تفسیر بر حسب ترتیب نزول
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تفسیر بر حسب ترتیب نزول براساس اینباور است که ترتیب کنونی سور و آیات، برخلاف
ترتیب نزول آنهاست و بدینسبب بسیاری از مفاهیم قرآنی، همچنان در پرده ابهام باقی مانده است و اگر ترتیب نزول رعایت میشد، ممکن بود برخی از این نارساییها وجود نداشته باشد. در این شیوه ترتیب زمانی نزول قرآن رعایت شده است؛ با اینگمان که رعایت ترتیب نزول در فهم معانی آیات و پیبردن به مقاصد و اهداف نزول هر آیه یا هر
سوره، کاملا موثر است.
در حقیقت رعایت ترتیب نزول سور، هیچگونه ارتباطی در فهم معانی
آیات قرآن ندارد؛ زیرا همیناندازه که معلوم باشد هر سوره، مکی است یا مدنی، و در کجا و درباره چه نازل شده است؟ در فهم معانی آیات آن سوره موثر است؛ در صدر و ذیل قرار گرفتن سوره در نوشتار ربطی به فهم معنا و درک مقاصد آن ندارد. عمده شناخت موقعیت نزولی سوره است؛ هر کجای
مصحف بوده باشد.
اخیرا، نوعی تفسیر ارائه شده که در آن، ترتیب زمانی نزول قرآن رعایت شده است؛ با این گمان که رعایت
ترتیب نزول در فهم معانی آیات و پیبردن به مقاصد و اهداف نزول هر
آیه یا هر
سوره، کاملا موثر است.
این نوع تفسیر، براساس این باور است که ترتیب کنونی سور و آیات، برخلاف ترتیب نزول آنهاست و بدینسبب بسیاری از مفاهیم قرآنی، همچنان در پرده ابهام باقی مانده است و اگر ترتیب نزول رعایت میشد، ممکن بود برخی از این نارساییها وجود نداشته باشد؛ همانگونه که
مصحف امیرمؤمنان (علیهالسلام) به دلیل رعایت ترتیب نزول، شامل آگاهیهایی است که مصحف متداول فاقد آن است؛ و بههمین دلیل است که
ابن سیرین از
عکرمه نقل میکند: اگر
انس و
جن گردهم آیند و بخواهند مصحفی همچون مصحف علی (علیهالسلام) تنظیم دهند، نخواهند توانست. ابن سیرین اضافه میکند: هراندازه کوشش کردم نتوانستم بر آن مصحف دست یابم.
ابن جزی کلبی (با اظهار تاسف) میگوید: اگر به دست میآمد، هر آینه علم ارزنده و گستردهای در آن یافت میشد.
پی بردن به ترتیب نزول سور، کاری آسان و در دسترس است و تاریخ بخوبی آن را ضبط و ثبت کرده است.
ولی رعایت ترتیب نزول سور، هیچگونه ارتباطی در فهم معانی آیات قرآن ندارد؛ زیرا همیناندازه که معلوم باشد هر سوره، مکی است یا مدنی؛ در اوایل
بعثت نازل شده یا اواخر آن؛ در سالهای نخست
هجرت نازل شده یا اواخر آن؛ و در کجا و درباره چه نازل شده است؟ در فهم معانی آیات آن سوره موثر است؛ چه سوره را در صدر کتاب تفسیری خود قرار دهیم چه در ذیل آن؛ در صدر و ذیل قرار گرفتن سوره (در نوشتار) ربطی به فهم معنا و درک مقاصد آن ندارد. عمده شناخت موقعیت نزولی سوره است؛ هر کجای مصحف بوده باشد.
مثلا، در فهم معانی پنج آیه نخست
سوره علق (که در ثبت مصحف، شماره ۹۶ است) اگر آن را در آغاز کتاب تفسیری قرارش دهیم چه تاثیری میتواند داشته باشد؟! یا
سوره برائت را که در مصحف، شماره ۹ است، در پایان تفسیر قرار دهیم؟! اینگونه تصرفات، بیشتر به توهم میماند تا واقع نگری.
در عین حال، دو تن از دانشمندان معاصر جهان عرب به این گمان خود جامه عمل پوشانیدهاند:
نخست
سیدعبدالقادر ملاحُویش آل غازی از مردم
سوریه و دانشمندان آندیار که در
نسب، منتسب به سلسله ذریه طاهره
امام موسی بن جعفر (علیهالسلام) است. او در سال ۱۳۵۵ تفسیری بر اساس ترتیب نزول سورهها نوشت. وی در مقدمه این تفسیر میگوید: باید قرآنی چون قرآن امام علی (کرماللهوجهه) که بر حسب نزول، ترتیب یافته بود نوشت؛ نه آنکه ادعا کنیم، قرآن موجود توقیفی نیست و باید نظم آن به هم بخورد، بلکه این روش برای درک پیام قرآن و عرضه آن بر توده مردم با شناخت تاریخ نزول و اسباب نزول و آگاهی از مطلقات و مقیدات و دیگر خصوصیات آن، آسانتر خواهد بود. من در تفسیر این روش را از ایشان (
امام علی (علیهالسلام)) برگزیدم و کسی در فواید بسیار آن، تردید ندارد.
این تفسیر، در سه بخش تنظیم شده است؛ دو بخش آن مخصوص
سورههای مکی و یک بخش مخصوص
سورههای مدنی است و با نام بیان المعانی در شش مجلد و برای اولین بار در سال ۱۳۸۴ در
دمشق (مطبعه ترقی) به چاپ رسیده است.
۲. نویسنده دیگری نیز پس از وی و شاید همزمان با وی به این روش دست زده است. او، عزت دروزه، یکی از فلسطینیان متفکر و مبارز معاصر است که سالهای دراز با استعمارگران درگیر بوده و سالها در زندان به سر برده است. تفسیر وی به نام الحدیث فی التفسیر محصول یکی از همین زندانهاست. وی پس از آزاد شدن، به
ترکیه رفت و آنرا تنظیم و فراهم ساخت و به چاپ رساند.
وفات وی در سال ۱۴۰۴ روی داد. تاریخ تالیف کتاب، ۱۳۸۰ و چاپ آن در سالهای ۱۳۷۸ - ۱۳۸۱ در
قاهره: دار احیاء الکتب العربیه انجام شد. دروزه، تفسیر خود را (با همان گمان که مفسر پیشین اندیشیده بود) از
سوره علق آغاز میکند و در
سوره نصر بدان پایان میدهد.
شایان ذکر است که در این دو تفسیر (که در جهت
هدایت و بررسی مسائل اجتماعی حاضر در پرتو تعالیم قرآنی نوشته شدهاند) چیز تازهای که دستاورد این شیوه (روش ترتیب نزول) باشد به چشم نمیخورد و همانگونه که
شیخ محمد عبده در
تفسیر المنار و
مراغی و
قاسمی در تفسیرهایشان، با دیدی اجتماعی و بر اساس نیازهای روز به تفسیر پرداختهاند، در این دو تفسیر نیز با همان نظر ولی بدون هیچ تفاوتی در برداشت (و تنها بر حسب تفاوت در روش) عمل شده و مزیتی در آنها دیده نمیشود؛ لذا، این روش (از نظر ما) بیش از تکلفی بی حاصل نیست.
مهندس مهدی بازرگان (متوفای ۱۳۷۳ ش) از دایره ترتیب نزول سور، پا فراتر نهاده، به حیطه ترتیب نزول آیات و گروهبندی آنها قدم گذاشته است. او تفسیری تحلیلی و تاریخی به نام پا به پای وحی، براساس سیر نزول قرآن نگاشته است. مهندس بازرگان، افزون بر اسناد تاریخی، با گروهبندیهای آماری و سبکشناسی به روش ریاضی و تهیه جدولهایی از
آیات قرآن (چنانکه نظریه مربوط به آن را در کتاب پیشینش سیر تحول قرآن تبیین کرده) این ترتیب را رعایت نموده است.
این تفسیر، محصول بحثهای تفسیری وی در انجمن اسلامی مهندسان، در دهه ۱۳۶۰ ش است. روش او در بیان مطالب بدینگونه است که پس از آوردن جدولی از گروهی از آیات (که در برابر هر واژه ترجمه ساده آن را نشان میدهد) توضیحی مختصر، در دو بخش جداگانه میآورد: بخش تدبر و بخش تفسیر. در بخش نخست به تاریخ و شرایط نزول اشاره دارد و در بخش تفسیر به واژهشناسی و توضیح کلمات و مفاهیم و پیامهای تربیتی و هدایتی آیات میپردازد.
آنچه تاکنون از این تفسیر منتشر شده است قسمت نخست آن (مربوط به سال اول نزول وحی) است. این تفسیر توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامی، در سال ۱۳۷۴ ش منتشر شده است. (شرح مبسوطی از این تفسیر به قلم فرزندش عبدالعلی بازرگان در دانشنامه قرآن
و شرح مختصری نیز به قلم سیدمحمدعلی ایازی بر آن نوشته شده است.
)
همانگونه که اشاره شد، مبنای کار مهندس بازرگان در این تفسیر، کتاب پیشینش سیر تحول قرآن است که به همت سیدمحمدمهدی جعفری تهیه و تنظیم و در سال ۱۳۵۵ ش چاپ و انتشار یافته است. این کتاب که شامل جدولها و منحنیهایی درباره نزول سورهها و کوتاهی و بلندی سورهها و آیات و عدد حروف و کلمات و آیات و جز آن است. به زعم نویسنده، این سیر تحول نزول قرآن، با سیر تحول و رشد پیغمبر در توان تبلیغ و استعداد آن حضرت در تلقی پیام و رساندن آن متناسب است.
این کتاب (همانند تفسیر) در دو بخش تنظیم گردیده: بخش اول، سیر تحول لفظی (جمله بندی) قرآن و بخش دوم، سیر تحول موضوعی (مطالب و احکام) قرآن.
ولی تمام این دستهبندیها و نمودارهای سیر تحول و نزول قرآن، بر پایهای سست نهاده شده و از دایره حدس و گمان فراتر نرفته است؛ عمده آنکه نویسنده، مبنای کار خود را بر جدولی نهاده است که اساسا فاقد اعتبار است و تنها نموداری مجهول الهویه است که در
دوران قاجار در پایان ضمیمه کشف المطالب قرآن به چاپ رسیده و معلوم نیست تنظیم کننده آن کیست و از کجا بهدست آمده است. احتمالا کار یکی از قرآن پژوهان غربی زمان قاجار باشد. هرچه هست، مشحون از اغلاط و اشتباهات علمی و تاریخی است و معلوم میشود که تنظیم کننده آن در مسائل قرآنی ناآگاه بوده است؛ ولی اینکه چگونه فردی مانند مهندس بازرگان (با سوابق علمی درخشان) بدین جدول ناشناخته روی آورده و آن را الگو و مبنای کار خود قرار داده، چیزی است که در پرده ابهام قرار دارد!
خود، چنین میگوید: پیرامون مساله برخورد انبیا با امم گذشته در
سوره عنکبوت، برای تکمیل و تفصیل فهرست، لازم شد آیات سورههای دیگر نیز مطالعه شود. در جمعآوری و مقابله آنها این مساله پیش آمد که کدام دسته از آیات (مثلا از میان آیات مربوط به
حضرت نوح) باید جلوتر و کدام عقبتر قرار گیرد؟ برای چنین کاری، ناگزیر باید تاریخ یا لااقل ترتیب نزول سورهها را بدانیم. اتفاقا در ضمیمه قرآن (چاپ اسلامیه) بعد از صفحات کشف المطالب و قبل از صفحات کشف الایات، جدولی دیدم که این مشکل را حل میکرد و یافتن چنین جدولی وسیلهای برای خیلی از مطالعات و استنباطات گردید.
اکنون گزارش کوتاهی از این جدول تخیلی: (از اینجهت عنوان تخیلی به آن دادیم که مبنایی محض نمیتواند داشته باشد و آقای مهندس بازرگان از باب الغریق یتشبث بکل حشیش به آن روی آورده است.
)
نخست آنکه سورههای مکی را نود سوره و سورههای مدنی را بیست و چهار سوره گرفته است؛ در حالی که به اتفاق اهل نظر، سور مکی ۸۶ سوره و سور مدنی ۲۸ سوره است.
دوم آنکه سالهای نزول سورهها بهگونهای تعیین و تنظیم شده که با هیچ صراط مستقیمی سازگار نیست؛ چه رسد به آنکه در مستند آن (که خیلی رسواست) بحث شود.
مثلا
سوره نصر را در شمار سورههای نازل شده در سال اول
بعثت شمرده است؛ در صورتی که به اتفاق همه قرآنپژوهان، آخرین سوره کاملی است که در
مدینه نازل شده و از پایان یافتن دوران
رسالت پیغمبر اسلام خبر میدهد و در شمارش ترتیب نزول، یکصد و دومین سوره است؛ در حالی که در ثبت مصحف، سوره یکصد و دهم است.
سوره بقره؛ شروع نزول آن در سال اول
هجرت بود و در سال پنجم پایان یافت؛ ولی او در این جدول، نزول کامل آن را در سال نهم پنداشته است؛
سوره انفال، دومین سوره نازل شده در مدینه است که پس از
جنگ بدر در سال دوم هجرت نازل گردید ولی در این جدول، سال هشتم هجری ثبت کرده است؛
سوره رعد، مدنی است و شماره نزول آن، ۹۶ است. ولی نویسنده، آن را در این جدول، مکی و دو سال پیش از هجرت قید کرده است؛
سوره الرحمن، مدنی است و شماره نزول آن، ۹۶ ولی او در این جدول سال چهارم بعثت ثبت کرده است؛
سوره آل عمران، سومین سوره مدنی است ولی در این جدول در آخرین سال هجرت قید شده است.
این تفسیر، از این قبیل اشتباهات فاحش، فراوان دارد.
شگفت اینکه در این جدول، برای هر سال از سالهای بعثت و هجرت نامی نهاده است که روشن نیست آن را بر چه اساس و از کدام منبع گرفته است؛ و برخی از آنها بسیار بیربط است که ملاحظه میکنید:
سال اول بعثت: افتتاحیه؛ دوم: استعلامیه؛ سوم: دثاریه؛ چهارم: واقعیه؛ پنجم: احقافیه؛ ششم: شورائیه؛ هفتم: داوودیه؛ هشتم: لامیه؛ نهم: طائیه؛ دهم: فرقانیه؛ یازدهم: سامریه؛ دوازدهم: نحلیه و سیزدهم: هودیه.
سال اول هجرت: هجریه؛ دوم: بدریه؛ سوم: احدیه؛ چهارم: نظیریه؛ پنجم: خندقیه؛ ششم: حدیبیه؛ هفتم: خیبریه؛ هشتم: فتحیه؛ نهم: تبوکیه و دهم: وداعیه.
سپس تعیین کرده که در هر یک از این سالها، چند سوره نازل گردیده است.
تناسب و وجه تسمیه در بیشتر این سالها روشن نیست. عمده آنکه راسم جدول، مدعی است که این سالها با چنین نامهایی خوانده میشده! اینمطلب را از چه کسانی و از کجا به دست آورده است؟! از این گذشته، چرا مهندس بازرگان به چنین جدولی سرتاپا خیالی استناد کرده و آن را پایه تحقیقات علمی - قرآنی خود قرار داده است؟! خود میداند که ان الطیور علی اشکالها تقع!
البته ما نمیخواهیم که از ارزش کار مهندس بازرگان بکاهیم. نوع کار باارزش است و شناخت موقعیت و شرایط نزول هر آیه، کمک موثری در فهم محتوای آیه و پیبردن به اهداف و مقاصد عالیه آن است؛ ولی این چیزی است که با رجوع به اسباب النزول (که از طریق صحیح و معتبر رسیده باشد) بهدست میآید و راه رسیدن به آن، از قرائن و شواهد تاریخی و حدیثی (برای پویندگان کوشا) باز است، و برای دستیابی به آن، به اینگونه تکلفات و ترسیم منحنیهای فرضی نیاز نیست.
قرآن گفتاری است رسا و هر آیه آن حامل پیامی است که همواره برای شایستگان قابل دریافت بوده و هست: «هذا بیان للناس و هدی و موعظة للمتقین؛
این (قرآن) برای مردم بیانی، و برای پرهیزگاران رهنمود و اندرزی است» و به اینگونه تشکیلات پیچیده و مُعَقّد نیازی نداشته و ندارد؛ ره چنان رو که رهروان رفتند. «ان علینا جمعه و قرآنه. فاذا قراناه فاتبع قرآنه. ثم ان علینا بیانه؛
جمع کردن و خواندن آن بر عهده ماست. پس هرگاه آن را خواندیم، از خواندن آن پیروی کنید. سپس بیان (و توضیح) آن (نیز) بر عهده ماست».
معرفت، محمدهادی، تفسیر و مفسران، ج۲، ص۵۱۹-۵۲۵.