تشبیه (ادبیات فارسی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تشبیه در اصطلاح
بلاغت یکی از ۴ صفت مورد بحث در
دانش بیان (ه م)
به شمار میآید
تشبیه در این مقاله، از دو دیدگاه مورد بحث و بررسی قرار میگیرد: از دیدگاه موضوعی، و از دیدگاه تاریخی.
در طرح هر دو دیدگاه بر سیر، تحول و تکمیل صنعت
تشبیه از منظر ادب فارسی و با عنایت
به آن دسته از نظریههای نظریهپردازان بلاغی که با
تشبیه در زبان و ادب فارسی پیوند دارد، تأکید خواهد شد.
بررسی و تحلیل
تشبیه به عنوان یک موضوع، مستلزم طرح و بررسی چند مسئله خواهد بود: تعریف، اغراض و طبقهبندی
تشبیه.
تشبیه به دو اعتبار تعریف شده است:
به اعتبار وجه
شَبَه و
به اعتبار فاعل
تشبیه:
الف ـ
به اعتبار وجه
شَبَه،
تشبیه گونهای
دلالت به شمار میآید
و آن عبارت است از دلالت بر مشارکت امری با امری در معنایی، یعنی مشارکت
مشبَّه با
مشبهٌ به در وجه
شَبَه، بدان شرط که
به صورت
استعاره (ه م، ذیل) یا
به صورت
تجرید (ه م) ظاهر نشود.
ب ـ
به اعتبار فاعل
تشبیه، چنان است که چیزی (
مشبه) را در وصفی (
وجه شبه)
به چیزی دیگر (
مشبهٌبه) مانند کنند
و
به تصریح شمس قیس، پیداست که در این امر «از معنی مشترک میان
مشبه و
مشبهٌ
به (وجه
شبه) چاره» نیست.
تعریف
تشبیه به اعتبار وجه
شبه را بیشتر در کتب بلاغی
به زبان عربی و تعریف
به اعتبار فاعل
تشبیه را اکثر در کتب بلاغی
به زبان فارسی میتوان بازیافت.
مشارکت یا مانندگی ابرو (
مشبه) در خمیدگی (وجه
شبه = صفت مشترک)
به محراب (
مشبهٌ
به) در بیت «گر ببینم خم ابروی چو محرابش باز ••سجدۀ شکر کنم وز پی شکرانه روم»،
نمونهای است از
تشبیهات رایج در ادب فارسی.
مشبه یعنی آنچه
به چیزی مانند میشود (مثل ابرو)؛
مشبهٌ
به یعنی آنچه
مشبه بدان مانند میگردد (مثل محراب)؛ وجه
شبه یعنی صفت یا امر مشترک میان
مشبه و
مشبهٌ
به که در
مشبهٌ
به شدیدتر و قویتر و
به اصطلاح اقوا و اشدّ است (مثل خمیدگی)؛ و سرانجام
ادات تشبیه که در
زبان فارسی حروف اضافهای است، بیانگر
شباهت و مانندگی مثل «چو» در بیت حافظ در اصطلاح، ارکان
تشبیه نامیده میشوند.
از
مشبه و
مشبهٌ
به،
به طرفین
تشبیه تعبیر میشود و برخلاف دو رکن دیگر، یعنی وجه
شبه و ادات، ذکر آنها در
تشبیه ضروری است و حذف هر یک موجب تبدیل
تشبیه به استعاره میگردد.
تشبیه با اغراض و هدفهایی خاص صورت میگیرد. این اغراض، چنانکه در کتب بیان تصریح شده است، در ۷ مورد
به مشبه بازمیگردد و
به اصطلاح عاید
مشبه میشود و در دو مورد عاید
مشبه
به میگردد:
۱. اثبات وجود
مشبه با استدلال شاعرانه، مثل این استدلال که «از جنس مردم بودن ممدوح» (
مشبه)
شبیه است
به «از جنس سنگ بودنِ یاقوت» (
مشبهٌ
به) در بیت «تو ای شاه ار زجنس مردمانی••بود یاقوت نیز از جنس احجار»
و در نتیجه اثبات وجود برتر ممدوح (
مشبه)؛
۲. بیان حال
مشبه، یعنی آشکار ساختن حال و وضع
مشبه، از طریق
تشبیه به حال و وضع
مشبهٌ
به، مثل
تشبیه حال و وضع دل (
مشبه)
به هنگام وداع یاران
به دیگ جوشان بر آتش (
مشبهٌ
به)
۳. بیان مقدار حال
مشبه که عبارت است از شدت و ضعف حال و وضع
مشبه از طـریق
تشبیه و سنجـش آن با
مشبّه به مثل
تشبیه اجرام کوهها (
مشبـه) در شـدت پوشیدگـی از بـرف
به پنبـه دانه در پنبه (
مشبهٌ
به) در سخن
کمالالدین اسماعیل «مانند پنبه دانه که در پنبه تعبیه است/ اجرام کوههاست نهان در میان برف»
۴. تبیین حال
مشبه، یعنی آشکار کردن حال و وضع
مشبه معقول از طریق
تشبیه آن
به مشبهٌ
به محسوس، مثل
تشبیه «ذوق دیدار یار غایب» (
مشبه معقول)
به «باریدن ابر در بیابان بر تشنه» (
مشبهٌ
به محسوس) در سخن
سعدی «دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد••ابری که در بیابان بر تشنهای ببارد»
۵. ستایش
مشبه، اولاً، با روش آراستن
مشبه، مثل
تشبیه «تن سیمینش میغلطید در آب» (
مشبه)
به «چو غلطد قاقمی بر روی سنجاب» (
مشبهٌ
به) در شعر
نظامی گنجوی ثانیاً، از طریق تعظیم
مشبه، مثل
تشبیه ممدوح
به خورشید در قیاس با
تشبیه دیگر شاهان
به ستارگان که ناپدید میشوند
۶. نکوهش
مشبه،
به قصد خوار ساختن آن در نظـر شنونده، مثـل
تشبیه زیر بغـل بویناک شخصی کریهالمنظر (
مشبه)
به مردار در آفتاب مرداد (
مشبهٌ
به) در سخن سعدی
۷. استطراف یا تازگی
تشبیه، و آن تازه ساختن
مشبه است از طریق بیان اغراقآمیز یا صنعت اغراق که وصفی است عقلاً ممکن و عادتاً محال، مثل
تشبیه «شراب در ساغر شیشهای» (
مشبه)
به «آتش سیال در آب منجمد» (
مشبهٌ
به) در سخن
انوری.
تازگی
مشبه معلول نادرالحضور بودن
مشبهٌ
به در پرتو ندرت ذاتی یا ندرت نسبی در ذهن شنونده است.
شامل دو مورد است که با
بهکارگیری شیوه و شگرد
تشبیه مقلوب و لاجرم انتقال ویژگی اقوا و اعرف و اشد بودن وجه
شبه از
مشبهٌ
به،
به مشبه صورت مـیگیرد:
۱. ادعای کمـال
مشبهٌ
به، مثل
تشبیـه مقلوب «آتش» (
مشبه)
به «سنان ممدوح» (
مشبهٌ
به) در سوزندگی در یک رباعی ازرقی هروی: «آتش
به سنانِ دیوبندت ماند»
۲. اهتمام
به شأن
مشبهٌ
به، یعنی تأکید بر شأن یک چیز از طریق قـرار دادن آن در جـایگاه
مشبهٌ
به، با هدف اظهار مطلوب خود (اظهار المطلوب)، چنانکه گرسنه «رخسار مثل بدر» (
مشبه) را در روشنی و گردی
به «گردۀ نان» (
مشبهٌ
به)
تشبیه میکند و بدینسان با قرار دادن «گردۀ نان» در جایگاه
مشبهٌ
به، مطلوب خود را اظهار میدارد
در کتب بیان که
به ویژه، براساس
المطول و
مختصر تفتازانی،
به زبان فارسی فراهم آمده است، نیز از اغراض
تشبیه به صورتی که بحث شد، همراه با شواهدی از شعر فارسی سخن رفته است.
اغراض
تشبیه، همواره متوجه
مشبه است. آنجا هم که سخن از اغراضِ عاید
به مشبهٌ
به در میان است، کاربرد
تشبیه مقلوب این حقیقت را روشن میسازد که جای
مشبه و
مشبهٌ
به عوض شده است و در واقع، آنجا هم غرض
تشبیه به مشبه بازمیگردد؛ چرا که اساساً هدف و غرض از
تشبیه آن است که
به کمک امری که در صفتی اقوا و اشد و اعرف است، یعنی
به کمک
مشبهٌ
به و از طریق تصویرسازی و بیان اغراقآمیز، وضع امری دیگر، یعنی وضع
مشبه را در ذهن شنونده روشن سازند و بدینسان «معنی خُرد را بزرگ گردانند و معنی بزرگ را، خُرد»،
مثلاً وقتی «قد» (
مشبه)
به «سرو» (
مشبهٌ
به)
تشبیه میشود، اولاً، قد در ذهن شنونده،
به صورت درخت موزون و مرتفع سرو مصور میگردد (اغراق)؛ ثانیاً، شنونده با حس زیبایی شناسانه و جمال دوستانۀ خود از آن لذت میبرد و خرسند میشود (اِقناع) و بدینترتیب، اهداف و اغراض
تشبیه ــ که همانا اِقناع و اغراق است ــ تحقق مییابد.
تشبیه را میتوان براساس محتوای کتب بیان
به زبان فارسی، تألیف شده بر بنیاد کتب بیان در
زبان عربی،
به ویژه بر بنیاد المطول و شرح المختصر تفتازانی از یک سو و متون ادب فارسی از سوی دیگر، همچنین براساس کتب تألیفی در زبان فارسی، مانند
ترجمان البلاغة و
حدائق السحر و
المعجم،
به اقسامی چند، بدینشرح تقسیم کرد:
تشبیه به اعتبار طرفین، یعنی
به اعتبار
مشبه و
مشبهٌ
به از ۴ جهت قابل تقسیم است: از جهت حسی و عقلی (محسوسیت و معقولیت)؛ از جهت افراد و ترکیب؛ از جهت اطلاق و تقیید؛ و از جهت وحدت و تعدد:
حسی یا محسوس آن است که خود و اجزاء و مواد آن با حواس ظاهری دریافت شود و عقلی یا معقول عکس آن است.
بر این اساس
تشبیه ۴ قسم است: محسوس
به محسوس، مثل
تشبیه قد
به سرو؛ معقول
به معقول، مثل
تشبیه خرد
به جان؛
تشبیه محسوس
به معقول مثل
تشبیه خورشید
به همت؛ و
تشبیه معقول
به محسوس مثل
تشبیه اندیشه
به حرکت اسب (رفتن سمند).
در یک رباعی از
ازرقی هروی ۳ قسم (بجز
تشبیه معقول
به محسوس) از ۴ قسم
تشبیه مورد بحث جمع آمده است: «پیچیدن افعی
به کمندت مانَد•• آتش
به سنان دیوبندت ماند؛ اندیشه
به رفتن سمندت ماند••خورشید
به همت بلندت ماند»
با توجه
به تعریفی که از حسی و عقلی
به دست داده شد،
تشبیه خیالی مثل
تشبیه به «دریای باده» گونهای
تشبیه حسی است؛ چرا که اجزاء
مشبهٌ
به یعنی «دریا» و «باده»، امور حسی محسوب میشوند و
تشبیه وهمی مثل
تشبیه به «دندان غول» گونهای
تشبیه عقلی است، زیرا دندانِ غول و نیز غول با حس دریافت نمیگردند.
تشبیه خیالی و وهمی، برزخی میان
تشبیه حسی رایج در سبک خراسان و
تشبیه عقلی رایج در سبک عراقی و از جمله عوامل مؤثر در تغییر سبک
به شمار میآید.
افراد، مفرد بودن است و مراد آن است که
مشبه و
مشبهٌ
به یک چیز باشد و با یک کلمه بیان شود، مثل «قد» و «سرو» و مراد از ترکیب، مرکب بودن
مشبه و
مشبهٌ
به است، یعنی
مشبه یا
مشبهٌ
به و یا هر دو هیئتی منتزع از چند چیز باشد و در یک عبارت بیان شود. مثل هیئت منتزع از شبنم بر برگ گـل. براساس پیوند افـراد و ترکیب
تشبیه، از این دیدگاه ۴ قسـم است:
۱. مفرد
به مفرد مثل
تشبیه «چشم»
به «نرگس»؛
۲. مرکب
به مرکب مثل
تشبیه «هیئت منتزع از قطرههای باران بر گل سرخ» (
مشبه)
به «هیئت منتزع از قطرات اشک بر رخسـار عروس» (
مشبهٌ
به) در بیت منوچهـری
۳. مفرد
به مرکب، مثل
تشبیه «نرگس» (
مشبهٌ
به)
به «هیئت منتزع از کفۀ ترازوی نقرهای که طلا در آن نهادهاند (
مشبۀ به) در بیتی از منوچهری: «نرگس بسان کفّۀ سیمین ترازویی است/چون زرّ جعفری
به میانش برافگنی»
۴. مرکب
به مفرد، مثل
تشبیه «هیئت پیاله در کف ساقی» (
مشبه)
به «خورشید» (
مشبهٌ
به) و «دل در سینه»
به «کبوتر» در بیتِ «پیاله در کف ساقی، چو خورشید/ دل اندر سینۀ من، چون کبوتر».
مراد از اطلاق آن است که
مشبه و
مشبهٌ
به یک لفظ مفرد باشد. مثل
تشبیه «قد»
به «سرو» و مراد از تقیید آن است که
مشبه و
مشبهٌ
به با صفت، مضافٌالیه، و یا با قید همراه شود، مثلِ «قد معشوق» و «رخ زیبا». اینگونه
تشبیه نیز ۴ قسم است:
۱. مطلق
به مطلق مثل
تشبیه «قد»
به «سرو»؛ ۲. مقید
به مقید مثلِ «لعل سیراب
به خون تشنه لب یار من است»
۳. مطلق
به مقید، مثل «رخی، چون تازه گلهای دلاویز»
۴. مقید
به مطلق، مثلِ «گل بوستان رویت، چو شقایق است...».
مراد از وحدت، یک چیز بودن
مشبه با
مشبهٌ
به است و مراد از تعدد آن است که
مشبه با
مشبهٌ
به بیشاز یک چیز باشد. بر این بنیاد نیز
تشبیه ۴ قسم است:
۱.
تشبیه یک چیز
به یک چیز، و آن
تشبیه مفروق است و آوردن یک
مشبه است در کنار یک
مشبهٌ
به و سپس تکرار همین امر، مثلِ «کوثر است الفاظ عذب او، و معنی سلسبیل»
و چون
مشبهها و
مشبهٌ
بهها جدای از یکدیگر واقع میشوند، از این
تشبیه به مفروق تعبیر شده است
۲.
تشبیه چند چیز
به چند چیز، و آن
تشبیه ملفوف است که نخست چند
مشبه میآورند و سپس با حفظ تـرتیب
بـه شمار
مشبه،
مشبهٌ
به ذکر مـیکنند، بدان سان که
تشبیه یادآور
لف و نشر مرتب گردد،
مثلِ لب و دندانی «از یاقوت و از دُرّ»
۳.
تشبیه یک چیز
به چند چیز، و آن
تشبیه جمع است.
مثل
تشبیه «اسب»
به «نهنگ» و «پلنگ» و «کلنگ» و «طاووس» در بیتِ «چون نهنگان اندرآب و چون پلنگان بر جبال/چون کلنگان در هوا و همچو طاووسان
به کوی»
۴.
تشبیه چند چیز
به یک چیـز، و آن
تشبیه تسویه نام دارد، مثـلِ
تشبیه «موی معشوق» و «حال عاشق» (
مشبه) در سیاهی،
به «شب» (
مشبهٌ
به)
و نیز مثل
تشبیه «باغ» و «بوستان» (
مشبه) در رنگارنگی،
به «نقش خَوَرْنَق» (
مشبهٌ
به) در مصراع «نقش خورنق است هر باغ و بوستان».
تشبیـه به اعتبار وجه
شبه به ۴ لحـاظ قابل تقسیم است: الفـ
به لحاظ ترکیب و افراد، شامل
تشبیه تمثیل و گروه
تشبیههای غیرتمثیل است:
تشبیه تمثیل، که وجه
شبه در آن مرکب است و از امور متعدد منتزع میشود. مثل
تشبیه «ستارۀ تازان سپس دیو» (
مشبه)
به «زرگدازیدۀ چکیده بر قیر» (
مشبهٌ
به) که وجه
شبه در آن عبارت است از «هیئت شیء نورانی که در دل سیاهی حرکت کند»، در بیتِ «بنگر
به ستاره که بتازد سپس دیو/چو زر گدازیده که بر قیر چکانیش»
گروه
تشبیههای غیرتمثیل، که وجه
شبه در آنها مفرد است و از ۴ بابت قابل تقسیم و طبقهبندی است: اولاً،
به لحاظ ذکر و حذف وجه
شبه، که شامل دوگونه
تشبیه است: یکی،
تشبیه مجمل، یا
تشبیهی که وجه
شبه در آن ذکر نشود، مثل
تشبیه «ابرو»
به «محراب» در بیتِ «حافظا سجده بر ابروی چو محرابش بر»
دوم،
تشبیه مفصل، یا
تشبیهی که وجه
شبه در آن ذکر بشود، مثلِ
تشبیه «افعی» در پیچیدن (وجه
شبه)
به «کمند» در مصراع «پیچیدنِ افعی
به کمندت مانَد»
ثانیاً،
به لحاظ قربت و غربتِ وجه
شبه، که دو گونه است: یکی،
تشبیه قریب یا مبتذل که وجه
شبه در آن آشکار و قابل فهم است.
مثل بیشتر
تشبیهات رایج، مثلاً
تشبیه چشم
به نرگس در مستی و خماری؛ دوم،
تشبیه غریب یا بعید که وجه
شبه در آن آشکار و نزدیک
به ذهن نیست و
به همین سبب دریافت آن نیازمند تأمل و تفکر است
غرابت را
به اصلی و فرعی (عارضی) تقسیم کردهاند
و غرابت اصلی وجه
شبه را معلول عواملی چند دانستهاند
و غرابت عارضی یا تبعی که آن را حاصل تصرفاتی چند
به شمار آوردهاند.
تصرفاتی که از طریق شرط، اضمار، و تفضیل صورت میگیرد و ۳ گونه
تشبیه غریب عارضی یا تبعی با تازگیهای ویژه پدید میآید:
تشبیه مشروط یا شرطی، که در آن همانندی
مشبه و
مشبهٌ
به در وجه
شبه مشروط
به شرطی گردد و بدینصورت،
تشبیه، غرابت و تازگی یابد، مثل
تشبیه «عزم» (
مشبه)
به «ستاره» (
مشبهٌ
به) بدان شرط که ستاره افول نکند
و
تشبیـه «معشوق» (
مشبـه)
به «ماه» (
مشبهٌ
به) بدان شرط که ماه، کلاه بر سر نهد: «تویی چو ماه اگر ماه را کلاه بود»
تشبیه مضمر یا اضمار، که
تشبیه از ظاهر کلام برنمیآید و شنونده در پی تأمل در سخن متوجه
تشبیه میشود
و همین امر سبب غرابت و تازگی
تشبیه میگردد، مثلِ
تشبیه مضمر «قامت معشوق»
به «سرو» در بیتِ «
به روز واقعه تابوت ما ز سروکنید/که میرویم
به داغ بلند بالایی»
تشبیه تفضیل، که در آن،
به گونهای پوشیده و برخلاف سنت
تشبیه،
مشبه را بر مشبۀبه برتری دهند
و بدینسان موجب غرابت و تازگی
تشبیه گردند، مثل
تشبیه «رخ معشوق»
به «لاله» و «قد معشوق»
به «سرو» با توجیه هنرمندانۀ برتری رخ بر لاله و قد بر سرو در بیتِ «با رُخش لاله ندانم
به چهرونق بشکفت/ با قدش سرو ندانم
به چه یارا برخاست».
در کتب بلاغی قدیم تنها از
تشبیه مشروط به عنوان
تشبیه غریبِ عارضیِ تَبَعی سخن رفته است.
و افزایش
تشبیه مضمر و تفضیل بر این مجموعه، ظاهراً ابتکار صاحب کتاب هنجار گفتار است
ثالثاً،
به لحاظ حقیقی و خیالی بودنِ وجه
شبه، که
تشبیه از این بابت،
به دو قسم تقسیم میشود:
یکی،
تشبیه حقیقی یا تحقیقی، که وجه
شبه در طرفین
تشبیه واقعی است، مثل «سرخی» در
تشبیه «لب»
به «لعل»؛ دوم،
تشبیه خیالی یا تخییلی، که وجه
شبه در طرفین
تشبیه، یا در یکی از آن دو، خیالی و ادعایی است، مثل «خماری و مستی» در
تشبیه «چشم»
به «نرگس» که وجه
شبه در
مشبۀ
به، خیالی و ادعایی است
رابعاً،
به لحاظ وحدت و تعدّد وجه
شَبَه، که شامل دوگونه
تشبیه است: یکی،
تشبیه واحد، که وجه
شبه در آن، واحد (یک صفت) است، مثل وجه
شبه «سرخی» در
تشبیه «لب»
به «لعل» و «گونه»
به «گل سرخ»
تفتازانی مسعود، شرح المختصر، ص۱۳۳)؛ دوم،
تشبیه متعدد، که وجه
شبه در آن دو یا بیشتر از دو صفت است، مثل ۵ وجه
شبه در
تشبیه «شمع» (
مشبه)
به «عاشق» (
مشبهٌ
به) شامل زردیگونه؛ اشک (گریستن)؛ گداختن، سوختن دل و بیداری در شب
در کتب بیان بر این دوگونه
تشبیه نامی ننهادهاند.
شامل دو گونه
تشبیه است: الف ـ مرسل، یا صریح، و آن
تشبیهی است که ادات در آن ذکر شود. مثل
تشبیه «زلف»
به «عنبر خام» در بیت «زلف چون عنبر خامش که ببوید هیهات/ ای دلِ خامطمع این سخن از یاد ببر»
بـ مؤکد،
تشبیهی که ادات در آن ذکر نشود و آن
به دو صورت شکل میگیرد:
۱. اضافی، که همان اضافههای
تشبیهی است، مثل «لب لعل»، یا «لعلِ لب». این گونه
تشبیه به اعتبار حذف وجه
شبه،
تشبیه مجمل محسوب میشود و
به اعتبار حذف ادات،
تشبیه مؤکد (
تشبیه مؤکد اضافی)
به شمار میآید
نیز
به اعتبار ادات و وجه
شبه،
تشبیه بلیغ نام میگیرد
۲. گزارهای (غیراضافی)، که در آن
مشبه، در نقش مسندٌالیه، و
مشبهٌ
به در نقش مسند ظاهر میشود و از آن معنای این همانی یا عینیت دو سوی
تشبیه دریافت میگردد، مثلِ «روی او ماه است»؛ از این ساخت نیز
به تشبیه بلیغ تعبیر میشود
شامل
تشبیه مقبول، یعنی
تشبیهی که اغراض
تشبیه را متحقق سازد و مردود، یعنی
تشبیهی که اغراض
تشبیه را متحقق نسازد.
این طبقهبندی براساس ذکر یا حذف ارکان
تشبیه صورت میگیرد و از ذکر ۴ رکن
تشبیه مثل «چشم همانند نرگس است در مستی» تا حذف ۳ رکن و ذکر یک رکن (
مشبّهٌ
به)، مثل کاربرد «نرگس»
به جای «چشم» و
به بار آمدن
تشبیهی کوتاه شده، موسوم
به استعاره مصرحه، پیش میرود و در هر مرحله و با حذف هر رکن، بر
مبالغه و بلاغت آن میافزاید.
به نظر میرسد که نخست
سکاکی در
مفتاحالعلومتحت عنوان «مراتب
تشبیه» از این طبقهبندی سخن گفته، و سپس در کتب بلاغی ذیل «خاتمه» از آن بحث شده است
گونهای
تشبیه در کتب بلاغی
به زبان عربی و کتب فارسی تألیف شده براساس کتب عربی مطرح است
به نام
تشبیه مقلوب یا
تشبیه قلب؛ و گونهای هم در کتب بلاغی
به زبان فارسی مورد بحث است
به نام
تشبیه مغالطه که در طبقهبندیهای رایج و شناخته شدۀ پیشین نمیگنجد. وجه
تشابه این دو
تشبیه شکلگیری آن دو برخلاف جریان عادی شکلگیری
تشبیه است.
به همین سبب میتوان آنها را ذیل عنوان «خلاف آمد» طبقهبندی کرد:
عبارت است از قلب
تشبیه یا قلب طرفین
تشبیه،
یعنی واژگون کردن و معکوس ساختن
تشبیه که نتیجۀ آنجا
به جا شدن
مشبه و
مشبهٌ
به خواهد بود. این امر که برخلاف سنت ادبی صورت میگیرد، موجب تحقق یکی از اغراض
تشبیه میگردد، چنانکه بر طبق سنن ادبی روی معشوق
به ماه یا
به صبح
تشبیه میشود، حال اگر صبح یا ماه
به روی معشوق
تشبیه شود،
تشبیه مقلوب همراه با
غلو و اغراق
به بار میآید و بدینسان بر کمال
مشبهٌ
به تأکید میگردد.
چنین است
تشبیه «نرگس»
به «چشم معشوق» در مصراع «گشت بیمار که چون چشم تو گردد نرگس».
در کتب بلاغی نوشته شده
به زبان فارسی، از آغاز تا روزگار حاضر
از گونهای
تشبیه، موسوم
به تشبیه معکوس یا عکس با تعریفهایی چون: مانند کردن دو چیز
به یکدیگر
یا «تبدیل طرفین
تشبیه»
سخن در میان است.
اگرچه در برخی از منابع
به گونهای از این
تشبیه سخن گفتهاند و شاهد آوردهاند که
به نظر میرسد با
تشبیه مقلوب (قلب) بدانسان که در کتب بلاغی در زبان عربی آمده است، جز در نام اختلافی ندارد، اما در واقع چنین نیست و این دو
تشبیه هر چند از جهت ساختار یعنی تبدیل طرفین و تغییر جایگاه
مشبه و
مشبهٌ
به یکساناند، اما از جهت وجه
شبه اختلاف دارند.
بدینمعنا که در
تشبیه مقلوب، وجه
شبه تغییر نمیکند، همچنین
مشبه نسبت
به مشبهٌ
به (برخلاف سنت
تشبیه) برتر
به شمار میآید، اما در
تشبیه معکوس، وجه
شبه تغییر میکند و
به سبب همین تغییر، سنت
تشبیه نیز محفوظ میماند، چنانکه در یکی از مثالهای معروف این
تشبیه، که بیتی است از
رشید وطواط «پشت زمین چو روی فلک گردد از سلاح/ روی فلک چو پشت زمین گردد از غُبار»، وجه
شبه در
تشبیه نخست، درخشندگی سلاح جنگاوران است، چونان درخشندگی ستارگان، و وجه
شبه در
تشبیه دوم، غبار آلودگی است.
شمسالعلماء گرکانی به گونهای و همایی
به گونهای دیگر
به دگرگونی وجه
شبه در
تشبیه معکوس توجه کردهاند و عنوان مقلوب را مترادف با عنوان معکوس
به کار بردهاند.
مانند کردن چیزی است
به چیزی، یا مانند کردن دو چیز است
به دو چیز برخلاف سنتهای بلاغی (رشیدوطواط، حدائق، ص۴۷؛
و
به همین سبب، اینگونه
تشبیه به توجیهی مغالطهگونه و هنرمندانه نیاز دارد. چنانکه در ابیاتِ: «دهانت
به گل مانَد ای دلنواز/ چو غنچه است رخسارت ای دلفروز؛ رُخَت غنچه، لیکن شکفته تمام/ دهن، گل، ولی ناشکفته هنوز». شاعر، برخلاف سنن ادبی دهان معشوق را
به گل و رخسار وی را
به غنچه
تشبیه کرده، و سپس
به مغالطهای هنرمندانه پرداخته که گل دهان معشوق، گلی است نشکفته (غنچه) و غنچۀ رخسار وی، غنچهای است شکفته (گل).
سابقۀ این
تشبیه و نامگذاری آن
به مغالطه،
به رغم نظر شمسالعلماء گرکانی
حداقل
به نیمۀ دوم سدۀ ۹ق یعنی
به روزگار
واعظ کاشفی میرسد.
در کتب بلاغـی که
به زبان فارسی نوشته شده است، گاه از ۵ گونه
تشبیه سخن گفتهاند: ۱.
تشبیه کنایت؛ ۲.
تشبیه مشروط یا شرطی؛ ۳.
تشبیه معکوس یا عکس؛ ۴.
تشبیه تفضیل؛ ۵.
تشبیه تسویه و غالباً با افزودن دوگونه
تشبیه: ۱.
تشبیه مطلق یا صریح؛ ۲.
تشبیه مضمر یا اضمار، شمار
تشبیهات را
به ۷ رساندهاند.
این ۷ گونه
تشبیه در طبقهبندیهایی که
به دست داده شد، جای گرفتهاند؛ بدینترتیب:
تشبیه مشروط، مضمر و تفضیل در طبقهبندی
به اعتبار وجه
شبه قریب و غریب/
تشبیه تسویه در طبقهبندی
به اعتبار وحدت و تعدد طرفین/مطلق یا صریح که همان مرسل است. در طبقهبندی
به اعتبـار ادات/
تشبیـه کنایت در طبقهبنـدی
به اعتبار میزان مبالغـه/
تشبیـه عکس یا معکـوس در طبقهبنـدی
به اعتبار خلاف آمد.
سیر تحول و تکامل دانش بیان و ضمن آن صنعت
تشبیه بر اساس ۴ اثر برجستۀ بلاغی:
اسرار البلاغة تألیف
جرجانی (د ۴۷۱ق)؛
مفتاح العلوم سکاکی (۵۵۵-۶۲۶ق)،
مطول تفتازانی (۷۲۲-۷۹۱ یا ۷۹۷ق) و
التلخیص خطیب قزوینی (د ۷۳۹ق)
به ۴ عصر تقسیم میشود:
عصر وابستگی، که در آن، صنایع بیانی ضمن تحلیل بلاغی آیات قرآنی و اشعار عربی مورد توجه قرار میگیرد و از بحثهای نظری، در باب صنایع، جز در موارد استثنایی نشانی نیست. آثار بلاغی
جاحظ (د ۲۵۵ق)؛
ابنمعتز (مق ۲۹۶ق)،
قدامة بن جعفر (د ۳۳۷ق) و
ابندُرید (د ۳۲۱ق) از اینگونه است.
عصر استقلال، که با ظهور جرجانی و تألیف دلایل الاعجاز و اسرار البلاغة آغاز میشود. بدینترتیب که صنایع، اصل و شواهد، اعم از آیات و اشعار عربی، فرع این اصل قرار میگیرد و بحثهای نظری مورد توجه واقع میشود. در اسرار البلاغه اولاً، مباحث
تشبیه و
تمثیل و
استعاره، غالباً
به هم آمیخته است؛ ثانیاً، ضمن تأکید بر تمثیل فرق آن با
تشبیه مورد بحث قرار دارد؛
ثالثاً، وجه
شبه به تفصیل مـوردبحث است
و از برخی طبقهبندیهای
تشبیه که بحث و گفت و گو میشود، مثلِ
تشبیه معقول
به معقول
تشبیه اصلی و فرعی
تشبیه دیریاب،
تشبیه معقَّد،
تشبیه متعدد و فرق آن با
تشبیه مرکب،
و
تشبیه مقلوب.
عصر طبقهبندی، که میتوان آن را عصر سکاکی (د۶۲۶ق) نویسندۀ مفتاحالعلوم خواند. سکاکی در مفتاح العلوم اولاً، با
به کارگیری روش منطقی و نگرش از منظر حکمی
به کار طرح و طبقهبندی مسائل بلاغی میپردازد
ثانیاً، ضمن تقسیم و طبقهبندی بلاغت
به معانی و
بیان و
بدیع،
نخستین اصل از اصول سهگانۀ دانش بیان را اصل «
تشبیه»
معرفی میکند و از حسی و عقلی بودن طرفین
تشبیه،
واحد و غیر واحد بودن وجه
شبه،
اغراض
تشبیه،
تشبیه تمثیل،
تشبیه قریب و بعید،
علل غرابت
تشبیه،
و از مراتب
تشبیه یا طبقهبندی
تشبیه به اعتبار میزان مبالغه
سخن میگوید؛ مباحثی که در دورههای بعد و در عصر
تفتازانی تکمیل میشود و مباحث مربوط
به تشبیه مجمل و مفصل، اقسام
تشبیه به اعتبار ادات یعنی
تشبیه مؤکد و مرسل، بحث شیوههای غریبسازی
تشبیه و طبقهبندی
تشبیه به اعتبار اغراض یعنی
تشبیه مقبول و مردود نیز بدان افزوده میشود.
عصر تنقیح و تکمیل، که با تلاشهای
خطیب قزوینی (د ۷۳۹ق) در تنقیح و تکمیل و تبویب آراء سکاکی و جرجانی در کتاب الایضاح فی علوم البلاغة و
به ویژه در
التلخیص فی علوم البلاغة که همان تلخیص المفتاح است، بلاغت را
به کمال رساند و مباحث بلاغی را منقح ساخت.
الایضاح و التلخیص جلوهگاه سیر علوم بلاغی و از جمله صنعت
تشبیه است و مبنای ظهور آثار برجستۀ بلاغی روزگاران بعد،
به ویژه آثار تفتازانـی یعنـی المطـول و مختصر یا شرح المختصر ــ که شرح التلخیـص محسـوب مـیشود ــ گردید.
در این دو کتاب که جلوهگاه کمال دانشهای بلاغی است و از جمله مباحث
تشبیه، بدانسان که در بخش اول (دیدگاه موضوعی) مطرح گردید
قطع نظر از مباحث تازۀ بلاغی که تحت تأثیر پژوهشهای غربی در روزگار ما مطرح شده، و
به مباحث سنتی بیان پیوسته است، المطول و مختصر جلوهگاه کمال دانشهای بلاغی
به شمار میآید.
در جنب آثار بلاغی مورد بحث، که غالباً از سوی ادبای ایران ـ زمین فراهم آمده است، آثار بلاغی
به زبان فارسی را با توجه
به ویژگیهای آنها میتوان مورد بحث و بررسی قرار داد و برای تحقق این منظور آنها را
به دو دسته تقسیم کرد و دستهای را کتب تألیفی و دستۀ دیگر را اقتباسی خواند:
کتب تألیفی، آثاری است که
به زبان فارسی تألیف شده است. اساس این آثار ۳ کتاب بلاغی است موسوم
به:
ترجمان البلاغه، تألیف
رادویانی (د ۴۷۵ق/۱۰۸۲م)؛
حدائق السحر فی دقائق الشعر، تألیف
رشید وطواط (د ۵۷۳ق/۱۱۷۷م)؛ و
المعجم فی معاییر اشعار العجم، تألیف
شمس قیس رازی (سدۀ ۷ق/۱۳م) و دیگر آثار مثل
حقائق الحدائق رامی تبریزی (سدۀ ۸ق/۱۴م)،
دقائق الشعر از
تاج الحلاوی (سدۀ ۸ق/۱۴م) تا
مدارج البلاغه از
رضاقلیخان هدایت (۱۲۱۵- ۱۲۸۸ق) و همانندان آنها، جمله تحتِ تأثیر کتب سهگانۀ رادویانی، رشید وطواط و شمس قیس رازی نوشته شده، و حاکی از حرکت کُند بلاغت و حتی درجا زدن این دانش است، چنانکه مباحث
تشبیه نیز در این کتابها، جمله همان مباحثی است که از آغاز در باب ۵ گونه یا ۷ گونۀ
تشبیه یعنی
تشبیه کنایت (مَکْنی)؛ تفضیل؛ مشروط؛ معکوس؛ تسویه
و
تشبیهات مذکور
به علاوه
تشبیه مطلق یا صریح و
تشبیه مضمر یا اضمار
مطرح بوده است، حتی در اثری چون فنون بلاغت و صناعات ادبی همایی
تحولی چشمگیر در این زمینه دیده نمیشود.
کتب اقتباسی، آثاری است که نخست در عصر صفوی، در
ایران و در عصر
گورکانیان هند (۹۳۲-۱۲۷۵ق/۱۵۲۶-۱۸۵۷م) در
شبه قاره پدید آمد، مثل عطیۀ کبری و موهبت عظمی از خان آرزو (۱۰۹۹- ۱۱۶۹ق) و
حدائق البلاغه از
فقیر دهلوی (د ۱۱۸۰- ۱۱۸۳ق) و نظایر آن و سپس از حدود کمتر از یک سده پیش تاکنون در ایران آثاری چون هنجار گفتار نصرالله تقوی (۱۲۴۵-۱۳۲۶ق)، درر الادب، از حسام العلما آق اولی (۱۲۶۹-۱۳۲۳ش)، معالم البلاغه از محمد خلیل رجایی (۱۳۴۰ش) و همانندان آنها تا معانی و بیان تألیف
جلالالدین همایی (۱۲۷۸-۱۳۵۹ش) در شمار کتب اقتباسی است، یعنی کتابهایی که براساس آثار بلاغی
به زبان عربی،
به ویژه کتاب المطول و شرح المختصر تفتازانی و با عنایت
به زبان و ادب فارسی و با ذکر و تحلیل شواهدی از دواوین شاعران فارسیگوی تألیف شده است.
این آثار جلوهگاه مباحث بیانی و از جمله جلوهگاه صنعت
تشبیه است، بدانسان که در کتب بلاغی
به زبان عربی، خاصه المطول و شرح المختصر آمده است و نویسندگان این آثار عملکردی بالنسبه پویا داشتهاند و در پارهای موارد ابتکاراتی نیز از خود نشان دادهاند. در روزگار ما محتوای این گونه آثار بود که با تحقیقات بلاغی در مغرب زمین درآمیخت و موجب در افگنده شدن طرحهایی تازه از بلاغت و از جمله از صنعت
تشبیه گردید.
(۱) آق اولی، عبدالحسین، درر الادب، شیراز، ۱۳۴۰ش.
(۲) ابوالفرج رونی، دیوان،
به کوشش محمود مهدوی دامغانی، مشهد، ۱۳۴۷ش.
(۳) ازرقی هروی، ابوبکر، دیوان،
به کوشش سعیدنفیسی، تهران، ۱۳۳۶ش.
(۴) انوری، محمد، دیوان،
به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، ۱۳۶۴ش.
(۵) برقوقی، عبدالرحمان، مقدمه بر التلخیص فی علوم البلاغة (نک : هم، قزوینی).
(۶) تاج الحلاوی، علی، دقایق الشعر،
به کوشش محمدکاظم امام، تهران، ۱۳۴۱ش.
(۷) تفتازانی، مسعود، المطول، قم، مکتبة الداوری.
(۸) تفتازانی، مسعود، شرح المختصر،
به کوشش میرسیدشریف، قم، ۱۴۰۷ق.
(۹) تقوی، نصرالله، هنجار گفتار، اصفهان، ۱۳۶۳ش.
(۱۰) جرجانی، عبدالقادر، اسرار البلاغة،
به کوشش محمد اسکندرانی و م مسعود، بیروت، ۱۹۹۶م.
(۱۱) حافظ، دیوان،
به کوشش پرویز ناتل خانلری، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۱۲) خطیب قزوینی، محمد، الایضاح فی علوم البلاغة، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۱۳) خطیب قزوینی، محمد، التخلیص فی علوم البلاغة،
به کوشش عبدالرحمان برقوقی، قاهره، ۱۳۵۰ق/۱۹۳۲م.
(۱۴) رادویانی، محمد، ترجمان البلاغة،
به کوشش احمد آتش، استانبول، ۱۹۴۹م.
(۱۵) رامی تبریزی، حسن، حقایق الحدائق،
به کوشش محمدکاظم امام، تهران، ۱۳۴۱ش.
(۱۶) رجایی، محمدخلیل، معالم البلاغه، شیراز، ۱۳۵۹ش.
(۱۷) رشید وطواط، محمد، حدائق السحر فی دقایق الشعر،
به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۰۸ش.
(۱۸) رشید وطواط، محمد، دیوان،
به کوشش سعید نفیسی، تهران، ۱۳۳۹ش.
(۱۹) سکاکی، یوسف، مفتاح العلوم،
به کوشش نعیم زرزور، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۲۰) سعدی، کلیات،
به کوشش محمدعلی فروغی، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۲۱) شمسقیس رازی، محمد، المعجم،
به کوشش سیروس شمیسا، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۲۲) شمسالعلماء گرکانی، محمدحسین، ابدع البدایع، تهران، ۱۳۲۸ش.
(۲۳) شمسالعلماء گرکانی، محمدحسین، قطوف الربیع، تهران، ۱۳۲۸ق.
(۲۴) شمیسا، سیروس، بیان، تهران، ۱۳۷۹ش.
(۲۵) شمیسا، سیروس، سیر رباعی، تهران.
(۲۶) طیبی، حسین، التبیان فی البیان،
به کوشش توفیق فیل و دیگران، کویت، ۱۹۸۶م.
(۲۷) عمعق بخاری، دیوان،
به کوشش سعید نفیسی، تهران، فروغی.
(۲۸) عنصری، حسن، دیوان،
به کوشش یحیی قریب، تهران، ۱۳۲۳ش.
(۲۹) فقیر دهلوی، میرشمسالدین، حدایق البلاغة، لکهنو، ۱۸۹۳م.
(۳۰) کاشفی، حسین، بدایع الافکار فی صنایع الاشعار،
به کوشش جلالالدین کزازی، تهران، ۱۳۶۹ش.
(۳۱) کمالالدین اسماعیل اصفهانی، ابوالفضل، دیوان،
به کوشش حسین بحرالعلومی، تهران، ۱۳۴۸ش.
(۳۲) مازندرانی، محمدهادی، انوار البلاغة،
به کوشش محمدعلی غلامینژاد، تهران، ۱۳۷۵ش.
(۳۳) منوچهری دامغانی، دیوان،
به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۵۶ش.
(۳۴) ناصرخسرو قبادیانی، دیوان،
به کوشش مجتبی مینوی، تهران، ۱۳۶۷ش.
(۳۵) نظامی عروضی، چهار مقاله،
به کوشش محمد قزوینی، تهران، ۱۳۴۱ش.
(۳۶) نظامی گنجوی، خسرو شیرین،
به کوشش حسن وحید دستگردی و سعید حمیدیان، تهران، ۱۳۷۶ش.
(۳۷) هاشمی، احمد، جواهر البلاغة، بیروت.
(۳۸) هدایت رضاقلی، مدارج البلاغة،
به کوشش حسین معرفت، شیراز، ۱۳۳۱ق.
(۳۹) همایی، جلالالدین، فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران، ۱۳۶۱ش.
(۴۰) همایی، جلالالدین، معانی و بیان،
به کوشش ماهدخت بانو همایی، تهران، ۱۳۷۰ش.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «تشبیه»، شماره۵۹۳۶.