• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تحدی قرآن

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



تحدی قرآن، به مبارزه فراخواندن منکران وحی، توسط قرآن به آوردن نظیر قرآن است.



«تحدی» یکی از مباحث وابسته به اعجاز قرآن و یک واقعیت تاریخی قرآنی غیر قابل انکار به شمار می‌آید.


تحدی در لغت یعنی مبارز طلبی و پیش خواندن خصم برای مبارزه، و غلبه بر او تا عجز او ظاهر شود. و در اصطلاح به معنای پیشنهاد خداوند به منکران وحی و رسالت خاتم الانبیاء برای آوردن نظیر قرآن است؛ زیرا آنان قرآن را ساخته ذهن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و از مقوله سجع کاهنان و اساطیر و افسانه پیشینیان می‌دانستند.
تـحـدی بـه مـعـنـای هم‌آورد خواستن است قرآن مکررا ناباوران را به مبارزه و هم‌آوردی خوانده، گـویـد: (اگر باور ندارید که این قرآن سخن خدا باشد و گمان می‌برید ساخته و پرداخته دست بشر است، هر آینه آزمایش آن آسان است ،سخندانان و سخن‌وران خود را وادارید تا در این راستا نـیـروی خـود را به کار گیرند و سخنی هم چون قرآن، زیبا و شیوا، محکم و استوار، و حکمت‌وار، بـسـازنـد و ارائه دهـنـد، ولـی هـرگز چنین اقدامی نتوانید کرد، زیرا به خوبی می‌دانید که قرآن همانند سخن بشر نیست).


قرآن کریم به دو دلیل تحدی را مطرح کرده است.
۱. منکران رسالت ادعا می‌کردند (... لو نشاء لقلنا مثل هذا ان هذا الا اساطیر الاولین)؛ اگر می‌خواستیم قطعا ما نیز همانند این را می‌گفتیم این جز افسانه‌های پیشینیان نیست.
۲. در عرف و فرهنگ عرب جاهلی که شعر و خطابه، هنر اصلی آنان بود، شیوه تحدی ادبی و هنری وجود داشته است.
خداوند منکران وحی را به تحدی فراخواند تا از گفتن نظیر آن عاجز شده، و به آسمانی بودن قرآن و صدق رسالت حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پی ببرند و اقرار کنند.
منکران تمام ثروت و امکانات خود را برای مبارزه با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به کاربردند و به جنگ تن دادند؛ ولی در پاسخ به تحدی قرآن ناتوان ماندند.


قرآن در چند مرحله، تحدی و هم‌آورد خواستن خود را مطرح کرده است.

۴.۱ - مرحله اول

نخست به طور مطلق سخنی همانند قرآن بیاورند.
«ام یقولون تقوله بل لا یؤمنون فلیاتوا بحدیث مثله ان کانوا صادقین؛ آیامی گویند: آن را بر بافته؟ (نه) بلکه باور ندارند! پس سخنی همانند آن بیاورند، اگر راست می‌گویند.»

۴.۲ - مرحله دوم

سپس به اندازه ده سوره را مطرح نمود هرچند کوچک باشند.
«ام یقولون افتراه قل فاتوا بعشر سور مثله مفتریات وادعوا من استطعتم من دون الله ان کنتم صادقین؛ آیـا می‌گویند که آن را به دروغ به ما نسبت داده است؟ بگو: پس همانند ده سـوره آن، حـتـی اگـر افـتـرا‌گونه باشد بیاورید و هر کس را که خواهید (به شهادت و داوری) بخوانید، اگر راست می‌گویید.»

۴.۳ - مرحله سوم

آن‌گاه، برای آن که از اعتبار مدعیان بکاهد، پیشنهاد کرده که یک سوره همانندقرآن بیاورند.
«ام یقولون افتراه قل فاتوا بسورة مثله وادعوا من استطعتم من دون الله ان کنتم صادقین؛ اگر راست می‌گویید، همانند یک سوره آن بیاورید.»

۴.۴ - مرحله چهارم

و برای آخرین بار، با قاطعیت هرچه تمام‌تر، عجز و ناتوانی نهایی آنان را اعلام نمود.
«وان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسورة من مثله وادعوا شهداءکم من دون الله ان کنتم صادقین فان لم تفعلوا ولن تفعلوا فاتقوا النار التی وقودها الناس والحجارة اعدت للکافرین؛ اگر ناباورید نسبت به آن چه بر بنده خویش فرو فرستاده‌ایم، پس همانند یک سـوره آن بـیـاورید، یا سوره‌ای از هم چون فردی بیاورید و اگر (چنین کاری را) نکردید و هرگز نـتـوانـید کرد، پس پروا کنید از آتشی که فروزنده آن آدمیان و سنگ خارا می‌باشد و برای کافران آماده گردیده است.»

در‌ایـن آیه ذکر آدمیان در کنار سنگ خارا کنایه از آن است که آدمیان فاقد شعور و تهی از خرد و اندیشه، هم چون سنگ خارا بوده و در کنار آن قرار دارند و در آتش سرسختی می‌سوزند.

۴.۵ - مرحله پنجم

آن گاه و پس از این تجربه تلخ و ناگوار برای ناباوران، روی سخن را به توده بشریت کرده، برابر ابدیت اعجاز و تحدی قرآن را اعلام نموده است.
«قل لئن اجتمعت الانس والجن علی ان یاتوا بمثل هذا القرآن لا یاتون بمثله ولو کان بعضهم لبعض ظهیرا؛ بگو: اگر تمامی انس و جن (که در بستر تاریخ قرار گرفته‌اند) گرد هم آیند و بخواهند همانند این قرآن بیاورند، هرگز نتوانند، گرچه همگی پشت در پشت یک دیگر قرار گیرند.»
شرح هریک از این مراحل در مدخل‌های مربوط آمده است.
[۹] صفی پور، عبد الرحیم بن عبد الکریم، منتهی الارب، ص۲۳۰.


۴.۶ - نکته جالب

در آیات تحدی به ویژه دو آیه اخیر، نکته جالبی وجود دارد که سر اعجاز را بیش از هر چیز روشن و مـبرهن می‌سازد در آیه ۲۴ سوره بقره عبارت (ولن تفعلوا) اخبار از آینده به صورت مطلق است بـدین معنا که هرگز و برای ابدیت هم‌آوردی با قرآن نیاید، در سوره اسرا آیه ۸۸ نیز همه جهانیان را از هـم‌آوردی بـا قـرآن ناتوان دانسته است این یک اخبار غیبی است که جز از زبان (عالم الغیب والـشـهـادة) ) ‌امـکـان صـدور نـدارد هر نیرومند و صاحب هنری که در مقام تحدی و هم آوردی بـرآید،حداکثر می‌تواند هم آوردان معاصر و مجاور خویش را تا حدودی بشناسد و با شناخت اندازه تـوانـایـی آنان و مقایسه با توانایی خویش، خود را برتر بداند ولی هرگز کسی جرات آن را ندارد که بـرای آیـنـده و بـرای همه جهانیان، خود را برتر شمارد، زیرا شناختی به آیندگان و همه جهانیان نمی‌تواند داشته باشد.
ولـی قـرآن‌ ایـن شـهـامـت را نشان داده و با کمال جرات ناتوانی بشریت را در مقابله با قرآن برای همیشه و برای همه جهانیان در پهنای تاریخ اعلام نموده، که این جرات و شهامت بزرگ‌ترین دلیل اعجاز قرآن است علاوه بر آن که خود یکی ازبزرگ‌ترین اخبار غیبی قرآن به شمار می‌رود، چنان که گذشت.


همان‌گونه که متذکر شدیم تحدی و هم‌آورد خواستن قرآن فراگیر است، همه جهانیان را شامل می‌شود و دامنه آن برای همیشه گسترده است، همان‌گونه که برای دیروز بوده برای امروز و فردا نـیـز پـابـرجـا اسـت ولـی بـرخی را گمان است که تحدی قرآن مخصوص همان دوره اول بوده، مـخـاطـبین آن عهد مورد تحدی قرار گرفته‌اند و این امر تا امروز گسترش ندارد، گرچه دلیل اعجاز قرآن ـ که همان عجز عرب آن روز است ـ برای همیشه است یعنی امروزه برای اثبات اعجاز قـرآن، بـه عـجـز فـصـحای عرب معاصر نزول که از مقابله و معارضه با آن ناتوان بودند، استدلال بـایـد کـرد، و هـرگـز فـصـحـا و سـخـندانان همه دوره‌ها مورد تحدی قرار نگرفته‌اند نویسنده مـصری معروف (بنت الشاطی) چنین می‌گوید: (معیار تحدی قرآن همان عجز فصحای عرب در عـصـر بعثت است ولی دلیل اعجاز آن برای همیشه است و عرب و عجم را شامل می‌باشد عجز سـخـن سـنـجـان عصر اول ـ که اصل بلاغت و فصاحت‌اند ـ برهان قاطعی است برای روشن شدن مـسـالـه تـحدی) یعنی عجز سخن‌وران آن روز کفایت می‌کند و نیازی به پا برجا بودن موضع تحدی قرآن تا امروز نیست.
شـایـد نـویـسنده یاد شده بیم آن داشته که اگر گفته شود قرآن هم‌چنان در موضع تحدی خود پـابرجا است، به ناگاه آتش کفر و الحاد ـ که در میان سخندانان عرب کم نیست ـ زبانه کشد، در صدد مقابله بر آمده و همانند قرآن سخنی موزون و استوارارائه دهند و در پی آن بزرگ‌ترین پایه و سـتـون اسـتوار دعوت اسلامی، از هم فرو ریزد ولی او باید مطمئن باشد که چنین اتفاقی نخواهد افتاد، زیرا قرآن بر اسلوب ویژه‌ای استوار است که هرگز سخن بشری نمی‌تواند به آن برسد و حتی نمی‌تواند نزدیک آن گردد، چون که اعجاز قرآن تنها بر شیوه بیانی آن استوار نیست، بلکه مجموعه لـفـظ و مـعـنـا، مـعیار اعجاز می‌باشد جمال لفظ و کمال معنا، زیبایی و فریبایی عبارات، در کنار بلندای افق محتوا قرار گرفته است کدام دانشور و سخنور توانایی است که بتواند چنین مفاهیم عـالـیـه و نـوآوری‌هـای وسـیـع و گـسترده را در همه زمینه‌های معرفتی و شناختی، در چنین قالب‌های موزون و دل کش و دارای جذبه معنوی و روحانی در آورد و ساختاری چنین مستحکم و استوار در عین زیبایی منظر ارائه دهد؟ تلاش در این راه سرانجامی جز رسوایی نخواهد داشت!.
در عـرصـه تاریخ مواضع عبرت فراوانی وجود دارد کسانی در صدد معارضه با قرآن برآمده‌اند، اما آن چه ارائه کرده‌اند نه تنها همانند قرآن نبوده، بلکه از درجه کلام معمولی هم فروتر افتاده است و جـز عـار و نـنگ دست آوردی برای خود فراهم نساخته‌اند هر که با خود بیاندیشد تا این تجربه‌های تلخ تاریخ را تکرار نماید، و مواضع عبرت آن را درست ننگرد، پس اگر شرمنده خویش نگشت هرچه خـواسـت انجام دهد (من جرب المجرب حلت به الندامة، هر که آزمون شده‌ای را آزمون کند، جز پشیمانی دست آوردی نخواهد داشت).
دکـتر عبدالله دراز در این زمینه گوید: (هر که شک و تردیدی دارد و گمان می‌برد که در میان سـخـندانـان کسانی هستند که توانایی هم‌آوردی با قرآن را دارند، می‌تواند به آسانی آن را آزمایش کـنـد، بـه ادبـا و سـخندانان عصر خویش مراجعه و از آنان پرسش نماید: آیا کسی از شما توانایی هـم‌آوردی بـا قـرآن را دارد؟
اگـر گفتند: آری (لو نشاء لقلنا مثل هذا، اگر بخواهیم مـی تـوانـیـم هـمانند آن بیاوریم)! (‌ایـن آیـه نـقل کلام مشرکین است که در آن روزگار گفتند و خود را رسوا ساختند.) پس به آنان بگوید: (هاتوا برهانکم، شاهد صدق این مـدعـی را ارائه دهید) و اگرگفتند: (لا طاقة لنا به، ما را توانایی آن نیست) پس به آنـان بـگـویـد: چـه شهادتی بر اعجاز بالاتر از اظهار ناتوانی است؟ آن‌گاه به تاریخ رجوع کند و از آن بـپـرسـد: (فما بال القرون الاولی، حال گذشتگان چگونه بوده است؟)
هر آینه تاریخ پاسخ خواهد داد که هیچ کس سر خود را در مقابل قرآن نیفراشته است و آن گروه ناچیزی که سر بـه سـوی قـرآن تافتند، با رسوایی و بار ننگ بازگشتند و روزگار بر آثار آنان خط بطلان کشید و به دست فراموشی سپرد).
[۱۷] دراز، محمد بن عـبـدالله، الـنـبا العظیم، ص۷۵.
[۱۸] معرفت، محمد هادی، التمهید فی علوم القرآن، ج۴، ص۲۲۷.



گاه گفته می‌شود که توانایی در صنعت سخن‌وری و قدرت بیان در همه مردم یکسان نیست و‌ ایـن قدرت بر حسب ذوق و سلیقه و نحوه اندیشه و بینش هر انسان تفاوت می‌کند هر فرد از افراد انسانی مواهب و یافته‌هایی ویژه خود دارد که ساختار و شخصیت درونی او را تشکیل داده است هر نـویـسنده یا صاحب سخنی گوشه‌ای از یافته‌های شخصی خویش را ـ که ویژه خود او است ـ ارائه مـی دهـد (ازکـوزه بـرون هر آن طراوت که در اوست) ) از این رو شیوه‌های گفتاری و نوشتاری هر نویسنده با دیگری هم‌سان نخواهدبود لذا چگونه می‌توان مردم را به تحدی (هم آوردی با قرآن) خواند (فلیاتوا بحدیث مثله) در صورتی که آنان ازهم‌آوردی با یک دیگر نیز عاجزند؟!.
ولـی پـوشـیـده نـباشد که هم آوردی خواستن (تحدی) در آن نیست که سخنی هم‌سان و همانند سـخـن خـدا بـیـاورند گونه‌ای که در شیوه بیان و نحوه تعبیر کاملا همانند باشد، زیرا این‌گونه همانندی جز با تقلید امکان‌پذیر نیست (چـنـان چـه مسیلمه کذاب و برخی دیگر همین کار تقلیدی را انجام داده، خود را رسوا ساخته‌اند.) بلکه مقصود از (تحدی) آوردن سخنی است که هـم چون قرآن از نظر معنویت دارای جای گاهی ارجمند و والایی بوده و در درجه اعلای بلاغت و فصاحت قـرار گـرفـتـه باشد، سخنی توانا و قدرتمند، رسا و گویا، با محتوایی بلند و متین و اسـتـوار بـاشد علمای بیان طبق معیارهای مشخص، درجات رفعت و انحطاط هر کلامی را معین سـاخته‌اند و برتری کلامی بر کلام دیگر با همین معیارها مشخص می‌گردد در علم (بلاغت) ) به تفصیل از آن معیارها سخن گفته شده است.
مـا هرگز منکر آن نیستیم که سخن هر کس زاییده نهاد و ساختار درونی او است و کسی را یارای آن نـیـست که با دیگری در آن چه ساختار ذهنیت او بر او القا می‌کند، هم‌سان باشد ولی آن چه در‌ ایـن جـا مـطـرح اسـت هـم‌سان بودن در درجه و رتبه فضیلت کلام است همان‌گونه که میان دو قـصـیـده شـعـری یا نوشته ادبی مقایسه می‌شود و برتری یکی بر دیگری روشن می‌گردد، چنین مـقـایـسـه‌ای بر پایه قدرت بیان و رسایی سخن و اعمال نکات و دقایق سخن‌وری و سخن سنجی اسـتـوار اسـت این معیارها سخن یک شاعر یا سخن‌ور را با سخن دیگری نزدیک یا دور می‌نمایاند و نشست‌های ادبی و مسابقات هنری بر اساس همین معیارها انجام می‌گیرد.
سکاکی ـدر کتاب (مفتاح العلوم)ـ پس از بر شمردن معیارهای سنجش کلام، گوید: (ارتفاع و انـحـطـاط‌شان کلام به مراعات همین نکات و ظرایف بستگی دارد هرچه این نکات بیش‌تر رعایت شـود، کـلام بـیـش‌تـر اوج مـی گـیرد و هرچه کمتر، موجب انحطاط)
[۲۱] سکاکی، مفتاح العلوم، یوسف بن محمد، ص۱۹۴-۸۰.
آن‌گاه گوید: (البلاغة تتزاید الی ان تبلغ حد الاعجاز، و هوالطرف الاعلی و ما یقرب منه، بلاغت حالت تصاعدی دارد تـا بـه مرتبه اعجاز پایان یابد و آن، درجه بالای بلاغت و نزدیک به آن است) از این سـخـن استفاده می‌شود که (حد اعجاز) نیز درجات متفاوتی دارد ولی این حد در مرتبه‌ای قرار دارد که دست بشر به آن نمی‌رسد.
خـلاصه آن که برتری یا همانندی دو کلام به مراعات نکات بلاغی و ظرافت‌های سخن‌وری بستگی دارد مـعـیـارهای بلاغت در علم (معانی و بیان) آمده است و بیش‌تر این معیارها به معنا و محتوا بیش از لفظ و عبارت اهمیت می‌دهد، چنان که شیخ عبدالقاهر جرجانی به این مطلب تصریح دارد او در این‌باره گوید: (اذا رایت البصیر بجواهر الکلام یستحسن شعرا او یستجید نثرا، ثم یجعل الثنا علیه من حیث اللفظ فیقول: حلو رشیق، و حسن انیق، و عذب سائغ، و خلوب رائع، فاعلم انه لیس ینبئک عن احوال ترجع الی اجراس الحروف، و الی ظاهر الوضع اللغوی ،بل الی امر یقع من المر فی فـؤاده، و فـضـل یـقـتدحه العقل من زناده، اگر دیدی صاحب بینشی که گوهر‌شناس سخن است، شعری را می‌ستاید یا نثری را به خوبی توصیف می‌کند، آن‌گاه ستودن آن را در جهت لـفـظ قـرار داده می‌گوید: شیرین و لطیف است، زیبا و ظریف است، زلال و گوارا است، جالب و دلربـا اسـت، پـس بـدان که این توصیف از نوای ناقوسی حروف آن حکایت ندارد، و به وضع لغوی آن بستگی ندارد، بلکه در رابطه با جنبه‌ای است که بر دل آدمی اثر دارد و برتری است که عقل آن را فروزان می‌سازد).
(ان الکلام لفی الفؤاد و انما ـــــ جعل الکلام علی الفؤاد دلیلا، حقیقت هر سخن چیزی است که در دل می‌گذرد و هر سخنی از آن چه در دل می‌گذرد حکایت دارد).


رابطه قرآن و تاریخ، رابطه قرآن و حدیث، رابطه قرآن و کلام، رابطه قرآن و اخلاق، فطرت قرآنی، روانشناسی قرآنی.


۱. انفال/سوره۸، آیه۳۱.    
۲. طور/سوره۵۲، آیه۳۴-۳۳.    
۳. هود/سوره۱۱، آیه۱۳.    
۴. یونس/سوره۱۰، آیه۳۸.    
۵. بقره/سوره۲، آیه۲۴-۲۳.    
۶. اسرا/سوره۱۷، آیه۸۸.    
۷. زرکشی، محمد بن بهادر، ۷۴۵ - ۷۹۴ق، البرهان فی علوم القرآن (باحاشیه)، ج۲، ص۱۱۰.    
۸. طریحی، فخر الدین بن محمد، ۹۷۹- ۱۰۸۵ق، مجمع البحرین، ج۲، ص۴۵۲.    
۹. صفی پور، عبد الرحیم بن عبد الکریم، منتهی الارب، ص۲۳۰.
۱۰. معرفت، محمد هادی، ۱۳۰۹ -۱۳۸۵، التمهید فی علوم القرآن، ج۴، ص۳۰.    
۱۱. زرقانی، محمد عبد العظیم، ۱۹۴۸- م، مناهل العرفان فی علوم القرآن، ج۲، ص۳۳۳.    
۱۲. عایشه بنت الشاطئ، الاعجاز البیانی، ص۶۶-۶۵.    
۱۳. انفال/سوره۸، آیه۳۱.    
۱۴. بقره/سوره۲، آیه۱۱۱.    
۱۵. بقره/سوره۲، آیه۲۸۶.    
۱۶. طه/سوره۲۰، آیه۵۱.    
۱۷. دراز، محمد بن عـبـدالله، الـنـبا العظیم، ص۷۵.
۱۸. معرفت، محمد هادی، التمهید فی علوم القرآن، ج۴، ص۲۲۷.
۱۹. طور/سوره۵۲، آیه۳۴.    
۲۰. معرفت، محمد هادی، التمهید فی علوم القرآن، ج۴، ص۲۲۸ و ۲۵۷.    
۲۱. سکاکی، مفتاح العلوم، یوسف بن محمد، ص۱۹۴-۸۰.
۲۲. سکاکی، مفتاح العلوم، یوسف بن محمد، ص۴۱۶.    
۲۳. تفتارانی، مطول، چاپ اسلامبول، ص۳۱.    
۲۴. جرجانی، عبدالقاهر، اسرار البلاغة، ص۵.    



فرهنگ‌نامه علوم قرآنی، برگرفته از مقاله «تحدی قرآن».    
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «تحدی قرآن» تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۱/۲۶    

رده‌های این صفحه : مقالات اندیشه قم




جعبه ابزار