تمیم در دوره اسلامی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
به دلیل فاصله زیاد قلمرو بنی تمیم از حجاز، در آغاز ظهور اسلام، افراد این قبیله ارتباط نزدیک و مستقیمی با اسلام و مسلمانان پیدا نکردند و فقط پس از حاکمیت اسلام بر مکه و مدینه، بزرگان تمیم به فکر هم پیمانی با پیامبر افتادند.
وجود شمار معدودی از تمیمیها یا حُلَفای آنان، مانند
خَبّاب بن اَرَت ،
واقدبن عبداللّه که در
بدر شرکت داشت، اسماء دختر سلامه دارمی، زینب دختر
حارث بن خالد و دو خواهرش عایشه و فاطمه، و امّ حبیب دختر
سعیدبن یربوع را در ردیف مسلمانانِ اولیه باید حاصل اقدامات فردی و بیارتباط با گرایش جمعیِ بنی تمیم دانست، چنانکه در میان مشرکان هم افرادی وابسته به بنی تمیم پیدا میشدند.
با اینهمه، ظاهراً قبل از
عام الوفود ، اسلام بر بنی تمیم عرضه شده بود، زیرا
بخاری به اعزام فردی از جانب پیامبر به میان قوم
احنف بن قیس اشاره کرده است.
وی در باره نتیجه این دعوت به همین اکتفا کرده که احنف گفت: این داعی به خیر میخواند و چون این سخن به گوش پیامبر رسید احنف را دعا کرد.
در سال هشتم، افرادی از بنی تمیم به انبوه سپاهیان
اسلام که عازم
فتح مکه بودند پیوستند.
اما اسلام آوردن جمعی و رسمی بنی تمیم در سال نهم یا سنة الوفود و در پی مقاومت ناموفق آنان در برابر عاملین وصول
زکات ، که به اسارت جمعی از آنان توسط مسلمانان انجامید، صورت پذیرفت.
وفد تمیم جزو اولین وفدهایی بود که در این سال به پیامبر اعلام وفاداری کرد و اسلام آورد.
این گروه به سبب خوی خشن بیابانی و ناآشنایی با آداب زندگی اجتماعی، از پشت خانه پیامبر ایشان را با صدای بلند صدا کردند.
آیه چهارم سوره حجرات: «اِنَّ الَّذِینَ یُنَادُونَکَ مِن وَرَا´ءِالحُجُر «اتِ اَکَثَرُهُمْ لا» یَعقِلُونَ» در باره ایشان نازل شد.
در این وفد بسیاری از بزرگان و مشاهیر بنی تمیم حضور داشتند، مانند قیس بن
عاصم منقری ،
اقرع بن حابس ، عطاردبن
حاجب بن زراره ، و
زبرقان بن بدر .
پس از وفات پیامبر، بنی تمیم جزو اولین و مهمترین قبایلی بودند که به تعبیر مورخان روی به
ارتداد نهادند.
در این ماجرا برخی از تمیمیان بسیار مشهور شدند.
یکی از آنان زنی بود به نام
سجاح از بنی یربوع که دعوی پیامبری کرد و پس از ازدواج با پیامبر دروغین دیگری از
بنی حنیفه به نام
مُسَیْلمه ، دستههای زیادی از بنی تمیم و بنی حنیفه را با خود همراه کرد.
دیگری
مالک بن نویره بود که کشته شدنش به دست
خالدبن ولید دستمایه مباحثات تاریخی و کلامی زیادی گشت.
بنی تمیم در فتوحات سپاهیان مسلمان در سرزمینهای
ایران و
روم سهم عمدهای داشتند.
البته فعالیتهای جنگی این قبیله اغلب در مناطق عراق و ایران بود تا در مناطق غربی مثل مصر و شام.
توجه بنی تمیم به سرزمینهای شرقی، یا به دلیل نزدیکی این مناطق به سکونتگاههایشان یا به دلیل آشنایی آنان با این سرزمینها به سبب ارتباطشان با شاهان ایرانی و
آل منذر بود.
آنان در فتح
قادسیه ، بویژه در «
لیلة الهریر »، سهم بسزایی داشتند.
و گفتهاند که فتح برخی از مناطق، چون
موصل ،
حلوان ،
همدان ، دورق (شادگان)،
کاشان ،
خراسان و جز اینها، با فرماندهی سرداران تمیمی میسر شد.
البته در صحت برخی از این روایات، بویژه روایات سیف بن
عمر تمیمی ، تردید هست.
در زمان
خلافت امام
علی علیهالسلام، در جنگ
جمل گروههایی از بنی تمیم در سپاه
اصحاب جمل بودند و دستههایی دیگر در سپاه امام علی(ع) شرکت داشتند.
گروهی از آنان نیز، به سرکردگی
احنف بن قیس و
عمران بن حُصین ، از معرکه کناره گرفتند.
پس از جنگ جمل، برخی از تمیمیان به سجستان و زرنج رفتند و در آن مناطق به غارتگری پرداختند تا اینکه
عبداللّه بن عباس ب ا فرستادن سپاهی به فرماندهی ربعی بن
کاس عنبری آنان را سرکوب کرد.
در جنگ
صفین تمیمیها اغلب در صف سپاهیان امام علی علیهالسلام جنگیدند و حتی کسانی چون احنف بن قیس، که در جمل از جنگ کناره گرفته بود، این بار در کنار امام وارد جنگ شدند.
نبرد صفّین از آنرو در بررسی تاریخ بنی تمیم اهمیت دارد که شماری از تمیمیان پس از پایان این جنگ در شمار
خوارج در آمدند و چنانکه گفته شد، برخی از آنان از سرکردگان فرقههای خوارج چون
حروریه ،
اباضیه و
ازارقه شدند.
در جنگ سپاهیان
عمرسعد با امام
حسین علیهالسلام، جنگجویان تمیمی، در برابر امام صف کشیدند و جنگیدند، بجز فرمانده آنان، حرّبن یزید
ریاحی یربوعی که به امام پیوست.
در سالهای بعد و در سرتاسر حکومت بنی
امیه دستههایی از بنی تمیم، بویژه خوارج و شیعیان، در درگیریها و شورشهای صورت گرفته علیه حکومت مرکزی مشارکت داشتند.
در
قیام مختار بن
ابی عُبَیْد ثقفی در سال ۶۶، گروههایی از بنی تمیم در کنار مختار و گروههایی دیگر در مقابل او در سپاه
مصعب بن زبیر صف کشیدند،
اما درگیریهای قبیلهای بویژه در شهرهای
بصره و
کوفه و بعدها در خراسان، عمدهترین منازعات بنی تمیم در عهد اموی به شمار میرود.
در بصره، بنی تمیم یکی از پنج قبیله یا «اخماس» شهر بودند که تعدادشان از رقیبشان،
اَزْد ، بسیار بیشتر بود.
مورخان جنگهای خونینی را میان این دو قبیله گزارش کردهاند، از جمله منازعه بر سر جانشینی
یزید و امارت کوفه، که پس از نبردی خونین، به صلح انجامید و بنی تمیم موظف به پرداخت
دیه همه کشتگان شدند.
در کوفه نیز، در گرماگرم منازعات رقیبان در عراق، بنی تمیم برای کسب قدرت اقداماتی کردند که از آن جمله است
قیام مطر بن
ناجیه ریاحی ، از بنی یربوع، که ملهم از خروج
ابن اشعث علیه
حجاج در بصره بود.
مطر،
عبدالرحمان حضرمی (عامل حجاج) را از کوفه بیرون کرد و خود به جای او نشست، اما چندی بعد دستگیر و حبس شد.
درگیریهای بنی تمیم در
عراق سمت و سوی ویژهای یافت.
با اقامت قبیلههای رقیب در شهرهایی چون کوفه و بصره، اندک اندک تعصبات محلی و بومی جای تعصبات قبیلهای را گرفت و از همین روگاه به جای تمیم، از تمیم بصره و تمیم کوفه سخن به میان میآمد، چنانکه احنف بن قیس (بزرگ تمیمیان بصره) در ماجرای جنگ میان اَزْد و تمیم در بصره بصراحت گفت که در نظر او اَزْد بصره از تمیم کوفه و اَزْد کوفه از تمیم
شام والاتر است.
بعدها منازعات قبیلهای میان ازد و تمیم به خراسان نیز راه یافت و به نبرد میان مُضَر (تمیم و قیس) و یمن (ازد و ربیعه) تبدیل شد.
اعراب مضر ــ که بیشترشان را بنی تمیم، بویژه بنوالهُجَیم و بنوالعنبر و بنومازن، تشکیل میدادند ــ از اکثریت برخوردار بودند.
طبری در ذکر حوادث ۱۲۰
تصریح کرده که بیشتر خراسانیان تمیمیاند.
تمیمیان در دوره اموی در بسیاری از درگیریهای داخلی در خراسان و نیز در جنگهای مسلمانان با اقوام ترک در ماوراءالنهر حضور داشتند.
این درگیریهای داخلی مشکلات فراوانی برای حکومت مرکزی ایجاد میکرد.جانبداری والی خراسان از یکی از طرفین، والی وگاه خود خلیفه را نیز وارد درگیری میکرد.
جنگهای
عبداللّه بن خازم با بنی تمیم در ۶۶ و ۷۲، و نیز اقدام
عبدالملک مروان در عزل
بُکیربن وِشاح (وسّاج)، والی خراسان در ۷۴، به منظور پایان دادن به جنگ داخلی بنی تمیم، چگونگی درگیری حکومتیان را در این منازعات، به خوبی نشان میدهد.
یک مورد از قدرت نمایی بنی تمیم خراسان، شورش حارث بن سُرَیج بود.
وی در ۱۱۶ از بیعت هشام بن عبدالملک سرپیچید و همگان را به پایبندی به کتاب و
سنّت و بیعت با «الرضّا» (من آل محمد) دعوت کرد.
در همین سالها بنی تمیم در دستگاه والی خراسان هم نفوذ چشمگیر داشتند.
حضور بسیار گسترده آنان در خراسان، سبب شرکت فعال آنان در دعوت عباسیان شد، چنانکه پنج تن از نقیبان دوازده گانه عباسیان در خراسان از بنی تمیم بودند.
در دوره نخست خلافت عباسی شمار بسیاری از بنی تمیم به مناصب مهم حکومتی دست یافتند، از جمله:
خازم بن خزیمه، والی ارمینیه و بصره؛
خزیمة بن خازم ، والی جزیره؛ و ابوبکرمحمدبن
عمر سالم ، قاضی موصل.
در قرون دوم و سوم جمع کثیری از بنی تمیم به مصر مهاجرت کردند.
در همین دوران یکی از تمیمیان، به نام
ابراهیم بن اغلب ، با فتح صقلیّه (سیسیل) و تأسیس سلسله مستقل
اغلبیان ، بر دامنه و گستره قدرت تمیمیان افزود.
بعدها پس از سقوط سلسله اغلبیان، گروههایی از بنی تمیم همچنان در سیسیل باقی ماندند و بسیاری از آنان نیز به
اندلس کوچیدند.
پراکندگی بنی تمیم در مناطق گوناگونِ سرزمینهای اسلامی، مستحیل شدن آنان در بافت فرهنگی و اجتماعی سرزمینهای مقصد، جایگزینیِ وابستگیهای قبیلهای با پیوندهای جدید در قالب حکومتهای مرکزی و محلی و مناصب حکومتی، و رنگ باختن تدریجی مناسبات قبیلهای، که منجر به از میان رفتن اهمیت بنی تمیم به مثابه یک مجموعه منسجم و تأثیرگذار گردید، مطالعه همه جانبه این قبایل را در دورههای بعدی بسیار دشوار، بلکه ناممکن مینماید.
در قرون بعد، نام تمیم نه به واسطه منازعات خونین قبیلهای و سیاسی، بلکه به دلیل انتساب بسیاری از دانشمندان به این قبیله، بلندآوازه باقی ماند.
امروزه گرچه افراد وابسته به بنی تمیم در مناطق مختلف جهان از
هند تا شمال
افریقا پراکندهاند، اما به صورت طوایف شناخته شده عمدتاً در استان
[۱] و جبل شَمَّر عربستان سعودی سکونت دارند.
غالب خاندانها و طوایف بنی تمیم در عربستان، خود را متعلق به سه بطنِ حنظلة بن مالک بن زید
مناة بن تمیم ، سعدبن
زیدمناة و
عمروبن تمیم میدانند.
خاندان آل ثانی که از نیمة
قرن سیزدهم/ نوزدهم تاکنون در
قطر حکومت میکنند، از بنی تمیماند.
آنها از اواخر قرن یازدهم/ هفدهم از نجد به این منطقه آمدند.
در عراق نیز بنی تمیم، که عمدتاً از بنی سعد (بجز بنی نهشل و بنی یربوع و بنی مازن) هستند، به خاندانها و شاخههای بسیار تقسیم شدهاند.
عزّاوی
در مجموع ۲۲ شاخه از تمیمیهای عراق را که بعضاً به دستههای کوچکتر تقسیم میشوند بر شمرده است.
طایفة المصالحه و الظوالم، که هر کدام به عشیرهها و دستههای دیگری تقسیم میشوند، از بزرگترین طوایف تمیم عراقاند.
تمیمیهای عراق اغلب ساکن استانهای بصره، سماوه و دیالی هستند.
به نوشته محمود فردوس العظم در مقدمه کوتاهی بر مجلد یازدهم انساب الاشراف
بلاذری ،
قبیله عقیدات که در
سوریه در منطقه صور، در محل پیچ نهر خابور و کرانههای
فرات و در شهر بوکمال زندگی میکنند، در اصل همان عُقّد تمیمی هستند.
با اینهمه، از برخی تشابهات اسمی نباید غافل شد، از جمله وجود خانوادههای بزرگی به نام تمیمی در نابلس و الخلیل که نسب آنها به تمیم الداری صحابی رسول خدا میرسد و ربطی به قبیله تمیم ندارد.
هنری فیلد در گزارشی از وضع اجتماعی و اقتصادی قبایل خوزستان در ۱۳۱۳ ش /۱۹۳۴، از بنی تمیم
خوزستان به عنوان گروهی نیمه بادیه نشین یاد کرده که عمدتاً به دامداری و کشاورزی اشتغال داشتهاند.
وی در جای دیگری از این گزارش
تصریح کرده که مجموعاً هم ۲۲۵۰ خانوار از بنی تمیم، بین حویزه و
اهواز در حرکت بودند.
یکی از جنبههای اهمیت قبیله بنی تمیم، ویژگیهای زبانی آنهاست.
بررسی این ویژگیها بویژه از آنرو اهمیت دارد که با بحث عربی فصیح و زبان
قرآن پیوند تنگاتنگ پیدا میکند.
شماری از این ویژگیها که در کتابهای لغت و تفسیر و در تحقیقات لغتشناسان بتفصیل بیان شده، اینهاست: تبدیل ک علامت تأنیث به ش، مانند غلامشِ بر جای غلامکِ
افزودن ش بعد از ک مجرور در موارد وقف، مانند مِنْکِش به مِنْکِ؛ مکسور شدن فاءالفعلِ کلماتِ هم وزن با فعیل که عین الفعلشان از حروف حلقی است، مانند شِهید
میل به ادغام، بر خلاف لهجه حجاز، مثلاً کاربرد غضِّ به جای اَغْضِض؛ اختلاف در مصوتهای کوتاه کلمات اعم از فعل و اسم، مانند اِسوه به جای اُسوه و صَلَب بر جای صُلْب
تبدیل ی
ضمیر و ی نسبت به ج، مانند غلامِج و کوفِجّ به جای غلامی و کوفیّ
صرف اسم مفعول ثلاثی مجرد از اجوفهای یائی بر وزن مفعول مثلاً مبیوع به جای مبیع؛
تبدیل حبه ه مثل مَدَهْتُه به جای مَدَحْتُه که در میان تیره بنی سعدبن زیدمناة و لخم رایج است؛
تمایل به سکون حرف میانه کلمات چون کَبْد، رُسْل، فَخْذ، عَلْم و کَرْم؛
وضع واژههایی اختصاصی، مانند وعملی به جای لعمری در لهجه حجاز؛
نصب و اِفراد تمییز کمِ خبری: کم درهماً؛
رفع خبر «ما» ی نافیه: ماهذا بشرٌ؛
رفع خبر لیس در صورت اقتران با الاّ: لیس الطیب الاّ المسکُ؛
میل به اِماله، مانند سلیح به جای سلاح؛
همچنین همزه که در میان حجازیها میل به ضعف و نیستی دارد، در تمیم میل به شدت دارد و حتی به سوی ع میگراید «عنعنه»
تلفظ ق به شکل بسیار غلیظ و حتی به صورت ک، مانند کَوم به جای قَوم
تبدیل واوِ آغازِ کلماتِ هم وزن با فِعال و فِعاله به همزه، مانند اِساده به جای وِسادَه.
اهمیت و غلبه لهجه تمیم در نجد موجب شده تا زبانشناسان لهجه تمیم را لهجه نجد بنامند و آن را در مقابل لهجه قبایل
حجاز ، از جمله
قریش ، قرار دهند.
به نظر فلرز این هر دو لهجه (نجد و حجاز) از لحاظ مکانی در محدوده دو خط فرضی واقع میشوند که یکی از چند کیلومتری جنوب
مکه آغاز و به
بحرین ختم میشود و دیگری از شمال
مدینه شروع میگردد و به شمال حیره میانجامد.
به طور کلی لغتشناسان، لهجههای شرقی و بویژه لهجه تمیم را فصیحتر و پاکتر از لهجههای غربی یعنی حجاز میدانند و حتی دانشمندان لغوی قرون دوم تا چهارم و نیز گروهی از دانشمندان معاصر، ریشه عربی فصیح را در نجد میجویند.
مارسه تصریح کرده که زبان شاعران جاهلی، لهجهای فصیح و همگانی است که بر اساس، لهجه نجد استوار گشته است.
بر این اساس، لهجه تمیم نه تنها ضعیفتر از لهجه قریش نبوده، بلکه دارای مزایای گوناگون بوده و در مواردی با لهجههای دیگر اشتراک بیشتری داشته است.
عالیترین نمونه آن مکسور کردن اول فعل مضارع (تَلْتَلَه) است که جز در حجاز، تقریباً در تمام لهجهها موجود بوده است.
با وجود رواج لهجه حجاز در موارد مختلف، لغتشناسان گمراه نشده و به یکباره لهجه تمیم را نفی نکردهاند.
به نوشته
ابن جنی در الخصائص،
با آنکه استعمال حجاز در مورد «ما» رایجتر است، لهجه تمیم از قیاس پیروی کرده و استوارتر است.
نکته جالب توجه آنکه لغتشناسان عرب متفقاند که زبان فصیح و عمومی عربی همان است که شعر جاهلی بدان سروده شده و قرآن نیز با الفاظ آن وحی گردیده است، اما در اینکه اصل این زبان، لهجه قریش است، باید احتیاط کرد.
به عکس، پذیرفتن فصاحت شعر جاهلی، کثرت شمار و اعتبار شاعران تمیمی در
عصر جاهلیت و قریشی نبودن هیچیک از شاعران بزرگ جاهلی، قرینهای است بر فصاحت لهجه تمیم.
بنی تمیم در داشتن شاعران و سخنورانِ سرآمد، زبانزد بودهاند و اساساً عمده شاعران جاهلی را باید در اطراف
حیره و نواحی نجد جستجو کرد.
از میان شاعران فراوان تمیمی در عصر جاهلی تنها به ذکر چند نام اکتفا میشود:
اوس بن
حجر تمیمی ، مشهورترین شاعر بنی تمیم که دیوان شعرش به چاپ رسیده؛ اسودبن
یَعْفُر دارمی از بنی نَهْشَل، ندیم
نعمان بن منذر ؛ عَدِیّبن
زید عبادی ، کاتب
خسروپرویز که نصرانی بود؛
عَمروبن اَهْتَم تمیمی که در سخنوری نیز زبانزد بود.
در دوره اسلامی نیز شاعران بسیاری از میان بنی تمیم برخاستند که از آن جملهاند: هَمّام بن غالب بن
صعصعه بن دارِم مشهور به
فرزدق ؛
روبَة بن العَجّاج ، از فصیحان برجسته عرب (متوفی ۱۴۵)؛ ابوالفوارس سعدبن محمدبن
سعدبن صیفی مشهور به حَیْصَ بَیْص شاعر، فقیه و لغوی که دیوان شعرش معروف است؛ جریربن عطیه خَطَفی ابوحَزره و خداش بن بشر مشهور به بَعِیث.
علاوه بر شعر، بزرگانی از بنی تمیم در
فقه ، تاریخ،
قضا ،
حدیث ،
صرف و
نحو ،
عرفان ،
خطابه ،
کلام و
تفسیر ظهور کردهاند، از جمله: یونس بن
حبیب ضبّی ، پیشوای نحویان بصره و از مراجع ادیبان و نحویان و استادِ
سیبویه و
کسائی و
فرّاء ؛ فضیل بن
عیاض یربوعی ، عارف مشهور (متوفی ۱۳۷)؛ (متوفی ۱۴۰)؛ زَبّان بن علاءبن
عمار مازنی ، از قرّای سبع و نحوی برجسته (متوفی ۱۵۴)؛ اخباری و مورخ شیعی،(متوفی ۲۱۲)؛
خلیفة بن خیاط ، محدّث و اخباری و نسبشناس؛
یحیی بن اکثم بن محمد تمیمی مروزی (متوفی ۲۴۲)، قاضی القضاة دستگاه خلافت مأمون؛ احمدبن فرات بن خالد
ضبّی رازی (متوفی ۲۵۸)، از محدّثان و حافظان؛ احمدبن
موسی تمیمی (متوفی ۳۲۴)، عالم قرائت که القراءات السبع او کتاب پراهمیتی است.
محمدبن احمد
تمیمی قیروانی (متوفی۳۳۳)، محدّث، فقیه و مورخ پر اثر؛
ابن حِبّان بُستی (متوفی ۳۵۴)، محدّث؛
نعمان بن محمد (متوفی ۳۶۳)، معروف به قاضی نعمان، فقیه مذهب اسماعیلی؛
ابن قلانسی (متوفی ۵۵۵)، تاریخ نگار و صاحب ذیل تاریخ دمشق؛
عبدالکریم سمعانی (متوفی ۵۶۲)، مشهور به محدّث مشرق صاحب الانساب؛ احمدبن یحیی
ضبی (متوفی ۵۹۹)، مورخ اندلسی و صاحب بغیة الملتمس فی تاریخ رجال اهل الاندلس.
درهمین باب باید از برخی خاندانهای نامبردار، همچون خاندان بنی عصرون و خاندان قلانسی، یاد کرد که منشأ خدمات علمی و دیوانی بسیاری شدند.
(۱) آذرتاش آذرنوش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی، تهران ۱۳۷۴ ش.
(۲) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت (بیتا.
(۳) ابناثیر، الکامل فی التاریخ.
(۴) ابن جنی، الخصائص، چاپ محمدعلی نجار، (قاهره ۱۳۷۲ـ۱۳۷۶/ ۱۹۵۲ـ۱۹۵۷)، چاپ افست بیروت (بیتا).
(۵) ابن حبیب، کتاب المحبّر، چاپ ایلزه لیشتن شتتر، حیدرآباد دکن ۱۳۶۱/۱۹۴۲، چاپ افست بیروت (بیتا).
(۶) ابن حزم، جمهرة انساب العرب، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۷) ابن درید، کتاب جمهرة اللغة، چاپ رمزی منیر بعلبکی، بیروت ۱۹۸۷ـ ۱۹۸۸.
(۸) ابنسعد، الطبقات الکبرى.
(۹) ابن عبدربّه، کتاب العقدالفرید، ج ۵، چاپ احمد امین، احمدزین، و ابراهیم ابیاری، قاهره ۱۳۶۵/۱۹۴۶.
(۱۰) ابن قتیبه، المعارف، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۱۱) ابن کلبی، جمهرة النسب، ج ۱، چاپ ناجی حسن، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
(۱۲) ابن ندیم.
(۱۳) ابن هشام، السیرة النبویة، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، بیروت (بیتا).
(۱۴) ابوالفرج اصفهانی.
(۱۵) قاسم بن سلام ابوعبید، کتاب النسب، چاپ مریم محمد خیرالدرع، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۸۹.
(۱۶) محمدبن اسماعیل بخاری جعفی، التاریخ الصغیر، چاپ محمود ابراهیم زاید، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
(۱۷) احمدبن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۱.
(۱۸)
عمروبن بحر جاحظ، البیان و التبیین، چاپ عبدالسلام محمدهارون، قاهره ۱۳۸۰ـ۱۳۸۱/ ۱۹۶۰ـ۱۹۶۱.
(۱۹) عبدالقادر فیاض حرفوش، قبیلة تمیم فی الجاهلیة و الاسلام، دمشق ۱۴۲۳/۲۰۰۲.
(۲۰) محمدبن مسلم زهری، المغازی النبویة، چاپ سهیل زکار، دمشق ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۲۱) ابراهیم سامرائی، القبائل العراقیة، بغداد ۱۹۸۹.
(۲۲) لویس شیخو، النصرانیة و آدابها بین عرب الجاهلیة، بیروت ۱۹۸۹.
(۲۳) طبری، تاریخ طبری، چاپ بیروت.
(۲۴) عبداللّه محمودحسین، قبیلة تمیم عبرالعصور: النسب، الموطن، الاعلام، دمشق ۲۰۰۰.
(۲۵) عباس عزاوی، عشائرالعراق، بغداد ۱۹۳۷ـ۱۹۵۶، چاپ افست قم ۱۳۷۰ ش.
(۲۶) جوادعلی، المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت ۱۹۷۶ـ ۱۹۷۸.
(۲۷) خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم ۱۴۰۵.
(۲۸) محمدبن یعقوب فیروزآبادی، ترتیب القاموس المحیط، چاپ طاهر احمد زاوی، بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
(۲۹) هنری فیلد، مردمشناسی ایران، ترجمة عبداللّه فریار، تهران ۱۳۴۳ ش.
(۳۰) حسین مونس، اطلس تاریخ الاسلام، قاهره ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۳۱) نصربن مزاحم، وقعة صفین، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
(۳۲) یعقوبی، تاریخ.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تمیم در دوره اسلامی»، شماره۳۸۹۲.