• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تعارض جرح و تعدیل

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف




جرح و تعديل یکی از اصطلاحالات حديثی است. جرح به معنای بیان کلماتی در مورد شخص است که موجب عدم وثوق به روایت اوست. در مقابل «جرح»، «تعدیل» قرار دارد که به معنی موثق و عادل دانستن راوی حدیث می‌باشد.

فهرست مندرجات

۱ - مراد از وثاقت و عدالت
۲ - تقسیم‌بندی الفاظ جرح و تعدیل
۳ - الفاظ دال بر توثیق
       ۳.۱ - عدل و امامی ضابط
       ۳.۲ - عدل
       ۳.۳ - امامی ضابط
       ۳.۴ - ثقه
              ۳.۴.۱ - دیدگاه صاحب معالم
              ۳.۴.۲ - دیدگاه بهبهانی
              ۳.۴.۳ - دیدگاه مامقانی
              ۳.۴.۴ - دیدگاه سبحانی
       ۳.۵ - ثقه فی الحدیث او فی الروایة
       ۳.۶ - صحیح الحدیث
              ۳.۶.۱ - دیدگاه مامقانی
       ۳.۷ - حجت
       ۳.۸ - عین و وجه
              ۳.۸.۱ - دیدگاه سبحانی
              ۳.۸.۲ - دیدگاه قمی
       ۳.۹ - شیخ الطائفه
       ۳.۱۰ - صاحب سر امیرالمؤمنین
۴ - الفاظ دال بر مدح
       ۴.۱ - من اصحابنا
       ۴.۲ - ممدوح
       ۴.۳ - من اولیاء امیرالمؤمنین
       ۴.۴ - خاصی
       ۴.۵ - لا باس به
       ۴.۶ - مضطلع بالروایه
       ۴.۷ - متقن
۵ - الفاظ دیگر دال بر مدح
۶ - بیان نکته‌ای مهم
۷ - الفاظ دال بر جرح
       ۷.۱ - مربوط به حوزه اخلاق
       ۷.۲ - مربوط به حوزه عقیده
       ۷.۳ - مربوط به شخصیت حدیثی راوی
۸ - الفاظ دال بر ذم
۹ - کارها و مشاغل دال بر مذمت راوی
۱۰ - پانویس
۱۱ - منبع


آیا وثاقت راوی کافی است و یا این‌که عدالت او نیز لازم است؟ مقصود از عدالت، ملکه‌ای است که افزون بر راست‌گویی، شخص را بر انجام سایر اصول و ارزش‌های اخلاقی ـ که از آن به انجام واجبات و ترک محرمات یاد می‌شود ـ وادارد.
[۱] انصاری، مرتضی، المکاسب، ص۳۲۶ ـ ۳۲۷.
اما وثاقت، به معنای برخورداری از صفت راست‌گویی است؛ یعنی شخص به رغم آن‌که فاقد سایر ارزش‌های اخلاقی (مثل عفت، پاکی کسب و کار) است، با این حال انسان راستگو و صادقی است، و کذب و دروغ در گفتار او راه ندارد. با این تعریف بنا بر دیدگاه مشهور که عدالت را شرط صحت روایت دانسته‌اند، لازم است در منابع رجالی عدالت راویان یک روایت اثبات شود؛ اما بنا بر دیدگاه امثال شیخ طوسی که وثاقت را کافی می‌دانند، صرف دست‌یابی به وثاقت راویان در منابع رجالی، برای صحیح دانستن روایت کفایت می‌کند، مگر در جایی که تعارض در بین باشد که برای ترجیح سندی از سایر صفات راوی کمک گرفته می‌شود.


علمای رجال در مقام مدح و ستایش، یا توثیق و تعدیل راویان از واژه‌ها و اصطلاحات خاصی بهره جسته‌اند. هرچند این الفاظ فاقد ضابطه بوده و براساس سلیقه هر یک از آنان فراهم آمده است، اما در نگاه مجموعه‌ای به آن‌ها تا حدود زیادی پی برد. این الفاظ را در نگاه کلی می‌توان به دو دسته تقسیم کرد:
۱. الفاظ دال بر توثیق؛
۲. الفاظ دال بر مدح.
الفاظ دال بر جرح نیز دو دسته است:
۱. الفاظ دال بر جرح؛
۲. الفاظ دال بر ذم.


الفاظ دال بر توثیق، عبارت‌اند از:

۳.۱ - عدل و امامی ضابط

عدل، امامی ضابط: با توجه به این‌که در این واژه‌ها با آمدن واژه ضابط حوزه شخصیت راوی؛ یعنی برخورداری از قوه حفظ، ثبت و ضبط روایات، و با آمدن واژه عدل بر حوزه اخلاق راوی و پای‌بندی او به فرائض دینی و با آمدن واژه امامی به حوزه ایمان و عقیده راوی و شیعه اثنا عشری بودن او تصریح شده، چنین عبارتی را بهترین و صریح‌ترین لفظ برای دلالت بر تزکیه و تعدیل راویان دانسته‌اند.
[۲] سبحانی، جعفر، اصول الحدیث و احکام، ص۱۵۵.


۳.۲ - عدل

عدل: در صورتی که این واژه در منابع رجال شیعه به کار رفته باشد، به صورت دلالت تضمنی، یا التزامی دال بر امامی بودن، یا ضابط بودن راوی نیز خواهد داشت؛ زیرا عدالت مطلق فرع اسلام و ایمان است و بر کافر و پیروان سایر فرق اسلامی به صورت مطلق عادل گفته نمی‌شود. از سوی دیگر در میان رجالیون شیعه کمتر مرسوم است که به امامی بودن، یا ضابط بودن راوی تصریح کنند. بنابراین وقتی می‌گویند: عدل، مقصود آنان امامی و ضابط بودن در کنار عدالت است.
[۳] مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۱۴۴ ـ ۱۴۵.
با این حال باید پذیرفت که دلالت این لفظ به صراحت لفظ پیشین نیست.

۳.۳ - امامی ضابط

امامی ضابط: در صورتی که این دو لفظ در کنار یک‌دیگر به کاربرده شوند، یا هر کدام به طور جداگانه در مورد یک راوی آورده شوند، دلالت بر مدح راوی دارد؛ اما این مدح در حد توثیق نخواهد بود؛ زیرا حوزه اخلاق راوی که در اثبات صحت روایت او لازم است، مسکوت گذاشته شده است.
[۴] مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۱۴۲.


۳.۴ - ثقه

ثقه: واژه ثقه در اصطلاح فقها نیز به کار می‌رود؛ اما مقصود آنان از این واژه، اعم از عدالت است؛
[۵] شامی عاملی (شهید ثانی)، زین‌الدین بن علی بن احمد، البدایه فی علم الدرایة، ص۷۶.
در حالی که این واژه در اصطلاح علمای رجال برابر با عدالت است، ریشه این واژه از وثوق به معنای اطمینان است و مقصود از آن کسی است که نسبت به دوری او از دروغ، اشتباه و فراموشی اطمینان وجود دارد؛ زیرا اگر قرار باشد شخص، عادت به دروغ، اشتباه یا فراموشی داشته باشد، چگونه می‌توان به گفتار او اطمینان داشت. نسبت به سایر گناهان غیر از دروغ نیز چنین است؛ زیرا انسان به سخن مثل شراب‌خوار اطمینان نمی‌یابد.
[۶] مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۱۴۶ ـ ۱۴۷.
بنابراین هرگاه این کلمه به طور مطلق در منابع رجالی به کار رود، در دلالت آن در عدالت و ضابط بودن راویان جای اشکال نیست؛ اما در دلالت آن بر امامیه بودن راوی جای مناقشه است.

۳.۴.۱ - دیدگاه صاحب معالم

صاحب معالم در این باره می‌گوید: «هرگاه نجاشی بگوید: (فلان) ثقه است و از فساد مذهب راوی سخنی به میان نیاورد، ظاهر این سخن آن است که راوی عادل وامامی است؛ زیرا عادت نجاشی آن است که اگر راوی دارای فساد مذهب به آن تصیرع می‌کند؛ پس اگر تصیرع نکند، طهور در آن دارد که او با فساد عقیده‌اش دست نیافته است».
[۷] سبحانی، جعفر، اصول الحدیث و احکام، ص۱۵۵.
[۸] مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ص۱۰۸.


۳.۴.۲ - دیدگاه بهبهانی

محقق بهبهانی نیز معتقد است: «هرگاه رجالی بگوید: «عدل امامی»، یا فلانی ثقه است، به صرف چنین عبارتی راوی را عادل امامی می‌شناسند؛ زیرا ظاهر راویان تشیع و ظاهر شیعه حسن عقیده است. یا از این جهت که عالمان دریافته‌اند این الفاظ در اصطلاح علمای رجال برای امامیه به کار می‌رود».
[۹] سبحانی، جعفر، اصول الحدیث و احکام، ص۱۵۵.
[۱۰] مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۱۰۸.


۳.۴.۳ - دیدگاه مامقانی

علامه مامقانی نیز معتقد است: وقتی ثقه دلالت بر عدالت مصطلح داشت، عدالت مصطلح با غیر امامی بودن قابل جمع نیست.
[۱۱] مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۱۵۱.


۳.۴.۴ - دیدگاه سبحانی

اما آیة الله سبحانی معتقدند: واژه «ثقه» امامی بودن راوی را اثبات نمی‌کند؛ زیرا شیخ مفید و شیخ طوسی همه یاران امام صادق (علیه‌السلام) را به رغم اختلاف عقیده جزء ثقات دانسته‌اند
[۱۲] سبحانی، جعفر، اصول الحدیث و احکام، ص۱۵۷.
و نجاشی گروهی از کسانی را که دارای فساد مذهب‌اند (نظیر علی بن اسباط و سماعة بن مهرانثقه دانسته؛ در حالی که راوی نخست فطحی‌ مذهب و راوی دوم واقفی‌ مذهب بوده است.
[۱۳] سبحانی، جعفر، اصول الحدیث و احکام، ص۱۵۸ ـ ۱۵۹.


۳.۵ - ثقه فی الحدیث او فی الروایة

ثقه فی الحدیث، او فی الروایة: دلالت این لفظ نیز بسان دلالت واژه ثقه است؛ یعنی بر عدالت و ضابط بودن راوی به صورت آشکار دلالت دارد؛ اما در دلالت آن بر امامی بودن جای تأمل است.
[۱۴] مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۱۶۲.


۳.۶ - صحیح الحدیث

صحیح الحدیث: با توجه به این‌که در معنای صحیح میان قدما و متأخرین تفاوت است، اگر این واژه در گفتار علمای رجال متقدم به کار می‌رود، دلالت بر مدح کامل راوی و قوی بودن روایت او، یا در حد الحسن کالصحیح خواهد داشت؛ زیرا ملاک صحت حدیث از نگاه قدما قطع، یا ظن به صدور روایت از معصوم است و ضرورتاً به معنای ثقه و عادل بودن راوی نیست.

۳.۴.۳ - دیدگاه مامقانی

علامه مامقانی معتقد است که میان اطلاق صحیح بر یک حدیث با اعلام صحیح الحدیث بودن یک راوی تفاوت است. در صورتی که از زبان قدما بر حدیثی صحیح اطلاق شود، گفتار پیشین درست است؛ یعنی دلالت بر وثاقت و عدالت راوی ندارد؛ اما اگر به یک راوی صحیح الحدیث گفته شود، دلالت بر وثاقت، عدالت، امامی و ضابط بودن دارد. به عبارت روشن‌تر این واژه از نظر دلالت برابر با واژه «ثقه فی الحدیث»، بلکه قوی‌تر از آن است. آن‌گاه ایشان به گفتار شهید ثانی استدلال کرده که واژه «صحیح الحدیث» را از الفاظ صریح دال بر عدالت دانسته است.
[۱۵] مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۱۶۹ ـ ۱۶۸.
[۱۶] شامی عاملی (شهید ثانی)، زین الدین بن علی بن احمد، البدایه فی علم الدرایة، ص۷۶.

به نظر می‌رسد که گفتار علامه مامقانی متقن و صحیح است. بنابراین اصطلاحِ «صحیح فی الحدیث» با اصطلاح «ثقه» از نظر دلالت برابر خواهد بود،؛ اما اگر این واژه در منابع رجالی متأخرین به کار رود، بلاتفاق برابر با ثقه بوده و دلالت بر عدالت راوی خواهد داشت.

۳.۷ - حجت

حجت: به معنای صحت احتجاج به حدیث است. این لفظ برحسب معنای عامش ـ اعم از حدیث صحیح، حسن، موثق و حتی ضعیف ـ است؛ زیرا درباره هر یک از احادیث غیر صحیح به خاطر وجود قرائنی احتمال احتجاج و استدلال وجود دارد؛ اما در عرف خاص رجالیون واژة حجت به معنای «ثقه» بودن بوده و نظیر این واژه دلالت بر عدالت، ضابط و امامی بودن دارد.
[۱۷] مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۱۷۰ ـ ۱۷۱.


۳.۸ - عین و وجه

عین و وجه: گاه این دو واژه به طور مطلق به کار می‌روند و گاه گفته می‌شود «من عیون اصحابنا»، یا «من وجوه اصحابنا».

۳.۴.۴ - دیدگاه سبحانی

آیة الله سبحانی آورده است: «کسی که منابع رجالی را مورد بررسی قرار دهد، درمی‌یابد که این دو واژه فراتر از امامی و عادل بودن راوی، دلالت بر جلالت راوی نیز دارد؛ و رجالیون این دو وصف را در مواردی به کار می‌برند که شخص جزء طبقه برجسته در فضل و فضیلت باشد و این امر نشان می‌دهد که او در میان طایفه از نظر وجاهت جایگاه و ارزش به مثابه چهره و چشم است».
[۱۸] سبحانی، جعفر، اصول الحدیث و احکام، ص۱۶۲ ـ ۱۶۳.


۳.۸.۲ - دیدگاه قمی

محقق قمی معتقد است: عبارت «وجه من وجوه اصحابنا» در دلالت بر توثیق از واژه‌های وجه و عین قوی‌تر است.
[۱۹] سبحانی، جعفر، اصول الحدیث و احکام، ص۱۶۲.


۳.۹ - شیخ الطائفه

شیخ الطائفه: لفظ شیخ الطائفه نیز بسان لفظ عین و وجه، بر امامی و ثقه بودن دلالت دارد،
[۲۱] مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۲۲۳ ـ ۲۲۴.
بلکه به مرتبه فراتر از آن ناظر است. از نظر برخی محدثان دلالت این واژه بر وثاقت از دلالت توصیفاتی همچون وکالت امام، یا شیخ اجازه بودن بالاتر است. الفاظ «من اجلاء الطائفه»، یا «معتمد الطائفه» نیز همسان با «شیخ الطائفه» است.
[۲۲] مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۲۲۴.


۳.۱۰ - صاحب سر امیرالمؤمنین

صاحب سر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام): چنان‌که درباره کمیل بن زیاد گفته شده که او صاحب سر علی (علیه‌السلام) بوده است. این وصف بر مرتبه‌ای فراتر از وثاقت دلالت می‌کند؛ زیرا کسی می‌تواند به مقام هم‌رازی با امیرمؤمنان (علیه‌السلام) برسد که دارای نفس قدسی، مطمئن و مطیعی باشد. بدین خاطر بسیاری از اصحاب ائمه (علیهم‌السلام) ثقه و عادل بوده‌اند؛ اما تنها شماری اندک به مرتبه صاحب سر بودن، دست یافته‌اند.
[۲۳] مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۲۱۷.



الفاظ دال بر مدح، عبارت‌اند از:

۴.۱ - من اصحابنا

من اصحابنا: از این لفظ، مدح راوی استفاده می‌شود؛
[۲۴] مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۲۰۸ ـ ۲۰۹.
اما عدالت، وثاقت، یا حتی امامی بودن به استناد آن قابل اثبات نیست؛ زیرا در بیشتر منابع رجالی ـ به‌ویژه منابع اولیه رجالی ـ بر پیروان سایر فرق شیعه (همچون فطحیه، واقفیه و...) این اصطلاح اطلاق شده است.

۴.۲ - ممدوح

ممدوح: از این واژه افزون بر آن‌که وثاقت، یا امامی بودن به دست نمی‌آید، حتی مدح قابل توجهی که حدیث را به حد حسن برساند، از آن قابل برداشت نیست.
[۲۵] مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۲۱۲.


۴.۳ - من اولیاء امیرالمؤمنین

من اولیاء امیرالمؤمنین (علیه‌السلام): در صورتی که امامی بودن راوی اثبات شود، این وصف روایت را به حد حسن می‌رساند. در غیر این صورت روایت موثق خواهد بود.
[۲۶] مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۲۱۳.


۴.۴ - خاصی

خاصی: اگر وصف خاصی در برابر عامی به کار رود، تنها اثبات‌کننده آن است که راوی امامی است؛ اما اگر مقصود جزء خواص فلان امام بودن باشد، دلالت بر مدح راوی داشته و روایت را به مرحله حسن می‌رساند؛ و اگر به صورت مطلق به کار رود، به معنای نخست خواهد بود.
[۲۷] مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۲۱۶.


۴.۵ - لا باس به

لا باس به: درباره میزان دلالت این عبارت اختلاف است: برخی (همچون علامه حلی) آن را مفید مدح، قابل توجه می‌دانند که روایت را به مرحله حسن می‌رساند؛ و برخی معتقدند که این واژه بسان ثقه دلالت بر وثاقت راوی دارد.
[۲۸] مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۲۲۶ ـ ۲۲۵.


۴.۶ - مضطلع بالروایه

مضطلع بالروایه: مفهوم این وصف آن است که راوی نسبت به روایت آشنایی و آگاهی خوبی دارد و در این زمینه دارای قوت است. این وصف تنها دلالت بر مطلق مدح دارد و روایت را به حد حسن نمی‌رساند.
[۲۹] مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۲۳۸.


۴.۷ - متقن

متقن: در صورتی که راوی امام باشد با این توصیف روایت او در حد حسن خواهد بود. در غیر این صورت روایت موثق (=یا قوی) محسوب می‌گردد. الفاظِ حافظ، ثبت و ضابط نیز چنین است.
[۳۰] مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۲۴۰.



افزون بر اصطلاحات فوق، اصطلاحات ذیل نیز در منابع رجالی کاربرد دارد که تنها دلالت بر مدح راویان دارد:
یحتج بحدیثه، صدوق یا محل الصدق، یکتب حدیثه، یا ینظر فی حدیثه، شیخ، جلیل، صالح الحدیث، مسکون الی روایته، اسند عنه، بصیر بالحدیث و الروایة، مشکور، خیر و مرضی، دین، فاضل، فقیه، عالم، محدث، قاری، ورع، صالح، زاهد، قریب الامر، معتمد الکتاب، کثیر المنزلة و صاحب الامام.
با احتساب این اصطلاحات مجموع الفاظ دال بر مدح راویان ۳۴ لفظ خواهد بود.
[۳۱] مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۲۴۰.



همان‌گونه که الفاظ دال بر ستایش راوی به دو دسته تقسیم شده و بخشی از این الفاظ وثاقت راوی را اثبات کرده و بخشی تنها دلالت بر مدح آنان دارد، الفاظ نکوهش نیز چنین است. برخی از این الفاظ که در منابع رجالی به کار رفته در حدی است که جرح و قدح راوی را اثبات می‌کند، اعم از آن‌که این قدح ناظر به حوزه شخصیت، عقیده، یا اخلاق راوی باشد، در این صورت روایت این دست از راویان از درجه اعتبار ساقط است؛ و بخشی از این الفاظ تنها نشانگر نکوهش و مذمت راویان است. در این صورت روایت قابل عمل نخواهد بود. با این حال از این الفاظ فسق راوی اثبات نمی‌گردد.

الفاظ دال بر جرح بر سه دسته‌اند:

۷.۱ - مربوط به حوزه اخلاق

برخی از این الفاظ به حوزه اخلاق راوی ناظر بوده و به صراحت، عدالت او را نفی کرده و فسق و دروغ را به او نسبت می‌دهد؛ نظیر فاسق، شارب الخمر، کذاب، وضاع الحدیث، یختلق الحدیث کذبا (= از روی دروغ حدیث می‌سازد)، یا الفاظی (نظیر لیس بعادل، لیس بصادق) که به صورت سلبی عدالت و وثاقت راوی را نفی می‌کند.

۷.۲ - مربوط به حوزه عقیده

برخی الفاظ جرح ناظر به حوزه عقیده راوی بوده و برخورداری او از عقیده صحیح، یعنی امامیه اثنا عشری بودن را نفی می‌کند؛ نظیر: غال، ناصب، فاسد العقیدة.

۷.۳ - مربوط به شخصیت حدیثی راوی

برخی دیگر از الفاظ جرح بی‌آن‌که مستقیماً به اخلاق، یا عقیده او مربوط باشد، به شخصیت حدیثی راوی پرداخته و او را فاقد صلاحیت لازم برای نقل حدیث معرفی می‌کند؛ نظیر ضعیف که نزد قدما به اشخاصی اطلاق می‌شد که دارای قلت یا سوء حافظه بودند، یا بدون داشتن اجازه، یا ملاقات، روایت نقل می‌کردند، یا روایت را با الفاظ مضطرب می‌آوردند یا از افراد ضعیف و مجهول نقل می‌کردند.
[۳۲] مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۲۹۶ ـ ۲۹۷.
به هر حال این واژه بیش‌تر به نوع برخورد راوی با حدیث ناظر است تا شخصیت عقیدتی یا اخلاقی او.
هم‌چنین است الفاظ: ضعیف الحدیث، مضطرب، مختلط، منکر، ساقط، و واژه مخلط، مختلط، مرتفع القول و...؛ اما اگر این الفاظ به حدیث اضافه شود، مثلاً گفته شود: مضطرب الحدیث، مختلط الحدیث، منکر الحدیث و... دلالت بر نفی عدالت راوی، یا ضعف حدیث از نگاه متأخران نخواهد بود. تنها چیزی که از این عبارت‌ها قابل است، مرجوح بودن این دست از روایات در برابر روایات دیگر در مقام ترجیح است.
[۳۴] بهبهانی، وحید، الفوائد الرجالیه، ص۳۰۱.



برخی الفاظ صرفاً به نکوهش راوی ناظر بوده و به درجه قدح و جرح او نمی‌رسد. البته میان این الفاظ از نظر شدت و ضعف نکوهش تفاوت است. برخی بر مذمت شدید دلالت دارد، که این الفاظ، عبارت‌اند از: لیس بمرضی، لیس بمشکور، ملعون، خبیث، رجس، متهم، متعصب، لیس بشیء و لا یعتد به.
[۳۵] مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۲۹۴ ـ ۲۹۵.



برخی کارها و مشاغل نیز دلالت بر مذمت راوی دارد؛ نظیر:
۱. نقل فراوان از راویان ضعیف و مجهول؛
۲. نقل فراوان مذمومین از او یا ادعای آنان که این راوی از جملة آنان است؛
۳. به گونه‌ای از ائمه (علیهم‌السلام) نقل کند که گویا آنان را نه به عنوان امام، بلکه در سطح سایر راویان می‌شناسد؛ مثلاً بگوید: عن جعفر، عن ابیه عن آبائه عن علی (علیه‌السلام)، مگر آن‌که قرینة خلاف در بین باش؛
۴. کاتب خلیفه یا کاتب کارگذار او یا جزء کارگذاران آنان باشد؛ چنان‌که درباره حذیفه می‌گویند که جزء کارگذاران بنی‌امیه بوده است؛
۵. شخص از بنی‌امیه باشد.
[۳۶] مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۳۰۷- ۳۱۲.



۱. انصاری، مرتضی، المکاسب، ص۳۲۶ ـ ۳۲۷.
۲. سبحانی، جعفر، اصول الحدیث و احکام، ص۱۵۵.
۳. مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۱۴۴ ـ ۱۴۵.
۴. مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۱۴۲.
۵. شامی عاملی (شهید ثانی)، زین‌الدین بن علی بن احمد، البدایه فی علم الدرایة، ص۷۶.
۶. مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۱۴۶ ـ ۱۴۷.
۷. سبحانی، جعفر، اصول الحدیث و احکام، ص۱۵۵.
۸. مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ص۱۰۸.
۹. سبحانی، جعفر، اصول الحدیث و احکام، ص۱۵۵.
۱۰. مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۱۰۸.
۱۱. مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۱۵۱.
۱۲. سبحانی، جعفر، اصول الحدیث و احکام، ص۱۵۷.
۱۳. سبحانی، جعفر، اصول الحدیث و احکام، ص۱۵۸ ـ ۱۵۹.
۱۴. مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۱۶۲.
۱۵. مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۱۶۹ ـ ۱۶۸.
۱۶. شامی عاملی (شهید ثانی)، زین الدین بن علی بن احمد، البدایه فی علم الدرایة، ص۷۶.
۱۷. مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۱۷۰ ـ ۱۷۱.
۱۸. سبحانی، جعفر، اصول الحدیث و احکام، ص۱۶۲ ـ ۱۶۳.
۱۹. سبحانی، جعفر، اصول الحدیث و احکام، ص۱۶۲.
۲۰. قمی، میرزا ابوالقاسم، قوانین الاصول، ج۱، ص۴۸۵.    
۲۱. مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۲۲۳ ـ ۲۲۴.
۲۲. مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۲۲۴.
۲۳. مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۲۱۷.
۲۴. مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۲۰۸ ـ ۲۰۹.
۲۵. مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۲۱۲.
۲۶. مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۲۱۳.
۲۷. مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۲۱۶.
۲۸. مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۲۲۶ ـ ۲۲۵.
۲۹. مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۲۳۸.
۳۰. مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۲۴۰.
۳۱. مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۲۴۰.
۳۲. مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۲۹۶ ـ ۲۹۷.
۳۳. بهبهانی، وحید، الفوائد الرجالیه، ص۴۳.    
۳۴. بهبهانی، وحید، الفوائد الرجالیه، ص۳۰۱.
۳۵. مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۲۹۴ ـ ۲۹۵.
۳۶. مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج۲، ص۳۰۷- ۳۱۲.



سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «تعارض جرح و تعدیل»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۲/۲۱.    






جعبه ابزار