنْ یُبَایِعُ تِلْکَ الْاَشْهُرَ فَاَرْسَلَ الی ابی بَکْرٍ اَنْ ائْتِنَا ولا یَاْتِنَا اَحَدٌ مَعَکَ کَرَاهِیَةً لِمَحْضَرِ
عُمَرَ.
فاطمه بر ابوبکر خشم گرفت
و با او قهر نمود
و با او سخن نگفت تا اینکه از دنیا رفت
و پس از رسول خدا شش ماه زنده بود، هنگامی که از دنیا رفت همسرش او را شبانه دفن کرد،
و درباره دفن وی به ابوبکر اطلاع نداد
و خود بر وی نماز خواند،
و تا فاطمه زنده بود علی (علیهالسّلام) از آبروی خاصی برخوردار بود.
و چون فاطمه از دنیا رفت، چهرههای مردم را خوش برخورد نیافت
و مصلحت را در بیعت با ابوبکر دید، زیرا تا آن زمان بیعت نکرده بود.
و لذا شخصی را نزد ابوبکر فرستاد
و پیغام داد که تو خودت نزد ما بیا
و هیچ کس همراه تو نباشد، چون از حضور
عمر بدش میآمد!!»
ما اصلا فرض را بر این میگیریم که طبق این روایت نمیتوان هجوم به خانه
و آتشزدن آن را ثابت کرد، اما این روایت چیزهای دیگری را ثابت میکند که عواقب آن برای اهل سنت کمتر از هجوم به خانه وحی
و... نیست
و اصل مبنای مشروعیت خلافت ابوبکر را زیر سؤال میبرد.
این روایت در خوشبینانهترین حالت، قصد
عمر را برای سوزاندن خانه فاطمه زهرا اثبات میکند
و سخن حضرت زهرا (علیهاالسّلام) «ایم الله لیمضین لما حلف علیه» تاکید بر تصمیم جدی
عمر میباشد، در حالی که قصد بد نسبت به اهل مدینه، گناه نابخشودنی است
و رسول خدا قسم خورده است که
خداوند چنین کسی را در آتش ذوب خواهد کرد، همانطور که نمک در آب، حل میشود.
مسلم نیشابوری در صحیحش در باب «بَاب من اَرَادَ اَهْلَ الْمَدِینَةِ بِسُوءٍ اَذَابَهُ الله» شش روایت نقل کرده است که اگر کسی قصد بدی نسبت به اهل مدینه داشته باشد، خداوند او را همانند نمک در آب، حل خواهد کرد:
عن ابی عبد اللَّهِ الْقَرَّاظِ اَنَّهُ قال اَشْهَدُ علی ابی هُرَیْرَةَ اَنَّهُ قال قال ابو الْقَاسِمِ (صلیاللهعلیه
وآلهوسلّم) من اَرَادَ اَهْلَ هذه الْبَلْدَةِ بِسُوءٍ یَعْنِی الْمَدِینَةَ اَذَابَهُ الله کما یَذُوبُ الْمِلْحُ فی الْمَاءِ.
هر کس قصد بدی نسبت به مردم مدینه داشته باشد، خداوند او را (در آتش) ذوب میکند، همانگونه که نمک در آب حل میشود.
آیا کسی حق دارد که تنها یادگار رسول خدا
و سیده زنان اهل بهشت را تهدید کند که خانهات را آتش خواهم زد؟
این روایت ثابت میکند که بیعت ابوبکر با توسل به تهدید
و خشونت صورت گرفته
و بحث دموکراسی، اجماع صحابه، اتفاق اهل حل
و عقد (ریش سفیدان
و بزرگان)، بیعت مردم
و... افسانهای بیش نیست که همین مطلب به تنهایی مشروعیت خلافت اهل سنت را زیر سؤال میبرد، چرا که طبق مبنای اهل سنت، خلیفه با آرای مردم انتخاب میشود، در حالی که در این روایت عکس آن مشاهده میشود.
پس ابوبکر نه از جانب خدا
و رسولش انتخاب شده است
و نه مردم او را به خلافت برگزیدهاند (طبق این روایت)، بلکه با زور، خشونت
و تهدید به خلافت رسیده است.
در این صورت چه تفاوتی است میان خلافت ابوبکر
و دیگر سلاطین زورگو
و مستبد که با سر نیزه
و شمشیر بر مردم مسلط میشدند؟
نتیجه سوم
و از همه مهمتر این است که فاطمه زهرا، امیرمؤمنان (علیهماالسّلام)
و اصحاب
و یاران او، با خلافت ابوبکر مخالف بوده
و خلافت را حق امیرمؤمنان (علیهالسّلام) میدانستهاند
و لذا امیرمؤمنان با اصحاب در خانه فاطمه زهرا جمع میشدند، تا راهکاری برای خلافت خویش پیدا کنند.
و این یعنی، خروج امیرمؤمنان (علیهالسّلام) از اجماع بر خلافت ابوبکر.
حال بار دیگر سخن ابنحزم اندلسی را یادآور میشویم که بر اجماعی که امیرمؤمنان در آن حضور ندارد، لعنت فرستاده است: وَلَعْنَةُ اللَّهِ علی کل اجْمَاعٍ یَخْرُجُ عنه عَلِیُّ بن ابی طَالِبٍ وَمَنْ بِحَضْرَتِهِ من الصَّحَابَةِ.
لعنت خداوند بر هر اجماعی که علی بن ابوطالب بیرون از آن باشد
و صحابهای که در خدمت او هستند، در آن اجماع نباشند.
مطلب دیگری که این روایت را ثابت میکند، این است که خلیفه دوم با این تهدید حداقل مردم مدینه را ترسانده است که در این صورت پاسخ اهل سنت از روایت «من اخاف اهل المدینة اخافه الله، وعلیه لعنة الله والملائکة والناس اجمعین» چه خواهد بود؟
ذهبی در
تاریخ الاسلام مینویسد: قال یزید بن الهاد، عن ابی بکر بن المنکدر، عن عطاء بن یسار، عن السائب بن خلاد، انه سمع رسول الله صلی الله علیه وسلم یقول: من اخاف اهل المدینة اخافه الله، وعلیه لعنة الله والملائکة والناس اجمعین. رواه مسلم بن ابی مریم، وعبدالله بن عبد الرحمن بن ابی صعصعة، عن عطاء عن السائب، وخالفهم موسی بن عقبة، عن عطاء فقال: عن عبادة بن الصامت، والاول اصح.
سائب بن خلاد میگوید: از رسول خدا شنیدم فرمود: هر کس مردم مدینه را بترساند خدا او را بترساند،
و بر چنین کسی باد لعنت خدا
و ملائکه
و تمام مردم.
سند این روایت را بررسی میکنیم.
او از راویان بخاری است،
و ابنحجر او را ثقة دانسته
و از کسانی معرفی میکند که حدیث زیاد نقل کرده است.
یزید بن عبدالله بن اسامة بن الهاد اللیثی ابو عبدالله المدنی ثقة مکثر من الخامسة.
او از راویان بخاری است.
و ابنحجر او را ثقة مینامد.
ابو بکر بن المنکدر بن عبدالله التیمی المدنی ثقة.
از راویان بخاری است
و ابنحجر او را ثقة
و دارای فضل
و اهل موعظه
و عبادت معرفی کرده است.
عطاء بن یسار الهلالی ابو محمد المدنی مولی میمونة ثقة فاضل صاحب مواعظ وعبادة.
او صحابی است
و صحابه از دیدگاه اهل سنت عدالتشان قطعی است.
محمدناصر البانی در
السلسة الصحیحه مینویسد: (من اخاف اهل المدینة اخافه الله). (وهذا اسناد حسن) وروی عن جابر بن عبدالله به الا انه لم یقل: اخافه الله وزاد: فعلیه لعنة الله وغضبه لا یقبل منه صرفا ولا عدلا. واسناده صحیح. وقد صح الحدیث عن جابر بلفظ: من اخاف اهل المدینة فقد اخاف ما بین جنبیّ. اخرجه احمد.
این روایت که اگر کسی مردم مدینه را بترساند خدا او را میترساند، سندش صحیح است،
و از جابر نیز نقل شده است، فقط در نقل او جمله اخافه الله نیست، اگرچه جمله: پس بر او باد لعنت
و خشم خدا، وجود دارد،
و سندش نیز صحیح است.
و همچنین با سند صحیح از جابر آمده است که فرمود: هر کس مردم مدینه را بترساند قلب مرا ترسانده است.
این روایت از نظر سندی هیچ مشکلی ندارد، از نظر دلالی نیز حداقل تهدید به آتشزدن، بیعت گرفتن اجباری
و... ثابت میکند که مساوی است با عدم مشروعیت خلافت ابوبکر.
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «بررسی روایت ابن ابی شیبه و تهدید عمر به آتش زدن خانه فاطمه (سلاماللهعلیها)»