• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ترور صالح (قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مفسدان قوم حضرت صالح علیه‌السّلام توطئه‌ای برای ترور وی ریختن که نافرجام ماند.



مفسدان قوم صالح علیه‌السّلام توطئه ترور برای وی ریختند:
ولقد ارسلنا الی ثمود اخاهم صــلحا... • وکان فی المدینة تسعة رهط یفسدون فی الارض ولایصلحون• قالوا تقاسموا بالله لنبیتنه واهله ثم لنقولن لولیه ما شهدنا مهلک اهله...
ما به سوی «ثمود»، برادرشان «صالح» را فرستادیم... و در آن شهر، نه گروهک بودند که در زمین فساد می‌کردند و اصلاح نمی‌کردند. آنها گفتند: «بیایید قسم یاد کنید به خدا که بر او (صالح) و خانواده‌اش شبیخون می‌زنیم (و آنها را به قتل می‌رسانیم) سپس به ولی دم او می‌گوییم: ما هرگز از هلاکت خانواده او خبر نداشتیم... .

۱.۱ - تفسیر آیه

در اینجا بخش دیگری از داستان صالح و قومش را می‌خوانیم که بخش گذشته را تکمیل کرده و پایان می‌دهد، و آن مربوط به توطئه قتل صالح از ناحیه ۹ گروهک کافر و منافق و خنثی شدن توطئه آنها است. می‌گوید: در آن شهر (وادی القری) نه گروهک بودند که فساد در زمین می‌کردند و اصلاح نمی‌کردند (و کان فی المدینة تسعة رهط یفسدون فی الارض و لا یصلحون).
با توجه به اینکه رهط، در لغت به معنی جمعیتی کمتر از ده یا کمتر از چهل نفر است روشن می‌شود که این گروه‌های کوچک که هر کدام برای خود خطی داشتند، در یک امر مشترک بودند و آن فساد در زمین و به هم ریختن نظام اجتماعی و مبادی اعتقادی و اخلاقی بود، و جمله لا یصلحون، تاکیدی بر این امر است چرا که گاه انسان فسادی می‌کند و بعد پشیمان می‌شود و در صدد اصلاح بر می‌آید ولی مفسدان واقعی چنین نیستند، دائما به فساد ادامه می‌دهند و هرگز در صدد اصلاح نیستند. مخصوصا با توجه به اینکه یفسدون، فعل مضارع است و دلالت بر استمرار می‌کند نشان می‌دهد که این کار همیشگی آنها بود.
هر یک از این نه گروهک، رئیس و رهبری داشتند و احتمالا هر کدام به قبیله‌ای منتسب بودند.
مسلما با ظهور صالح و آئین پاک و مصلح او، عرصه بر این گروهک‌ها تنگ شد، اینجا بود که طبق آیه بعد، گفتند: بیائید قسم یاد کنید به خدا که بر او و خانواده‌اش شبیخون می‌زنیم و آنها را به قتل می‌رسانیم، سپس به ولی دم آنها می‌گوئیم که ما هرگز از هلاکت خانواده آنها خبر نداشتیم و در این گفتار خود صادق هستیم! (قالوا تقاسموا بالله لنبیتنه و اهله ثم لنقولن لولیه ما شهدنا مهلک اهله و انا لصادقون).
تقاسموا، فعل امر است، یعنی همگی شرکت کنید در سوگند یاد کردن و تعهد کنید بر انجام این توطئه بزرگ، تعهدی که بازگشت و انعطافی در آن نباشد.
جالب اینکه آنها به الله، قسم یاد کردند، که نشان می‌دهد آنها غیر از پرستش بتها معتقد به الله خالق زمین و آسمان نیز بودند، و در مسائل مهم به نام او سوگند یاد می‌کردند، و نیز نشان می‌دهد که آنها آن قدر مست و مغرور بودند که این جنایت بزرگ خود را با نام خدا انجام دادند! گویی می‌خواهند عبادت و یا خدمتی خداپسندانه انجام دهند، و این است راه و رسم مغروران از خدا بی‌خبر و گمراه.
لنبیتنه، از ماده تبییت، به معنی شبیخون زدن و حمله غافلگیرانه شبانه است، این تعبیر نشان می‌دهد که آنها در عین حال از طرفداران صالح بیم داشتند و از قوم و قبیله‌اش وحشت می‌کردند، لذا برای اینکه به مقصود خود برسند و در عین حال گرفتار خشم طرفداران او نشوند، ناچار نقشه حمله شبانه را طرح کردند و تبانی کردند که هرگاه به سراغ آنها بیایند (چون مخالفت آنها با صالح از قبل معلوم بود) متفقا سوگند یاد کنند که در این برنامه مطلقا دخالتی نداشته و حتی شاهد و ناظر صحنه هم نبوده‌اند!.
در تواریخ آمده است که توطئه آنها به این ترتیب بود که در کنار شهر کوهی بود و شکافی داشت که معبد صالح در آنجا بود، و گاه شبانه به آنجا می‌رفت و به عبادت و راز و نیاز با پروردگار می‌پرداخت. آنها تصمیم گرفتند که در آنجا کمین کنند و به هنگامی که صالح به آنجا آمد او را به قتل رسانند، و پس از شهادتش به خانه او حمله ور شوند و شبانه کار آنها را نیز یکسره کنند، و سپس به خانه‌های خود برگردند و اگر سؤال شود اظهار بی اطلاعی کنند. اما خداوند توطئه آنها را به طرز عجیبی خنثی کرده و نقشه‌هایشان را نقش بر آب ساخت.


۲۱. نافرجام ماندن ترور صالح علیه‌السّلام به دست مفسدان قومش:
ولقد ارسلنا الی ثمود اخاهم صــلحا... • وکان فی المدینة تسعة رهط یفسدون فی الارض ولایصلحون• قالوا تقاسموا بالله لنبیتنه واهله ثم لنقولن لولیه ما شهدنا مهلک اهله... • فانظر کیف کان عـقبة مکرهم انا دمرنـهم وقومهم اجمعین.
ما به سوی «ثمود»، برادرشان «صالح» را فرستادیم... و در آن شهر، نه گروهک بودند که در زمین فساد می‌کردند و اصلاح نمی‌کردند. آنها گفتند: «بیایید قسم یاد کنید به خدا که بر او (صالح) و خانواده‌اش شبیخون می‌زنیم (و آنها را به قتل می‌رسانیم) سپس به ولی دم او می‌گوییم: ما هرگز از هلاکت خانواده او خبر نداشتیم... . بنگر عاقبت توطئه آنها چه شد، که ما آنها و قومشان همگی را نابود کردیم.


اما خداوند توطئه آنها را به طرز عجیبی خنثی کرده و نقشه‌هایشان را نقش بر آب ساخت. هنگامی که آنها در گوشه‌ای از کوه کمین کرده بودند کوه ریزش کرد و صخره عظیمی از بالای کوه سرازیر شد و آنها را در لحظه‌ای کوتاه درهم کوبید و نابود کرد! لذا قرآن در آیه بعد می‌گوید: آنها نقشه مهمی کشیدند و ما هم نقشه مهمی کشیدیم، در حالی که آنها خبر نداشتند! (و مکروا مکرا و مکرنا مکرا و هم لا یشعرون). سپس می‌افزاید: بنگر که عاقبت توطئه و مکر آنها چگونه بود که ما همه آنها و تمام قوم و طرفداران آنها را نابود کردیم؟! (فانظر کیف کان عاقبة مکرهم انا دمرناهم و قومهم اجمعین).
واژه مکر، در ادبیات عرب به معنی هرگونه چاره اندیشی است، و اختصاصی به نقشه‌های شیطانی و زیانبخش که در فارسی امروز در آن استعمال می‌شود ندارد، بنابراین هم در مورد نقشه‌های زیانبخش بکار می‌رود، و هم چاره اندیشی‌های خوب. راغب در مفردات می‌گوید: المکر صرف الغیر عما یقصده. مکر آن است که کسی را از رسیدن مقصودش باز دارند. بنابراین هنگامی که این واژه در مورد خداوند بکار می‌رود به معنی خنثی کردن توطئه‌های زیانبار است، و هنگامی که درباره مفسدان بکار می‌رود به معنی جلوگیری از برنامه‌های اصلاحی است.
فانظر کیف کان عاقبة مکرهم انا دمرناهم و قومهم اجمعین: ببین که چگونه کیفر نیرنگشان را دادیم و به صیحه جبرئیل هلاکشان کردیم.
قالوا تقاسموا بالله لنبیتنه و اهله ثم لنقولن لولیه ما شهدنا مهلک اهله و انا لصادقون، کلمه تقاسم، به معنای شرکت در سوگند است. و کلمه تبییت، به معنای سوء قصد در شب است. و کلمه اهل به معنای آن کسی است که: یک خانه، او و مثل او را در خود جمع می‌کند و یا خویشاوندی و یا دین آنان را جمع می‌نماید، (پس اهل خانه و اهل دین و اهل بیت، به معنای کسانی است که یک خانه و یک دین و یک دودمان آنها را با هم جمع کند) و شاید مراد از اهله در آیه مورد بحث، همسر و فرزندان باشد، به قرینه اینکه بعد از آن می‌فرماید: ثم لنقولن لولیه ما شهدنا، آن گاه به ولیش می‌گوییم ما ناظر نبودیم.
و معنای آیه این است که: آن جمعیتی که فساد می‌کردند به خدا سوگند خوردند و گفتند: ما شبانه او و اهل او را می‌کشیم، آن گاه صاحب خون آنان را اگر به خونخواهی برخاست و ما را تعقیب کرد، می‌گوییم که ما حاضر و ناظر در هلاکت اهل او نبوده‌ایم و ما راست می‌گوییم، و معلوم است که اگر شاهد و ناظر هلاکت اهل او نباشند، شاهد هلاکت خود او هم نیستند، حالا یا به ملازمه و یا به قول بعضی به اولویت.
و چه بسا بعضی گفته‌اند که جمله و انا لصادقون، حال از فاعل در نقول است، یعنی ما به ولیش چنین و چنان می‌گوییم، در حالی که در این گفتار راستگو باشیم، چون ما هلاکت خودش و اهلش هر دو را شاهد بودیم: نه هلاکت اهلش به تنهایی را. ولی این وجه دلپسندی نیست و بیهوده خود را به زحمت انداختن است و البته وجوه دیگری هم هست که در آن بیش از این وجه، خود را به زحمت انداخته‌اند، در حالی که هیچ لزومی ندارد که جمله را حال بگیریم، تا به زحمت بیفتیم.
و مکروا مکرا و مکرنا مکرا و هم لا یشعرون، اما مکر قوم صالح، این بود که (بنا بر شهادت سیاق قبلی) بر قصد سوء و کشتن صالح و اهل او تواطی و اتفاق کنند و سوگند بخورند و اما مکر خدای تعالی این بود که (به شهادت سیاق لاحق) هلاکت همه آنان را تقدیر کند.


۱. نمل/سوره۲۷، آیه۴۵.    
۲. نمل/سوره۲۷، آیه۴۸.    
۳. نمل/سوره۲۷، آیه۴۹.    
۴. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۵، ص۴۹۵.    
۵. نمل/سوره۲۷، آیه۴۵.    
۶. نمل/سوره۲۷، آیه۴۸.    
۷. نمل/سوره۲۷، آیه۴۹.    
۸. نمل/سوره۲۷، آیه۵۱.    
۹. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۴۷۱.    
۱۰. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۵، ص۴۹۷.    
۱۱. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۳۹۲.    
۱۲. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۱۵، ص۵۳۴.    



مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۷، ص۵۳۵، برگرفته از مقاله «ترور صالح».    


رده‌های این صفحه : ترور | موضوعات قرآنی




جعبه ابزار