• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ترکان‌خاتون

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



تَرْکانْ‌خاتون، ترکان یا درست‌تر ترکن (د ح۶۳۰ق/ ۱۲۳۳م)، نام یا لقب همسر سلطان‌تکش و مادر سلطان‌محمد خوارزمشاه بود. وی از سوی تاریخ‌نویسان به خردمندی، حسن تدبیر و بخشندگی و در عین حال، به سنگ‌دلی، خون‌ریزی، خودخواهی، قدرت‌جویی و خوش‌گذرانی مشهور و منسوب شده است. سرانجام چنگیزخان در پی حمله به ایران ترکان‌خاتون را با خود به مغولستان برد و او سال‌ها در مغولستان در سختی و دشواری بسیار زندگی کرد و در ۶۳۰‌ق در آن سرزمین درگذشت.



واژۀ ترکان، که در برخی نوشته‌ها به صورت تُرکان و یا تورگان ضبط شده است، از جمله در ترجمۀ کتاب چنگیزخان ولادیمیرتسف
[۱] ولادیمیرتسف، ب، چنگیزخان، ج۱، ص۱۵۷، ترجمۀ شیرین بیانی، تهران، ۱۳۶۳ش.
که معلوم نیست این اشتباه از مؤلف است یا مترجم فرانسه و یا مترجم فارسی، در زبان ترکی کاربرد کهن دارد و در آغاز عنوان و لقبی شاهانه و درباری بوده، سپس به ملکه و همسر خاقان (خاتون) اطلاق شده است.

این اصطلاح در یک سنگ‌نبشتۀ متأخر ترکی که ایله‌گش (Elege) نامیده شده، تنها یک‌بار به کار رفته و مصحح و مترجم متن آن را به صورت Trkne حرف‌نویسی و Terkine قرائت کرده، اگرچه از عبارت سنگ‌نبشته معنا و مفهوم خاصی برای آن واژه برداشت نمی‌گردد، آن را لقب و متاع معنی کرده است.
[۲] Orkun, HN, Eski Trk Yazıtları, Ankara, ۱۹۸۶.، ص۵۹۰-۵۹۱.


۱.۱ - به معنای خاقان

به گفتۀ محمود کاشغری ترکن به معنی مُطاع، و خطاب خاقانیه است بر کسی که پادشاه ولایت است و بر کسی که بر صدر خاقانی (پادشاهی) نباشد، گفته نمی‌شود، منظور کاشغری از خاقانیه همواره قراخانیان (خانیه) است که خاندانی قدرتمند بودند و به روزگار سامانیان در ترکستان فرمانروایی می‌کردند. مترجم ترکی کتاب کاشغری، ولایت را که در اینجا به معنای کشور است، ایالت و منطقه دانسته، و مَلِک را (بر حسب معنای آن در دوران‌های بعدی) مادون‌سلطان (خاقان=پادشاه) انگاشته و والی ترجمه کرده است.

اما کاشغری واژۀ ترکن را در شعری ترکی که دو بار در دیوان لغات‌الترک آمده، در هر دو جا خاقان ترجمه کرده است. این واژه در جای دیگری از همان کتاب همراه با قَتَن (خاتون) آمده، و به صورت ترکن‌قتن و خاتون‌الملکه ترجمه شده است و این یک به همان معنایی است که بعدها تداول عام یافت.
[۳] کاشغری، محمود، دیوان لغات الترک، ج۱، ص۳۶۸-۳۶۹، استانبول، ۱۳۳۳ق.
[۴] Doerfer, G, Trkische und mongolische Elemente im Neupersischen, Wiesbaden, ۱۹۶۵،۱۹۶۷، ج۱، ص۳۷۶.
[۵] Doerfer, G, Trkische und mongolische Elemente im Neupersischen, Wiesbaden, ۱۹۶۵،۱۹۶۷، ج۱، ص۴۴۲.
کلاوسن ترکن را در آغاز لقب سلطنتی فروتر از خاقان و سپس به معنای ملکه (خاتون، همسر خاقان) دانسته است.
[۶] Clauson, G, An Ethymological Dictionary of Pre،Thirteenth،Century Turkish, Oxford, ۱۹۷۲، ج۱، ص۵۴۴.



۱.۲ - لقبی برای بانوان

و دورفر آن را لقبی برای بانوان معنا کرده،
[۷] Doerfer, G, Trkische und mongolische Elemente im Neupersischen, Wiesbaden, ۱۹۶۵،۱۹۶۷، ج۲، ص۴۹۵.
و جعفر اوغلو نیز ترکن را در زبان قدیم اویغوری به معنای نام و لقب آورده است.
[۸] Caferoğlu, A, Eski uyğur Trkesi szlg, Istanbul, ۱۹۶۸، ج۱، ص۲۳۵.
جز مادر سلطان محمد خوارزمشاه زنان درباری دیگری پیش و پس از او نام یا لقب ترکن داشته‌اند. از جمله:
۱: ترکان‌خاتون، دختر طمغاچ‌خان (ابوالمظفر عمادالدوله ابراهیم بن نصر از ملوک‌خانیه، حک‌ ۴۴۰-۴۶۰ق).

۲: همسر ملک‌شاه سلجوقی که در جاه‌طلبی دست کمی از مادر سلطان‌محمد نداشت و پس از مرگ شوهر کوشید پسر خویش، محمود را که هنوز کودک بود، بر جای پدر نشاند، اما به آرزو نارسیده در ۴۸۷ق درگذشت و پسرش، محمود نیز اندکی بعد از او به بیماری وبا مرد.

۳: ترکان‌خاتون، دختر محمد ارسلان‌خان صاحب ماوراء‌النهر و همسر سلطان‌سنجر سلجوقی.
[۹] راوندی، محمد، راحة الصدور، ج۱، ص۱۳۳-۱۳۴، به کوشش محمد اقبال، تهران، ۱۳۶۴ش.
[۱۰] راوندی، محمد، راحة الصدور، ج۱، ص۱۳۹-۱۴۲، به کوشش محمد اقبال، تهران، ۱۳۶۴ش.


۴: مـادر سلطان‌شـاه، پسر ایل ـ ارسلان بن اتسز که او نیز زنی قدرتمند و قدرت جو بود و پسر را به کشورستانی راهبری، و سرزمین او را اداره می‌کرد، ترکان خوانده می‌شد.
[۱۵] رشیدالدین، فضل‌الله، جامع التواریخ، ج۱، ص۳۴۲-۳۴۳، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.


۵: نوۀ ترکان‌خاتون، مادر سلطان‌محمد، یعنی دختر سلطان‌جلال‌الدین خوارزمشاهی نیز ترکان نام داشته است.
[۱۶] جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، ج۲، ص۲۰۱، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۲۹ق/۱۹۱۱م.
[۱۷] رشیدالدین، فضل‌الله، جامع التواریخ، ج۲، ص۱۰۴۱، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.


۶: همسر سلطان‌قطب‌الدین، فرمانروای کرمان از سلالۀ براق حاجب و مادر سلطان‌حجاج جانشین او که وی نیز حکم مطلق داشت، ترکان‌خاتون خوانده می‌شد.

۷: نام یکی از زنان تاتار نسب چغتای نیز ترکان‌خاتون بود.
[۱۸] رشیدالدین، فضل‌الله، جامع التواریخ، ج۱، ص۷۵۱، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۱۹] رشیدالدین، فضل‌الله، جامع التواریخ، ج۲، ص۹۳۴، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۲۰] رشیدالدین، فضل‌الله، جامع التواریخ، ج۲، ص۱۰۴۹، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۲۱] باستانی‌پاریزی، محمدابراهیم، مقدمه بر تاریخ شاهی، ج۱، ص۶۷-۷۰، تهران، ۱۳۵۵ش.

سرزمین‌های تحت تصرف خوارزمشاهیان در همسایگی دشت قپچاق قرار داشت و می‌دانیم که یک ‌بار اتسز با آنان جنگیده است،
[۲۲] منهاج سراج، عثمان،طبقات ناصری، ج۱، ص۲۹۹، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۶۳ش.
اما پس از وی فرزندانش با مردم قپچاق که از قوم‌های گوناگون ترک‌زبان و با خود آنان هم‌زبان، اما هنوز بیش‌تر آنان نامسلمان بودند، رابطه‌ای دوستانه برقرار کـردند و ایل‌ارسلان نخستین آنان بود.



تکش (ه‌ م) پس از ایل‌ارسلان این رابطۀ دوستانه را ادامه داد و تقویت کرد و دختری از آنان به زنی گرفت که این زن ترکان‌خاتون بود، یا پس از ازدواج چنین نامیده شد و لقب یافت.



اما در باب این‌که پدر وی چه نام و جایگاهی داشت و به کدام قبیلۀ ترک منسوب بود، نظر تاریخ‌نویسان (دست کم به ظاهر) گوناگون است.


۳.۱ - دیدگاه منهاج سراج

منهاج سراج می‌نویسد که تکش با خان خفچاق که اقران نام بود، اتصال کرد و دختر او را در حکم خود آورد، اما همو در جای دیگر ترکان‌خاتون را دختر قدرخان، خان‌قپچاق می‌شناساند.
[۲۳] منهاج سراج، عثمان،طبقات ناصری، ج۱، ص۳۰۰، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۲۴] منهاج سراج، عثمان،طبقات ناصری، ج۱، ص۳۰۶، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۲۵] ابوالغازی بهادرخان، شجرۀ ترک، ج۱، ص۳۷- ۳۸، به کوشش دمزن، سن پترزبورگ، ۱۲۸۷ق/۱۸۷۱م.



۳.۲ - دیدگاه نسوی

نسوی که از دیوانیان و دبیران خاندان خوارزمشاهی و از کارگزاران برجستۀ سلطان‌جلال‌الدین، و بر احوال آنان واقف‌تر بود، ترکان را از مردم قبیلۀ بیاووت یا بیاؤت،
[۲۶] مجمع‌الانساب، به کوشش هاشم محدث، تهران، ۱۳۶۳ش.
و نام یا لقب پدر وی را خان‌چنگشی (qanglї)، از ملوک ترک می‌داند.
[۲۷] نسوی، محمد، سیرت جلال‌الدین مینکبرنی، ج۱، ص۶۲، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، ۱۳۴۴ش.



۳.۳ - دیدگاه ابن‌خلدون و جوینی

ابن‌خلدون که گویا از کتاب نسوی سود جسته، همانند نسوی او را از قبیلۀ بیاووت
[۲۸] ابن‌خلدون، العبر، ج۵، ص۱۳۰.، به کوشش خلیل شحاده و سهیل زکار، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
از شاخۀ قبیلۀ بزرگ یمک، اما نه از مردم قپچاق، بلکه اهل ختا (خطا) دانسته، و نام پدر وی را جنکش، و جنکش را از پادشاهان ختا برشمرده است.

جوینی که پدر و نیاکان وی نیز از دیوانیان خوارزمشاهیان بودند، ترکان‌خاتون را از تُرکان قنقلی ((Čangi می‌داند.
[۲۹] جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، ج۲، ص۱۹۸، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۲۹ق/۱۹۱۱م.
و ابوالغازی بهادرخان نیز او را دختر یکی از بزرگان قنقلی می‌خواند.
[۳۰] ابوالغازی بهادرخان، شجرۀ ترک، ج۱، ص۳۷، به کوشش دمزن، سن پترزبورگ، ۱۲۸۷ق/۱۸۷۱م.
[۳۱] بارتولد، وو، گزیدۀ مقالات تحقیقی، ج۱، ص۲۲۶، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۸ش.


از مجموع این گزارش‌ها گمان می‌رود که بیاؤت (جمع بایان =دارا، ثروتمند، که چند قبیلۀ ترک و مغول بدین‌نام نامیده شده‌اند.) شاخه‌ای از قبیلۀ یمک، و یمک نیز شاخه‌ای از قوم ترک‌زبان قنقلی (درست‌تر: قانگلی = گردون، ارابه) باشد و نام پدر وی اقران (که شاید مصحف واژۀ دیگری ‌باشد که دربارۀ آن حدس‌های بسیار می‌توان زد.) و چنگشی (در زبان چینی=وقایع نگار) لقب چینی، و (قدر=قادر، قایر، غایر=مهیب، رعب‌آور، درنده‌خو، وحشی و خطرناک) لقب ترکی او باشد و او دست کم رئیس قبیله‌ای بوده، و شاید هم فرمانروایی بخشی از دشت قپچاق را در دست داشته است.

بی‌گمان لقب چنگشی را چینیان به وی نداده بودند، بلکه ترکان تحت تأثیر فرهنگ‌ چین خود گاه نام یا لقب چینی برمی‌گزیدند. ابن‌خلدون نیز بر چینی بودن این لقب آگاه بوده، و بدان سبب او را به خطا (ختا = چین) منسوب دانسته است.
[۳۲] Clauson, G, An Ethymological Dictionary of Pre،Thirteenth،Century Turkish, Oxford, ۱۹۷۲، ج۱، ص۶۳۰.
[۳۳] Clauson, G, An Ethymological Dictionary of Pre،Thirteenth،Century Turkish, Oxford, ۱۹۷۲، ج۱، ص۶۳۸.
[۳۴] Doerfer, G, Trkische und mongolische Elemente im Neupersischen, Wiesbaden, ۱۹۶۵،۱۹۶۷، ج۳، ص۳۷۸.
[۳۵] Doerfer, G, Trkische und mongolische Elemente im Neupersischen, Wiesbaden, ۱۹۶۵،۱۹۶۷، ج۳، ص۵۳۰.



۳.۴ - بررسی اعتقادات ترکان‌خاتون

ترکان‌خاتون از روزگار تکش به بدخشمی، تندخویی و بی‌رحمی مشهور بود.


۳.۱ - دیدگاه منهاج سراج

منهاج سراج نوشته است که به سبب کنیزکی درصدد قتل شوهر خویش برآمده بود.
[۳۶] منهاج سراج، عثمان،طبقات ناصری، ج۱، ص۳۰۰، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۶۳ش.
بی‌گمان ترکان‌خاتون هنگام ازدواج با تکش و یا پس از آن به آیین اسلام درآمده بود، زیرا به روایت ابوالغازی بهادرخان، خُمارتکین و اینالچیق، غایرخان و کوک‌خان، برادر و عموزاده و خویشاوند او پس از پیوستن به سلطان محمد خوارزمشاه مسلمان شدند.
[۳۷] ابوالغازی بهادرخان، شجرۀ ترک، ج۱، ص۳۸، به کوشش دمزن، سن پترزبورگ، ۱۲۸۷ق/۱۸۷۱م.



۳.۲ - دیدگاه نسوی

نسوی قپچاقیان (قنقلیان) سپاه خوارزمشاه را که از وابستگان به ترکان‌خاتون و فرماندهان آنان از کسان و خویشاوندان او بودند، از ترکان اهل شرک (نامسلمان) دانسته است.
[۳۸] نسوی، محمد، سیرت جلال‌الدین مینکبرنی، ج۱، ص۱۰۸، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، ۱۳۴۴ش.



۳.۶.۱ - گرایش به صوفی‌گری

منابع متأخر برآن‌اند که وی گرایش صوفی‌گری داشته، و در مجالس شیخ‌مجدالدین بغدادی، شاگرد و مرید برآمدۀ شیخ‌ نجم‌الدین کبری حضور می‌یافته، و حتی گاه به خانۀ وی می‌رفته است. آن شیخ را به سبب اتهام ازدواج با مادر سلطان‌محمد خوارزمشاه، به فرمان سلطان بر آب افکندند و کشتند.
[۳۹] خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب‌السیر، ج۲، ص۶۴۷، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۳۳ش.
[۴۰] ابوالغازی بهادرخان، شجرۀ ترک، ج۱، ص۹۹، به کوشش دمزن، سن پترزبورگ، ۱۲۸۷ق/۱۸۷۱م.

نسوی که به سبب دشمنی ترکان‌خاتون با خداوندش، جلال‌الدین خوارزمشاه وی را بد می‌داشته، و در اثر خویش قدرت‌ورزی و بدکرداری و کشتارهای او را برشمرده و نکوهیده، و گاه او را ملعونه خوانده، از بخشندگی و خیرات او در ممالک سخن گفته است.
[۴۱] نسوی، محمد، سیرت جلال‌الدین مینکبرنی، ج۱، ص۶۲، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، ۱۳۴۴ش.



آنچه از منابع برمی‌آید آن است که ترکان‌خاتون از آغاز پادشاهی سلطان‌محمد خوارزمشاه در همۀ امور انباز و شریک او به‌شمار می‌رفته، و به جهاتی دستی قوی‌تر از وی داشته است.


۴.۱ - بودن سپاه قپچاقیان

از جملۀ این جهات یکی آن است که عمدۀ سپاه و دلیرترین و جنگجوترین سپاهیان سلطان که بخش بزرگی از جهان را برای او گشودند و صافی کردند و زیر فرمان وی درآوردند، از تُرکان قپچاق و بیش‌تر از قبیله قنقلی بودند. ابوالغـازی تنها سپـاهیان همراه کوک‌خـان را که به حکومت بخارا گمارده شد، ۵۰ تا ۶۰ هزار تن دانسته است.

اگر این رقم درست باشد، باید پذیرفت که قپچاقیان سپاه خوارزمشاه چند صد هزار تن بوده‌اند و این گروه عظیم، ترکان‌خاتون را به فرماندهی خویش می‌شناخته‌اند و اطاعت آنان از سلطان تنها به تبع اطاعت از او بوده است.

بیشتر فرماندهان این سپاه، خویشاوندان و کسان ترکان‌خاتون بودند و خوارزمشاه بدون نیروی این سپاه نه ‌تنها بدان جایگاه که رسید، دست نمی‌یافت، بلکه با جدا شدن آنان از وی، آنچه را که به‌دست آورده بود، نمی‌توانست نگه دارد و در اندک مدتی بازماندگان خاندان‌های حکومت‌گر سرکوب شده، از هر سو سر بر می‌آوردند و سرزمین‌های تحت سلطه را از دست او خارج می‌کردند.
بنابراین، او وابسته بدان سپاه و سپاه وابسته به مادر و از آن‌رو، مادر بر او مسلط و حاکم بود. فرماندهان سپاه و بیش‌تر کارگزاران دیوانی و اداری سلطان را ترکان‌خاتون برمی‌گزید، حتی ولیعهد و جانشین او نیز منتخب ترکان‌خاتون بود.


۴.۲ - ناآگاه بودن سلطان‌محمد

از سوی دیگر، بنابر دلایل و قراین بسیاری سلطان خود مردی ناپخته و ناآگاه و جبون و سخت بی‌تدبیر بود. درگیری و ستیزۀ او با خلیفۀ بغداد و اقدام نابهنگام به قطع تابعیت از قراختاییان و درگیر شدن بی‌وجه با سپاهیان چنگیزخان که برای سرکوب کوچلک نایمان اعزام شده بودند و با وی سر جنگ نداشتند، و باز گذاشتن دست غایرخان در کشتار بازرگانان خان مغول و پراکنده کردن سپاه هنگام تازش مغولان و گریز وی از برابر آنان و پناه جستن او در آخر به جزیره‌ای در دریای مازندران که به هیچ سوی مطمئنی راه نداشت، و البته ناتوانی او در مقابل سلطۀ مادر، از نشانه‌های بارز آن ویژگی‌های وی است. در آخر نیز این‌هم موجب نابودی وی و پادشاهی‌اش و کشتار عظیم انسانها و ویرانی سرزمین‌های تحت فرمان وی شد.

نسوی و دیگران نوشته‌اند که سلطان، نظام‌الملک محمد بن صالح را که غلام‌زادۀ ترکان‌خاتون بود، بدون هیچ صلاحیتی به فرمان مادرش به وزارت گمارد و هنگامی که از عراق به نیشابور بازگشت، رشوه‌ستانی وزیر که پیش‌تر نیز بر آن واقف بود، آشکار و بر او محرز شد و او را از کار برکنار کرد و به سوی خوارزم نزد مادر فرستاد، اما او در راه کماکان به‌کردار وزیران می‌زیست و به حل و فصل امور می‌پرداخت و هنگامی که به گرگانج رسید، به فرمان ترکان‌خاتون از او به گرمی استقبال شد و اندکی بعد، خاتون او را به وزارت اوزلاق، پسر و ولیعهد سلطان که مقیم خوارزم بود، گمارد.

علاوه بر آن، با آن‌که سلطان‌جلال‌الدین، بزرگ‌ترین و دلیرترین پسران خوارزمشاه، خود موردعلاقۀ پدر بود، اما به آن سبب که ترکان‌خاتون با مادر او میانۀ خوبی نداشت و نیز بدان سبب که مادر اوزلاق، پسر کوچک‌تر سلطان با وی هم قبیله و شاید خویشاوند بود، سلطان را بر آن داشت که این یک را به جانشینی و ولیعهدی برگزیند.


۴.۳ - حاکم مطلق در خوارزم

ترکان‌خاتون در خوارزم حاکم مطلق بود و خود دیوانی مستقل داشت و ۷ تن از دبیران برجسته، دیوان شاهانۀ او را اداره می‌کردند. به نوشتۀ نسوی او خداوند جهان لقب، و مانند پادشاهان طغرا و نشان خاص داشت و طغرای او بر فرمان‌ها عصمة‌الدنیا و الدین اُلُغ ترکان‌خاتون ملکة نساء‌العالمین و نشانش اعتصمت بالله وحده بود و هر سرزمینی را که سلطان می‌گشود، نخست سهم مادر را از آن سرزمین تعیین می‌کرد.

فرمان ترکان‌خاتون در سراسر قلمرو سلطان روان بود و در اجرای احکام میان فرمان او و سلطان فرقی نمی‌گذاشتند و هیچ‌یک را بر آن دیگر ترجیح نمی‌نهادند و آخرین فرمان را که از جانب هر یک از آن دو بود، مجری می‌داشتند.
[۴۲] نسوی، محمد، سیرت جلال‌الدین مینکبرنی، ج۱، ص۳۸، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، ۱۳۴۴ش.
[۴۳] نسوی، محمد، سیرت جلال‌الدین مینکبرنی، ج۱، ص۴۲- ۴۸، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، ۱۳۴۴ش.
[۴۴] نسوی، محمد، سیرت جلال‌الدین مینکبرنی، ج۱، ص۶۲، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، ۱۳۴۴ش.
[۴۵] ابوالغازی بهادرخان، شجرۀ ترک، ج۱، ص۳۸، به کوشش دمزن، سن پترزبورگ، ۱۲۸۷ق/۱۸۷۱م.
[۴۶] جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، ج۲، ص۸۰-۸۱، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۲۹ق/۱۹۱۱م.
[۴۷] ۱۳۱، ۱۹۸، ج۲، ص۸۹-۹۰، جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۲۹ق/۱۹۱۱م.
[۴۸] بارتولد، وو، ترکستان‌نامه، ج۱، ص۷۳۳، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۲ش.
[۴۹] بارتولد، وو، ترکستان‌نامه، ج۱، ص۷۴۶-۷۴۷، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۲ش.
[۵۰] منهاج سراج، عثمان،طبقات ناصری، ج۱، ص۳۱۳، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۶۳ش.




می‌نویسند: در روزگاری که سلطان‌محمد تاخت و تاز می‌کرد و شهرها و ولایات و دژها را می‌گشود، صاحبان آن‌ها را (اگر نمی‌کشت) و کسان نزدیک‌شان را به عنوان گروگان به گرگانج می‌فرستاد، ترکان‌خاتون نیز آنان را به آمودریا می‌انداخت و می‌کشت.
[۵۱] جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، ج۲، ص۱۹۸-۱۹۹، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۲۹ق/۱۹۱۱م.


چون سلطان‌محمد از برابر مغولان روبه‌گریز نهاد، به مادر پیام فرستاد تا حرم و فرزندان او را برگیرد و راهی مازندران شود. ترکان‌خاتون به عنوان نخستین تمهید سفر فرمان کرد تا شاهزادگان، بزرگان، امیران، خطیبان و عالمانی را که به نوا (گروگان) در گرگانج می‌زیستند، در آب آمویه انداختند. نسوی نام ۲۲ تن از آنان را یاد کرده است، از جمله: پسران غیاث‌الدین غوری، پسر طغرل سلجوقی، عمادالدین صاحب‌بلخ و پسرش ملک بهرامشاه، علاءالدین صاحب بامیان، جمال‌الدین عمر صاحب وخش و پسران صاحب سُقناق و برهان‌الدین‌محمد‌صدر جهان خطیب بخارا و برادر و پسران برادرش در زمرۀ آنان بودند.

وی عمرخان، پسر صاحب قلعۀ یازر را که به صبورخان مشهور بود، به عنوان راهنما با خویشتن همراه کرد که امور کوچ را او ترتیب و اداره می‌کرد، اما هنگامی که به نزدیکی قلعۀ یازر رسیدند، فرمان قتل او را نیز صادر کرد.
[۵۲] نسوی، محمد، سیرت جلال‌الدین مینکبرنی، ج۱، ص۵۷- ۵۸، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، ۱۳۴۴ش.
[۵۳] جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، ج۲، ص۱۹۹، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۲۹ق/۱۹۱۱م.
[۵۴] بارتولد، وو، ترکستان‌نامه، ج۲، ص۸۹۳، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۲ش.
[۵۵] منهاج سراج، عثمان،طبقات ناصری، ج۱، ص۳۱۳، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۵۶] میرخواند، محمد، روضة الصفا، ج۴، ص۴۰۶، تهران، ۱۳۳۹.
[۵۷] خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب‌السیر، ج۲، ص۶۵۰، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۳۳ش.


ترکان‌خاتون از راه دهستان راهی مازندران شد و سلطان محمد نیز گریزان به مازندران رسید و شاید دیداری کردند. او مادر و حرم‌ها و جمعی از فرزندان را به دژهای لارجان (لاریجان) و ایلال به نوشتۀ منهاج سراج: لال و به نوشتۀ میرخواند و خواندمیر: ایلان فرستاد.


۵.۱ - دستگیری ترکان‌خاتون

به روایت جوینی و رشیدالدین، فضل‌الله، پیش از مرگ سلطان در جزیره، و به روایت نسوی پس از آن، سپاهیان مغول به فرماندهی جبه۱ و سبتای۲ به قلعۀ ایلال که ترکان‌خاتون و وزیر معزول سلطان، محمد بن صالح و زنان و فرزندان سلطان در آن پناه جسته بودند، رسیدند و آن را محاصره کردند. از بخت بد آنان، آب در قلعه نایاب شد و به ناچار، پس از ۴ ماه ایستادگی تسلیم شدند و از قلعه فرود آمدند و شگفت آن‌که پس از تسلیم آنان باران باریدن آغاز کرد و از قلعه سیل به بیرون جاری شد.
[۵۸] جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، ج۲، ص۱۹۹-۲۰۰، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۲۹ق/۱۹۱۱م.
[۵۹] رشیدالدین، فضل‌الله، جامع التواریخ، ج۱، ص۵۰۹، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۶۰] نسوی، محمد، سیرت جلال‌الدین مینکبرنی، ج۱، ص۵۸-۵۹، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، ۱۳۴۴ش.
[۶۱] میرخواند، محمد، روضة الصفا، ج۴، ص۴۱۰-۴۱۱، تهران، ۱۳۳۹.
[۶۲] خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب‌السیر، ج۲، ص۶۵۱، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۳۳ش.


سرداران مغول، وزیر را کشتند و ترکان‌خاتون را همراه زنان و کودکان و غنایم به طالقان (یا سمرقند) نزد چنگیزخان فرستادند و در آن‌جا به فرمان چنگیزخان کودکان نرینه را کشتند و زنان و دختران را بدین و بدان بخشید. وقتی چنگیز آهنگ بازگشت به مغولستان کرد، ترکان و دیگر زنان حرم را بر آن داشت تا پیشاپیش سپاه به راه درآیند و بر سلطان و سلطنت بر باد رفتۀ او گریه و مویه و نوحه و زاری کنند تا دل وی و سپاهش تسلی یابد.


۵.۲ - سرانجام ترکان‌خاتون

چنگیزخان ترکان‌خاتون را با خود به مغولستان برد و او سال‌ها در مغولستان در سختی و دشواری بسیار سر کرد و زنده ماند. کسی نقل کرده است که در آن‌جا به کار رنگرزی مشغول بود و در ۶۳۰‌ق در آن سرزمین درگذشت.
[۶۳] جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، ج۲، ص۲۰۰، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۲۹ق/۱۹۱۱م.
[۶۴] رشیدالدین، فضل‌الله، جامع التواریخ، ج۱، ص۵۱۰، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۶۵] نسوی، محمد، سیرت جلال‌الدین مینکبرنی، ج۱، ص۵۹-۶۰، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، ۱۳۴۴ش.
[۶۶] خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب‌السیر، ج۳، ص۴۵، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۳۳ش.
[۶۷] شبانکاره‌ای، محمد، مجمع‌الانساب، ج۱، ص۲۴۱، به کوشش هاشم محدث، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۶۸] بارتولد، وو، ترکستان‌نامه، ج۲، ص۸۹۵-۸۹۶، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۲ش.



(۱) ابن‌اثیر، الکامل.
(۲) ابن‌خلدون، العبر، به کوشش خلیل شحاده و سهیل زکار، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
(۳) ابوالغازی بهادرخان، شجرۀ ترک، به کوشش دمزن، سن پترزبورگ، ۱۲۸۷ق/۱۸۷۱م.
(۴) بارتولد، وو، ترکستان‌نامه، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۲ش.
(۵) بارتولد، وو، گزیدۀ مقالات تحقیقی، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۸ش.
(۶) باستانی‌پاریزی، محمدابراهیم، مقدمه بر تاریخ شاهی، تهران، ۱۳۵۵ش.
(۷) جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۲۹ق/۱۹۱۱م.
(۸) خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب‌السیر، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۳۳ش.
(۹) راوندی، محمد، راحة الصدور، به کوشش محمد اقبال، تهران، ۱۳۶۴ش.
(۱۰) رشیدالدین، فضل‌الله، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۱۱) شبانکاره‌ای، محمد، مجمع‌الانساب، به کوشش هاشم محدث، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۱۲) کاشغری، محمود، دیوان لغات الترک، استانبول، ۱۳۳۳ق.
(۱۳) منهاج سراج، عثمان، طبقات ناصری، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۱۴) میرخواند، محمد، روضة الصفا، تهران، ۱۳۳۹.
(۱۵) نسوی، محمد، سیرت جلال‌الدین مینکبرنی، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، ۱۳۴۴ش.
(۱۶) ولادیمیرتسف، ب، چنگیزخان، ترجمۀ شیرین بیانی، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۱۷) Caferoğlu, A, Eski uyğur Trkesi szlg, Istanbul, ۱۹۶۸
(۱۸) .Clauson, G, An Ethymological Dictionary of Pre-Thirteenth-Century Turkish, Oxford, ۱۹۷۲
(۱۹) .Doerfer, G, Trkische und mongolische Elemente im Neupersischen, Wiesbaden, ۱۹۶۵-۱۹۶۷
(۲۰) Kaԫgari, M, Divan lgat-it-Trk, tr B Atalay, Ankara, ۱۹۸۶.
(۲۱) Orkun, HN, Eski Trk Yazıtları, Ankara, ۱۹۸۶.


۱. ولادیمیرتسف، ب، چنگیزخان، ج۱، ص۱۵۷، ترجمۀ شیرین بیانی، تهران، ۱۳۶۳ش.
۲. Orkun, HN, Eski Trk Yazıtları, Ankara, ۱۹۸۶.، ص۵۹۰-۵۹۱.
۳. کاشغری، محمود، دیوان لغات الترک، ج۱، ص۳۶۸-۳۶۹، استانبول، ۱۳۳۳ق.
۴. Doerfer, G, Trkische und mongolische Elemente im Neupersischen, Wiesbaden, ۱۹۶۵،۱۹۶۷، ج۱، ص۳۷۶.
۵. Doerfer, G, Trkische und mongolische Elemente im Neupersischen, Wiesbaden, ۱۹۶۵،۱۹۶۷، ج۱، ص۴۴۲.
۶. Clauson, G, An Ethymological Dictionary of Pre،Thirteenth،Century Turkish, Oxford, ۱۹۷۲، ج۱، ص۵۴۴.
۷. Doerfer, G, Trkische und mongolische Elemente im Neupersischen, Wiesbaden, ۱۹۶۵،۱۹۶۷، ج۲، ص۴۹۵.
۸. Caferoğlu, A, Eski uyğur Trkesi szlg, Istanbul, ۱۹۶۸، ج۱، ص۲۳۵.
۹. راوندی، محمد، راحة الصدور، ج۱، ص۱۳۳-۱۳۴، به کوشش محمد اقبال، تهران، ۱۳۶۴ش.
۱۰. راوندی، محمد، راحة الصدور، ج۱، ص۱۳۹-۱۴۲، به کوشش محمد اقبال، تهران، ۱۳۶۴ش.
۱۱. ابن‌اثیر، الکامل، ج۱۰، ص۱۶۰.    
۱۲. ابن‌اثیر، الکامل، ج۱۰، ص۱۷۱.    
۱۳. ابن‌اثیر، الکامل، ج۱۰، ص۲۱۴.    
۱۴. ابن‌اثیر، الکامل، ج۱۰، ص۲۲۴.    
۱۵. رشیدالدین، فضل‌الله، جامع التواریخ، ج۱، ص۳۴۲-۳۴۳، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
۱۶. جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، ج۲، ص۲۰۱، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۲۹ق/۱۹۱۱م.
۱۷. رشیدالدین، فضل‌الله، جامع التواریخ، ج۲، ص۱۰۴۱، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
۱۸. رشیدالدین، فضل‌الله، جامع التواریخ، ج۱، ص۷۵۱، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
۱۹. رشیدالدین، فضل‌الله، جامع التواریخ، ج۲، ص۹۳۴، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
۲۰. رشیدالدین، فضل‌الله، جامع التواریخ، ج۲، ص۱۰۴۹، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
۲۱. باستانی‌پاریزی، محمدابراهیم، مقدمه بر تاریخ شاهی، ج۱، ص۶۷-۷۰، تهران، ۱۳۵۵ش.
۲۲. منهاج سراج، عثمان،طبقات ناصری، ج۱، ص۲۹۹، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۶۳ش.
۲۳. منهاج سراج، عثمان،طبقات ناصری، ج۱، ص۳۰۰، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۶۳ش.
۲۴. منهاج سراج، عثمان،طبقات ناصری، ج۱، ص۳۰۶، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۶۳ش.
۲۵. ابوالغازی بهادرخان، شجرۀ ترک، ج۱، ص۳۷- ۳۸، به کوشش دمزن، سن پترزبورگ، ۱۲۸۷ق/۱۸۷۱م.
۲۶. مجمع‌الانساب، به کوشش هاشم محدث، تهران، ۱۳۶۳ش.
۲۷. نسوی، محمد، سیرت جلال‌الدین مینکبرنی، ج۱، ص۶۲، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، ۱۳۴۴ش.
۲۸. ابن‌خلدون، العبر، ج۵، ص۱۳۰.، به کوشش خلیل شحاده و سهیل زکار، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
۲۹. جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، ج۲، ص۱۹۸، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۲۹ق/۱۹۱۱م.
۳۰. ابوالغازی بهادرخان، شجرۀ ترک، ج۱، ص۳۷، به کوشش دمزن، سن پترزبورگ، ۱۲۸۷ق/۱۸۷۱م.
۳۱. بارتولد، وو، گزیدۀ مقالات تحقیقی، ج۱، ص۲۲۶، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۸ش.
۳۲. Clauson, G, An Ethymological Dictionary of Pre،Thirteenth،Century Turkish, Oxford, ۱۹۷۲، ج۱، ص۶۳۰.
۳۳. Clauson, G, An Ethymological Dictionary of Pre،Thirteenth،Century Turkish, Oxford, ۱۹۷۲، ج۱، ص۶۳۸.
۳۴. Doerfer, G, Trkische und mongolische Elemente im Neupersischen, Wiesbaden, ۱۹۶۵،۱۹۶۷، ج۳، ص۳۷۸.
۳۵. Doerfer, G, Trkische und mongolische Elemente im Neupersischen, Wiesbaden, ۱۹۶۵،۱۹۶۷، ج۳، ص۵۳۰.
۳۶. منهاج سراج، عثمان،طبقات ناصری، ج۱، ص۳۰۰، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۶۳ش.
۳۷. ابوالغازی بهادرخان، شجرۀ ترک، ج۱، ص۳۸، به کوشش دمزن، سن پترزبورگ، ۱۲۸۷ق/۱۸۷۱م.
۳۸. نسوی، محمد، سیرت جلال‌الدین مینکبرنی، ج۱، ص۱۰۸، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، ۱۳۴۴ش.
۳۹. خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب‌السیر، ج۲، ص۶۴۷، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۳۳ش.
۴۰. ابوالغازی بهادرخان، شجرۀ ترک، ج۱، ص۹۹، به کوشش دمزن، سن پترزبورگ، ۱۲۸۷ق/۱۸۷۱م.
۴۱. نسوی، محمد، سیرت جلال‌الدین مینکبرنی، ج۱، ص۶۲، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، ۱۳۴۴ش.
۴۲. نسوی، محمد، سیرت جلال‌الدین مینکبرنی، ج۱، ص۳۸، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، ۱۳۴۴ش.
۴۳. نسوی، محمد، سیرت جلال‌الدین مینکبرنی، ج۱، ص۴۲- ۴۸، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، ۱۳۴۴ش.
۴۴. نسوی، محمد، سیرت جلال‌الدین مینکبرنی، ج۱، ص۶۲، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، ۱۳۴۴ش.
۴۵. ابوالغازی بهادرخان، شجرۀ ترک، ج۱، ص۳۸، به کوشش دمزن، سن پترزبورگ، ۱۲۸۷ق/۱۸۷۱م.
۴۶. جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، ج۲، ص۸۰-۸۱، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۲۹ق/۱۹۱۱م.
۴۷. ۱۳۱، ۱۹۸، ج۲، ص۸۹-۹۰، جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۲۹ق/۱۹۱۱م.
۴۸. بارتولد، وو، ترکستان‌نامه، ج۱، ص۷۳۳، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۲ش.
۴۹. بارتولد، وو، ترکستان‌نامه، ج۱، ص۷۴۶-۷۴۷، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۲ش.
۵۰. منهاج سراج، عثمان،طبقات ناصری، ج۱، ص۳۱۳، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۶۳ش.
۵۱. جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، ج۲، ص۱۹۸-۱۹۹، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۲۹ق/۱۹۱۱م.
۵۲. نسوی، محمد، سیرت جلال‌الدین مینکبرنی، ج۱، ص۵۷- ۵۸، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، ۱۳۴۴ش.
۵۳. جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، ج۲، ص۱۹۹، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۲۹ق/۱۹۱۱م.
۵۴. بارتولد، وو، ترکستان‌نامه، ج۲، ص۸۹۳، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۲ش.
۵۵. منهاج سراج، عثمان،طبقات ناصری، ج۱، ص۳۱۳، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۶۳ش.
۵۶. میرخواند، محمد، روضة الصفا، ج۴، ص۴۰۶، تهران، ۱۳۳۹.
۵۷. خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب‌السیر، ج۲، ص۶۵۰، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۳۳ش.
۵۸. جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، ج۲، ص۱۹۹-۲۰۰، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۲۹ق/۱۹۱۱م.
۵۹. رشیدالدین، فضل‌الله، جامع التواریخ، ج۱، ص۵۰۹، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
۶۰. نسوی، محمد، سیرت جلال‌الدین مینکبرنی، ج۱، ص۵۸-۵۹، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، ۱۳۴۴ش.
۶۱. میرخواند، محمد، روضة الصفا، ج۴، ص۴۱۰-۴۱۱، تهران، ۱۳۳۹.
۶۲. خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب‌السیر، ج۲، ص۶۵۱، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۳۳ش.
۶۳. جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، ج۲، ص۲۰۰، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۲۹ق/۱۹۱۱م.
۶۴. رشیدالدین، فضل‌الله، جامع التواریخ، ج۱، ص۵۱۰، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
۶۵. نسوی، محمد، سیرت جلال‌الدین مینکبرنی، ج۱، ص۵۹-۶۰، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، ۱۳۴۴ش.
۶۶. خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب‌السیر، ج۳، ص۴۵، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۳۳ش.
۶۷. شبانکاره‌ای، محمد، مجمع‌الانساب، ج۱، ص۲۴۱، به کوشش هاشم محدث، تهران، ۱۳۶۳ش.
۶۸. بارتولد، وو، ترکستان‌نامه، ج۲، ص۸۹۵-۸۹۶، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۲ش.



دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ترکان‌خاتون»، شماره۵۸۸۴.    






جعبه ابزار